تُرکة اصفهانی، خاندان ، خانوادهای اهل علم در سدههای هفتم تا دهم. ابوحامد صدرالدینمحمد، بزرگ این خاندان، اصالتاً از خجند ترکستان بود و لقب «ترکه» به همین سبب با نام او و اولاد و احفادش همراهشدهاست (افندی اصفهانی، ج 7، ص 166).عالمان خانوادة ترکة اصفهانی تا عهد گورکانیان، حنفی مذهب بودند (شهرستانی، مقدمة جلالی نائینی، ص 34)، اما به نوشتة میرزاعبداللّه افندی (همانجا)، ظاهراً این خاندان شیعه بودهاند.برخی افراد این خاندان که در روزگار خود از شهرت و مقام علمی برخوردار شدند، عبارتاند از: ابوحامد صدرالدین محمد؛ صائنالدین علیبنمحمد؛ افضلالدین محمدبن صدرالدین؛ افضلالدین محمدبنحبیباللّه؛ جلالالدین محمد، از علمای معاصر شاهعباس اول (حک : 996ـ 1038)؛ ضیاءالدین علی، عالم و شاعر؛ و ملامظفر، شاعر و ادیب معاصر شاهعباس اول (شهرستانی، مقدمة جلالینائینی، ص46؛ مدرّس تبریزی، ج2، ص165ـ 166؛ مهدوی، ص20ـ21).این مقاله مشتمل است بر شرححال چهارتن از مشاهیر این خاندان.1) ابوحامد صدرالدین محمد ، حکیم و عارف سدة هفتم و هشتم. وی در اصفهان به دنیا آمد. از تاریخ ولادت و درگذشت وی اطلاعی در دست نیست. او در عصر ایلخانانِ مسلمان، یعنی غازانخان و الجایتو و ابوسعید، در اصفهان میزیست و معاصر خواجه رشیدالدین فضلاللّه همدانی، وزیر دانشمند دورة ایلخانان، بود (جلالینائینی، ص 623) و با وی مکاتبه داشت. در مکتوبی که رشیدالدین فضلاللّه در پاسخ به نامة ابوحامد نوشته، او را «یگانة روزگار و خسرو کشور علم و ایقان» خوانده و به وی احترام و ارادت بسیاری ابراز کرده و درخواست او را راجع به کاهش مالیاتهای سنگین اهالی اصفهان پذیرفته است (رشیدالدین فضلاللّه، ص 32ـ33).معروفترین اثر ابوحامد، قواعدالتوحید نام دارد که در اثبات وجود باریتعالی و توحید، به روش حکمای مشائی نوشته شده است. صائنالدین علیبن محمد، نوادة وی، قواعدالتوحید را شرح کرده است. این شرح به نام تمهیدالقواعد ، همراه با متن قواعدالتوحید ، نخستین بار در 1315 به اهتمام شیخاحمد شیرازی در تهران چاپ سنگی شد (آقابزرگ طهرانی، ج 17، ص 181؛ مشار، ستون 217). اثر دیگر ابوحامد، الحکمة الرشیدیّة نام دارد که آن را در بیان قواعد حکمت مشائیان نوشته (علی ترکة اصفهانی، 1360ش، ص128) و به خواجه رشیدالدین فضلاللّه اهدا کرده است (جلالینائینی، ص 631ـ 632؛ نیز رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ص137ـ 138). در تمهید القواعد دو بار از این کتاب نام برده شده است (علی ترکة اصفهانی، ص 57، 128). اکنون هیچ نسخهای از الحکمة الرشیدیّة در دست نیست (جلالینائینی، ص629). صائنالدین علیبن محمد (1360 ش، ص 56 ـ57) دو اثر الاعتماد و الحکمة المنیعة را نیز از ابوحامد دانسته و سیدجلالالدین آشتیانی نوشته که حدود هشت صفحه از الحکمةالمنیعة را مطالعه کرده است (همان، مقدمه، ص 2، پانویس). سیدحیدر آملی از قواعد التوحید با عنوان رسالة فی الوجود المطلق و اثباته و براهینه و انّه موجود فی الخارج نام برده و چند جمله از آن را نقل کرده است (ص 497). جلالینائینی (ص 635ـ 636) رسالة کنوز الافراح فی معرفة الاشباح و الارواح را به ابوحامد نسبت داده و گفته که تاریخ تألیف این رساله بعد از تاریخ تألیف الحکمةالرشیدیّة بوده است. همچنین در کتاب المناهج فی المنطق ، اثر صائنالدین علیبن محمد (ص 4)، از کتابی در منطق به نام الاءرهاص نام برده شده که دیباجی (همان، مقدمه، ص بیستوپنج) آن را جزو آثار ابوحامد ذکر کرده است.منابع: آقابزرگ طهرانی؛ حیدربن علی آملی، جامعالاسرار و منبع الاسرار ، چاپ هانری کوربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران 1368ش؛ عبداللّهبنعیسی افندیاصفهانی، ریاضالعلماء و حیاضالفضلاء ، چاپ احمد حسینی، قم 1401ـ1415؛ علیبنمحمد ترکة اصفهانی، تمهید القواعد ، چاپ جلالالدین آشتیانی، تهران 1360ش؛ همو، کتابالمناهج فیالمنطق ، چاپ ابراهیم دیباجی، تهران 1376ش؛ محمدرضا جلالی نائینی، «ابوحامد صدرالدین محمد ترکة اصفهانی»، در نامة شهیدی: جشننامة استاد دکتر سیّدجعفر شهیدی ، به اهتمام علیاصغر محمدخانی، تهران: طرح نو، 1374 ش؛ رشیدالدین فضلاللّه، کتاب مکاتبات رشیدی ، چاپ محمد شفیع، لاهور 1364/ 1945؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النّحل ، ترجمة افضلالدین صدر ترکة اصفهانی، چاپ محمدرضا جلالی نائینی، [ تهران ] 1335 ش؛ مدرّس تبریزی؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی عربی ، تهران 1344ش؛ مصلحالدین مهدوی، تذکرةالقبور، یا، دانشمندان و بزرگان اصفهان ، اصفهان 1348 ش.2) صائنالدین علیبن محمد ، حکیم و عارف و فقیه و شاعر و ادیب سدة هشتم و نهم. کنیة او را ابومحمد ذکر کرده و نام وی را به صورت ابنترکه، ترکة خجندی، صائنالدین، صائنالدین ترکه، صائنالدین ترکة خجندی و صائنالدین خجندی نیز آوردهاند. او نوادة ابوحامد صدرالدین ترکة اصفهانی بود. صائنالدین مشهورترین و مهمترین شخصیت این خاندان به شمار میآید (ترکة اصفهانی، 1360 ش، ص 10؛ همو، 1376 ش، مقدمة دیباجی، ص سیو دو). در منابع به زادگاه او اشاره نشده، ولی از آنجا که پدر و جدّ وی ساکن اصفهان بودند، به احتمال قریب به یقین در اصفهان به دنیا آمده است. تاریخ ولادت وی نیز در منابع ذکر نشده، اما چون در پایان رسالهاش، نفثةالمصدور اول ، تاریخ تألیف آن 829 ضبط شده (1351 ش، ص 194؛ نیز رجوع کنید به همو، 1376 ش، مقدمة دیباجی، ص سیو پنج) و در اوایل همین رساله (1351ش، ص170)، وی از 59 سالهبودن خود سخن گفته، معلوم میشود که در 770 بهدنیا آمده است (همو، 1376 ش، مقدمة دیباجی، همانجا).صائنالدین سالها نزد برادر بزرگ خود، که از عالمان عصر بود، به تحصیل علوم دینی نظیر حدیث و تفسیر و فقه و اصول پرداخت (همو، 1351 ش، همانجا). بعد از آنکه تیمور در 789 اصفهان را تصرف کرد، صائنالدین به همراه برادرانش به سمرقند کوچانده شد. در آنجا برادر بزرگش، بر اساس وصیت پدرانش، اسباب سفر او را فراهم آورد و وی به حجاز و مصر و شام رفت و سالها از مشایخ صوفیه و عالمان کسب دانش و معرفت کرد (همان، ص 203؛ مدرس موسوی، ص 104). سپس به ایران آمد و بعد ازشنیدن خبر درگذشت تیمور در 807 ، به اصفهان برگشت.مدتی در اصفهان گوشهنشین بود تا اینکه به دعوت پیرمحمد، نوادة تیمور و والی فارس، به شیراز رفت. پس از کشته شدن پیرمحمد در 812 و به حکومت رسیدن برادرش اسکندر، صائنالدین به دستگاه حکومت اسکندر راه یافت و از نزدیکان او شد. بعد از طغیان اسکندر علیه شاهرخ که به کشته شدن اسکندر انجامید و شاهرخ اصفهان و فارس را گرفت، صائنالدین مجدداً عزلت گزید و چون از نزدیکان اسکندر به شمار میآمد، دشمنانش کوشیدند شاهرخ را نسبت به وی بدبین کنند. صائنالدین برای مصون ماندن از شر بدگویان به خراسان رفت و در سفر دوم، شاهرخ وی را مورد لطف قرار داد و منصب قضای ولایت یزد را به او سپرد. بعد از این انتصاب، صائنالدین به صوفیگری و خروج از مذهب سنّت و جماعت و حروفیگری متهم، و در این خصوص به برخی مطالب آثارش استناد شد و او را برای بازجویی به هرات خواندند (شهرستانی، مقدمة جلالی نائینی، ص 36؛ بهار، ج 3، ص230ـ 231؛ ترکة اصفهانی، 1376 ش، مقدمة دیباجی، ص سیو هشت). وی در رسالة نفثة المصدور اول (1351 ش، ص 169ـ 194)، که در حکم دفاعیهای برای رفع اتهامها و نسبتهای ناروا از اوست، شرح این ماجرا را خطاب به شاهرخ آوردهاست. همچنین در رسالة اعتقادات (همان، ص 221ـ264)، خطاب به شاهرخ، عقیدة خود را نسبت به سنّت و جماعت، در برابر عیبجویانی که وی را از «طایفة صوفیه» میدانستند، نوشته است.صائنالدین بار دیگر، در 830 که احمد لُر در مسجد هرات به جان شاهرخ سوءقصد کرد، متهم و به حبس و تبعید و مصادرة اموال محکوم شد (مدرسموسوی، ص 105). وی این رویدادها را در نفثةالمصدور دوم (1351 ش، ص 205ـ 217)، خطاب به بایسُنغر، فرزند شاهرخ، شرح داده است (نیز رجوع کنید بهشهرستانی، مقدمة جلالی نائینی، ص 37؛ مدرسموسوی، همانجا).در منابع از فرزندان صائنالدین ذکری نشده، اما خود او از دَه فرزندش، که در واقعة دستگیری او همراهش بودهاند، سخن گفته است (ترکة اصفهانی، 1351 ش، ص 206). نام دو تن از پسران وی در آثارش آمده است: محمد، که صائنالدین کتاب المناهج فیالمنطق را به درخواست وی نوشته است ( رجوع کنید بهص 1)، و افضل (همو، 1376 ش، مقدمة دیباجی، ص سیونهم).شیخ سراجالدین بُلقینی، از جمله استادان صائنالدین بوده و صائنالدین در مصر از وی حدیث میشنیده است (همو، 1351 ش، ص170، 187). صائنالدین به همراه جمعی از بزرگان معاصر خود با سیدحسین اَخلاطی ملاقات داشته و از او نیز مطالبی آموخته (قاسم انوار، دیباچة نفیسی، ص نودوپنج) و احتمالاً از محضر شمسالدین محمدبن حمزة فَناری * (متوفی 834)، مؤلف مصباح الانس ، نیز بهره برده است (ترکة اصفهانی، 1376 ش، مقدمة دیباجی، ص چهلودو).صائنالدین شاگردانی نیز تربیت کرد که از آن جملهاند: پسرش محمد (همان، ص 1)؛ میرسید محمد بدخشی ( رجوع کنید بهابنکربلائی، ج 2، ص 115ـ116)؛ پهلوان شمسالدین محمدبن عبداللّه کاتبی نیشابوری، از شاعران قرن نهم، که در تصوف از مریدان و شاگردان صائنالدین بود (نفیسی، ج 1، ص 297ـ 298)؛ امیرسیداحمد لالهای (متوفی 912؛ رجوع کنید به ابنکربلائی، ج 2، ص 152ـ153)؛ و شرفالدین علی یزدی (متوفی 834؛ ترکة اصفهانی، 1376 ش، مقدمة دیباجی، ص چهلوسه).صائنالدین در آثارش، از جمله در تحفة علائیه (همو، 1351 ش، ص 147)، خود را شافعی خوانده و در نفثةالمصدور اول (همان، ص 175) در دفاع و ستایش از مشایخ صوفیه، آنان را اهلسنّت و جماعت دانسته و شیعه و معتزله و فلاسفه را دشمنان سنّت و جماعت ذکر کرده است؛ اما شوشتری (ج 2، ص 41ـ42)، به استناد یک بیت شعر خطاب به حضرت علی علیهالسلام که به صائنالدین نسبت دادهشده، نام وی را در شمار عارفان شیعی آورده است. صائنالدین در آثار خود، مانند رسالة شق قمر و ساعت (در شرح و تفسیر آیة اول سورة قمر)، حضرت علی و اهلبیت علیهمالسلام را بسیار ستوده و بیان حقیقت معنای انشقاق قمر و تفسیر معنای ساعت و حساب و میزان و حوض را مخصوص حضرت علی و اولاد آن حضرت دانسته است (ترکة اصفهانی، 1351 ش، ص 112، 116).تاریخ درگذشت صائنالدین را 830 ( رجوع کنید به خواندمیر، ج 4، ص10؛ شوشتری، ج 2، ص 42)، 836 (ابنسهلان ساوی، پیشگفتار دانشپژوه، ص 39؛ بهار، ج 3، ص 236، بر اساس نسخهای از حبیبالسیر که در دسترس وی بوده است) و چهاردهم ذیحجّة 835 (میرخواند، قسم 6، ص 1164) ذکر کردهاند که احتمالاً تاریخ اخیر درست است و برخی صرفاً بهسبب اینکه تاریخ درگذشت او آخر 835 بوده، آن را به تسامح 836 ذکر کردهاند (مدرسموسوی، ص 103ـ104).صائنالدین در بیشتر دانشهای روزگار خود، از جمله در حکمت و عرفان و فقه و کلام و شعر و حروف و نقطه و اعداد و جفر، تبحر داشته و در هریک از آنها تألیفاتی دارد. اندیشهها و آرای وی یکی از مراحل مهم تکامل و پیشرفت حکمت و عرفان اسلامی بهشمار میآید. بر خلاف این عقیدة شایع که حکمت اسلامی در قرن ششم با ابنرشد به پایان رسیده، آثار صائنالدین نشاندهندة تداوم آن در ایران است. صائنالدین مهمترین حلقة رابط میان ابنسینا و غزالی و سهروردی و ابنعربی و خواجهنصیرالدین طوسی از یکسو، و حوزة فلسفی اصفهان و حکمت متعالیة صدرالمتألهین شیرازی از سوی دیگر است (دیباجی، ص 312). وی یکیاز شخصیتهای مؤثر و بانفوذی بود که قبل از ملاصدرا در صدد تلفیق حکمت اشراقی و مشائی و عرفانی برآمد (ترکة اصفهانی، 1351 ش، مقدمة نصر، ص ج).صائنالدین برخی آثار خود را بهعربی و برخی دیگر را به فارسی نوشته است. به نوشتة ملکالشعرای بهار (ص 229، 238)، نثر وی ادبی و فنی و بهشیوة عطاملک جوینی، و قدری بلیغتر و بیتکلفتر از آن است. وی نخستین دانشمندی است که حقایق علمی و فلسفی و عرفانی را بهسبک ادبی بیان کرده است (دیباجی، ص 313). آثار فارسی صائنالدین عبارتاند از: رسالة ضوءاللمعات ، در شرح لمعات عراقی در عرفان؛ کتاب اسرار الصلوة ، در بارة رموز نماز به شیوة عرفانی؛ رسالة شققمر و ساعت ، یا، شرح آیة اِقْتَرَبَتِ السّ'اعَةُ و انْشَقَّ القَمَر ؛ تحفة علائیه ، در مسائل فقهی بر اساس مذاهب چهارگانة اهلسنّت؛ نفثة المصدور اول و نفثةالمصدور دوم ، هر دو در شرح سوانح زندگی او؛ رسالة اعتقادات و اعتقادیه ، هر دو در بارة اعتقادات وی؛ رساله در معنی قابلیت ، در بارة معنای قابلیت بهروش اهل معرفت؛ رساله در بیان معنی عرفانی علم صرف یا صرفالقلوب صاینی ؛ شرح حدیث عماء ؛ شرح حدیث «اِنَّ لِکُلِّ شیءٍ قلباً و قلبُالقرآنِ ی'س »؛ نامه به فیروزشاه و شرح دهبیت از محییالدین ابنعربی در فَرق وجود و کَوْن به روش عرفانی، که در کتابی با عنوان چهارده رسالة فارسی از صائنالدین علیبن محمد ترکة اصفهانی ، به تصحیح سیدعلی موسوی بهبهانی و سیدابراهیم دیباجی، در 1351 ش در تهران چاپ شدهاند (نیز رجوع کنید به منزوی، ج 2، بخش 2، فهرست، ص 1798؛ دانشپژوه، 1348 ش، ج 1، ص 734؛ همو، 1345ـ1346 ش، ص 308ـ312)؛ رسالة انجام در فَرق علم حروف و علم تصوف، که آن را ابراهیم دیباجی در 1356 ش در مجلة دانشکدة ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران (سال 24، ش 1 و 2) چاپ کرده است (نیز رجوع کنید به منزوی، همانجا؛ دانشپژوه، 1345ـ1346 ش، ص310)؛ رسالة نقطه در شرح حدیث «انَا النقطةُ الّتی تحتَ الباء» منسوب به علی علیهالسلام، که آن را ابراهیم دیباجی در خرد جاودان ، جشننامة سید جلالالدین آشتیانی (ص 315ـ323)، چاپ کرده است (نیز رجوع کنید به منزوی، همانجا؛ دانشپژوه، 1345ـ1346 ش، ص 309)؛ رسالة مناظرات خمس ، که آن را اکرم جودی نعمتی با عنوان عقل و عشق ، یا، مناظرات خمس ، در 1375 ش در تهران به چاپ رسانده است (نیز رجوع کنید به منزوی؛ دانشپژوه، همانجاها؛ مدرس موسوی، ص 112ـ132)؛ اطوار ثلاثه ، در بارة سه طور از اطوار صوفیان، که آن را حسین داوودی تصحیح و در مجلة معارف (دورة 9، ش 2، مرداد و آبان 1371) چاپ کرده است؛ رسالة حروف ، در بارة علم حروف؛ سُلّم دارالسلام ، در احکام ارکان ایمان و اسلام؛ سؤال الملوک ، در علم حروف؛ شرح نظمالدّر ، به فارسی و عربی؛ مبدأ و معاد ، در بارة مبدأ و معاد، به روش اهل عرفان؛ مدارج افهام الافواج فی تفسیر آیة ثَمانِیَةَ اَزْواجٍ ، در تفسیر آیة ششم سورة زمَر؛ شرح گلشنراز که آن را کاظم دزفولیان در 1375 ش در تهران به چاپ رسانده است؛ بزم و رزم ، مباحثهای میان اهل بزم و شمشیر و قلم؛ نامههای صائنالدین (بجز نامهاش به امیرفیروزشاه که چاپ شده)، مشتمل بر نامههایی به بایسنغر، امیرکارکیا، امیرناصر کارکیا، امیرعلاءالدین، خواجهمحمد پسرخواجهشیخ کَجَجی (کَجوجانی)، امیرعلاءالدین گیلانی، خواجه تاجالدین، امیرنعمتاللّه، شرفالدین علی یزدی، و نامهای عرفانی و حروفی که مخاطب آن معلوم نیست؛ دو مکتوب ، که وی آنها را به استدعای امیرنعمتاللّه نوشته؛ یک مکتوب به خواجهظهیرالدین محمد؛ رسالة معما ؛ ترجمة احادیثی از پیامبر و حضرت علی و ائمه علیهمالسلام (منزوی، همانجا؛ دانشپژوه، 1345ـ1346 ش، ص 308ـ312؛ ترکة اصفهانی، 1376 ش، مقدمة دیباجی، ص چهلونه ـ شصت؛ مدرّس موسوی، ص 112ـ132).آثار عربی صائنالدین عبارتاند از: تمهیدالقواعد * ، در عرفان نظری؛ المناهج فی المنطق ، در منطق بهروش مشائیان، که آن را ابراهیم دیباجی در 1376 ش در تهران چاپ کرده است؛ انزالیه ، در نزول کتاب الاهی و کیفیت و مراتب آن، که مدرّس موسوی در 1349 ش آن را در مجموعه سخنرانیها و مقالهها در بارة فلسفه و عرفان اسلامی (ص 136ـ145) چاپ کرده است؛ اجازة روایت کتاب المصابیح ، که اجازهای برای یکی از فضلای عصر به نام یونس است؛ الاربعینیة ، در شرح حدیث «مَنْ حَفِظَ علی' اُمّتی أَربَعین حدیثاً ینتَفِعونَ بها بَعَثهُ اللّه تعالی' یَوم القیامة فقیهاً عالماً» و خصوصیات عدد اربعین و اهمیت آن در علم حروف؛ اصطلاحات الصوفیه در بارة واژههای صوفیان؛ البائیه ، در علت تقدّم حرف «ب» در قرآن نسبت به حروف دیگر؛ شرح تجلی ذاتی ابنهود مغربی ؛ تقدیم العقل علی النفس ، در تقدیم عقل بر تمام قوای نفسانی به طریق اهل معرفت و حروف؛ شرح البسمله ، بر اساس اصول اهل معرفت و حروف؛ شرح خطبة تفسیر « الکشاف »؛ شرح فصوصالحکم که محسن بیدارفر آن را در 1378 ش در قم چاپ کرده است؛ المحمدیه ، در تبیین و تفسیر نام محمد و مرتبة ولایت ختمیة نبویه بر اساس اصول اهل معرفت؛ المفاحص ، در علم حروف و اعداد؛ مُهر نبوت ، در شرح مُهر نبوت؛ رساله در شرح حقیقت وحدت مطلقة ذاتیه یا الختمیه ، در بارة وحدت مطلق ذاتی به روش عرفانی؛ شرح حدیث الایمان، یا، شرح دو حدیث نبوی ، تفسیر فلسفی و عرفانی و حروفی دو حدیث از پیامبر اکرم؛ شرح حدیثی از پیامبر در بارة اهمیت قرآن و تعالیم دین و نکوهش بدعت. علاوه بر این، منظوماتی به فارسی و عربی، از او مانده است (مدرسموسوی؛ دانشپژوه، 1345ـ1346 ش؛ ترکة اصفهانی، 1376 ش، مقدمة دیباجی، همانجاها).آقابزرگطهرانی (ج 9، قسم 2، ص570) نیز از دیوان صائنالدین اصفهانی نام برده است. همچنین نسخهای به نام منشئات را از صائنالدین دانستهاند ( رجوع کنید به بیانی، ص 239).منابع: آقابزرگطهرانی؛ ابنسهلان ساوی، تبصره و دو رسالة دیگر در منطق ، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران 1337 ش؛ ابنکربلائی، روضاتالجنان و جناتالجنان ، چاپ جعفر سلطان القرائی، تهران 1344ـ 1349 ش؛ عبداللّهبن عیسی افندیاصفهانی، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء ، چاپ احمد حسینی، قم 1401ـ 1415؛ محمدتقی بهار، سبکشناسی ، تهران ?[ 1321 ش ] ؛ مهدی بیانی، «مجموعة منشئات»، راهنمای کتاب ، سال 4، ش 3 (خرداد 1340)؛ علیبن محمد ترکة اصفهانی، تمهیدالقواعد ، چاپ جلالالدین آشتیانی، تهران 1360 ش؛ همو، چهارده رسالة فارسی ، چاپ علی موسویبهبهانی و ابراهیم دیباجی، تهران 1351 ش؛ همو، کتاب المناهج فیالمنطق ، چاپ ابراهیم دیباجی، تهران 1376 ش؛ خواندمیر؛ محمدتقی دانشپژوه، فهرست میکروفیلمهای کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران ، ج 1، تهران 1348 ش؛ همو، «مجموعة رسائل خجندی»، فرهنگ ایران زمین ، ج 14 (1345ـ1346 ش)؛ ابراهیم دیباجی، « رسالة نقطة ابنترکة اصفهانی»، در خردجاودان: جشننامة استاد سیدجلالالدین آشتیانی ، بهکوشش علیاصغر محمدخانی و حسن سیدعرب، تهران: فرزان، 1377 ش؛ نوراللّهبن شریفالدین شوشتری، مجالس المؤمنین ، تهران 1354 ش؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النحل ، ترجمة افضلالدین صدر ترکة اصفهانی، چاپ محمدرضا جلالینائینی، [ تهران ] 1335 ش؛ علیبن نصیر قاسم انوار، کلیات قاسم انوار ، چاپ سعید نفیسی، تهران 1337 ش؛ علی مدرسموسوی، «احوال و آثار صائنالدین ترکة اصفهانی؛ بهانضمام رسالة انزالیة او»، در مجموعة سخنرانیها و مقالهها در بارة فلسفه و عرفان اسلامی ، بهاهتمام مهدی محقق و هرمان لندلت، تهران: دانشگاه مک گیل، مؤسسة مطالعات اسلامی (شعبة تهران)، 1349 ش؛ احمد منزوی، فهرست نسخههای خطی فارسی ، تهران 1348ـ 1353 ش؛ محمدبن خاوندشاه میرخواند، روضةالصفا ، تهذیب و تلخیص عباس زریاب، تهران 1373 ش؛ سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ، تهران 1363 ش.3) افضلالدین محمدبن صدرالدین، عالم و فقیه سدة نهم. وی به خواجه افضلبن صدر نیز مشهور است. از تاریخ تولد و زادگاه او اطلاعی در دست نیست. وی در محلة نیماروت/ نیمارودِ اصفهان میزیست (نفیسی، ج 1، ص 449). خانوادة او به علت نامعلومی از خجند به اصفهان مهاجرت کردند (مدرّس تبریزی، ج1، ص 165)؛ احتمالاً رونق علم در اصفهان در مهاجرت آنان مؤثر بوده است. در نوع نسبت افضلالدین محمد با خاندان ترکة اصفهانی، اختلافنظر هست؛ وی را پسرعموی صائنالدین علیبن محمد ترکة اصفهانی (شهرستانی، مقدمة جلالی نائینی، ص38) یا برادرزادة او ( دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ، ذیل «آلترکه») دانستهاندو قاضی احمد منشی قمی در خلاصةالتواریخ (ج 2، ص 755)، وی را پسر خواجه صدرالدینمحمد ترکة اصفهانی معرفی کرده است.افضلالدین در850 به قتل رسید. در این باره نوشتهاند که میرزا سلطانمحمد در محرّم 850 بر شهر اصفهان تسلط یافت و جمعی از اکابر آنجا، از جمله افضلالدین، را مورد محبت قرار داد. شاهرخ، جدّ میرزا سلطانمحمد، با شنیدن خبر عصیان نوهاش به اصفهان رفت و گروهی از علما و اعیان آنجا، از جمله افضلالدین را به اتهام همدستی با سلطانمحمد، اسیر کرد و به ساوه برد و پنج تن از بزرگان، از جمله افضلالدین، را به اتهام مذکور در دروازههای ساوه حلقآویز کرد (کاتب یزدی، ص242؛ دولتشاه سمرقندی، ص 256؛ روملو، ج 11، ص 260؛ منشی قمی، ج 2، ص 755ـ 756).افضلالدین در 842 ترجمة کتاب المللوالنّحل شهرستانی را از عربی به فارسی، با عنوان تنقیح الادلّة و العلل فی ترجمة الملل و النّحل آغاز کرد و در 843 آن را در اصفهان به پایان رساند (شهرستانی، مقدمة جلالی نائینی، ص 47ـ 48). ذبیحاللّه صفا (ج 4، ص 497ـ499) تاریخ ترجمة این اثر را بین سالهای 846 تا 851 دانسته است؛ یعنی، زمانی که سلطانمحمد به ولایت عراق منصوب شد، زیرا افضلالدین در مقدمه از سلطانمحمد و توجه و تشویق او سخن گفته است، ولی با توجه به تاریخ وفات افضلالدین، سال 851 قطعاً اشتباه است. همچنین به نظر جلالی نائینی (شهرستانی، همان مقدمه، ص 39، 48) هنگامی که سلطانمحمد در 845 به عراقِ عجم رفت، تختگاه خود را قم قرار داد و علمای اصفهان و یزد و شهرهای دیگر را گردآورد و افضلالدین نیز که از اکابر اصفهان بود به قم رفت و از توجه و عنایت و نعمت وی بهرهمند شد. ظاهراً در همین زمان صفحهای (قبل از فهرست کتاب) بر مقدمة ترجمة خود افزود و در آن سلطانمحمد را ستود.نثر ترجمة افضلالدین بسیار پیچیده و همراه با حشو و اضافات است. وی در این ترجمه برای اجتناب از متهم شدن به تکفیر، در رد عقاید فرقههای مختلف، در هر جا شرحی داده و ابیاتی نیز سروده و به آن افزوده است (همان مقدمه، ص 48ـ49). متنی که وی از المللوالنّحل در دست داشته، نواقصی داشته و او نتوانسته است ترجمة کاملی از آن فراهم آورد. خود وی نیز به دلایلی بعضی قسمتهای المللوالنّحل را ترجمه نکرده که عبارتاند از: سخنان شیخالرئیس در منطق و حکمت و طبیعیات، و قسمت عقاید عرب در دورة جاهلیت تا ابتدای بخش مربوط به معطّلة عرب (شهرستانی، مقدمة جلالی نائینی، ص 49، مؤخرة ترکة اصفهانی، ص 369ـ370).منابع: دائرةالمعارف بزرگ اسلامی ، زیرنظر کاظم موسوی بجنوردی، تهران 1367ش ـ ، ذیل «آلترکه» (از محمدعلی مولوی)؛ دولتشاهسمرقندی، تذکرةالشعراء ، چاپ محمد رمضانی، تهران 1338ش؛ روملو؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل و النّحل ، ترجمةافضلالدین صدر ترکة اصفهانی، چاپ محمدرضا جلالی نائینی، [ تهران ] 1335ش؛ ذبیحاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، ج4، تهران 1363ش؛ احمدبن حسین کاتب یزدی، تاریخ جدید یزد ، چاپ ایرج افشار، تهران 1357ش؛ مدرّس تبریزی؛ احمدبن حسین منشی قمی، خلاصةالتواریخ ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1359ـ1363ش؛ سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی تا پایان قرن دهم هجری ،تهران 1363 ش.4) افضلالدین محمدبن حبیباللّه، حکیم و فقیه و قاضی و شاعر سدة دهم. از تاریخ تولد و زادگاه وی اطلاعی در دست نیست. در شرححال او آوردهاند که ابتدا در کاشان علم آموخت، بعد به عراق رفت و به تصحیح و تکمیل عقاید دینی خود پرداخت و نزد علمای شام و حجاز نیز تلمذ نمود و سپس به وطن بازگشت (امیناحمد رازی، ج 2، ص 954). وی شاگرد فقیه نامور و محقق شیعه، مولی احمد اردبیلی معروف به مقدّس اردبیلی (متوفی 993) بود و مقالهای نیز در ردّ نظریة استادش در بارة مسئلة اصولی «الامرُ بالشییء نهیٌ عن ضده الخاص» نوشت (آقابزرگ طهرانی، 1366 ش، ص 210؛ همو، 1403، ج 21، ص 397).افضلالدین در زمان شاهطهماسب صفوی (930ـ984) از اصفهان به پایتخت (قزوین) سفر کرد و موردتوجه شاه قرار گرفت و قاضیعسکر شد (منشی قمی، ج 2، ص 755؛ اسکندربیگ منشی، ج 1، ص 246؛ امیناحمد رازی، همانجا). شاهاسماعیل دوم صفوی (984ـ 985)، با اینکه نسبت به علما بیتوجه بود، به وی عنایت خاص داشت و افضلالدین اکثر اوقات از مجلسیان شاه بود. افضلالدین پس از فوت شاهاسماعیل دوم، به اصفهان رفت و به امر قضا مشغول شد، ولی به جهت ناسازگاری حکام وقت، منصب قضا را رها کرد و به مشهد رفت و در آنجا به تدریس پرداخت و همچنین کلیددار و خادم روضة مقدس شد (منشی قمی؛ اسکندر منشی، همانجاها). مشهورترین شاگردان وی، قاضینورالدین اصفهانی و علاّ می چلبی و ابوالقاسمبن ابیحامد انصاری کازرونی بودند (انصاری کازرونی، ص 7، 88 ؛ خوانساری، ج 1، ص 213؛ آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 9، قسم 1، ص 85). او بین سالهای 970 تا 990 در عراقِ [ عجم ] و خراسان مرجعی صاحب صلاحیت دانسته میشد (انصاری کازرونی، ص 7). در 991، که به همراه شاهزاده حمزهمیرزا از خراسان به اصفهان برمیگشت، بر اثر بیماری در ری درگذشت و در آستانة حرم امامزاده عبدالعظیم دفن شد (منشی قمی؛ اسکندر منشی، همانجاها). گفتهاند که وی در طی زندگی خود سفری به هندوستان داشته است (آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 2، ص 404؛ همو، 1366 ش، همانجا).وی در علوم عقلی و نقلی متبحر و سرآمد بود. شعر نیز میسرود و «افضل» تخلص میکرد. به نوشتة آقابزرگ طهرانی (1403، همانجا) و صادقی افشار (ص 43ـ44) او دارای دیوان شعر بوده است.آثار وی عبارتاند از: انموذج العلوم ، مشتمل بر کلام و منطق و حکمت و هندسه و فقه و اصول (آقابزرگ طهرانی، 1403، ج 2، ص 404)؛ المسائل الخمسة ، در کلام و منطق و اصول و موضوعات دیگر (همان، ج20، ص 346)؛ و رسالة فی المعقولات الثانیة (همان، ج 21، ص 266).منابع: محمدمحسن آقابزرگ طهرانی، الذریعة الی تصانیف الشیعة ، چاپ علینقی منزوی و احمد منزوی، بیروت 1403/1983؛ همو، طبقات اعلام الشیعة: احیاء الداثر من القرن العاشر ، چاپ علینقی منزوی، تهران 1366 ش؛ اسکندر منشی، تاریخ عالمآرای عباسی ، چاپ محمداسماعیل رضوانی، تهران 1377 ش؛ امیناحمد رازی، تذکرة هفت اقلیم ، چاپ محمدرضا طاهری (حسرت)، تهران 1378 ش؛ ابوالقاسمبن ابیحامد انصاری کازرونی، مرقوم پنجم کتاب سلّم السّموات: در شرح احوال شعرا و چکامهسرایان و دانشمندان ، چاپ یحیی قریب، تهران 1340 ش؛ خوانساری؛ صادق صادقی افشار، تذکرة مجمع الخواص ، ترجمة عبدالرسول خیامپور، تبریز 1327 ش؛ احمدبن حسین منشی قمی، خلاصة التواریخ ، چاپ احسان اشراقی، تهران 1359ـ1363 ش.