تَرکانخاتون ، نام همسران چند تن از حکمرانان ترک، بخصوص در دوران قبل از مغول.ترکان (در ترکی باستان: تَرکَن) عنوانی اشرافی بود که اغلب در مورد زنان بهکار میرفت و تقریباً معادل «ملکه» بود. در دورة سلجوقیان و خوارزمشاهیان، ترکن گاهی جزو نام مردان نیزبود، مانند ترکن شاه بن طغرلشاه، از امیران سلجوقیان کرمان. ترکن احتمالاً از زبان قومِ ختای یا سلسلة لیائویغربی (قراختائیان متأخر آسیای مرکزی) وارد زبان ترکی شده است. خاتون نیز به معنای «همسر شاه یا حاکم» بود که در ترکی قاتون و در عربی خاتون تلفظ میشده است ( د. اسلام ، چاپ دوم).چند تن از زنان مشهور تاریخ ایران که دارای این عنوان بودهاند، عبارتاند از:1) همسر ملکشاهِ سلجوقی (حک : 465ـ 485). او دختر طَفغاجخان (حاکم سمرقند) و مشهور به خاتون جلالیه بود. آلبارسلان (حک : 455ـ465) در سفر به ماوراءالنهر (456) او را برای همسری فرزندش، ملکشاه، برگزید (ظهیری نیشابوری، ص 32؛ راوندی، ص 133). بهنوشتة ابناثیر، او برادرزادة طفغاجخان بود (ج 9، ص 301).ترکانخاتون بهسبب جوانی و ملاحت و نسب بلند خانوادگی مورد توجه ملکشاه بود و در او نفوذ داشت (ظهیری نیشابوری؛ راوندی، همانجاها). در 474 خلیفة عباسی المقتدی (حک : 467ـ487)، وزیرش ابنجَهیر را به دربار ملکشاه فرستاد و از دختر وی خواستگاری کرد. ترکانخاتون با تأمل بسیار و مشروط به اینکه خلیفه زوجة دیگری اختیار نکند، حاضر به این وصلت شد (ابناثیر، ج 10، ص 120). خلیفه شرط را پذیرفت و ترکانخاتون در 480 همراه با دخترش و جهیزیة فراوان به بغداد رفت (میرخواند، ج 3، ص 526 ـ527).به علت نفوذ زنان سلجوقی در امور حکومتی، وزیران یا باید در جلب رضایت ایشان میکوشیدند یا با آنان مبارزه میکردند. بین ترکانخاتون و خواجهنظامالملک، وزیر ملکشاه، چنین مبارزهای وجود داشت. ترکانخاتون در بارة قدرت یافتن خواجهنظامالملک و پسرانش به ملکشاه هشدار میداد (حمداللّه مستوفی، ص 438) و سعی داشت تاجالملک * ابوالغنایم، رئیس دیوان طغرا، را به جای وی بگمارد (ظهیری نیشابوری، ص 32ـ33). علت اصلی اختلاف ترکانخاتون و خواجهنظامالملک در انتخاب جانشین ملکشاه بود. ترکانخاتون میخواست فرزندش، محمود، که در 480 بهدنیا آمده بود، به ولیعهدی برسد (ابناثیر، ج 10، ص 161)، اما خواجهنظامالملک بر جانشینی برکیارق * ، پسر زبیدهخاتون (همسر دیگر ملکشاه)، پافشاری میکرد (ظهیری نیشابوری، ص 33؛ راوندی، ص 136؛ میرخواند، ج 4، ص 284). ملکشاه نیز بیشتر به ولیعهدی پسر بزرگترش برکیارق ــ که در آن هنگام سیزده ساله بود ــ تمایل داشت (ظهیری نیشابوری، همانجا).اوج قدرتنمایی ترکانخاتون از زمان مرگ ملکشاه (485) تا 487 بود. هنگام مرگ ملکشاه، ترکانخاتون و پسرش محمود همراه وی در بغداد بودند (حسینی، ص 74). ترکانخاتون خبر مرگ سلطان را پنهان کرد (ابناثیر، ج 10، ص 211). بیشتر امرا و بزرگان دربار ملکشاه از اطرافیان و برکشیدگان ترکانخاتون بودند، ازینرو او توانست برای جانشینی فرزندش از ایشان بیعت گیرد (حسینی، همانجا؛ بنداری، ص 93). سپس از خلیفه المقتدی خواست تا به نام پسرش خطبه بخواند، اما خلیفه، به سبب خردسالیِ محمود، با این امر مخالفت کرد. ترکانخاتون برای جلب رضایت خلیفه با وی معاملهای کرد، زیرا ملکشاه، جعفر (پسر خلیفه) را ــ که نوة دختریاش بود و در اصفهان به سرمیبرد ــ امیرالمؤمنین لقب داده و برای او در اصفهان دارالخلافه ساخته بود. خلیفه که از این امر بیمناک بود، در برابر گرفتن فرزندش، به نام محمود خطبه خواند (ظهیری نیشابوری، ص 35؛ راوندی، ص 139ـ140؛ افضلالدین کرمانی، ص 258؛ حمداللّه مستوفی، ص 440).ترکانخاتون یکی از امرای ملکشاه به نام کِربوغا را برای دستگیری برکیارق به اصفهان فرستاد. برکیارق از اصفهان گریخت و در ری با حمایت هواداران خواجهنظامالملک بر تخت نشست. ترکانخاتون با پسرش به اصفهان رفت و شهر را در اختیار گرفت و تاجالملک، وزیر محمود، با نظر ترکانخاتون، عهدهدار ادارة امورشد (ابناثیر، ج 10، ص 214ـ215؛ ظهیری نیشابوری؛ افضلالدین کرمانی، همانجاها؛ میرخواند، ج 2، ص 501). پس از فوت المقتدی (487)، جانشین وی المستظهرباللّه (حک : 487ـ512) جانشینی برکیارق را تأیید کرد (حسینی، ص 75). برکیارق (حک : 486ـ 498) ابتدا اصفهان را محاصره کرد ولی در مقابل دریافت پانصد هزار دینار از میراث ملکشاه از ادامة محاصره منصرف شد (افضلالدین کرمانی، ص 259؛ میرخواند، همانجا). ترکانخاتون که در پی شکستدادن و دستگیری برکیارق بود، ملکاسماعیل یاقوتی (دایی برکیارق) را با وعدة ازدواج و بخشیدن سلاح و مال با خود همراه کرد (ابناثیر، ج 10، ص 224؛ افضلالدین کرمانی، همانجا). اسماعیل در جنگ با برکیارق شکست خورد و به اصفهان گریخت. ترکانخاتون با او به احترام رفتار کرد و فرمان داد که در خطبه، نام او را پس از نام فرزندش محمود بخوانند. به علت مخالفت امرای سلجوقی، ازدواج ترکانخاتون با ملکاسماعیل عملی نشد (ابناثیر، همانجا). برکیارق دو باره اصفهان را محاصره کرد. در این درگیری، تاجالملک دستگیر و، با پافشاری هواداران نظامالملک، کشته شد (ابناثیر، ج 10، ص 216). ترکانخاتون تصمیم گرفت به تاجالدوله تُتُش * ، برادر ملکشاه که مدعی سلطنت بود، بپیوندد، اما بیمار و بستری شد. در این هنگام برای ترکانخاتون، که همة خزاینش را در راه به سلطنت رساندن فرزندش صرف کرده بود، تنها شهر اصفهان و ده هزار سوار ترک باقی مانده بود.ترکانخاتون در 487 درگذشت و به فاصلة کوتاهی محمود نیز بر اثر آبله وفات یافت و برکیارق به سلطنت رسید (ابناثیر، ج 10، ص 240؛ افضلالدین کرمانی، ص 260).2) همسر سلطان سنجر سلجوقی (حک : 511 ـ552) و دختر ارسلانخان (حاکم سمرقند). او سلطان سنجر را در جنگها و لشکرکشیها همراهی میکرد ( رجوع کنید به بیهقی، ص 469ـ 470). در 536، سلطانسنجر در جنگ قَطوان ــ که با ترکان قراختائی در گرفت ــ شکست خورد و ترکانخاتون و چند تن از امرا اسیر شدند (حسینی، ص 94؛ افضلالدین کرمانی، ص 274). به نوشتة ظهیری نیشابوری، خان قراختائی با اسرا خوشرفتاری میکرد (ص 46)، اما خواندمیر نوشته است که او همسر سنجر را به حرمسرای خود برده بود (ج 2، ص 509). ترکانخاتون پس از یک سال اسارت با پرداخت پانصد هزار دینار فدیه آزاد شد (ظهیری نیشابوری، همانجا؛ راوندی، ص 174؛ حسینی، ص 94). در 548، سلطانسنجر در جنگ با غُزان شکست خورد و به همراه ترکانخاتون اسیر شد. در 551، ترکانخاتون درگذشت و سلطان از بند غزان گریخت (حسینی، ص 123؛ خواندمیر، ج 2، ص 511 ـ512).3) همسر ایلارسلانبن اتسز (حک : 551 ـ567). پس از درگذشت ایلارسلان، ترکانخاتون پسرش سلطانشاه را بر تخت سلطنت نشاند و خود ادارة امور را در دست گرفت (جوینی، ج 2، ص 17؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 342ـ343). او تکش، پسر بزرگتر ایلارسلان، را به اطاعت از سلطانشاه فراخواند، اما تکش نپذیرفت و به قراختائیان پناه برد. در 568، تکش با حمایت قراختائیان به جنگ ترکانخاتون و سلطانشاه رفت. ترکانخاتون و فرزندش که تاب مقاومت نداشتند، از خوارزم گریختند و نزد ملکمؤید آی ابه، حاکم نیشابور، رفتند (جوینی، همانجا؛ رشیدالدین فضلاللّه، ج 1، ص 343). ترکانخاتون به ملکمؤید هدایا و اموالی داد و ادعا کرد که اهل خوارزم خواستار حکومت او و فرزندش هستند (میرخواند، ج 4، ص 366). ملکمؤید، به طمع دستیابی به خزاین خوارزم، با سپاهی به همراه ترکانخاتون و سلطانشاه به جنگ تکش رفت، اما شکست خورد و کشته شد. سلطانشاه و ترکانخاتون به دهستان عقبنشینی کردند. تکش در تعقیب آنان دهستان را تسخیر و ترکانخاتون را اسیر کرد و او را کشت. سلطانشاه گریخت و به غوریان (آلشنسب) پناهنده شد (ابناثیر، ج 11، ص 377؛ جوینی، ج 2، ص 19؛ رشیدالدین فضلاللّه، همانجا؛ خواندمیر، ج 2، ص 633ـ634).4) همسر سلطان تکش خوارزمشاه (حک : 568 ـ596). وی دختر خان قدرتمند قپچاق از قبیلة بیاووت (نسوی، ص 62) و مادر سلطان محمد خوارزمشاه (حک : 596 ـ617) بود. پس از ازدواج او با سلطانتکش، نفوذ ترکها در دربار تکش افزایش یافت (جوینی، ج 2، ص 198). تکش در 596 درگذشت و فرزندش سلطانمحمد به حکومت رسید.ترکانخاتون دیوان و اقطاعات جداگانه داشت و مُهرش «عصمتالدنیا والدین اُلُغ تَرکان ملکة نساءالعالمین» با علامت «اعتصمتباللّه وحده» بود. او از دورة حکومت سلطانمحمد با حمایت امرا و درباریان ترک بتدریج قدرت گرفت و بر امور کشور مسلط شد (نسوی؛ جوینی، همانجاها).ترکان خاتون هنگام تعیین ولیعهد سلطانمحمد، به سبب اختلاف با آیچیچاک (آیجیجک، مادر سلطانجلالالدین)، از اوزلاق/ ازلغ، پسر دیگر سلطانمحمد که تحتنظر خودش تربیت یافته بود، طرفداری کرد. با تلاش ترکانخاتون، سلطان نیز اوزلاق را به ولیعهدی خود برگزید ( رجوع کنید به جوینی، ج 2، ص 130ـ131). ترکانخاتون، با نفوذ خود، نظامالملک صدرالدین مسعود هروی، وزیرسلطان، را برکنار کرد و یکی از غلامان خود، ناصرالدین (نظامالملک) محمدبن صالح، را به وزارت سلطانمحمد گمارد. بیکفایتی و رشوهخواری محمدبن صالح سبب شد که سلطان او را عزل کند، اما ترکانخاتون، محمدبن صالح را وزیر اوزلاقشاه کرد. اوزلاقشاه در آن هنگام ولیعهد بود و به این سبب، اختلاف ترکانخاتون و سلطانمحمد بالا گرفت (نسوی، ص 42، 44؛ خواندمیر، ج 2، ص 652).چنگیزخان که پیش از حمله به ایران از اختلاف ترکانخاتون و سلطانمحمد آگاه شده بود، نمایندهای نزد ترکانخاتون فرستاد و به وی اطمینان داد که قصد تعرض به سرزمینهای تحت ادارة او را ندارد و حتی حاضر است حکومت خوارزم و خراسان را به وی واگذار کند (نسوی، ص 55 ـ 56)، اما ترکانخاتون با شنیدن خبر فرار سلطانمحمد، خزاین را برداشت و به همراه محمدبن صالح و زنان و فرزندان سلطانمحمد از خوارزم گریخت. او هنگام ترک شهر دستور داد تا دوازده تن از ملوک و شاهزادگان اسیر در خوارزم را بهقتل برسانند (همان، ص 57 ـ 58؛ جوینی، ج 2، ص 199؛ خواندمیر، ج 2، ص 650). وی به قلعة ایلال در مازندران پناه برد. مغولان قلعه را محاصره کردند و سرانجام، پس از چهارماه، ترکانخاتون و محمدبن صالح از قلعه فرود آمدند و تسلیم شدند. ترکانخاتون و همراهانش را نزد چنگیز فرستادند و به فرمان او همة فرزندان ذکور سلطان را کشتند و ترکانخاتون را به قراقروم فرستادند. او در دربار مغولان زیست و در 630 درگذشت (نسوی، ص 55؛ میرخواند، ج 2، ص 652).ترکانخاتون زنی خوشگذران بود و در نهان مجالس عیش و طرب داشت (جوینی، ج 2، ص 198) تا جایی که از ارتباط و ازدواج پنهانی او با شیخمجدالدین بغدادی، صوفی و عارف قرن ششم و هفتم، خبر دادهاند؛ حتی گفته شده است که قتل مجدالدین به فرمان سلطانمحمد و به سبب رابطة او با ترکانخاتون بوده است (در این باره رجوع کنید به بغدادی * ، مجدالدین).5) همسر ملکصالح و دختر سلطانجلالالدین خوارزمشاه (حک : 617ـ 628). وی در دو سالگی به اسارت مغولان در آمد و نزد منگوقاآن فرستاده شد و در دربار مغولان تربیت یافت. در لشکرکشی هولاکو (حک : ح 614ـ663) به ایران، همراه او بود و در 655 به فرمان هولاکو به همسری ملکصالح، پسر بدرالدین لؤلؤ * (حاکم موصل)، در آمد ( رجوع کنید به جوینی، ج 2، ص 201).6) همسر سعدبن ابوبکر اتابک فارس (متوفی 658) و دختر قطبالدین محمودشاه از اتابکان یزد (متوفی 637). پس از درگذشت سعدبن ابوبکر، که فقط دوازده روز حکومت کرد، بزرگان فارس پسرش محمدبن سعد را بر تخت نشاندند (حک : 658ـ660؛ میرخواند، ج 4، ص 614؛ خواندمیر، ج 2، ص 564)، اما به سبب خردسالی او، مادرش ترکانخاتون ادارة امور را در دست گرفت. ترکانخاتون با استفاده از خزاین موجود در جهت رفاه مردم و لشکریان کوشید و بقعهای بر مزار همسرش ساخت و مدرسة عضدیّه را در کنار آن بنا کرد و توانست موقعیت خویش را استحکام بخشد (میرخواند، همانجا؛ رجبی، ص 55). او نمایندهای با هدایای فراوان به اردوی هولاکو فرستاد و اظهار اطاعت کرد و هولاکو فرمان حکومت فارس را برای اتابکمحمدبن سعد فرستاد (میرخواند، همانجا). محمد، پس از دو سال حکومت، درگذشت و به جای او محمدبن سلغور (حک : 660ـ 661) بهحکومت رسید (حمداللّه مستوفی، ص 506 ـ 507).محمدبن سلغور با دختر ترکانخاتون ازدواج کرد، اما تحت نفوذ ترکانخاتون نبود و سرانجام به سبب ستم بر مردم و اشتغال به لهوولعب به فرمان ترکانخاتون دستگیر و نزد هولاکو فرستاده شد (زرکوب شیرازی، ص 63؛ میرخواند، ج 4، ص 615ـ616؛ خواندمیر، ج 2، ص 565).ترکان همچنین فرمان داد تا سلجوقشاه (برادر محمدبن سلغور) که در حبس بود، آزاد شود و حکومت را در دست گیرد. او با ترکانخاتون ازدواج کرد، اما پس از چندی (601) در حال مستی و بهسبب سوءظنی که به همسرش داشت، فرمان قتل او را صادر کرد (زرکوب شیرازی، همانجا؛ میرخواند، ج 4، ص 617؛ خواندمیر، ج 2، ص 565). بهنوشتة حمداللّه مستوفی، ترکانخاتون در جنگی که سلجوقشاه به خونخواهی برادرش برپا داشت، کشته شد (ص 507).پس از کشته شدن ترکانخاتون، برادرش علاءالدوله، که اتابک یزد بود، بهیاری سپاهیان مغول به سلجوقشاه حمله کرد و او را شکست داد. پس از قتل سلجوقشاه، به فرمان هولاکو حکومت اتابکان فارس به اَبِشخاتون، دختر ترکانخاتون، واگذار شد (خواندمیر، ج 2، ص 566 ـ567).منابع: ابناثیر؛ احمدبن حامد افضلالدین کرمانی، سلجوقیان و غز در کرمان ، تحریر محمدابراهیم خبیصی، چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران 1373 ش؛ فتحبن علی بنداری، تاریخ سلسلة سلجوقی= زبدة النصرة و نخبة العصرة ، ترجمة محمدحسین جلیلی، تهران 1356 ش؛ علیبن زید بیهقی، کتاب تاریخ بیهق ، چاپ کلیماللّه حسینی، حیدرآباد 1388/1968؛ جوینی؛ علیبنناصر حسینی، کتاب اخبارالدولة السلجوقیّة ، چاپ محمد اقبال، بیروت 1404/1984؛ حمداللّه مستوفی؛ خواندمیر؛ محمدبن علی راوندی، راحةالصدور و آیة السرور در تاریخ آلسلجوق ، به سعی و تصحیح محمد اقبال، بانضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی، تهران 1364 ش؛ محمدحسن رجبی، مشاهیر زنان ایرانیوپارسیگویاز آغاز تا مشروطه ، تهران1374ش؛ رشیدالدین فضلاللّه؛ احمدبن ابیالخیر زرکوب شیرازی، شیرازنامه ، چاپ بهمن کریمی، تهران 1310 ش؛ ظهیرالدین ظهیری نیشابوری، سلجوقنامه ، تهران 1332 ش؛ میرخواند؛ محمدبن احمد نسوی، سیرت جلالالدین مینکبرنی ، چاپ مجتبی مینوی، تهران 1365ش؛