ترخیم ، اصطلاحی در نحو. در لغت به معنای نرم کردن صدا و کوتاه ساختن، و در اصطلاح حذف یک یا دو حرف از پایان منادای معرفه برای سهولت در تلفظ است، مانند «یا سُعا» بهجای «یا سعاد» و «یا مرْوُ/ یا مروَ» به جای «یا مروان» (سیبویه، ج2، ص239؛ ابنیعیش، ج2، ص19، 21؛ ابنمنظور، ذیل «رخم»؛ لین، ج3، ص1059). ندا در زبان گفتاری و نوشتاری کاربرد گستردهای دارد، ازینرو بر اساس قوانین زبانشناختی، وجود حذف در آن طبیعی است ( رجوع کنید به سیبویه، ج 2، ص 239؛ زمخشری، ص 63؛ ابنانباری، ص 236؛ ابنیعیش، ج 2، ص 19). ترخیم در اشعار شعرای جاهلی مانند امرؤُالقیس و عنتره آمده است (زوزنی، ص 18، 212). سیبویه در فصلی مستقل بتفصیل به قوانین ترخیم پرداخته است (ج 2، ص 239ـ 274). علمای نحو بر اساس کاربرد منادای مرخّم در شعر و نثر، قوانینی برای توضیح شیوة ترخیم در اسمهای گوناگون وضع کردهاند (مثلاً رجوع کنید به سیبویه، ج 2، ص 267ـ 269؛ زمخشری، ص63ـ64؛ ابندهان، ص44ـ 45؛ ابنعصفور، ص 204ـ207).اگر منادا اسم خاص باشد و بیش از سه حرف داشته باشد، میتوان آن را مرخّم کرد، مانند «یا حارِ» بهجای «حارِث» و «یا مالِ» بجای «مالِک». همة اسمهای مختوم به ة را میتوان مرخّم کرد، مانند «یا فاطِمَ» بهجای «فاطمة» و «یا جارِیَ» به جای «جاریة» ( رجوع کنید به سیبویه، ج 2، ص 241؛ ابنهشام، ج 4، ص 58 ـ 61، 66؛ ابنعقیل، ج 2، ص 289؛ رایت، ج 2، ص 88). در ترخیم اسمهای سه حرفی اختلافنظر هست: نحویان بصری ترخیم این اسمها را جایز ندانسته، اما کوفیان جایز دانستهاند، به شرط آنکه دومین حرفِ اسم، متحرک باشد، مانند «یا عُنُ» بهجای «عُنُق» و «یا کَتِ» به جای «کَتِف» (ابنانباری، ص236ـ237). بیشتر علمای نحو، ترخیم ترکیبهای اضافی و اِسنادی را جایز نمیدانند (سیبویه، ج 2، ص 240؛ ابنهشام، ج 4، ص 55؛ ابنجنی، ص 179؛ زمخشری، ص 64)، اما کوفیان ترخیم را در ترکیبهای اضافی روا میدانند ( رجوع کنید به ابنهشام، ج 4، ص 56؛ ابنانباری، ص 238ـ 241). ابنمالک، به استناد گفتة سیبویه (ج3، ص 377)، آورده است که ترخیم در ترکیبهای اسنادی گاه صورت میپذیرد (ابنهشام، ج 4، ص 57؛ ابنعقیل، ج 2، ص 291ـ292). در جواز ترخیم اسمهای مرکّب مَزجی اختلاف نیست، مانند «یا مَعْدِی» بهجای «مَعْدِی کَرِب» و «یا سِیبَ» بهجای «سِیبَوَیه».در بارة اِعراب منادا پس از ترخیم دو شکل پیشنهاد شده است: 1) اسم، پس از ترخیم با مصوّت آخرین حرف تلفظ شود، مانند «یا حارِ» پس از ترخیمِ «حارِثُ» و «یا جَعفَ» پس از ترخیمِ «جَعفَرُ». 2) بر اساس قانون منادا در اسم خاص، آن را مبنی بر ضمّ دانستهاند که با مصوت کوتاه ـُـ خوانده میشود، مانند «یا حارُ»، «یا جعفُ» (ابنهشام، ج 4، ص 65ـ66؛ ابنجنی، ص176ـ 177؛ ابنعقیل، ج 2، ص 293؛ رایت، همانجا). اسمهای مختوم به ة در بیشتر موارد از شکل اول تبعیت میکنند تا با منادای اسم مذکر مشتبه نشوند، مانند «مُسْلمَة» رجوع کنید به «یامُسْلمَ» (ابنهشام، ج 4، ص 66؛ ابنعقیل، ج 2، ص 294؛ رایت، همانجا). در گذشته، سه اسم مالک و عامر و حارث بیشتر به صورت مرخّم، منادا واقع میشدهاند ( رجوع کنید بهسیبویه، ج2، ص251ـ252؛ ابنهشام، ج4، ص68؛ ابنعصفور، ص 206). از اقسام ندا، ندبه و استغاثه به صورت مرخّم به کار نرفتهاند (سیبویه، ج 2، ص 240). ترخیم را بنا به ضرورت بندرت در غیرمنادا نیز آوردهاند (مثلاً رجوع کنید به سیبویه، ج 2، ص 269ـ274؛ ابنهشام، ج 4، ص68ـ69؛ ابنیعیش، ج 2، ص 19؛ ابنعقیل، ج 2، ص 294). شکل دیگری از ترخیم در برخی اسمهای مصغّر به کار میرود که به آن تصغیر ترخیم میگویند ( رجوع کنید به تصغیر * ).منابع: ابنانباری، کتاب اسرار العربیة ، چاپ محمد بهجة بیطار، دمشق 1377/1957؛ ابنجنی، اللمع فی العربیة ، چاپ حامد مؤمن، بیروت 1405/1985؛ ابندهان، کتاب الفصول فیالعربیة ، چاپ فائز فارس، بیروت 1409/1988؛ ابنعصفور، المقرّب ، چاپ احمد عبدالستار جواری و عبداللّه جبوری، بغداد 1986؛ ابنعقیل، شرح ابنعقیل علی الفیةابنمالک ، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، [ قاهره ] 1384/ 1964، چاپ افست تهران [ بیتا. ] ؛ ابنمنظور؛ ابنهشام، أوضح المسالکالی الفیة ابنمالک ، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، قاهره 1386/1967، چاپ افست قم 1366 ش؛ ابنیعیش، شرح المفصّل ، بیروت: عامالکتب، [ بیتا. ] ؛ محمودبن عمر زمخشری، المفصّل فی علماللغة ، چاپ محمد عزالدین سعیدی، بیروت 1410/1990؛ حسینبن احمد زوزنی، شرحالمعلقات السبع ، بیروت: مکتبة دارالبیان، [ بیتا. ] ؛ عمروبن عثمان سیبویه، کتاب سیبویه ، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ?[ 1385/ 1966 ] ، چاپ افست بیروت 1411/1991؛