تیمورتاش چوپانی ، از امرای دورة ایلخانیان و فرزند دوم امیرچوپان. تاریخ تولد او در منابع ذکر نشده است. در 717 به حکم ابوسعید بهادر به فرمانروایی بلاد روم (آسیای صغیر) منصوب (عبدالرزاق سمرقندی، ص 60 ـ 61؛ شبانکارهای، ص 278) و در همان سال در قیصریه/ قیساریه مستقر شد. ابوسعید، یکی از امرای قدیمی و معتمد روم به نام سنانالدین عارض را نیز به نیابت تیمورتاش بر گزید (آقسرایی، ص312). سنانالدین عارض در همان سال درگذشت و شمسالدین احمد لاکوشی، که قبلاً از وزارت عزل شده بود، به مقام پیشین بازگشت و تحت حمایت تیمورتاش قرار گرفت (همان، ص 313)؛ هرچند جلالالدین، پسر ارشد رشیدالدین فضلاللّه، که از طرف پدر مأمور جمعآوری اموال دیوانی بلاد روم بود (عبدالرزاق سمرقندی، ص61)، عملاً وزیر تیمورتاش محسوب میشد. بعد از قتل رشیدالدین فضلاللّه در 718، جلالالدین نیز به غضب امیرچوپان گرفتار شد. تیمورتاش از قتل جلالالدین جلوگیری کرد و وی را به وزارت خود برگزید (آقسرایی، ص 315).در 719، که تیمورتاش برای سرکوبی ناآرامیهای منطقة قرهمان در ولایت نیکده/نیغده به سر میبرد، امرای مغول به تحریک ایرنجین به قیصریه حمله و آنجا را غارت کردند. تیمورتاش ناگزیر به قلمرو دانشمندیان رفت (همان، ص317ـ319) و در آنجا خبر پیروزی پدرش، امیرچوپان، را بر ایرنجین شنید. او امرای شورشی را سرکوب کرد و از آن پس منطقة روم آرام شد (همان، ص321 ـ 322). تیمورتاش درصدد دلجویی از مردم بر آمد و ملایمت در پیش گرفت؛ با امرایِ ترک مصالحه کرد و امرای شورشی قرهمان را بخشید و آنان را به خدمت خود در آورد (همان، ص325).تیمورتاش در 720 قونیه را تصرف کرد و قرهمانیان را از آن حدود راند (افلاکی، ج2، ص 977). وی در 722 سر از اطاعت حکومت مرکزی پیچید و به نام خود خطبه خواند و سکه زد و حتی منصبی بالاتر از امارت برای خود قایل شد (حمداللّه مستوفی، ص620). او خود را مهدی آخرالزمان و صاحبقران میخواند و ازینرو، در رعایت عدل و پاکدامنی تلاش میکرد. بیشتر بزرگان روم، اعم از علما و شیوخ و امرا و اعیان، با او بیعت کردند ( رجوع کنید به افلاکی، همانجا؛ حافظ ابرو، بخش1، ص114). تیمورتاش، شرابخواری را در بلاد روم ممنوع کرد و یهودیان و مسیحیان را به استفاده از غیار * (علامتی که غیرمسلمانان بر لباسشان میدوختند) و پوشیدن کلاه و دستار زرد ناگزیر ساخت (آقسرایی، ص 326 ـ 327).تیمورتاش بعد از نابود کردن مخالفان خود در بلاد روم، در 722 درصدد تصرف عراقین (عراق عرب شامل نیمة جنوبی بینالنهرین و عراق عرب شامل ناحیة جبال) و خراسان برآمد. وی به مصر و شام ایلچی فرستاد و از آنان بر ضد ابوسعید بهادر یاری خواست (حافظ ابرو، همانجا؛ خواندمیر، ج 3، ص 207). امیرچوپان که این خبر را شنید، آن را به اطلاع ابوسعید رساند و با لشکری عظیم به سمت بلاد روم حرکت کرد. وی به ابوسعید قول داد که یا خود تیمورتاش و یا سر او را بیاورد (حافظ ابرو، همانجا؛ حمداللّه مستوفی، ص 616؛ عبدالرزاق سمرقندی، ص 87 ـ 88). تیمورتاش نخست تصمیم به جنگ گرفت، اما با وعدههای ارکان دولت خود، تسلیم شد و از در عذرخواهی درآمد. امیرچوپان عاملان این فتنه، از جمله امیر سورکاجی/ هورکاچی و نجمالدین طبسی را ــ که نزد تیمورتاش مقام خاصی داشتند ــ به قتل رساند و تیمورتاش را دست بسته به درگاه ابوسعید برد (حافظ ابرو، بخش1، ص114ـ115؛ عبدالرزاق سمرقندی، ص88؛ خواندمیر، همانجا: کاخی). ابوسعید به خاطر امیرچوپان، تیمورتاش را بخشید و در همان سال او را دوباره به امارت روم برگزید و به آنجا فرستاد (عبدالرزاق سمرقندی، همانجا).تیمورتاش بعد از بازگشت به روم، به متصرفات خود افزود و بارها انطاکیه را تصرف کرد (حافظ ابرو، بخش 1، ص135 ـ 136). او به دفعات با ارامنة کیلیکیا و دیگر مخالفان خود جنگید و حدود دولت ایلخانی را به ساحل دریای مدیترانه رساند. تیمورتاش به شدتِ عمل و سختگیری معروف بود. وی که با ملکالناصر، سلطان مملوکی مصر، مناسبات خوبی داشت، به تحریک او به بلاد مسیحینشین لشکر کشید و وارد شهر سیس شد و تا ساحل دریای مدیترانه پیش راند و غنایم و اسیران بسیاری گرفت (اقبال آشتیانی، ص 339).تیمورتاش ترکان را ــ که در غیبت او دوباره عصیان کرده بودند ــ مطیع ساخت (آقسرایی، ص 325). وی در 723 قونیه را تصرف کرد و در 726 بیگشهر * را گرفت و سلیمانشاه را اسیر کرد؛ سال بعد نیز سلطان شاه و ملکشاه، پسران بالتو، را به اسارت گرفت و دوازده امیر دیگر از امرای هَزارة مغول را کشت (ابن بیبی، تعلیقات مشکور، ص370 ـ 371). در نتیجه، اوضاع سیاسی این بخش از قلمرو ایلخانی ــ که قبل از تیمورتاش دچار هرج و مرج بود ــ وحدت و مرکزیت یافت (حافظ ابرو، بخش 1، ص136).تیمورتاش در 728 در نزدیکی سیواس از کشته شدن پدر و برادر خود به دستور ابوسعید بهادر آگاه شد و بدون اینکه به سیواس برود، به روم بازگشت و با امرای خود مشورت کرد. او با توجه به ضدیتی که در دربار ایلخانیان با چوپانیان به وجود آمده بود، پناه بردن به ابوسعید را مصلحت ندید و درصدد تقویت قلاع روم بر آمد (همان، بخش1، ص137؛ عبدالرزاق سمرقندی، ص112ـ113). او هر یک از امرای خود را مأمور حصاری کرد و خود نیز در قلعة لارنده (قرهمان)، محکمترین قلعة منطقه، متحصن شد (حافظ ابرو، همانجا). سپس نزد ملکالناصر سفیر فرستاد و از وی تقاضای پناهندگی کرد. الناصر از سفیر بگرمی استقبال کرد و تیمورتاش را به مال و ملک و لشکر وعده داد. تیمورتاش نیز از مردم روم اموال زیادی گرفت (همانجا) و یکی از امرای خود به نام علاءالدین اَرَتْنا ملقب به نویان را در روم به جای خود نهاد (قلقشندی، ج 5، ص 363؛ ابنخلدون، ج 4، ص 643؛ لین پول و دیگران، ج 2، ص 434). وی در اول ذیحجّة727 (ابنبیبی، همانجا) با خزانه و خدم و حشم به مصر رفت (حافظ ابرو، همانجا). سلطان مصر وی را بگرمی پذیرفت و برای امرا و سپاهیان همراه او مقرری معیّن کرد (ابنخلدون، همانجا). تیمورتاش در مصر با عطا و بخشش، سپاه مصر را به سوی خود متمایل کرد، تا آنجا که ملکالناصر نگران بیعت سپاه خود با تیمورتاش شد. در همین ایام فرستادگان ابوسعید در پی تیمورتاش به مصر آمدند و، به استناد پیمان صلحی که با ملکالناصر بسته بودند، خواستار تسلیم او شدند (همانجا). ملکالناصر هم ــ که نسبت به رفتار تیمورتاش ظنین بود و از سویی نمیخواست مناسبات دو کشور به خاطر او به خصومت گراید و جنگ در گیرد ــ دستور داد سر از تن تیمورتاش جدا کنند. آباجی، نمایندة ابوسعید در مصر، سر تیمورتاش را در شوال 728 به اوجان نزد سلطان ابوسعید برد (حافظ ابرو، بخش1، ص 138). پسر وی امیرشیخ حسن کوچک (متوفی 744) سلسلة کوتاه عمرِ امیرانِ چوپانی را ( رجوع کنید به چوپانیان * )بنیان نهاد.منابع: محمودبنمحمد آقسرایی، مسامرةالاخبار و مسایرةالاخیار ، چاپ عثمان توران، آنکارا 1944؛ ابن بیبی، اخبار سلاجقة روم ، چاپ محمدجواد مشکور، تهران 1350 ش؛ ابنخلدون، العبر: تاریخ ابنخلدون ، ترجمة عبدالمحمد آیتی، تهران 1363ـ1370 ش؛ احمدبناخی ناطور افلاکی، مناقبالعارفین ، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا 1959ـ1961؛ عباس اقبال آشتیانی، تاریخ مغول: از حملة چنگیز تا تشکیل دولت تیموری ، تهران 1364 ش؛ عبداللّهبنلطفاللّه حافظابرو، ذیل جامعالتواریخ رشیدی ، بخش 1، چاپ خانبابا بیانی، تهران 1317 ش؛ حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده ؛ محمدبنعلی شبانکارهای، مجمعالانساب ، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1363 ش؛ خواندمیر؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج 1، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران 1372 ش؛ قلقشندی؛ استنلی لین پول و دیگران، تاریخ دولتهای اسلامی و خاندانهای حکومتگر ، ترجمة صادق سجادی، تهران 1363ـ1370 ش.