تیر(2) ، ابزاری برای شکار و جنگ به شکل میلهای باریک و نوک تیز با ملحقاتی همچون پَر و پیکان و سوفار که آن را با کمان پرتاب میکنند. واژة تیر از ـ tigra فارسی باستان به معنای «تیز» مشتق شده است که با ri ti اوستایی و ¨tigma سنسکریت به معنای «تیز و تیر» هم ریشه است (نیبرگ ، بخش 2، ذیل "tigr" ؛ بارتولومه ، ستون 651؛ مونیر ـ ویلیامز ، ص 446، ذیل " ¨"tigma ). tigr و r ti در فارسیمیانه نیز نتیجة تحول همین واژگان است ( رجوع کنید به مکنزی ، ص 83؛ ابوالقاسمی، ج 2، ص 221؛ قس ژینیو ، ص 23). واژة دیگری که دراوستا ( یشتها ، ج 1، ص 57، 436، 478، 492) به معنای تیر به کار رفته، av §is است (بارتولومه، ستون 374). در عربی علاوه بر واژگانی از قبیل سَهْم و نَبلْ، که معمولاً در مورد تیرهای اعراب به کار رفته، واژة نُشّابه (جمع آن نُشّاب) نیز برای تیر ایرانیان یا ترکان به کار رفته است (زَمَخْشَری، ج 1، ص 415؛ نیز رجوع کنید بهابنقُتَیْبَه، ج 1، جزء 2، ص 132، 149؛ طبری، ج 2، ص 146).پیشینه . طبق شواهد باستانشناسی، تیر و کمان از سه هزار سال پیش از میلاد کاربرد داشته است. در غارنَهَل هِمَر، واقع در سواحل غربیِ بحرالمیت (بحر لوط)، از دورة نوسنگی، آثار چوبی و سنگی از جمله تعدادی پیکان به دست آمده است (روف ، ص 28). وجود سفالینهای با نقش شکارچی، دو نقش برجسته از پادشاهان لولوبی (از اقوام ساکن در فلات ایران، پیش از مهاجرت آریاییان) در ناحیة سرپل زهاب و نقش مُهرهایی با تصویر عیلامیان، نشان دهندة استفادة انسان آن دوران از این ابزار در جنگ و شکار است (گیرشمن ، 1965، ص 40، تصویر 13، ص 54 ـ 55، تصاویر 21 و 22؛ هینتس، ص 19ـ20؛ جنتی عطائی، ص 131). از هزارههای اول و دوم پیش از میلاد نیز پیکانها و تیردانهای مفرغی، برنزی و آهنی در لرستان و ایلام و مهرهای سنگی و ظروف گلی با نقشهایی از شکار و تیر و کمان یافت شده است (گیرشمن، 1965، ص80، 87 و تصاویر 30 و 31؛ برگ ، ص 69ـ70؛ وزیری، ج 1، ص 118ـ119، تصاویر؛ طلائی، ص100ـ101). در یشتها (ج 1، ص 493) به تیرهای آهنی و زرین ناوک میتره و در متون عهد عتیق (کتاب اول سموئیل، 20: 36؛ مزامیرداود، 120:4) نیز به کاربرد تیرهای زهرآلود و مشتعل اشاره شده است. در میان اشیای مکشوفه در روسیة جنوبی (متعلق به هزارة اول پیش از میلاد) قالبهای فراوان ساخت پیکان یافت شده که جزو ابزار سکاهای بیابانگرد بوده است (بهزادی، ص 752). ظاهراً یکی از پادشاهان این قوم بهنام آریانتوس (در همین دوره) برای سرشماری سکاها دستور داده بود که هر فرد در سرزمینش پیکانی مفرغی نزد او بیاورد (همان، ص 754ـ755). به نوشتة تاجبخش (ص 127)، در زمانمادها نیز دستة آتشاندازان از تیرهای مشتعل برای فتح دژهای دشمنان استفاده میکردند. ظاهراً ایرانیان در دورههای بعد هم تیرهای آتشین به کار میبردند. به نوشتة هرودوت (ص 441)، ایرانیان در زمان خشایارشا/ خشیارشا (متوفی 465 یا 464 ق م) در حمله به یونان، برای فتح ارگ آتن از همین تیرها استفاده کردند.بنا بر آثار به دست آمده از دورة هخامنشی، مانند سکهها و مهرهای استوانهای و نقوش برجسته، تیر و کمان از دستافزارهای جنگی بوده است ( رجوع کنید به پوپ، ج 7، ص 19، 92؛ کنت ، ص 138ـ139، کتیبة DNb ، س 42 و 43؛ ویسهوفر ، ص [ 118ـ119 ] ). نقشبرجستهای از دورة هخامنشی در موزة لوور وجود دارد که تعدادی از سربازان را با کمان و تیردان نشان میدهد ( رجوع کنید به پوپ، ج 7، ص 19). همچنین کتیبة شاپور در حاجیآباد، نقش برجستة معروف شکار شاهی در طاق بستان از دورة ساسانی و قوانین و قواعد مدون تیراندازی که در این زمان به نگارش در آمده (از جمله کتاب آییننامگ به زبان پهلوی)، نشاندهندة اهمیت تیر و تیراندازی در این دوره است (گیرشمن، 1965، ص 314، 330؛ نیبرگ، بخش 1، ص 123، س 5، 7، 8؛ کریستنسن، ص 62). بنا بر تاریخ طبری (همانجا)، وَهْرِزْ، فرمانده سپاه ایران، در جنگ با یمن (570 میلادی) به سربازانش دستور داد تا با «بَنْجکان» تیراندازی کنند. طبری (همانجا) اشاره میکند که اهالی یمن قبل از آن چنین نُشّابی (تیرهایی) ندیده بودند. جوالیقی در المعرّب (ص 71) گفته است که واژة بَنْجکیّه گاهی هنگام پرتاب پنج تیر به سوی یک هدف بهکار میرفته است. ظاهراً شکل فارسی این واژه پنجگان بوده است. در لغتنامة دهخدا (ذیل پنجگان) نیز این واژه نوعی تیر معناشده است.در دورة ساسانیان از تیر برای ارسال پیام به شهرها و قلاع محصور و تهدید یا دعوت به تسلیم ساکنان آن (ابنقتیبه، ج 1، جزء 2، ص 132؛ اینوسترانتسف ، ص 57، 74) و نیز برای شمارش تلفات جنگ استفاده میشد؛ بدین ترتیب که قبل از جنگ هر یک از سربازان به ترتیب تیری در یک سبد میانداختند و سبد را مُهر میکردند. در پایان جنگ هر سرباز از این سبد تیری بر میداشت و از روی تعداد تیرهای باقیمانده، شمارة کشتهشدگان معیّن میشد (کریستنسن، ص 213ـ214). به قول اینوسترانتسف (ص 64)، در این دوره جنگ را با پرتاب شاخة مقدّسی آغاز میکردند. در سپاه ساسانیان در برخی نواحی کشور یک دسته تیرانداز زیر نظر فرماندهی به نام تیربَذ مأمور حفاظت از روستاها بودند (کریستنسن، ص 132). ابنقتیبه در عیونالاخبار (ج 1، جزء 2، ص 149) از «کتب عجم» مطلبی نقل کرده که بیانگر یکی از سنّتهای این دوره و شاید دورههای قبل از آن است. به این ترتیب که روی تیرها نام صاحب تیر، نام همسر و فرزندش، نام پادشاه وقت و احتمالاً نامهای دیگر را مینوشتند و یکی از آنها را از تیردان بیرون میآوردند و با آن فال میگرفتند.اعراب نیز در عهد جاهلیت از تیر برای امور دیگری که جنبة قمار و سرگرمی داشت استفاده میکردند، مثلاً با چوبههای تیر بر سر گوشت شکار یا قربانی شرط میبستند (آلوسی، ج 3، ص 55) یا برای تعیین خیر و شرِ برخی امور، از جمله سفر، با آن فال میگرفتند (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به طباطبائی، ج 11، ص 206).در تاریخ سیستان (ص 194، پانویس 6) و تاریخ بیهق (بیهقی، ص 89، 465) به سَرْناوک در عهد صفاریان (254ـ 399) اشاره شده و در منظومة ویس و رامین (فخرالدین اسعد گرگانی، ج 1، گفتار 99، بیت 11) از ناوکاندازان در دورة دیلمیان (316ـ447) یاد شده است. ظاهراً یکی از عادات یعقوب لیث استفاده از تیر برای شمارش روزهای ماه و انجام دادن کارهای روزانهاش بوده است ( تاریخ سیستان ، ص 267). در دورة غزنویان امیرشهابالدوله مودود، فرزند سلطان مسعود غزنوی (متوفی 441)، دستور ساخت پیکانی را داد که از آن پس به نام وی، پیکان مودودی خوانده شد (فخرمدبر، ص 242؛ نیز رجوع کنید بهادامة مقاله). پادشاهان سلجوقی به هنگام بار عام زیر سایبانی مینشستند که اغلب به نقش تیر و کمان یا عقاب مزیّن بود (اشپولر، ج 2، ص 132). از گزارشهای دورههای بعد در بارة تیر، اهمیت و نقش اینابزار کاملاً آشکار میشود چنانکه رشیدالدین فضلاللّه در تاریخ مبارک غازانی (ص 336) از استادان کمانگر و تیرتراش و کارگاههای آنان یاد کرده است. کمانگری و تیرگری از پیشهها یا هنرهای پر ارج دورة صفوی نیز بوده است (ذکاء، ص 195). در قشون صفویه تا دورة شاه عباس اول (حک : 996ـ 1038)تیر و کمان همچنان از اساسیترین جنگافزارها محسوب میشد و با اینکه پس از این دوره سلاحهای گرم در سپاه صفویه رایج شد، قزلباشها همچنان از تیر و کمان و شمشیر و سپر استفاده میکردند و تا مدتها به کار بردن تفنگ * را دون شأن خود و خلاف جوانمردی میدانستند (دلاواله، ص 348). بخشهای دیگر قشون صفوی، از جمله قورچی * ها، نیز علاوه بر تفنگ از تیر و کمان استفاده میکردند (برای اطلاعات بیشتر در مورد مناصب قورچیها رجوع کنید به انصاری مستوفیالممالک، ص 106؛ مینورسکی، ص 53؛ برای ربطواژة قورچی به تیراندازی و ترکش رجوع کنید به مینورسکی، ص 53، پانویس 1). بهنوشتة پیترو دلاواله، سیاح فرانسوی، علامت مخصوص یَسَقْچیها، یکی از واحدهای سپاه صفویان، تیری بود که در کلاه خود فرو میبردند، به طوری که سر تیر به سوی پایین و انتهای آن به سوی بالا قرار میگرفت. کلاه فرمانده آنان، یسقچیباشی، به تیر زرین مزیّن میشد. دلاواله همچنین مینویسد که بخشی از هدایای سلطان عثمانی به دربار شاه عباس اول، بستههای تیر و پر بود (ص 281). در این دوره از تیر و کمان برای شکار و تفریح و ورزش نیز استفاده میشد و به زنان و محارم شاه قواعد تیراندازی را میآموختند (شاردن، ج 3، ص 436ـ441؛ سانسون، ص 76).یکی از رسوم دورة صفوی نوشتن برخی کلمات، دعا یا اسم اعظم بر روی تیر بود که از آن جمله صعلحف» و «یاسلخوثا» در منابع ذکر شده است ( رجوع کنید به درودباشی بیهقی، ص246ـ 247؛ رسالة کمانداری ، ص 80). مؤلف کتاب التدبیرات السلطانیة (تألیف در اواسط قرن هشتم) بهنوشتن حروف ث خ ج ز ش ظ ف و اسمای اعظم بر پیکانهای تیر در میان عربها اشاره کرده است (ابنمَنْکَلی، ص 329). ظاهراً اسم اعظم را بهمنظور سرعت حرکت تیر و تشجیع تیراندازان در هنگام جنگ بر روی تیر و کمان مینوشتند (همانجا؛ نیز رجوع کنید به بونی، ج 2، ص 245ـ246).در سپاه نادرشاه و قشون زندیه نیز اگر چه استفادة وسیعتری از توپ و تفنگ میشد، هنوز بخشهایی از سواره نظام و پیاده نظام سلاحهای سرد به کار میبردند (غفاری کاشانی، ص 152؛ اوتر ، ص 315) و تیر و کمان سلاح سربازان ویژة شاه بود (سردادور، ص 512).در عثمانی و هند و دیگر سرزمینهای اسلامی نیز تا قبل از ورود سلاحهای گرم، تیر و کمان اهمیت زیادی در شکار و جنگ داشته است ( رجوع کنید به آیدین، ص 177؛ ولش ، تصاویر 24، d 225؛ برای اسامی تیر و اجزای آن در دیگر کشورها رجوع کنید به نیکول ، ج 2، ص 603ـ604، 608، 612ـ613).در دورههای گوناگون یا حتی در یک دورة تاریخی خاص، تیر از نظر طول، وزن، جنس و اجزای به کار رفته در آن متفاوت بوده است. به نوشتة گزنفون (متوفی ح 354 ق م؛ ص 265) تیرهای سربازانِ نواحی غربی ایران به بلندی دو ارش (طول هر اَرَش: از آرنج تا سر انگشت) بود و یونانیان از آنها به عنوان زوبین استفاده میکردند.در برخی منابع دورة اسلامی مقیاس اندازهگیری تیر، طول دست تیرانداز یا طول کمان ذکر شده است؛ مثلاً، چوبة تیر به بلندی نُه مشتِ تیرانداز یا از آرنج راست تا آرنج چپ وی بود (فخر مدبر، ص 245ـ246؛ قس رسالة کمانداری ، ص 79ـ80؛ درودباشی بیهقی، ص 241). در نوروزنامه منسوب به خیام (ص 51)، تیر همچون کمان به سه اندازة دراز، کوتاه و میانه، به ترتیب به طول پانزده، ده و هشتونیم قبضه (= مُشت) است.بنا بر برخی منابع عربی، بدنة اصلی تیر را به سه بخش تقسیم میکردند: «صدر»، از وسط بدنه تا محل اتصال پیکان؛ «متن»، از انتهای صدر تا محل نصب پرها، و «حَقْو»، محل قرار گرفتن پرها (آلوسی، ج 3، ص 357؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید بهابوعبید، ص 234ـ 235؛ طَرَسوسی، ص 129ـ130).ایرانیان تیر را معمولاً از نیهای باریک خیزران و چوب سخت و محکم، مانند چوب درخت خدنگ، میساختند (هرودوت، ص 375ـ376؛ جنتی عطائی، ص 127ـ 128). تیرهای اعراب بیشتر از چوب درختان و توپر و سنگین بود (اینوسترانتسف، ص 177، پانویس 157).طرسوسی (ص 130) تیر را از نظر وزن به دو نوع «صَلبه» (تیر سخت و سنگین با یازده و نیم دِرْهم وزن) و «لینه» (تیر نرم و سبک با نهونیم دِرْهَم وزن) تقسیم کرده است.مهمترین و شناختهشدهترین انواع تیر که در منابع و فرهنگهای فارسی از آنها نام برده شده است عبارتاند از: خدنگ، ابتدا نام درختی (احتمالاً سپیدار) بوده که از چوب صاف و محکم آن تیر میساختند اما بتدریج خدنگ به معنای تیر رایج شده است؛ از چوب سخت دو درخت زرنگ و گز هم تیر میساختند و گاه این دو واژه نیز به معنای تیر به کار رفتهاند (شاد، ذیل «زرنگ»؛ پورداود، ص 120ـ121)؛ ناوک، نوعی تیر باریک و کوتاه (شاد، ذیل «ناوک»)؛ فیلک/ بیلک/ بیله یا تیر بدخشانی، تیری که پیکان آن به شکل بیل بود (همان، ذیل «فیلک» و «بیلک»؛ پورداود، ص120؛ انوری، ص 106، بیت 6)؛ تیر پرتاب، که به علت سبکی و کوتاهی، مسافت بیشتری طی میکرد و پرتاب آن مهارت خاصی میخواست، این تیر که حداکثر بُرد آن را 200 ، 1 گز تخمین زدهاند، کمان خاصی داشت که آن هم «کمان پرتاب» نامیده میشد (شاد، ذیل «تیر پرتاب و پرتابی»؛ نیز رجوع کنید به درودباشی بیهقی، ص 268ـ274)؛ تَموک، تیری با پیکان پهن که بسختی از بدن بیرون آورده میشد (پورداود، ص 119)؛ تُکمار/ تُکْمَر/ تخمار، تیری که گرهی به جای پیکان داشت (شاد، ذیل «تکمار» و «تُکمَر»)؛ تیرخاکی، پیکان این تیر استخوانی بود و بُرد زیادی داشت (همان، ذیل «تیر خاکی»).در منابع عربی نیز از انواع تیر نام برده شده است که برخی از آنها عبارتاند از: مِرّیخ به معنای تیر بلند چهار پر و حُسبانَة به معنای تیر کوچک، و مِرماة (زمخشری، ج 1، ص 415؛ قس نیکول، ج 2، ص 610، 612؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به ابوعُبید، ص 234، 237؛ آلوسی، ج 3، ص 358).پیکان یا سرپیکان یکی از اجزای تیر است. پیکان، سنگ یا استخوان یا فلز (معمولاً آهن، برنز یا مفرغ) نوک تیزی بود که در سر تیر نصب میشد (کریمی، ص 27؛ روف، ص 195؛ نیز رجوع کنید بهگیرشمن، 1373ـ1375 ش، ج 2، ص 308ـ309، 316ـ317، 326ـ 327). پیکان، تیر را مسلح میکرد و شامل زبانه و تیغه بود. پیکانها معمولاً به صورت یکپارچه قالبگیری میشدند (برای آگاهی از برخی روشهای ساخت پیکانهای فلزی در مارلیک و لرستان رجوع کنید به کامبخشفرد، ص 33؛ مفرغهای لرستان و صنایع فلزی اسلامی ، ص 22) و با نوارهای زردپی در محلی به نام تَلْوْ به تیر وصل میشدند (شاد، ذیل «تلو»؛ قس نیکوله، ج 2، ص 623). پیکانهایی که در اواخر هزارة دوم پیش از میلاد ساخته میشدند، از نظر شکل به انواع چهاربرش، جِتْ مانند، چهار پره (با مَقطَع مربع شکل و زبانة بلند) و ساده تقسیم میشدند (طلائی، ص 100ـ104). از اوایل هزارة اول پیکانهای سه پره، با مقطع مثلثی شکل، یافت شده که به طور گسترده در شرق نزدیک به کار میرفته است و به آنها سر پیکانهای سَکایی گفته میشود (همان، ص 101ـ102؛ ملک شهمیرزادی و نوکنده، ص [ 155 ] ، لوح 25؛ بهزادی، ص 753). در تقسیمبندی دیگری، پیکانهای این دوره را چنین ذکر کردهاند: به شکل برگِ زبان گنجشک، ضخیم و حجیم، لوزی شکل و راهراه، مربعی و مخروطی ( رجوع کنید به سامی، ج 4، ص 322). از هزارههای سوم تا اول پیش از میلاد، پیکانهایی فلزی در لرستان و جنوب لبنان یافت شده که بر آنها نام پادشاهان آن دوره، از جمله پادشاهان آشور، یا صاحبان تیرها کنده شده است. برخی از این پیکانها، چهارپر با تیغة بلند (طول یک نمونه 5ر39 سانتیمتر است) و برخی برگی شکل بودند (کالمایر، ص 67ـ 68، 127ـ 128).ظاهراً نوع و شکل پیکان در میان اقوام گوناگون یکسان نبوده است. در سپاه هخامنشیان، هندیها از پیکان نوک تیز آهنی، اهالی باکتریا (بلخ) از پیکان کوتاه و حبشیها از سنگریزة تیز به جای پیکان استفاده میکردند (هرودوت، ص 376). همچنین در این دوره برخی پیکانها را به شکل پرندگان و خزندگان میساختند (ذکاء، ص 62). تیرهای پارتی دارای لبة برگشته بودند و بعد از فرو رفتن در بدن، بیرون کشیدن آنها تقریباً غیرممکن بود (سمسار، ص 22ـ23؛ قسشاد، ذیل «پیکان کش»). در دورههای بعد، پیکانها ازفولاد، روی، عاج و استخوان نیز ساخته میشد. برخی از پیکانها در دورة صفوی از آهن زرکوب بود (ذکاء، ص 195). به نوشتة شاردن (ج 3، ص 439) سرتیرهای مشقی صفویان گرد و کوچک و از جنس آهن و سرتیرهای جنگی آنان همچون سرنیزه و نشتر بود.اگر تیر باریک بود از پیکان سبک بهره میگرفتند و اگر سنگین بود از پیکان متناسب با آن. برخی از انواع پیکان که فخر مدبر (متوفی 604) در آدابالحرب والشجاعة از آنها نام برده است عبارتاند از: پیکان مودودی که بر انواع سپرهای چوبین نفوذ میکرد، این پیکان به دستور مودودبن مسعود غزنوی از زر ساخته میشد تا هزینة دفن کشتهشدگان و معالجة زخمیشدگان با آن فراهم شود؛ انواع پیکان بیلک (تیر فیلک) که بر خفتان و برگستوان * نافذ بود، از جمله بیلکِ دو شاخ که بخصوص برای شکار پرندگان به کار میرفت، چون براحتی شاخههای باریک را میشکافت و از میان آنها میگذشت؛ پیکان ماهیپشت و پیکان غلوله، که بر زره و جوشن کارگر بودند؛ و پیکان هدهانی که هندوان آن را از شاخ و استخوان حیوانات وحشی و شکاری میساختند (فخرمدبر، ص 242ـ244، 253، پانویس 2، 268؛ برای پیکان مخصوص تیرپرتاب رجوع کنید به درودباشی بیهقی، ص270).برخی از پیکانهای مذکور در متون عربی عبارتاند از: رَهیش و رِهاب: پیکان باریک؛ قطع: پیکان پهن و کوتاه آهنی؛ مِشقَص: پیکان بلند و کم عرض؛ مِعْبَلَة : پیکان بلند و پهن؛ و قِتْر: پیکان گرد و کوچک (برای مثال رجوع کنید به ابوعبید، ص 236؛ طرسوسی، ص 131؛ آلوسی، ج 3، ص 358). پیدا کردن سر و ته چوبة تیر و نصب پیکان بر آن نیز روش خاصی داشت ( رجوع کنید بهرسالة کمانداری ، ص 79).یکی دیگر از اجزای تیر، پر بود که به انتهای تیر متصل میشد. وجود پر در انتهای تیر سبب میشد تا صاف ومستقیم حرکت و مسافت بیشتری طی کند. ظاهراً ایرانیاناز زمانهای دور از پر کرکس و عقاب استفاده میکردند ( رجوع کنید بهاوستا، یشتها ، ج 1، ص 493). تیرهای هخامنشیان نیز دارای پر کرکس، شاهین و باز بود. برخی از سپاهیان هخامنشی، از جمله سربازان لیکیه (از نواحی تاریخی آسیای صغیر)، از تیرهای بدون پر استفاده میکردند (هرودوت، ص 376). ظاهراً در دورانهای بعد نیز از پر استفاده میشده است. بنا بر قول فخرمدبر (ص 244) و درودباشی بیهقی (متوفی ح 1038؛ ص 271) مناسبترین نوع پر برای تیر، پرِدُم کرکس و عقاب بود و در درجة دوم پر پرندگانی همچون خروس، شاهین، کبوتر، کبک و جز آنها.در منابع عربی نیز تیر از حیث داشتن و نداشتن پر ونوع و جنس آن تقسیم شده است به: مِعراض: تیری کهپر ندارد؛ مَحشور و حَشر: تیری که پرهای لطیف دارد؛ لُؤام: تیری که پرهایش در یک جهت و هماهنگ و صاف باشد؛ لُغاب: تیری با پرهای ناهماهنگ و نا مساوی (برای مثال رجوع کنید به ابوعبید، ص 235؛ طرسوسی، همانجا؛ آلوسی، ج 3، ص 357).طول پر یکی از عوامل شدت یا ضعف حرکت تیر بود و باتوجه به جنس و وزن تیر تفاوت میکرد. بر اساس کتاب التدبیرات السلطانیة ، تیرهای ایرانیان غالباً پرهای بلند داشت (برای اطلاع بیشتر در بارة اندازة پر تیر در شرایط متفاوت رجوع کنید بهابنمَنْکَلی، ص 336).سوفار/ سوفال بخش دیگر تیر بود که به انتهای بدنة تیر وصل میشد (اسدی طوسی، ذیل «سوفال»). سوفار دهانة تیر بود و هنگام پرتاب تیر، زه یا چلة کمان در آن قرار میگرفت. در ایران باستان سوفار از استخوان ساخته میشد ( رجوع کنید به اوستا، یشتها ، ج 1، ص 493). فاصلة دَفَکها یا دو لبة اطراف سوفار باید به نسبت کلفتی و نازکی چله تنظیم میشد. بلندی آنها نیز باید به نحوی میبود که زود نشکند و یا زه براحتی از میانش خارج نشود (زمخشری، ج 1، ص 416؛ درودباشی بیهقی، ص 274ـ 275). سوفار نیز انواعی داشت. اگر سوفار گرد بود حِمْصی خوانده میشد، اگر سر دفک باریکتر از انتهای آن بود، مارسر و اگر مربع بود چهارسو نام داشت (درودباشی بیهقی، ص 275).برای حمل تیر از تیردان استفاده میشده است. واژة اکنه ( akana ) در اوستا ( وندیداد ، ج 3، ص 1452) به معنای تیردان است (بارتولومه، ستون 46). این واژه در پهلوی به صورت کنتیر ( kantigr ) آمده است ( رجوع کنید به متون پهلوی ، ص 204). در متون فارسی واژگان دیگری به معنای تیردان وجود دارد، از جمله ترکش / تیرکش، کیش ( رجوع کنید به فردوسی، کتاب سوم، ج 4، ص 964، بیت 162؛ جوینی، ج 3، ص 46؛ سعدی، ص 420، بیت 8) و شُکا/ شُغا ( رجوع کنید به فرخی سیستانی، ص 422، بیت 8442؛ اسدی طوسی، ذیل «شغا»). برخی، واژههای turcasso ، carquois و ¨s ¨rke ¨te را در زبانهای ایتالیایی، فرانسه و آلمانی، صورتهای متحولِ ترکش میدانند (هُرن و هوبشمان، ص 516، پانویس 2). تیرکش به معنای محل پرتاب تیر در دیوار قصر یا قلعه نیز به کار رفته است (شاد، ذیل «تیرکش»).طبق آثار باستانشناسی، تیردانهای هزارههای اول و دوم پیش از میلاد، یا از یک بدنة فلزیِ (اغلب مفرغی) چکشکاری شده با نقوش برجسته ساخته میشدند ( مفرغهای لرستان و صنایع فلزی اسلامی ، ص 8) یا شامل یک بخش درونی (معمولاً برنزی، مفرغی یا چرمی) و روکشی بودند که اغلب با میخ به تیردان متصل میشد. گاهی روکشها نیز مفرغی بودند، با تقسیماتی مربعی شکل که در برخی موارد نقوش برجسته یا کندهکاری داشتند (کالمایر، ص 137ـ139). این نقوش در بیشتر موارد شبیه به طرحهای آشوری بودند (برگ، ص 70؛ کالمایر، ص 138، 143). انتهای این تیردانها، نوک تیز (تنها مورد کشف شده متعلق به سدة هشتم پیش از میلاد) یا گرد (سدههای هفتم و هشتم پیش از میلاد) بود و سرتاسر آنها با نوارهایی تزئین میشد ( رجوع کنید به کالمایر، همانجا). کالمایر (ص 144) به روکشهای دیگری به سبک بومی غرب ایران اشاره کرده که در آنها از پوست حیوانات نیز استفاده شده است. نمونههایی از تیردانها (ح سدههای سیزدهم ـ دهم پیش از میلاد) با روکشهای چرمی و دکمههای استخوانی ستارهای شکل در تپة مارلیک یافت شده است ( رجوع کنید به نگهبان، ج 1، ص 74، 314). بر اساس برخی آثار بهجا مانده، روی تیردانهای ایلامی در قرن هفتم با دو نوار متقاطع و طرح یک گل تزئین میشد ( رجوع کنید به روف، ص 190، تصویر [ 2 ] ).سکاها (هزارة اول پیش از میلاد) معمولاً تیردانهای خود را از چوب میساختند و روکشی از فلز گرانبها یا چرم بر آن میکشیدند (بهزادی، ص 753).آشوریها تیردانهای خود را به بدنة ارابههای جنگی وصل میکردند. در سدة نهم پیش از میلاد، تیردانها را به شکل ضربدر و از زمان تیگلت پیلسر سوم، پادشاه آشوری (حک : 745ـ 727 ق م) به بعد، آنها را در دو زاویة جلو ارابه به حالت عمودی قرار میدادند (مجیدزاده، ص 26، پانویس 105؛ روف، ص 154، تصویر [ 5 ] ).با توجه به نقشْ برجستهها و آثار برجای مانده از عهد هخامنشیان، دو نوع تیردان چرمیِ مخروطیشکل دارای درپوش با بند و منگولههای چرمی و تیردانهای نیم مخروطی و چرمی بدون درپوش و نقاشی شده، در این دوره کاربرد داشته است. این تیردانها باتسمهای به روی شانه آویخته میشد. ظاهراً گنجایش تیردانها شصت چوبة تیر بود ( رجوع کنید به پوپ، ج 7، ص 19؛ ذکاء، ص 63 و پیکرههای 36ـ 38). سواران سنگین اسلحة پارتی، تیردانی بزرگ به پهلوی اسب میآویختند (ذکاء، ص 117). در دورة اسلامی نیز تیردانها چرمی بودند و بر پشت یا پهلو آویخته میشدند (همان، ص 195).طبق منابع عربی، انواع تیردان عبارت بود از: کِنانَه، از جنس پوست (احتمالاً یکپارچه)؛ جَعبه و جَفیر، از جنس پوست و چوب، جَفیر از کِنانَه بزرگتر بود؛ قَرَن، از تکههای پوست و چرم با منافذی برای عبور هوا و جلوگیری از فساد پرها؛ و قِذبه، از جنس چوب ( رجوع کنید به زمخشری، ج 1، ص 416ـ417؛ قلقشندی، ج 2، ص 142؛ آلوسی، ج 3، ص 358).در ادب فارسی، واژگان خدنگ (نام درخت) و ناوک (مصغّر ناو، به معنای چوب میان تهی) مجازاً به معنای تیر به کار رفته است ( رجوع کنید به فرخی سیستانی، ص 206، بیت 4120؛ فردوسی، کتاب اول، ج 1، ص180، بیت 1772؛ کتاب چهارم، ج 6، ص 1688، بیت 415؛ حافظ، ج 1،، غزل 30، بیت 7، غزل 466، بیت 6). گاهی نیز واژة چوبه به جای تیر به کار رفته است ( رجوع کنید به سعدی، ص 272، بیت 22). در نظم و نثر فارسی تشبیهات و کنایات بسیاری با تیر ساخته شده است، از جمله تیرآه، تیردعا، تیر مژگان، آخرین تیر ترکش (کنایه از آخرین تلاش) و تیر از شست شدن (کنایه از کار از کار گذشتن؛ رجوع کنید به فرخی سیستانی، ص 205، بیت 4088؛ مولوی، ج 3، ص 187، بیت 14865؛ سعدی، ص 643، غزل 619 ب، بیت 7؛ حافظ، ج 1، غزل 22، بیت 6).تیر از نمادهایی است که در اسطورهها و افسانههای ملل بسیار بهکار رفته است. از جمله معانی نمادین تیر، پرواز، صعود به آسمان، تطهیر، پرتو خورشید، نیرو و جنگ است (برای معانی دیگر آن رجوع کنید به کوپر، ذیل «تیر»؛ نیز رجوع کنید به خسروی، ص 530، 532، 534، 537، پانویس).منابع: علاوه بر کتاب مقدّس. عهد عتیق؛ محمود شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب ، چاپ محمد بهجة اثری، بیروت ?[ 1314 ] ؛ ابنقتیبه، کتاب عیون الاخبار ، بیروت: دارالکتاب العربی، [ بیتا. ] ؛ ابنمنکلی، کتاب التدبیرات السلطانیة فی سیاسة الصناعة الحربیة ، چاپ صادق محمود جمیلی، در المورد ، ج 12، ش 4، شتاء 1983)؛ محسن ابوالقاسمی، راهنمای زبانهای باستانی ایران ، تهران 1376 ش؛ قاسمبن سلام ابوعبید، کتاب السلاح ، چاپ حاتم صالحضامن، در المورد ، ج 12، ش 4 (شتاء 1983)؛ علیبن احمد اسدی طوسی، لغت فرس ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1336 ش؛ برتولد اشپولر، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی ، ج 2، ترجمة مریم میراحمدی، تهران 1369 ش؛ محمد رفیعانصاری مستوفیالممالک، دستورالملوک ، چاپ محمدتقی دانشپژوه، تهران 1348 ش؛ محمدبن محمد (علی) انوری، دیوان ، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1364 ش؛ ژاناوتر، سفرنامة ژاناوتر: عصر نادرشاه ، ترجمة علی اقبالی، تهران 1363 ش؛ اوستا، وندیداد ، ترجمة هاشم رضی، تهران 1376 ش؛ همو، یشتها ، گزارش پورداود، چاپ بهرام فرهوشی، تهران 1356 ش؛ کانستانتین اینوسترانتسیف، مطالعاتی در بارة ساسانیان ، ترجمة کاظم کاظمزاده، تهران 1348 ش؛ لوئی واندن برگ، «آئین تدفین در عصر آهن III در پشتکوه (ایلام فعلی): قبرستانهای نوعِ ورکبود»، ترجمة ابراهیم مرادی و مصطفی عبداللهی، فرهنگ ایلام ، ش 7 و 8 (پاییز و زمستان 1380)؛ احمدبن علی بونی، شمسالمعارف و لطائف العوارف ، مصر 1382/1962؛ رقیه بهزادی، «قومهای کهن: سکاها»، چیستا ، سال 8 ، ش 6 و 7 (اسفند 69 و فروردین 70)؛ علیبن زیدبیهقی، کتاب تاریخ بیهق ، چاپ کلیماللّه حسینی، حیدرآباد 1388/1968؛ ابراهیم پورداود، زین ابزار: جنگ ابزارهای باستانی ایران ، به اهتمام عبدالکریم جربزهدار، تهران 1382 ش؛ احمد تاجبخش، تاریخ مختصر تمدن و فرهنگ ایران: قبل از اسلام ، تهران 1355 ش؛ تاریخ سیستان ، چاپ محمدتقی بهار، تهران: کتابخانه زوار، ?[ 1314 ش ] ؛ ابوالقاسم جنتی عطائی، «کمانداری و تیراندازی در ادبیات فارسی»، مجلة بررسیهای تاریخی ، سال 5، ش 1 (فروردین ـ اردیبهشت 1349)؛ موهوببن احمد جوالیقی، المعرّب من الکلام الاعجمی علی حروف المعجم ، چاپ احمدمحمد شاکر، قاهره 1942، چاپ افست تهران 1966؛ جوینی؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان ، چاپ پرویز ناتلخانلری، تهران 1362 ش؛ رکنالدین خسروی، «نمایشهای آئینی (6): اسفندیار، سیمرغ، زال و ف جادو ـ پزشکی ـ »، چیستا ، سال 5، ش 5 و 6 (دی و بهمن 1366)؛ عمربن ابراهیم خیام، نوروزنامه ، چاپ علی حصوری، تهران 1357 ش؛ احمدبن محمد درودباشی بیهقی، جامعالهدایة فی علمالرمایة ، چاپ محمدتقی دانشپژوه، در فرهنگ ایران زمین ، ج 11 (1342 ش)؛ پیترو دلاواله، سفرنامة پیترو دلاواله: قسمت مربوط به ایران ، ترجمة شعاعالدین شفا، تهران 1348 ش؛ دهخدا؛ یحیی ذکاء، ارتش شاهنشاهی ایران: از کورش تا پهلوی ، تهران 1350 ش؛ رسالة کمانداری ، چاپ ایرج افشار، در مجلة بررسیهای تاریخی ، سال 3،ش 2 (خرداد ـ تیر 1347)؛ رشیدالدین فضلاللّه، تاریخ مبارک غازانی: داستان غازانخان ، چاپ کارلیان، لندن 1358/1940؛ محمودبن عمر زمخشری، پیشرو ادب، یا، مقدمةالادب ، چاپ محمدکاظم امام، تهران 1342ـ1343 ش؛ علی سامی، گزارشهای باستانشناسی ، ج 4، شیراز 1338 ش؛ مارتین سانسون، سفرنامة سانسون: وضع کشور ایران در عهد شاهسلیمان صفوی ، ترجمة محمد مهریار، اصفهان 1377 ش؛ ابوتراب سردادور، تاریخ نظامی و سیاسی دوران نادرشاه افشار ، تهران 1354 ش؛ مصلحبن عبداللّه سعدی، کلیات سعدی ، چاپ محمدعلی فروغی، تهران 1363 ش؛ محمدحسن سمسار، «اهمیت اسب و تزیینات آن در ایران باستان، بخش چهارم: دورة اشکانیان»، هنر و مردم ، دورة جدید، ش 25 (آبان 1343)؛ محمد پادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363 ش؛ طباطبائی؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ مرتضیبن علی طرسوسی، موسوعةالاسلحة القدیمة ، الموسوم تبصرة ارباب الالباب ، چاپ کارین صادر، بیروت 1998؛ حسن طلائی، باستانشناسی و هنر ایران در هزارة اول قبل از میلاد ، تهران 1374 ش؛ ابوالحسن غفاری کاشانی، گلشن مراد ، چاپ غلامرضا طباطبائیمجد، تهران 1369 ش؛ فخرالدین اسعدگرگانی، ویس و رامین ، ج 1، چاپ مجتبی مینوی، تهران1314 ش؛ محمدبن منصور فخرمدبر، آداب الحرب و الشجاعة ، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران 1346 ش؛ علیبن جولوغ فرخی سیستانی، دیوان ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1371 ش؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی ، چاپ ژول مول، تهران 1369 ش؛ قلقشندی؛ پتر کالمایر، مفرغهای قابل تاریخگذاری لرستان و کرمانشاه ، ترجمة محمد عاصمی، تهران 1376 ش؛ سیفاللّه کامبخشفرد، «زرگری و فلزکاری و سفالگری در آثار مارلیک»، مجلة باستانشناسی و تاریخ ، ش 2 (بهار و تابستان 1374)؛ بهمن کریمی، «تمدن آریاییها و خط سیر آنها و برنز لرستان»، در مفرغ لرستان: تاریخچه، ویژگیها، نمودها و نمونهها ، ج 1، بهکوشش فرید قاسمی، خرمآباد: پیغام، 1375 ش؛ جین کوپر، فرهنگ مصور نمادهای سنتی ، ترجمة ملیحه کرباسیان، تهران 1379 ش؛ گزنفون، آناباسیس ، برگردان از فرانسه به فارسی: احمد بیرشک، تهران 1375 ش؛ رومن گیرشمن، چغازنبیل ( دور ـ اونتاش )، ترجمة اصغر کریمی، تهران 1373ـ1375 ش؛ متون پهلوی ( ترجمه، آوانوشت )، گردآوری جاماسب ـ آسانا، گزارش سعید عریان، تهران: کتابخانه ملی جمهوری اسلامی ایران، 1371 ش؛ یوسف مجیدزاده، «جام ارجان»، مجلة باستانشناسی و تاریخ ، ش 8 و 9 (اسفند 1369)؛ مفرغهای لرستان و صنایع فلزی اسلامی: مجموعه موزة خرمآباد ، [ بیجا: بینا، بیتا. ] ؛ صادق ملک شهمیرزادی و جبرئیل نوکنده، آقتپه ، تهران 1379 ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر ، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران 1355 ش؛ ولادیمیر فئودوروویچ مینورسکی، سازمان اداری حکومت صفوی، یا، تحقیقات و حواشی و تعلیقات استاد مینورسکی بر تذکرةالملوک ، ترجمة مسعود رجبنیا، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1334 ش؛ عزتاللّه نگهبان، حفاریهای مارلیک ، ج 1، تهران 1378 ش؛ علینقی وزیری، تاریخ عمومی هنرهای مصوّر ، تهران 1363 ش؛ یوزف ویسهوفر، ایران باستان: از 550 پیش از میلاد تا 650 پس از میلاد ،ترجمة مرتضی ثاقبفر، تهران 1378 ش؛ پاول هرن و یوهان هاینریش هوبشمان، اساس اشتقاق فارسی ، ترجمة جلال خالقی مطلق، تهران 1356 ش؛ هرودوت، تواریخ ، ترجمه با حواشی غ. وحید مازندرانی، [ تهران، بیتا. ] ؛Hilmi Ayd ân, "Sultan's arms and weapons", in Topkapi Palace , Istanbul: Akbank, 2000; Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch , Strasbourg 1904, repr. Berlin 1961; Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'Orient , new ed. by L. Langlةs, Paris 1811; Arthur Emanuel Christensen, L'Iran sous les Sassanides , Osnabrدck 1971; Roman Ghirshman, Iran: from the earliest times to the Islamic coquest , Baltimore 1965; Philippe Gignoux, Glossaire des inscriptions Pehlevies et Parthes , London 1972; Walther, Hinz, Das Reich Elam , Stuttgart 1964; Ronald Grubb Kent, Old Persian: grammer, texts, lexicon , 2nd ed., New Haven 1953; David N. MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary , Oxford 1990; Sir Monier Monier - Williams, A Sanskrit - English dictionary , ed. E. Leumann et al ., Oxford 1979; David C. Nicolle, Arms and armour of the crusading era, 1050-1350 , New York 1988; Henrik Samuel Nyberg, A manual of Pahlavi , Wiesbaden 1964-1974; Arthur Upham Pope, ed. A survey of Persian art , Tehran 1977; Michael Roaf, Cultural atlas of Mesopotamia and the ancient Near East , New York 1990; Stuart Cary Welch, India: art and culture, 1300-1900 , New York 1999.