تَنوُخ ، اتحادیة قبایل مختلف عرب پیش از اسلام که سلسله نسب مشترکی را پذیرفته بودند. علیرغم پارهای گزارشهای ناهمخوان در خصوص تاریخ اولیة این پیمان در شبهجزیرة عربستان، کتیبههایی به زبانهای سبئی ، یونانی، آرامی و سریانی و نیز نوشتههای بطلمیوس ( رجوع کنید به د. اسلام ، چاپ اول، ذیل مادّه)، گزارش مورخان دورة اسلامی در خصوص این پیمان را، با جزئیاتی که تاکنون امکان تحقیق و بررسی آنها فراهم نشده است، تأیید میکند.1) در شبهجزیرة عربستان. تنوخ متعلق به «دورة مهاجرت» در تاریخ شبهجزیرة عربستان است؛ دورهای که قبایل عرب، بویژه از جنوب، به سوی مرکز و از آنجا به شمال شبهجزیرة عربستان و سرانجام به سوی هلالِ خَصیب مهاجرت کردند. تا جایی که به تنوخ بر میگردد، روایات تاریخی گوناگونی از مهاجرت از تِهامه بهبحرین در عربستانشرقی وجود دارد (برای نمونه رجوع کنید به طبری، ج 1، ص 609ـ610؛ ابوالفرج اصفهانی، ج13، ص80 ـ81؛ بکری، ج1، ص21ـ23)، اما پذیرش جزئیات این روایات، بدون در اختیار داشتن مآخذ کتیبهای و غیرعربی دشوار است. با وجود این، ورود آنان به بحرین در کتیبهای سَبَئی آمده است. تنوخ در بحرین بهیک اتحادیه تبدیل شد که فرهنگنویسان با تعبیر «مُقامٌ و تنوخٌ» ( رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج13، ص81؛ بکری، ج1، ص22؛ د.اسلام ، همانجا)، به معنای استقرار یافتن و اقامت کردن بهآن اشاره میکنند، اشتقاقی که پذیرفتن یا نپذیرفتن آن به یک اندازه دشوار است. نیز گفتهاند که در بحرین دو قبیلة «اَزْد» (تحت فرمان جَذیمه) و «لَخْم»، به آنان پیوستند، دو قبیلةمهمی که ظاهراً تنوخیان هنگامی که به هلال خصیب بویژه نیمة شرقی آن یعنی عراق رسیدند، با آنان متحد شدند ( رجوع کنید به طبری؛ بکری، همانجاها)، ولی روشننیست ایندو قبیله عضو همیشگی اتحادیة تنوخ شدند یا فقط با آنان ارتباط نزدیکی داشتند.2) در بینالنهرین. تاریخ تنوخ چه در جنوبِ بینالنهرین، در حیره * ، و چه در شمال آن، اطراف الحَضْر (هَتْره)، شفافتر از تاریخ آن در شبهجزیرة عربستان است.الف) تنوخ در جنوب بینالنهرین با مهمترین مرکز مدنیت عرب در ادوار پیش از اسلام، یعنی حیره، مرتبط است. مالکبن فَهْم، [ شخصیتِ ] افسانهای را گاه اَزْدی و گاه تنوخی دانستهاند ( رجوع کنید به مسعودی، ج 2، ص 213ـ 214، 231؛ د. اسلام ، همانجا). او کسی است که با تأسیس حیره شهرت و اعتبار یافت.بهحکومتِ جذیمة الاَبرش * بر تنوخ در قرن سوم میلادی در کتیبهای دو زبانه (یونانی و آرامی)، که در «اُمَّالجِمال» در شمالغربی عربستان کشف شده، تصریح شده است. نسب خانوادگی جذیمه مسئلة چگونگی ارتباط ازد، تنوخ و لخم را با یکدیگر حل میکند. بر اساس یک خبر، جذیمه با لَمیس، خواهر مالکبن زُهیر تنوخی، ازدواج کرد و بدینسان ازد به تنوخ پیوست. از سوی دیگر، رَقاش، خواهر جذیمه، با عَدی از قبیلة لخم ازدواج کرد و موجب پیوستگی لخم با تنوخ شد (طبری، ج 1، ص610، 615). جذیمه چهرة تاریخی برجستهای در تاریخ عرب پیش از اسلام بود. بنا بر گزارشی عربی ( رجوع کنید به همان، ج 1، ص618ـ 621) او با زِنوبیا (زَبّاء)ی تدمُری جنگید و بهدست او بهقتل رسید.پساز مرگ جذیمه، حیره شهری کاملاًلخمی گردید که بنونَصْر آن را اداره میکردند و نخستین امیر آنها عمروبن عدی، پسر خواهر جذیمه، بود (مسعودی، ج2، ص213ـ217). با این حال، تنوخ همچون واقعیتی در تاریخ خویشاوندان خود، یعنی نصریانِ حیره، باقی ماند. آنان همراه با عِباد و اَحْلاف (قبایل همپیمان یا حمایت شده)، سه گروهی بودند که جمعیت حیره را تشکیل میدادند ( د. اسلام ، همانجا؛ نولدکه، ص 23ـ 25). این دو گروه اخیر، علاوه بر حیره، در نواحی غربی فرات، حدفاصل حیره و انبار هم زندگی میکردند و «عربالضاحیه» (عربهای حاشیة شهر) خوانده میشدند (طبری، ج1، ص612). گفتهاند یکیاز بخشهای سپاه لخمیان، که دَوْسَر نام داشت و زیرفرمان نعمان بود، واحدی تنوخی بود. ظاهراً تنوخیان در قرن ششم با لخمیان در افتادند و سرانجام در نبرد قُحاد، قابوسبن منذر، امیر لخمی، آنان را مغلوب کرد ( رجوع کنید به طبری، ج 2، ص 194ـ 195؛ بکری، ج 3، ص 149).ب) منابع عربی، از مقابلة تنوخیان با شاپور * ذوالاکتاف، پادشاه ساسانی، سخن میگویند، که در شبکة آن تنوخیان تحتفرمان ضَیْزَنبن معاویه وارد قلمرو الحَضْر یا هَتْرَه، در بینالنهرین شمالی، شدند ( رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 13، ص 80 ـ 81؛ بکری، ج 1، ص 24). پذیرفتن جزئیات این واقعه، آنگونه که منابع بیان کردهاند، دشوار است. اینکه تنوخیان با هتره روابط یا همکاریهایی داشتهاند، واقعیتی تاریخی است، زیرا یک منبع موثق سوری با نام تاریخ اَحُدِمّه ، کوچ آنان را به سوی شمال بینالنهرین در نزدیکی هتره تأیید کرده است. اسقف مونوفیزیتی کلیساهای شرق، تنوخیان را به آیین مسیحیت در آورد و آنان نیز به این دین وفادار ماندند. اینکه آنان در آن زمان، هنوز در جنوب بینالنهرین بودند و در جهاد مسیحی خود فریاد میزدند «یا لَعِبادِاللّه» (همان شعاری که در جنگهای خود با پادشاه ساسانی در قرن سوم سر میدادند؛ بکری، همانجا)، در دعای مسیحیت آنان تردید به وجود میآورد. احتمالاً تنها برخی از آنان در جنوب بینالنهرین مسیحی شده بودند، ولی کسانی که به بینالنهرین شمالی کوچیدند به این دین نگرویدند. این امر میتواند ناسازگاری ظاهری منابع را فیصله دهد. مسیحیت تنوخیان جنوبی با صومعهای معروف به دیرحنَّه، که تیرهای تنوخی به نام بنوسطیع در حیره بنا کرد، تأیید شده است.3) در شام، قسطنطنیة شرقی. تاریخ تنوخ در این منطقه، بویژه در دورة پیش از اسلام و نیز در دورة اسلامی واضح و آشکار است.الف) دوران پیش از اسلام. ظاهراً بعضی از تنوخیان به دنبال شکست از سپاه ساسانیان، به قلمرو رومشرقی مهاجرت کردند و آنان نخستین گروه عرب بودند که برای خدمت بهدولت رومشرقی همپیمان شدند و متحدان اصلی رومیان در قرن چهارم میلادی به شمار میآمدند. مسعودی (ج 2، ص 231) از سه حاکم آنان به نامهای نعمان، عمرو و حَواری یاد کرده که نام آنان در منابع غیرعربی نیامده است. اتحادیة عرب روم شرقی در قرن چهارم، در شرق دو چهرة بزرگ داشت: امرؤالقیس، سلطان تمامی اعراب (متوفی 328م) که وجودش با کتیبة نَمارَه تأیید شدهاست، و ملکه مَوِیَه (370 م) که مورخان کلیسایی یونانی هویت تاریخی او را تأیید کردهاند. امرؤالقیس از لخمیانی بود که کمی خون تنوخی در رگهایش جریان داشت، اما وابستگی قبیلهای مویه به تنوخیان نامعلوم و فقط یک احتمال است. متحدان تنوخی، مسیحیان راستدین(ارتدوکس) و غیرتمند و متعصبی بودند و نبردهای مویه با والنس آریانی فقط اهداف اعتقادی و دینی داشت. اگر ملکه به تنوخیان وابستگی قبیلهای داشت، باید در منابع اولیه و اشعار حماسی که هنگام پیروزی او بر والنس سروده شده بود و نیز در سوزومن ، یک منبع یونانی، بهاین وابستگی اشاره میشد. این امر بعدها تنها در یک دیوان تنوخی در دورة اسلامی، که در بر دارندة اشعار سروده شده در پیش از اسلام است، آمده است.ارتباط تنوخیان با دولت مرکزی پرفراز و نشیب بود. آنان ظاهراً حدود 380 میلادی، بر دولت مرکزی شوریدند، اما سه سال بعد، فرانک ریکومر ، فرمانده نظامی تئودوسیوس اول، این شورش را سرکوب کرد. این شکست مقدمة زوال نهایی تنوخیان به عنوان اتحادیهای برجسته در روم شرقی در قرن چهارم میلادی شد. اما در سه قرن پیش از اسلام، تنوخیان همپیمان رومشرقی باقی ماندند و در زمان فتح بلاد شام، در دومَةُالْجَندَل * و در نبرد یَرموک * ، با مسلمانان جنگیدند (طبری، ج 3، ص 378) و در جنگ بیحاصل روم شرقی با حِمْص، در سال هفده، نیز شرکت داشتند. بعد از نبرد یرموک، وقتی که ابوعُبَیْدة جَرّاح در اطراف خلکیس (قِنَّسرین) و برویا (حلب)، با تنوخیان درگیر شد، اتحاد آنان از بین رفت. بعضی از آنان اسلام آوردند (بلاذری، ص 146ـ147؛ طبری، ج 3، ص 389؛ ابنعدیم، ص 16ـ17)، در حالی که گروهی دیگر قاطعانه به آیین مسیحی وفادار ماندند.در سال هفده، گروهی از تنوخیان در ترجمة انجیل به عربی شرکت کردند (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا). اشارة منابع عربی ـ اسلامی، به دو گروه «حاضر» [ مقیم/ ساکن ] از تنوخیان در نزدیکی حلب و قنّسرین، دالّ بر درستی گزارشهای منابعی است که در خصوص قلمرو اصلی سکونت تنوخیان در نواحی شرق رومشرقی، که در دورة اسلامی نیز همواره تحت اشغال آنان بود، سخن گفتهاند (برای نمونه رجوع کنید به یاقوتحموی، ذیل «الحاضر»). این امر مورد تأیید منابع غیرعربی سریانی، شامل مکتوب و غیرمکتوب، است.ب) در دوران اسلامی. با ایجاد نظم جدید در بلاد شام توسط خلفای اسلامی، آن گروه از تنوخیان که به آناطولی نرفته بودند، بخشی از سپاه شام را تشکیل داده، به خدمت بنیامیه در آمدند. آنان در صِفّین، در کنار معاویه با علی علیهالسلام جنگیدند (مسعودی، ج 3، ص 25، 132). در مَرج راهِط نیز همراه مروانبن حکم بودند (طبری، ج 5، ص 538، 542). احساس همدلی با اعراب جنوبی، آنان را به مقابله با مروان دوم برانگیخت که سپاهیانش از اعراب شمالی بنوقیس بودند. تنوخیان در 127، هنگامی که مروان دوم از قنّسرین و خُناصِره میگذشت، به او حمله بردند (همان، ج 4، ص 92). با انتقال خلافت از دمشق به بغداد، بخت و اقبال امویان در بلاد شام کاملاً فرو خفت و در دورة خلافت مهدی عباسی (158ـ169) بکلی مضمحل شدند. وقتی که مهدی از شمال سوریه دیدن میکرد، حدود پنجهزار سوارهنظام تنوخی به فرماندهی لیثبن مَحَطَّه به استقبال او رفتند. خلیفه از آنان خواست اسلام آورند. تنوخیان ابتدا سرباز زدند، اما بعد از آنکه فرماندهشان به قتل رسید، اسلام آوردند (بلاذری، ص 146؛ ابنعدیم، ص 16) و معابدشان ویران گشت (برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به د. اسلام ، همانجا). در اینجا نیز دادههای منابع عربی ـ اسلامی که مقرّ آنان را قنّسرین و حلب معرفی کرده، مورد تأیید منابع سریانی غیرعربی است. ابنعبری و میخاییل سریانی هنگام گزارش ماجرای برخورد آنان با مهدی، از تنوخیان به عنوان ساکنان منطقه سخن گفتهاند. این نکته در یک کتیبة معاصر سریانی نیز آمده است ( رجوع کنید به همانجا). برخورد آنان با مهدی، تنوخیان را به عنوان جامعة مستقل مسیحی در بلاد شام مطرح کرد. از این زمان به بعد، تنوخیان در شرایط بحرانی و سخت، همچون یک عرب مسلمان عمل میکردند. ارتباط آنها با قنّسرین و حلب، در دورة خلافت هارونالرشید، نیز آشکار است. در این دوره، شورشیانی به محل سکونت آنها در نزدیکی حلب حمله کردند. در نتیجه، تنوخیان قنّسرین و حلب را ترک کردند و به جاهایی دیگر از قبیل لاذقیه، جبل بَهْراء و جبل تنوخ، یعنی رشته کوههایی که از لاذقیه تا حمص کشیده شده است، کوچیدند و جغرافیدانان دورة اسلامی (مثلاً رجوع کنید به ابنحائک، ص 246) آنان را در آنجاها یافتند. در این دوران بزرگترین مشارکت تنوخیان در فرهنگ عربی و اسلامی ظهور ابوالعلاء مَعَرّی * ، فیلسوف و شاعر بزرگ تنوخی، بود (نیز رجوع کنید به تنوخی * ، خاندان).ج) در لبنان. تنوخیان آخرین مرحله از تأثیر تاریخی خود در بلاد شام را، در منطقهای جدید یعنی در لبنان ایفا کردند. آنها ناگهان وارد منطقه «الغرب»، در جنوب بیروت شدند و تا زمان اشغال آن سرزمین توسط عثمانیها، برتری خود را بر آن حفظ کردند. بدینسان تنوخیانِ پیشتر مسیحی، نخستین گروه مسلمانی بودند که در لبنان مسیحی ساکن گشتند و جامعهای کوچک و ممتاز با عنوان بنَوبُحتُر پدید آوردند. بعدها این گروه از تنوخیان لبنان در سیر مذهبی خود گام دیگری برداشتند و وارد جنبش دُروزیهای لبنان شدند. آنان با ایستادگی در برابر مارونیها در شمال لبنان و مقابله با روم شرقی که از غرب یعنی از دریا به قلمرو خلافت عباسی حمله میکرد، به عباسیان خدمت کردند. «الغرب» و بیروت، با مدیریت روشنفکرانة تنوخیان پیشرفت کردند و بیروت بویژه بعد از اختلافاتی با مراکز تجاری ایتالیایی، به عنوان بندری برای دمشق، رشد و توسعه یافت.پیروزی سلطانسلیم اول عثمانی در مَرْجدابِق * برای تنوخیان فاجعه آفرید و مَعْنیانِ ( رجوع کنید به مَعْن * ) شوف، رهبران جدید لبنان مرکزی و شمالی، آنها را از دور خارج کردند. مرحلة نهایی زوال تنوخیان، قتلعام آنان در ضیافتی بود که در کاخ خود آنان ترتیب داده بودند.امروزه در لبنان، تنوخیان را به واسطة مقبرة السّید دروزی ( رجوع کنید به تنوخی * ، عبداللّهبن سلیمان) میشناسند. این مقبره در عَبَیه به یک مرکز زیارتی تبدیل شده است که هر ساله هزاران دروزی در آنجا گرد میآیند. حضور تنوخیان در بیروت، که به دورة جنگ صلیبی برمیگردد، اینک محدود به خیابانی است که «شارع التنوخیین» نام دارد.منابع: 1. مآخذ: [ ابنحائک، صفة جزیرةالعرب ، چاپ محمدبن علی اکوع، بغداد 1989؛ ابنعدیم، زبدةالحلب من تاریخ حلب ، چاپ خلیل منصور، بیروت 1417/1996؛ ابوالفرج اصفهانی؛ عبداللّهبن عبدالعزیز بکری، معجم ما استعجم من اسماء البلاد و المواضع ، چاپ مصطفی سقا، بیروت 1403/1983؛ بلاذری؛ طبری، تاریخ (بیروت) ] ؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ [ یاقوت حموی ] ؛History of Ah ¤udemmeh , in Patrologia Orientalis , vol. 3, 1909, 26-29; Ibn ـ Ibr ¦â, Chronography , tr. E. A. W. Budge, Oxford 1934, 116-117; Michael the Syrian, Chronique , ed. and tr. J.B. Chabot, Paris 1905, vol. 3, l; Sozomen, Historia ecclesiastica , ed. J. Bidez, in Die Griechischen christlichen Schriftsteller , vol.1, 297-300.2. کتیبهها:Nama ¦ra inscription, in R. Dussaud, Inscription nabataeo- arabe d'En-Nama ¦ra , in Revue archإologique , II (1902), 402-421; Sabaic inscription, in J. Ryckmans, Appendice, in Le Musإon , LXXX (1967), 508-512; Syriac inscription, in Chabot, Notes d'epigraphie et archإologie orientale , in JA , N.S. XVI , 287-288; Umm al-Jima ¦l bilinguis , ed. E. Littmann, in PPUAES , division IV , Semitic inscriptions, Leiden 1914, 38;3. مطالعات جدید:W. Caskel and G. Strenzick, G §amharat an-Nasab des Ibn al-Kalbi , Leiden1966, vol.2, 80-84; EI 1 , s.v. "Tanu ¦kh" (by H. Kindermann); P.K. Hitti, Lebanon in history , London 1967, 262, 332-333, 358, 371, 386; Theodor Nخldeke, Geschichte der Perser und Araber: zur Zeit der Sasaniden , Leiden 1973; G. Rothstein, Die Dynastie der Lahmiden in al H ¤ ¦ra , Berlin 1899, 28-40, 134-136; I. Shahe §d, Byzantium and the Arabs in the fourth century , Dumbarton Oaks 1984, passim.