تِلِمْسانی، ابومدین رجوع کنید به ابومدین تلمسانیNNNNتِلِمْسانی، عفیفالدین سلیمانبنعلیبنعبداللّه عابدی، عارف و شاعر قرن هفتم. در 610 در تلمسان * به دنیا آمد. اصل او از قبیلة کومی بود (ابنکثیر، ج13، ص 345)، اما در برخی منابع (برای نمونه رجوع کنید به ابنشاکر کتبی، ج2، ص72؛ ابنتغری بردی، ج8، ص29) چون نام قبیلة کومی را بغلط «کوفی» خواندهاند، وی را «کوفیالاصل» معرفی کردهاند. تلمسانی از شاگردان صدرالدین قونیوی * بود و از طریق او با عرفان ابنعربی * آشنا شد (تلمسانی، 1990، مقدمة زیدان، ص 15؛ جهانگیری، ص 587). وی ملازم قونیوی بوده و در سفر به مصر، حدود 650، همراه او به دیدن ابنسَبْعین، عارف قرن هفتم، رفته و ابنسبعین (به نقل مناوی، ج 2، ص 420، و به نقل از وی ابنعماد، ج 5، ص 412) در بارة این دیدار گفته است که صدرالدین قونیوی از محققان در علم توحید است اما جوانی حاذقتر از وی به نام عفیفالدین تلمسانی همراهش بود.صدرالدین قونیوی در وصیتنامة خود سفارش کرده بود که آثار او را به تلمسانی بدهند و از او خواسته بود تا آنها را جز برای کسانی که شایستهاند، وصف نکند (مقدمة خواجوی، ص بیستوپنج).تلمسانی را جامع علوم عصر خود، یعنی حکمت و حدیث و فقه و اصول و ادبیات، دانستهاند و شیوة شاعری وی را تحسین کردهاند (صفدی، ج 15، ص410؛ ابنفوطی، ج1، ص 442؛ ادامة مقاله). ابنفوطی (همانجا) وی را از علمای عارف خوانده است.به گفتة یونینی برخی تلمسانی را از نُصیریه میدانستهاند ( رجوع کنید به ابنشاکر کتبی، همانجا؛ یافعی، ج 4، ص 163) و او در جواب آنان گفته بوده است: «النصیریُّ بعضٌ مِنّی» (نصیریه جزئی از مناند). از نظر جامی (ص 569)، این سخن وی بر مقام جمع او دلالت دارد که صاحب آن مقام، همة اجزای وجود را مراتب و تفاصیل خود میبیند (همانجا). نسبت نصیری یا پیروی از ابنعربی سبب شد تا برخی او را کافر و زندیق بدانند ( رجوع کنید به ادامة مقاله).تلمسانی بیشتر عمر خود را در شام و مصر سپری کرد. گفته شده است که مدتی متصدی خزانة دمشق بوده و در همین دوره به عنوان صوفی نیز شهرت داشته است (تلمسانی، 1990، مقدمة زیدان، ص15ـ16). تلمسانی فرزندی به نام محمد داشت که ادیب بود و دیوانی نیز دارد و برخی شعر او را از شعر پدرش بهتر دانستهاند (صفدی، ج3، ص129ـ130). محمد در زمان حیات پدرش، در 688 درگذشت (ابنتغری بردی، ج8، ص30). تلمسانی در 5 رجب 690 در دمشق فوت کرد و او را در مقابر صوفیه دفن کردند (ابنشاکر کتبی، ج2، ص73؛ ابنتغری بردی؛ ابنعماد، همانجاها). در منابع از شاگردان او ذکری نشده، فقط عبدالحفیظ منصور در نسخهای به خط تلمسانی از شیخ محییالدین ابراهیمبنعمر فاروثی نام برده که نزد تلمسانی شرح منازلالسائرین را خوانده و اجازة تدریس آن را گرفته است (تلمسانی، 1371 ش، ج 1، مقدمة منصور، ص 38). همچنین علاءالدوله سمنانی در چهل مجلس (ص 207ـ 208) ملاقات خود را با یکی از شاگردان تلمسانی به نام حاجی آملی شرح داده و گفته که او از تلمسانی اجازة ارشاد در عراق و خراسان داشته است.از تلمسانی دیوان شعری باقی مانده (آقابزرگطهرانی، ج9، ص175ـ176) که در 1308 در مصر چاپ شده و یوسف زیدان نیز جزء اول آن را چاپ کرده است (اسکندریه 1990). در بارة اشعار تلمسانی و دیوان او سخنان گوناگونی گفته شده است؛ ابنعماد حنبلی (ج 5، ص 412؛ ابنتغری بردی، ج 8، ص30) آن را از حیث بلاغت ستوده است، اما برخی متأخران، مانند عمر فرّوخ (ج 3، ص 658)، آن را ضعیف دانستهاند. به گفتة یوسف زیدان ( رجوع کنید به تلمسانی، 1990، مقدمه، ص 41) احوال تلمسانی در دیوان او نمایان است و این اثر مشهورترین نوشتة اوست. شعر تلمسانی نیز بر اساس آرای ابنعربی و ابنسبعین است (همان، ص 42). موضوعات اصلی شعر او، حبّ الاهی و وحدت وجود است (همان، ص 43، 45). برخی از ابیات او منطبق با معانی اشعار ابنفارض است (همان، ص 46).از دیگر آثار اوست: شرح اسماءاللّه الحسنی (بغدادی، ج1، ستون400)؛ شرحفصوصالحکم محییالدین ابنعربی، که در بارة اینکه آیا این شرح نخستین شرح فصوصالحکم بوده، اختلاف هست (مناوی، همانجا؛ یحیی، ص 480؛ جندی، مقدمة ابراهیمیدینانی، صسیوهفت)؛ شرح تائیةابنفارض (بغدادی، همانجا؛ آقابزرگ طهرانی، ج 14، ص 3)؛ الکشف و البیان فی معرفة الانسان در شرح قصیدة عینیة ابنسینا (کحّاله، همانجا؛ تلمسانی، 1371 ش، ج 1، مقدمة منصور، ص 34)؛ شرح منازلالسائرین (قم 1413)، این اثر از دورة حیات تلمسانی کتاب درسی بوده و خود او و شاگردانش آن را تدریس میکردهاند (تلمسانی، 1371ش، ج1، مقدمة منصور، ص40). شرحهای دیگر منازلالسائرین عموماً تحتتأثیر شرح تلمسانی است، از جمله ملاعبدالرزاق کاشی در شرح منازلالسائرینِ خود اغلب کلمات و جملات تلمسانی یا مضمون آنها را تکرار کرده است، مثلاً در باب توکل (ص 171ـ176) گاه عیناً از احادیث و اشعار و تعبیرات تلمسانی (1371 ش، ج 1، ص 197ـ 200) در توضیح درجات توکل استفاده کرده و در باب اراده (ص 272) مضمون سخنان او (1371ش، ج1، ص286ـ 287) را آورده است.تلمسانی در شرح منازلالسائرین نشان میدهد که در سلوک از هر نوع افراط میپرهیزد، مثلاً در بارة ایثار میگوید که لازم نیست سالک هرچه دارد انفاق کند و حتی گاهی چنین امری را نامشروع میداند (ج1، ص249ـ250). وی همچنین موافقت عمل را با علم ظاهر و ارکان شریعت ضروری میشمارد (همان، ج1، ص 183). تلمسانی برخی آرای خواجه عبداللّه انصاری را نقد و با آنها مخالفت کرده است، مثلاً در بحث از سکر، آرای انصاری را مضطرب دانسته (ج2، ص544) و در بحث از انفصال (ج2، ص533) سخن وی را نقد کرده است (نیز رجوع کنید به ج2، ص571 ـ 572). تلمسانی در این شرح از عارفان ایرانی، مثل حلاج (ج 1، ص 179، ج 2، ص 379) و غزالی (ج 2، ص 337) و قشیری (ج 2، ص 431) و بایزید بسطامی (ج 1، ص 96، 225، ج 2، ص 375)، یاد کرده است. اوج عرفان وی در منازلالسائرین ، معمولاً در هنگام شرح مرتبة سومِ (الدرجة الثالثة) هر منزل (مقام) جلوهگر میشود، از جمله در بارة مرتبة سوم از منزل غربت، غربت عارف را از غربت معرفت متفاوت دانسته و گفته است که در غربت عارف، انسان میان همنوعانش غریب میشود، اما در غربت معرفت میان او و همنوعانش هیچ نسبتی باقی نمیماند (ج 2، ص 492ـ493؛ نیز رجوع کنید به ج 1، ص 234ـ 236 ، ج 2، ص 345ـ 348). او بیشتر در این بخش، و بندرت در مرتبة دوم (الدرجةالثانیة)، احوال و مکاشفات و اشعار و خاطرات زندگی خود را نیز آورده است که از جملة آنها اسیر شدن وی به دست فرنگان و در معرض قتل قرار گرفتن است (ج 1، ص 229ـ230، ج 2، ص 345).شرح مواقف نِفَّری اثر دیگر اوست که تلمسانی در آن بیشتر دیدگاه عرفان ابنعربی را مطرح کرده است (نویا، ص307). او در این شرح مقام علم را غیریّتِ محض میان انسان و خدا دانسته (همان، ص313) و نیز در شرحِ عنوانِ «موقف معرفة المعارف» میگوید که این مقام فروتر از مقام معرفت است، زیرا در معرفت، خداوند بدون واسطه در نظر گرفته میشود، در حالی که «معرفةالمعارف» شناخت معرفت است (همان، ص 317).افراد بسیاری آرای تلمسانی را، از جمله در بارة وحدت وجود، نقد کرده و با وی مخالفت نمودهاند و حتی برخی صوفیه او را ملحد دانستهاند. علاءالدوله سمنانی در چهلمجلس (ص 213) مینویسد که الحاد او سرانجام بر سلطان مصر روشن شد و سردابهای را هم که او و مریدانش در آنجا شراب مینوشیدند، یافتند و بدین سبب سلطان او را از مصر بیرون کرد ابنکثیر (ج 13، ص 345) و ابنعماد (همانجا) وی را قائل به حلول و اتحاد دانستهاند و ابوحیّان اندلسی (ج3، ص448) او را ملعون خوانده است، اما یافعی (ج4، ص162ـ163) وی را از این نسبتها دور دانسته و از او دفاع کرده است. ابنتیمیّه، که از مخالفان ابنعربی و پیروان اوست، تلمسانی را به جهت اعتقاد به وحدت وجود کافر خوانده است. به نظر او، تفسیر ابنعربی از وحدت وجود نسبت به تفسیر تلمسانی با شریعت تعارض کمتری دارد (ج 1، ص 177ـ 178). به گفتة ابنتیمیّه (ج 4، ص 23)، تلمسانی میان ماهیت و وجود، و مطلق و معیّن فرقی قائل نشده و غیری در میان ندیده و کائنات را اجزا و ابعاض وجود مطلق و به منزلة موج نسبت به دریا دانسته است. به اعتقاد او، این قول تلمسانی مصداق کفر و زندقه است.منابع: آقابزرگطهرانی؛ ابنتغری بردی، النجومالزاهرةفیملوک المصر و القاهرة ، قاهره ?[ 1383/1963 ] ؛ ابنتیمیّه، مجموعةالرّسائل والمسائل ، چاپ محمد رشیدرضا، [ بیجا، بیتا. ] ؛ ابنشاکر کتبی، فواتالوفیات ، چاپ احسان عباس، بیروت 1973ـ1974؛ ابنعماد، شذرات الذّهب فیاخبارمنذهب ، بیروت 1379/1979؛ ابنفوطی، مجمعالا´داب فی معجمالالقاب ، چاپ محمدالکاظم، تهران 1416؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة ، ج13، چاپ احمد ابوملحم و دیگران، بیروت 1407/1987؛ محمدبنیوسف ابوحیان غرناطی، تفسیرالبحرالمحیط ، بیروت 1403/1983؛ اسماعیل بغدادی، هدیةالعارفین ، ج1، در حاجیخلیفه، ج5؛ سلیمانبنعلی تلمسانی، دیوان عفیفالدین التلمسانی ، ج1، چاپ یوسف زیدان، [ مصر ] 1990؛ همو، شرح منازلالسائرین الیالحق المبین ، چاپ عبدالحفیظ منصور، تونس 1988، چاپ افست قم 1371ش؛ عبدالرحمانبن احمد جامی، نفحاتالانس ، چاپ محمود عابدی، تهران 1370ش؛ مؤیدالدینبن محمود جندی، شرح فصوص الحکم ، چاپ سیدجلالالدین آشتیانی، مشهد 1361 ش؛ محسن جهانگیری، محییالدین ابنعربی: چهرة برجستة عرفان اسلامی ، تهران 1375ش؛ د. فارسی ؛ محمدبناسحاق صدرالدین قونیوی، ترجمه و متن کتاب الفکوک، یا، کلید اسرار فصوصالحکم ، مقدمه و تصحیح و ترجمة محمد خواجوی، تهران 1371 ش؛ صفدی؛ عبدالرزاق کاشی، شرح منازلالسائرین ، چاپ محسن بیدارفر، قم 1372ش؛ احمدبنمحمد علاءالدوله سمنانی، چهل مجلس، یا، رسالة اقبالیه ، تحریر امیر اقبالشاهبن سابق سجستانی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات نجیب مایلهروی، تهران 1366 ش؛ عمر فرّوخ، تاریخالادب العربی ، ج3، بیروت 1989؛ محمد عبدالرووفبن علی مناوی، الکواکبالدریة فی تراجمالسادَةِالصوفیة ، چاپ محمد ادیب جادر، بیروت 1999؛ پل نویا، تفسیر قرآنی و زبان عرفانی ، ترجمة اسماعیل سعادت، تهران 1373ش؛ عبداللّهبن اسعد یافعی، مرآةالجنان و عبرةالیقظان ، بیروت 1417/1997؛ عثمان اسماعیل یحیی، مؤلفات ابنعربی: تاریخها و تصنیفها ، ترجمة عنالفرنسیة احمدمحمد طیب، [ مصر ] 1413/1992.