جراح/ جراحیاین مقاله شامل نقش و موقعیت جراحان و جنبههای مختلف تاریخ جراحی در سرزمینهای اسلامی در دورههای مختلف، و در بر دارندة بخشهای زیر است:1) در ایران پیش از اسلام2) دورة اسلامی3) ابزارها و رسالهها4) در دوران جدید ایران1) در ایران پیش از اسلام. در ایران باستان به جراح و کلاً کسانی که روش درمان آنها مبتنی بر استفاده از کارد و بریدن بخشی از زخم یا بدن انسان بود (در کنار دو گروه دیگر از پزشکان دورة ایران باستان؛ در این باره Ä پزشکی * : بخش 2؛ نیز Äادامة مقاله)، کاردْ پزشک گفته میشد (در اوستایی رجوع کنید بهaza- §baes ¦Karato بارتولومه ، ستون 454؛ در پهلویرجوع کنید بهk §rt/d bezes ¦Ka ) وندیدادپهلوی ( ، فرگرد 7، بند 44). این واژه از تحول واژگانی و معنایی فعل Kar t- اوستایی به معنای بریدن ( رجوع کنید به بارتولومه، ستون 452؛ قس فعل it ¤Kr سنسکریت به معنای بریدن در مونیر ـ ویلیامز ، ص 304) و aza- §baes اوستایی به معنای پزشک (برای آگاهی از تحول ریشهشناختی این واژه رجوع کنید به پزشکی * : بخش 1) پدید آمده است. از واژة ¦to ¶Kar اوستایی هم فعل بریدن و تکهتکه کردن و جراحی کردن ( رجوع کنید بهبارتولومه، همانجا) و هم واژة کارد (چاقو؛ رجوع کنید به هرن ، ص 185، ذیل rd" ¦"Ka ) پدید آمده است. در بسیاری از زبانهای هند و اروپایی نیز این ریشه وجود داشته و فعل بریدن عموماً از صورت تغییر شکل یافتة آن به وجود آمده است (برای آگاهی از تطور این واژه در برخی زبانهای هند و اروپایی رجوع کنید بهوالده ، ج 2، ص 577 ـ 579). در زبان پهلوی، فعل Karinidan/ Karinitan به معنای جراحی کردن به کار رفته است ( رجوع کنید به ) وندیداد پهلوی ( ، فرگرد 7، بند 37ـ41).سابقة جراحی و شکافتن بدن انسان برای معالجه در تمدنهای مجاور تمدن ایران و دیگر تمدنهایی که به نوعی با ایران پیوند داشتهاند، به دوران پیش از تاریخ باز میگردد. اسناد متعددی از عمل جراحی در آن دوره وجود دارد. در مصر، جراحی شایع و کاملاً شناخته شده بود (برای بررسی پیشینة جراحی در این سرزمین رجوع کنید به ماینو ، ص69ـ139). در بینالنهرین، با استناد به قوانینی که در قانوننامة حمورابی (حمورابی ششمین پادشاه از اولین سلسلة پادشاهان باستانی بابِل، حک : احتمالاً از اوایل هزارة سوم تا اواسط هزارة دوم پیش از میلاد) در بارة دستمزد جراح و نیز جریمة اشتباه او وجود دارد (برای آگاهی از متن این قوانین رجوع کنید به حمورابی، ج 2، ص 79ـ81؛ برای گزارشی از وجود جراحی در دورة حمورابی رجوع کنید به همان، ج 1، ص 416ـ420)، رواج این نوع درمان در هزارة دوم پیش از میلاد تأیید میشود. در ایران، کهنترین گزارش در بارة عمل جراحی به دورة پیش از تاریخ برمیگردد. این عمل ظاهراً در شهر سوخته در سیستان انجام شده است ( رجوع کنید به جنیدی، ص 192ـ 194). دیگر دانستههای ما در بارة جراحی در ایران پیش از اسلام، که در نوع خود مفصّلترین گزارش نیز به حساب میآید، عباراتی از اوستا در بارة آزمودن جراحان و دستمزد آنان است. بر اساس فرگرد (بخش) هفتم وندیداد (بند 38ـ49)، جراحان زردشتی میبایست دانستههای خود را سهبار بر روی دیوپرستان (کافران) آزمایش میکردند و در صورت موفقیت میتوانستند زردشتیان را جراحی کنند و اگر در این مراحل سهگانه، بیمار درمیگذشت، جراحان از جراحی کردن محروم میشدند. در همین فرگرد، از سه دسته پزشک صحبت شده است: آنان که با کلام ایزدی بیماران را درمان میکنند، آنان که با گیاه درمان میکنند و آنان که با کارد درمان میکنند. میان اینها، گروه نخست اهمیت بیشتری دارند. دلیل اینکه گروه سوم چنین اهمیتی ندارند، احتمالاً ممانعتهای دین زردشتی برای خونریزی است، زیرا خون از جمله آلایندههایی است که در صورت تماس اشخاص با آن، مسائل و احکام مختلف دینی پدید میآید (دربارة احکام مربوط به خون، از جمله رجوع کنید بهوندیداد ، فرگرد 6، بند 8 ـ 35). همچنین، جراحان با توجه به جایگاه افراد در خانواده، روستا یا کشور دستمزد متفاوتی دریافت میکردند ( رجوع کنید بهپزشکی * : بخش 2).یکی از نادرترین اعمال جراحی در ایران پیش از اسلام، چگونگی زاده شدن رستم است که در شاهنامة فردوسی (ج 1، ص 238ـ239) گزارش شده است. بر اساس آن، به هنگام زاده شدن رستم، پزشک معالج ابتدا مادر او را با خوراندن می (= دارو) بیهوش میکند، سپس پهلوی مادر را میشکافد و بچه را به دنیا میآورد و بعد محل زخم را میدوزد (قس بخش ب).در برخی متون نظم و نثرِ ایران دورة اسلامی (برای نمونه از متون نظم رجوع کنید به ازرقی هروی، ص 14، بیت 329؛ برای نمونه از متون نثر رجوع کنید به جرجانی، ص 312) از واژة «دستکار» به معنای جراح استفاده شده است. واژة دستکار در متون ایران پیش از اسلام نیز به کار رفته است ( رجوع کنید به نیبرگ ، بخش 2، ص 59، ذیل h" ¦re ¦"dast-ka )؛ اما نه در معنای جراح و جراحی، بلکه در معنای کارِ دست و صنعت. احتمالاً دستکار در معنای جراح، ترجمة «عملالید» عربی است ( رجوع کنید به محقق، ص 359ـ360).منابع: ابوبکربن اسماعیل ازرقی هروی، دیوان ، چاپ سعید نفیسی، تهران 1336 ش؛ اسماعیلبن حسن جرجانی، کتاب الاغراض الطبیة و المباحث العلائیة ، عکس نسخة مکتوب در سال 789 هجری محفوظ در کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، تهران 1345 ش؛ فریدون جنیدی، حقوق بشر در جهان امروز و حقوق جهان در ایران باستان ، تهران 1378 ش؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی ، ج 1، چاپ برتلس، مسکو 1963؛ مهدی محقق، مجموعة متون و مقالات در تاریخ و اخلاق پزشکی در اسلام و ایران ، مقالة 12: «آگاهیهایی در بارة جراح و جراحی در اسلام»، تهران 1374 ش؛Avesta, Avesta: the sacred books of the Parsis , ed. Karly F. Geldner, Stuttgart 1886-1896, repr. Tehran 2003;Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch , Strasbourg 1904, repr. Berlin 1961; Hammurabi, King of Babylionia, The Babylonian laws , edited with translation and commentary by G.R.Driver and John C. Miles, Oxford 1968; Paul Horn, Grundriss der neupersischen Etymologie , Strasbourg 1893, repr. Hildesheim 1988; Guido Majno, The healing hand: man and wound in the ancient world , London 1991; Monier Monier - Williams, A Sanskrit - English dictionary , ed. E. Leumann et al. , Oxford 1979; Henrick Samuel Nyberg, A manual of Pahlavi , Wiesbaden 1964-1974; Pahlavi Vendida d ) Zand- Jv t - de v- da t ), transliteration and translation in English by Behramgore T. Anklesaria, ed. Dinshah D. Kapadia, Bombay 1949; Alois Walde, Vergleichendes Wخrterbuch der indogermanischen Sprachen , vol.2,ed. Julius Pokorny, Berlin 1927.2) دورة اسلامیالف) تأثیر جراحی پیش از اسلام بر جراحی دورة اسلامی. پیش از ظهور اسلام، خونگیری و داغکردن انجام میشده، و ظاهراً جراحی در روشهای درمان آن دوره و اوایل دورة اسلامی نقش مهمی نداشته است ( رجوع کنید به سویج ـ اسمیت ، 1996، ص 942ـ 948). در بارة وضع حرفة پزشکی پس از ظهور اسلام تا اواسط قرن دوم، شواهد اندکی وجود دارد. همچنین تعیین میزان اصالت گزارشهای مربوط به ابن ابیرِمثه ــ که گویا معاصر پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلّم بوده و با جراحی مختصری خالی را از بین شانههای پیامبر برداشته ــ دشوار است.در بارة پزشکانی که در دربار نخستین خلفای اموی کار میکردند نیز معدودی نکات جزئی در دست است و انگیزة ثبت بسیاری از روایتها، نه توصیف مراقبتهای پزشکی موجود، بلکه تبیین موضوعی دینی یا ادبی بوده است، از جمله گزارشی از یک عمل قطع عضو، مربوطبه یکسال پیش از به تخت نشستن ولید اول (حک : 86 ـ96)، خلیفة اموی، در دست است. بنا بر گزارش ابنقُتَیبه (ص 114) در سال 85 یکی از مقامات قضایی به نام عُرْوَةبن زُبَیر (متوفی 94) هنگامی که در شام نزد ولید به سر میبرد، از ناحیة پا دچار قانقاریا شد. در حضور ولید پای او را بریدند، ولی عروه کاملاً ساکت بود و ولید متوجه قطع پای او نشد، تا اینکه محل بریدگی را داغ کردند و بوی سوختگی بلند شد. عروه پس از آن هشتسال زنده بود.در قرن بعد، این روایت تفصیل بیشتری یافت و گفته شد که به عروه دارویی دادند که بنوشد تا درد را حس نکند، ولی او این کار را دون شأن خود دانست و آن را نپذیرفت ( رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 17، ص 241). در قرن ششم، چنین روایت میشد که نه تنها به عروه داروی خوابآور (مُرَقِّد) دادند بلکه پس از قطع پایش، او پای خود را از دست پزشک گرفت و خطاب به پا گفت: «در بارة تو از این لحاظ خوشوقتم که هرگز تو را برای نافرمانی خداوند تکان ندادم» ( رجوع کنید به ابنجوزی، ص 221ـ222).این روایتهای مختلف، دشواری کار تاریخنگار پزشکی را نشان میدهد. چون این روایتها برای بیان مراتب جاه یا دینداری اشخاص و نه چگونگی مراقبتهای پزشکی ثبت میشد، تنها مطلبی که در حوزة درمانشناسی میتوان از آنها استخراج کرد، این است که نسلهای بعدی، دربار امویان را پشتیبان پزشکانی میدانستند که قادر به قطع عضو و دادن داروی خوابآور برای تسکین درد بیمار بودند. بر اساس این گزارشها، نمیتوان اطلاعات شایان ذکری در بارة آنچه عملاً در سال 85 در سوریه میگذشت، عرضه کرد.از قرن سوم به بعد، نظریههای پزشکیِ برگرفته از تمدن یونانی، پزشکی عالمانة پیوسته و همسانی را در سرزمینهای اسلامی پدید آورد. فاصلة درگذشت اسکندر (323 ق م) و حضرت محمد صلیاللّهعلیهوآلهوسلم (سال 11 هجری)، 956 سال بود و طی این مدت نظام پزشکی یونانی ـ رومی در وهلة نخست بر اساس آثار بقراط، دیوسکوریدس (رونقحیات ح 77) و جالینوس (متوفی ح 216) تکامل یافتهبود. در طول چند قرن پیش از ظهور اسلام، اسکندریه و همچنین رم، قسطنطنیه، انطاکیه، ادسا (رُهاء) و آمِد مراکزفعال علمی و پزشکی شدند. مجموعهای از رویدادهایسیاسی و دینی موجب شد که بسیاری از دانشمندان یونانی و سریانیزبان راه شرق را در پیش بگیرند و در ایران مراکزآموزشی دایر کنند. در قرن ششم میلادی، شهر جندیشاپور/ گندیشاپور در جنوب غربی ایران پایگاهی برای یونانی مآبی و پزشکی یونانی ـ رومی شد.تقریباً همة پزشکینویسان، از گرد آورندگان رسالههای بقراطی تا پزشکان آغاز دورة بیزانس، کم و بیش به توصیف روشهای جراحی پرداختهاند. اغلب رسالههای یونانی در قرن سوم در بغداد به عربی ترجمه شدند و پایة دانش جراحی را در خاور نزدیک طی دورة اسلامی تشکیل دادند، ولی هیچ رسالهای از لاتینی ترجمه نشد. رسالههای بقراطی در بارة جراحتهای وارد به سر و در بارة شکستگی و دررفتگی استخوان به زبان عربی در دسترس بود. اغلبِ رسالههای حجیم جالینوس در پزشکی، که متعلق به قرن دوم میلادی بودند، به عربی ترجمه شدند؛ در بخشی از رسالة ) در باب روش درمان ( در بارة جراحی بحث شده بود و در سایر نوشتههای او هم مطالب اندکی در اینباره وجود داشت. رسالهای در جراحی نوشتة آنتیلوس (انطیلس) در قرن دوم میلادی، به عربی ترجمه شد، همچنین رسالهای در جراحی، نوشتة افلاطون، به عربی برگردانده شد. نویسندة این رساله افلاطون فیلسوف نبود، بلکه پزشکی بود که قبل از جالینوس (پیش از قرن دوم میلادی) میزیست و در کاربرد آهنِ مخصوصِ داغ کردن تخصص داشت. اثرگذارترین نوشتة یونانی در بارة جراحی، تألیف بولُسِ اجانیطی * (پائولوس آیگینایی ) بود که در نیمة اول قرن اول/ هفتم میزیست و احتمالاً خود در سال 21/ 642 شاهد سقوط اسکندریه به دست مسلمانان بود. مقالة ششم دایرةالمعارف پزشکی (کُنّاش) او در بارة جراحی بود که الگویی برای رسالههای بعدی در این موضوع شد. این اثر در قرن سوم/ نهم به عربی ترجمه شد و پس از آن مورد استفادة گستردة پزشکان دورة اسلامی قرار گرفت (پورمان ، 2004، آدامز ، ج 2، ص 340ـ342).در پی جذب سریع پزشکیِ یونانی ـ رومی و عناصری از پزشکی ایرانی و هندی در قرن سوم/ نهم، سازمان بخشیدن به این دانش در چارچوبی منطقی و قابل دسترس، بسیار مورد توجه قرار گرفت. در قرن چهارم و اوایل قرن پنجم/ دهم و یازدهم، چندین دایرةالمعارف و تکنگاری پزشکی عربی در زمینة چشم پزشکی تألیف گردید که بعدها در تکامل جراحی در سرزمینهای اسلامی بسیار مفید واقع شد. تقریباً همة دایرةالمعارفهای پزشکی عربی یا فارسی فصلی در بارة جراحی عمومی داشتند. یکی از پرخوانندهترین دایرةالمعارفهای پزشکی به زبان عربی، القانون فیالطب نوشتة ابنسینا (متوفی 428) بود. دیگر دایرةالمعارفها اهمیتی همسان داشتند. ابوبکر محمدبن زکریای رازی، از معروفترین پزشکان دورة اسلامی بود که پیش از مرگش در 313، حدود نیمقرن پیش از تولد ابنسینا، سرپرست بیمارستانهایی در ری و بغداد شده بود. رازی در کتاب المنصوری خود (ص 301ـ306) باب فشردهای در بارة جراحی نوشته است. مطالب او در بارة جراحی در اوراق و یادداشتهایش پراکنده بود که پس از وی، شاگردانش آنها را زیر عنوان کتابالحاوی فیالطب گردآوری کردند. کتاب الحاوی در تاریخ پزشکی در نوع خود یکتاست. پزشکان بعدی به این کتاب بسیار مراجعه میکردند. حجم زیاد آن موجب میشد که کمتر کسی از عهدة رونویسی آن بر آید و، بر خلاف اغلب دایرةالمعارفهای دورة اسلامی، ساختار چندان منسجمی نداشت. با این حال، انتقادهایی هم از آن میشد و یکی از مقاصد علیبن عباس مجوسی در نگاشتن کتاب کامل الصناعةالطبیة ، جبرانِ نبودِ ساختار مناسب و کمتوجهی به کالبدشناسی و جراحی در الحاوی بود ( د. ایرانیکا ، ذیل «علیبن عباس مجوسی»). مجوسی در کُنّاشی که خود نگاشته، بخش عمدهای را به موضوع جراحی اختصاص داده و مطالب زیادی نیز از بخش جراحی کتاب بولس اجانیطی را، که از طریق ترجمة عربی با آن آشنا بود، نقل کرده است.مجوسی عمدتاً در شیراز فعالیت میکرد. دانشمند معاصر او، ابوالقاسم زَهراوی، در قرطبه بود که دایرةالمعارف پزشکی عظیم دیگری تألیف کرد و در پایان آن بابی در بارة جراحی آورد ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «الزهراوی»). گرچه زهراوی هم بخش جراحی کتاب خود را بر پایة بخش پزشکی کتاب بولس نوشته است، بخش جراحی کتاب زهراوی به سبب داشتن تصویرهای فراوانِ ابزارها و سبک نگارش مبتنی بر تجربة شخصی مؤلف، اهمیت خاصی دارد. این باب، به دلیل اهمیتش، اغلب جدا از بقیة دایرةالمعارف پزشکی زهراوی دست به دست میشد. در بسیاری از کنّاشهای عربی و فارسی که بعدها نوشته شد، مبحث جراحی به درجات متفاوت آورده شده است. مثلاً در نیمة دوم قرن چهارم، اَخَوینی بُخاری، از شاگردان زکریای رازی که یکی از نخستین کنّاشهای فارسی را به نام هدایةالمتعلمین فیالطب تألیف کرد، به اختصار در بارةجراحی بحث کرده است (مثلاً ص 202ـ203، 606ـ 607). در قرن هفتم، ابنقُفّ، پزشک دمشقی، کتاب العمدة فی صناعة الجراحة را نوشت که ظاهراً اولین رسالة عربی در بارة جراحی است و همة جنبههای مربوط به جراحی را در برگرفته است، به جز چشم پزشکی که از نظر او رشتهای تخصصی با رسالههای ویژة خود بود.ب) جراحان و جراحی در دورة اسلامی. تجربة جراحی در دورة اسلامی تا حد زیادی از طریق تلمذ بهدست میآمد، همچنان که دیگر فنون و علوم کاربردی از همین طریق انتقال مییافت. البته جراحی، به خصوص جراحی چشم، آثار خاص خود را داشت که برخی از آنها بسیار مفصّل بود و از این لحاظ با اغلب فنون و علوم کاربردی دیگر، که رسالههای معدودی در بارة آنها موجود است، فرق داشت.عمل جراحی شامل شکستهبندی (جِبارَه)، خونگیری (فصد) و داغ کردن (کَیّ) بود، که در مورد اخیر از محلولهای خورنده یا میلة آهنی داغ نه فقط برای بند آوردن خونریزی بلکه همچنین برای مداوا استفاده میکردند. این سه روش شیوههای بسیار کهن بومی در خاور نزدیک پیش از اسلام و در یونان باستان بودند. در جهان اسلام، خونگیری و داغ کردن را بیشتر دلاکها و بادکشکنندگان و اشخاص دیگری غیر از پزشکان فاضلی که رسالهها را مینگاشتند، انجام میدادند ( د. اسلام ، چاپ دوم، تکملة 5 ـ6، ذیل «فصّاد؛ حَجّام»). در هر حمام یا گرمخانة دورة اسلامی، یک دلاک و یک حَجّام یا خونگیر حضور داشت و دلاکان اغلب هر دو کار را انجام میدادند. حمام مرکز بسیار مهمی برای حفظ سلامت و تدابیر بهداشتی در جامعة اسلامی بود و هر آبادی یک یا چند حمام داشت ( د. اسلام ، چاپ دوم، ذیل «حمام»)؛ با این حال، در آثار پزشکی مطالب اندکی در بارة این بخش از اقدامات پزشکی یافت میشود.با بررسی آثار جراحی مربوط به دورة اسلامی، معلوم میشود که رویکرد پزشکان در این مورد محتاطانه بوده است. پزشکان دورة اسلامی در تمامی آثار مربوط به جراحی، اکراه معقول و انسانی خود را از این عملهای پر مخاطره و دردناک ابراز داشتهاند. درمان با دارو و داغ کردن، به استفاده از چاقو ترجیح داده میشد و تنها وقتی کارهای دیگر به نتیجه نمیرسید، به چاقو متوسل میشدند.رسالههای جراحی در جهان یونانی ـ رومی و جهان اسلام ظاهراً از بسیاری جهات، جدا از تجربة عملی جراحی، به صورت مکتوب باقی میمانده [ و جنبة عملی نداشتهاند ] . شواهد شایان توجهی وجود دارد مبنی بر اینکه برخی از روشهای مشروحتر، که از منابع کهنتر اخذ و نقل میشد، برای اقدام عملی، احتمالاً حتی مورد توجه نخستین مؤلفانی که آنها را ثبت کرده بودند نیز نبودند.برخی پزشکان دورة اسلامی، ضمن تکرار مشروح دستورالعملها به صورتی که در متنهای کهن آمده بود، گاهی یادآوری میکردند که کسی عملاً آن دستورها را اجرا نکرده است. در مواردی که چنین اشارههای صریحی وجود نداشت، وقتی مؤلف نمونهای از کاربرد آن دستور را بیان نمیکرد یا به صورتی دستورالعمل یا ابزارهای لازم را نسبت به آنچه از منابع قبلی نقل میشد، اصلاح نمیکرد، این گمان تقویت میشد که بسیاری از دستورالعملهای بیان شده صرفاً سنّتی مکتوب و بیارتباط با تجربة عملی جراحی بودهاند. مثلاً، بر اساس یک دستورالعمل برای معالجة فتقناف به این ترتیب عمل میکردند: غده را با نخ یا رشتهای ابریشمی میبستند و آن را بالای گره باز میکردند. چون روده را درون آن مییافتند، آن را به درون برمیگرداندند. پس از سفت کردن گره، پوسته را میبریدند و جدا میکردند، سر رگها را میبستند و محل بریدگی را بخیه میزدند (زهراوی، ص 140). اما روایتهای منابع دورة اسلامی صرفاً تکرار همان روایتهای موجود در رسالههای یونانی بودند (آدامز، ج 2، ص 340ـ342). هیچیک از پزشکان دورة اسلامی در بارة مشاهدة این عمل یا اصلاح این دستورالعمل مطلبی ذکر نکرده، و خود توصیف نیز چنان غیر دقیق است که در مورد کارآمدی آن باید شک کرد. از سوی دیگر، برخی روشهای جراحی مشابه آن برای درمان زخمهای شکم و بیرونزدگی رودهها وصف شده است، اما در این موارد زهراوی بحثهای قبلی، در بارة شیوة بخیهزدن، را کاملتر کرده و نمونهای تاریخی از کسی که به شکمش نیزه زده شده بود، آورده است ( رجوع کنید بهص 176). بنابراین، نتیجه میگیریم که فتقناف عمل نمیشده یا عمل آن خیلی نادر بوده، ولی پزشکان در مواردی برای درمان زخمهای شکم دست به جراحی میزدند ( رجوع کنید بهسویج ـ اسمیت، 2000، ص307ـ321).عمل دیگری که در دستنامهها وصف شده و احتمال خطر زیادی برای بیمار داشته، نایشکافی یا برش حنجره (برشنای برای رفع مانع تنفس) بوده است. این دستورالعمل را پزشکان یونانی ـ رومی وصف کردهاند، ولی تعداد موافقان آن زیاد نبوده است. رازی (1374ـ1390، ج 3، ص 225) آن را به همین صورت توصیف کرده و روایت خود را از آنتیلوس (انطیلس)، که در قرن دوم میزیسته، گرفته ولی چیز تازهای به آن نیفزوده است. زهراوی که در اندلس فعالیت میکرد، نوشته که انجام دادن این عمل را در زمان خود ندیده است ولی تجربة خود را در مورد کنیزی که گلویش با چاقو زخمی شده بود، بازگفته است: «کنیزکی چاقویی را برداشت در گلوی خود فرو کرد و بخشی از نای خود را برید و مرا به بالین او فراخواندند. او را در حالی یافتم که مثل قربانیی که گلویش بریده شده باشد، نعره میکشید. پس زخم را باز کردم و دیدم که فقط کمی خونریزی کرده است. مطمئن شدم که هیچ شریان یا ورید گردنش قطع نشده است، ولی هوا ازدرون زخمش خارج میشد. بنابراین زخم را با عجله بخیه کردم و آن را مداوا کردم تا بهبود یافت. آسیبی به کنیز وارد نیامد، فقط صدایش خشن شده بود که آن هم شدید نبود و بعد از چند روز تندرستی کامل خود را بازیافت» (ص 103ـ104). بنابراین، طبق نتیجهگیری زهراوی (ص 104)، برش حنجره یا نای شکافی خطرناک نیست.طبق این روایتِ بالینی، پزشکی مسلط بر آثار پزشکی یونانی ـ رومی (از طریق ترجمههای عربی) که میتوانست روشهای لازم را برای موارد اضطراری به کار گیرد، گفته که نایشکافی در زمان او ناشناخته بوده است. درمان موفقیتآمیز این بیمار، او را متوجه کرد که نایشکافی یا برش حنجره ممکن است. در قرن ششم/ دوازدهم، پزشک اندلسی دیگری به نام ابومروان عبدالملکبن زُهر (متوفی 557)، در دایرةالمعارف پزشکی خود، کتابالتیسیر ، گفته است که در صورت لزوم این عمل را روی بزها انجام میداد، ولی هیچگاه ندیده است که این عمل روی انسان انجام شود ( رجوع کنید به حداد، ص 76).مؤلفان عربیزبانِ رسالههای جراحی، عمل جراحی شکم برای آب آوردگی (استسقا یا انباشته شدن مایع در حفرة شکم) را نیز وصف کردهاند. در آثار یونانی آمده است که برای درمان آن، شکافی در جدار شکم ایجاد و لولهای فلزی یا ماسوره در آن فرو میکردند تا مایع را خارج کنند ( رجوع کنید به آدامز، ج 2، ص 337ـ 340). جالینوس گفته است که بهندرت شاهد موفقیت چنین عملی بوده است. این دستورالعمل در دستنامههای دورة اسلامی هم تکرار شده، ولی علیبن عباس مجوسی، پزشک قرن چهارم، این درمان را قبول نداشته و به نقل از جالینوس گفته است که او تنها یک بار شاهد آن بوده و بیمار پس از عمل مرده است (ج 2، ص394). ابنسینا (ج 3، کتاب سوم، ص 1378) و زهراوی (ص 119) هر دو گفتهاند که از انجام دادن این عمل در مورد دوگونه استسقا باید پرهیز کرد (نیز رجوع کنید به سانآگوستین ، ص 116). ممکن است کسانی اقدام به این کار کرده باشند، ولی پیداست که این موارد معدود بوده است.در فصلهای مربوط به بیماریهای زنان، به خارج کردن جنین مرده از رحم توجه بسیاری میشد، در آثار یونانی و عربی ابزارهای تکهتکه کردن جنین برای امکان خارج کردنش وصف شده است ( رجوع کنید بهزهراوی، ص 151ـ157؛ آدامز، ج 2، ص 387ـ 392). در اینکه این روشها واقعاً به کار رفته باشند، تردید وجود دارد. صدقةبن ابراهیم شاذلی، چشمپزشک مصری قرنهشتم، هم به این بحث اشارهای کرده است: «گزارشهای مکتوبی از عملهای مختلف در دست داریم که امروزه قابل انجام دادن نیست، زیرا هیچکس عملاً شاهد انجام دادن آنها نبوده است. یک نمونه ابزاری است که برای تکهتکه کردن جنین مرده در رحم به قصد نجات جان مادر طرح شده است. اینگونه روشها فراواناند و در کتابها توصیف شدهاند ولی در زمان ما [ قرن هشتم ] هرگز ندیدهایم کسی آنها را انجام دهد، زیرا دانش عملی مربوط به آنها مفقود شده و چیزی به جز روایتهای مکتوب از آنها به جانمانده است» (گ 118 پ).البته نمیتوان همة دستورالعملهای توصیف شده در متنهای دورة اسلامی را به علت نداشتن ارزش عملی رد کرد. معمولاً پذیرفته میشود که مؤلفان دورة اسلامی برخی ابزارهای قدیمیتر را اصلاح و ابزارها و روشهای جدیدی طرح کردند. این امر گاهی برای تطبیق با شرایط پذیرفته شدة جدید بود. این گفته به خصوص در مورد چشم صادق است، مثلاً روشی برای برداشتن پانوس (بافت آوندی ایجاد شده در قرنیه) در قرن چهارم به وجود آمد و ظاهراً به دفعات انجام میشد ( رجوع کنید به چشم/ چشمپزشکی * ).گرچه جراحیِ عمده یا وسیع به ندرت انجام میشد، عمل ناراحت کنندهای که در همة کتابچههای جراحی مطرح میشد، قطع عضو بود. رایجترین کاربرد آن برای قانقاریا بود که بیشک در بسیاری موارد در پی شکستگیهای متعدد بروز میکرد. قطع عضو تنها در مورد مفصلهای زیرین انجام میشد. در واقع، زهراوی هشدار داده که وقتی قانقاریا تا بالای آرنج یا زانو پیش رفته نباید عضو را قطع کرد (ص 185) و واقعاً هم در آن ایام این عمل جراحی را نمیتوانستند با موفقیت انجام دهند. پایین و بالای موضع برش را با رشتهای محکم میبستند، بعد از عمل و گاهی در حین عمل موضع را میسوزاندند و از مواد بند آورندة خون استفاده میکردند (همان، ص 185ـ186). جالب توجه اینکه در کتابچههای جراحی دورة اسلامی، از کاربرد مواد خوابآور یا بیهوش کننده در عمل قطع عضو ذکری به میان نیامده است، در حالی که در ذهن افراد عادی کاربرد آنها با این روش درمان تداعی میشود (مثل موردی که قبلاً در مورد قطع پای عروه در زمان حکومت ولید اول، خلیفة اموی، ذکر شد).در ناحیة پرینه (نزدیک اندام تناسلی)، عمل برش برای خارج کردن سنگ از مثانه انجام میشد. این روش قدیمی در آثار دورة یونان باستان به خوبی وصف شده است. سنگ کلیه یا میزنای (مجرای عبور ادرار از کلیه به مثانه) غیرقابل دسترسی و درمانناپذیر بود، ولی سنگ گیر کرده در میزراه را میتوانستند با جراحی خارج کنند. زهراوی روش تازهای، با استفاده از آلتی ظریف که به مجرای ادرار فرو میشد، ابداع کرد ( رجوع کنید بهص126ـ127). بخش عمدهای از آثار جراحی بهبرداشتن تومورها و غدههای سراسر بدن اختصاص دارد. این نوع درمان با برش وسیع همراه نبود. برش نسبتاً ساده و با سوزاندن همراه بود. مثالی در این مورد برداشتن بواسیر است ( رجوع کنید به همان، ص163ـ 164)، روشی باستانی برای درمانِ آنچه ظاهراً مایة آزار عدة زیادی در اروپای قدیم و در خاورنزدیک طی سدههایمیانه بود.زهراوی چاقویی مخفی ابداع کرده بود که برای باز کردن دملهای روی پوست به کار میرفت و چنان طرح شده بود که باعث آزار بیمار نشود. او ابزاری به نام «مِخْدَع» را در سه اندازه وصف کرده که طرح آن به صورت تیغی نهفته در دو ورقة خمیدة متصل به یک دسته بود و تیغ را به دلخواه میشد به درون برد یا بیرون کشید ( رجوع کنید به ص 110). زهراوی همچنین چاقوی جراحی کوچکی را توصیف و ترسیم کرده است که برای باز کردن غدهها میشد آن را بین انگشتان قرار داد، به طوری که بیمار متوجه نشود ( رجوع کنید به ص 110ـ111). به نظر میرسد که او به کاهش نگرانی بیمار عصبی در مواردی که استفاده از چاقو ناگزیر بوده توجه داشته است.درمان دیگری که با درمان غدهها مربوط بود، روش پیشنهادی توصیف شده در آثار یونانی ـ رومی برای درمان پستانهای بزرگ شده یا آویختة مردان بود، به این ترتیب: ایجاد شکافی نیم دایره بر هر پستان، برش بافت چربی، بخیهزدن شکاف و استعمال مادّة بند آورندة خون در موضع جراحی ( رجوع کنید بهزهراوی، ص 112ـ113). معلوم نیست که توصیف این روشها حاکی از انجام دادن آنهاست یا نه.برداشتن لوزه هم در آثار دورة قدیم وصف شده است و آثار عربی حاکی از وجود تجربة عملی مداوم در این کار و پیشرفت ابزارهای لازم آن است. زبان بیمار را با گیرة زبان بیحرکت نگاه میداشتند، لوزة ورم کرده را با قلابی میگرفتند و سپس به گفتة زهراوی آن را با ابزار قیچیمانندی میبریدند که تیغههای آن ظاهراً هم غده را میبریدند و هم آن را برای خارج کردن از گلو نگاه میداشتند. بعد بیمار بایست با سرکه و آب غرغره میکرد و اگر خونریزی ادامه مییافت، با محلول بند آورندة خون هم غرغره میکرد (ص 91ـ92). این شیوهها در جراحی آن روزگار کاملاً معمول بود. تا اواخر قرن سیزدهم/ اوایل قرن بیستم هم لوزهبردارهای دوره گرد در امریکا و انگلستان کار میکردند. آنها لوزة کودکان را در خانهشان، بدون بیهوش کردن و با اندکی مواد عفونتزدا، با موفقیت برمیداشتند.عمل ختنه هم در متنهای جراحی توصیف شده است (برای نمونه رجوع کنید به زهراوی، ص 124ـ126)، هر چند که این کار را اغلب دلاکها یا حجّامها، نه پزشکان، انجام میدادند و معمولاً با برخی مراسم همراه بود. از طرف دیگر، در بارة ختنة دختران (خفض) در دستنامههای پزشکی بحثی نشده است. ختنة دختران در برخی کشورهای اسلامی، به خصوص مصر و سودان، انجام میشد و متصدی آن قابلهها بودند. گرچه برای این کار تشریفات زیادی نداشتند، آن را هم مثل ختنة پسران، صراحتاً نوعی مناسکِگذار [ به بزرگسالی ] به شمار میآوردند و انجام آن برای رفع اِشکالی غیرعادی در اندام تناسلی نبود. با آنکه در نوشتارهای جراحی گاهی به برداشتن کلیتوریس خیلی بزرگ توجه میشد ( رجوع کنید بهص 144)، پیداست که این بحث از روایتهای قدیمتر یونانی گرفته شده بود و ربطی به انجام دادن آن نداشت.جراحیهای دیگر در سدههای میانه با استفادة زیاد از چاقوی برش همراه نبود. مثلاً، کشیدن دندان رایج بود. طرحهای مختلف انبرهای مخصوص کشیدن دندان و همچنین ابزارهای لازم دیگر برای بیرون آوردن ریشة دندان و تکههای شکستة استخوان آرواره که گاهی پس از کشیدن دندان باقی میماند، اغلب در رسالهها ترسیم میشد (برای نمونه رجوع کنید به زهراوی، ص 84 ـ87). دندانهای لق یا دندانهایی که بر اثر ضربه کنده شده بودند یا دندانهای مصنوعی از جنس استخوان گاو، به کمک مفتولهای طلا یا نقره به دندانهای سالم وصل میشدند (همان، ص 88 ـ89). این ادامة کاری بود که رومیها، و پیش از آنها اتروسکها و مصریان باستان، انجام میدادند.در این رسالهها به خصوص به درمان زخمها توجه شده است. روشهای بخیة مذکور در این رسالهها متعدد است و به تفصیل شرح داده شده است (براینمونه رجوع کنید به زهراوی، ص81 ـ82، 172ـ176)، هر چند که در بارة کاربرد عملی این روشها داوری دشوار است و احتمالاً میزان موفقیت در آنها کم بوده، با این فرض که عفونت ناشی از ابزار مولد زخم هم در این امر نقش داشته است. استفاده از رودة جانوران برای بخیهزدن، به همراه کاربرد مواد دیگری چون پشم و کتان و ابریشم، نخست در آثار عربی ذکر شده است (برای نمونه رجوع کنید بههمان، ص 176). جا انداختن استخوان هم مبحث مهمی بود. از تختهای ویژة جاانداختن استخوان برای ایجاد کشش در دست و پا، به منظور جاانداختن دررفتگیها و ترمیم شکستگیها، استفاده میشد. اندام زخمی باندپیچی میشد و از آتل (تختة شکستهبندی) ساخته شده از باندهای آغشته به آهک و سفیدة تخممرغ استفاده میکردند. به مداوای شکستگی بینی هم توجه زیادی میشد. شکستگی جمجمه را از طریق سوراخ کردن آن با متهای درمان میکردند که طوقة برجستة آن مانعِ دخول بیش از حد مته و رسیدنش به پردههای پوششی مغز میشد. سوراخ کردن جمجمه برایمقاصد دیگر، در پزشکی دورةاسلامی انجام نمیشد.مباحث مربوط به بیماریهای زنان همیشه فصلی از رسالههای پزشکی را تشکیل میدادند (برای نمونه رجوع کنید به ثابتبن قرّه، ص 116ـ122؛ ابنزهر، سفر 2، ص 299ـ306)، هر چند که این رسالهها را مردان مینوشتند که در جامعة اسلامی انجام عمل مستقیم آنان بر روی زنان نامحتمل بود. انواع ابزارهای بازنگهدارندة زهدانراه عرضه میشد و زهراوی (ص 151ـ157) انبرهای پزشکی برای بیرون آوردن نوزاد را، البته نه به صورت زنده، وصف کرده است. زهراوی هنگام بحث در بارة خارج کردن سنگ از گردنة مثانه در زنان، این مطلب جالب توجه را در مورد درمان زنان بیمار آورده است: «این درمان به راستی دشوار و با موانع زیادی روبهروست. یکی اینکه ممکن است زن با کره باشد. دیگر اینکه زن عفیف یا شوهرداری را نمیتوان یافت که خود را در معرض نگاه پزشک [ مرد ] قرار دهد. سوم اینکه زنی را نمیتوان یافت که در این فن، به خصوص در جراحی ماهر باشد... . اگر به ضرورت به انجام این کار ناگزیر شدید، باید زن پزشک ماهری را با خود به همراه ببرید. چون پزشک زن کم است، اگر به چنین کسی دسترسی ندارید، در پی یک پزشک عفیف مرد به عنوان همکار بگردید یا قابلهای با تجربه در بیماریهای زنان یا زنی که بتوانید توصیههایی در این فن به او بکنید» (ص 132ـ133).یک نوآوری آشکار اسلامی در تاریخچة نوشتارهای جراحی وارد کردن تصاویر بود، که ظاهراً به قصد تکمیل متن و کمک به درک جزئیات فنی صورت میگرفت. مدرکی در بارة مصور بودن نوشتارهای جراحی یونان در دست نیست، مگر رسالهای از قرن چهارم/ دهم از بیزانس در بارة شکستهبندی. رسالة زهراوی، که در حدود 390 در اندلس نوشته شد، از قرار معلوم نخستین رسالة دارای تصاویر ابزارهاست.از لحاظ نظری، رسم کردن شکل ابزارها باید در حفظ تداوم عملی کردن یک روش مفید باشد، ولی تصاویر مکرراً بهدست کسانیکه با کارکرد آنها آشنانبودند، نسخهبرداری میشدند و در نتیجه، در انطباق با متن سردرگم کنندهاند. انتقال و درک مطالب با تصاویر همراه با متن به جای آنکه آسانتر شود، بسیار پیچیده میشد. این امر به خصوص در روند انتقال آثار مصور عربی در جراحی بهاروپای سدههایمیانه محسوس است.شکلهای مربوط به انسان جزو تصاویر آثار جراحی دورة اسلامی نیست، به استثنای رسالة ترکی مصوری بهنام جراحیّه ایلخانیه ( رجوع کنید به شِشِن و دیگران، ص274) که در 870 کامل شده و احتمالاً خود مؤلف تصاویر را رسم کرده است تا نسخه را به سلطان محمد دوم (محمد فاتح، حک : 855 ـ886) تقدیم کند. مؤلف این اثر در اغلب موارد صرفاً فصل مربوط به جراحی را، که زهراوی قبلاً نوشته بود، به ترکی برگردانده است. گرچه مؤلف، شرفالدین صابونچیاوغلو ، خود پزشک بود، ترسیم کنندة شکلها در واقع به ترسیم ابزارها یا جزئیات دستورالعملها علاقة چندانی نداشته، بلکه بیشتر میخواسته نسخة سرگرم کنندهای برای سلطان حامی خود فراهم کند (اوئار و گرمک ، 1960). تصاویر رسم شده واقعاً هم سرگرم کنندهاند، ولی به درک متن کمک نمیکنند. با وارد شدن انسان در شکلها، ابزارها بیاهمیت شدهاند و احتمالاً این رساله اصلاً به عنوان راهنمای کار پزشک یا جراح تدوین نشده است.بسیار دشوار است که پیببریم روشهای عملی پیچیدهای که در نوشتارهای دورة اسلامی توصیف شده، به چه میزان به عمل در میآمده است. معمولاً به سادگی نمیتوان دریافت که دستورالعملها تا چه حد منعکسکنندة تجربهاند یا تا چه حد تکرار صورت مکتوب قبلی یا حتی صرفاً تجربة ذهنیاند که در آن مؤلف حدس زده است که در صورت پیش آمدن وضعیتی چه کار باید کرد.نکتة مهم این است که مجموعههای موارد بالینی که تاکنون بررسی شدهاند، گذشته از خونگیری و داغ کردن، به طور محسوسی فاقد روشهای جراحیاند. نه در مواردی که رازی ثبت کرده و بعدها در الحاوی گردآورده شده، نه در حدود نهصد حکایتِ درمانی که شاگردان رازی ثبت کرده و پس از درگذشت او در قالب کتابی با عنوان کتابالتجارب فراهم آوردهاند، و نه در روشهای درمانی و روایتهای موارد مختلف که شاگردان ابوالعلا زُهْر (متوفی 525) در اثری با نام کتابالمجرّبات تألیف کردهاند، هیچجا، جراحی نقشی ندارد، مگر خونگیری، حجامت و داغ کردن ( رجوع کنید به ابوالعلاء زُهْربن عبدالملک، ص 52 ـ64؛ نیز رجوع کنید بهآلوارث ـ میلان ، ص 302ـ306). خالی بودن جای جراحی در آثار مربوط به ثبت موارد بالینی مؤید این فرض است که برخی از آثار جراحی برای مقاصد دیگری به جز راهنمای عملیِ درمان به کار میرفت. در مورد میزان موفقیت عملهای پیچیده، فقدان امکانات عفونتزدایی و بیهوشی، محدودیتهای مهمی برای جراحی آن زمان بوده، اما اطلاع قطعی نداریم که عفونت تا چه حد در موفقیت یا شکست عمل نقش داشته است. بسیاری از جراحیها، در پی تصادفها یا زخمهای ناشی از جنگ صورت میگرفت که در این موارد ممکن بود عفونت از قبل ایجاد شده باشد. تنها در برخی موارد پیشنهاد میشد که بیمار را قبل از درمان بشویند. بعد از درمان، معمولاً ناحیة عمل شده را تمیز میکردند و از جمله این مواد را به آن میمالیدند: سرکه و آب، آب نمک، شراب، شراب آمیخته با روغن گلسرخ، روغن گلسرخ ( رجوع کنید بهزهراوی، ص 165، 175) به تنهایی، یا ترکیبهای مشابهی که همگی خواص ضدعفونیکنندة گوناگون دارند. انواع مختلف گیاهان و صمغهای خوشبو، مانند کندر، مُرّ، فلوس، و گیاهانی از خانوادة برگبو، به عنوان دارو به کار میرفتند. این گیاهان خواص ضدعفونیکننده هم داشتند ( رجوع کنید بههمان، ص 168، 175؛ رازی، 1374ـ1390، ج 21، قسم 1، ص 313ـ 318، قسم 2، ص 500 ـ504). همچنین برای ضدعفونی کردن، داروهای تهیه شده از نمکهای سرب و مس، زاج سفید، جیوه، و بوره ( رجوع کنید به رازی، 1374ـ1390، ج20، ص 134ـ136، 542، 598) به کار میرفت که آنها را با انواع صمغ، روغن و سرکه میآمیختند و با آنها انواع مشمعها و مرهمهای توصیه شده را میساختند. البته تعیین میزان کارایی این داروها در برابر منابع گوناگون عفونت، با این فاصلة زمانی، ناممکن است.برخی داروها (بنگدانه، شوکران، تاجریزی سیاه خوابآور، دانة کاهو و به خصوص تریاک)، داروهای خوابآور (مُرَقِّد) و بیحسکننده (مخدّر) شناخته میشدند. پژوهشگران امروزی بحثهایی کردهاند در بارة اینکه این مواد برای از بین بردن هشیاری کامل شخص پیش از جراحی به کار میرفته ولی در نوشتارهای پزشکی دورة اسلامی قبل از دورة صفوی (قرن دهم) هیچ اشارة روشنی به کاربرد مواد بیحسکننده وجود ندارد (الگود ، ص 166ـ 168). بهعلاوه، حاشیة امن برای مصرف داروهای خامی چون تریاک، شوکران و تاجریزی سیاه به نحو خطرناکی کم است.تصاویر موجود در برخی نسخهها موجب پیدایش دیدگاه غلطی در بارة قابلیتهای جراحان دورة اسلامی شده است. چون نقاشیهایی در نسخههای دورة اسلامی هست که نشاندهندة وضع حمل از طریق شکم است، کسانی به نادرست تصور کردهاند که جراحان دورة اسلامی عمل سزارین انجام میدادهاند. نقاشی مینیاتوری که در نسخهای از آثارالباقیه در 707 رسم شده و تولد سزار آوگوستوس (اوغسطوس قیصر) را از شکم مادر ترسیم کرده است، نشان میدهد که پزشکان دورة اسلامی عمل سزارین را پس از فوت مادر انجام میدادند. روی این نقاشی به عربی نوشته شده است: «علت این امر آن است که مادرش وقتی او را حامله بود، ضمن زایمان درگذشت. بنابراین شکمش را باز کردند و او را بیرون آوردند» (سویج ـ اسمیت، 2000، ص 308). مینیاتورهایی هم در نسخههایی از شاهنامة فردوسی (پایان قرن چهارم)، تولد رستم را نشان میدهد. از این مینیاتورها استنباط کردهاند که عمل سزارین برای زایمان زن زنده در دورة اسلامی انجام میشده است. در شاهنامه آمده است که به مادر رستم دارویی دادند که او را گیج کند و ترس یا نگرانی او را کاهش دهد و در این ضمن دعاهایی نیز خوانده میشد. به گفتة فردوسی، عمل با موفقیت انجام شد و مادر تندرستی کامل خود را بازیافت ( رجوع کنید به فردوسی، کتاب 1، ج1، ص177، بیت 1694ـ 1695). این تصاویر از عمل سزارین در تولد رستم، که پس از آن مادرش زنده ماند، صرفاً تصاویری از تولد معجزهآسای قهرمانی افسانهایاند، و در قدیم اینگونه انتسابها در مورد مردان بزرگ رایج بود. در رسالههای جراحی، در بارة اینکه چنین عملی حتی پس از مرگ مادر برای نجات جنین انجام شده باشد، هیچ ذکری نیامده است و هیچ یک از این تصاویر را نباید مدرکی دانست مبنی بر اینکه در جهان اسلام در سدههای میانه عمل سزارین برای زائوی مرده یا زنده صورت میگرفته است (مدیسون و سویج ـ اسمیت، ج 1، ص 27ـ29؛ الگود، ص 264ـ266).از جهان اسلام در سدههایمیانه، مدارک اندکی موجود است مبنیبر اینکه جراحیدر آندوره شاخة کم اهمیتی از پزشکی محسوب میشده، همانطور که در اروپای سدههای میانه چنین بوده است. تقریباً همة پزشکان برجسته میخواستند خود را در زمینة مباحث مکتوب در این حوزه آگاه نشان دهند. پیش از پیدایش دو فن مهم بیهوشی عمومی و بیحسی، جراحی به بافتهای سالم آسیب میرساند و درمان بیماریهای داخلی محدودیتهای جدّی داشت، و درمان از طریق جراحی به ناچار محدود بود به موارد سطحی، شکستگیها، دررفتگیها، زخمهای حاد و اختلالات مجاری ادرار. با توجه به این محدودیتها، رسالههای جراحی دورة اسلامی حاکی از برخی روشهای مبتکرانه و تجربههای متنوعی از روشهای جراحی است، گرچه شاید عملهای دشوارتری که وصف شدهاند، هیچگاه انجام نشده باشند.مهارت و نوآوری در جراحی، به خصوص در رسالههای چشم پزشکی، بارز است و این در حوزهای از جهان، که عارضههای چشمی در آن فراوان بود، دور از انتظار نیست ( رجوع کنید بهچشم/ چشم پزشکی * ، تراخم * ، آب مروارید * ).تقریباً هیچ شاهدی نداریم که نشان دهد چه تعداد از عملهای جراحیِ توصیف شده در رسالههای دورة اسلامی، واقعاً انجام شدهاند و به فرض انجام شدن، موفقیت آنها در چه حد بوده است.شواهد مربوط به عمل و موفقیت جراحی عمومی نامنسجم است. بخش عمدهای از نوشتارهای مربوط به جراحی را میتوان ذکر عملهای مفروضی دانست که پزشک در مواجهه با برخی موارد قاعدتاً میبایست انجام میداد. در این موارد، دستورالعملهای جراحی با تجربة واقعی، که میزان موفقیت در آنها بسیار کم بوده است، مرتبط نیستند. از این لحاظ، بحثهای نظری راجع به موضوع الزاماً همیشه راهنمای قابل اعتمادی در مورد عملهایی که واقعاً انجام میشد، نیستند و مسلّماً نباید شواهدی بر انجام شدن یا موفقیت این عملها بهشمار آیند، همچنان که حاجیخلیفه، تاریخنگار و تذکرهنویس عثمانی در قرن یازدهم، گفته است: «فایدة علم جراحی بسیار زیاد است، ولی دانشی است بیشتر عملی تا نظری» (ج 1، ستون 581).با این حال، ظاهراً پزشکان دورة اسلامی جراحیهای کوچک، بهخصوص جراحیچشم و برخی کارهای شکستهبندی، را به طور معمول انجام میدادند. برای پیبردن به اینکه کارهای پزشکی واقعاً شامل چه چیزهایی بوده است، شواهد عرضه شده در رسالههای مکتوب را باید همراه با ابزارهای ساخته شده و دیگر اطلاعات مربوط به موضوع، مثل اسناد اداری و حقوقی، بررسی کرد. متأسفانه اسناد اندکی، از قبیل دفترهای ثبت بیمارستانها که ممکن بود شواهد مرتبط با موضوع را عرضه کنند، در دسترس است و تعداد ابزارهای باقیمانده، از آنها هم کمتر است. بر خلاف دورة یونانباستان و اروپای سدههای میانه، تعداد اندکی ابزار جراحی باقیمانده است که میتوان آنها را با قطعیت به دورة اسلامی نسبت داد (حَمارنه، ج 2، ص 3ـ13). شواهد باقیمانده آنقدر پراکنده و پیچیدهاند که نمیتوانند تصویر کامل یا کاملاً معتبری از عمل جراحی در دورة اسلامی عرضه کنند.ج) تأثیر جراحی دورة اسلامی بر تمدنهای دیگر. تأثیر جراحی دورة اسلامی در اروپا بیش از همه از طریق ترجمة لاتینی فصل مصور مربوط به جراحی کتابی بوده است که در 390 زهراوی در اندلس تألیف کرد. این فصل را ژِرارِ کِرمونایی * (متوفی ح 583/ 1187) در قرن ششم/ دوازدهم در تولدو (طُلیطُله) ترجمه کرد. ترجمة لاتینی این فصل بارها و بارها در اروپا رونویسی شد و بر نوشتارهای جراحی اروپا تأثیر بسیاری گذاشت ( رجوع کنید به ژاکار ، ص 963ـ984؛ ژاکار و میشو ، 1990؛ سویج ـ اسمیت، 1997، ص 40ـ53). جراحان شمال ایتالیا از طریق ترجمههایی که در قرن هفتم/ سیزدهم به زبانهای محلی فراهم شد، با آن آشنا شدند. بزرگترین جراح اروپایی پیش از عصر جدید، گیدوشولیاک (متوفی ح 772/ 1370)، بسیاری از روشهای مذکور در آن را در نیمة قرن هفتم/ چهاردهم به کار گرفت، اما جراحان اروپایی نتوانستند روشها و ابزارهای ذکر شده در نوشتههای زهراوی در بارة جراحی را به طور کامل درک کنند. ترجمة چنین رسالة جراحی مصوری از دو جنبه در معرض خطای درک بود: ترجمة اصطلاحهای فنی و روشها به وسیلة مترجم، و تصویر ابزارها که اغلب هنرمندی ناآشنا با شکل و کارکردشان آنها را نسخهبرداری میکرد. تفسیر برخی تصویرها در ترجمههای اثر زهراوی به لاتینی و زبانهای محلی چنان نادقیق بود که در اروپا نمیتوانستند از آنها برای ساختن ابزارهای جراحی استفاده کنند. علاوه بر این، کاتبان لاتینی اغلب مشتاق بودند در هر صفحه نقشی تزئینی هم درج کنند، در نتیجه، گاهی تشخیص ابزار ناممکن میشد، هر چند که کل طرح خوشایند بود. گاهی هنرمندان اروپایی هنگام نسخهبرداری ترجمة لاتینی اثر، شکل انسان و اندامهای درونی را در ترسیم میگنجاندند، ولی به ابزارها اهمیت کمتری میدادند. در چنین مواردی، آن رساله اعتبار خود را به عنوان راهنمای عملی جراحی از دست میداد (سویج ـ اسمیت، 1999، ص 27ـ 55).با وجود این، حتی در قرن سیزدهم/ نوزدهم، روشهای اصلی جراحیِ به کار رفته در اندلسِ قرن پنجم/ یازدهم را همچنان به کار میبردند، از جمله جیمز یانگ سیمسون ، جراح معتبر اسکاتلندی، یا ویلیام هالستد ، جراح امریکایی و نخستین استاد جراحی دانشگاه جان هاپکینز در امریکا. به خصوص در زمینة جراحی چشم، بسیاری از شیوههای بنیادی همچنان در اوایل عصر جدید پزشکی اروپایی به کار میرفت. روش جراحی برای برداشتن پانوس، که در قرن سوم در بغداد ابداع شده بود، در نیمة قرن سیزدهم/ نوزدهم در فرانسه احیا شد و تا بعد از جنگ جهانیاول همچنان بهکار میرفت. بدین ترتیب، جراحی دورة اسلامی اساس جراحی در آغاز عصر جدید اروپا شد.منابع: ابنجوزی، ذَمّالهوی ، چاپ مصطفی عبدالواحد، [ قاهره ] 1381/ 1962؛ ابنزهر، کتابالتیسیرفیالمداواةوالتدبیر ، چاپ میشیل خوری، دمشق 1403/1983؛ ابنسینا؛ ابنقتیبه، کتابالمعارف ، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1850؛ ابوالفرج اصفهانی؛ اخوینی بخاری؛ ثابتبن قُرّه، کتابالذخیرة فی علمالطب ، چاپ صبحی، قاهره 1928؛ حاجیخلیفه؛ محمدبن زکریا رازی، کتاب الحاوی فیالطب ، حیدرآباد دکن 1374ـ 1390/ 1955ـ1971؛ همو، المنصوری فیالطب ، چاپ حازمبکری صدیقی، کویت 1408/1987؛ خلفبن عباس زهراوی، جراحی و ابزارهای آن، ترجمة فارسی بخش سیام از کتاب التصریف لمن عجز عنالتألیف ، چاپ احمد آرام و مهدی محقق، تهران 1374 ش؛ صدقةبن ابراهیم شاذلی، العمدةالکحلیة فیالامراض البصریّة ، نسخة خطی کتابخانة ملی پزشکی امریکا، ش 1/29 A ؛ رمضان ششن، جمیل آقپنار، و جواد ایزگی، فهرس مخطوطات الطب الاسلامی باللغات العربیة و الترکیة و الفارسیة فی مکتبات ترکیا ، استانبول 1404/1984؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامة فردوسی ، چاپ ژولمول، تهران 1369 ش؛ علیبن عباس مجوسی، کاملالصناعة الطبیة ، بولاق 1294؛Abu ¦al- ـ Ala ¦, Zuhr B ـ Abd A l-Malik, Kita ¦b al-muj arraba ¦t (libro de las experiencias mإdicas) , ed. &tr. Cristian àlvares-Millؤn, Madrid 1994; Francis Adams, The seven books of Paulus Aegineta, translated from Greek, with a commentary embracing a complete view of the knowledge possessed by the Greek, Romans, and Arabians on all subjects connected with medicine and surgery , London1844-1847; Cristina àlvarez, "Practice versus theory: tenth-century case histories from the Islamic Middle East", Social history of medicine , vo.13, no.2 (Augs. 2000); Cyril L. Elgood, Safavid medical practice , London 1970; EIr . s.v. " ـ Al ¦ B ـ Abba ¦s Maj §u ¦s ¦ " (by L. Richter-Bernburg); EI 2 , s.vv. "Hamma ¦m" (by J. Sourdel- Thomine and A. Louis), "AL-Zahra ¦w ¦" (by Emilie Savage-Smith); ibid, suppl., fascs 5-6, Leiden 1982, s.v. "Fas ¤s ¤a ¦d, H ¤adjdja ¦m" (by M. A. J. Beg); F. S. Haddad, "Ibn Zuhr , s contribution to surgery", Journal for the history of Arabic science , vol.10, no.1-2 (1994); S.K. Hamarneh, "Excavated surgical instruments from old Cairo, Egypt", Annali dell , Instituto e Museo di Storia della Scienze di Firenze , vol.2 (1977); Pierre Huard and Mirko Drazen Grmek, Le Premier manuscrit chirurgical turc rإdigإ Charaf ed-D ¦n ) 1465 ), Paris 1960; Danielle Jacquart, "The influence of Arabic medicine in the medieval West", in Encyclopedia of the history of Arabic science , ed. Roshdi Rashed, vol.3, London: Routledge, 1996; D. Jacquart and F. Micheau, La mإdecine arabe et l , occident medieval , Paris 1990; Francis Maddison and Emilie Savage-Smith, Science, tools & magic , London 1997; Peter E. Pormann, The oriental tradition of Paul of Aegina , s ، pragmateia , , Leiden 2004; Floreal Sanagustin, "La chirurgie dans le Canon de la medإcine ) al-Qa ¦nu ¦n fi-t ¤-t ¤ib ) d , Avicenna (Ibn S ¦na ¦)", Arabica , vol.33 (1986); Emilie Savage-Smith, "Europe and Islam", in Western medicine:an illustrated history , ed. Irvine London, Oxford 1997; idem, "The exchange of medical and surgical ideas between Europe and Islam", in The diffusion of Greco-Roman medicine into the Middle East and the Caucasus , ed. John A. C. Greppin, E. Savage-Smith, and J. L. Gueriguian, Delmar, NY 1999; idem, "Medicine", in Encyclopedia of the history of Arabic science , ibid, 1996; idem, "The practice of surgery in Islamic lands: myth and reality", Social history of medicin , vol.13 (2000).3) ابزارها و رسالههاالف) ابزارها. چون پزشکان دورة اسلامی برای معالجة بیماریها، بیشتر از گیاهان دارویی استفاده میکردند، نوشتههای راجع به آلات و وسایل جراحی در تاریخ پزشکی دورة اسلامی، از دیگر آثار پزشکی این دوره، به مراتب کمتر است ( رجوع کنید بهجراحی دورة اسلامی). گفتنی است که مفهوم ابزار جراحی نزد پزشکان و جراحان دورة اسلامی با مفهوم امروزی آن کاملاً متفاوت است. نزد آنان، ابزار جراحی فقط وسیلهای برای جرح و بریدن عضو یا محلی از بدن انسان نبوده، بلکه به انواع آلاتی که در شکستهبندی یا کارهایی مانند آن نیز به کار میرفته، اطلاق میشده است ( رجوع کنید به ادامة مقاله).ظاهراً مهمترین منبعی که برای شناسایی آلات جراحی پزشکی یونانی در اختیار پزشکان دورة اسلامی قرار داشته، کتاب ) خلاصة پزشکی در هفت کتاب ( ، نوشتة پائولوس/ پُل آیگینایی (بولس اجانیطی * )، بوده که ترجمة عربی آن به دست ما نرسیده است. مقالة ششم این کتاب به مبحث جراحی اختصاص داشته و منبع دانستههای بسیاری از پزشکان دورة اسلامی در بارة جراحی بوده است ( رجوع کنید بهکمبل ، ج 1، ص 11ـ12) و اشاراتی در این زمینه در بعضی نوشتههای دانشمندان و پزشکان دورة اسلامی دیده میشود (از جمله رجوع کنید بهحنینبن اسحاق، ص 202ـ203، 215؛ نیز رجوع کنید به علیبن عیسی کحّال، ص 259، که به صراحت از نظر فولس/ بولس در استفاده از جراحی ( = علاج الحدید ) در مداوای بیماری آب آوردن چشم صحبت کرده است).نخستین اشارات شایان توجه به آلات و وسایل جراحی، در نخستین مجموعة دائرةالمعارفی در بارة پزشکی دورة اسلامی، یعنی الحاوی فیالطب * محمدبن زکریا رازی، دیده میشود؛ اما، در این کتاب، بهسبب نبودن بخش خاصی در بارة جراحی، اطلاعات راجع به ابزارهای جراحی در بخشهای مختلف پراکنده است. تا پیشاز نگارش الحاوی ، نوشتههای پزشکان دورة اسلامی در بارة موضوعات محدودی چون تهیة کنّاشها، و رسائلی در بارة آثار درمانی گیاهان و داروها و تکنگاریهایی در بارة معالجة بیماریها بوده است. از مهمترین کتابهای پزشکی اسلامی تا پیش از الحاوی ، فردوس الحکمة علیبن سهل طبری و الذخیرة فی علم الطب ثابتبن قرّه بوده است. در الذخیرة تقریباً هیچ مطلبی در بارة جراحی و ادوات آن وجود ندارد. طبری نیز (ص 558)، به هنگام گزارش در بارة مکتب پزشکی هندی به نقل از سُسْرُد (سُوسْروتا، پزشک هندی که احتمالاً در قرن ششم پیش از میلاد زندگی میکرده است، رجوع کنید بهسزگین،ج 3، ص 197ـ 198)، آوردهاست که از اجزای هشتگانة پزشکی هندی، یک جزء به پزشکی میلی برای علاج بیماریهای چشم، و جزئی نیز به مِبْضَعی (نیشتری) برای علاج بیماریها بهوسیلة فصد اختصاص دارد. بر این اساس، طبری (ص560) از مبضع و داغ کردن (کَی) و دوختن رگها در این مکتب پزشکی یاد کرده است.رازی در الحاوی از بهکار بردن نوعی صَنّارَه (چنگک) در مداوای پارهای بیماریهای رحم (1421، ج 3، جزء 9، ص 16) و نیز از بهکار بردن مِبْوَله (لولهای برای بیرون آوردن ادرار از آلت تناسلی مرد) برای معالجة بیماری عدمدفع ارادی ادرار از مجرای آن (ج4، جزء 10، ص97)، یاد کرده است. وی ابتدا کاربرد مبوله را، که آن را «قاثاطیر» نیز نامیده، به نقل از تیاذق/ تیاذوق * توضیح داده و سپس نظر خود را در بارة استفاده از آن بیان کرده است ( رجوع کنید بههمان، ج4، جزء 10، ص97ـ 98). رازی در موضعی دیگر (همان، ج4، جزء 10، ص 109ـ110)، به نقل از انطیلس (آنتیلوس، پزشک یونانی قرن سوم پیش از میلاد) از بهکار بردن مِبْوَلهای یاد کرده که نخی در سوراخی در انتهای آن قرار داده شده تا با آن ادرار مانده در مثانة بیمار تخلیه شود.ظاهراً رازی از نخستین پزشکان دورة اسلامی بوده که در باره چگونگی دوختن (بخیه زدن) اعضای درونی بدن انسان، مطالبی آورده است ( رجوع کنید به همان، ج 5، جزء 13، ص15ـ 16). او به تفصیل در این باره توضیح داده و از آرای جالینوس نیز در این زمینه یاد کرده است. رازی در دیگر کتاب خود، المنصوری فی الطب ، که به نام کناش المنصوری نیز شناخته میشود ( رجوع کنید بهسزگین، ج 3، ص 281)، مقالهای را به شکستگیها و جراحات اختصاص داده و در آن به تفصیل به حجامت و فصد و شکستگیها پرداخته ( رجوع کنید بهص 301ـ375)، اما از آلات جراحی و فصد و حجامت سخنی به میان نیاورده است. مدتی کوتاه پس از رازی، یعقوب کَشْکَری (متوفی در نیمة دوم قرن چهارم) به بعضی آلات جراحی چشم، اشاراتی کرده که از آن جمله است: بهکار بردن نوعی اِبْره (سوزن) برای درمان پارهای بیماریهای چشم (ص 107ـ 108)؛ استفاده از مِبْضَع (نیشتر) برای معالجة تحجر (ورم رگهای دور قرنیة چشم؛ ص 106)؛ استفاده از مِهَت (نوعی دیگر از نیشتر) برای درمان التصاق (چسبیدن دو پلک چشم در موضع کناری آن به یکدیگر؛ همانجا)؛ و استفاده از صِنّارَه و مِقراض (قیچی) و قَمادین و مِنقاش (ابزاری شبیه موچین) برای مداوای توثه (گوشت زائد گوشة چشم) و ثالول (تورم پلک چشم؛ ص110؛ نیز رجوع کنید به چشم/ چشمپزشکی * ).در میان پزشکان متقدم دورة اسلامی، علیبن عباس مجوسی اهوازی (متوفی ربع آخر قرن چهارم) نخستین کسی است که به مقولة جراحی نگاه علمی داشته و در بارة ابزارهای جراحی مورد استفادة پزشکان دورة اسلامی، اطلاعات مفیدی داده است. وی که کتاب خود، کاملالصناعة الطبیة ، را به عنوان ذیلی بر الحاوی نوشته، جراحی را به سه دسته، جراحی عروق، جراحی گوشت و جراحی استخوان، تقسیم کرده (ج 2، ص 456) و بر این اساس، به شرح پارهای از آلات جراحی پرداخته و از جمله به استفاده از این وسایل اشاره کرده است: نخ ابریشم برای دوختن بریدگی رگها (ج 2، ص 461)، سناره (صنّاره؛ ج 2، ص 467)، منقاش (ج 2، ص 468)، کَلْبَتَین (نوعی وسیله شبیه قیچی؛ ج 2، ص 468)، السبوکیة برای درمان بعضی بیماریهای چشم (ج 2، ص 471)، مقراض (ج 2، ص 473، 475)، نوعی سوزن (ج 2، ص 473) برای مداوای شَتره (بیماری کوتاهی پلک چشم؛ ج 2، ص 476)، مهت برای مداوای آب آوردن چشم (همانجا)، قاثاطیر برای درمان گیرافتادن ادرار در مثانه (ج 2، ص 483)، و چند وسیله برای خارج کردن جنین مرده از بدن مادر، از جمله صنّاره و شراسیف (ج 2، ص 489). او همچنین (ج 2، ص 493ـ497) در بارة انواع وسایل داغ کردن زخم (مَکْوی، جمع آن: مَکاوی) گزارش داده است. در میان چشم پزشکان اسلامی نیز علیبن عیسی کحال (متوفی ح 400) به استفاده از آلات جراحی برای درمان بیماریهای چشم اشاره کرده است. وی در بخشی که به برخی از بیماری چشمی، از جمله سُبُل (سرخ شدن بسیار زیاد چشم بهواسطة پارگی رگها)، پرداخته، از بهکار بردن مهت در معالجة این بیماری نیز یاد کرده است (ص 197ـ199)؛ اما، تنوع وسایلی که علیبن عیسی ذکر کرده، با آنچه یعقوب کشکری در معالجة بیماریهای چشم از آنها یاد کرده، قابل مقایسه نیست.ابنسینا نیز در بارة آلات جراحی مطالبی دارد، از جمله برای معالجة گوشت زائدی که در بینی بهوجود آمده از نوعی ارة نخی سخن گفته که از گرههایی که با فاصلة معیّن بر روی نخ ابریشمین زده میشده، درست میشده است. این اره را بهوسیلة ابره (سوزن) تا انتهای حفرة بینی وارد میکردند، سپس با ارة نخی، گوشت زائد را میبریدند و بعد با استفاده از اَنْبوبة (لولة) سربی، داروهایی بر روی زخم میگذاشتند (ج 2، کتاب 3، ص 1054). ابنسینا همچنین برای معالجة ورم مثانه، از وسیلهای بهنام زَراقه (سرنگی برای داخل کردن دارو به مثانة مردان) سخن گفته ( رجوع کنید بهج 2، کتاب 3، ص 1556) و در بارة کاربرد قاثاطیر برای درمان بیماریهای مختلف (ج 2، کتاب 3، ص 1574) و کاربرد کلبتین و صناره برای بیرون آوردن جنین مرده از شکم مادر (ج 2، کتاب 3، ص 1653) نیز مطالبی آورده است.اما مهمترین و مفصّلترین گزارش در بارة آلات و ادوات جراحی از آنِ ابوالقاسم زهراوی * است. وی باب سیام کتاب خود، التصریف لمن عجز عن التألیف (1406، ج 2، ص 461ـ567)، را به موضوع جراحی اختصاص داده و در آن، مانند تقسیمبندی علیبن عباس مجوسی اهوازی، جراحی را به سه دسته تقسیم نموده و در سه باب، ذیل باب سیام، به توصیف مهمترین آلات و ادوات هر دسته پرداخته است.در باب اول (ج2، ص462ـ476) زهراوی داغ کردن (کَی)را شرح داده و بر اساس چگونگی درمان بیماریها از سرتا پا بهوسیلة داغ کردن، به شرح آلات مخصوص داغ کردن هریک از نقاط بدن نیز پرداخته و حدود سی نوع از انواعداغکُنها را برشمرده است. نکتة در خور توجه آن است که وی، برای نخستین بار، تصویر آلات جراحی موردبحث را نیز ترسیم کرده است. تقریباً در تمام نسخههای خطی موجود از این کتاب (برای آگاهی از این دستنویسها رجوع کنید به ادامة مقاله، بخش ب)، این تصاویر وجود دارند.در باب دوم (ج 2، ص 476ـ544) ــ که در بارة رگ زدن، شکافتن و سوراخ کردن و مانند آن است ــ زهراوی راجع به درمان بسیاری از بیماریها، از طریق جراحی عضو بیمار، توضیح داده است. گستردگی و تنوع موضوعات این باب، با هیچیک از آثار پیش از آن قابل قیاس نیست. زهراوی در این باب به توضیح در بارة استفاده از حدود 150 وسیلة جراحی پرداخته، که از جملة آنهاست: انواع مبضع (نیشتر) برای گشودن پوست سر (ج 2، ص 478) یا بریدن گوشت اضافی بهوجود آمده در گوش (ج 2، ص 482)، مجموعه وسایلی برای جرمگیری دندانها (ج 2، ص490)، انواع گازانبرها (= کلالیب) برای کشیدن دندان (ج 2، ص 491)، نوعی قیچی سرکج شبیه به انواع کلالیب برای بیرون آوردن زالو از درون گلو (ج 2، ص 495)، نوعی قیچی (= مِقَصّ) برای ختنه کردن (ج 2، ص 505) و نوعی لولب (وسیلهای برای بازکردن دهانة رحم برای بیرون آوردن جنین؛ ج 2، ص 515).در باب سوم (ج 2، ص 544ـ567)، که در بارة شکستگیها است، یازده وسیله بررسی شده، که از جمله سه نمونه مته (= مِثْقَب) است برای سوراخ کردن جمجمة انسان بهمنظور ترمیم بخشهای شکستة آن (ج 2، ص 549).از بین پزشکانی که آثار خود را به زبان فارسی تألیف کردهاند، بیش از همه سیداسماعیل جرجانی * در مهمترین اثر پزشکی خود، ذخیرة خوارزمشاهی * ، از آلات و ادوات جراحی یاد کرده، که از جملة آنهاست: نوعی وسیله به نام میل برای گشودن پلک چشمِ افرادی که قادر به گشودن چشم خود نیستند (ص 339)؛ صناره برای مداوای طرفه یا ناخنه، که گوشت زائدی است که در گوشة چشم پدید میآید (ص 351)؛ و منقاش (ص 345) و مهت (ص 352، 362) برای درمان دیگر بیماریهای چشم. جرجانی بیشتر به وسایلی اشاره کرده است که در درمان بیماریهای چشم بهکار میروند. علاوه بر این، بهطور محدود به دیگر آلات، از جمله ابزار داغ کردن (ص 603)، نیز اشاره کرده است. به نظر میرسد آنچه در ذخیرة خوارزمشاهی در بارة استفاده از ابزار جراحی آمده، همانهایی است که در آثار دیگر جراحان و پزشکان اسلامی نیز آمده و کمتر از مواردی سخن گفته شده که خود جرجانی آنها را تجربه کرده یا به کار بسته است. از جمله، آنچه جرجانی (ص 603) در بارة نوعی داغ کنِ فلزی، مشتمل بر چند دایرة تو در تو برای داغ کردن سرین، نوشته تقریباً همان مطالب زهراوی (ج 2، ص 472) در این باره است.ابنبطلان، پزشک و مؤلف بغدادی (متوفی 458)، نیز فهرستی از پارهای آلات مربوط به کار جراحان، بدون توجه به نوع و کاربرد این گونه وسایل، به دست داده است ( Äص 77ـ 78). همچنین، به هنگام ذکر داستانی در بارة آزمایش پزشکان (ص 113)، از گروهی از وسایل جراحی شامل مدورات، شفرات، مزویّات و حربات نام برده که در دیگر آثار پزشکی از آنها نامی نیامده است.ابنزهر (متوفی 557) نیز در کتاب خود، التیسیر فی المداواة و التدبیر ، از تعدادی از وسایل جراحی یاد کرده، که از جملة آنها اَنْبوبی از نقره برای درمان پارهای بیماریهای معده و روده است (سفر 1، ص 155).عبدالرحمانبن نصر شیزری، مؤلف اهل شام (متوفی ح 589)، نیز در بارة گروهی از آلات جراحی گزارش داده است. وی نه در مقام پزشک، بلکه به عنوان کسی که فهرستی از امور مربوط به حسبه و نظارت بر چگونگی گذران زندگی مردم در شهرها را تهیه کرده، از این آلات یاد کرده است. شیزری در این فهرست (ص 99ـ100) انواع گازانبر، ابزار داغ کردن، نیشترها و دیگر ابزارها را نام برده است.یکی از آخرین پزشکان دوران متقدم و دورة میانة پزشکی اسلامی، که از آلات جراحی سخن گفته، امینالدوله ابوالفرجبن موفقالدین معروف به ابنقُفّ (پزشک اهل شام، متوفی 685) است که در کتاب خود، العمدة فی الجراحة ، به این ابزار اشاره کرده است (برای آگاهی بیشتر در بارة این کتاب Ä ادامة مقاله، بخش ب)، از جمله به چند گونه ابزار داغ کردن (ج 2، ص 162ـ173)، و استفاده از چند چنگک (صناره) و نوعی کلبتین (گازانبر) برای در آوردن جنین مرده از شکم مادر (ج 2، ص 217ـ 218). در این روش ابتدا جنین مرده را تکهتکه و سپس با این وسایل، تکهها را از شکم مادر خارج میکردند.از قرن هشتم به بعد، پزشکینویسان اسلامی ترجیح دادهاند بهجای ذکر آلات و ادواتی که در جراحی بهکار میروند، به بیان چگونگی عمل جراحی بپردازند. ازاینرو، در متون پزشکی اسلامی، کمتر در بارة انواع آلات جراحی سخن به میان آمده و آثاری چون التصریف زهراوی، که بخشی از آن به آلات جراحی اختصاص دارد، دیگر پدید نیامده است. از جمله متون پزشکی مهمی که به زبان فارسی پس از قرن هشتم تألیف شده، شرایط جراحی تألیف ابوزین کحال، پزشک و چشمپزشک دورة صفوی، است (در بارة کتاب او Ä ادامة مقاله، بخش ب). اگرچه این کتاب در بارة جراحی است، بیشترین بخش آن به چگونگی درمان بیماریها با دارو اختصاص دارد و در کنار آن به بعضی آلات جراحی و برخی جراحیهای کوچک پرداخته شده است.باب نوزدهم مجموعه اکبری ، تألیف علیاکبربن میرگداعلیبن میرسیدبابای حسینی در 1036، نیز به فنون جراحی اختصاص دارد، اما در آن تقریباً هیچ اشارهای به آلات و وسایل جراحی نشده است.مهمترین کتاب در بارة جراحی در دورة صفوی، ذخیرة کامله ، تألیف حکیم محمدعلی، است که آن را در روزگار شاهصفی (حک : 1038ـ1052) نوشته است. در این کتاب بخشی (گ 45ر ـ 49 پ) در بارة آلات جراحی وجود دارد، اما اطلاعاتی که در آن آمده، عمیق نیست. مؤلف در این بخش در بارة حدود پانزده وسیلة جراحی، بیشتر شامل انواع نیشترها و کاردها، گزارش داده است.در جلد اول از مجلدات سهگانة انوار ناصریة ، با نام تشریح البشر و توضیح الصور ــ که یکی از مهمترین آثار مربوط به آشنایی ایرانیان با پزشکی جدید و اروپایی و بهویژه فن جدید تشریح است ــ تألیف محمدبن عبدالصبور حکیم قُبُلی در 1272، در بارة آلات جراحی سخنی نیست؛ اما، در بخش کوچکی از کتاب (ج 1، ص 192ـ194)، مهمترین ابزارهای تشریح، به اختصار معرفی شده است. این کتاب یکی از مهمترین آثار دورة قاجار است که به معرفی مهمترین آلات و وسایل تشریح اختصاص دارد.گزارشهای معاصر در بارة بررسی آلات جراحی در پزشکی دورة اسلامی، عموماً به بررسی باب سیام التصریف زهراوی اختصاص دارند. یکی از قدیمترین این گزارشها (چاپ شده در 1304/1925)، نوشتة احمد عیسیبَکْ (ص 256ـ274) است که به شرح کوتاهی از آلات مورد نظر زهراوی اختصاص دارد. او در این گزارش (ص 256ـ271) رویهم رفته 134 وسیله را معرفی کرده است. عبداللطیف بدری در گزارش خود (ص 423ـ441)، اگرچه بخش اصلی مطالب خود را از زهراوی اخذ کرده، به دیگر آثار پزشکی و چشمپزشکی اسلامی، از جمله کتاب الکافی فی الکحل نوشتة خلیفه حلی، نیز نظر داشته است. او یازده وسیلة جراحی چشم و چشمپزشکی (ص 428ـ432)، هفت وسیلة درمان بیماریهای دهان و حنجره (ص 433)، هشت وسیلة مورد استفاده در بیماریهای زنان و زایمان (ص 436ـ441) و هشت وسیلة مورد استفاده در درمان شکستگیها (ص 433ـ436) را برشمرده است.مفصّلترین گزارش در بارة وسایل جراحی پزشکی اسلامی از آنِ علی حسین شَطْشاط (چاپ شده در 1378 ش/ 1999) است. او در این گزارش (ج 1، ص 185ـ350) وسایل جراحی را به نُه دسته تقسیم نموده است. بهجز بخش مربوط به وسایل جراحی چشم، مهمترین منبع او نیز باب سیام التصریف زهراوی است. شطشاط این آلات را تقسیم کرده است به انواع داغکُنها (ج 1، ص 191ـ 218)، وسایل عمومی جراحی (ج 1، ص 219ـ250) شامل انواع چنگکها (صَنانیر)، نیشترها (مَباضِع)، وسایل حجامت، انواع وسایل حقنه و تنقیه، سوزنها و کاردهای بسیار نوکتیز (مَسابیر)، میلهای سرتیز (مَدَسات)، نیشترهای حجامت (مَشارِط)، انبرکها (کَلالیب)، لولههای جراحی (انبوبهها) و مانند آنها؛ وسایل چشمپزشکی (ج 1، ص 251ـ 268)؛ وسایل دندانپزشکی (ج 1، ص 269ـ282)؛ وسایل جراحیهای دهان، حنجره، و گوش (ج 1، ص 283ـ 296)؛ وسایل درمان شکستگیها (ج 1، ص 297ـ 322)؛ وسایل درمان بیماریهای تناسلی و مجاری ادرار (ج 1، ص 323ـ331) و وسایل مربوط به بیماریهای زنان و زایمان (ج 1، ص 332ـ343). وی بخش کوچکی (ج 1، ص 344ـ350) را نیز به دیگر وسایل جراحی، که در این تقسیمبندی نمیگنجیدهاند، اختصاص داده است. او در گزارش خود تصویر حدود 470 وسیلة جراحی در پزشکی دورة اسلامی را، برگرفته از کتاب زهراوی و دیگر منابع، آورده است.ب) رسالهها. رسائلی که اختصاصاً در زمینة جراحی و به زبانهای مختلف در سرزمینهای اسلامی تألیف شدهاند نیز، به دلایل پیشگفته، بسیار قلیلاند. در این دوران پزشکینویسان، حداکثر در فصل یا فصولی از کتابی که به موضوع عامتری، همچون بررسی کلی دانش پزشکی یا روشهای معالجة بیماریها، اختصاص داشت، در بارة جراحی مطالبی میآوردند. ازاینرو، در مهمترین تراجم در بارة زندگی دانشمندان، پزشکان و نویسندگان قرون اولیة اسلامی، از جمله الفهرستِ ابنندیم و تاریخ الحکمای قفطی، تقریباً هیچ کتابی نیست که عنوان «جراحی» داشته باشد یا از این واژه در عنوان آن استفاده شده باشد. تنها استثنا، کتاب العمدة فی الجراحة ، تألیف ابنقُفّ، است (برای آگاهی بیشتر در بارة این کتاب Ä ادامة مقاله) که ابنابیاصیبعه (ج 2، ص 273ـ274) از آن یاد کرده است. تا پیش از تألیف العمدة ، مهمترین نوشته در بارة جراحی، باب سیام کتاب التصریف لمن عجز عن التألیف زهراوی بود ( Äادامة مقاله). نخستین نسل از پزشکان و پزشکینویسان دورة اسلامی، دانستههای خود را در بارة جراحی، بر اساس تقسیمبندی سنّتی پزشکان نوشتهاند؛ یعنی، یا فصولی از آثار خود را به فنون جراحی (شامل داغ کردن یا کَیّ، بریدن، فصد و حجامت کردن و درمان شکستگیها) اختصاص میدادند یا آنها را در کتابهای جداگانه میآوردند، که از جمله این کتابها به روش اخیر نوشته شدهاند: کتاب الفصدِ قسطابن لوقا (ابنندیم، ص 526) و رازی (سزگین، ج 3، ص 287) و کتابٌ فیالفصد و الحجامة ابنماسویه (همان، ج 3، ص 235) و ابنماسه (همان، ج 3، ص 257). از ابنتلمیذ نیز مقالة فیالفصد باقی مانده است (اسکندر ، ص130). از جمله آثار پزشکان یونانی، که مرجع پزشکان دورة اسلامی بوده، کتاب الفصدِ جالینوس است ( Äابنجلجل، ص 43؛ ابنندیم، ص 518). کتاب الکَیِّ افلاطون ( Ä قسمت 2، بخش الف) نیز در دسترس است ( Äسزگین، ج 3، ص 49؛ افشار و دانشپژوه، ج 5، ص 153). در میان آثاری که فصل یا فصولی از آنها به جراحی اختصاص دارد، نخستین اثر متعلق به علیبن عباس مجوسی اهوازی است. مقالة نهم از جزء دوم کتاب کامل الصناعة الطبیة ، که به الکُنّاش المَلِکی نیز معروف است، در 111 باب به جراحی اختصاص دارد (برای آگاهی از فهرست بابهای این کتاب Äآلوارت ، ج 5، ص530 ـ533 ؛ برای آگاهی از نسخ خطی و چاپی این کتاب Äسزگین، ج 3، ص 321ـ 322). بابهای 49 تا 51 کتاب لَقْطُ المنافع از ابوالفرج عبدالرحمان، مشهور به ابنجوزی (متوفی 597)، نیز به ترتیب در بارة فصد، حجامت، داغ کردن و مانند آن است ( Äآلوارت، ج 5، ص 549). ابنحزم قرشی نیز در شرحی که بر قانون نوشته، بخشی را به معرفی آلات و ادوات تشریح اختصاص داده است ( Ä همان، ج 5، ص 538). بخشی از قانونچه محمودبن محمد چَغْمینی نیز در بارة درمان بیماریها با جراحی است ( Ä همان، ج 5، ص 557).اما مهمترین نوشته از این دست، باب سیام از کتاب التصریف لمن عجز عن التألیف زهراوی است که ترجمة لاتینی آن در قرون وسطا باعث آشنایی غرب با اصول و موازین جراحی دورة اسلامی شد. اینبخش از کتاب زهراوی از بخش مربوطبه جراحی کتاب کامل الصناعة الطبیة ، مفصّلتر و مورد توجهتر بوده است. از التصریف نسخههای خطی بسیاری باقی مانده و باب سیام آن، علاوه بر لاتینی، به انگلیسی و فرانسه و ترکی و فارسی نیز ترجمه شده است (برای آگاهی از نسخههای خطی این کتاب Äبروکلمان، ) ذیل ( ، ج1، ص425؛ سزگین، ج3، ص324ـ 325؛ برای گزارشی از پژوهشهایی که در بارة این کتاب شده است Äعبید ، ص 89ـ90). این جزء از کتاب را شرفالدینبن علیبن حاجالیاسبن شعبان آماسی متطبب صابونچیاوغلی، در870 با عنوان جراحیه ایلخانیه به ترکی ترجمه کرد ( Ä ششن و دیگران، ص 274؛ زهراوی، 1973، مقدمة اسپنیک و لویس ، ص X ؛ برای آگاهی از دیگر ترجمههای این کتاب Äسزگین، همانجا؛ برای گزارشی کلی از محتوای باب سیام التصریف و ترجمههای آن Äحمارنه، ص 167ـ170؛ برای گزارشی از محتوای ترجمة لاتینی کتاب Ä زدهوف ، ص370ـ429).به نوشتة حاجیخلیفه (ج 2، ستون 1166)، جامعترین کتاب در زمینة جراحی، عمدةالجراحین از ابوالفرج [ بن یعقوببن اسحاق ] مشهور به ابنقفّ است (برای اطلاع بیشتر در بارة این کتاب Äنقشبندی، ص 224ـ225) و ابنقفّ (ج 1، ص 3) آن را العمدة فی صناعة الجراحة نامیده است. این کتاب دارای بیست مقاله است که هر مقاله نیز به فصلهایی تقسیم شده و به نوشتة ابنابی اصیبعه (ج 2، ص 273ـ274) هر آنچه جراح به آن احتیاج دارد، در آن آمده است. ابنقفّ (ج 1، ص 2) سبب تألیف کتاب را شکوة یکی از جراحان همعصر خود از نبود کتاب مرجعی در بارة این فن ذکر کرده است. اگرچه العمدة ، از حیث شمول مطالب و حجم از باب سیام کتاب التصریف مفصّلتر است، به سبب ترجمه نشدن آن در قرون وسطا به زبانهای اروپایی، هیچگاه به اندازة التصریف مورد توجه غربیان قرار نگرفت. از این کتاب نسخههای متعددی در کتابخانههای دنیا و یک نسخه نیز در ایران وجود دارد ( Äبروکلمان، ج 1، ص 649، ) ذیل ( ، ج 1، ص 899؛ منزوی، 1345 ش، ج 11، ص 97ـ 98؛ برای گزارشی از عنوان مقالات این کتاب Äآلوارت، ج 5، ص 512ـ513).از دوران پس از تألیف العمدة تا ورود علوم جدید پزشکی به ایران و دیگر کشورهای اسلامی، از معدودی کتاب جراحی که در این کشورها تألیف شده است خبر داریم،که از آن جمله است: رسالة فی المراهم الجراحیة ( Ä ششن و دیگران، ص 429) و مختصرٌ فی عمل الطب و الجراحة و ترکیب الادویة (اسکندر، ص 219)، به عربی، هر دو از مؤلفانی ناشناس؛ شرایط جراحی ، به فارسی، تألیف ابوزین کحال، از پزشکان دوران شاهرخ تیموری (حک : 807ـ850؛ منزوی، 1374 ش، ج 5، ص 3509)؛ ذخیرة کامله ، به فارسی، از حکیم محمد، از پزشکان عهد شاهصفی (منزوی، 1374 ش، ج 5، ص 3472؛ عرفانیان، ج 19، ص 216ـ219)؛ جراحنامة علیافندی بروسوی (متوفی ح 1160؛ ششن و دیگران، ص 298) به ترکی؛ و دو کتاب با عنوان جراحنامه ، هر دو تألیف مؤلفی ناشناخته به نام جراحپاشا، به ترکی ( Ä همان، ص 409ـ410).با ورود پزشکی جدید و به تبع آن جراحی جدید اروپایی به سرزمینهای اسلامی، با فاصلهای کم کتابهای چندی در این موضوع به زبانهای فارسی و عربی و ترکی ترجمه و چاپ شد. در زبان فارسی چند کتاب، بهویژه در دوران ناصرالدینشاه (حک : 1ـ1313)، ترجمه و چاپ گردید که از جملة آنهاست: رسالة جراحی ، نوشتة آلبو، پزشک اروپایی مقیم ایران، با ترجمةخلیل ثقفی ( Ä منزوی، 1374 ش، ج 5، ص 3398؛ فهرست نسخههای خطی کتابخانة آیةاللّه مرعشی نجفی ، ج 29، ص 428ـ429)؛ جراحیِ پولاک (منزوی، همانجا)؛ و جراحیِ شلیمر (همانجا). از مهمترین آثار فارسی در زمینة جراحی دورة قاجار، دو کتاب است که میرزامحمدحسینبن احمد افشار آنها را بر اساس درسهای پولاک در دارالفنون ترجمه کرده است. این دو، علاجالاسقام ( Ä فهرست نسخههای خطی کتابخانة آیةاللّه مرعشینجفی ، ج9، ص207؛ منزوی، 1374ش، ج5، ص3585) و مخزنالفواید ( Ä فهرست نسخههای خطی کتابخانة آیةاللّه مرعشی نجفی ، ج 9، ص 208؛ منزوی، 1374 ش، ج 5، ص 3694) نام دارند (برای گزارشی از بابهای این دو کتاب و تاریخ چاپ آنها Äنجمآبادی، ستون 275ـ276، 541ـ547). واندایک (ص440) نیز از رسالة فی الجِراحة البشریة ، ترجمة حنا عنحوری از فرانسوی به عربی، چاپ بولاق 1250/1834 و تسنکر (ص 156) از چاپ کتاب الاربطة الجراحیة در همانجا در 1254/ 1839 یاد کرده است. به نوشتة سرکیس (ج 2، ستون 1836ـ1837) این کتاب را ابراهیمبک نَبْراوی (متوفی 1279) به عربی ترجمه کرده است. از دیگر آثار مهم به عربی در این موضوع، بلوغ المرام فی جراحة الاقسام ، از محمد دُرّیپاشا، جراح اهل قاهره (متوفی 1318)، است که در 1309 در قاهره چاپ شده است ( Ä واندایک، ص 448؛ سرکیس، ج 1، ستون 871 ـ 872؛ زرکلی، ج 6، ص 121)، و نیز مجموعه آثار محمدعلیپاشا بقلی، جراح مصری (متوفی 1293)، است ( Äسرکیس، ج 1، ستون 576؛ زرکلی، ج 6، ص300).در زبان ترکی یکی از مهمترین آثار مربوط به جراحی جدید، قانون الجراحین ، مجموعهای پنججلدی، تألیف عطاءاللّه افندی شانیزاده (متوفی 1342)، است (در بارة این کتاب Äبروسهلی، ج 3، ص 222؛ ششن و دیگران، ص 258).منابع: ابنابیاصیبعه، کتاب عیونالانباء فی طبقات الاطباء ، چاپ امرؤالقیسبن طحان [ آوگوست مولر ] ، کونیگسبرگ و قاهره 1299/1882، چاپ افست انگلستان 1972؛ ابنبطلان، دعوة الاطباء: صفحات من الادب الطبی العربی ، چاپ عزت عمر، دمشق 1424/2003؛ ابنجلجل، طبقات الاطباء و الحکماء ، چاپ فؤاد سید، قاهره 1955؛ ابنزهر، کتاب التیسیر فی المداوة و التدبیر ، چاپ میشیل خوری، دمشق 1403/1983؛ ابنسینا؛ ابنقُفّ، کتاب العمدة فیالجراحة ، حیدرآباد دکن: دائرةالمعارف العثمانیة، [ بیتا. ] ؛ ابنندیم؛ ایرج افشار و محمدتقی دانشپژوه، فهرست نسخههای خطی کتابخانة ملی ملک ، ج 5، تهران 1363 ش؛ عبداللطیف بدری، «الا´لات الجراحیة عندالعرب»، در البحوث و المحاضرات: مؤتمر الدورة الثانیة و الثلاثین ببغداد،1385 ه ـ 1965 م ، بغداد 1386/1966؛ محمدطاهر بروسهلی، عثمانلی مؤلفلری ، استانبول 1333ـ1342؛ اسماعیلبن حسن جرجانی، ذخیرة خوارزمشاهی ، چاپ عکسی از نسخهای خطی، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران 1355 ش؛ حاجیخلیفه؛ محمدبن عبدالصبور حکیم قُبُلی، کتاب انوار الناصریه ، چاپ سنگی تبریز 1272، چاپ عکسی تهران 1382 ش؛ حکیم محمدعلیبن رجبعلی، ذخیرة کامله ، نسخة خطی کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، ش 8825؛ سامی خلف حمارنه، فهرست مخطوطات دارالکتب الظاهریة: الطب و الصیدلة ، چاپ اسماء حمصی، دمشق 1389/1969؛ حنینبن اسحاق، کتاب العشر مقالات فیالعین ، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره 1928، چاپ افست بیروت [ بیتا. ] ؛ محمدبن زکریا رازی، الحاوی فیالطب ، چاپ محمد محمداسماعیل، بیروت 1421/2000؛ همو، المنصوری فیالطب ، چاپ حازم بکری صدیقی، کویت 1408/1987؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام ، بیروت 1999؛ خلفبن عباس زهراوی، التصریف لمن عجز عن التألیف ، چاپ عکسی از نسخة خطی کتابخانة سلیمانیة استانبول، مجموعة بشیرآغا، ش 502، چاپ فؤاد سزگین، فرانکفورت 1406/1986؛ یوسف الیان سرکیس، معجم المطبوعات العربیّة و المعرّبة ، قاهره 1346/1928، چاپ افست قم 1410؛ رمضان ششن، جمیل آقپنار و جواد ایزگی، فهرس مخطوطات الطب الاسلامی باللغات العربیة و الترکیة و الفارسیة فی مکتبات ترکیا ، استانبول 1404/1984؛ علیحسین شطشاط، تاریخ الجراحة فیالطب العربی: من القرن 3ـ7 ه / 9ـ13 م ، بنغازی 1999؛ عبدالرحمانبن نصر شیزری، کتاب نهایة الرتبة فی طلب الحسبة ، چاپ سید بازعرینی، بیروت 1401/1981؛ علیبن سهل طبری، فردوس الحکمة فیالطب ، چاپ محمد زبیر صدیقی، برلین 1928؛ غلامعلی عرفانیان، فهرست کتب خطی کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد آستان قدس رضوی ، ج 19، مشهد 1380 ش؛ علیبن عیسی کحّال، تذکرة الکحّالین ، چاپ غوث محییالدین قادری شرفی، حیدرآباد دکن 1383/1964؛ احمد عیسی «آلات الطب و الجراحة و الکحالة عند العرب»، مجلة المجمع العلمی العربی ، ج 5، ش 6 (ذیقعده ـ ذیحجه 1343)؛ فهرست نسخههای خطی کتابخانة عمومی حضرتآیةاللّه العظمی مرعشی نجفی ، ج 9، نگارش احمد حسینی اشکوری، قم 1360 ش، ج 29، قم 1380 ش؛ یعقوب کشکری، کناش فیالطب ، چاپ عکسی از نسخة خطی کتابخانة سلیمانیة استانبول، مجموعة ایاصوفیه، ش 3716، فرانکفورت 1405/1985؛ علیبن عباس مجوسی، کامل الصناعة الطبیة ، بولاق 1294؛ احمد منزوی، فهرست کتابخانة مجلس شورای ملی ، ج 11، تهران 1345 ش؛ همو، فهرستوارة کتابهای فارسی ، تهران 1374 ش ـ ؛ محمود نجمآبادی، فهرست کتابهای چاپی فارسی طبی و فنون وابسته به طب ، تهران 1342 ش؛ اسامه ناصر نقشبندی، مخطوطات الطب و الصیدلة و البیطرة فی مکتبة المتحف العراقی ، بغداد 1981؛ ادوارد واندایک، کتاب اکتفاء القنوع بماهو مطبوع ، چاپ محمدعلی ببلاوی، مصر 1313/1896، چاپ افست قم 1409 ؛W. Ahlwardt, Die Handschriften - Verzeichnisse der kخniglichen Bibliothek zu Berlin: Verzeichniss der arabischen Handschriften , vol.5, Berlin 1893; Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942; Donald Campbell, Arabian medicine and its influence on the Middle Ages , London 1926, repr. 2002; R.Y. Ebied, Bibliography of mediaeval Arabic and Jewish medicine and allied sciences , London 1971; A. Z. Iskandar, A catalogue of Arabic manuscripts on medicine and science in the Wellcome Historical Medical Library , London 1967; Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums , Leiden 1967- ; K. Sudhoff, "Die Instrumeten Abbildungen der lateinischen Abulga ¦sim Handschiften des Mittelalters", in Beitrجge zur Geschichte der arabisch-islamischen Medizin , ed. Fuat Sezgin, vol.4, Frankfurt am Main: Institut fدr Geschichte der arabisch-islamischen Wissenschaften, 1987; Khalaf B ـ Abba ¦s Zahra ¦wi, Albucasis on surgery and instruments , ed. and tr. M.S. Spink and G.L. Lewis, London 1973; J. Theodor Zenker, Bibliotheca orientalis: manuel de Bibliographie orientale , Amsterdam 1966.4) دوران جدید ایران. به گفتة شاردن (1053ـ 1125/ 1643ـ1713)، سیاح فرانسوی، جراحی نزد ایرانیان فن ویژهای شمرده نمیشد و به طور سنّتی جراحیهای سادهای چون فَصْد (خونگیری) را دلاکان و سلمانیها انجام میدادند (ج 5، ص 175، 179، ج 7، ص 390)، چنان که در دارالشفاء، که شاه عباس اول (حک : 996ـ 1038) بنا نهاد، در میان کارکنان بیمارستان جراح نبود (همان، ج 7، ص 390)؛ با این حال، او ذکر کرده که نزد پزشکان شاه کتابهای کالبدشکافی دیده است (ج 5، ص 175). بهرغم این اظهارنظر، سیاحان دیگر حضور جراحان را در ایران آن روز ثبت کردهاند، گرچه تعداد آنانکمتر و موقعیت اجتماعیشان بسیار نازلتر از پزشکان و داروسازان بود ( Äپولاک، ص 400ـ403). به گفتة رافائل مانسی (1022ـ ح 1108/1613ـ1696)، کشیش و مبلّغ فَرانسوی، در روزگار او ــ که جمعیت اصفهان بین 000 ، 750تا یک میلیون تن بود ــ حدود 500 ، 1 پزشک، دویست داروساز و معدودی جراح در اصفهان بودند ( Äالگود، 1970، ص 128). به گفتة الگود، فرض بر این بوده است که همة جراحان صاحب جعبة ابزاری بودند و مجموعهای از زالوها، ضمادها و روغنها و داروها داشتند. جراح میبایست از دانش داروشناسی نیز آگاه میبود، او با طیف گستردهای از بیماریها، از قبیل انواع زخمها، سیفلیس و شکستهبندی سر و کار داشت (1970، ص 128، 140ـ141).استفاده از برخی داروها و مخدّرها، به منظور خواب کردن بیمار، پیش از دورة صفوی (ح 906ـ 1135) معمول بود و در همین دوره اصطلاح «بیهوش کردن» جایگزین اصطلاح «تنویم» شد ( Ä همان، ص 168). به علاوه مواردی از جراحی و کاربردهای دیگر آن نیز ثبت شده است، از جمله استفاده از شبه جراحیهای ساده به منظور مجازات یا شکنجة مجرمان (مثل کورکردن، اخته کردن و...) و اخته کردن غلامان برایبه کارگماری آنان در حرمخانهها. تلفات اخته کردن بیمارانزیاد بود و حدود یک پنجم افرادی که تحت این عمل قرار میگرفتند، زنده میماندند. شاه عباس خود به اختهکردن غلامانش علاقه داشت (همان، ص 180ـ181). برای بیرون آوردن چشم از چند روش استفاده میکردند، از جمله برداشتن کرة چشم (با بریدن اعصاب آن) یا به کار بردن سوزن داغ. بریدن زبان، نه فقط به منظور مجازات، که به عنوان روش درمان سرطان زبان نیز به کار میرفت (همان، ص 181ـ185). برای درمان سرطان سینه هم مواردی از برداشتن سینه ثبت شده است (همان، ص 188).بهاءالدوله رازی، پزشک پراهمیت دورة صفوی، با آنکه جراح نبود، در کتابش خلاصةالتجارب مواردی از جراحیهای آن زمان را شرح داده است، از جمله جراحی برای درمان سَعْفَه (نوعی بیماری پوستی؛ ص 139ـ140)، شکستگی استخوان سر که موجب تباهی استخوان شده بود (ص 162؛ نیز Ä الگود، 1970، ص 172، به نقل از بهاءالدوله رازی) و باز کردن آماسها (بهاءالدوله رازی، ص 386). به نوشتة او، در درمان سَعْفَه، علاءالدین هندی، جراح ساکن هَری [ هرات ] ، پس از بیهوش کردن بیمار تمام پوست سر او را برداشت و به جای آن پوست تازة سگ را دوخت و بست و مرهم و ضماد بر آن گذاشت تا پوست وصل شد و رویید (ص 139ـ140؛ نیز Äالگود، 1970، ص 172ـ173؛ به نقل از بهاءالدوله رازی).کتاب دیگر ذخیرة کامله یا ذخیرة جراحی ، اثر حکیم محمدعلی، است. الگود آن را تنها کتابی از دورة صفوی دانسته که در آن منحصراً به جراحی پرداخته شده است (1970، ص XV-XIV ). این کتاب در شش فصل، سی باب و یک خاتمه، در دورة شاه صفی صفوی (1038ـ1052) نوشته شده است (منزوی، ج 5، ص 3472) و درمان زخمها و بیماریهای پوستی، خاصیت مفردات و مرکّبات را شامل میشود. در این کتاب از چند جراح، که بر ما شناخته شده نیستند، نام برده شده است و کتاب تصاویری از آلات جراحی دارد ( Äحکیم محمدعلی، جاهای متعدد). از این کتاب نسخههایی در کتابخانة ملی پاریس (الگود، 1970، ص XIV ) و در برخی کتابخانههای ایران و افغانستان وجود دارد ( Äمنزوی، همانجا).آشنایی ایرانیان با پزشکان و جراحان اروپایی از طریق آمدن هیئتهای تجاری، مذهبی، و سیاسی از اروپا به ایران صورت گرفت. غالباً در این هیئتها یک جراح حضور داشت که مردم بومی را نیز درمان میکرد، خصوصاً انگلیسیها که از دورة صفویه در جنوب ایران حضور داشتند (بندرعباس و بوشهر؛ الگود، 1970، ص 97). نخستین جراح اروپایی که در دورة قاجار (در 1216) به ایران آمد، نایب جراح، بریگز ، در خدمت کمپانی هند شرقی بود (همو، 1951، ص 440). در هیئت گریبایدوف، که از روسیه آمده بود، هم جراحی حضور داشت که در ماجرای گریبایدوف او نیز کشته شد (همان، ص 453). عموماً ایرانیان جراحان اروپایی را ماهرتر از خودیها میدانستند (همو، 1970، ص 127)؛ اما، آنچه سبب آموزش جراحی و پزشکی جدید، به همراه دیگر علوم، به شیوة غربی در ایران شد، شکستهای عباس میرزا در برابر روسها و جدا شدن بخشهای زیادی از ایران بود که ایرانیان را متوجه عقبماندگی علمی خود کرد (روستایی، ج 1، ص سیوهفت ـ سیونه). عباس میرزا عدهای را برای آموختن علوم جدید به اروپا فرستاد، از جمله در میان چهارمین گروه دانشآموزان ایرانی اعزامی به اروپا در زمان محمدشاه قاجار (1250ـ1264)، شخصی به نام میرزا یحیی نیز برای تحصیل پزشکی و جراحی فرستاده شد (هاشمیان، ج 1، ص 51 ـ53). پزشکان و جراحان اروپایی شاغل در ایران، پیش از تأسیس دارالفنون * (در 1268)، طب و جراحی تدریس میکردند، از جمله دکتر کلوکه * (متوفی 1271ـ 1855)، پزشک فرانسوی مخصوص محمدشاه و ناصرالدین شاه (حک :1264ـ1313؛ نجمآبادی، ص 204)، که جدا از کارش در دربار، به درمانمردم عادی نیز میپرداخت و مواردی از جراحیهای او گزارش شده است ( Äپولاک، ص 482). اندکی پس از تأسیس دارالفنون، رشتة پزشکی و جراحی هم راهاندازی شد وطب اروپایی به شکل منظمتری در ایران رواج یافت. نخستین معلم طب و جراحی و تشریح در دارالفنون، دکتر پولاک * اتریشی بود (روستایی، ج 1، ص یکصد و سیزده، یکصدو سی و نه). او نخستین تشریح را در ایران انجام داد و در جراحیهای خارج از مدرسه همواره تنی چند از شاگردانش را بههمراه میبرد تا با کار آشنا شوند (محبوبی اردکانی، ج 1، ص 296؛ سرمدی، ج 2، بخش 1، ص 135ـ136). همچنین یکی از نخستین کتابهای جراحی ایران در دورة جدید را پولاک تألیف کرد که در 1273 با ترجمة محمدحسین افشار با نام علاجالاسقام چاپ سنگی شد ( Äمشار، ج 2، ستون 2328ـ 2329؛ نجمآبادی، ص 206). در سالهای بعد، پزشکان اروپایی دیگری، از جمله فووریه ، گاله ، گاشه ، و دوشن نیز به تدریس طب و جراحی در دارالفنون پرداختند ( Äهاشمیان، ج 1، ص 179ـ181).از دیگر مدارس دورة قاجار که در آنها جراحی تدریس میشد، مدرسة لقمانیة تبریز (تأسیس در 1317) بود ( Äهماناطق، ص 76ـ 78). پزشکان و جراحان خارجی دربرخی از شهرهای دیگر ایران هم به کار مشغول بودند، مثلاً کاکرانِ امریکایی (متوفی 1323/ 1905) در ارومیه، که بیش از هزار نفر را در طول 27 سال جراحی کرد (سرمدی، ج 2، بخش 1، ص 142ـ146)، و فریم (متوفی 1321 ش/1942) امریکایی که 37 سال در رشت طبابت و جراحی میکرد (همان، ج 2، بخش 1، ص 146). از دیگر جراحان خارجی، مولر ، طبیب سفارت آلمان بود که در زمان مظفرالدین شاه (1313ـ1324) به ایران آمد و جراح قابلی بود (نجمآبادی، ص 219ـ220).از فارغالتحصیلان دارالفنون، که در طب و جراحی تحصیل کردند، از خلیل ثقفی * ملقب به اعلمالدوله میتوان نام برد. علاوه بر کسانی که دولت به اروپا اعزام کرد، عدهاینیز به هزینة شخصی در اروپا تحصیل کردند و با بازگشت به ایران، تأثیر مهمی بر پیشرفت رشتة جراحی نهادند، از جمله یوسفمیر، از پیشگامان جراحی جدید در ایران. او پس از تحصیل در سوئیس به ایران آمد و به سبب جراحیهای موفقش معروف و به تدریس جراحی در دانشگاه تهران مشغول شد (مصدق، ص 464ـ 465). شاید بازگشت دکتر یحیی عدل * از فرانسه (در 1317 ش) نقطة عطف جراحی ایران در دوران اخیر باشد ( Äهمان، ص 465ـ466). او در طول ریاست خود بر بخش جراحی بیمارستان سینا و فعالیت آموزشیاش در دانشگاه تهران، عدة بسیاری جراح جوانتربیت کرد که «گروه مکتب عدل» را تشکیل دادند (همانجا؛ هدایتی، ص 80 ـ81).منابع: بهاءالدوله رازی، کتاب خلاصةالتجارب ، چاپ سنگی کانپور 1893، چاپ افست [ تهران ] 1382 ش؛ یاکوب ادوارد پولاک، سفرنامة پولاک ، ترجمة کیکاووس جهانداری، تهران 1361 ش؛ حکیم محمدعلیبن رجبعلی، ذخیرة کامله، یا، ذخیرة جراحی ، نسخة خطی کتابخانة مرکزی دانشگاه تهران، ش 8825؛ محسن روستایی، تاریخ طب و طبابت در ایران: از عهد قاجار تا پایان عصر رضاشاه به روایت اسناد ، تهران 1382 ش؛ محمدتقی سرمدی، پژوهشی در تاریخ پزشکی و درمان جهان از آغاز تا عصر حاضر ، ج 2، تهران 1378 ش؛ حسین محبوبی اردکانی؛ تاریخ مؤسسات تمدنی جدید در ایران ، ج 1، تهران ?[ 1354 ش ] ؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی ، تهران 1352 ش؛ غلامحسین مصدق، «جراحی نوین اروپائی در ایران»، آینده ، سال 15، ش 6ـ9 (شهریور ـ آذر 1368)؛ احمد منزوی، فهرستوارة کتابهای فارسی ، تهران 1374 ش ـ ؛ هما ناطق، کارنامة فرهنگی فرنگی در ایران: 1921ـ1837 ، تهران 1380 ش؛ محمود نجمآبادی، «طب دارالفنون و کتب درسی آن»، در امیرکبیر و دارالفنون: مجموعة خطابههای ایراد شده در کتابخانة مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران ، به کوشش قدرتاللّه روشنی زعفرانلو، تهران: دانشگاه تهران، کتابخانة مرکزی، 1354 ش؛ احمد هاشمیان، تحولات فرهنگی ایران در دورة قاجاریه و مدرسه دارالفنون ، ج 1، تهران 1379 ش؛ جواد هدایتی، تاریخ پزشکی معاصر ایران از تأسیس دارالفنون تا انقلاب اسلامی ، تهران 1381 ش؛Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l , Orient , new ed.by L. Langlإs, Paris 1811; Cyril L. Elgood, A medical history of Persia and the Eastern Caliphate , Cambridge 1951; idem, Safavid medical practice , London 1970.