جَبَلَةبن اَیْهَم بن جبلةبن حارث غَسّانی ، از امرای آلجَفْنَه و آخرین پادشاه از سلسلة غسّانیان در شام. ابنعبدرَبّه (ج 2، ص56)، برخلاف بیشتر مورخان (مثلاً ابنکلبی، ج 2، ص618؛ مسعودی، ج 2، ص 233ـ234)، نام وی را جبلةبن ایهمبن ابیشَمِر غسّانی، و ذهبی (ج 2، ص 394) کنیة وی را ابومُنْذِر دانسته است. مقر جبلةبن ایهم در جَولان (همانجا) یا دمشق (یعقوبی، ج 1، ص 207) بود (قس مسعودی، ج 2، ص 234).بر اساس برخی منابع، پس از صلح حُدَیْبیه (سال 6) پیامبراکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، ضمن نامههایی که برای دعوت زمامداران و رؤسای قبایل به اسلام میفرستاد، نامهای نیز برای جبلةبن ایهم نوشت. جبله اسلام آورد و نامه و هدیهای برای رسول خدا فرستاد ( رجوع کنید بهابنهشام، ج 4، ص 255؛ ابنسعد، ج 1، ص 265)؛ اما بنا به روایات دیگر، آن پادشاه غسّانی که پیامبراکرم به وی نامه نوشت و او را به اسلام فرا خواند، حارثبن ابیشَمِر غسّانی بوده است نه جبلةبن ایهم ( رجوع کنید بهخلیفةبن خیاط، ص 49؛ طبری، ج 2، ص 644). به علاوه، بنا به گزارشهای دیگر، جبلةبن ایهم در زمان لشکرکشی مسلمانان برای فتح شام مسلمان نبوده است. به روایت طبری، در سال 12 که خالدبن ولید به دُومة الْجَنْدَل (در شمال عربستان) لشکر کشید، شخصی به نام ابنایهم، با طوایفی از غسّان و تَنوخ، به مردم دومةالجندل در جنگ با مسلمانان کمک کرد ( رجوع کنید به ج 3، ص 378)، ظاهراً این فرد همان جبلةبن ایهم بوده است.به نوشتة ابن اعثم، پیش از جنگ اَجنادین و یَرْمُوک جبلةبن ایهم، با چهل هزار تن از عربهای نصرانی، با اسب و سلاح و تجهیزات کامل، در غوطة دمشق مستقر شده بود تا به نمایندگی از سوی هرقل ، امپراتور روم، جلو پیشروی مسلمانان را در شام بگیرد. ابوعُبَیْدةبن جرّاح، فرمانده سپاه مسلمانان، هشامبن عاص را با گروهی نزد وی فرستاد تا او را به اسلام فرا خواند، اما جبله که تاج بر سرداشت و مغرورانه در مجلس خود نشسته بود، از پذیرفتن اسلام امتناع ورزید و گفت که عهد کرده است تا مسلمانان را از شام بیرون راند (ج 1، ص 102ـ103).در رجب سال پانزدهم در جنگ یرموک، که هرقل سپاهی عظیم متشکل از رومیان و مردم شام و جزیره و ارمنستان برای رویارویی با مسلمانان گرد آورد، جبلةبن ایهم غسّانی از سرداران سپاه وی بود و فرماندهی لشکری (به روایت طبری دوازده هزارنفری) از عربهای مُسْتَعرِبة شام، مانند قبایل غَسّان و قُضاعَه و لَخْم و جُذام، را به عهده داشت. هرقل، جبلةبن ایهم و لشکرش را به منزلة پیشاهنگ سپاه روم برای نبرد با مسلمانان گسیل کرد. کنار رود یرموک جنگ شدیدی روی داد و سپاه روم شکست خورد (بلاذری، ص 135ـ137؛ یعقوبی، ج2، ص141؛ طبری، ج 3، ص 570 ـ571). به گفتة بلاذری (ص 136) جبلةبن ایهم، انصار را ــ که مانند غسّانیان نسبشان به اَزْد، از قبایل یمنی قحطانی، میرسید ( رجوع کنید بهابنکلبی، ج 1، ص 615ـ 621) ــ برادران خویش خواند و به آنان پیوست و اسلام آورد. ابن قتیبه نیز (ص 644) از اسلام آوردن جبله در زمان خلافت عمر (13ـ23) یاد کرده است. بدینگونه با پیروزی مسلمانان بر سپاه روم، حکومت جبلةبن ایهم پس از سه سال پایان یافت و سلسلة غسّانی در شام منقرض گردید ( رجوع کنید بهحمزة اصفهانی، ص104؛ مقدسی، ج 3، ص 208؛ قس پیگولوسکایا ، ص483، به نقل از تئودور نولدکه ).جبلةبن ایهم بعدها از اسلام به آیین مسیحی در آمد و به روم پناهنده شد (حمزة اصفهانی، همانجا). مورخان در بارة سبب ارتداد وی، حکایات متفاوتی نقل کردهاند. به روایت ابنسعد (همانجا) جبلةبن ایهم در زمان عمر روزی در بازار دمشق مردی از بنیمُزیَنه را لگد کرد. مرد مُزَنی به صورت جبله سیلی زد. مرد مزنی را گرفتند و نزد ابوعبیدةبن جرّاح بردند. ابوعبیده گفت جبله هم تلافی کند زیرا خداوند فقط دستور به قصاص داده است. جبله که انتظار داشت آن مرد مزنی کشته یا دستاو قطع شود، آزرده شد و به آیین مسیحی بازگشت و باقبیلة خود به روم رفت (نیز رجوع کنید بهابنقتیبه، همانجا؛ قس بلاذری، ص 136، که میگوید در سال 17 که عمر به شام رفته بود،جبله به چشم مردی از مُزَینه زد و عمر دستور داد جبلهقصاص شود). ابن عبدربّه داستانی مفصّل از اسلام آوردن و ارتداد جبلةبن ایهمنقل کرده که جزئیات آن در منابع دیگر نیامده است. به گزارش وی (ج 2، ص 56 ـ 58)، چون جبلةبن ایهم قصد کرد مسلمان شود از شام به عمر نامه نوشت و اجازه خواست نزد وی به مدینه رود. عمر اجازه داد. جبله با 170 یا پانصد یا هزار سوار از قبایل عَکّ و جفنه روانة مدینه شد و چون نزدیک شهر رسید، همراهانش جامههای نگارین پوشیدند و جبله تاج برسر نهاد. مردم مدینه، شادمان از اسلام آوردن او، به استقبالش رفتند و عمر او را بسیار اکرام کرد. در موسم حج، هنگام طواف، مردی اعرابی از بنیفَزاره فوتة جبله را لگد کرد. جبله خشمگین شد و به صورت مرد فزاری سیلی زد. عمر گفت باید یا مرد فزاری را راضی کند یا قصاص شود. جبله که خود را پادشاه میدانست و قصاص شدن را اهانت به خویش میشمرد، گفت که به آیین مسیحی بر میگردد. عمر گفت در این صورت گردنش را میزند. جبلةبن ایهم نیز شب هنگام، با یاران خود، از مکه به قسطنطنیه گریخت و آنجا به کیش مسیحی در آمد و با حمایت هرقل، درباری پرتجمل ترتیب داد. فرستادة عمر در سفر خود به دیار روم از مجلس وی دیدن کرد (قس ابناعثم کوفی، ج 1، ص 232ـ 238؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 162ـ167). این روایت به نظر معقول و منطقی نمینماید و از مبالغه خالی نیست (جواد علی، ج 3، ص 430ـ431).روایت دیگر حاکی از آن است که جبلةبن ایهم هنوز بر کیش مسیحی بود که نزد عمر آمد. عمر از وی خواست اسلام بیاورد و زکات بپردازد و جبله پذیرفت که با حفظ دین خود، زکات دهد. عمر گفت در این صورت باید جزیه بپردازد یا به همکیشان خود بپیوندد. جبلةبن ایهم نیز با سی هزارتن از یاران خود به روم رفت. چون عمر خبر یافت، پشیمان شد ( رجوع کنید بهبلاذری، همانجا؛ یعقوبی، ج 2، ص 147). کسانی همچون عُبادة بن صامت از رفتار عمر انتقاد کردند. گفته میشود عمر در سال 21، لشکری به فرماندهی عُمَیربن سَعْد انصاری به سرزمین روم فرستاد و کوشید جبلةبن ایهم را با دلجویی و ملاطفت به سرزمین اسلامی باز گرداند و خواست او را نیز قبول کند، اما جبله نپذیرفت (بلاذری، همانجا). به روایتی، معاویه نیز هنگامی که به حکومت رسید کسی را نزد جبله فرستاد تا از او بخواهد به اسلام باز گردد، اما جبله تقاضای وی را رد کرد ( رجوع کنید بهابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 164). جبله در دیار روم ماند و همانجا درگذشت (ابنقتیبه، همانجا). ابنخلدون از وفات وی در سال 20 یاد کرده است ( رجوع کنید به ج 2، ص 337) که درست نمینماید.پارهای شواهد تاریخی نیز اسلام آوردن و ارتداد جبلةبن ایهم را تأیید میکنند ( رجوع کنید به ثقفی،ج 2، ص 542)، اما بر اساس روایات بلاذری و یعقوبی، جبله هیچگاه اسلام نیاورد و ارتداد وی نیز منتفی است. جوادعلی همین نظر را ترجیح داده و گفته است جبلةبن ایهم با همکیشان خود شام را ترک کرد و به رومیان پیوست و در کنار آنان برضد مسلمانان جنگید، اما این نکته را که از جبلةبن ایهم، چنانکه در روایت ابن عبدربّه آمده، در قسطنطنیه استقبالی باشکوه شد و او مجلسی شاهانه داشته،نپذیرفته، خصوصاً که نولدکه در بارة پادشاهی و حکمرانی جبلةبن ایهم بر عربهای شام تردید کرده است ( رجوع کنید به همانجا).ابن سعید (ج 1، ص 205) بنای شهر جَبَله * را در ساحل شام به جبلةبن ایهم نسبت داده است. مورخان اطلاع چندانی در بارة شخصیت و سرگذشت جبلةبن ایهم نیاوردهاند، جز اینکه گفتهاند قد وی دوازده وجب بود و هرگاه سوار مرکب میشد، پاهایش بر زمین میکشید ( رجوع کنید به ابنقتیبه، همانجا؛ مسعودی، ج 5، ص 223).حَسّانبن ثابت در زمان جاهلیت و پس از اسلام، اشعار بسیاری در مدح جبلةبن ایهم سروده و در آن از پادشاهیوی و آلجفنه (غسّانیان) یاد کرده است ( رجوع کنید به ج 1، ص 255، 439، 442؛ نیز رجوع کنید بهیعقوبی، ج 1، ص 207ـ 208؛ ابنعبدربّه، ج 2، ص 60ـ62؛ مسعودی، ج 2، ص 234). بنا به روایتی، حسّانبن ثابت در حضور جبلةبن ایهم شعری خواند و وی به او سیصد دینار و ده جامه داد ( رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج15، ص 157ـ 158).منابع: ابناعثم کوفی، کتابالفتوح ، چاپ علی شیری، بیروت 1411/1991؛ ابنخلدون؛ ابنسعد (بیروت)؛ ابنسعید مغربی، نشوةالطرب فی تاریخ جاهلیةالعرب ، چاپ نصرت عبدالرحمان، عمان 1402/1982؛ ابنعبدربّه، کتاب العقدالفرید ، چاپ احمد امین، احمد زین، و ابراهیم ابیاری، قاهره 1359/1940؛ ابنقتیبه، المعارف ، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1969؛ ابنکلبی، جمهرةالنسب ، ج 1، چاپ ناجی حسن، بیروت 1407/1986؛ ابنهشام، السیرةالنبویة ، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره 1355/1936؛ ابوالفرج اصفهانی؛ بلاذری (لیدن)؛ نینا ویکتوروونا پیگولوسکایا، اعراب حدود مرزهای روم شرقی و ایران در سدههای چهارم ـ ششم میلادی ، ترجمة عنایتاللّه رضا، تهران 1372 ش؛ ابراهیمبن محمد ثقفی، الغارات ، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران 1354 ش؛ جوادعلی، المفصّل فی تاریخالعرب قبلالاسلام ، بیروت 1976ـ 1978؛ حسانبن ثابت، دیوان ، چاپ ولید عرفات، لندن 1971؛ حمزةبن حسن حمزة اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء علیهمالصلاة و السلام ، بیروت: دارمکتبة الحیاة، [ بیتا. ] ؛ خلیفةبن خیاط، تاریخ خلیفةبن خیاط ، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت 1415/1995؛ محمدبن احمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام ، چاپ بشار عواد معروف، بیروت 1424/2003؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ مسعودی، مروج (بیروت)؛ مطهربن طاهر مقدسی، کتاب البدء و التاریخ ، چاپ کلمان هوار، پاریس 1899ـ1919، چاپ افست تهران 1962؛ یعقوبی، تاریخ .