جُبّائی، ابوعلی محمدبن عبدالوهاب ، متکلم مشهور معتزلی قرن سوم. وی در 235 در جُبّاء، شهری در ساحل شمالی رودخانة تُستَر (شاخابهای از رود کارون) در خوزستان، به دنیا آمد (ابنحوقل، ص 251ـ252؛ ابنندیم، ص 218؛ یاقوت حموی، ج 2، ص 12ـ13؛ ابنخلّکان، ج 4، ص 269؛ نیز رجوع کنید بهگوئین ، 1982، ص 7). احتمالاً قبل از 254 به بصره رفت (گوئین، همان، ص 9) و نزد ابویعقوب یوسفبن عبداللّه شَحّام * به تحصیل پرداخت (قاضی عبدالجباربن احمد، ص 287). شحّام مهمترین استاد او شناخته شده است، گرچه گفتهاند که ابوعلی دیگر متکلمان معاصرش را نیز ملاقات کردهبود. در مورد شحّام گفتهاند «جوانترین و بهترین» شاگرد ابوالهُذَیلِ عَلاّ ف * بود (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 280) و به گزارش منابع متأخر، ریاست معتزله بعد از مرگ ابوالهذیل برعهدة او قرار گرفت.ظاهراً جبّائی بین 257 و 259 بصره را ترک کرد (گوئین، 1982، ص 10) و عازم بغداد شد. در بارة زندگی او در بغداد تقریباً هیچ اطلاعی در دست نیست. بنا به گزارشی، ابوالقاسم بلخی کعبی * مدتی قبل از 274 به مجلس جبّائی میرفته ( رجوع کنید بهقاضی عبدالجباربن احمد، ص 290؛ نیز رجوع کنید به گوئین، 1982، ص 11) اما حکایت ملاقات جبّائی و ابنراوندی در بغداد بیشک ساختگی است (گوئین، 1982، ص 20).ابوعلی مدتی پیش از 277 یا احتمالاً پیش از 279، از بغداد به عسکر مُکْرَمِ خوزستان رفت و تا آخر عمر در همان جا سکونت کرد. در بارة چند مسافرت او به شهرهای همجوار، برای برگزاری جلسات و نیز سامان دادن به امور مالی، نیز اطلاعاتی وجود دارد ( رجوع کنید به همان، ص 12). احتمالاً در خلال همین سالها بود که با ابوالقاسم حارثبن علی وَرّاق در سوق اهواز (اهواز کنونی) دیدار و مناظره کرد ( رجوع کنید به ابنندیم، ص 218ـ219؛ فوک ، ص 303ـ 304). ظاهراً در زمان الموفقباللّه طلحةبن جعفر (فرزند متوکل عباسی، متوفی 278) خوزستان مرکز فعالیتهای عقلی شده بود و بسیاری از نخبگان که از بصره و بغداد و سامرا گریخته بودند، به آنجا پناه آورده بودند. جبّائی در مسجدی در عسکر مکرم جلسات عمومی ترتیب میداد که به روی هر فردی که میخواست از او پرسشهایی بکند گشوده بود. همچنین برای تعلیم شاگردان ویژة خود، حلقههای درس تشکیل میداد.جبّائی در شعبان 303 درگذشت و بهرغم خواستش، به جای عسکر مکرم در جبّاء دفن شد.وی دو فرزند داشت: پسری به نام ابوهاشم که پس از مرگ پدر ریاست معتزلة بصره را برعهده گرفت و دختری که گفته شده است در آرای معتزلی تبحر داشت و آموزههای آن مکتب را در میان زنان ترویج میکرد ( رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، ص 330؛ ابنمرتضی، ص 109). یکی از آثار جبّائی شامل پاسخهای او به پرسشهای دخترش است (ژیماره ، 1976؛ همو، 1984، ش 14). احتمالاً همسر جبّائی خوزستانی بوده و با توجه به این که جبّائی 42 ساله بوده که پسرش به دنیا آمده، میتوان گفت که او پس از بازگشت از بغداد به خوزستان، ازدواج کرده است. اظهار صَفَدی (ج 4، ص 74) را مبنی بر این که جبّائی همسر مادر ابوالحسن اشعری بوده، هیچ منبع دیگری تأیید نکرده است و اساساً این مطلب صحیح نیست (گوئین، 1982، ص 13).جبّائی تألیفات متعددی داشته که هیچ یک از آنها باقی نمانده است. گفتهاند که او 000 ، 150 برگ، یعنی سیصد هزار صفحه، را تماماً املا کرده است ( رجوع کنید به قاضی عبدالجباربناحمد، ص 289ـ290؛ ابنمرتضی، ص 82). بنا به نوشتة مَلَطی (متوفی 377؛ ص 40)، چهل هزار برگ آن با مباحث کلامی مرتبط است.گفتهاند که در فهرست ابنندیم عنوان هفتاد کتاب از جبّائی ذکر شده بوده، ولی آن بخش باقی نمانده است ( رجوع کنید به ابنحَجَر عَسقَلانی، ج 7، ص 324؛ فوک، ص 317، 319؛ ژیماره، 1976، ص 277). در کتابهای طبقات معتزلیان نیز اطلاعی در بارة مکتوبات جبّائی نیامده است. بیشترین اطلاعات در بارة تألیفات او در ارجاعات فراوان اما پراکنده به آثار او، در کتابهای متأخر، به ویژه نوشتههای معتزلیان، یافت میشود. از این ارجاعات پیداست که آثار جبّائی بر سه نوع اصلی بوده است (شمارههای داخل پرانتز، به فهرست آثاری که دانیل ژیماره در 1976 و 1984 تهیه کرده است، اشاره دارد). از بین آثار مستقل او این موارد شناخته شده است: الاجتهاد (1)؛ الاراده (2) که ابوالقاسم بلخی ردیهای بر آن نوشت؛ الاسماء و الصفات (3) که حارث ورّاق بعدها تکملهای بر آن نوشت؛ الاصلح (4)، مشهور است بلخی اثری با عنوان کتابالنهایة فیالاصلح علی أبی علی تألیف کرد که ممکن است ردیهای بر این کتاب جبّائی باشد؛ الاصول (5) که اشعری ردیهای بر آن نوشت (ابنعساکر، ص 128، 130)؛ الاءکفار و التفسیق (6)؛ الاءمامة (7)؛ الامر بالمعروف (8)؛ الانسان (9)؛ التعدیل و التجویر (10)؛ التولید (12)؛ الخاطر (16)؛ اللطیف (؟) یا اللطف (؟) (24)؛ متشابه القرآن (25)؛ المخلوق (26)؛ مسائلالخلاف علی ابیالهذیل (29)؛ من یکفُرُ و من لایکفُرُ (30)؛ النفی و الاثبات (31) که ابوبکر احمدبن علیاِخشید بعدها از آن تلخیصی فراهم آورد؛ و شرحالحدیث (23 مکرر).جبّائی تفسیری نیز بر قرآن (11) نوشت که ظاهراً در کنار تفاسیر ابوبکر اَصَمّ (متوفی 201)، ابوالقاسم بلخی کعبی (متوفی 319) و ابومسلم اصفهانی (متوفی 322)، یکی از مهمترین تفاسیر معتزلی در آن زمان بوده است. تفسیر جبّائی اثری حجیم بود و بنا به نقل ملطی (همانجا)، از حیث جامعیت بینظیر بود و بیش از صد جزء داشت. این مطلب میتواند به این معنا باشد که تفسیر او شامل صد جلد بوده یا به این معنا که متشکل از صد بستة هشت یا ده برگی بوده که در این صورت مجموع آن بالغ بر حدود هزار برگ، یعنی دو هزار صفحه، میشده است. بر اساس اخبار بسیار دقیقی که ابنطاووس (ص 252ـ303) ضمن نقل از تفسیر جبّائی به دست میدهد، جزئیات بیشتری روشن میشود. ابنطاووس (ص 252) میگوید که نسخة او از تفسیر جبّائی مشتمل بر ده مجلد و هر یک از آنها شامل دو جزء است. هر جزء میبایست شامل سیزده بسته (کُرّاس) بوده باشد که در آن زمان هر بسته قاعدتاً از هشت یا ده ورق تشکیل میشده است. بنابراین، یک مجلد، 260 برگ داشته که به همین قیاس این ده جلد مشتمل بر 200 ، 5 صفحه بوده است (ژیماره، 1994، ص 30ـ31؛ کولبرگ ، ص 342، ش 563). گزیدههایی از تفسیر جبّائی را در آثار مفسران بعدی و به بهترین وجه در کتابهای التهذیب فی تفسیرالقرآن حاکم جِشُمی (متوفی 449)، التبیان فی تفسیرالقرآن ابوجعفر طوسی (متوفی 460)، مجمعالبیان فی تفسیرالقرآن ابوعلی طَبْرِسی (متوفی ح 548) و التفسیر الکبیر فخرالدین رازی (متوفی 606) میتوان یافت. ارجاعات دیگر به تفسیر جبّائی را میتوان در این کتابها یافت: متشابهالقرآن قاضی عبدالجبار همدانی (متوفی 415)، حقایق التأویل فی متشابهالتنزیل شریفرضی (متوفی 406)، الامالی شریف مرتضی (متوفی 436) و سعدالسعود علیبن موسیبن طاووس (متوفی 664).رُزالیند گوئین (1982) و دانیل ژیماره (1994)، هر یک مستقلاً بر اساس نقل قولها و تلخیصهای باقیمانده در این آثار، تفسیر جبائی را به طور ناقص بازسازی کردهاند.ابنطاووس (ص 264) جبّائی را به ضعف و کم مایگی در زبان عربی متهم کرده و اشعری هم در تفسیرش ــ که فقط مقدمة آن در تبیین کذبالمفتری ابنعساکر (ص 138) باقیمانده است ــ اظهار داشته که عربی، زبان مادری جبّائی نبوده و او قرآن را به زبان محلی جبّاء تفسیر کرده است. سخن اشعری، برخی پژوهشگران جدید را به این نتیجه رسانده که تفسیر جبّائی، در واقع صرفاً ترجمة قرآن به گویش رایج در جبّاء (بروکلمان ، ) ذیل ( ، ج 1، ص 342) یا به زبان ترکی (بصری، ج 2، مقدمة حمیداللّه، ص 17) بوده است. اما گوئین وهمچنین ژیماره (1994، ص 32ـ 35) بر پایة آثار بسیاریاز نحویان و مفسران بعدی نشان دادهاند که آنان حتی درمسائل صرف و نحو و علم لغت به جبّائی ارجاع داده واستناد کردهاند بی آنکه هیچگونه انتقادی از تبحر وی درعربی کرده باشند. همچنین ایراد دیگر ابنطاووس (ص 254ـ 255) مبنی بر اینکه جبّائی به مسائل تاریخی (منظور، قصصالانبیاء و اسباب نزول) اشاره نکرده، بنا به نظر ژیماره (1994، ص 60 به بعد) صحیح نیست. ژیماره، انتقاد دیگر اشعری و ابنطاووس را که گفتهاند جبّائی از ملحوظ کردن تفاسیر متقدم قرآن یکسره امتناع ورزیده، نیز رد کرده است.از طریق نقلقولهای به جامانده از تفسیر جبّائی میتوان شواهدی در بارة گرایشهای فقهی او گرد آورد. ابوعلی در بیشتر موارد دیدگاههای حنفیان را برگزیده هر چند در برخی موارد آرای شافعیان یا مالکیان را نیز ترجیح داده است (همان، ص 40ـ41).ابوعلی جوابیههای بسیاری برای پرسشهای شاگردانش تألیف کرده که عبارتاند از: جواب مسائل ابیبکر تستری (13)؛ جواب مسائل اُخت ابیهاشم (14)؛ جواب یا جوابات الخراسانیین (15) که این عنوان احتمالاً اشاره به سه شاگرد خراسانی او یعنی ابوسعید اُشروسَنی، ابوالفضل کَشّی و ابوالفضل خُجَندی است؛ جوابات المصریین (15 مکرر)؛ المسائل (27)؛ مسائل البصریین (28).همچنین جبّائی ردیههای متعددی تألیف کرده که از آن جمله است: الردّ علی ابیالحسین الخیاط فی الجسم (17)، الردّ علیابیالهذیل فیالمخلوق (18)، الردّ علیالاشعری فیالرؤیة (19)، الردّ علی اصحاب التناسخ و الخُرَّمیه و غیرهم من اهل الباطن (20)، الردّ علیالمنجمین (21)، الردّ علیالنصاری (22)، الردّ علیالنَظّام و مُعَمَّر فی الطبائع (23)، نقض الامامة علی ابن الراوندی که ردّ کتاب الامامة ابن راوندی است (32)، نقض التاج که رد کتابالتاج ابنراوندی است، نقض الجاروف ، ردیهای بر کتاب الجاروف ابوحفص حداد (34)، نقض الدامغ که ردیهای است بر کتابالدامغ ابن راوندی (35)، نقض الزمرّد که ردیهای است بر کتاب الزمرّد ابن راوندی (36)، النقض علیالصالحی که ردیهای است احتمالاً بر ابوالحسین صالحی (37)، نقض قضیب الذهب که ردیة دیگری بر یکی از آثار ابنراوندی است (38)، نقض کتاب هشامبن الحکم فیالجسم و الرؤیة (39)، نقض کتاب عبّاد فی تفضیل ابیبکر (40)، نقض المعرفة که ردیهای بر کتاب المعرفة جاحظ است (41)، نقض نعتالحکمة که ردیهای بر کتاب دیگر ابنراوندی با عنوان نعت (یا بعث یا عبث ) الحکمة است (42).جبّائی در بسط و تحول مکتب معتزلی سهم سرنوشتسازی داشت زیرا در واقع چارچوب کلامی منقّحی تدوین کرد که از آن همچون مبنایی نظری برای مکتب معتزلیان بصره استفاده شد. دیدگاههای کلامی او ــ که ظاهراً در همان زمان حیات او جرح و تعدیل شد ــ به طور جامع مورد سنجش و بررسی قرار نگرفته است. تاکنون صرفاً در بارة برخی اندیشههای او عمیقاً مطالعه شده است (فرانک ، 1982؛ همو، 1978؛ ژیماره، 1980، ص 3 به بعد، 39 به بعد؛ پرلر و رودولف ، ص 41 به بعد). چون هیچ یک از آثار جبّائی موجود نیست، آرای او را از ارجاعات پراکنده در آثار بعدی و به ویژه کتابهای معتزلیان متأخر مانند مقالات الاسلامیینِ ابوالحسن اشعری * ، شاگرد سابق او، باید شناخت.جبّائی خود را در سنّت فکریِ ابوالهذیل میدید و در صدد بود آرای ابوالهذیل را احیا و تهذیب و از این رهگذر یک نظام جامع کلامی تدوین کند. جبّائی بر پایة اندیشههایی که ابوالهذیل بسط داده بود و بنا بر برخی گزارشها به واسطة شحّام به او منتقل شده بود، این کار را صورت داد. هر چند او در برخی مسائل با ابوالهذیل اختلافاتی داشت. چنانکه مشهور است او رسالهای با عنوان مسائل الخلاف علی ابیالهذیل تألیف کرد که در آن احتمالاً به چهل (ابنمرتضی، ص 84) یا نوزده (ملطی شافعی، ص 40) اختلاف خود با ابوالهذیل پرداخت. به علاوه، اینکه سلسلة ابوالهذیل ـ شحّام ـ ابوعلی جبّائی، تا چه حد نشان دهندة پیوستگی فکری آنان باشد، نیاز به بررسی تفصیلی دارد ( رجوع کنید به اس ، ج 4، ص 45 به بعد).جبّائی شاگردان فراوانی داشت، از آن جمله پسرش، ابوهاشم، بود که با او در برخی مسائل اصولی اختلاف داشت و از اینرو وقتی به جانشینی پدرش در رأس معتزلیان بصره قرار گرفت، شماری از پیروان پدرش جانشینی او را نپذیرفتند ( رجوع کنید بهجبّائی * ، ابوهاشم).از دیگر شاگردان مشهور جبّائی، ابوالحسن اشعری (متوفی 324) بود که در حدود سال 300 از عقاید معتزلی خویش توبه کرد. قدیمترین گزارش از تغییر اعتقادی او را ابنندیم (ص 231) داده است (نیز رجوع کنید بهآلار ، ص 25 به بعد). ابنندیم (همانجا) فقط میگوید که اشعری روز جمعهای در مسجدجامع بصره، معتزله را ترک کرد ولی به دلایل یا انگیزههای این کار اشارهای نمیکند. به گزارش منابع متأخر اشعری، جبّائی و اشعری، پیش از پشت کردن اشعری به معتزله، به نوعی درگیر مناظرات عمومی شدند که در خلال آن جبّائی مغلوب شد و شکست جبّائی موجب گردید که اشعری اعتزال را ترک کند. به نظر میرسد این گزارشها برساختههای بعدیاند که برای بزرگ جلوه دادن اعتبار اشعری طراحی شدهاند. جبّائی به تبحر در مناظره شهرت داشت (گوئین، 1985). از دیگر داستانهای ساختگی متأخر، واقعهای است که طی آن اشعری مسئلة سه برادر را در برابر جبّائی مطرح میکند. یکی از برادرها مؤمن، یکی کافر و سومی نا بالغ از دنیا رفته است. جبّائی از توضیح تفاوت سرنوشت این سه نفر در آخرت، که سببش فرصتهای نابرابر برای کسب ایمان در این دنیا بوده، عاجز میماند و ناتوانی او موجب میشود اشعری عقاید معتزلی را رها کند. فقط فخرالدین رازی (متوفی 606؛ ج 13، ص 151ـ152) این داستان را دربارة تغییر اعتقادی اشعری ذکر کرده، حال آنکه همین داستان در پنج روایت ابنعساکر (متوفی 571؛ ص 38ـ 45) از این موضوع، بیان نشده است.دیگر شاگردان جبّائی عبارت بودند از: عبداللّه بنعباس رامهُرمُزی؛ ابوعمر سعیدبن محمد باهلی (متوفی 300)؛ ابن ابیعَلاّ ن؛ ابوالقاسم حارثوَرّاق؛ ابوالقاسم علی تَنُوخی؛ ابوعبداللّه واسطی؛ ابوالحسن علیبن فَرزویه؛ ابوبکربن حرب تُستَری؛ ابواحمد عَسکری عَبدَکی (ابنعَبْدَک)؛ ابوالحسن اسفراینی؛ ابوعبدالرحمان صَیدَلانی؛ ابوالحسین حسینی؛ و سه خراسانی: ابوالفضل کَشّی، ابوالفضل خُجَندی، و ابوسعید اُشروسَنی (گوئین، 1982، ص 24).منابع: ابنحجر عسقلانی، لسانالمیزان ، چاپ عبدالفتاح ابوغده، بیروت 1423/2002؛ ابنحوقل؛ ابنخلّکان؛ ابن طاووس، سعدالسعود للنفوس ، قم 1380 ش؛ ابنعساکر، تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام ابیالحسن الاشعری ، دمشق 1399؛ ابن مرتضی، کتاب طبقات المعتزلة ، چاپ سوزانا دیوالد ـ ویلتسر، بیروت 1380/1961؛ ابنندیم؛ محمدبن علی بصری، کتاب المعتمد فی اصول الفقه ، چاپ محمد حمیداللّه، دمشق 1384ـ 1385/ 1964ـ 1965؛ صفدی؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیحالغیب ، بیروت 1421/2000؛ قاضی عبدالجباربن احمد، فضلالاعتزال و طبقات المعتزلة ، چاپ فؤاد سید، تونس [ بیتا. ] ؛ محمدبن احمد ملطی شافعی، التنبیه و الرّد علی اهل الاهواء و البدع ، چاپ محمد زاهد کوثری، قاهره 1418/1997؛ یاقوت حموی؛M. Allard, Le proble ©me des attributs divins dans la doctrine d , al-As §, ar ¦et de ses permiers grands disciples , Beirut 1965; Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937- 1942; Josef van Ess, Theologie und Gesellschaft im 2. und 3. Jahrhundert Hidschra: eine Geschichte des religiخsen Denkens im frدhen Islam , Berlin 1991-1997; Richard MacDonough Frank, "Attribute, attribution, and being: three Islamic views", in: Philosophies of existence: ancient and medieval, ed. P. Morewedge, New York 1982, 258- 278; idem, Beings and their attributes: the teaching of the Bas ¤rian school of the Mu ، tazila in the classical period , Albany, N. Y. 1978; J. Fدck, "Neue Materialien zum Fihrist", ZDMG , 90 (1936) 298-321; Daniel Gimaret, "Mate ¨riaux pour une bibliographie des Jubba , i: note comple ¨mentaire", in Islamic theology and philosophy:studies in honor of George F. Hourani , ed. Michael E. Marmura, Albany, N. Y.: State University of New York Press,1984, 31-38;idem, "Mate ¨riaux pour une bibliographie des Jubba ¦, ¦s", JA , vol.264 (1976), 277-332; idem, The ¨ories de l , acte humain en the ¨ologie musulmane, Paris 1980; idem, Une lecture mu ـ tazilite du Coran: le tafs ¦r d , Abu ¦ Al ¦al- Djubba ¦ ¦(m. 303/915) partiellement reconstitue ¨ب partir de ses citaeurs, Louvain 1994; Rosalind W. Gwynne, "Al- Jubba ¦, ¦, al-Ash ، ar ¦and the ، three brothers , : the use of fiction", Muslim world, 75 (1985), 132-161; idem, "The tafs ¦r of Abu ¦ ، Al ¦al-Jubba ¦ : first steps toward a reconstruction with texts, translation, biographical introduction and analytical essay", PhD thesis, University of Washington, 1982; Etan Kohlberg, A medieval Muslim scholar at work: Ibn T ¤a ¦wu ¦s and his library , Leiden 1992; D. Perler and U. Rudolph, Occasionalismus, Theorien der Kausalitجt im arabischislamischen und im europجischen Denken , Gخttingen 2000;نیز رجوع کنید بهعلیبن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیّین و اختلاف المصلّین ، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/1980؛ عدنان محمد زرزور، الحاکمالجشمی و منهجه فی تفسیرالقرآن ، بیروت 1972، ص 133 به بعد؛Michael Cook, Commanding right and forbidding wrong in Islamic thought, Cambridge 2000, 199-201; EI 2 ,s.v. " Al -Djubba ¦ (by L. Gardet); Richard MacDonough Frank, "Several fundamental assumptions of the Bas ¤ra school of the Mu ، tazila", SI , XXXIII (1971), 5-18;Daniel Gimaret, "Comment al-G §ubba ¦, ¦interpre ¨tait les versets ، pre ¨destinationnistes , du Coran", in Universite ¨Saint-Joseph ) Beyrouth ) , Annales du De ¨partement des lettres arabes, 5 , 1990, 5-22; Margaretha T. Heemskerk, Suffering in Mu ، tazilite theology: ، Abd al- G §abba ¦r , s teaching on pain and divine justice, Leiden 2000; Etan Kohlberg, " ، Al ¦b. Mu ¦sa ¦ibn T ¤a ¦wu ¦s and his polemic against Sunnism", in Religionsgesprجche im Mittelalter , ed. B. Lewis & F. Niخhner, Wiesbaden 1992, 325-350.