جَناب (جِناب) ، عنوانی احترامآمیز برای بزرگان. این واژه عربی که در اصل از ریشه ج ن ب و از جمله به معنای پهلو و کناره است (ابندرید، ج 2، ص 540؛ ابنفارِس، ذیل «جنب»؛ مرتضی زَبیدی؛ غیاثالدین رامپوری؛ تاجالاسامی ، ذیل واژه)، در اصطلاح عنوان و لقبی افتخارآمیز و محترمانه برای بزرگداشت کسان است و در برخی حکومتها، سلطان یا نایبان وی این عنوان را برای مقامهای لشکری، کشوری و علمی به کار میبردهاند (رجوع کنید به قلقشندی، ج 5، ص 495).واژه جناب از عربی به فارسی، اردو و ترکی راه یافته (برهان، ذیل واژه؛ چوهدری، ذیل «جناب من»؛ د. ا. د. ترک ، ذیل واژه؛ نیزرجوع کنید به ادامه مقاله) و در متون عرفانی برای اشاره به ذات حق تعالی و صفات او، بسیار به کار رفته است (رجوع کنید به سجادی، ذیل «جناب قدس»).در دعاهای صحیفه سجادیه ، جناب به معنای بارگاه خداوند آمده، که از کهنترین نمونههای کاربرد احترامآمیز این واژه است (رجوع کنید به علیبن حسین ( ع ) ، دعای 182، 186). در نامهای به جامانده از قرن سوم، نویسنده سخنانش را با آرزوی رفع بلایا از جنابِ (درگاه) مخاطبش، آغاز کرده (رجوع کنید به صفوت، ج 4، ص 30) و جناب به همین معنا، در برخی از رسائل (نامهها) قرن چهارم نیز بهکار رفته است (رجوع کنید به خوارزمی، ص 22، 30؛ قابوسبن وشمگیر، ص 73).بعدها واژه جناب به متون فارسی نیز راه یافت و افزون بر آن، از واژه جانب نیز به معنای جناب استفاده شد، چنانکه در تاریخ بیهقی (ص 270ـ271، 275) از بارگاه حکام و بزرگان، با اصطلاح «جانب کریم» یاد شده است. کاربرد واژه جانب در معنای اصطلاحی جناب، در قرن ششم رواج بیشتری یافت. در نامههای دیوانی و مکتوباتِ به جا مانده از این قرن، عباراتی چون جانب شریف، جانبعزیز، جانب محروس، جانب آفریدگار، جانب ایزدی و جانب ایزد تعالی، همگی در مورد خدا یا حکام و بزرگان، فراوان به کار رفته است (رجوع کنید به رشید وطواط، ص 12، 27، 29؛ منتجبالدین بدیع، ص 27، 30، 37، 45، 54، 58؛ بهاءالدین بغدادی، ص 31ـ32، 37، 76). در همین قرن، کاربرد واژه جناب با معنای درگاه و آستان، و بهندرت به صورت عنوانی محترمانه، در مورد برخی شاهان و بزرگان لشکری و کشوری، بسیار متداول بوده است. در مکاتبات سلجوقیان (حک : 429ـ552)، بارها از جناب مکرم، جناب همایون و جناب بزرگوار سخن بهمیان آمده (رجوع کنید به رشید وطواط، ص 3؛ بهاءالدین بغدادی، ص 147، 156ـ157) و در متون منظوم قرن ششم نیز کلماتی چون جَناب و جَناب ارم نما بهکار رفته است (رجوع کنید به خاقانی، ص 46، 354، 423؛ اثیر اَخسیکتی، ص 81، 115، 193).کاربرد جناب، به شکل عنوانی محترمانه برای درگاه بزرگان، در قرن هفتم گسترش بیشتری یافت. ابنبیبی، مورخ ایرانی قرن هفتم، برخی بزرگان درباری معاصرش را با تعابیری چون «جناب آسمان مآب و جناب فلک مآب» ستوده است (ج 1، ص 6، 14). عطاملک جوینی (متوفی 681؛ ج 1، ص 197، 232، ج 2، ص 73، 247) در وصف مقام و منزلت سلطان و بزرگان کشوری، بارها از واژه جناب استفاده کرده است. شعرا نیز در مدح و ثنای شاهان و بزرگان، آن را به مثابه واژهای بسیار محترمانه به کار بردهاند (رجوع کنید به شمس طبسی، ص 32، 128؛ راوندی، ص 224؛ قطبی اهری، ص 136). وسعت کاربرد این عنوان در قلمرو ایوبیان (حک : 564 648) به اندازهای بود که گاه حتی به صورت جَنابیه، به زنان وابسته به خاندانهای مهم اطلاق میشد یا بر سنگ قبر صاحبان این عناوین، از زن و مرد، حک میگردید (رجوع کنید به باشا، ص 243). تعابیری چون جَناب حشمت پادشاهی، جَناب کریم، جَناب اعلی، جَناب عالی و عالیجناب، که در متون و نامههای فارسی و عربی این قرن متداول بود، عناوینی محترمانه و توصیفی به معنای درگاه و آستانهاند که نمیتوان آنها را در زمره القاب به شمار آورد (رجوع کنید بهتاریخ شاهی قراختائیان ، ص 188؛ ابنواصل، ج 1، ص 1، 173). درست به همین دلیل است که همزمان تعابیری چون جناب کبریای مالکالمُلکی یا جناب یزدانی (آستان ربوبی)، جناب جنّات عدن (بهشت)، جانب اعلی یا جانب شریف (درگاه خلیفه) و جانب عزیز نیز به کار رفته است (رجوع کنید بهتاریخ شاهی قراختائیان ، ص 115؛ ابنبیبی، ج 1، ص 1، 53، 281؛ ابن فضلاللّه عُمَری، ص 17ـ 18). در دوره ایوبیان، بهرغم کاربرد جناب با همان معنای رایج (مثلاً رجوع کنید به ابنواصل، ج 1، ص 173؛ باشا، ص 242ـ 243)، به تدریج جنابعالی را برای خطاب به وزیران به کار بردند (رجوع کنید به قلقشندی، ج 7، ص 20) که، به لحاظ رتبه، قبل از لقب مجلس ــ که برای مقامات کم اهمیتتر به کار میرفت قرار داشت. این ردهبندی، در دوران ممالیک (حک : 648 922) گسترش بیشتری یافت.در دوره ممالیک، جناب در نامهنگاری و فرمانها و منشورهای انتصاب مقامهای دولتی در زمره القاب اصلی (رجوع کنید به لقب * ) و نیز لقبی مشترک میان لشکریان و کشوریان بود که پس از القابِ جانب، مَقام و مَقَرّ، در رده چهارم قرار داشت (رجوع کنید به همان، ج 5، ص 495). جناب شریف، جناب کریم و جناب عالی، ردههای اول تا سوم این لقب بودند که به تناسبِ اهمیتِ منصبِ افراد، به آنان اطلاق میشد (رجوع کنید به ابنناظرالجیش، ص 141ـ142، 150). در فرمانها و مکاتبات رسمی حکومتی ممالیک، ولایتعهدهای خلافت، امامِ زیدی یمن، نواب (رجوع کنید به نائب * )، وزرا، امیرآخور، نظامیان عالی رتبه و برخی حکام، مشمول لقب جناب بودند. طبق قوانین، نامه به ولایتعهدهای خلافت با عبارت «ضاعفاللّه جلال الجنابالشریف» یا «اعزاللّه جلال الجنابالشریف»، و نامه به امام زیدی یمن با عبارت «اداماللّه جلال الجنابالکریم» آغاز میشد (رجوع کنید به همان، ص 8 9؛ قس ابنفضلاللّه عمری، ص 25، 28، که از لفظ جانب به جای جناب استفاده کرده است).جناب کریم عالی، جناب کریم و جناب عالی ــ که در پی آنها صفات پر طمطراق میآمد به ندرت برای پادشاهان به کار رفته، چنانکه تنها برای پادشاه تَکْرور * از واژگان جانب، جناب کریم و از این قبیل استفاده شده و لقب جناب نیز بیش از همه برای نُوابِ مهم (در مصر، شام و حلب) و گاه برای فرماندهان لشکری به کار رفته است (رجوع کنید به ابنفضلاللّه عمری، ص 46، 62، 75، 97ـ100، 103؛ ابنناظر الجیش، ص 25، 88، 113، 189). برای نواب کم اهمیتتر (نواب طرابلس، حَماه، صَفَد، سیس و دمشق)، لقب جنابعالی با صفات دیگری همچون الامیری، الکبیری و غیره میآمد. برای امیرآخور، برخی از نظامیان عالیرتبه، وزیر مصر، قضات، مشایخ و تجار، فقط جناب عالی بهکار میرفت و پس از این لقب، به تناسب موقعیت شغلی افراد، القاب خاصی چون امیری (برای نظامیان)، صاحبی (برای وزرا)، قاضوی یا قضایی (برای قضات)، شیخی (برای مشایخ) و صدری (برای تجار) میآمد (رجوع کنید به ابنفضلاللّه عمری، ص 100ـ 103، 106، 127؛ ابنناظر الجیش، ص 93ـ94، 188ـ196، 204). پس از هر یک از این القاب، فهرست طویلی از القاب دیگر، به تناسب شرافت نَسَبی، اهمیت شغلی یا منزلت اجتماعی افراد، ذکر میشد که از طبقهای به طبقه دیگر و از منصبی به منصب دیگر متفاوت بود و حتی جملههای دعایی همراه با هر یک از آنها نیز خاص همان لقب بود (رجوع کنید به ابن فضلاللّه عمری، همانجا؛ ابنناظر الجیش، ص 93ـ94، 108ـ109، 188ـ196، 204؛ نیز رجوع کنید به قلقشندی، ج 6، ص 104ـ 106، 110ـ 112، 115ـ117). در عین حال، در طبقهبندی مناصب و مشاغل هم، این لقب درجات یکسانی نداشت؛ در همان حال که جناب برای قضات، تجار و برخی امرای نظامی، لقبی درجه یک به شمار میرفت، برای نواب عالیرتبه، وزرا و دیوانیان، مشایخ و برخی از حکام، لقبی درجه دو و حتی درجه سه محسوب میشد (رجوع کنید به قلقشندی، ج6، ص 105ـ 107، 156ـ 157، 162، 165، 294؛ نیز رجوع کنید به ابنفضلاللّه عمری، ص 46، 62، 103، 106، 127).مقارن دوره ممالیک، در ایران نیز جناب عنوانی معتبر بود. به گزارش ابنفضلاللّه عمری (ص 69)، ایلخانان (حک : 654ـ750)، امرای چهارگانه الوس ایلخانی را بهترتیب اهمیت، مقر کریم (برای بلندپایهترین امیر) و جَناب (برای سه امیر دیگر) خطابمیکردندو عناوینیچونجناب،جنابعالی،جنابکریم و جناب کریم عالی در مورد بزرگان لشکری و کشوری بهکار میرفت (رجوع کنید به ابنناظر الجیش، ص 38ـ39، 42، 60 62، 64). همچنین از میان حاکمان محلی گیلان، از والی پومن (احتمالاً فومن) با لقب جناب در نامهها یاد شده است (رجوع کنید به ابنفضلاللّه عمری، ص 57). با این حال شعرای ایرانی قرون هشتم و نهم، واژه جناب را به معنای آستانه و درگاه به کار بردهاند (برای نمونهرجوع کنید به حافظ، غزل 2، بیت 5، غزل 15، بیت 6، غزل 59، بیت 1؛ ناصر بخارایی، ص 75). مکاتبات رشیدی مشحون از عباراتی است که در آنها واژه جناب (گاه در عبارات وصفی چون جناب جنّبمآب و جناب کیوان نصاب) صرفاً برای تکریمِ علمای دین و مشایخ عالیرتبه به کار رفته است، نه به عنوان لقب آنان (رجوع کنید به رشیدالدین فضلاللّه، ص 33، 35ـ36، 124، 137، 240، 243). ناصرالدین منشی کرمانی راوی تاریخ قراخَتاییان کرمان واژه جناب را فقط در قالب عبارات وصفی چون والا جناب، جناب جبروت و جناب جلالت خدایگانی صاحبقرانی بهکار برده است (رجوع کنید به ص 8، 44، 97). مؤلف دستورالکاتب نیز، با پیروی از همین رویه، هنگام تشریح قواعد نامهنگاری درباری روزگارش، واژه جناب را فقط در مقام تکریم و تعظیم به کار برده است (رجوع کنید به شمس منشی، ج 1، ص 128، 139، 145، 179، 358، 458، نیزرجوع کنید به فهرست اصطلاحات)، حتی مؤلفی چون حافظابرو نیز، که بارها از این واژه استفاده کرده، آن را به صورت لقبی به معنای متداول آن در قلمرو غربی جهان اسلام به کار نبرده است. به استناد تاریخ وی، عرفا و علما و مشایخ برجسته، وزرا، امرای مظفریان (حک : 713ـ795) به ویژه امیر مبارزالدین (حک : 713ـ759)، سلاطین تیموری و حتی برخی زنان درباری این سلسله، مشمول این عنوان محترمانه (به صورت جناب یا عالیجناب) بودهاند، بیآنکه جزء القاب آنان باشد (رجوع کنید به حافظ ابرو، ج 1، ص 83، 98، 169، 201، ج 2، ص 611، 669، 774، 786، 791، 853، 1016، ج 3، ص 48، 51، 210). این طرز تلقی در مطلع سعدین و تذکرة الشعرا نیز، بهویژه در خصوص عرفا و حکمای بزرگ، مشهود است (رجوع کنید به عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 72، 157، 161، 169، 239).تفاوت طرز تلقی نواحی شرقی و غربی جهان اسلام از عنوان جناب، بعدها نیز ادامه یافت. عثمانیان (حک : 699ـ1311)، بهویژه در مصر، با اقتباس از دیوان انشای ممالیک اما بدون رعایت سلسله مراتب آنان، واژه جناب را به صورت لقبی رسمی به کار میبردند. یکی از القاب متعدد وزیران، جناب عالی شأن بود و القاب دیگری چون جنابعالی، جناب کریم عالی و جناب مکرم، به امرا اختصاص داشت (رجوع کنید به مصطفی برکات، ص 78، 236ـ237). در اواخر دوره عثمانی، سفرای خارجی غیرمسلمان را جناپلَری خطاب میکردند ( د.ا.د.ترک،همانجا؛ در باره کاربردهای گوناگون واژه جناب در دوره عثمانیرجوع کنید به فرید، ص 228،530، 559، 584 585، 588، 591 597، 636، 645، 671). با اینحال، کاربرد اصلی و اولیه آن (عنوان محترمانه مهم) نیز رایج بود. خداوند (جناب حق، جناباللّه)، پیامبر (جناب پیغمبر) و خلیفه عثمانی (جناب خلیفت پناهی) به طور خاص مشمول این عنوان محترمانه بودند که به لحاظ اهمیت، معادل عنوان حضرت بود ( د.ا.د.ترک ، همانجا). این نوع کاربرد، در خانات آسیای میانه نیز رواج داشت. فضلاللّهبن روزبهان خُنْجی، حق متعالی را با عبارات «جناب لطف رحمانی» و «جناب عزّت و کبریای او»، محمدخان شیبانی (حک : 906ـ916)، از سلاطین عثمانی ازبک در قرن دهم، را با عبارات «جناب جلال حضرت خلیفة الرحمانی» و «جناب حشمت و حضرت خلافت» تکریم کرده است (رجوع کنید به ص 14، 32ـ 33)، اما شیعیان معاصرشان، در ایران و آسیای میانه در بسیاری موارد، عنوانِ محترمانه جناب را علاوه بر خداوند، در باره ائمه شیعه علیهمالسلام، دختران ایشان، سادات و علویان نیز به کار بردهاند (رجوع کنید به خواندمیر، ج 2، ص 12، 21، 29، 61، 93، 190، 225، 229 و جاهای دیگر؛ بوسه، ص 247ـ 248، 250). در عین حال دایره شمول این عنوان در آسیای میانه و ایران بیش از عثمانی بود، چنانکه برخی صاحبمنصبان دولتی، زهاد و علما را نیز در بر میگرفت (رجوع کنید به خواندمیر، ج 2، ص 270، 280، 289؛ فضلاللّهبن روزبهان، ص 44، 49ـ50، 56).از قرن یازدهم تا سیزدهم، دامنه شمول عنوان جناب، در ایران گستردهتر شد. واله اصفهانی، مؤلف خلد برین ، تمام اسلاف و اخلاف سلسله صفویه (حک : ح 906ـ 1135)، سادات و علویان، بابر پادشاه هند (899 - 937)، بزرگان حکومتی چون صدرالاسلام (رجوع کنید به صدر * ) و دستورالوزرا (رجوع کنید به وزیر *) و برخی از علما، قضات و کتّاب را جناب خطاب کرده است (رجوع کنید به واله اصفهانی، ص 19، 39، 43، 77، 186، 209، 286ـ287 و جاهای دیگر). شاه عباس دوم (حک : 1052ـ1077) از کاربرد واژه «عالیجناب» برای غیرمسلمانان نیز ابایی نداشت (رجوع کنید به بوسه، ص 277). در عهد نادرشاه (حک : 1148ـ1160) نیز اگر چه کاربرد جناب، جنبه انحصاریتری به خود گرفت، همچنان رایج بود و تقریباً بیشتر تعابیر پر طمطراقِ به کار رفته در باره وی، با این واژه همراه بود، که از آن جمله است: خدیو گردون جناب، خدیو فلک جناب، خدیو ثریا جناب، خدیو والاجناب، جناب عالم مآب و جناب مقدّس مُعَلّی' و مورخان معاصر وی بارها از این تعابیر یاد کردهاند (رجوع کنید به استرآبادی، ص 110، 150، 153، 186؛ وارد، ص 43، 151). در همان دوران، نظیر چنین تعابیری در میان هندیان نیز رایج بود. خان زمانخان، مؤلف گلزار آصفیه، برای تکریم برخی سلاطین و بزرگان آن سامان، بارها واژه جناب را در عبارات وصفی به کار برده است (رجوع کنید به خان زمان خان، ص 5، 18، 21، 25، 34، 57، 62). با اینهمه، به زعم برخی از مورخان ایرانی و هندی این ادوار، خداوند و چهارده معصوم، همچنان اصلیترین مصادیق این عنوان به شمار میرفتند (برای نمونهرجوع کنید به واله اصفهانی، ص 225، 248؛ مرعشی صفوی، ص 91، 103، 108، 139؛ خان زمانخان، ص 16، 21، 23، 35، 42، 52). علاوه بر وجوه مذکور، از قرون یازدهم تا سیزدهم، در اسامی برخی مشاهیر عثمانی، کلمه جناب یا جنابی به صورت قسمتی از اسم بهکار رفته است (ثریا، ذیل واژه). چند تن از شعرای ایرانی کوچیده به هند نیز به جناب شهرت داشتند، از جمله میرزاابوطالب جناب و میرزافتحاللّهجناب(رجوع کنید به هاشمی سندیلوی،ج1،ص610، 613).در ایران دوره قاجار (1210ـ1344)، جناب عنوانی حکومتی بود که با واژگانی چون اشرف، امجد، ارفع، اعظم، و مستطاب، یا به صورت عالیجناب یا با سایر واژگان توصیفی، بر بسیاری از دولتمردان و صاحب منصبان و بزرگان مملکتی اطلاق میشد (رجوع کنید به سلیمانی، ص 15). بنا بر فرمانی از ناصرالدین شاه در 1279، مستوفیان و منشیان درباری موظف شدند هنگام نوشتن فرمانها، بروات و احکام دیوانی عنوان جناب را تنها برای این اشخاص بهکار ببرند: علمای اَعلام و مجتهدان، علمای مرتبط با دستگاه حکومتی (شیخالاسلام، امام جمعه، قاضی، نظامالعلما، ملاباشی، صدر دیوانخانه، نایبالصدر، و خطیب دربار)، عرفا، متولیان مشاهد مقدّس و مدارس و مساجد، و وزرا (رجوع کنید به تشخیص و ترقیم القاب، ص50، 52ـ54). در برخی موارد، این عنوان درجات مختلفی داشت که بنا بر شأن اجتماعی یا شغلی یا به احترام شیخوخیت و کبر سن، بر افراد اطلاق میشد (رجوع کنید به همان، ص 51، 54). در دوره رضاشاه پهلوی (حک : 1304ـ1320 ش) بهتدریج این عنوان به سفیران و وزیران مختار کشورهای خارجی، علما، اشراف، حکما، عرفا، تجار و برخی از ردههای درباری نیز اطلاق شد («در القاب و عنوانات»، ص 1225ـ1230). اما این عمومیت، مانع از حفظ جنبههای اختصاصی عنوان جناب نشد؛ وزرا تا مدتها بعد، از دارندگان اصلی این عنوان محسوب میشدند و تصویب و اجرای قانون الغای القاب در 1304 ش (رجوع کنید به سلیمانی، همانجا) نیز آن را بیاعتبار نساخت. به واسطه چنین پیشینهای، در 1323 ش محمود افشار در مقالهای (ص 143) از کاربرد بیش از حد و بیتناسب جناب در تحریرات و تقریرات و حتی اطلاق آن به مقاماتی غیر از وزرا، نظیر معاون وزیر و مدیرکل، سخت انتقاد کرد و بعدها محمدمعین در فرهنگ خود (ذیل واژه) آن را عنوانی مختص وزرا و وکلای مجلس ضبط کرد. با اینهمه، عمومیت کاربرد عنوان جناب در ایران بهتدریج از انحصار بزرگان و صاحبمنصبان خارج گشت، چنانکه امروزه اگرچه عنوانی محترمانه به شمار میآید، لفظی عمومی است که برای همه مردان، از طبقههای گوناگون اجتماعی، بهکار میرود.منابع: ابنبیبی، الاوامر العلائیه فی الامور العلائیه، ج 1، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه ایاصوفیه، ش 2985، چاپ عدنان صادق ارزی، آنکارا 1956؛ ابندرید، کتاب الاشتقاق ، چاپ عبدالسلام محمدهارون، بغداد 1399/1979؛ ابنفارس؛ ابنفضلاللّه عمری، التعریف بالمصطلح الشریف ، چاپ محمدحسین شمسالدین، بیروت 1408/1988؛ ابنناظر الجیش، کتاب تثقیف التعریف بالمصطلح الشریف ، چاپ رودلف وسلی، قاهره 1987؛ ابن واصل، مفرج الکروب فی اخبار بنی ایوب ، ج 1، چاپ جمالالدین شیال، قاهره 1953؛ اثیر اخسیکتی، دیوان ، چاپ رکنالدین همایونفرخ، تهران 1337 ش؛ محمدمهدیبن محمدنصیر استرآبادی، جهانگشای نادری ، چاپ عبداللّه انوار، تهران 1341 ش؛ محمود افشار، «جناب»، آینده ، ج 3، ش 3 (1323 ش)؛ حسن باشا، الالقاب الاسلامیة فی التاریخ و الوثائق و الا´ثار ، اسکندریه 1978؛ محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع ، چاپ محمد معین، تهران 1361 ش؛ هریبرت بوسه، پژوهشی در تشکیلات دیوان اسلامی: برمبنای اسناد دوران آققوینلو و قراقوینلو و صفوی ، ترجمه غلامرضا ورهرام، تهران 1367 ش؛ محمدبن مؤید بهاءالدین بغدادی، التوسل الی الترسل، چاپ احمد بهمنیار، تهران 1315 ش؛ بیهقی؛ تاجالاسامی ( تهذیب الاسماء ) : فرهنگ عربی به فارسی ، چاپ علی اوسط ابراهیمی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، 1367 ش؛ تاریخ شاهی قراختائیان ، از مؤلفی ناشناخته در قرن هفتم، چاپ محمدابراهیم باستانی پاریزی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1355 ش؛ تشخیص و ترقیمالقاب، در فرهنگ ایران زمین ، ج 19 (1354 ش)؛ محمد ثریا، سجل عثمانی ، استانبول 1308ـ1315/1890ـ 1897، چاپ افست انگلستان 1971؛ جوینی؛ شاهد چوهدری، فرهنگ واژههای فارسی در زبان اردو، تهران 1375 ش؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان ، چاپ محمد قزوینی و قاسم غنی، تهران 1369 ش؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظ ابرو، زبده التواریخ ، چاپ کمال حاج سیدجوادی، تهران 1380 ش؛ بدیلبن علی خاقانی، دیوان ، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1357 ش؛ غلامحسینخان زمان خان، تاریخ آصفجاهیان ( گلزار آصفیه )، چاپ سنگی حیدرآباد دکن 1308، چاپ محمدمهدی توسلی، چاپ افست اسلامآباد 1377 ش؛ محمدبن عباس خوارزمی، رسائل ابیبکر الخوارزمی ، بیروت 1970؛ خواندمیر؛ «در القاب و عنواناتی که از طرف اعلیحضرت همایونی روحالعالمین فداه بصدور میرسد»، وحید ، دوره 9، ش 8 (آبان 1350)؛ محمدبن علی راوندی، راحة الصدور و آیة السرور در تاریخ آل سلجوق ، به سعی و تصحیح محمد اقبال، بانضمام حواشی و فهارس با تصحیحات لازم مجتبی مینوی، تهران 1364 ش؛ رشیدالدین فضلاللّه، کتاب مکاتبات رشیدی ، چاپ محمد شفیع، لاهور 1364/1945؛ محمدبن محمد رشید وطواط، نامههای رشیدالدین وطواط ، تهران 1338 ش؛ جعفر سجادی، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانی ، تهران 1362 ش؛ کریم سلیمانی، القاب رجال دوره قاجار ، تهران 1379 ش؛ محمدبن عبدالکریم شمس طبسی، دیوان ، چاپ تقی بینش، مشهد 1343 ش؛ محمدبن هندوشاه شمس منشی، دستورالکاتب فی تعیین المراتب ، چاپ عبدالکریم علیزاده، مسکو 1964ـ1976؛ احمد زکی صفوت، جمهرة رسائل العرب فی عصورالعربیة الزاهرة، مصر 1356/ 1937؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین ، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1372 ش؛ علیبن حسین (ع)، امام چهارم، الصحیفه السجادیه، چاپ محمدباقر موحدی ابطحی، قم 1411؛ محمدبن جلالالدین غیاثالدین رامپوری، غیاث اللغات، چاپ منصور ثروت، تهران 1375 ش؛ محمد بک فرید، تاریخ الدولة العلیة العثمانیة، چاپ احسان حقی، بیروت 1408/ 1988؛ فضلاللّهبن روزبهان، مهماننامه بخارا: تاریخ پادشاهی محمد شیبانی ، چاپ منوچهر ستوده، تهران 1341 ش؛ قابوسبن وشمگیر، کمال البلاغه و هو رسائل شمسالمعالی قابوسبن وشمگیر ، تألیف عبدالرحمانبن علی یزدادی، چاپ محبالدین خطیب، اصفهان 1362 ش؛ ابوبکر قطبی اهری، تاریخ شیخ اویس ، با مقدمه و ترجمه انگلیسی یوهانز فنلون، لاهه 1373؛ احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی فی صناعة الانشا، قاهره 1331ـ 1338/ 1913ـ1920، چاپ افست 1383/ 1963؛ محمدبن محمدمرتضی زبیدی، تاجالعروس من جواهرالقاموس، ج 2، چاپ علی هلالی، کویت 1386/1966، چاپ افست بیروت [ بیتا. ]؛ محمد خلیل بن داوود مرعشی صفوی، مجمعالتواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1362 ش؛ مصطفی برکات، الالقاب و الوظائف العثمانیة، قاهره 2000؛ محمد معین، فرهنگ فارسی ، تهران 1381 ش؛ علیبن احمد منتجبالدین بدیع، کتاب عتبة الکتبة: مجموعه مراسلات دیوان سلطان سنجر، چاپ محمد قزوینی و عباس اقبال، تهران 1329 ش؛ ناصرالدین منشی کرمانی، سمط العلی للحضرة العلیا، چاپ عباس اقبال، تهران 1362 ش؛ ناصر ناصر بخارایی، دیوان ، چاپ مهدی درخشان، 1353 ش؛ محمدشفیع وارد، تاریخ نادرشاهی ( نادرنامه )، چاپ رضا شعبانی، تهران 1349 ش؛ محمدیوسف واله اصفهانی، خلدبرین: ایران در روزگار صفویان ، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1372 ش؛ احمدعلی هاشمی سندیلوی، تذکره مخزنالغرائب ، چاپ محمدباقر، لاهور 1968ـ1970؛TDVIA , s.v. "Cenab" (by Yusuf Sevki Yavuz).