جلال ساهر اَروزان ، شاعر و نویسنده ترک، وابسته به جریانهای ادبی ثروتِ فنون*، فجرِ آتی * و ادبیات ملی. وی در 1300 در استانبول زاده شد. پدرش از فرماندهان روزگار عبدالحمید دوم (حک: 1293ـ1327) بود و هنگامیکه والی یمن بود، درگذشت ( د.ا.ترک ، ذیل مادّه). مادرش، فهیمه نزهت، از خاندان حاجیداوودخان بود. حاجی داوودخان در قیامهای سنّیان در ایران نقش مهمی داشت و به فرمان سلطان احمد سوم (حک: 1115ـ1143)، خاننشین شروان به وی واگذار شده بود ( د.ا.د. ترک ، ذیل مادّه).جلال پس از اتمام تحصیلات ابتدایی و متوسطه، وارد دانشکده حقوق استانبول شد و پس از دو سال، پیش از به پایان رساندن دوره آنجا، در 1321 با سمت منشی به استخدام وزارت امورخارجه درآمد. بعدها در مدارس عالی استانبول، از جمله تربیت معلم و مکتب سلطانی (دبیرستان غَلَطهسرایی)، معلم آیین نگارش و زبان و ادبیات فرانسه شد. در اواخر جنگ جهانی اول (1914ـ 1918) چندی به حقالعمل کاری و تجارت روی آورد و مدتی نیز نماینده دولت در شرکت باروت بود. در 1307ش/ 1928، به پیشنهاد آتاتورک، نماینده ولایت زونغولداق در مجلس کبیر ملی ترکیه شد و این سمت را تا پایان حیات خود حفظ کرد (همانجا؛ د.ا.ترک ، همانجا؛ قورداقول/ کورداکول، ص152). وی، که از فعالان جریان ترکگرایی و ادبیات ملی بود، در اواسط 1307ش عضو هیئت ویژهای شد که به خواست آتاتورک برای تعیین و تثبیت الفبای جدید ترکیه تشکیل شده بود ( میدان لاروس، ج4، ص338). جلال ساهر به عضویت جمعیت تحقیق در زبان ترکی ، که بعدها سازمان زبان ترکی نامیده شد، درآمد و معاون ریاست آن جمعیت گردید (همانجا). وی براثر سرطان ریه در 25 آبان 1314/ 16 نوامبر 1935درگذشتودرگورستان خانوادگی در باقرکوی استانبول به خاک سپرده شد ( د.ا.ترک ؛ د.ا.د.ترک ، همانجاها).جلال سرودن شعر را از کودکی آغاز کرد و در سالهای تحصیل در مدرسه در قرائت شعر و فن خطابه سرآمد شد. در ده سالگی در حضور سلطانعبدالحمید دوم شعری خواند و نشان لیاقت و پاداش نقدی گرفت. مادر او نیز طبع شعر داشت و از غزلها و ترانههای خود، دیوانی ترتیب داده بود (همانجاها).فعالیت قلمی جدّی جلال ساهر از 1317، با چاپ قصههایش در روزنامه صباح ، آغاز شد (میدان لاروس ، همانجا). وی سرودههایش را در مجلاتی چون ارتقا، معلومات، مصور فن و ادب (فن و ادب مصور)، پول (تمبر) و لسان بهچاپ میرساند و به پیروی از شاعران معاصر خود، از نامهای مستعار و تخلصهایی چون احمد جلال، حکمت جلال، وَلْهان (سرگشته) و شارق (آفتاب تابان) استفاده میکرد و سرانجام تخلص ساهر (شب زندهدار) را برگزید و به جلال ساهر معروف شد ( د.ا.د.ترک ، همانجا). حبیب ساهر، شاعر آذربایجانی (متوفی 1364ش)، احتمالاً تخلص خود را از جلال ساهر گرفته است.جلال ساهر با چاپ شعری در مجله ثروت فنون ، که مجلهای نوگرا بود، جوانترین شاعر گروه ثروت فنون شناخته شد ( د.ا.ترک ؛ د.ا.د.ترک ، همانجاها)، اما اشعارش، در کنار آثار کسانی چون توفیق فکرت و جناب شهابالدین، درجه دوم محسوب میشد ( د.ا.ترک ، همانجا). وی در این دوره بهشدت تحت تأثیر توفیق فکرت قرار داشت، اما مضمون سرودههایش بسیار محدود و اغلب عاشقانه بود (بانارلی، ص1049). او بعدها برای یافتن بیان خاص خود، تلاش بسیار کرد (قورداقول/ کورداکول، همانجا). جلال ساهر در سال اعلان مشروطیت (1293/1876) به انتشار نشریه دَمَت (دستهگل)، که ویژه زنان بود، پرداخت (توپوز، ص250). وی در همین دوره، ناشرِ مجله دیگری درباره زنان، به نام ینیکتاب (کتاب نو)، نیز بود ( میدان لاروس ، همانجا). ساهر شاعر عشق و زن قلمداد شده و خود اعتراف کرده است که «تنها زنانگی را در شعر خویش مویه میکند» (رجوع کنید به موتلوآی، ص63ـ64). وی بر این باور بود که اگر زنان نبودند، اشعارش یتیم میماند، البته در این خصوص باید به تأثیر شخصیت مادرش بر او توجه کرد (رجوع کنید به بانارلی؛ د.ا.د.ترک ، همانجاها؛ رئیسنیا، ج3، ص272). بااینهمه، او را نمیتوان فمینیست دانست. وی ضمن دفاع از حقوق زنان، این حقوق را با شرایط و قواعدی میخواست که آسیبی به مبانی جامعه نرساند.فائق و جلال ساهر، چند ماه پس از اعلان مشروطیت و انحلال جمعیت ثروت فنون (1319/1901)، به گروهی از نویسندگان و شاعران جوان که درصدد تشکیل یک انجمن ادبی بهجای ثروت فنون بودند پیوستند. این انجمن فجر آتی نامیده شد و بعدها جلال ساهر به ریاست آن انتخاب گردید (قاباقلی ، ج3، ص29؛ بانارلی، ص1902). فجر آتی، که از جهاتی ادامه جمعیت ثروت فنون بهشمار میرفت (قاباقلی، همانجا)، بهتدریج پراکنده شد (موتلوآی، ص55؛ بانارلی، ص1095؛ ادبیات نوین ترکیه ، ص114ـ115). جلال ساهر، پیش از انحلال کامل آن در 1330/1912 ( میدان لاروس ، ج4، ص557)، به جمعیت گَنْج قَلَمْلَر (قلمهای جوان) نزدیک شد که در ابتدا اعضای گروه فجرآتی از آن انتقاد میکرد (قاباقلی، همانجا). آنگاه با رفتن به سَلانیک و دیدار با ضیا گوکالپ * ، نظریهپرداز جنبش ترکگرایی، از آنان جانبداری نمود و در روزنامه حق ، در دفاع از جریان ینیلسان (زبان نو)، که مروّج زبان ترکی ساده و مورد پشتیبانی آنان بود، مقالاتی انتشار داد. گفتهاند که وی در این دوره تنها مدافع ترویج ترکی ساده در استانبول بود ( د.ا.ترک ، همانجا؛ میدان لاروس ، ج4، ص338). وی با ساده کردن نسبی زبان شعر خویش و روی برگرداندن از وزن عروضی و توجه به وزن هجایی و همکاری قلمی با گنج قلملر (سارینای ، ص103)، عملاً با جریان ینیلسان همراهی کرد ( د.ا.د.ترک ، همانجا). جلال در سالهای بعد از فعالان جدّی سازمانهای ترکگرا شد، چنانکه خانهاش در استانبول را به تورک دَرْنَگی (انجمن ترک) واگذار کرد (همانجا) و در 1331/1913 برای احیای تورک درنگی اقداماتی نمود (سارینای، ص101ـ102). وی در 1913، مجله خلقه دوغرو ، از ترجمان (ارگان)های مطبوعاتی جمعیت تورک یوردی، را منتشر کرد (همان، ص164) و بعضی از سرودههایش را در مجله تورک یوردی بهچاپ رساند و در دوره جنگ جهانی اول، چندی به جای یوسف آقچورا مدیریت همان مجله را به عهده گرفت ( د.ا.ترک ، همانجا).از حدود 1333/ اوایل 1914، بیلگی مجموعهسی (مجله دانش) به مدیریت وی انتشار یافت که ترجمان مطبوعاتی ترک بیلگیدرنگی (انجمن دانش ترک) بود و مقالاتی درباره موضوعات علمی و فنی در آن بهچاپ میرسید. جلال ساهر نطق افتتاحی نخستین گردهمایی تورک بیلگیدرنگی را ایراد کرد و به عضویت و ریاست هیئت اداری آن انجمن و نیز به ریاست شعبه تورکجیلک (ترکگرایی) آن انتخاب شد. وی در ترک اجاقی * (کانون ترک) نیز فعالیت داشت و در همایش 1913 آن به عضویت هیئت اجرایی و در همایش 1337/1919 به عضویت هیئت اداری آن برگزیده شد (همان، ص134، 137) و تا زمان انحلال اجاق در 1310ش/1931 به فعالیت خود در آن ادامه داد ( د.ا.د.ترک ، همانجا). بعضی از معاصران او، با آنکه اشعار عاشقانه وی را چندان با ارزش نمیدانستند، بر آن بودند که او با پیوستن به جریان ترکگرایی و هواداری از نهضت ینیلسان و سرودن اشعار عاطفی به وزن هجایی، در ادبیات ترک جایگاه مهمی دارد (همانجا). موتلوآی (ص58) علاقه جلال ساهر را به تطبیق دادن خویش با جریانهای جدید ادبی و سیاسی، نشانه نوجویی وی دانسته، اما اورهان اوکای آن را دلیل ناتوانی او در ابداع طرزی نو و ایجاد تأثیری عمیق و ماندگار در شعر ترکی ارزیابی کرده است ( د.ا.د.ترک ، همانجا).جلال ساهر در سالهای پایانی زندگیش، سرودهها و مقالات خود را در مجلاتی چون مصور محیط (محیط مصور)، سوس (زیور)، ینیکتاب (کتاب نو)، ادب، محاسن، و تورک سوزو (سخن ترک) منتشر میکرد (همانجا).آثار او عبارتاند از: مجموعههای اشعار منظوم و منثوری چون قاردش سسی (صدای برادر؛ استانبول 1326)؛ بیاض کولْگهلر (سایههای سپید؛ استانبول 1325)؛ بحران ؛ سیاه کتاب (کتاب سیاه؛ استانبول 1328)؛ ترجمه نمایشنامه سیمون از اوژن بریو (استانبول 1329)؛ قرائت ادبیه که گزیدهای از متون است، همراه با فؤاد کوپریلی در سه مجلد (استانبول 1328ـ 1330)؛ منتخب چوجوق شعرلری (اشعار برگزیده کودک؛ استانبول 1334ـ1335)، با م. عاصم، در سه مجلد؛ استانبول ایچین مبعوث نامزدلریم (نامزدهای انتخاباتی من برای استانبول؛ استانبول 1335)، اشعار هجوی (استانبول 1335)؛ رَسِمْلی آیاملالغتی (فرهنگ املایی مصور «آی» ( ماه ) ؛ استانبول 1928)، که کتاب آموزشی است؛ و هشت جُنگ ادبی مشتمل بر آثار شاعران متقدم فجر آتی و دیگران با عناوینی چون برنجی کتاب (کتاب اول؛ استانبول 1920) و ایکِنْجی کتاب (کتاب دوم؛ استانبول 1921).منابع: ادبیات نوین ترکیه ، ترجمه و تدوین یعقوب آژند، تهران: امیرکبیر، 1364ش؛ رحیم رئیسنیا، ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم ، تبریز 1374ش؛Nihad Sami Banarli, Resimli Turk edebiyati tarihi , Istanbul 1971-1979; IA , s.v. "Celal Sahir" (by Avni Basman); Ahmet Kabakli, Turk edebiyati, Istanbul 1965- 1966; Sukran Kurdakul, Sairler ve yazarlar sozlugu , Istanbul 1973; Meydan Larousse , Istanbul 1979-1981; Rauf Mutluay, 100 soruda Cagdas Turk edebiyati, Istanbul 1973; Yusuf Sarinay, Turk milliyetciliginin tarihi Gelisimi ve Turk Ocaklari: 1912-1931 , Istanbul 1994; Hifzi Topuz, 100 soruda Turk Basin tarihi , Istanbul 1973; TDVIA , s.v. "Celal Sahir Erozan" (by M. Orhan Okay).