دکاله

معرف

اتحادیه‌ای از قبایل بربر و نام ناحیه‌ای در مغرب اقصی
متن
دُکّاله، اتحادیه‌ای از قبایل بربر و نام ناحیه‌ای در مغرب اقصی. در منابع، برای واژة دُکّاله معنای خاصی ذکر نشده و دانسته نیست که این اسم از چه زمانی به‌کار رفته‌است. اما پیداست که این نام قدمت چندانی ندارد، چنان‌که نه تنها این نام در منابع یونانی و رومی پیش از اسلام دیده نشده (احمد بوشرب، ص 46) بلکه در دورة اسلامی نیز ابوعبید بَکری (جغرافی‌دان بزرگ اسپانیایی قرن پنجم) که به انعکاس اخبار مغرب اهتمام خاصی داشته، در هیچ‌یک از تألیفات جغرافیایی خویش از دُکّاله نامی نبرده‌است.این نام که از سدة ششم در منابع به‌کار رفته، هم بر قبیله‌ای بربر در مغرب اقصی و هم بر محل سکونت آنها اطلاق شده‌است (← ادریسی، ج 1، ص 241؛ یاقوت حموی، ذیل مادّه؛ ابن‌خلدون، ج 6، ص 299، 356). البته از اوایل قرن دهم بدین‌سو، به‌ویژه پس از حملات پرتغالیها به مناطق شمال افریقا، واژة دکّاله عمدتاً برای نامیدن منطقه‌ای به‌کار رفته‌است که قبایل بربر دکّاله و گروهی از قبیله‌های عرب در آن ساکن بودند (احمد بوشرب، ص 47) و از آن پس، نام گروههای قومی دکّاله نیز متناسب با موقعیت جغرافیایی آنها دستخوش تغییراتی شده‌است. ابن‌خلدون (ج 6، ص 356) دکّاله را جزو مَصمودَه*، یکی از دو قبیلة بزرگ مغرب، برشمرده‌است. دکّاله از شش قبیلة مشنزایه، بنی‌دُغوغ، بنی‌رَگراگه، بنی‌ماکَر و هَزمیره (همگی از مصموده) و صنهاجه* تشکیل شده بود (احمد بوشرب، ص 72؛ بن‌عبداللّه، ذیل مادّه). براساس کتاب الاستبصار فی عجائب‌الامصار (تألیف سدة ششم؛ ص 209) اعضای قبیلة دکّاله در مراکش و اطراف آن به سر می‌بردند، اما در منابع متأخرتر دربارة جایگاه دقیق هر کدام از قبایل تشکیل‌دهندة اتحادیة قبیله‌ای دکّاله اطلاعات بیشتری آمده‌است. مشنزایه در اطراف روستای اِلسکاوَن و جبل‌الاخضر در دشت سیدی‌نور ساکن بودند (ابن‌زیّات، ص 108ـ109؛ نیز ← احمد بوشرب، همانجا). محل سکونت بنی‌ماکر از مشرق به ارتفاعات موسویات و از مغرب به اقیانوس اطلس و منطقة سکونت رگراگه از مشرق به وادی شیشاوه و از مغرب به روستای اَکوز محدود می‌شد (احمد بوشرب، ص 73). ابن‌زیّات چندین بار از قبیلة بنی‌دغوغ سخن گفته، اما محدودة سکونت آنها را مشخص نکرده‌است (برای نمونه ← ص 119، 205، 414). احمد بوشرب (همانجا) سکونتگاه قبیلة بنی‌دغوغ را بین منطقة بنی‌ماکر و مشنزایه در شمال‌شرق دشت سحیم ذکر کرده‌است. محدودة سکونت قبیلة هزمیره نیز مشخص نیست.کمبود آب از مشکلات مهم سرزمین دکّاله بود، چنان‌که منابع دکّاله را اقلیمی خشک وصف کرده‌اند که در آن جز چاه هیچ نهر و چشمه‌ای وجود نداشته‌است (برای نمونه ← ادریسی، همانجا؛ ابن‌خطیب، کتاب معیارالاختیار، ص 159؛ ابن‌قُنفُذ، ص 71). مردم آب مورد نیاز خود را بیشتر از چاه تأمین می‌کردند (ابن‌قنفذ، همانجا). علاوه بر آن، آب باران را با حفر خزانه‌هایی در زیر زمین، به نام نطاف، ذخیره می‌کردند (ابن‌خطیب، نفاضة‌الجراب، ص 69). گاه مشکل کم‌آبی به حدی می‌رسید که مردم مجبور بودند برای یافتن آب به نواحی دیگر کوچ کنند (ابن‌زیّات، ص 155). با وجود این، آب و هوای نواحی ساحلی و ارتفاعات بهتر بود و مردم می‌توانستند به کشاورزی و دامپروری بپردازند، مثلاً در شهرهای تِیط و اَزَمّور زراعت، به‌ویژه کاشت گندم، بسیار رونق داشت. در برخی نواحی مانند شهر بُولَعوان در نزدیکی رود امّالربیع دامپروری و کشاورزی بسیار رونق داشت. نواحی کوهستانی جبل‌الاخضر و بنی‌ماکر سرسبز و پوشیده از انواع درختان بلوط و صنوبر بود و در جبل‌الاخضر و نواحی ساحلی مردم بیشتر به صید ماهی مشغول بودند (← لئوی آفریقایی ، ج 1، ص 152، 155، 157، 159ـ160).دکّالیها عموماً افرادی بی‌سواد و عامی بودند و با اسلام آشنایی چندانی نداشتند و حتی به نوشتة ابن‌زَیدان (متوفی 1325ش؛ ج 1، ص 232) از قرآن جز سوره‌های فاتحه، اخلاص و مُعوّذتین چیزی نمی‌دانستند (نیز ← لئوی آفریقایی، ج 1، ص160) و به اقتضای خوی بیابانی و الزامات طبیعی محل سکونت خود بیشتر در بیابان‌گردی و جنگ مهارت داشتند (← ابن‌خطیب، کتاب معیار الاختیار، ص 159؛ حِمْیَری، ص 619).آنان در دورة حکومت مرابطون (ﺣﮑ : 447 یا 448ـ541)، که مرکزشان شهر مراکش بود، برخلاف دیگر مصمودیها از مرابطون تبعیت می‌کردند. اما در دورة موحدون (ﺣﮑ : 524ـ668)، با وجود اطاعت ظاهری از آنها، از هر فرصتی برای مخالفت و شورش بر ضد آنان استفاده می‌کردند. چنان‌که در 541 به محمدبن عبداللّه (ملقب به هادی)، مدعی امامت پس از ابن‌تومَرت (متوفی 524) در سوس، پیوستند (← ابن‌خلدون، ج 6، ص310) یا در 543 در اطراف مراکش به غارت دست زدند تا اینکه سال بعد با لشکرکشی عبدالمؤمن موحدی (ﺣﮑ : 527ـ558)، مؤسس دولت موحدون، بسیاری از آنان کشته و اسیر شدند (← ابن‌اثیر، ج10، ص 585ـ586). اما ضربة اصلی که به فروپاشی انسجام قبیلة دکّاله منجر شد، از زمان ابویوسف یعقوب‌بن یوسف‌المنصور (متوفی 595)، سومین خلیفة موحدون، آغاز شد که با کوچاندن تیره‌هایی از قبیلة بنی‌هلال به دکّاله آنان را در آنجا اسکان داد (لئوی آفریقایی، ج 1، ص 46ـ47). حضور این قبایل به‌سبب دشمنی آنان با یکدیگر و نیز با قبایل بربر آشفتگیهایی در قلمرو دکّالیها پدید آورد (احمد بوشرب، ص 74)، چنان‌که در زمان عادل موحدی (ﺣﮑ : 621ـ624) اختلاف و درگیری بین هَسکوره و خلط موجب ویرانیهایی در محدودة سکونت قبایل دکّاله شد (← ابن‌خلدون، ج 6، ص 339). اسکان قبایل عربی در محدودة دکّالیها در دورة مَرینیان (592ـ831) نیز ادامه یافت (همان، ج 3، ص 129). با تداوم این سیاست، که توازن قدرت را به نفع قبایل عربی تغییر داد، بسیاری از دکّالیها محل سکونت خود را ترک کردند و افراد باقیمانده نیز به‌تدریج با قبایل عربی درآمیختند. ازاین‌رو، در ابتدای قرن دهم، محدودة سکونت دکّاله کاملاً رنگ عربی به خود گرفت و قبایل پرشمار عربیِ شرقی شامل اولاد فرج، اولاد عمران اِلسکاوی، اولاد سبیطه، اولاد بوعزیز، اولاد عمران، اولاد یعقوب، قبایل غربیه و عبده و قبایل بربری چون مشنزایه، بنی‌ماکر و رگراگه در این نواحی به سر بردند (احمد بوشرب، ص 74ـ75، 77ـ82) و از این پس نام دکّاله نه بر قبایل دکّاله بلکه عمدتاً بر محدودة سکونت این قبایل، که بیشتر غیرعرب بودند، اطلاق می‌شد. ازاین‌رو، در نیمة سدة دهم، لئوی آفریقایی (ج 1، ص30) از اقلیم دکّاله سخن می‌گوید. وی (ج 1، ص 147) وسعت این اقلیم را چهار روز راه در طول و دو روز راه در عرض شمرده‌است (قس ابن‌قنفذ، همانجا، که وسعت آن را چهار روز راه در چهار روز راه دانسته‌است). به گفتة لئوی آفریقایی (ج 1، ص30، 147ـ157)، اقلیم دکّاله جزو اقلیمهای مراکش بوده و دست‌کم ده شهر داشته که مهم‌ترین آنها اَسَفی بوده‌است. وی (ج 1، ص 147) دکّاله را از مغرب به تَنسیفْت، از شمال به سواحل اقیانوس اطلس و از جنوب به وادی‌العبید محدود دانسته‌است، در حالی که امروزه بیشتر پژوهشگران این گزارش را اشتباه می‌دانند. براساس این پژوهشها دکّاله منطقة بزرگی بوده که از رود امّالربیع در شمال تا رود تنسیفت در جنوب و از اقیانوس اطلس در مغرب تا جبل‌الاخضر و جبال بنی‌ماکر را شامل می‌شده‌است (← احمد بوشرب، ص 48؛ لئوی آفریقایی، ج 1، ص 147، پانویس).موقعیت طبیعی و تجارت رو به رشد مغرب (← ابن‌زیّات، ص 169؛ نیز ← احمد بوشرب، ص 111ـ115) سبب شد پرتغالیها به این منطقه حمله کنند و دکّاله نیز از این هجوم در امان نماند. پرتغالیها طی دو مرحله در سالهای 914/ 1508 و 919/ 1513، سه شهر مهم اسفی، ازمور و مدینة غربیه را به اشغال درآوردند. پیش از آن نیز آنان با بستن قراردادها و معاهداتی، در واقع غیرمستقیم بر این شهرها حکومت می‌کردند و پس از مدتی به فکر اشغال کامل این مناطق افتادند (لئوی آفریقایی، ج 1، ص 63؛ نیز ← احمد بوشرب، ص 174 به بعد). تا قرن دوازدهم/ هجدهم برخی نواحی دکّاله در اشغال پرتغالیها باقی ماند (احمد بوشرب، ص 465 به بعد). به‌سبب حضور پرتغالیها در منطقه، نبردهای بی‌حاصل وطّاسیان (ﺣﮑ : 831 ـ 957) با آنان، ناتوانی حکومت شرفای سعدی در برقراری امنیت و ثبات دائمی در منطقه و برخی عوامل دیگر، دکّاله مدتها دستخوش آشوب و کشمکش داخلی بود (← همان، ص 465).امروزه نام دکّاله در عنوان دکّاله عَبْدُه و شیاظمه حفظ شده‌است (همان، ص 49؛ معلمة‌المغرب، ج 12، ص 4052). دکّاله عبده و شیاظمه یکی از شانزده استان مراکش به مرکزیت شهر اسفی است. این استان در 1383ش/ 2004 حدود 039، 984،1 تن جمعیت داشته‌است (← نواحی مغرب ، 2012؛ حکومة المملکة المغربیة، 2006).از دکّاله بزرگان و اندیشمندانی برخاسته‌اند، از جمله : ابوموسی دکّالی سلوی، زاهدی بزرگ و صاحب کرامات در قرن ششم (← معلمة‌المغرب، ج 12، ص 4062)؛ یحیی ابوزکریا بستی دکّالی، از فقهای بزرگ مغرب در قرن هشتم (تنبکتی، ص 633ـ634)؛ و ابوعبداللّه محمدبن علی دکّالی* (متوفی 1364)، مورخ معروف در حوزه تاریخ مغرب.منابع : ابن‌اثیر؛ ابن‌خطیب، کتاب معیار الاختیار فی ذکر المعاهد و الدیار، چاپ محمد کمال شبانه، ]محمدیه، مراکش ?1396/ 1976[؛ همو، نفاضة‌الجراب فی عُلالة الاغتراب، چاپ احمد مختار عبّادی، بغداد ]بی‌تا.[؛ ابن‌خلدون؛ ابن‌زیّات، التشوف الی رجال‌التصوف، چاپ آدولف فور، رباط 1958؛ ابن‌زیدان، اتحاف اعلام‌الناس بجمال اخبار حاضرة مکناس، رباط 1347ـ1352؛ ابن‌قُنفُذ، انس‌الفقیر و عزالحقیر، چاپ محمد فاسی و آدولف فور، رباط 1965؛ احمد بوشرب، دکالة و الاستعمار البرتغالی الی سنة اخلاء آسفی و أزمور: قبل 28 غشت 1481 ـ اکتوبر 1541، دارالبیضاء 1409/ 1984؛ محمدبن محمد ادریسی، کتاب نزهة‌المشتاق فی اختراق الآفاق، بیروت 1409/1989؛ عبدالعزیز بن‌عبداللّه، معلمة المدن و القبائل، در الموسوعة المغربیة للاعلام البشریة و الحضاریة، ملحق 2، ]رباط[: وزارة الاوقاف و الشؤون الاسلامیة، 1397/1977؛ احمدبابابن احمد تنبکتی، نیل‌الابتهاج بتطریز الدیباج، چاپ عبدالحمید عبداللّه هرامه، طرابلس 1398/1989؛ حکومة المملکة المغربیة، 2006.Retrieved May 28, 2012, from http://www.maroc.ma/ portail Inst/ Ar/ MenuGauche;محمدبن عبدالمنعم حِمْیَری، الروض المعطار فی خبر الاقطار، چاپ احسان عباس، بیروت 1984؛ کتاب الاستبصار فی عجائب الامصار، چاپ سعدزغلول عبدالحمید، دارالبیضاء: دارالنشر المغربیة، 1985؛ لئوی آفریقایی، وصف افریقیا، ترجمة عن‌الفرنسیة محمد حجی و محمد اخضر، بیروت 1983؛ معلمة‌المغرب، سلا: مطابع سلا، 1410ـ1426/ 1989ـ2005، ذیل «دکالة» (از احمد بوشرب)، «الدکالی السلوی، ابوموسی» (از محمد سعدیین)؛ یاقوت حموی؛Regions of Morocco, 2012. Retrieved May 28,2012,fromhttp://www.statoides.com/uma.html.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 17
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده