دف

معرف

دف،# از سازهای کوبه‌ای پوستی.
متن
دف، از سازهای کوبه‌ای پوستی.1) ساز. دف قابی است در اندازه‌های مختلف که بر یک جانب آن پوست می‌کشند و آن را با نامهای مختلف در مناطقی چون غرب و مرکز آسیا، قفقاز و جنوب‌شرقی اروپا می‌نوازند.گفته شده واژة دف در زبان سومری، دوب به معنی لوحه و خط بوده که در زبان اَکِدی، به دوبو و توپو و در زبان آرامی، به دوپ تبدیل شده که آن هم به معنی لوحه و صفحه است. واژة دوپ با رفت‌وآمد غلامان عرب به ایران، به مناطق عرب‌نشین وارد شده و به صورت دف درآمده‌است (← معین، ذیل واژه؛ پورمندان، ص 77). همچنین به گفتة فروغ (ص 119)، به این ساز چَمبر و در زبان پهلوی، کمبر می‌گفتند. گویا واژة دف عبری و به‌معنی کوبیدن است. در عربی، به این ساز دَفّ یا دُفّ می‌گویند و جمع آن دُفوف است. به صاحب و فروشندة آن دَفّاف، به سازندة آن مُدَفِّف، و به نوازندة آن دَفّاف یا مُدَفْدِف می‌گویند (← ابن‌منظور، ذیل «دفف»؛ المعجم الوسیط؛ معلوف، ذیل واژه). همچنین به‌سبب پوست نازکش، در عربی آن را رِقّ و نوازنده‌اش را رقاق گفته‌اند (غطاس عبدالملک خَشْبِه، ج 2، ص 419). در ترکی، آن را دِف می‌خوانند و نزد عموم مردم، به تِف مشهور است. در آذربایجان به آن قاوال می‌گویند (← مسعودیه، ص 44؛ اوزتونا ، ذیل واژه).در زمانها و مکانهای مختلف، نامهای دیگری نیز به این ساز داده‌اند، از جمله دَپ، باتِر، باتَره، دِزیره، دوب، دایره (و مشتقات دگرگون‌شده آن در گویشها: دیاره، داریه، دَیرَه، دائره)، دورویه، و تبوراک. همچنین به دف بزرگ مِزهَر گفته‌اند. طار نیز نوعی دایره‌زنگی در شمال‌غرب افریقاست (← دهخدا، ذیل «باتره»، «بَنْدیر»، «دورویه»؛ اسدی طوسی، ذیل «تبوراک»؛ درویشی، ج 2، ص 396؛ غطاس عبدالملک خشبه، ج 1، ص 329، ج 2، ص 302؛ لفّاج ، ص 68ـ69).دفها را براساس شکل بدنه به دو دسته دایره و مربع و براساس عناصری که برای تنوع در صدا دهی در آنها به‌کار می‌رود، به چهار دستة ساده، حلقه‌دار، سنج‌دار، و زه‌دار تقسیم می‌کنند. دفهای گرد به سه نوع مزهر، دایره، و دایره‌زنگی تقسیم می‌شوند. مزهر دفی بزرگ و ساده با بدنه‌ای چوبی است، بر یک روی آن پوست کشیده شده و در ایران و عثمانی غالباً فاقد حلقه یا سنج (جَلاجِل) است، اما در سرزمینهای عربی، به‌ویژه در مصر و یمن، انواع سنج‌دار یا حلقه‌دار آن به‌کار رفته‌است (← فروغ، ص 123؛ شعبانی، ج 2، ص 113ـ115؛ اوزتونا، همانجا؛ شعرانی، ص 92؛ شهرزاد قاسم حسن ، ص 418). به دفهای حلقه‌دار در ایران دایره می‌گویند. برای نصب این حلقه‌ها، قلابها یا میخهای سرکجی را به لبه داخلی قاب دف در فواصلی یکسان می‌کوبند و به هریک از آنها چند حلقة فلزی می‌آویزند که از حرکت آنها هنگام نواختن، صدایی ایجاد می‌شود (← شعبانی، ج 2، ص 113؛ ملّاح، ص310؛ درویشی، ج 2، ص 397). دایره‌زنگی نوعی دف با قطری کوچک‌تر از دایره و مزهر است؛ در آن به‌جای حلقه‌های داخلی، با ایجاد شکافهایی با فواصل معیّن روی بدنة قاب، صفحه‌های سنج‌مانند کوچکی به‌صورت دوتایی روی بدنه نصب می‌کنند و با نواختن روی پوست، صدایی خاص تولید می‌شود. گاهی برای حرکت سریع سنجها، انگشت شست را تر می‌کنند و به لبه دایره می‌کشند. جنس این سنجها از برنج و تعداد آنها از چهار تا شش جفت است، اما معمولاً نوع دارای پنج جفت رایج‌تر است. دایره‌زنگی در عراق به دف زنجاری مشهور است (← شعبانی، ج 2، ص 113ـ 114؛ وجدانی، ذیل واژه؛ غطاس عبدالملک خشبه، ج 2، ص 302؛ شهرزاد قاسم حسن، همانجا). در نوع دیگری از دف، به‌جای استفاده از حلقه یا سنج، سه تا پنج زه از جنس ابریشم یا روده را در داخل دایرة دف به پشت پوست می‌بندند؛ این زه‌ها هنگام نواختن بر پوست، مرتعش می‌شوند و طنینی خاص به صدای دف می‌بخشند. این دف را در برخی از منابع عربی و ترکی، بندیر خوانده‌اند (← ملّاح، همانجا؛ غطاس عبدالملک خشبه، ج 1، ص 329؛ اوزالپ، ج 1، ص 158؛ شهرزاد قاسم حسن، همانجا).دفهای چهارگوش (مربع و مستطیل) از دوران باستان، با تفاوتهای اندکی در ساختار و تجهیزات، رایج بوده‌اند. در نوعی از آنها، حلقه‌ها یا زنگوله‌ها، برخلاف دفهای گرد، به بیرون قاب بدنه نصب می‌شوند و در گونه‌ای دیگر، چند رشته زه را پشت پوست به شکل قطری به دو گوشة درون قاب متصل می‌کنند (شعبانی، ج 2، ص 115؛ ملّاح، ص 314ـ315).به‌رغم تفاوتهای ظاهری، ساختمان اغلب دفها از شش جزء تشکیل شده که عبارت‌اند از: قاب بدنه یا کمانه، پوست، تعدادی گل‌میخ، قلابهای فلزی، حلقه‌ها یا سنجها یا رشته‌های زه، و تسمه یا بند. کمانه یا قاب دف حلقه‌ای چوبی است به پهنای 5 تا 5ر8 سانتیمتر، ضخامت 5ر1 سانتیمتر، و قطری که در مناطق مختلف برای انواع دف از 55 تا 60 سانتیمتر متغیر است. برای ساختن کمانه، قطعه‌چوبی دارای طول متناسب با اندازه نهایی قطر قاب (از 170 تا 190 سانتیمتر) را با فشار غلطکهای مخصوص به شکل دایره درمی‌آورند، سپس آن را در سایه می‌گذارند تا رطوبت چوب به‌تدریج خارج شود. پس از آن، ضخامت لبه یک طرف را به سه‌میلیمتر کاهش می‌دهند تا آمادة نصب پوست شود. برای هماهنگ‌بودن صدا در همة نقاط دف، دهانة قاب باید کاملاً گرد باشد. در ساخت کمانه، گاه به‌جای یک قطعه‌چوب، از دو لایة چوبی که ضخامتشان باهم به 5ر 1 سانتیمتر می‌رسد، استفاده می‌کنند. البته قاب یک‌لایه سبک‌تر و مرغوب‌تر از قاب دولایه است. در یک سمت قاب، که هنگام نواختن روبه‌روی نوازنده قرار می‌گیرد، نیم‌دایره فرورفته کوچکی در قاب ایجاد می‌کنند که جای قرارگرفتن انگشت شست دست چپ نوازنده است. چوب تاک و سرو با روکشی از چوب گردو برای ساخت قاب دف مناسب‌تر است. از چوب درختهای بید، چنار و نارنج نیز در ساخت قاب استفاده می‌شود. گاهی روی چوب را با صدف، استخوان، شاخ، چوبهای رنگین یا مفتولهای نقره مرصع می‌کنند. در ساخت قاب دف، از نی و برخی فلزات هم استفاده شده‌است. در مرحله بعد، قطعه‌ای از پوست حیواناتی چون بز، میش، آهو، بزکوهی یا ماهی را برای ساخت دف انتخاب و دباغی می‌کنند و با سریشم یا چسبهای دیگر روی دهانه قاب می‌چسبانند. کهنگی، یکنواختی در ضخامت، و رنگ پوست از نشانه‌های مرغوبیت آن و در کیفیت مطلوب صدای دف مؤثر است. در دفهای جدید، گاه به‌جای پوست، از تلق استفاده می‌شود. گاهی روی پوست دف را با نقشهای مختلف، نام اولیا و اشعار عرفانی تزیین می‌کنند. برای محکم‌تر کردن پوست روی قاب، گل‌میخهایی از جنس برنج، مس یا آهن را با فاصله‌هایی برابر بر لبه پشت قاب می‌کوبند. در گذشته، استفاده از گل‌میخهای چوبی رایج بوده‌است. در لبة داخلی قاب، حدود هجده قلاب یا میخ سرکج مسی یا آهنی می‌کوبند که فاصلة هریک از پوست، حدود 5ر3 و از قلاب مجاور، حدود سه سانتیمتر است. به هریک از این قلابها چهار حلقة برنجی، مسی یا آهنی می‌آویزند؛ بدین‌ترتیب که حلقة اول و دوم به‌صورت تک و حلقة سوم به شکل جفت از یکدیگر آویخته می‌شوند. قطر این حلقه‌ها معمولاً 5ر1 سانتیمتر است. گاهی درون قاب، تسمه‌ای از جنس چرم یا نخ نصب می‌کنند تا نوازنده برای پیشگیری از خستگی در اجراهای طولانی، آن را به دور مچ دستش بپیچاند (پورمندان، ص 77ـ78؛ درویشی، ج 2، ص 397، 401ـ402، 431ـ435، تصاویر؛ اوزتونا، همانجا؛ شعرانی، ص 92).از قدیم، برای در دست گرفتن دف هنگام نواختن، دو شیوه معمول بوده‌است: در شیوة اول، دف را با دست چپ به‌صورتی می‌گیرند که پهنای قاب مقابل صورت و سینه قرار گیرد و با انگشتان دست چپ، که مایل روی پوست قرار می‌گیرند، و انگشتان دست راست، که حالتی کشیده و آزاد دارند، به پوست ضربه می‌زنند. در شیوة دیگری که امروزه رایج‌تر است، دف را با دست چپ به سمت خارج بدن، کنار شانة چپ نگه می‌دارند. در این حالت، انگشتِ شستِ دستِ چپ نوازنده درون فرورفتگی پشت قاب و کف همان دست زیر قاب قرار می‌گیرد. چهار انگشت دیگر دست چپ روی کنارة پوست جا می‌گیرند. برای اجرای برخی از قطعات، گاه از انگشت اشاره دست چپ هم برای مهار دف کمک گرفته می‌شود. در نواختن دف، نقش اصلی برعهدة دست راست است. شست این دست روی لبة بیرونی قاب و انگشتان دیگر روی پوست قرار می‌گیرند. حرکات دست چپ فقط از ناحیه انگشتان است، اما دست راست بیشتر از مچ حرکت می‌کند.پوست دف را به‌لحاظ صدا دهی به سه بخش مرکزی، میانه، و کناره تقسیم می‌کنند. صدای قسمت مرکزی پوست را، که بَم‌تر و قوی‌تر است، تُم و صدای کناره‌های پوست را بَک می‌گویند. نواختن تُم، میانه، بک، انواع ریزها نظیر ریزِ پُر، ریزِ سَرندی، ریزِ ساده، ریزِ انگشتِ سوم، پیش‌ریز، دست‌بست، اشاره، و ضرابی از وظایف دست راست و اجرای میانه، چپ‌ریز، و همراهی در اجرای انواع ریزها از کارکردهای دست چپ است.حلقه‌ها و سنجها هم در صدا دهی دف و دایره نقشی مهم دارند. جدا از صدای معمول آنها به هنگام نواختن بر پوست، روشهایی برای به‌صدا درآوردن آنها متداول است، از جمله حرکت دف به بالا و پایین، چپ و راست، عقب و جلو، و نواختن دف در حالت خوابیده؛ در هریک از این حالتها، حلقه‌ها یا سنجها با نواختن بر پوست یا حتی بدون انجام‌دادن این کار، به بدنه و پوست یا به یکدیگر برخورد و صدا تولید می‌کنند. در روشی دیگر، با ساییدن کف و سرانگشتان دست راست بر پوست، صدایی خش‌مانند ایجاد می‌کنند. باید دانست استفاده از بیشتر این روشها، در شیوه‌های جدید دف‌نوازی رایج است و در شیوه‌های کهن، چندان جایگاهی نداشته‌است (← صبحی انور رشید، ص 196؛ غطاس عبدالملک خشبه، ج 2، ص 303؛ درویشی، ج 2، ص 398ـ399).تصاویر، تندیسها و نقشْبرجسته‌های بسیاری موجود است که نشان می‌دهد دف از دوران باستان در سرزمینهایی چون بین‌النهرین، مصر، فنیقیه، و حتی یونان و برخی از کشورهای اروپایی دیگر در اشکال گرد و چهارگوش کاربرد داشته‌است. کهن‌ترین تصویر از دف در نقشی از هزاره ششم پیش از میلاد بر دیوار معبدی در آناطولی دیده شده‌است. همچنین در نوشته‌هایی از تمدن سومر نیز از این ساز یاد شده‌است. از بیشتر این تصاویر پیداست که نواختن دف در آن دوران، بیشتر جنبة آیینی داشته و نوازندگان آن غالباً زنان بوده‌اند، از جمله لیپوشیا(زنده در 2380ق م)، نوة نارامسین ، شاه اَکِد (← ردموند ، ص 12، 22ـ25، 101). در شماری از تصاویر بازمانده از دورة پادشاهی جدید مصر (1549ـ1069ق م)، زنانی درحال نواختن دفِ چهارگوش دیده می‌شوند. در صحنة شکار گوزن نقش برجستة طاق بستان، متعلق به دورة ساسانی، آلت چهارگوشی دیده می‌شود که احتمالاً دف است (سمیر یحیی جمال، ص 313ـ 314؛ فروغ، ص 119).اعراب نیز از دورة پیش از اسلام با دف آشنا بودند و در جشنها و مراسم شادمانی از آن استفاده می‌کردند. گفته می‌شود هنگام ورود پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم به مدینه، دخترانی از طایفة بنی‌نجّار در پیشواز ایشان دف نواختند (عبدالکریم علّاف، ص 132). یکی از مشهورترین دف‌نوازان صدر اسلام ابوعبدالمنعم عیسی‌بن عبداللّه (متوفی 92)، معروف به طُوَیس*، بود. ظاهراً او نخستین کسی بود که آواز عربی را با وزن و ضربِ درست می‌خواند. در دورة عباسیان، ابویحیی حَکَم‌بن میمون (متوفی 180)، معروف به حَکَم وادی، در نواختن دف و آوازخواندن سرآمد بود. در اندلس، خوانندگان می‌بایست با علم عروض و نواختن دف آشنا می‌شدند (ابوالفرج اصفهانی، ج3، ص27، ج4، ص 219، ج 6، ص280؛ عبدالکریم علّاف، همانجا). دف در بیشتر سرزمینهای اسلامی یکی از سازهای اصلی مجالس بزم و شادی بوده‌است و بسیاری از شاعران در اشعار خود از آن یاد کرده‌اند. نقاشیهای متعددی از نواختن دف و دایره در بزمها و مراسم درباری و مردمی از زمانها و مکانهای مختلف در دست است (← آقاجانی‌اصفهانی و جوانی، تصاویر25، 39؛ دالجیت و جین، ص 251، 282، تصاویر؛آند ، ص 248، تصویر؛ دیویس ، ص 116، 286، تصاویر).گذشته از کاربرد بزمی، دف همواره پیوندی ناگسستنی با تصوف و آیینهای صوفیانه داشته‌است (← سماع*). امام‌محمد غزالی در فصلی از کیمیای سعادت (ج 1، ص 482ـ483)، نواختن دف را حتی با وجود حلقه‌های جلاجل مجاز شمرده، حال آنکه نواختن رَباب و چنگ و بربط را حرام دانسته‌است. احمدبن محمد طوسی (ص260ـ261) شنیدن دف را یکی از اسباب حرکت وجود آدمی از نقصان به‌سوی کمال ذکر کرده‌است. او (ص 265) دایرة دف را نمادی از دایرة هستی، پوست آن را نمادی از وجود مطلق، نواختن بر آن را نماد واردات الهی، و سنجهای پنج‌گانه‌اش را نماد مراتب مَلَکیت، ولایت، انسانیت، روحیت دانسته که به‌واسطة آنها حیات و علم خداوند به کائنات می‌رسد. مسعودبک بخارایی (ص 383) دف و چنگ و رباب و نی را ناطق به حق دانسته و بر آن است که عارف به هنگام سماع، ثنای خدا را از آنها می‌شنود. مولوی اشتیاق زیادی به سماع با صدای دف داشت؛ چنان‌که در غزلی که سروده‌است و آن را روی صندوق مزارش حک کرده‌اند، تقاضا می‌کند کسی بدون دف بر مزارش حاضر نشود (← ج 2، ص 83، غزل 683؛ نیز ← تفضلی، ص 193ـ194). افلاکی در مناقب‌العارفین (ج 1، ص 222ـ223، 320، 486ـ487)، حکایتهایی از سماع مولوی با آوای دف روایت کرده‌است. در میان عربها و ترکها هم نواختن دف بین پیروان طریقتهایی چون رفاعیه*، قادریه*، مولویه*، و خلوتیه* همواره رایج بوده‌است (← عبدالکریم علّاف، ص 133؛ اوزالپ، ج 1، ص160).در دوران معاصر دف همچنان در انواع موسیقیهای مردمی، آیینی، عرفانی، و رسمی کاربردی گسترده دارد. تقریباً در سرتاسر ایران نواختن دف متداول است، اما نوع مراسم و سازهایی که آن را همراهی می‌کنند، در هر منطقه تاحدی متفاوت است؛ مثلاً در خوزستان و هرمزگان، آن را در مراسم زار و گاه در کنار دمّام می‌نوازند و در خراسان، به‌همراه قُشمه و کمانچه یا دوتار نواخته می‌شود. مردم سیستان آن را در آیینهای صوفیانه مالِد می‌نوازند. دف در مراسم درویشان نعمت‌اللهی، گنابادی، صفی‌علی‌شاهی، و نورعلی‌شاهی، به‌ویژه در کرمان، نواخته می‌شود. در این مراسم، گروه دف‌نوازان به شکل جمعی آوازها و ذکرها را همراهی می‌کنند. در حلقه‌های ذکر سلسله قادریه در کردستان، درویشان نخست در حالت نشسته به نواختن دف همراه با اشعاری در حمد خدا و نعت رسول اکرم گوش می‌سپارند و سپس در حالت ایستاده، با صدای دف و طاس، ذکر حی‌اللّه را آغاز می‌کنند. گفتنی است اهمیت دف در طریقت قادریه بیشتر از سایر سلسله‌هاست و برخی از سلسله‌ها، همچون نقشبندیان، دف را به پیروی از درویشان قادری در حلقه‌های خود می‌نوازند. از سوی دیگر، در برخی مناطق، نواختن دایره و دف را برای مردان ناپسند می‌شمرند و دف‌نوازی را غالباً زنان برعهده می‌گیرند (← درویشی، ج 2، ص 399ـ400، 673ـ703، تصاویر؛ پهلوان، ص 99).در ترکیه از قدیم در گروه خوانندگان فصل، که نوعی موسیقی دسته‌جمعی است، سرْخواننده، که او را اصول‌بند، دف‌زن، یا دایره‌زن می‌گویند، با نواختن دف خواننده‌های دیگر را متوجه سرضرب صحیح می‌کند (← اوزتونا؛ اوزالپ، همانجاها). در عراق به هنگام استقبال از حاجیان، دف می‌نوازند. در این کشور و در مراکش در جشن ولادت پیامبر اسلام، برخی از آوازها را با دف همراهی می‌کنند (← عبدالکریم علّاف، همانجا؛ جنکینز و اولسن ، ص 114، تصویر). حسقیل‌بن شوته (1257ـ1336)، شمعون‌بن حسقیل (1263ـ1343)، و خضوری‌بن صالح شمه (متولد 1314) از دف‌نوازان مشهور عراق‌اند (← هاشم محمد رجب، ص 217). در لیبی نوعی رقص به نام دفوف رایج است که حرکات و ضرب‌آهنگ آن برگرفته از رقصهای صوفیانه است و رقصنده به هنگام اجرای آن دف می‌نوازد (عقیلی، ج 5، ص 188، 191، تصویر). در افغانستان دف از مهم‌ترین سازهای رایج بین زنان است که بیشتر در عروسیها به‌همراه رقص و آواز و مراسم غزل و چهاربیتی‌خوانی نواخته می‌شود. یکی از نوازندگان معاصر دایره در افغانستان غلام‌نبی زنده‌دل است که در 1355ـ1356ش/ 1977 در هرات به شهرت رسید (بیلی ، ص 19، 33ـ 35، 110؛ سلجوقی، ص 181، 261ـ262).اویغورها در اجرای مقامهای خود از دف در کنار سازهایی چون سه‌تار و قیچَک استفاده می‌کنند و نواختن آن در شهرهای کاشغر، تورفان ، و قُومول رایج است. همچنین درویشان دوره‌گردی که به آنها عاشق* یا قلندر می‌گویند، به دف‌نوازی مشهورند (هریس ، ص 17، 19، 23).از نوازندگان معاصر دایره می‌توان از محمود فرنام (1277ـ 1372ش) نام برد. همچنین نوازندگانی چون بیژن کامکار (متولد 1328ش) و مسعود حبیبی (متولد 1340ش) در ترویج دف بیرون از فضای خانقاه بسیار کوشیده‌اند. تشکیل گروههای دف‌نوازی، که نوازندگان آنها گاه به پنجاه تن می‌رسند و ضربهای متفاوتی را هم‌زمان با یکدیگر اجرا می‌کنند، و نت‌نگاری و ابداع نشانه‌های قراردادی برای ثبت فنون اجرایی دف، از دیگر رویکردهای امروزی در دف‌نوازی ایران است (درویشی، ج 2، ص 401).منابع: حسین آقاجانی‌اصفهانی و اصغر جوانی، دیوارنگاری عصر صفویه در اصفهان: کاخ چهلستون، تهران 1386ش؛ ابن‌منظور؛ ابوالفرج اصفهانی؛ علی‌بن احمد اسدی‌طوسی، لغت فرس، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1336ش؛ احمدبن اخی ناطور افلاکی، مناقب‌العارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا 1959ـ1961، چاپ افست تهران 1362ش؛مسعودبک بخارایی، الکشف فی بیان حقیقة‌السماع، در اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن: سماع نامه‌های فارسی، چاپ نجیب مایل‌هروی، تهران: نشر نی، 1372ش؛ مهران پورمندان، دایرة‌المعارف موسیقی کهن ایران، تهران 1379ش؛ کیوان پهلوان، تاریخ، فرهنگ و موسیقی، تهران 1388ش؛ ابوالقاسم تفضلی، سماع درویشان در تربت مولانا، تهران 1370ش؛ جین جنکینز و پل راوسینگ اولسن، موسیقی و ساز در سرزمینهای اسلامی، ترجمة بهروز وجدانی، تهران 1373ش؛ محمدرضا درویشی، دایرة‌المعارف سازهای ایران،تهران1380ش ـ ؛ دهخدا؛ لین ردموند، آن هنگام که دایره‌نوازان زن بودند: سرگذشت معنوی ریتم، ترجمة کیوان پهلوان و محمد ریاحی، تهران 1386ش؛ نصرالدین سلجوقی، موسیقی و تئاتر در هرات: سرایندگان و آوازخوانان حرفه‌ای و شوقی هنر تئاتر و هنرآفرینان هراتی، تهران 1383ش؛ سمیر یحیی جمال، تاریخ الموسیقی المصریة: اصولها و تطورها، ]قاهره[ 1999؛ عزیز شعبانی، شناسائی موسیقی ایران، ]شیراز[ 1354ش؛ منی سنجقدار شعرانی، تاریخ‌الموسیقی العربیة و آلاتها، بیروت 1987؛ صبحی‌انوررشید، الموسیقی فی العراق القدیم، بغداد 1988؛ احمدبن محمد طوسی، الهدیة السعدیة فی معان الوجدیة، در اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن، همان؛ عبدالکریم علّاف، الطرب عندالعرب، بغداد 1382/1963؛ مجدی عقیلی، السماع عندالعرب، ]دمشق ?1966ـ 1979[؛ محمدبن محمد غزالی، کیمیای سعادت، چاپ حسین خدیوجم، تهران1364ش؛ غطاس عبدالملک خشبه، المعجم الموسیقی‌الکبیر، قاهره 2003ـ ؛ مهدی فروغ، مداومت در اصول موسیقی ایران: نفوذ علمی و عملی موسیقی ایران در کشورهای دیگر، تهران 1354ش؛ انطونان لفّاج، الموسیقی العربیة : الاتها و اغنیاتها، ترجمة، شرح و تعلیق محمد قرفی، بیروت 2006؛ محمدتقی مسعودیه، سازهای ایران، عکاسان: سعید بهروزی و فرید سالمی، تهران 1384ش؛ المعجم‌الوسیط، تألیف ابراهیم انیس و دیگران، ]قاهره[: دارالدعوة، 1400/1980؛ لویس معلوف، المنجد فی اللغة، بیروت 1969؛ محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران 1371ش؛ حسینعلی ملّاح، فرهنگ سازها، تهران 1376ش؛ جلال‌الدین محمدبن‌محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیع‌الزمان فروزانفر، تهران 1355ش؛ بهروز وجدانی، فرهنگ ‌موسیقی ‌ایرانی، تهران 1376ش؛ هاشم محمدرجب، المقام‌العراقی و اعلام‌المغنین و الموسیقیین و مقاهی بغداد من عهد الخلفاء الراشدین و العهدین الاموی و العباسی و بعد سقوط الدولة العباسیة، بیروت 1429/ 2009؛Metin And, Minyatürlerle Osmanl-İslâm mitologyas, İstanbul 2008; John Baily, Music of Afghanistan: professional musicians in the city of Herat, Cambridge 1988; Daljeet and P.C. Jain, Indian miniature painting: manifestation of a creative mind, New Delhi 2006; Kristian Davies, The Orientalists: Western artists in Arabia, the Sahara, Persia & India, New York 2005; Rachel Harris, The making of a musical canon in Chineses Central Asia: the Uyghur Twelve Muqam, Aldershot, Engl. 2008; Mehmet Nazmi Özalp, Türk mûsikỉsi tarihi, İstanbul 2000; Yılmaz Öztuna, Türk mûsikỉsi kavram ve terimleri ansiklopedisi, Ankara 2000; Scheherazada Qassim Hassan, "Musical instruments in the Arab world", in The Garland encyclopedia of world music, vol.6, ed. Virginia Danielson, Scott Marcus, and Dwight Reynolds, New York: Routledge, 2002.2) مباحث فقهی. در متون اسلامی (احادیث) و به تبع آن در فقه، مباحث گوناگونی دربارة دادوستد کردن و کاربرد دف مطرح شده‌است. ازیک‌سو، مُفاد برخی احادیث منقول از پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم و اقوال برخی اصحاب نشان می‌دهد که به‌کار بردن دف نزد خداوند امری ناپسند است. مثلاً در روایتی تعبیر شده که فرشتگان به خانه‌ای که در آن دف باشد، وارد نمی‌شوند (← ابن‌ابی‌شیبه، ج 3، ص 322، ج 6، ص 233؛ ابن‌ابی‌جمهور، ج 1، ص 261). همچنین احادیث پرشماری در منابع حدیثی شیعه و اهل سنّت به‌طور کلی بر حرمت خرید و فروش و کاربرد آلات لهو و لعب (ملاهی) دلالت دارند (برای نمونه ← بیهقی، ج 10، ص 214ـ216؛ حرّعاملی، ج 17، ص312ـ 318) که دف از مصادیق‌آن به‌شمار می‌رود. بنابر حدیثی نبوی که در مجامع حدیثی شیعه و اهل‌سنّت نقل شده، آن حضرت فرموده که خداوند مرا به نابودساختن «مَعازِف» فرمان داده‌است (← احمدبن حنبل، ج 5، ص 268؛ کلینی، ج 6، ص 396). مراد از معازف را دف و دیگر ابزارهای لهو دانسته‌اند (← خلیل‌بن احمد، ابن‌اثیر، ذیل «عزف»؛ ابن‌حجر عسقلانی، ج10، ص 48).از سوی ‌دیگر، احادیث دیگری، به‌ویژه در منابع غیرامامی، نقل شده که از آنها تجویز کاربرد دف در پاره‌ای موارد استفاده می‌شود. مثلاً از پیامبر اکرم روایت شده که هنگام عقد ازدواج آن را با دف‌زدن آشکار سازید (اَعلِنوا هذا النکاحَ و اضرَبوا علیه بالدَّف)؛ یا تفاوت میان نکاح و سفاح (زنا) این است که نکاح با دف‌زدن علنی می‌شود (← احمدبن حنبل، ج 3، ص 418، ج 4، ص 259؛ سحنون، ج 2، جزء4، ص 194؛ قاضی نعمان، ج 2، ص 205؛ طوسی، 1414، ص 518ـ519). برخی روایات ناظر به دف‌زدن در مراسم عروسی در حضور پیامبر اسلام است. مثلاً بنابر روایتی، اسماء بنت عُمَیس در شب ازدواج امام‌علی و حضرت فاطمه علیهماالسلام در حضور پیامبر به دف‌زدن پرداخت (قاضی نعمان، ج 2، ص 206). بر پایة روایتی دیگر، پیامبر اکرم دف‌زدن کنیزان را در عید فطر تأیید کرد (← ابن‌ماجه، ج 1، ص 612؛ طبرانی، ج 23، ص 265). به‌استناد چنین احادیثی، مؤلفان جوامع حدیثی در آثار خود بابی دربارة جواز دف‌زدن برای اعلان نکاح و نیز دف‌زدن به هنگام ولیمه‌دادن گشوده‌اند (برای نمونه ← بخاری، ج 6، ص 137؛ ابن‌ماجه، ج 1، ص 611؛ بیهقی، ج 7، ص 288).در منابع فقه امامی به‌استناد احادیث متعدد دالّ بر حرمت کاربرد آلات لهو و ازآن‌رو که دف را از مصادیق آن می‌دانسته‌اند (به نظر نراقی، ج 18، ص 166، «انواع سازها»، مصداق قطعی ملاهی‌اند؛ نیز ← انصاری، ج 2، ص 47)، به‌گونه مطلق هرگونه کاربرد یا معاملة دف را حرام شمرده‌اند (← الفقه‌المنسوب للامام الرضا علیه‌السلام، ص 301؛ ابن‌ادریس حلّی، ج 2، ص 215، ج 3، ص 205؛ علامه حلّی، ج 2، ص 529). برخی از فقها، ازجمله شهید ثانی و محقق اردبیلی، دف را درصورتی مصداق آلات لهو به‌شمار آورده‌اند که دارای حلقه یا سنج (جُلجُل) باشد (← نراقی، ج 18، ص 165، 172). نراقی (ج 18، ص 162) این نکته را نیز یادآور شده که ضعف سند احادیث فراوانِ (المستفیضة من الاخبار) دالّ بر حرمت کاربرد آلات لهو،و به طور خاص دف،با اجماع و فتاوای فقها جبران می‌شود (برای مستندات عام ← همان، ج 18، ص 162ـ164). شیخ‌طوسی در برخی آثارش (← 1407ـ1417، ج 6، ص 307؛ 1351ش، ج 8 ، ص 224) و به تبع او برخی فقهای دیگر (← محقق حلّی، قسم4، ص913؛ شهید اول، ج2، ص126)، دف‌زدن را در مراسم عروسی و ختنه‌سوران جایز، اما مکروه دانسته‌اند. مستند اصلی این نظر را، احادیث منقول در منابع اهل سنّت دربارة توصیه به «اعلان نکاح» دانسته و گفته‌اند که ولیمة ختنه از باب قیاس، و چه‌بسا تنقیح مناط، بدان افزوده شده‌است (← شهید ثانی، ج14، ص183؛ مقدس‌اردبیلی، ج12، ص340ـ341؛ طباطبائی، ج 13، ص 265ـ266؛ خوانساری، ج 6، ص 113). هرچند طباطبائی (ج 13، ص 266) شهرت فتوایی و عملی بر مستثنا بودن کاربرد دف را در این دو مورد جبران‌کنندة ضعف سند برشمرده‌است، بسیاری‌از فقیهان متأخر امامی به‌استناد فقدان ادلّه قوی بر این استثناها یا از باب احتیاط، به حرمت مطلق کاربرد و استماع دف قائل شده‌اند (← مقدس اردبیلی، ج 12، ص 341؛ گلپایگانی، ص 157؛ خویی و تبریزی، ج 1، ص 374).گفتنی است که برخی از فقهای امامی، علاوه‌بر مناقشه دربارة ادلّه منصوص حرمت لهو، دربارة معنای «لهو» و مصادیق آن نیز مناقشه کرده و نهایتاً به‌اجماع و نفی خلاف بین اصحاب استناد کرده‌اند (← انصاری، همانجا؛ منتظری، ج 2، ص200؛ روحانی، ج 2، ص160؛ برای تفصیل بحث ← غنا*؛ لهو*).بیشتر فقهای مذاهب اهل سنّت کاربرد دف را در عروسی و ختنه‌سوران جایز شمرده‌اند (برای نمونه ← ابن‌قدامه، ج 7، ص 434؛ حَطّاب، ج 5، ص 248ـ249؛ خطیب شربینی، ج 4، ص 429). به‌نظر شماری از فقها، مراد از دف آن است که دارای حلقه یا سنج نباشد (← حَطّاب، ج 5، ص 249؛ ابن‌عابدین، ج 3، ص 9). مستند اصلی آنان، احادیثی است که در آنها به اعلان نکاح توصیه شده‌است (← کاسانی، ج 2، ص 252؛ حطّاب، ج 5، ص 26؛ نیز برای احادیث ← همین مقاله). بسیاری از آنها جواز کاربرد دف را ویژة زنان دانسته‌اند، اما دیگران این تفصیل را نپذیرفته‌اند (← حطّاب، ج 5، ص 249؛ خطیب شربینی، ج4، ص430؛ ابن‌عابدین، ج 5، ص 482). حتی شماری از فقیهان اهل سنّت، به‌ویژه شافعیان، به‌استناد احادیث یادشده، نه تنها دف‌زنی را در عروسی مکروه نمی‌دانند، بلکه به استحباب آن قائل‌اند (← کاسانی، ج 2، ص 253؛ ابن‌قدامه، ج8، ص117؛ شوکانی، ج6، ص338). شماری از فقیهان شافعی و غیرشافعی دف‌زدن را به‌گونه مطلق در هر مراسم شادی از قبیل اعیاد و بازگشت مسافر جایز دانسته‌اند (← غزالی، ج 2، ص 48؛ نَوَوی، ج 8 ، ص 206؛ حطّاب، ج 5، ص 248).منابع: ابن‌ابی‌جمهور، عوالی اللئالی العزیزیة فی الاحادیث الدینیة، چاپ مجتبی عراقی، قم 1403ـ1405/ 1983ـ1985؛ ابن‌ابی‌شیبه، المصنَّف فی الاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1409/1989؛ ابن‌اثیر، النهایة فی غریب‌الحدیث و الاثر، چاپ طاهر احمد زاوی و محمد محمد طناحی، قاهره 1383ـ1385/ 1963ـ1965؛ ابن‌ادریس حلّی، کتاب السرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، قم 1410ـ1411؛ ابن‌حجر عسقلانی، فتح‌الباری: شرح صحیح البخاری، بولاق 1300ـ1301، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛ ابن‌عابدین، حاشیة ردّالمحتار علی الدّر المختار: شرح تنویرالابصار، چاپ افست بیروت 1399/1979؛ ابن‌قدامه، المغنی، بیروت ] 1347[، چاپ افست ]بی‌تا.[؛ ابن‌ماجه، سنن ابن‌ماجة، چاپ محمد فؤاد عبدالباقی، ]قاهره 1373/ 1954[، چاپ افست ]بیروت، بی‌تا.[؛ احمدبن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بی‌تا.[؛ مرتضی‌بن محمدامین انصاری، کتاب‌المکاسب، ج 2، قم 1420؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیح‌البخاری، ]چاپ محمد ذهنی‌افندی[، استانبول 1401/1981؛ احمدبن حسین بیهقی، السنن الکبری، بیروت: دارالفکر، ]بی‌تا.[؛ حرّعاملی؛ محمدبن محمد حَطّاب، مواهب‌الجلیل لشرح مختصر خلیل، چاپ زکریا عمیرات، بیروت 1416/1995؛ محمدبن احمد خطیب شربینی، مغنی‌المحتاج الی معرفة معانی الفاظ المنهاج، ]قاهره [1377/1958؛ خلیل‌بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم 1405؛ احمد خوانساری، جامع‌المدارک فی شرح المختصر النافع، علق علیه علی‌اکبر غفاری، ج 6، تهران 1405؛ ابوالقاسم خویی و جواد تبریزی، صراط‌النجاة: استفتاءات لآیة‌اللّه العظمی الخوئی مع تعلیقة و ملحق لآیة اللّه العظمی التبریزی، قم 1416ـ1418؛ محمدصادق روحانی، منهاج‌الفقاهة: التعلیق علی مکاسب‌الشیخ الاعظم، ]قم[ 1376ش؛ عبدالسلام‌بن سعید سحنون، المُدَوَنَّة الکبری، التی رواهاسحنون‌بن سعید تنوخی عن عبدالرحمان‌بن قاسم عتقی عن مالک‌بن انس، قاهره 1323، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛ محمد شوکانی، نیل‌الاوطار: شرح منتقی‌الاخبار من احادیث سیدالاخیار، مصر: شرکة مکتبة و مطبعة مصطفی البابی الحلبی، ]بی‌تا.[، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛ محمدبن مکی شهید اول، الدروس الشرعیة فی فقه الامامیة، قم 1412ـ1414؛ زین‌الدین‌بن علی شهید ثانی، مسالک‌الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، قم 1413ـ1419؛ علی‌بن محمدعلی طباطبائی، ریاض‌المسائل فی بیان احکام الشرع بالدلائل، ج 13، قم 1422؛ سلیمان‌بن احمد طبرانی، المعجم الکبیر، چاپ حمدی عبدالمجید سلفی، چاپ افست بیروت 1404ـ?ـ140؛ محمدبن حسن طوسی، الامالی، قم 1414؛ همو، کتاب الخلاف، چاپ محمدمهدی نجف، جواد شهرستانی، و علی خراسانی کاظمی، قم 1407ـ1417؛ همو، المبسوط فی فقه الامامیة، ج 8 ، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران 1351ش؛ حسن‌بن یوسف علامه حلّی، نهایة‌الاحکام فی معرفة الاحکام، چاپ مهدی رجائی، قم 1410؛ محمدبن محمد غزالی، احیاء علوم‌الدین، بیروت 1406/1986؛ الفقه المنسوب للامام الرضا علیه‌السلام، و المشتهر ﺑ فقه الرضا، مشهد: مؤسسة آل‌البیت، 1406؛ نعمان‌بن محمد قاضی‌نعمان، دعائم‌الاسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الاحکام، چاپ آصف‌بن علی‌اصغر فیضی، قاهره ]1963ـ 1965[، چاپ افست ]قم، بی‌تا.[؛ ابوبکربن مسعود کاسانی، کتاب بدائع‌الصنائع فی ترتیب الشرائع، کویته 1409/1989؛ کلینی؛ محمدرضا گلپایگانی، ارشادالسائل، بیروت 1413/1993؛ جعفربن حسن محقق حلّی، شرائع‌الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، چاپ صادق شیرازی، تهران 1409؛ احمدبن محمد مقدس اردبیلی، مجمع‌الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الاذهان، چاپ مجتبی عراقی، علی‌پناه اشتهاردی، و حسین یزدی اصفهانی، ج 12، قم 1414؛ حسینعلی منتظری، دراسات فی المکاسب المحرمة، ج 2، ]قم [1417؛ احمدبن محمدمهدی نراقی، مستند الشیعة فی احکام الشریعة، ج 18، قم 1420؛ یحیی‌بن شرف نَوَوی، روضة‌الطالبین و عمدة‌المفتین، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ]بی‌تا.[.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 17
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده