دعانویسی

معرف

نوشتن ادعیه به‌منظور پیشگیری از شرور، علاج رویدادهای نامطلوب یا دستیابی به امور مطلوبِ غالباً این‌جهانی
متن
دعانویسی، نوشتن ادعیه به‌منظور پیشگیری از شرور، علاج رویدادهای نامطلوب یا دستیابی به امور مطلوبِ غالباً این‌جهانی. سابقة دعانویسی در جهان اسلام به‌درستی دانسته نیست. عرب پیش از اسلام، همچون اقوام دیگر، با انواع روشهای جادویی و استفاده از تعاویذ برای در امان‌ماندن از بلاها و رفع شرور آشنا بودند (← تعویذ*). ولی دعانویسی به‌معنای مصطلح مذکور در این مقاله، یعنی نوشتن و فروش دعاهای خاص برحسب درخواست و نیاز مشتریان، باید به مقطعی از تاریخ اجتماعی و فرهنگی مسلمانان مربوط باشد که روایت عامیانة دینی در زندگی روزانه، در کنار آموزه‌های رسمی و مَدرسی دینی، کاربرد یافت. در سنّت دینی اسلامی، آثار فراوانی در خواص‌القرآن و خواص‌الآیات نوشته شده‌است، از جمله الدرالنظیم فی خواص‌القران‌الکریم عبداللّه‌بن اسعد یافعی (متوفی 768) و شموس‌الانوار و کنوزالاسرار ابن‌الحاج تِلِمسانی (متوفی 737)؛ و نویسندگان بسیاری چون ابونُعَیم اصفهانی (متوفی 430)، ذَهَبی (متوفی 784)، ابن‌قَیّم جَوزیّه (متوفی 751) و سیوطی (متوفی 911) و در فرهنگ شیعه، حسین‌بن بسطام (قرن چهارم) و برادرش ــ عبدالله‌ــ و سیدبن طاووس که در آثارشان توصیه‌های پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم و امامان شیعه در استفاده از ادعیة مختلف برای درمان بیماریها را گردآوری کرده‌اند (← )دایرة‌المعارف قرآن( ، ذیل "Amulets"؛ برای فهرست مفصّلی از کتابهای ادعیه ← اصغر نیاوند و عبادی آق‌قلعه، ص 113ـ153). در متون حدیثی متأخرتر هم جمع‌آوری این احادیث رایج بوده مثلاً مجلسی بخش عمده‌ای از «کتاب القرآن و الذکر و الدعاء» بحارالانوار (جلد نوزده از تقسیم اصلی معادل مجلدات 89 تا 93 از چاپ 110 جلدی جدید) را به ذکر ادعیة روایت‌شده پیامبر و امامان شیعه در دفع و درمان انواع دردها و بیماریها، دفعِ شر جن، چشم‌زخم، سحر، قضای حوایج، دفع شر دشمنان و رفع شداید، افزایش روزی، دعاهای سفر و جز اینها اختصاص داده‌است (← مجلسی، ج 92، ص 48ـ304). این کتابها درواقع زمینة مدرسی آثار عامیانه‌ای بوده‌اند که بعدها در زندگی روزانة مسلمانان، کاربردهای وسیع یافتند. بااین‌حال، دعا در این معنا با آنچه در تعالیم رسمی اسلام دراین‌باره آمده، تفاوت دارد. در این تعالیم، دعا راه و وسیلة گفتگو و ارتباط بندة مؤمن با خداست و در آن، ویژگی تصرف یا تسخیر و تحت‌تأثیر قرار دادن قوای ماوراءالطبیعی در جهت حصول منافع به ارادة انسان در مدنظر نیست بلکه در حقیقت، استغاثه و تضرع بنده در برابر پروردگار مورد توجه است.دعانویسان، غالباً افرادی از طبقة متوسط بودند که تحصیلات یا اطلاعات ناقصی در علوم دینی داشتند (← کیانی، ص 245) و معمولاً از علمای برجستة دین نبودند (قس ماسه ، ج 2، ص 330، که نوشتهاست مجتهد بزرگ شیراز برای دفع بیماری همه‌گیری در این شهر دعا نوشت؛ بااین‌حال، این نمونه حاکی از دعانویسی به‌عنوان یک اشتغال نیست). داشتن سواد، به‌ویژه آگاهی از متون دینی، به برخی افراد فرصت می‌داد تا در میان طبقات فرودست موقعیتی ممتاز بیابند و در کنار دعانویسی، به فال‌گیری، رمّالی، طبابت، تعبیر خواب، نوشتن و خواندن نامه‌ها و حواله‌ها و فعالیتهای مشابه بپردازند. از همین‌رو در هر منطقه، عوام معمولاً معدودی افراد باسواد را، بالقوه واجد این توانایی می‌دانستند. در ایران به دعانویس، ملا*، آقا، میرزا و سرکتاب‌بین گفته می‌شد (پولاک ، ج 2، ص 83؛ آدامز، ص 446؛ ماسه، ج 2، ص 304،310؛ کیانی، همانجا؛شهری‌باف، 1367ـ 1368ش، ج5، ص 258؛ اکرامی، ص157ـ 158؛ د. ایرانیکا، ذیل واژه؛ برای بازتابی از آن در ترانه‌های عامیانه ← همایونی، ص 389؛ علمداری، ص 102ـ103). مسلمانان افریقا به کسانی که انواع تعویذ، دعا و نَظَرقربانی را به بومیان می‌فروختند طلبه/ صوفی/ مُرابط (← عبداللّه عثمان التوم ، ص 415ـ417؛ لانتیه ، ص 294ـ295؛ )دایرة‌المعارف قرآن(، همانجا) و گاه فقیه یا فقیه روحانی می‌گفتند و تصور بر آن بود که این افراد به‌وسیلة تعاویذ و رُقْیه‌ها بر جنّیان و عفریتها تسلط دارند («عرب مرسی مطروح»، ص 553، 555).مُلای یک روستا مرجع همة نیازهای روحانی و ماوراء الطبیعی عوام بود و مردم، علاوه‌بر مسائل معنوی و شرعی، برای حصول انواع مقاصد دنیوی خود نیز از او کمک می‌خواستند. مثلاً برای به سلامت‌ماندن گوسفندانی که شب به آغل بازنگشته‌اند یا بستن دهان درندگان نزد ملای باسواد دِه می‌رفتند تا دعایی بنویسد (← فیلبرگ ، ص 257ـ258؛ کیانی، ص 246)، در کشتیهای بزرگ صید مروارید، ملای دعانویسی همراه می‌بردند (ساعدی، ص 105) و در جنگها گاه گروهی از روحانیان را به‌عنوان لشکر دعا در سپاه جای می‌دادند (د. اسلام، چاپ دوم، ج 3، ص 199). گاه ملا صرفاً کسی بود که سواد خواندن و نوشتن داشت (← ملا*) و کسانی که از طرف بی‌سوادان نامه می‌نوشتند، گاهی به درخواست آنان برایشان دعاهای محبت و تحریک یا زبان‌بند و جز اینها نیز می‌نوشتند و می‌فروختند (← ابن‌اخوه، ص 275ـ276). برای دعانویسی، در موارد بسیاری به درویشان و صوفیان و سادات نیز مراجعه می‌شد (← سرنا ، ص 146؛ ویلز، 1368ش، ص 196؛ همو،1363ش، ص 167؛ ماسه، ج 2، ص 331ـ332؛ مدرسی چهاردهی، ص 92؛ سالاری، ص 36، 373؛ طباطبائی اردکانی، ص 625ـ 627؛ )دایرة‌المعارف قرآن(، همانجا؛ برای حضور درویشان در قصه‌های عامیانه به‌عنوان دعانویس ← میرکاظمی، ص82 ـ94؛ درویشیان و خندان، ج 3، ص 289ـ291). کسانی که مشتری دعاهای حک‌شده بر لوحه‌های فلزی از جمله نقره بودند به صنعت‌کاران نقره‌کار و حکاک مراجعه می‌کردند (ویلز، 1368ش، ص 228).دعانویسان غالباً مذکر بودند و معمولاً به مشتریان خود نسخه‌هایی از ادعیة کتابهای عامیانه‌ای چون سرالاسرار، هرمس الهرامسه، نوامیس افلاطون، خواص‌الحروف، جامع‌الدعوات، مجمع الدعوات‌الکبیر، کلیات کنزالحسینی، اسرار قاسمی و طلسمات طمطم هندی را می‌فروختند و توصیه می‌کردند مشتریان این دعاها را در جایی محفوظ قرار دهند یا به‌ترتیبی خاص دفن کنند تا مقصود حاصل آید و گاه کاغذ دعا را در آب می‌شستند و آب آن را به مشتری می‌دادند (← همانجا؛ اسدیان خرم‌آبادی و همکاران، ص 171ـ173؛ اکرامی، همانجا). معمول‌ترین این دعاها عبارت بود از: دعای امّالصبیان (برای حفظ مادر و طفل نوزاد او)، چهارده سلام شامل آیاتی از قرآن که واژة سلام در آنها آمده (برای نمونه ← رعد: 24؛ ابراهیم: 23؛ نحل: 32؛ مریم: 47؛ احزاب: 44؛ یس: 58؛ و صافات: 79)، آیات الحفظ (برای نمونه ← «فَاللَّهُ خَیرٌ حافِظاً...»، یوسف: 64 و «اِنّا لَهُ لَحافِظُون...»، حجر: 9)، دعایی به‌صورت هفت ع به هم پیوسته که بر صفحه قلع حک می‌شد، اسامی اصحاب کهف (← دانشنامة زبان و ادب فارسی، ذیل «اصحاب کهف»)، نوزده بسم‌اللّه که بر پارچه‌ای سبز می‌نوشتند، وَاِنْیکادُ و دعای تیغ‌بند (← شهری‌باف، 1381ش، ج 3، ص 183ـ184، 340، ج 4، ص 444 و پانویس 84).گاه زنان، به‌ویژه پیرزنان، نیز به دعانویسی می‌پرداختند ()دایرة‌المعارف قرآن(، همانجا). دعانویسی یک شغل به‌شمار می‌رفت، مثلاً در سرشماری 1301ش در تهران، رسماً 25 تن دعانویس شناخته شده‌بودند (شهری‌باف، 1367ـ1368ش، ج 1، ص 84؛ د. ایرانیکا، همانجا). ولی بسیاری از دعانویسان شغل اصلی دیگری داشتند و دعانویسی کار فرعی آنان بود. ویلز (1368ش، ص 196) از دو برادر سید ثروتمند در اصفهان یاد کرده که علاوه بر فال‌گیری* و دعانویسی به کشاورزی و تجارت نیز اشتغال داشتند و در خانه‌ای مجلل زندگی می‌کردند. برخی دعانویسان دکان و جای کسب ثابتی داشتند و برخی دیگر دوره‌گرد بودند و مشتریان، آنها را به خانه‌های خود دعوت می‌کردند (انجوی شیرازی، ج 2، ص 278؛ شهری‌باف، 1367ـ 1368ش، ج 5، ص 258). دعانویسان، گاه با فال گرفتن برای مردم و ترساندن آنها از بیماریها و حوادث آینده، آنان را به خریدن انواع دعاها تشویق می‌کردند (شهری‌باف، 1367ـ 1368ش، ص 257ـ258؛ همو، 1381ش، ج 4، ص 444، پانویس 84). دست‌فروشان نیز گاه کتابهای دعانویسی و تعاویذ و طلسمها را در مکانهای معیّنی مانند جلوخان مسجد شاه (مسجدامام‌خمینی فعلی) در تهران می‌فروختند (همو، 1381ش، ج 3، ص 335، 339ـ340). معرکه‌گیرها (← معرکه‌گیری*) نیز گاه دعافروشی می‌کردند (همان، ج 3، ص 340).دستمزد دعانویسی بسیار متفاوت بوده و دراین‌باره از مبالغ بسیار جزئی تا کلان، گزارشهایی در دست است. اکرامی از دستمزد بیست تومان تا یکصد هزار تومان در دهة هشتاد شمسی در خراسان (ص 158) و لوفلر در اوایل دهة پنجاه شمسی از مبلغ پانصد تومان (ص 125) سخن گفته‌اند که به نسبت بهای گزافی بوده‌است. در مناطق روستایی و عشایری، گاه یک مرغ به‌عنوان دستمزد به دعانویس داده می‌شد (کیانی، ص 246).معمولاً در هر منطقه، دعانویسی بوده‌است. بااین‌حال، گاه مشتریان براساس شهرت یک دعانویس یا دست‌نیافتن به مقصود از دعانویسان محلی، به دعانویسان نواحی دورتر مراجعه می‌کردند (پاینده، ص 235ـ236؛ لوفلر، همانجا). دعاها معمولاً مهلت و تاریخ مصرف داشتند و هرگاه مهلت دعایی تمام می‌شد، آن را در آب روان می‌انداختند یا در شکاف دیواری پنهان می‌کردند تا از نظرها دور و حرمت آن محفوظ بماند(اکرامی، همانجا). در بسیاری موارد، دعانویس اوراد و کلمات نامربوط و گاه تمسخرآمیز به مشتریان می‌فروخت و البته آنها را از بازکردن و خواندن متن دعا بر حذر می‌داشت (← ماسه، همانجا؛ کیانی، ص 245). به‌ندرت ممکن بود شخصی که به این دعاها باور دارد، در مقام امتحان تجربی آنها برآید و صرف دست‌نیافتن به مقصود از یک دعا موجب قطع مراجعه مشتری به دعانویس نمی‌شد.مشتریان دعانویسان معمولاً زنان و طبقات بی‌سواد یا کم‌سواد بودند (ابن‌اخوه، ص 275ـ276؛ ویلز، 1368ش، ص 228؛ انجوی شیرازی، ج 2، ص 278) که غالباً دعانویسان به شیوه‌های گوناگون از آنان سوءاستفاده می‌کردند (← ویلز، 1368ش، ص331؛ شهری‌باف، 1367ـ 1368ش، ج5، ص262ـ 263؛ مدرسی چهاردهی، ص 92). هر چند برخی با تحصیلات عالی نیز در شمار قربانیان این سوءاستفاده‌ها بوده‌اند (مثلاً ← گزارش روزنامه شرق، سال 1، ش 5، 6 شهریور 1382، ص 17).دعانویسی به مقاصد گوناگونی صورت می‌گرفته‌است. از جمله پرکاربردترین آنها، دور داشتن جن* و دفع و درمان عوارض سوء ناشی از تأثیر جنّیان در زندگی آدمیان بوده‌است (← اکرامی، ص 157ـ159). در دفع شر جن و درمان بیماریهایی مثل صرع که آن را ناشی از جن‌زدگی می‌دانستند، ملای دعانویس به شخص جن‌زده نان و نمک می‌خوراند یا با اجرای آداب سرطاس‌نشستن یا جن را در شیشه‌کردن مزاحمت آن را رفع می‌کرد (ماسه، ج 2، ص 364ـ365). در پیدا کردن دزد اموال نیز دعانویس معمولاً کودک نابالغی را وامی‌داشت در کاسه آب یا در آیینه خیره شود و سپس با خواندن اورادی، ارواح جنّیان را برای یافتن دزد به خدمت می‌گرفت (پولاک، ج 2، ص 81 ـ82؛ ماسه، ج 2، ص 304؛ برای عملیاتی مشابه ← دونالدسون، ص 200ـ201). عوام در درمان ماوراءالطبیعی بیماریها نیز بسیار به دعانویسان مراجعه می‌کردند. بیمار برای بهبود باید کاغذ دعا را می‌بلعید یا آن را در آب می‌شست و آب را می‌نوشید یا کاغذ را می‌سوزاند و خاکسترش را در آب می‌ریخت و می‌خورد (← آدامز، ص 209؛ رایس ، ص 255؛ ماسه، ج 2،ص 331ـ332، 336، 343). اصولاً طب تجربی با درمانهای ماوراءالطبیعی، به‌ویژه دعانویسی، همراه بود (دروویل ،ص308؛ ماسه، ج 2، ص 350). به بیماری که به این شیوه تحت درمان قرار می‌گرفت، «دعایی» می‌گفتند (پاینده، ص 236).همایونی (ص 349ـ362، با ذکر متن ادعیه)، علاوه‌بر دعای جن‌زده، دعاهای رایج را به‌این‌ترتیب برشمرده‌است: دعای مضرتی، برای کسی که به نقطه‌ای خیره می‌شود و رفتاری دیوانه‌وار دارد؛ دعای نَزْله‌بند، برای کسی که درد مفاصل یا دردی بدون زخم و جراحت چون سردرد و کمردرد داشته‌باشد؛ دعای دل‌بند، برای جلب علاقه و محبت؛ دعای سحر و سیاهی، برای ایجاد تنفر میان دو نفر؛ دعاهای طبقه‌بند، سِل‌بند و زَهره درد، برای دفع بیماریهای گوسفندان؛ و دعای شیر، برای زنی که شیرش کم می‌شود. دعای زبان‌بند برای بستن زبان دشمنان و بدخواهان، به‌خصوص مادرشوهر، و دعای جلب مهر و محبت و آبستنی از دعاهای مورد علاقه زنان عامی بوده‌است (شکورزاده، ص 303؛ شهری‌باف، 1381ش، ج 3، ص 147، ج 4، ص 67ـ 68؛ برای انواع دعاهای رایج در عراق ← باسم عبدالحمید حمودی، ص 118ـ137؛ برای دعای سن‌بند (دفع آفت گندم) و بستن دَمِ گزنده ← طباطبائی اردکانی، ص 625ـ627). بسیاری از دعاها نیز به‌سبب کثرت استفاده و تکرار فراوان چنان نزد مردم رایج بوده که بدون مراجعه به دعانویس، خود آنها را می‌نوشتند و به کار می‌بردند (اسدیان‌خرم‌آبادی و همکاران، ص 173).منابع : علاوه بر قرآن؛ ابن‌اخوه، کتاب معالم‌القربة فی‌احکام الحسبة، چاپ محمد محمود شعبان و صدیق احمد عیسی مطیعی، ]قاهره[ 1976، چاپ افست ]قم[ 1408؛ محمد اسدیان خرم‌آبادی، محمدحسین باجلان فرخی، و منصور کیائی، باورها و دانسته‌ها در لرستان و ایلام، تهران 1358ش؛ شهرام اصغر نیاوند و فاطمه عبادی آق‌قلعه، «کتاب‌شناسی ادعیه»، کتاب ماه‌دین، سال 4، ش 9 و10 (تیر و مرداد 1380)؛ محمود اکرامی، از ما بهتران: پژوهشی در فولکلور مردم خراسان، مشهد 1382ش؛ ابوالقاسم انجوی شیرازی، جشنها و آداب و معتقدات زمستان، تهران 1379ش؛ باسم عبدالحمید حمودی، سحرالحقیقة: شخصیات و کتب و دراسات فی‌التراث الشعبی، بغداد 2000؛ محمود پاینده، آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران 1355ش؛ دانشنامة زبان و ادب فارسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت، تهران: فرهنگستان زبان و ادب فارسی، تهران 1384ش ـ ، ذیل «اصحاب کهف» (از ابراهیم موسی‌پور)؛ گاسپار دروویل، سفر در ایران، ترجمة منوچهر اعتمادمقدم، تهران 1364ش؛ علی اشرف درویشیان و رضا خندان، فرهنگ افسانه‌های مردم ایران، تهران 1378ش ـ ؛ غلامحسین ساعدی، اهل هوا، تهران 1355ش؛ عبدالله سالاری، فرهنگ مردم کوهپایه ساوه، تهران 1379ش؛ کارلا سرنا، سفرنامة مادام کارلا سرنا: آدمها و آیینها در ایران، ترجمة علی‌اصغر سعیدی، تهران 1362ش؛ ابراهیم شکورزاده، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران 1363ش؛ جعفر شهری‌باف، تاریخ اجتماعی تهران در قرن سیزدهم، تهران 1367ـ1368ش؛ همو، طهران قدیم، تهران 1381ش؛ محمود طباطبائی اردکانی، فرهنگ عامة اردکان، تهران 1381ش؛ «عرب مرسی مطروح»، المقتطف، ج 47، ش 6 (23 محرّم 1334)؛ مهدی علمداری، فرهنگ عامیانه دماوند، تهران 1379ش؛ کارل گونار فیلبرگ، ایل‌پاپی: کوچ‌نشینان شمال‌غرب ایران، ترجمة اصغر کریمی، تهران 1369ش؛ منوچهر کیانی، سیه چادرها: تحقیقی از زندگی مردم ایل قشقایی، تهران 1371ش؛ ژاک لانتیه، دهکده‌های جادو: جادو و جادوگری در قبایل انسانهای نخستین (آنتروپولوژی)، ترجمة مصطفی موسوی (زنجانی)، تهران 1373ش؛ مجلسی؛ نورالدین مدرسیچهاردهی، سلسله‌های صوفیه ایران، ]تهران[ 1360ش؛ حسین میرکاظمی، چهل‌گیسو طلا: افسانه‌های مردم مازندران، گلستان و ترکمن صحرا، تهران 1382ش؛ چارلز جیمز ویلز، ایران در یک قرن پیش: سفرنامة دکتر ویلز، ترجمة غلامحسین قراگوزلو، ]تهران[ 1368ش؛ همو، تاریخ اجتماعی ایران در عهد قاجاریه، ترجمة سیدعبدالله، چاپ جمشید دودانگه و مهرداد نیکنام، تهران 1363ش؛ صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، مشهد 1371ش؛Abdullahi Osman EL- Tom, "Drinking the Koran: the meaning of Koranic verses in Berti erasure", in Popular Islam: south of the Sahara, ed. J.D.Y. Peel and C.C. Stewart, Manchester: Manchester University Press, 1985; Isaac Adams, Persia by a Persian: being personal experiences of manners, customs, habits, religious and social life in Persia, London 1906; Bess Allen Donaldson, The wild rue: a study of Muhammadan magic and folklore EIr., s.v. "Do‘ā- nevīsī" (by Ahmad Mahdawī 1973; NewYork repr. 1938, London Iran, in Dāmgānī); Encyclopaedia of the Qur’ān, ed. Jane Dammen McAuliffe, Leiden: Brill, 2001-2006, s.v. "Amulets" (by Kathleen Malone O'Connor); EI2, s.v. "Harb.VI: India.2"; Reinhold Loeffler, Islam in practice: religious beliefs in a Persian village, Albany, N.Y. 1988; Henri Massé, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris 1938; Jakob Eduard Polak , Persien: des Land und seine Bewohner, Leipzig 1865; Clara Rice, Persian women and their ways, London 1923.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 17
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده