دستورالمدینة، نخستین سند قانونی در اسلام، که پیامبر صلیاللّهعلیهوآلهوسلم پس از هجرت به مدینه برای تنظیم مناسبات قبایل و گروههای مسلمانان با یکدیگر و با یهودیان وضع کرد. در منابع کهن، از این سند که احکام و مواد آن الهام گرفته از قرآن است، با عنوان کتاب، صحیفه (← واقدی، ج 1، ص 176؛ ابنهشام، ج 2، ص 147، 150؛ ابوعبید، ص260، 263ـ264؛ بلاذری، 1996ـ2000، ج 1، ص 334) یا عهد (بلاذری، 1996ـ2000، ج 1، ص 363) یاد شدهاست و پارهای محققان معاصر مسلمان و اروپایی آن را دستور المدینه (قانون مدینه؛ ← ولهاوزن ، ص 7؛ وات، 1981، ص 221؛ سارجنت ، ص 158؛ محمد حمیداللّه، 1407، ص 57؛ هاشم یحیی ملاح، ص 57)، وثیقه (عاملی، ج 5، ص 127) یا معاهده (حسنی، ص280؛ خدّوری ، ص 205) ذکر کردهاند. از متن دستورالمدینه در روایات ابنهشام (همانجا) و ابوعبید (همانجا) نیز معلوم نمیشود که آیا پیامبر این سند را همچون دیگر عهدنامهها پس از گفتگو با طرفهای مقابل نوشتهاست یا خیر. از سویی، باتوجه به معنای «کتاب» در قرآن کریم، این سند را باید فرمانی لازمالاجرا دانست که پیامبر از مردم خواست از آن پیروی کنند (صالح احمد علی، 1388، ص 51ـ52). برنارد لوئیس(ص 42ـ43) نیز گفتهاست که این سند معاهدهای به معنای مرسوم آن نیست، بلکه اعلامیهای یکطرفه است. بااینهمه، مطابق روایات، نگارش سند (کتاب) میان پیامبر و یهودیان پس از آن بود که همة یهودیان با آن حضرت صلح و سازش کردند (← واقدی؛ ابنهشام، ج 1، ص 147؛ بلاذری، 1996ـ 2000، همانجاها؛ قس صالح احمد علی، 1388، ص 52).نخستین بار، متن کامل دستور المدینه را ابنهشام (ج 2، ص 147ـ150) به روایت از ابناسحاق (متوفی 151)، با حذف سند نقل کردهاست و سپس کسانی همچون سهیلی (ج 4، ص240ـ243)، ابنسیدالناس (ج 1، ص 318ـ320) و ابنکثیر (ج 2، ص320ـ323) آن را نقل کردهاند. ابوعبید (ص260ـ264) و ابنزَنْجُویَه (ج 2، ص 466ـ470) نیز متن کامل آن را به روایت از ابنشِهاب زُهری (متوفی 124) نقل کردهاند. بهجز تقدم و تأخر پارهای عبارات، اختلاف در برخی واژهها یا افزوده شدن بندهایی اندک، روایات گوناگون دستور المدینه در نقل ابنهشام، ابوعبید و ابنزنجویه بسیار همسان است (عمری، ج 1، ص 273).افزون بر این، گزیدههایی از آن بهصورت ناقص در منابع حدیثی ذکر شدهاست. در مهمترین کتابهای سیره و منابع تاریخی، از صلح پیامبر با یهودیان، مناسبات مهاجران و انصار (که موضوع دو بخش دستور المدینه است) و از سندی که پیامبر در این باره نوشت یاد شدهاست (← ادامه مقاله). بنابراین، نظر یوسفالعُشّ (← ولهاوزن، ترجمة عربی، ص20ـ21، پانویس9) دربارة ساختگیبودن این سند با استناد به اینکه در کتابهای فقهی و مجموعههای احادیث صحیح ذکر نشده و ابناسحاق نیز آن را بدون سند روایت کردهاست، پذیرفته نیست. بهعلاوه، سبک این سند بیانگر صحت و اصالت آن است، زیرا متن آن از جملههایی کوتاه و ساده تشکیل شده و دارای ترکیبی غیرپیچیده است. تکرار در آن بسیار است و در آن، از کلمات و تعبیرهایی استفاده شده که در عصر پیامبر رایج و شناختهشده بودهاست و حاوی سخنانی در مدح یا ذمّ هیچ فرد یا گروهی نیست. اصول ذکرشده در این سند با آیات و تعالیم قرآن کریم و مقتضیات آن روز موافق است (صالح احمد علی، 1388، ص 51ـ52؛ وات، 1981، ص 225). تشابه بسیارِ سبک این سند با سبک دیگر نامههای پیامبر از دیگر دلایل وثاقت آن است (عمری، ج 1، ص 275؛ قس حسنی، همانجا). به هر روی، اغلب محققان و مورخان معاصر دستور المدینه را سندی معتبر و بسیار مهم دانستهاند (← عمری؛ حسنی، همانجاها؛ وات، 1978، ص 93؛ لوئیس، ص 42)، که به فهم دورة آغاز تاریخ اسلام در مدینه کمک میکند (← ولهاوزن، ص 7؛ صالح احمد علی، 2001، ص 109؛ هاشم یحیی ملاح، همانجا؛ وات، 1978، ص 94).دربارة تاریخ نگارش دستور المدینه اقوال گوناگونی وجود دارد. طبق پارهای روایات، پیامبر اکرم در آغاز ورود به مدینه «قرار صلحی با یهود» نوشت و با آنان معاهده بست (← واقدی، همانجا؛ بلاذری، 1996ـ2000، ج 1، ص 334؛ همو، 1413، ص 17؛ طبری، ج 2، ص 479). بلاذری (1996ـ2000، همانجا) این امر را پیش از نزول فرمان الهی دایر بر جهاد و قبل از اقدام پیامبر به هرگونه جنگ دانستهاست. دیاربکری (ج 1، ص 353) تاریخ عقد عهدنامة پیامبر با یهودیان مدینه را ماه پنجم هجرت نوشتهاست. ابنهشام (ج 2، ص 147ـ150) قراری را که پیامبر میان مسلمانان مدینه با یکدیگر از یکسو، و میان آنها و یهودیان از سوی دیگر نوشت، پیش از قرار برادری میان مهاجران و انصار در ماه پنجم (← ابنقتیبه، ص 152) یا هشتم هجرت (مَقریزی، ج 1، ص 49) دانستهاست. ابوعبید (ص 266) هم آن را در آغاز ورود پیامبر به مدینه، پیش از تسلط و قدرت گرفتن اسلام و قبل از مأموریت پیامبر از جانب خداوند به جهاد و گرفتن جزیه از اهل کتاب (طوایف یهودی بنیقَیْنُقاع* و بنینَضیر* و بنیقُرَیظه* ذکر کردهاست (نیز ← صالحیشامی، ج 3، ص 555).از این شواهد، برمیآید که دستورالمدینه مکتوبی واحد بوده و همة بندهای آن در سال نخست هجری نوشته شدهاست (← ابنهشام، همانجا؛ هاشم یحیی ملاح، ص 58، 63). براساس آرای دیگر، این سند در سال دوم (← طبری، ج 2، ص 486)، پیش از وقوع جنگ بدر* در ماه رمضان (ولهاوزن، همانجا؛ خدّوری، ص 206) نوشته شدهاست. برخی دیگر تاریخ تألیف آن را پس از جنگ بدر دانسته و معتقدند پس از پیروزی مسلمانان در این جنگ، که پیامبر و پیروانش در مدینه پایگاهی نیرومند یافتند و هنگامی که تلاش یهود برای ایجاد آشوب بر ضد مسلمانان در مدینه افزایش یافت، سند مزبور نوشته شد و طبق مُفاد آن، پیامبر مرجع اعلای تمام ساکنان مدینه بهشمار آمد (← دوری، ص 21ـ22؛ صالح احمد علی، 1388، ص 53، 62). هیوبرت گریم (ج 1، ص 76) نیز با ذکر دلایلی از جمله اشارات دستور المدینه به جنگ در راه خدا نتیجه گرفتهاست که هنگام نگارش این سند، مسلمانان در جهاد بودهاند و اتخاذ موضع دشمنی مؤمنان مدینه (انصار) با قریش فقط پس از جنگ بدر متصور است (نیز ← محمد حمیداللّه، 1407، ص60، بند17، 19، ص 62، بند45)، اما لئونه کائتانی ، خاورشناس ایتالیایی، دلایل وی را قطعی ندانستهاست (← ج 1، ص 404؛ نیز ← وات، 1981، ص 225ـ226).محمد حمیداللّه (1389، ص 12ـ13) دستور المدینه را شامل دو بخش یا دو مکتوب جداگانه دانستهاست که مورخانی همچون ابناسحاق آنها را ادغام کردهاند (نیز ← دوری، ص 21؛ خدّوری، ص 206، پانویس 13). او (همانجا) تاریخ تألیف بخش نخست (دربارة مهاجران و انصار) را چند ماه پس از ورود پیامبر به مدینه، و تاریخ نگارش بخش دوم (دربارة پیمان با یهودیان) را پس از جنگ بدر دانستهاست (قس عمری، ج 1، ص 276، 281 :انعقاد عهدنامة صلح با یهودیان در آغاز ورود پیامبر به مدینه و قبل از جنگ بدر، و تاریخ سند میان مهاجران و انصار پس از جنگ بدر بودهاست).اینکه پارهای از محققان معاصر، محتوای دستور المدینه را شامل دو بخش با تاریخ نگارشِ متفاوت دانستهاند، چهبسا ازآنرو است که در برخی منابع به مناسبت بحث، متن یکی از این دو بخش نقل یا به آن اشاره شدهاست. چنانکه واقدی (همانجا)، بلاذری (1996ـ2000، ج 2، ص 334، 363) و طبری (ج 2، ص 479) فقط به نوشتة پیامبر که متضمن صلح با یهودیان بودهاست، اشاره کردهاند. در روایات دیگر، فقط از نوشتة پیامبر دربارة مناسبات مهاجران و انصار و پارهای از بندهای آن یاد شدهاست (← ابنابیشیبه، ج 6، ص 377؛ احمدبن حنبل، ج 1، ص 271؛ کلینی، ج 5، ص 31) و بیهقی (ج 8 ، ص 106) خلاصهای از آن را براساس روایت ابناسحاق نقل کردهاست. این نوشته به قولی، به شمشیر پیامبر (که بعداً به علی علیهالسلام رسید) آویخته بود (← ابنسعد، ج 1، ص 486؛ طبری، ج 2، ص 486؛ نیز ← عمری، ص 278).سارجنت (ص 158ـ159) عقیده دارد که دستور المدینه در اصل هشت سند جداگانه بوده که در تاریخهای متفاوت نوشته شدهاست و سپس، مورخان آنها را در قالب یک سند گرد آوردهاند (نیز ← وات، 1981، ص 226ـ227). هاشم یحیی ملاح (ص 59ـ62) دلایل سارجنت در این باره را نقد کردهاست.دستور المدینه متضمن اموری مهم و اساسی در بنای مناسبات در جامعة جدید مدینه بود. این سند از یکسو مناسبات مسلمانان با غیرمسلمانان مدینه را تنظیم و از سوی دیگر، قواعدی اساسی برای مناسبات خود مسلمانها وضع میکرد. بنابراین، این سند دستورالعملی دربارة اصول مناسبات درونی و بیرونی در دولت نوپای اسلامی بود (عاملی، ج 5، ص 127، 136). یولیوس ولهاوزن در نخستین ترجمة این سند به آلمانی، مواد آن را در 47 بند ذکر کرده (← محمد حمیداللّه، 1389، ص 12) و محمد حمیداللّه (1407، ص 59ـ62) از همین تقسیم پیروی کردهاست. بندهای 1 تا 23 دربارة مناسبات مهاجران و انصار و بندهای 24 تا 47 دربارة صلح با یهودیان است. نکات اصلی دستور المدینه بدین قرار است :1) مسلمانان امتی واحد و متمایز از دیگر مردماند و برخلاف نظام قبیلهای که براساس پیوندهای خونی و خویشاوندی شکل میگیرد، امت اسلامی بر پیوند دینی و اعتقادی استوار است و اختلاف نسبها، گرایشها و سطح معیشتی و اجتماعی تأثیری در آن ندارد (صالح احمد علی، 2001، ص 109؛ همو، 1388، ص 55؛ عاملی، ج 5، ص136). این پیوند منحصر به مسلمانان است و غیر آنان مانند یهودیان و همپیمانانشان را دربرنمیگیرد (عمری، ص 292). عبارت «و مَن تَبِعَهُم فَلَحِقَ بِهِم و جاهَدَ مَعَهُم» در بند اول دستورالمدینه بدین معنی است که مسلمانان غیرقریشی و غیرمدنی نیز با قرارگرفتن در کنار آنان میتوانند مشمول احکام دستور المدینه باشند و این مطلب شامل مشرکان مدینه نمیشود (احمدی میانجی، ج 1، ص 242؛ قس صالح احمد علی، 1388، ص 59، 61؛ هاشم یحیی ملاح، ص 65)، زیرا آنچه امت را گردهم میآورد، ایمان به خدای یکتا، پیروی از یک پیامبر و اوامر دینی واحد است. در این جامعه، حاکمیت از آنِ خداست و این امر موجب استواری حکومت میشود و آن را از آشفتگیها رها میسازد (صالح احمد علی، 1388، ص 53ـ54). از این دیدگاه، امت خصلتی دوگانه دارد. از یکسو، نهادی سیاسی است به رهبری پیامبر و از سوی دیگر، اساساً مفهومی مذهبی دارد (لوئیس، ص 43ـ44).2) همة مسلمانان برابرند و از جلوههای مساوات در میان آنان این است که اگر کممایهترین (از لحاظ مالی) مسلمانان به بیگانهای پناه دهد، همه آنان اقدام او را محترم میشمرند (صالح احمد علی، 1388، ص 55؛ عاملی، ج 5، ص 139؛ نیز ← جِوار).3) همة مؤمنان باید در کیفر دادن به ستمکار و مجرم همراهی و از یاری کردن و پناه دادن او خودداری کنند، حتی اگر او فرزند یکی از آنان باشد. اگر کسی مسلمانی را بکشد، باید قصاص شود. مگر آنکه ولیّ مقتول او را عفو کند و دیه بگیرد. پس دیگر مجالی برای تعصب و رسم انتقامجویی نیست (صالح احمد علی، 1388، ص 56؛ همو، 2001، ص110؛ هاشم یحیی ملاح، ص 66). بنابراین، اجرای عدالت و برقراری امنیت عمومی وظیفهای همگانی است (عمری، ص 294ـ295). بهعلاوه، ایستادگی مسلمانان در برابر هرگونه انحراف و جنایت، نشاندهندة اهمیت فراوان سلامت فکری و مصونیت فرهنگی و اعتقادی جامعه در اسلام است (عاملی، ج 5، ص140).4) دستور المدینه نظام عشایری موجود را به رسمیت شناخت و انتساب به نسب قبیلهای، حقِجوار، عاقِله، همکاری و سلطة طوایف بر موالی خود را پذیرفت. در این سند، مهاجران قریش یک گروه به حساب آمدهاند و از هشت طایفة قبایل اوس و خزرج مدینه، از جمله عَوف، ساعِده، حارث، جُشَم، نَجّار، عَمروبن عَوف، نَبیت و اَوس (= اَوساللّه) به نام یاد شدهاست (← ابنهشام، ج 2، ص 147ـ148؛ نیز ← ابنحزم، ص 332، 345،470ـ472)، اما از خود این دو قبیله و سایر طوایف آنها ذکری نشدهاست. ذکر طوایف در اینجا، بهمنظور یادآوری مسئولیت مشترک اجتماعی آنها در اموری مانند پرداخت خونبهای کشتگان و سربهای اسیران و برقرارداشتن سنن و عادات آنها در این موارد است (صالح احمد علی، 1388، ص 57؛ عمری، ص 293ـ294؛ عاملی، ج 5، ص 137ـ138).5) رسم وِلاء* همچنان برقرار است، اما هیچ مؤمنی نباید بدون موافقت دیگر مؤمنان با مَوالی آنها پیمان ببندد تا مبادا میان مسلمانان اختلاف و نزاعی پدید آید (صالح احمد علی، 1388، ص 57ـ58؛ هاشم یحیی ملاح، ص 66).6) اعراب یهودیشده اوس و خزرج از لحاظ حقوق و وظایف همچون دیگر طوایف و عشایر این دو قبیلهاند. در همان حال، پیمان آنان با مسلمانان تأیید میشود و ایشان امتی در کنار مؤمناناند (صالح احمد علی، 1388، ص 58؛ عمری، ص 290؛ خدّوری، ص 209).7) آزادی دینی یهودیان محترم است. مسئولیت جرائم منحصر به مرتکبان آنهاست و مجرم اگرچه از متعاهدان باشد، کیفر میبیند (عمری، همانجا).8) یهودیان جز با اجازة پیامبر نمیتوانند (برای جنگ) از مدینه خارج شوند. آنان نباید به قریش پناه دهند یا آنها را یاری کنند (همانجا؛ صالح احمد علی، 1388، ص 63).9) در مدینه، در اختلافات میان مسلمانان و همچنین در مشاجرات میان آنها و یهودیان، مرجع قضائی پیامبر است و یهودیان همچون سایر ساکنان مدینه باید به سلطه عالی قضائی پیامبر تن دهند (صالح احمد علی، 1388، ص60ـ62؛ عمری، ص 291).10) روا نیست مؤمنی در مقابل کافری کشته شود یا کافری بر ضد مؤمنی یاری شود (صالح احمد علی، 1388، ص 59) و این مطلب بیانگر شرافت ایمان بر کفر است (عاملی، ج 5، ص 143).11) قریش و یاریکنندگان آنان نباید پناه داده شوند. هیچ مشرکی نباید به مال و جان آنان پناه دهد یا مانع دسترسی مؤمنی بر آنان شود، زیرا قریش برای نابودی اسلام کوشیدند و پیامبر و مسلمانان را آزار دادند و آنان را وادار به مهاجرت از مکه کردند و کینهتوزترین دشمن اسلام بودند (صالح احمد علی، 1388، ص60).12) تصمیمگیری دربارة جنگ و صلح با پیامبر است. در هر صورت، وحدت همة اهالی مدینه و مشارکتکنندگان در دستور المدینه، نه تنها در حضور مؤمنان و مسلمانان قریشی و مدنی، بلکه در حضور کسانی نیز که به آنان بپیوندند، متجلی میشود. پس مؤمنی جدا از دیگر مؤمنان با کسی قرار صلح نمیبندد و مسلمانان باید همگی بهتناوب به جهاد بروند تا خونی که از آنها در راه خدا ریخته میشود، به مساوات باشد (همان، ص 62؛ هاشم یحیی ملاح، ص 69).13) یهودیان باید در دفاع از مدینه و دفع دشمنان با مؤمنان همکاری کنند و در صورت بروز جنگ، به سهم خود هزینة جنگی بپردازند و بدون موافقت پیامبر با کسی نجنگند و در جنگ با گروهی همکاری ننمایند. در مقابل، مسلمانان آنان را یاری خواهند کرد و اجازه نخواهند داد کسی بر آنان ستمی کند (صالح احمد علی، 1388، ص 62ـ64؛ هاشم یحیی ملاح، ص 68). به نظر میرسد دستور المدینه از یهودیان خواستهاست به مسلمانان بر ضد متجاوزان یاری کنند و به مسلمانان خیانت نکنند، اما از آنان نخواستهاست که همراه مسلمانان بجنگند (صالح احمد علی، 1388، ص 63).14) هر طرف از مسلمانان و یهودیان باید با قبایل همپیمان یکدیگر در سازش باشند، اما در دستورالمدینه، قریش که با اسلام دشمن بود و ازاینرو، با مسلمانان میجنگید، از این مطلب استثنا شد (عمری، ص 291ـ292).15) مدینه منطقة امن (حرم) بهشمار میرفت (صالح احمد علی، 1388، ص 64). این منطقه از حَرّة (ریگزار) شرقی تا حرّة غربی، و از جبل ثَور در شمال تا جبل عَیْر در جنوب را دربرمیگرفت (عمری، ص 292). این بند دستور المدینه امنیت را در داخل مدینه تأمین و از بروز جنگهای داخلی میان قبایل و عشایر جلوگیری میکرد (عمری؛ صالح احمد علی، 1388، همانجاها).گفته شدهاست منظور از یهودیان یادشده در دستور المدینه، طوایفی از ساکنان اصلی مدینه از قبایل اوس و خزرج بودهاست که یهودی شده بودند (← عاملی، ج 5، ص 134ـ135؛ سبحانی، ص 381؛ وات، 1981، ص 227؛ قس حسنی، ص 276). بااینحال، به نظر میرسد طوایف سهگانة یهودی بنیقَینُقاع، بنینَضیر و بنیقُریظه که جزو ساکنان غیراصلی مدینه بودند (محمد حمیداللّه، 1389، ص 13)، احتمالاً کمی پس از دستور المدینه با پیامبر پیمانهایی مشابه بستهاند (هیکل، ص 241؛ شبارو، ص 112؛ سبحانی، همانجا؛ برای متن این پیمانها ← طبرسی، ج 1، ص 157ـ158).بدینترتیب، در دستور المدینه پیشبینی لازم برای وضع قانون، ادارة امور قضا، تساهل مذهبی، تأمین و رفاه اجتماعی و همة امور لازم حکومت در آن روز، به عمل آمد (محمد حمیداللّه، 1389، ص 16). به نظر میرسد با وجود تحولات سیاسی و افزایش قدرت اسلام در سالهای بعد، دستور المدینه همچنان به قوت خود باقی بودهاست ()دایرةالمعارف تمدن اسلامی در سدههای میانه( ، ذیل "The constitution of Medina").در واقع، پیامبر اکرم با این اقدام مدبّرانه پشتوانة سیاسی لازم را برای حمایت از تعالیم اسلامی (که هدف واقعی آن حضرت بود) به وجود آورد و با این سند اداری و اجرایی که نشان از رهبری هوشیارانه و دوراندیشانة اوست، مناسبات شهری و سیاسی شهروندان را در میان آنها و با خارج تنظیم کرد (لوئیس، ص 42ـ43). او با این تدبیر وحدتی میان همة ساکنان مدینه ایجاد کرد و مشکلات احتمالی در راه نشر دعوت در خارج از مدینه را از میان برداشت (حسنی، همانجا؛ شبارو، ص110)، زیرا این دستور فراگیر و عادلانه مایة خشنودی همة ساکنان مدینه شد و امن و آرامش را حکمفرما کرد و مسلمانان بیهیچ ترس و آزاری به انجام دادن وظایف دینی خود مشغول شدند (هیکل، همانجا؛ گئورگیو ، ص 194).از سوی دیگر، پیامبر کسانی را که در مدینه مسلمان نشده بودند، به اسلام آوردن مجبور نکرد، بلکه با آنان به نیکویی رفتار نمود و آنان را در قبایل خودشان ابقا کرد. همین امر، بهویژه پس از گرایش بیشتر عشایر و رؤسای آنان به اسلام، بهمرور موجب شد که اسلام را درک کنند و به آن بپیوندند (صالح احمد علی، 1388، ص 61).افزون بر این، پیامبر اکرم در دستور المدینه با سعة صدر با زندگی کردن پیروان ادیان دیگر در کنار مسلمانان در مدینه موافقت کرد و عقیدة آنان را محترم شمرد و این امر در تاریخ ادیان گذشته بیسابقه بودهاست (گئورگیو، ص 193؛ هیکل، ص 238). بدینگونه، دستور المدینه بهمثابة نخستین قانون دولت اسلامی (محمد حمیداللّه، 1935، ص20)، با وضع نظام سیاسی بر پایة همپیمانی و احترام به اصول آزادی و نظم و عدالت و ایجاد جبههای متحد در برابر خطرها، فتحی نو در حیات سیاسی و مدنیِ دستخوش استبداد و ظلم و فسادِ آن روز بود (هیکل، ص 238، 241؛ سبحانی، ص 377) و پیامبر براساس آن، ارکان دولت نوبنیاد اسلام را در مدینه تکمیل کرد (شبارو، ص 116).منابع : ابنابیشیبه، المصنَّف فی الاحادیث و الآثار، چاپ سعید محمد لحّام، بیروت 1409/1989؛ ابنحزم، جمهرة انسابالعرب،چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره] 1982[؛ ابنزنجویه، کتاب الاموال، چاپ شاکر ذیب فیاض، ریاض 1406/1986؛ ابنسعد (بیروت)؛ ابنسیدالناس، عیونالاثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، چاپ محمد عید خطراوی و محییالدین مستو، مدینه 1413/1992؛ ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عُکاشه، قاهره 1960؛ ابنکثیر، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی عبدالواحد، قاهره 1383ـ1386/ 1964ـ1966، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنهشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری و عبدالحفیظ شلبی، قاهره 1355/1936؛ قاسمبن سلّام ابوعبید، کتاب الاموال، چاپ محمدخلیل هراس، بیروت 1408/1988؛ احمدبن حنبل، مسندالامام احمدبن حنبل، بیروت: دارصادر، ]بیتا.[؛ علی احمدی میانجی، مکاتیبالرسول، بیروت: دارصعب، ]بیتا.[؛ احمدبن یحیی بلاذری، انسابالاشراف، چاپ محمود فردوسعظم، دمشق 1996ـ 2000؛ همو، کتاب فتوحالبلدان، چاپ دخویه، لیدن 1866، چاپ افست فرانکفورت 1413/1993؛ احمدبن حسین بیهقی، السنن الکبری، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ هاشم معروف حسنی، سیرةالمصطفی، قم 1975؛ عبدالعزیز دوری، النظم الاسلامیة، بیروت 2008؛ حسینبن محمد دیاربکری، تاریخ الخمیس فی احوال انفس نفیس، ]قاهره[ 1283/1866، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ جعفر سبحانی، فروغ ابدیت، قم ?] 1345ـ1351ش[؛ عبدالرحمانبن عبداللّه سهیلی، الروض الانف فی شرح السیرة النبویة لابنهشام، چاپ عبدالرحمان وکیل، قاهره 1387ـ1390/ 1967ـ1970، چاپ افست 1410/1990؛ عصام شبارو، الدولة العربیة الاسلامیة الاولی (1ـ41ﻫ / 623ـ661م)، بیروت 1995؛ صالح احمد علی، «تنظیمات الرسول الاداریة فی المدینة»، مجلة المجمع العلمی العراقی، ج 17 (1388/ 1969)؛ همو، دولةالرسول صلیاللّهعلیهوسلم فی المدینة: دراسة فی تکونها و تنظیمها، بیروت 2001؛ محمدبن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، ج 3، چاپ عبدالعزیز عبدالحق حلمی، قاهره 1395/1975؛ فضلبن حسن طبرسی، اعلامالوری باعلام الهدی، قم 1417؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ جعفر مرتضی عاملی، الصحیح من سیرةالنبی الاعظم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، قم 1385ش؛ اکرم عمری، السیرةالنبویة الصحیحة، ]دوحه[ 1411/1991؛ کلینی؛ کنستانتین ویرژیل گئورگیو، نظرة جدیدة فی سیرة رسولاللّه، تعریب محمد تونجی، بیروت 1983؛ محمد حمیداللّه، مجموعة الوثائق السیاسیة للعهد النبوی و الخلافة الراشدة، بیروت 1407/1987؛ احمدبن علی مَقریزی، امتاعالاسماع، ج 1، چاپ محمود محمد شاکر، قاهره: لجنةالتألیف و الترجمة و النشر، ]بیتا.[؛ محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن 1966؛ یولیوس ولهاوزن، الدولةالعربیة و سقوطها، نقله الیالعربیة یوسفالعش، دمشق 1376/1956؛ هاشم یحیی ملاح، حکومةالرسول صلیاللّهعلیهوسلم، بغداد 1423/2002؛ محمد حسنین هیکل، حیاة محمد، قاهره 1968؛Leone Caetani, Annali dell'Islām, Hildesheim, N.Y. 1972; Hubert Grimme, Mohammed, Münster, Germany 1892-1895; Majid Khadduri, War and peace in the law of Islam, New York 1979; Bernard Lewis, The Arabs in history, London 1970; Medieval Islamic civilization: anencyclopedia, ed. Josef W. Meri, New York: Routledge, 2006, s.v. "The constitution of Medina" (by Khalid Yahya Blankinship>; Muhammad Hamidullah, Documents sur la diplomatie musulmane à l'époque du Prophète et des khalifes orthodoxes, Paris 1935; idem, "The earliest written-constitution of a state in the world: a document of the time of the Prophet",مجلةالازهر، سال 41، ش 5 (رجب 1389)؛R.B. Serjeant, "The ‘sunnah jāmi‘ah’, pacts with the Yathrib Jews, and the ‘Tahrīm’ of Yathrib: analysis and translation of the documents comprised in the so-called ‘constitution of Medina’", in The life of Muhammad, ed. Uri Rubin, Aldershot, Hampshire: Ashgate, 1998; William Montgomery Watt, Muhammad at Medina, Karachi 1981; idem, Muhammad: prophet and statesman, London 1978; Julius Wellhausen, Das arabische Reich und sein Sturz, Berlin 1960.