حِجاری، عبداللّهبن ابراهیم، کنیهاش ابومحمد، ادیب و مورخ و جغرافیدان اندلسی قرن ششم. برخی محققان معاصر نام وی را، به اشتباه، ابوعبداللّه محمدبن ابراهیم حجاری و الحباری نوشتهاند (رجوع کنید به پالنثیا، ص190؛ شقور، ص 273). نسبت صنهاجی به خاندان حجاری (رجوع کنید به ابنسعید مغربی، المُغرب، ج 2، ص 33؛ ابنخطیب، ج 3، ص 432؛ مَقَّری، 1388، ج 4، ص 123) ظاهرآ مبین انتساب این خاندان به صنهاجیان است (نیز رجوع کنید به سویدان و عرینی، ص 126 که او را کندی دانستهاند).حجاری در 467 در مدینة الفرج یا وادی الحجاره (گواذالاخارا)، از توابع طُلَیطُله (رجوع کنید به حمیری، ص 606)، بهدنیا آمد (رجوع کنید به حسین مؤنس، 1406، ص 155). عمویش، ابومحمد عبداللّه، ادیب و شاعر بود و پدرش، ابراهیمبن وزمر، از ادبا و مورخان معتبر روزگار خود که کتابِ مغنیطاسالافکار فیما تَحتَوی علیه مدینةالفرج من النظم و النثر و الاخبار را برای یحییبن اسماعیل مأمونبن ذیالنون، حاکم مقتدر طلیطله (حک : 435ـ 467)، تألیف کرد (ابنخطیب، همانجا). این کتاب شرححال علما، فقها و شعرای وادیالحجاره و نیز وقایعنگاری تاریخی این منطقه از آغاز فتح آن بهدست مسلمانان تا روزگار مؤلف بود.حجاری بین سالهای 479 تا 487، در پی شکست مسلمانان و استیلای آلفونسوی ششم بر وادیالحجاره، مجبور شد به شهر شِلب (سیلوس) مهاجرت کند (حسین مؤنس، 1406، همانجا). آوارگی او در تکوین شخصیت علمیاش نقش مهمی داشت، چنانکه طی سالها اقامت در شِلب، شخصیت علمی شناخته شدهای گردید و این امر در 530، هنگام مهاجرتش به قلعه یحصُب یا قلعه بنیسعید (آلکالا لا رئال؛ از توابع غرناطه)، در پذیرش او در دربار عبدالملکبن سعید بسیار مؤثر بود (رجوع کنید به ابنخطیب، ج 3، ص 433؛ مَقَّری، 1388، ج 4، ص 123ـ124؛ حسین مؤنس، 1406، ص 152). عبدالملک، وی را به نگارش کتابی درباره تاریخ و جغرافیای مغرب و اندلس ترغیب نمود که حاصل آن نگارش المُسْهِب فی غرایب المَغْرب بود (ابنسعید مغربی، المُغرِب، ج 2، ص 35). نوشتن این کتاب یک سال به طول انجامید و پس از اتمام آن، حجاری قلعه یحصب را به مقصد رُوطه، مقر حکومت هودیان*، ترک کرد (رجوع کنید به ابنخطیب، همانجا).در روطه اوضاع چندان مساعد نبود و جنگهای متوالی مستنصربن عمادالدوله (حاکم روطه) با آلفونسو، به ضعف هودیان و بیثباتی و ناامنی قلمرو آنان انجامیده بود (رجوع کنید به حسین مؤنس، 1406، ص 153ـ154). با اینحال، مستنصر از حجاری استقبال کرد و حجاری به قدری به او نزدیک گردید که در یکی از جنگهای مستنصر با آلفونسو، همراه لشکریان عازم میدان جنگ شد، اما جنگ با شکست مسلمانان و اسارت گروهی، از جمله حجاری، پایان پذیرفت (ابنخطیب، ج 4، ص 434؛ حسین مؤنس، 1406، ص 154). مستنصر هیچ تلاشی برای رهایی او انجام نداد؛ ازاینرو، حجاری با سرودن و ارسال اشعاری برای مخدوم پیشینش، عبدالملک، از وی تقاضای کمک کرد. هنوز یک ماه از اسارت حجاری نگذشته بود که عبدالملک با پرداخت فدیه، موجبات رهایی او را فراهم ساخت (ابنخطیب، ج 3، ص 434ـ435؛ نیز رجوع کنید به حسین مؤنس، 1406، ص 154ـ155). حجاری بار دیگر به قلعه یحصب بازگشت و در آنجا اقامت گزید (رجوع کنید به ابنخطیب، ج 3، ص 435). تاریخ وفات وی در منابع متقدم ذکر نشده، اما برخی پژوهشگران معاصر در اینباره حدسهایی زدهاند (رجوع کنید به پالنثیا، ص 272؛ جابی، ج 1، ص 187؛ سویدان و عرینی، همانجا) که از آن میان، سال 549 یا 550 محتملتر بهنظر میرسد (رجوع کنید به پالنثیا، همانجا؛ حسین مؤنس، 1406، ص 155).حجاری یکی از معتبرترین شخصیتهای علمی روزگار خود بود. ابنسعید مغربی (همانجا)، ضمن وصف مراتب فضل و دانش او، وی را جاحظالمغرب ذکر کرده و مقّری (1388، ج 4، ص 123) او را حسنةالزمان و نادرةالاحسان خوانده است. لقب حافظ نیز درباره وی بهکار رفته (مَقَّری، همانجا؛ حاجیخلیفه، ج 2، ستون 1685) که چهبسا مؤید دانش وسیع او بوده است (رجوع کنید به حسین مؤنس، همانجا). دانش ادبی و بلاغت و تسلط فراوان وی بر نظم و نثر، بهویژه با القابی چون امامالادباء، رئیسالمؤلفین و ادیب المصنفین تأیید شده است (ابنسعید مغربی، همانجا؛ ابنخطیب، ج 3، ص 432؛ مَقَّری، همانجا). از حجاری تنها یک اثر (آنهم نه بهطور مستقل) باقی مانده، اما این بدان معنا نیست که وی آثار دیگری نداشته است.المُسهِب، تنها اثر شناخته شده حجاری، با حمایت خاندان بنیسعید (از خاندانهای معروف سیاسی و فرهنگی اندلس در قرن ششم و هفتم) نگاشته شد (برای اطلاع بیشتر درباره این خاندان رجوع کنید به مقّری، 1388، ج 3، ص 61ـ62؛ حسین مؤنس، 1406، ص 465ـ477؛ شقور، همانجا). ابنخطیب (ج 3، ص 435) و حاجیخلیفه (ج 1، ستون 646) کتابی بهنام الحدیقة را نیز از آنِ حجاری، میدانند که در علم بدیع بوده است؛ اما به گفته ابنسعید مغربی (المُغرب، ج 2، ص 34)، الحدیقة را عموی حجاری، که همنام وی بوده، تألیف کرده است و احتمالاً به سبب همین تشابه اسمی، آن را به برادرزادهاش نسبت دادهاند. المُسهِب، اثری تاریخی ـ جغرافیایی درباره اندلس و مغرب بوده که بعدها مبنای تألیف کتاب المُغرِب فی حُلَیالمَغرب شده است (برای ضبطهای متفاوت نام این کتاب رجوع کنید به ابنسعید مغربی، «تذییل»، ص 25؛ مقّری، 1388، ج 2، ص 329، ج 4، ص 76؛ حاجیخلیفه، ج 2، ستون 1685). گزارش ابنخطیب (همانجا) از حجیم بودن کتاب خبر میدهد، ضمن آنکه عنوان المُسهِب، بهمعنای مفصّل یا تفصیلی، نیز بر این مدعا صحه میگذارد (برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به مقّری، 1388، ج 4، ص 77ـ78). این کتاب حاوی وقایع تاریخی مغرب و اندلس از گذشتههای دور تا 530 بوده است. ریشهیابی واژه اندلس، بخشهایی از تاریخ این سرزمین پیش از ورود اسلام، و تاریخ اندلس در ادوار اسلامی (از آغاز تا دولت عامریان*) از جمله گزارشهای حجاری بوده است که معمولا همراه با حکایات تاریخی نقل شدهاند (ابنسعید مغربی، المُغرب، ج 1، ص 182، 184ـ186، 287، 389ـ391؛ نیز رجوع کنید به مَقّری، 1388، ج 1، ص 274ـ275، ج 3، ص 12ـ14، ج 4، ص 275ـ276، و جاهای دیگر؛ همو، 1358، ج 1، ص 29؛ حسین مؤنس، 1416، ج 1، ص 486ـ487). این گزارشها را اطلاعات متنوعی درباره مشاهیر اندلس و مغرب تکمیل میکرده است (ابنسعید مغربی، المُغرب، ج 1، ص 71ـ73، ج 2، ص30ـ33، و جاهای دیگر؛ نیز رجوع کنید به مَقَّری، 1388، ج 2، ص 26، ج 3، ص70، ج 4، ص 211، و جاهای دیگر). این ویژگیِ المُسهِب، حجاری را در ردیف معجمنویسان معروف اندلس قرار داده است (رجوع کنید به پالنثیا، ص 266). المُسهِب در بخش جغرافیا، براساس آنچه که در المغرب و نفحالطیب نقل شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابنسعید مغربی، المُغرب، ج 1، ص 363، 423، ج 2، ص 8ـ9، 69، 93، 102ـ103؛ مَقَّری، 1388، ج 1، ص 153، 197، ج 3، ص 155ـ156)، هم جغرافیای عمومی اندلس و هم جغرافیای شهری آن را شامل میشده که بخشی از این اطلاعات برگرفته از آثار مؤلفان پیشین و بسیاری از آنها حاصل مشاهدات حجاری در سفرهای متعددش به نواحی اندلس بوده است (رجوع کنید به حسین مؤنس، 1406، ص 156، 160، 163). این اطلاعات برای شناخت جغرافیای سیاسی، علمی و فرهنگی اندلس در قرون اولیه اسلامی اهمیت بسیار دارد (رجوع کنید به حسین مؤنس، 1406، ص 162، 164).پس از حجاری، ساختار اصلی المسهب تغییرات بسیاری کرد و طی 115 سال، پنج تن از افراد خاندان بنیسعید آن را بازنگاری کردند، چنانکه حاصل کار کتابی بهنام المُغرِب فی حُلَی المَغرب شد (رجوع کنید به ابنسعید مغربی، «تذییل»، همانجا)؛ البته بنیسعید بر آن بودند که دخل و تصرف آنان، فقط در حد افزودن چیزهایی بوده که حجاری به آنها نپرداخته است (رجوع کنید به مقّری، 1388، ج 2، ص 329)، اما برخی شواهد حاکی از تنظیم دوباره کتاب از سوی بنیسعید است. از جمله این شواهد، وجود اصطلاحاتی چون مِنَصَّه (جغرافیای شهری)، تاج (ذکر حکام، امرا، سلاطین، وزرا و بزرگان)، سِلک (ذکر کتّاب و شعرا)، حُلَّة (ذکر مؤلفانی که آثار منظوم یا منثور نداشتند) و اَهداب (هزلپردازان) در المغرب است، که احتمالاً بعدها به المسهب افزوده شده است (رجوع کنید به ابنسعید مغربی، المُغرب، ج 1، ص 37؛ حسین مؤنس، 1406، ص 157). همچنین توزیع جغرافیایی اعلام اندلس در المغرب بیشتر در روزگار پساز حجاری صورت گرفته، ضمن آنکه اطلاعات جغرافیایی المغرب، نظم مشخصی، آنچنانکه درباره المسهب نقل شده است، ندارد (رجوع کنید به حسین مؤنس، 1406، ص 158ـ159). در واقع بیش از هر چیز، گزارشهای جغرافیایی حجاری مورد دخل و تصرف قرار گرفته است، به نحوی که بیش از آنکه شامل اطلاعات جغرافیایی به شیوه متعارف باشد، توصیفاتی ادیبانه در بیان فضائل و زیباییهای نواحی گوناگون اندلس است (رجوع کنید به ابنسعید مغربی؛ مَقَّری، همانجاها، نقلقولهای جغرافیایی). نظر به مهارت ادبی حجاری، بهکاربردن چنین تعابیری از سوی وی پذیرفتنی است، اما در عین حال، میتوان احتمال داد که بخشهای دیگری از روایات جغرافیایی او حذف شده باشد. به بیان دیگر، بنیسعید گزارشهای جغرافیایی او را بنابر علایق ادبی خود جرح و تعدیل کردند (رجوع کنید به حسین مؤنس، 1406، ص 159). با این همه، ساختار کلی المغرب همانند المسهب است و بنیسعید، بهرغم دخل و تصرف بسیار، به پاس رعایت جایگاه والای علمی حجاری، در حفظ بافت اصلی اثر او کوشیدهاند. با این ملاحظه، روایات باقی مانده المسهب همچنان یکی از مهمترین مراجع تاریخی، جغرافیایی و اعلام اندلس تا قرن ششم بهشمار میآید (رجوع کنید به همان، ص 161، 164، 468).منابع : ابنخطیب، الاحاطة فی اخبار غرناطة، چاپ محمد عبداللّه عنان، قاهره 1393ـ1397/ 1973ـ1977؛ ابنسعید مغربی، «تذییل ابنسعید علی جواب ابنحزم»، در فضائل الأندلس و اهلها، چاپ صلاحالدین منجد، ]بیروت[: دارالکتاب الجدید، ]بیتا.[؛ همو، المُغرِب فی حُلَیالمَغرب، چاپ شوقی ضیف، قاهره 1964؛ آنخل گونثالث پالنثیا، تاریخ الفکر الاندلسی، نقله عن الاسپانیة حسین مؤنس، قاهره 1955؛ بسام عبدالوهاب جابی، معجمالاعلام: معجم تراجم لاشهر الرجال و النساء منالعرب و المستعربین و المستشرقین، لیماسول، قبرس 1407/1987؛ حاجیخلیفه؛ حسین مؤنس، تاریخالجغرافیة و الجغرافیین فی الأندلس، قاهره 1406/1986؛ همو، موسوعة تاریخ الاندلس: تاریخ و فکر و حضارة و تراث، قاهره 1416/ 1996؛ محمدبن عبداللّه حمیری، الروضالمعطار فی خبرالأقطار، چاپ احسان عباس، بیروت 1984؛ ناصرمحمد سویدان، محسن سید عرینی، مداخل المؤلفین و الاعلامالعرب، ریاض 1400/1980؛ عبدالسلام شقور، «البیوتات الأندلسیة: بحث فی المکونات و الضوابط و النتائج»، در السجّل العلمی لندوة الأندلس: قرون من التقلّبات و العَطاءات، قسم 1، ریاض: مکتبةالملک عبدالعزیز العامّة، 1417/1996؛ احمدبن محمد مقّری، ازهار الریاض فی اخبار عیاض، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره، ج 1، 1358/1939؛ همو، نفحالطیب، چاپ احسان عباس، بیروت 1388/1968.