حبیب خراسانی، شاعر، عارف و مجتهد مشهور دوره قاجاریه. نام کامل وی حاجمیرزا حبیباللّه شهیدی است (بدایعنگار، ص 16). برخی وی را میرزاحبیباللّه مجتهد رضوی یا حسینی نیز نامیدهاند (رجوع کنید به مُشکان طبسی، ص 35؛ رضوی، ص 415؛ ساعدی خراسانی، ص 275). تخلصش «حبیب» و در خراسان معروف به «آقا» بوده است (مشکان طبسی، همانجا؛ گلشن آزادی، ص 194؛ پرتو، ص 13). در نهم جمادیالاولی 1266 در مشهد به دنیا آمد، پدرش حاجمیرزا محمدهاشم مجتهد (متوفی 1269) نوه میرزامهدی مجتهد معروف به شهید رابع بود (محمدمهدی کشمیری، ج 2، ص 269؛ حبیب خراسانی، مقدمه حسن حبیب، ص 17). میرزامهدی، شهید رابع، در 1218، به فرمان نادرمیرزا (متوفی 1218) پسر شاهرخمیرزا افشار، که مشهد را تصرف کرده بود به شهادت رسید (گلستانه، ص 445؛ محمدعلی کشمیری، ص330؛ قس سپهر، ج 1، ص 123؛ مدرس، ص 54، که میرزامهدی را شهید ثالث خواندهاند). به همین سبب فرزندان و نوادگان میرزامهدی به «شهیدی» معروف شدهاند (رجوع کنید به رضوی، ص 393ـ426). از کودکی و نوجوانی وی اطلاع چندانی در دست نیست جز اینکه پس از اتمام تحصیلات مقدماتی، فقه و اصول را نزد حاجمیرزا نصراللّه مجتهدفانی، شوهر خواهرش، که از مجتهدان و مدرّسان بزرگ و مشهور خراسان بود، آموخت، هوش سرشار و حافظه قدرتمند وی هنگام نوجوانی و تحصیل زبانزد بود. سپس برای ادامه تحصیل به نجفاشرف رفت (حبیب خراسانی، همان مقدمه، ص 18؛ گلشنآزادی، همانجا). در هنگام اقامت در نجف، با عارفی به نام میرزامهدی گیلانی متخلص به خدیو (متوفی 1309؛ درباره وی رجوع کنید به معصوم علیشاه، ج 3، ص550ـ551) آشنا شد و همراه او به مجالس صوفیه بغداد میرفت. از قصیدهای که در ستایش خدیو سروده است مشخص میشود که وی اعتمادی عمیق به این عارف داشته است. حبیب از طریق خدیو با مرتاضی هندی به نام غلامعلیخان آشنا شد. غلامعلیخان که به زبانهای باستانی و علوم و معارف هندوان آشنایی داشت، در حلقه ارشادش این علوم را به خواص شاگردانش میآموخت. حبیب هم با موافقت خدیو، از محضر غلامعلیخان بهره برد (رجوع کنید به حبیب خراسانی، همان مقدمه، ص20ـ24). مشخص نیست که حبیب، چه مدتی در نزد مرشد هندی به تَعلُّم مشغول بوده است، اما پس از درگذشت وی، نخست خدیو گیلانی و سپس حبیب به مشهد رفتند. در مشهد، خدیو در سراچه بیرونی منزلِ حاجمیرزا هدایتاللّه، پدربزرگ حبیب، که در جوار مسجد گوهرشاد بود مقیم شد و پس از مدتی عدهای از مشاهیر خراسان از جمله صیدعلیخان درگزی (متوفی 1332) به حلقه ارادت وی درآمدند که آنها را «اصحاب سراچه» یا «اهل سراچه» مینامیدند. کمکم رفتار خاص و شیوه درویشانه زندگی اصحاب سراچه باعث شد که برخی از متشرعان به مخالفت با آنها برخیزند و اصحاب هم تصمیم گرفتند متفرق شوند. حبیب هم در حدود 1295 به سامرا به حلقه درس میرزای شیرازی* پیوست (رجوع کنید به معصومعلیشاه، ج 3، ص 551؛ حبیب خراسانی، همان مقدمه، ص 24ـ32؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). معاصران حبیب خراسانی نظیر میرزامحمدمهدی کشمیری، محمدباقر رضوی، بدایعنگار و مشکان طبسی که شرححال وی را نوشتهاند کوچکترین اشارهای به ماجرای اصحاب سراچه نکردهاند. معصومعلیشاه (همانجا) در ضمن شرححال خدیو گیلانی، با اینکه اشارهای به اهل سراچه میکند اما نامی از حبیب خراسانی نمیآورد، حتی گلشن آزادی که سالها پس از حبیب میزیسته در شرححال حبیب اشارهای به این مسئله نکرده است. از اشارهای که حسن حبیب (حبیب خراسانی، مقدمه، ص 29ـ30) به دیدار خود با پسرخوانده خدیو میکند، مشخص میشود که مسئله سراچه تا سالها در نظر متشرعان خراسان مذموم بوده و اهل آن را به زندقه و الحاد متهم میکردهاند و احتمالا به همین دلیل شرححالنویسان نمیخواستهاند نامی از مجتهد محبوب و بزرگ خراسان، یعنی حبیب، در میان اهل سراچه بیاید و نیز شاید از بیم چنین اتهاماتی است که خود حبیب هم ابیاتی را که در ستایش خدیو گیلانی سروده بود از قصیده خود حذف کرد (رجوع کنید به همان، ص 23ـ24). اقامت حبیب در عتبات عالیات حدود چهار سال طول کشید که در این میان همسر دوم اختیار کرد، به سفر حج رفت و در بازگشت به عراق، علاوه بر میرزای شیرازی از محضر حاجمیرزا حبیباللّه رشتی* و فاضلِ دربندی* بهره برد و پس از نیل به درجه اجتهاد و دریافت تصدیق اجتهاد از میرزای شیرازی در حدود 1298 به مشهد بازگشت (محمدمهدی کشمیری، ج 2، ص 269؛ رضوی، ص 416؛ حبیب خراسانی، همان مقدمه، ص 36ـ38؛ قس ساعدی خراسانی، ص 275، که بازگشت وی را حدود 1300 ذکر میکند). مردم مشهد استقبال شایستهای از وی کردند و ریاست روحانی و زعامت امور شرعی که در خاندان حبیب سابقه داشت به وی سپرده شد (محمدمهدی کشمیری، همانجا؛ بدایعنگار، ص 20؛ حبیباللهی، ص 138).وی حدود پانزده سال به ریاست روحانی مردم مشهد که اموری از قبیل قضا، تدریس، امامت جماعت و موعظه و سخنرانی بود پرداخت. حسن رفتار، درایت و شهامت وی در انجام وظایف دینی حتی زبانزد نسلهای پس از وی در خراسان بود. در این مدت، حبیب برای گذران معیشت، اراضی بحرآباد، روستایی در حوالی مشهد را، که ملک موروثی خاندان او بود، آباد کرد و هرگاه فرصتی دست میداد به کوهپایههای اطراف مشهد برای عبادت و تهجد میرفت (بدایعنگار، ص20ـ21؛ حبیب خراسانی، همان مقدمه، ص 38ـ39؛ حبیباللهی، همانجا). حدود سالهای 1315 تا 1316، حبیب که از زعامت امور شرعی کمکم خسته شده بود در بحرآباد با عارفی سادهدل و اُمّی به نام سیدابوالقاسم درگزی (متوفی 1319) دیدار کرد. ساعدی خراسانی در ضمیمه تاریخ علمای خراسان (همانجا) در معرفی حبیب خراسانی آورده است که: «از باریافتگان مرحوم میرزاابوالقاسم درگزیست». این عبارت نشان میدهد که سیددرگزی در خراسان آن زمان دارای مقام و منزلتی والا بوده است. معصومعلیشاه نیز که با سیددرگزی دیدار داشته است او را عارفی سادهدل، اُمّی، خوشسخن، فرشتهخصال و نورانی توصیف میکند (ج 3، ص 703ـ704). حبیب خراسانی پس از آشنایی با سیددرگزی ریاست امور شرعی را رها کرد و به جز مواقعی خاص که به مشهد میآمد و بر منبر موعظه میکرد، به انزوا و عزلت پناه برد و حدود ده سال اغلب در روستاهای اطراف مشهد خصوصآ روستای کَنگ به عبادت، ریاضت و تفکر مشغول شد (حبیب خراسانی، همان مقدمه، ص 41ـ44، 51ـ52؛ نیز رجوع کنید به رضوی، ص 417). به گفته مشکان طبسی (ص 36) منبر موعظه حبیب چنان گرم و گیرا بود که شنوندگان متوجه گذر زمان نمیشدند.با ظهور انقلاب مشروطه، طرفداران مشروطه در خراسان از وی خواستند که فتوایی در وجوب مشروطه امضا کند. حبیب هم به بهانه اینکه سالهاست از فتوا و امضا دست کشیده، حکم صریحی در این مورد نداد و فقط خانه خود را در اختیار انجمن ایالتی مشروطه قرار داد تا به امور مردم در آنجا رسیدگی شود (حبیب خراسانی، همان مقدمه، ص 54ـ55؛ تجربه کار، ص 139؛ قس گلشن آزادی، ص 194، که معتقد است حبیب ریاست انجمن ایالتی را پذیرفته است). با بالا گرفتن اختلافات و تندروی مشروطهخواهان، حبیب تصمیم گرفت که به مدینه سفر کند و باقی عمر را در آنجا بگذراند که در عصر 27 شعبان 1327 در شصتویک سالگی در بحرآباد بهطور ناگهانی درگذشت. پیکر او را در حرم مطهر حضرت رضا سلاماللّهعلیه در صفه پس پشت مقابل ضریح دفن کردند (رضوی، همانجا؛ حبیب خراسانی، همان مقدمه، ص 54ـ67). مرگ ناگهانی حبیب و سلسله حوادثی که پیش از درگذشتش رخ داد، سبب شد که در بین نزدیکانش این گمان تقویت شود که مشروطهخواهان از بیم آنکه وی در خارج از ایران فتوایی علیه آنان صادر کند، او را مسموم کردهاند (حبیب خراسانی، همان مقدمه، ص 66ـ67).شخصیت حبیب خراسانی از چند جهت قابل تعمق و بررسی است: از یک سو وی مجتهدی است روشننگر با وسعت مشرب که هنگام سرپرستی امورشرعی خراسان مردم را از خَرافات و حتی برخی آیینها نظیر شبیهسازی صحرای کربلا منع میکرد (رجوع کنید به همان مقدمه، ص 40). او از نفوذ خود میان مردم و حاکمان برای حفظ احترام اشخاص استفاده مینمود، چنانکه هنگامی که توطئه دشمنان و حاسدانِ ملکالشعراء صبوری (متوفی 1322)، پدر محمدتقی بهار*، نزدیک بود وی را از ملکالشعرایی آستان قدس رضوی عزل کند، حبیب از نفوذ خود استفاده کرد و مقام ملکالشعرایی را برای صبوری حفظ کرد (رجوع کنید به حبیباللهی، ص 139). معاصران وی به وجود شخصی نظیر حبیب خراسانی که هم اغلب علوم متداول زمان و خصوصآ فقه را به کمال میدانسته و هم در مناعت طبع و عزت نفس بینظیر بوده است، در مقام مرجعیت شرعی خراسان، افتخار کردهاند (از جمله رجوع کنید به بدایعنگار، ص20؛ مشکان طبسی، ص 35ـ36). بنابه گفته حسن حبیب (حبیب خراسانی، مقدمه، ص 20) وی زبان فرانسه را در سفر به عتبات آموخت. اما محمد شهید نورایی (رجوع کنید به دهخدا، ذیل مادّه) معتقد است که حبیب خراسانی پس از مراجعت از سفر حج زبان فرانسه را نزد حاج سیاح* محلاتی، جهانگرد مشهور دوره قاجاریه، آموخت. در خاطرات حاجسیاح (ص 307) اشاره به مهماننوازی حبیب از حاجسیاح هست اما مطلب مذکور وجود ندارد. با این حال نقل شده است که حبیب کتاب تِلماک اثر فنلون را به فارسی ترجمه کرده و این اثر به نظر حاجسیاح هم رسیده و قرار بود که حاجسیاح آن را چاپ کند (حبیب خراسانی، مقدمه حسن حبیب، همانجا، مقدمه علی حبیب، ص110ـ 111). بدون تردید دانش، وارستگی، روشننگری و آزادگی حبیب خراسانی و تعالیم وی به شاگردان و هوادارانش تأثیر بسزایی در محیط ادبی آینده مشهد و خراسان گذاشت (پروین گنابادی، ص 517). بسیار کسانی که محضر وی را در جوانی درک کرده بودند، نظیر مشکان طبسی، بدایعنگار* و شیخعلیاکبر خدابنده (متوفی 1320ش)، همگی از افراد فرهیخته و برجسته خراسان بودهاند. برای نمونه خدابنده بر زبانهای فرانسه و روسی و انگلیسی تسلط داشت و در سالهای 1300ـ1304ش در مشهد زبانهای خارجی را درس میگفت (همان، ص 494).از سویی دیگر حبیب شاعری است برجسته و غزلسرا. با اینکه خود در دیوانش (ص 64) تصریح کرده که از اشتهار به شاعری چندان راضی نیست اما سرآمدِ مجتهدان و دانشمندانی است که در دوره قاجار شعر سرودهاند (تجربهکار، ص 137).در غزلهای حبیب نشانی از اشعار سیاسی دوره مشروطه و تأثیر آنها نیست، شعر وی بیشتر از نوع شعر شاعرانی نظیر صفای اصفهانی* و صفیعلیشاه* است که در دوره بازگشت پیرو سبک عراقی بودهاند (رجوع کنید به شفیعی کدکنی، 1378ش، ص 77، 79).اغلب غزلهای وی بین شش تا ده بیت است، اما غزلهای سه و چهار بیتی در دیوانش فراوان است (برای نمونه رجوع کنید به ص 63، 65، 68ـ69، 163)، که نشان میدهد شاعر غزلها را ناتمام رها کرده است. با این حال غزلهایی هم با بیش از بیست یا حتی سی بیت در دیوانش هست (رجوع کنید به ص 19ـ21، 23ـ26). در اغلب غزلهای وی تخلص دیده نمیشود و شاید این امر به دلیل این است که به شاعری خود چندان اهمیتی نمیداده است. اما در برخی غزلها (مثلا ص 143ـ144، 146، 178) نیز تخلص «حبیب» را در بیت آخر آورده است و گاهی هنرمندانه با تخلصش ایهامسازی میکند (برای نمونه رجوع کنید به ص 62، 144) و گاهی هم در غزلی دوازده بیتی تخلص را در بیت هشتم میآورد (برای نمونه رجوع کنید به ص 132).بسیاری از غزلهای حبیب مانند غزلیات مولوی جلالالدین بلخی وزنی تند و خیزابی همراه با قافیه دارند و همین باعث خوشآهنگی غزلیات او شده است. حدود نودو پنج درصد غزلیات وی مردّف است و آنهایی هم که ردیف ندارند یا به دلیل وزنی شاداب و یا بهسبب استفاده از کشیدگی یک مصوّت در قافیه و تکرار قافیه بسیار خوشآهنگاند (برای نمونه رجوع کنید به ص 114، 140ـ141). یکی دیگر از ویژگیهای شعر حبیب استفاده خاص از ردیفهای بلند و طولانی است (برای نمونه رجوع کنید به ص 143ـ144، 195، 199). تأکیدی که حبیب بر چنین ردیفهایی دارد، قوت و برجستگی شعر وی را دوچندان میکند (نیز رجوع کنید به یوسفی، ص 344). در غزلی با وزنی خیزابی و قافیههای میانی زیبا که تضمینی از غزلی از مولوی دارد، ردیف دشوار «یا رَجُلاً خُذْبِیدی» را چنان هنرمندانه بهکار میگیرد که خللی در مفهوم ابیات ایجاد نمیشود و خواننده خود را با غزلیات مولانا مواجه میبیند (رجوع کنید به ص 199).زبان شعر وی، تقریبآ همان زبان سبک عراقی است و گاهی هم اشعاری نزدیک به زبان استوار سبک خراسانی دارد (برای نمونه رجوع کنید به ص 68، 256ـ263، 321ـ323). تضمینها و اقتباسهایی که از شعر منوچهری دامغانی*، مولوی* و حافظ* دارد نشانه آن است که در اشعار متقدمان تأمل میکرده است (برای نمونه رجوع کنید به ص 148، 199، 321ـ323). او همچنین به اشعار معاصرانش نیز توجه داشته از جمله شعری در جواب ادیب نیشابوری اول سروده است (رجوع کنید به ص 52ـ56) که در وزنی است که بعدها نیما یوشیج از این وزن برای منظومه «افسانه» استفاده کرد (رجوع کنید به شفیعی کدکنی، 1354ش، ص 181، پانویس 2).علاوه بر موارد فوق آنچه حبیب را از شاعران همعصر خود متمایز میکند، عرفان تجربی و خاصّ اوست که در مرحله اصطلاحات و لفظ باقی نمانده بلکه حاصل تأملات و تجربههای عرفانی خود اوست. شعر او برخاسته از کششهای روحانی اوست و از یک سو سرشار است از شور و شیفتگی و از سوی دیگر خالی از اصطلاحات عرفانی شاعران پیرو ابنعربی است. او یکی از بزرگترین شعرای عارف ایران در دوران پس از حمله مغول است (رجوع کنید به همان، ص 173؛ همو، 1359ش، ص 27؛ صبور، ص 644). در بسیاری از غزلهایش مانند حافظ در ستیز با زهدنمایان و زهدفروشان است و شخصیتهای منفی دیوان وی زاهد و شیخاند حتی سه غزل متوالی با ردیفِ «شیخ» و «ای شیخ» دارد که در آنها شدیدآ به زهدفروشی شیخ حمله میکند (رجوع کنید به ص 98ـ99). باتوجه به سوانح زندگی حبیب و مخالفتهایی که با اصحاب سراچه شد، سبب کاربرد فراوان اینگونه درونمایهها را در شعر حبیب میتوان دریافت. او اصطلاحات مغانه را مانند حافظ بهکار میگیرد و همچون حافظ خود را «رند» میداند (برای نمونه رجوع کنید به ص 155، 198). چند غزل دلنشین با مضمون توحید محض دارد (برای نمونه رجوع کنید به ص 195، 206) که یادآور تضمین شیخبهائی از غزل خیالی بخارایی* است (رجوع کنید به یوسفی، ص 346). در دیوان حبیب تعداد کمی اخوانیات* نیز وجود دارد که دو اخوانیه خطاب به ملکالشعراء صبوری است. هر دوی این اخوانیات، اشعاری عرفانی است که از لحاظ مضمون غزل و از لحاظ ظاهر و ساختار قصیده محسوب میشود. رعایت قوانین و سنّتهای شعری اخوانیهسرایی در این اشعار نشاندهنده این است که حبیب با اینکه از این عوالم به دور بوده است اما در شعر کهن تبحر خاصی داشته است (رجوع کنید به حبیب خراسانی، ص 19ـ26، که اشعار مذکور غزل محسوب شده است؛ صبوری، ص 338ـ339، که اخوانیه حبیب قصیده شمرده شده است؛ نیز رجوع کنید به حبیباللهی، ص 140ـ141).حبیب چندین مدیحه در منقبت و مدح رسولاکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و حضرت علی علیهالسلام و حضرت ولیعصر عجلاللّهفرجه در قالبهای قصیده و ترکیببند دارد که بیشتر آنها را هنگام اقامت در عتبات عالیات سروده است (برای نمونه رجوع کنید به ص 223ـ225، 238ـ246، 256ـ320؛ نیز رجوع کنید به همان، مقدمه حسن حبیب، ص 37). شعر حبیب بر بسیاری از شاعران خراسانی پس از وی نظیر اخوان ثالث* (رجوع کنید به ص 126ـ133) و عماد خراسانی* تأثیر گذاشته است (رجوع کنید به روزبه، ص 116).بسیاری از غزلهای حبیب خراسانی در برنامه گلهای رنگارنگِ رادیو خوانده شده است (یوسفی، ص 341). مهدی خالدی از جمله موسیقیدانهایی است که آهنگهای بسیاری برای غزلهای حبیب ساخته است (رجوع کنید به خالدی، ص ] 90[، ] 142[، ] 228[، ] 312[)، از این گذشته بسیاری از غزلهای وی آمادگی اجرا بر روی دستگاههای مختلف موسیقی سنّتی ایران را دارند (رجوع کنید به نقش موسیقی آوازی در شعر و غزل ایران، ص 395ـ397). به همین مناسبت برنامهای از گلهای جاویدان رادیو به حبیب خراسانی اختصاص داشته است (رجوع کنید به گلهای جاویدان و گلهای رنگارنگ، ص 353ـ 355). این امر سبب شد که نام این شاعر در میان مردم عامی نیز مطرح شود.شماری از فرزندان و نوادگان حبیب خراسانی از مرد و زن شاعرند و میتوان گفت که شاعری در خاندان حبیب امری موروثی است (رجوع کنید به یوسفی، ص340 و پانویس 3؛ نیز رجوع کنید به حبیباللهی*، ابوالقاسم).در زمان حیات حاجمیرزا حبیب، شخصی به نام ملااسداللّه تربتی مسئولیت تحریر و جمعآوری اشعار وی را برعهده گرفت. حبیب نوشته او را دید و آنچه از قلم افتاده بود بر حواشی نوشت (حبیب خراسانی، همان مقدمه، ص 67ـ 68). نخستین بار در 1329ش عباس زرینقلم خراسانی دیوانی ناقص و مغلوط از حبیب با نام گنج گهر در 177 صفحه در مشهد منتشر کرد. سپس در 1330ش دیوان نسبتآ کاملتری براساس تحریر اسداللّه تربتی و حواشی حبیب خراسانی به کوشش و با مقدمه حسن حبیب با 120 صفحه مقدمه و 322 صفحه متن در مشهد منتشر شد. در 1334ش اشعار نویافته حبیب خراسانی بهاهتمام علی حبیب همراه با مقدمهای کوتاه از وی به این مجموعه افزوده و در 1335ش در تهران منتشر شد. همین دیوان تاکنون شش بار در تهران تجدید چاپ شده است (رجوع کنید به حبیب خراسانی، همان مقدمه، ص70؛ نیز رجوع کنید به آقابزرگ طهرانی، ج 18، ص 241؛ مشار، ج 1، ستون 1520، نیز رجوع کنید به ج 2، ستون 2776).منابع : آقابزرگ طهرانی؛ مهدی اخوانثالث، زمستان: مجموعه شعر، تهران 1369ش؛ فضلاللّهبن داود بدایعنگار، «مرجوم حجةالاسلام حاج میرزا حبیباللّه شهیدی قدسسره»، الکمال، سال 2، ش 4 (فروردین 1301)؛ ابوالقاسم پرتو، یارانِ سراچه: ]شرح احوالات و عقاید و افکار میرزاحبیب خراسانی[، تهران 1383ش؛ محمد پروین گنابادی، گزینه مقالهها، تهران 1356ش؛ نصرت تجربهکار، سبک شعر در عصر قاجاریه، ]تهران[ 1350ش؛ محمدعلیبن محمدرضا حاج سیاح، خاطرات حاج سیاح، یا، دوره خوف و وحشت، به کوشش حمید سیاح، چاپ سیفاللّه گلکار، تهران 1359ش؛ ابوالقاسم حبیباللهی، «حاجمیرزا حبیباللّه مجتهد خراسانی»، یغما، سال 19، ش 3 (خرداد 1345)؛ حبیباللّهبن محمدهاشم حبیب خراسانی، دیوان، چاپ علی حبیب، تهران ]1353ش[؛ مهدی خالدی، مهدی خالدی: ]مجموعه آهنگها[، گردآوری و تألیف حبیباللّه نصیریفر، ]تهران: نگاه[، 1370ش؛ دهخدا؛ محمدباقربن اسماعیل رضوی، شجره طیبه در انساب سلسله سادات علویه رضویه، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، مشهد 1384ش؛ محمدرضا روزبه، سیر تحول غزل فارسی: از مشروطیت تا انقلاب، تهران 1378ش؛ محمدباقر ساعدی خراسانی، ضمیمه تاریخ علمای خراسان، در عبدالرحمانبن نصراللّه مدرس، تاریخ علماء خراسان، چاپ محمدباقر ساعدی خراسانی، مشهد 1341ش؛ محمدتقیبن محمدعلی سپهر، ناسخالتواریخ: سلاطین قاجاریه، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران 1344ـ1345ش؛ محمدرضا شفیعی کدکنی، ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما، ترجمه حجتاللّه اصیل، تهران 1378ش؛ همو، ادوار شعر فارسی: از مشروطیت تا سقوط سلطنت، تهران 1359ش؛ همو، «ادیب نیشابوری: در حاشیه شعر مشروطیت»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی، سال 11، ش 2 (تابستان 1354)؛ داریوش صبور، آفاق غزل فارسی: سیر انتقادی در تحول غزل و تغزل از آغاز تا امروز، ]تهران[ 1355ش؛ محمدکاظمبن محمدباقر صبوری، دیوان، چاپ محمد ملکزاده، تهران 1342ش؛ محمدعلیبن صادقعلی کشمیری، کتاب نجوم السماء فی تراجم العلماء، قم [? 1394[؛ محمدمهدیبن محمدعلی کشمیری، تکملة نجوم السماء، قم [? 1397[؛ ابوالحسنبن محمدامین گلستانه، مجملالتواریخ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1356ش؛ علیاکبر گلشنآزادی، صد سال شعر خراسان، به کوشش احمد کمالپور، مشهد 1373ش؛ گلهای جاویدان و گلهای رنگارنگ، به اهتمام و گزینش حبیباللّه نصیریفر، تهران: نگاه، 1382ش؛ عبدالرحمانبن نصراللّه مدرس، تاریخ علماء خراسان، چاپ محمدباقر ساعدی خراسانی، مشهد 1341ش؛ خانبابا مشار، فهرست کتابهای چاپی فارسی، تهران 1352ش؛ حسن مشکان طبسی، «]حاجمیرزا حبیب خراسانی[»، دبستان، ش 3 (دی 1301)؛ محمدمعصومبن زینالعابدین معصوم علیشاه، طرائق الحقائق، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران [? 1318[؛ نقش موسیقی آوازی در شعر و غزل ایران، بهکوشش و گزینش حبیباللّه نصیریفر، تهران: نگاه، 1384ش؛ غلامحسین یوسفی، چشمه روشن: دیداری با شاعران، تهران 1369ش.