حاکم نیشابوری، ابوعبداللّه محمدبن عبداللّه ضَبّی طهمانی، محدّث، قاضی و تراجمنگار شافعی قرن چهارم. او در 3 ربیعالاول 321 در نیشابور بهدنیا آمد (رجوع کنید به خطیب بغدادی، ج 3، ص 510؛ صریفینی، ص 6؛ ابنعساکر، 1404، ص 227). ابنخلّکان (ج 4، ص 281) علت شهرت وی را به حاکم، اشتغال او به منصب قضا دانسته، گرچه حاکم از جمله القابی بوده است که محدّثان آن را برای کسانی به کار میبردهاند که به جمیع احادیث، از حیث متن و سند و جرح و تعدیل و تاریخ، احاطه داشته باشد (قاری، ج 1، ص 121، نیز رجوع کنید به بلال، ص 202ـ260). حاکم نیشابوری به ابنالبَیع (بَیع به معنای کسی است که میان بارزگانان واسطهگری میکند) شهرت داشته است که احتمالا نشاندهنده شغل نیاکان اوست (سمعانی، ج 1، ص 432؛ حاکم نیشابوری، 1375ش، مقدمه شفیعیکدکنی، ص 31). نسبت ضبّی و طهمانی را نیز از اجداد مادریِ خود گرفته است (صریفینی، ص 5).حاکم در کودکی، نزد پدر و داییاش تحصیل علم را آغاز کرد (ذهبی، 1424، ج9، ص89؛ سبکی، ج4، ص156). نخستینبار در نُه سالگی سماع حدیث کرد (رجوع کنید به خطیب بغدادی؛ سبکی، همانجاها) و در 334 نزد ابوحاتم ابنحبّان حدیث شنید (ذهبی؛ سبکی، همانجاها). وی از پدرش ــکه موفق به دیدار مسلمبن حجاج، صاحب الجامعالصحیح، شده بودــ حدیث روایت کرده است (ذهبی، همانجا). حاکم قرآن را در خراسان و عراق نزد ابوعبداللّه محمدبن ابیمنصور صرّام و احمدبن سهل اشنانی و استادان دیگر آموخت (صریفینی، ص6؛ ذهبی، 1424، ج 9، ص90). در فقه شاگرد ابوسهل محمدبن سلیمان صعلوکی، ابوالولید حسّانبن محمد نیشابوری (صریفینی، همانجا؛ ابنخلّکان، ج4،ص280؛ سبکی، ج4،ص157) و ابوبکر احمدبن اسحاق صبغی (از فقیهان بنام شافعی) بود و مناسبات علمی مستحکمی میان او و حاکم وجود داشت، بهگونهای که صبغی در جرح و تعدیل و علل به حاکم مراجعه میکرد و اداره و تولیت اوقاف مدرسه خود، دارالسنّه، را به حاکم واگذاشت (رجوع کنید به صریفینی، همانجا؛ سبکی، ج 4، ص 159). حاکم در تصوف مصاحب ابوعمروبن نُجَید و جعفرِ خلدی* و ابوعثمان مغربی* بود (رجوع کنید به ذهبی، 1424، ج 9، ص 91؛ سبکی، ج 4، ص 157) و با کسانی چون ابوبکر محمدبن عمر جعابی، محدّث کثیرالحفظ امامی و ابوعلی حسینبن محمد ماسرجسی* نیشابوری که حافظترین محدّث روزگار خویش بود و ابوالحسن دارقطنی*، محدّث مشهور، به مذاکره علمی میپرداخت (صریفینی، همانجا؛ ذهبی، 1424، ج 9، ص90ـ91). حاکم دو بار به عراق و حجاز سفر کرد (خطیب بغدادی، ج 3، ص 509)؛ نخست چند ماه پس از مرگ اسماعیل صفّار در 341، که راهی شهرهای خراسان و ماوراءالنهر گردید (رجوع کنید به ذهبی، 1424، ج 9، ص 89؛ سبکی، ج 4، ص 156) و بار دیگر در 368 (ذهبی، 1424، ج 9، ص 92). گفتهاند که حاکم حدود هزار شیخ داشت (رجوع کنید به صریفینی، همانجا؛ ابنعساکر، 1404، ص 228؛ ذهبی، 1424، ج 9، ص 89). خود او فهرست بلندی از مشایخ نیشابوریش را در تاریخ نیشابور (ص147ـ196) عرضه کردهاست.حاکم از عالمان و محدّثان بسیاری روایت کرده است، که از آن جملهاند: محمدبن یعقوب اصمّ، محمدبن عبداللّهبن احمد اصفهانی صفّار، ابوحامد احمدبن علیبن حسنویه مُقری، و ابوبکر احمدبن اسحاق صبغی (خلیلی قزوینی، ج3، ص 851ـ 852؛ ذهبی، 1424، ج 9، ص 89ـ90). اشخاص فراوانی نیز از حاکم حدیث نقل کردهاند، از جمله ابوبکر احمدبن حسین بیهقی* و ابوالقاسم عبدالکریمبن هوازن قشیری* (ذهبی، 1424، ج 9، ص90؛ برای دیگر شاگردان حاکم رجوع کنید به ابنعساکر، 1404، ص228ـ 229؛ ذهبی، همانجا). مقام علمی حاکم در حفظ احادیث با اسانید کمواسطه (اصطلاحاً: سند عالی)، در روزگار خود (قرن چهارم) منحصر به فرد است، چندانکه ابوحازم عمربن احمد عبدویی* بر آن است همه کسانی که پس از مسلمبن حجاج، به حفظ حدیث و آگاهی از علل آن شهرت یافتند، در عصر خود واجد نظیر و بدیل بودند، اما حاکم نیشابوری در روزگار خود هیچ نظیر و بدیلی نداشت (رجوع کنید به ابنعساکر، 1404، ص230؛ سبکی، ج 4، ص 158ـ160). فارسی از مشایخ خویش نقل کرده است که ابوسهل صعلوکی و ابنفورَک، دو تن از محدّثان و متکلمان بزرگ شافعی در نیشابور، حاکم را بر خود مقدّم میداشتند و او را بسیار محترم میشمردند (رجوع کنید به ذهبی، 1424، ج 9، ص 95؛ سبکی، ج 4، ص 159). دارقطنی، حاکم را از حیث اتقان و حفظ، بر ابنمَنده ترجیح داده است (رجوع کنید به ذهبی، 1401ـ1409، ج 17، ص 171). همچنین ابوالقاسم سعدبن علی زنجانی، حاکم را خوشتصنیفتر از دارقطنی و عبدالغنی اَزْدی و ابنمنده دانسته است (رجوع کنید به همو، 1424، ج 9، ص 97ـ98؛ سبکی، ج 4، ص160). در شرححال حاکم از ملاقات او با بدیعالزمانِ همدانی* یاد کرده و گفتهاند حاکم که شهرت بدیعالزمان را در حفظ اشعار شنیده بود، برای امتحان وی، جزئی مشتمل بر احادیث و اسناد برایش فرستاد و برای حفظ آنها یک جمعه به وی مهلت داد و بدیعالزمان آن جزء را پس از جمعه بازفرستاد و این کار را بیهوده شمرد و حاکم، در جواب، او را به معرفت نفس توصیه نمود و برتری حفظ احادیث بر اشعار را یادآوری کرد (رجوع کنید به ذهبی، 1424، ج 9، ص 96ـ97؛ سبکی، ج 4، ص160).حاکم در دوره سامانیان و وزارت ابوجعفر عُتبی، در 359، مسئولیت قضای نسا را برعهده گرفت (ابنعساکر، 1404، ص 229؛ سبکی، ج 4، ص 158) و قضای جرجان هم بعد از آن به او پیشنهاد شد، اما نپذیرفت (سبکی، همانجا). به نوشته ابنعساکر (1404، همانجا) و ابنخلّکان (ج 4، ص 281)، سامانیان، حاکم را به عنوان پیک و سفیر نزد آلبویه میفرستادند. شفیعی کدکنی انتساب حاکم به تشیع را با سفارت او میان سامانیان و آلبویه مرتبط دانسته است (حاکم نیشابوری، 1375ش، مقدمه، ص 35ـ36).بیشتر تراجمنویسان اهل سنّت و کسانی که شرححال حاکم را نوشتهاند، از تمایل وی به تشیع یاد کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به سمعانی، ج 1، ص 433؛ نیز رجوع کنید به حاکم نیشابوری، 1375ش، همان مقدمه، ص 36ـ37). مستند این قول، روایت «حدیث طَیر» در فضیلت امامعلی علیهالسلام (رجوع کنید به حاکم نیشابوری، المستدرک، ج 3، ص130ـ131) و حدیث «من کنت مولاه فعلیٌّ مولاه» (رجوع کنید به همان، ج 3، ص 109ـ110) در المستدرک علی الصحیحین (خطیب بغدادی، ج 3، ص510؛ سمعانی، ج 1، ص 433) و گاه روایت مطالبی شیعی، چون زیارت جامعه (رجوع کنید به جوینی خراسانی، ج 2، ص 179ـ186؛ جامعه*، زیارت)، توسط حاکم است. حتی برخی، در عین ثقه دانستن وی، از او با تعبیر رافضی خبیث یاد کردهاند (رجوع کنید به ذهبی، 1424، ج 9، ص 98؛ سبکی، ج 4، ص 162). در واقع، وجود حدیث طیر در المستدرک علی الصحیحین برای شرححالنویسان حاکم معضِلی بوده است و کوشیدهاند آن را به صورتهای مختلف توجیه کنند (رجوع کنید به ذهبی، 1424، ج 9، ص 94، 99؛ همو، 1401ـ 1409، ج 17، ص 168ـ169). سُبْکی (ج 4، ص 161ـ 171) درباره عقیده مذهبی و تمایل حاکم به تشیع، بهتفصیل بحث کرده و با ذکر دلایلی، شیعه بودن او را رد کرده است. وی ضمن پاسخگویی به کسانی که حاکم را شیعه و او را در این مذهب متعصب دانستهاند، بر تمایل نسبتآ شدید وی به علی علیهالسلام و تشیع به معنای نقل احادیث وارده در فضائل اهل بیت صحه گذاشته، اما معتقد است این تمایل به حدی نیست که او علی علیهالسلام را بر شیخین مقدّم بدارد. وی همچنین (ج 4، ص 167) گفته که حاکم در کتاب اربعین خود، بابی درباره تفضیل ابوبکر و عمر و عثمان بر دیگر صحابه آورده است.حاکم مخالفانی هم داشته است، از جمله ابواسماعیل عبداللّهبن محمد انصاری و محمدبن طاهر مقدسی، که او را متهم میکردند و ضعیف میشمردند. سُبْکی آن را ناشی از اختلاف عقیده آنان دانسته و نوشته که شهرت آن دو به داشتن عقیده تجسیم بیش از شهرت حاکم به اعتقاد به تشیع است (سبکی، ج 4، ص 162ـ163). از دیگر مخالفان وی، کرّامیان بودند که مدتی از خروج حاکم از منزل و املای حدیث جلوگیری کردند (رجوع کنید به ابنجوزی، ج 15، ص 109؛ ذهبی، 1424، ج 9، ص 98؛ سبکی، همانجا). درباره مرگ حاکم، در سوم صفر 405، نوشتهاند که وی به حمام رفت و غسل کرد و خارج شد، سپس آهی کشید و در دم مرد (ذهبی، 1424، ج 9، ص 92، 99؛ سبکی، ج 4، ص 161؛ ابنعساکر، 1404، ص 231؛ قس خلیلی قزوینی، ج 3، ص 852، که سال مرگ وی را 403 نوشته است) و بعد از آنکه قاضی ابوبکر حیüری بر او نماز گزارد، به خاک سپرده شد (ذهبی، همان، ص 100).حاکم نخستین اثر خود را در 337 تألیف کرد (صریفینی، همانجا). او کتابهایی تألیف کرد که موجود نیستند و فقط نقلقولهایی از آنها در متون بعدی باقی مانده است، از جمله : تاریخ نیسابوریین (تاریخ نیشابور*)، الاکلیل فی دلائل النبوة (برای گزارشی از محتوای این کتاب رجوع کنید به خلیلی قزوینی، ج 3، ص 854)، مزکّیالاخبار، فضائلالشافعی، فضائل فاطمة الزهراء (ذهبی، 1424، ج 9، ص 99) و مفاخرالرضا. حاکم کتاب الاکلیل را درباره ایام پیامبر و همسران ایشان و برای ابوعلی سیمجور، سپهسالار سامانیان در خراسان، تألیف کرده و در معرفة علومالحدیث (ص 296) به برخی مباحث آن اشاره کرده است (برای نقلقولهایی از الاکلیل رجوع کنید به ابنحجر عسقلانی، 1415، ج 1، ص 291، 304، 308، ج 2، ص 132، 143).در مزکّیالاخبار ــکه خود حاکم از آن با نام المزکیین لرواة الأخبار یاد کرده (حاکم نیشابوری، 1385، ص 66) وی به بحث از جرح و تعدیل راویان حدیث در ده طبقه پرداخته است (برای منقولاتی از این کتاب برای نمونه رجوع کنید به ابنعساکر، 1415ـ1421، ج 21، ص 252، ج 56، ص 393؛ ذهبی، 1401ـ1409، ج 5، ص 301، ج 8، ص 118، ج 14، ص 558).باتوجه به شافعی بودن حاکم و منازعات تند حنفیان و شافعیان در دوران او، حاکم کتاب فضائلالشافعی را، مشتمل بر اخبار متداول میان شافعیان در فضیلت محمدبن ادریس شافعی، تألیف کرد (رجوع کنید به ذهبی، 1424، ج 9، ص 95؛ سبکی، ج 4، ص 156). نسخهای از این کتاب یافت نشده، اما احتمالا بخش اعظمی از مطالب آن در کتاب مناقبالشافعی ابوبکر احمدبن حسین بیهقی (متوفی 458)، که یکی از مهمترین راویان آثار حاکم بوده، باقی مانده است (برای نمونه رجوع کنید به بیهقی، ج 1، ص 154، 158، 183، 314، ج 2، ص 125، 138، 204).مفاخرالرضا، که در مناقب امام علیبن موسی الرضا علیهالسلام بوده، تنها از طریق نقلقولهایی که ابنحمزه طوسی (ص 483، 496، 546) آورده، شناخته شده است و احتمالا حاکم کتاب مستقلی به این نام نداشته و مطالبی که ابنحمزه نقل کرده، بخشی از شرححال امام رضا علیهالسلام، در تاریخ نیشابور بوده است (رجوع کنید به حاکم نیشابوری، 1375ش، همان مقدمه، ص 42). بهنوشته ابنشهرآشوب (ص 121)، شخصی به نام ابوعبداللّه مفید نیشابوری کتابی به نام مناقبالرضا تألیف کرده و آقابزرگ طهرانی (ج 22، ص 327) احتمال داده است که ابوعبداللّه مفید نیشابوری همان حاکم باشد. از نام برخی آثار دیگر حاکم در منابع سخن رفته است (رجوع کنید به ابنعساکر، 1404، ص 228؛ ذهبی، 1424، ج 9، ص 95؛ برای توضیح درباره این کتابها رجوع کنید به حاکم نیشابوری، 1375ش، همان مقدمه، ص 40ـ 41)، اما اطلاع بیشتری از آنها در دست نیست.از آثار موجود حاکم، کتاب المستدرک علی الصحیحین، مهمترین و مشهورترین اثر حدیثی اوست. وی در این کتاب کوشیده است احادیثی را گرد آورد که شرایط صحت احادیث موجود در صحیحین را دارند، اما در آن دو کتاب نقل نشدهاند. المستدرک به شیوه کتابهای فقهی تبویبشده است و علاوه بر احادیث فقهی، حاوی احادیث بسیاری در زمینه عقاید، طب، ملاحم و فتن و تفسیر قرآن و سیره و مغازی است (رجوع کنید به سنیدی، ص 91ـ93). درباره المستدرک بحث و جدلهای فراوانی میان رجالیان و محدّثان اهل سنّت رخ داده است (رجوع کنید به ذهبی، 1424، ج 9، ص 98ـ99؛ ابنحجر عسقلانی، 1390، ج 5، ص 233). ذهبی در کتابی به نام مختصر کتابالمستدرک علی الصحیحین، احادیثی را که به نظر او، برخلاف شرایط بخاری و مسلم بوده، از کتاب حاکم حذف کرده است (رجوع کنید به بشار عواد معروف، ص 248ـ249). کتاب مستدرک و تلخیص ذهبی بارها چاپ غیرانتقادی شده است (رجوع کنید به عطیه و همکاران، ج 2، ص 571). عادل حسن علی در کتاب الامامالحاکم النیشابوری و کتابه المستدرک (قاهره 1384ش/2005) جوانب گوناگون المستدرک را بررسی کرده است.در حوزه علوم حدیث، حاکم کتاب معرفة علومالحدیث را نگاشته که از جمله چند کتاب اساسی این دانش است که پایههای مهم این رشته را استوار ساخته و به تعبیر ابنخلدون این دانش را تهذیب، و محاسنش را آشکار کرده است (ابنخلدون، ج 1: مقدمه، ص559). حاکم پیش از تألیف آن، آثار مختصری در علوم حدیث مثلا کتاب المدخل الی معرفة کتاب الاکلیل (اسکندریه 1983) و المدخل الی معرفة الصحیح (بیروت 1404 و با عنوانِ المدخل الی معرفة الصحیحین، ریاض 1404)ــ نوشته بوده و در کتاب معرفة علومالحدیث (ص 66) به الاکلیل ارجاع داده است. ابومحمد عبدالغنی ازدی* در کتابی با نام کشف الاوهام التی فی مدخل الحاکم، یا اوهام الحاکم فی المدخل، این کتاب را نقد و حاکم، به اینسبب، از وی تشکر و او را دعا کرده است (ذهبی، 1401ـ1409، ج 17، ص 269ـ270). کتاب مذکور به کوشش مشهور حسن محمد سلمان در 1407 در اردن منتشر شده است. از دیگر آثار حدیثی حاکم است: تسمیةُ من أَخْرَجَهُم البخاری و مسلم وَ مَا انفَرَدَ به کل واحد منهما (بیروت 1407/1987)، سؤالات الحاکم للدارقطنی فی الجرح و التعدیل (ریاض 1404)، و سؤالات مسعودبن علی السجزی مع اسئلة البغدادیین عن احوال الرواة (بیروت 1408 و قاهره 2006).منابع : آقابزرگ طهرانی؛ ابنجوزی، المنتظم فی تاریخالملوک والامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت 1412/1992؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابة فیتمییز الصحابة، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت 1415/1995؛ همو، لسانالمیزان، حیدرآباد، دکن 1329ـ1331، چاپ افست بیروت 1390/1971؛ ابنحمزه، الثاقب فی المناقب، چاپ نبیل رضا علوان، قم 1412؛ ابنخلدون؛ ابنخلّکان؛ ابنشهرآشوب، کتاب معالمالعلماء، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1353؛ ابنعساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت 1415ـ1421/1995ـ2001؛ همو، تبیین کذب المفتری فیما نسب الی الامام ابیالحسن الاشعری، بیروت 1404/1984؛ بشار عواد معروف، الذهبی و منهجه فی کتابه تاریخالاسلام، قاهره 1976؛ سعد فهمی احمد بلال، السراج المنیر فیالقاب المحدثین، ریاض 1417/1996؛ احمدبن حسین بیهقی، مناقب الشافعی، چاپ احمد صقر، قاهره 1971؛ ابراهیمبن محمد جوینی خراسانی، فرائد السمطین فی فضائل المرتضی و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهمالسلام، چاپ محمدباقر محمودی، بیروت 1398ـ1400/ 1978ـ1980؛ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، تاریخ نیشابور، ترجمه محمدبن حسین خلیفه نیشابوری، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1375ش؛ همو، کتاب معرفة علومالحدیث، چاپ معظم حسین، حیدرآباد، دکن 1385/1966؛ همو، المستدرک علیالصحیحین، و بذیله التلخیص للحافظالذهبی، بیروت : دارالمعرفة، ]بیتا.[؛ خطیب بغدادی؛ خلیلبن عبداللّه خلیلی قزوینی، کتابالارشاد فی معرفة علماءالحدیث، چاپ محمدسعیدبن عمر ادریس، ریاض 1409/1989؛ محمدبن محمد ذهبی، تاریخالاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، چاپ بشار عواد معروف، بیروت 1424/2003؛ همو، سیراعلام النبلاء، چاپ شعیب ارنؤوط و دیگران، بیروت 1401ـ1409/ 1981ـ1988؛ عبدالوهاببن علی سبکی، طبقاتالشافعیة الکبری، چاپ محمود محمد طناحی و عبدالفتاح محمد حلو، قاهره 1964ـ1976؛ سمعانی؛ عبدالرحمان سنیدی، السیرةالنبویة عند البیهقی مع دراسة مقارنة لابرز مورخی السیرة المعاصرین له فیالمشرق خلالالقرن الخامس الهجری، ریاض 1426/2005؛ ابراهیمبن محمد صریفینی، تاریخ نیسابور: المنتخب منالسیاق، ]اصل از[ عبدالغافربن اسماعیل فارسی، چاپ محمدکاظم محمودی، قم 1362ش؛ محییالدین عطیه، صلاحالدین حفنی، و محمد خیر رمضان یوسف، دلیل مؤلفاتالحدیث الشریفالمطبوعة القدیمة و الحدیثة، بیروت 1416/1995؛ علیبن سلطان محمد قاری، شرح شرح نخبةالفکر فی مصطلحات اهل الاثر، چاپ محمد نزار تمیم و هیثم نزار تمیم، بیروت [?1415/ 1994[.