چوپانیان

معرف

سلسله‌ای از امرای مغول نژاد، از اخلاف امیرچوپان*، که از 738 تا 758 در آذربایجان و ارّان، قسمتهایی از آسیای صغیر و قسمتهایی از مرکز و جنوب ایران امارت داشتند
متن
چوپانیان، سلسله‌ای از امرای مغول نژاد، از اخلاف امیرچوپان*، که از 738 تا 758 در آذربایجان و ارّان، قسمتهایی از آسیای صغیر و قسمتهایی از مرکز و جنوب ایران امارت داشتند.1) تاریخالف) از ورود امیرچوپان به دستگاه ایلخانان تا مرگ سلطان ابوسعید. نسب چوپانیان به قبیله سُلدوز*، از قبایل مغول، می‌رسد (رشیدالدین فضل‌اللّه، ج 1، ص 178، 596؛ بناکتی، ص 362ـ363؛ کاشانی، ص 8). امیر چوپان از امرای سلدوز بود که همراه هولاکوخان، به ایران آمد (رشیدالدین فضل‌اللّه، ج 1، ص 177ـ 178) و در زمان ارغون، با سپاهیانی که از دشت خزر به ایران حمله کرده بودند جنگید و پیروز شد (معین‌الدین نطنزی، ص 136). با درگذشت ارغون در 690، بر سر جانشینی وی میان امرا اختلاف افتاد. بیشتر آنان هوادار بایدو* بودند، اما امیر چوپان و دیگر امرا به گیخاتو، پیوستند (رجوع کنید به رشیدالدین فضل‌اللّه، ج 2، ص 1182ـ1184، 1190). در دوره غازان‌خان، امیرچوپان از جمله امرای وی بود (همان، ج 2، ص 1287ـ 1288، 1295، 1297؛ معین‌الدین نطنزی، ص140). در دوره اولجایتو به امیرالامرایی رسید که در دوره ابوسعید نیز ادامه یافت (شبانکاره‌ای، ص270، 274؛ معین‌الدین نطنزی، ص 155). به نوشته عبدالرزاق سمرقندی (ج 1، ص 27)، ابوسعید امور مملکت را به امیر چوپان سپرد و پسر وی، تیمورتاش چوپانی*، را در 717 به حکومت بلاد روم (آسیای صغیر) منصوب کرد (رجوع کنید به آقسرایی، ص 312؛ دواداری، ج 9، ص 346؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 73) و حکومت خراسان را به امیرحسن (پسر بزرگ امیرچوپان) داد و دمشق خواجه (پسر دیگر وی) را به نیابت کل ممالک منصوب کرد (وصّاف‌الحضره، ص 639ـ646؛ حمداللّه مستوفی، ص 614؛ شبانکاره‌ای، ص 274ـ278؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص97). ابوسعید در 725 به بغدادخاتون*، خواهرزاده‌اش و دختر امیرچوپان، که در این زمان همسر حسن بزرگ* بود، دل بست. بنابر «یاسای چنگیزی»، حسن بزرگ باید همسرش را به طیب نفس ترک می‌کرد تا به همسری سلطان درآید؛ اما مخالفت امیر چوپان با این امر سبب کدورت ابوسعید از وی شد (شبانکاره‌ای، ص 295؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 117ـ118).از سویی، دمشق خواجه، گاه در غیبت سلطان سخنانی ناشایست درباره ابوسعید می‌گفت. این امر به‌اطلاع ابوسعید رسید. فزونی خزانه دمشق خواجه به خزانه سلطان نیز حسادت برخی امرا را برانگیخت و بر اثر سعایت آنان، به دستور ابوسعید، دمشق خواجه در 727 به قتل رسید (شبانکاره‌ای، ص280ـ281؛ ابن‌بطوطه، ج 1، ص 247؛ خواندمیر، 1362ش، ج 3، ص 210ـ 211؛ قس معین‌الدین نطنزی، ص143؛ حافظ‌ابرو، 1317ش، بخش1، ص123ـ124).پس از قتل دمشق خواجه، میان امیر چوپان و ابوسعید جنگی درگرفت که امیر چوپان شکست خورد و به هرات نزد ملک غیاث‌الدین کُرت رفت. ابوسعید برای ملک غیاث‌الدین حکم قتل امیر چوپان را فرستاد و در برابر، وعده‌هایی داد. ملک غیاث‌الدین نیز در 728، امیر چوپان را به قتل رساند (رجوع کنید به عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 73ـ77؛ قس شبانکاره‌ای، ص 282ـ 284؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 129ـ 133). از سوی دیگر، تیمورتاش پس از باخبر شدن از قتل پدر، به ملک‌الناصر، سلطان مصر، پناهنده شد، اما با ورود نمایندگان ابوسعید به مصر، برای تحویل گرفتن تیمورتاش، ملک‌الناصر او را کشت (رجوع کنید به تیمورتاش چوپانی*).پس از قتل امیرچوپان، حسن بزرگ از بغدادخاتون جدا شد و وی به همسری ابوسعید درآمد. به‌سبب این ازدواج، وضع چوپانیان بار دیگر در دربار ابوسعید ترقی کرد، چنان‌که علاوه بر چند پسر امیرچوپان که پیشتر به حکومت رسیده بودند، پسر دیگرش، سیورغان نیز در شمار امرای ابوسعید قرار گرفت (حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 139ـ140، 143).ب) از خروج حسن کوچک، نوه امیرچوپان و پسر تیمورتاش چوپانی (738) تا سرانجام کار چوپانیان (758). ابوسعید در 736 درگذشت و ارپاخان، برادرزاده هولاکو، به ایلخانی رسید (شبانکاره‌ای، ص 293ـ294؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 145ـ146). اما، به علت فقدان حاکمی قدرتمند، آشفتگی سراسر کشور را گرفت و امرا داعیه استقلال سر دادند. در 20رمضان 736، امیرعلی پادشاه (دایی سلطان ابوسعید)، موسی‌خان (نبیره بایدو) را در بغداد به تخت نشاند و در پی آن، میان ارپاخان و امیرعلی پادشاه جنگ درگرفت و ارپاخان به قتل رسید (رجوع کنید به شبانکاره‌ای، ص 301ـ304؛ ابن‌بطوطه، ج 1، ص 249؛ قطبی اهری، ص 159، 161).از سوی دیگر، عده‌ای از امرا در 736 تغاتیمور را در مازندران بر تخت نشاندند. در ابتدا، حسن بزرگ، حسن کوچک و امرای اویرات و برخی دیگر از امرای مغول بر آن شدند که پادشاهی تغاتیمور را به رسمیت بشناسند، اما برخی از امرا به مخالفت برخاستند و اتحاد حسن بزرگ و حسن کوچک نیز درهم شکست. در پی آن، در 737 در نبرد میان حسن بزرگ و تغاتیمور، تغاتیمور شکست خورد و گریخت (شبانکاره‌ای، ص 307ـ 309؛ حافظ‌ابرو، 1958، ص5). سپس حسن کوچک، با حیله، غلامی به نام قراجری را به جای پدرش، تیمورتاش، معرفی و ادعا کرد که او از زندان مصر آزاد شده و چند نوبت حج گزارده است. این ادعا پذیرفته شد و در پی آن، جمعی از چوپانیان که نزد حسن بزرگ بودند و برخی از امرای اویرات، به حسن کوچک پیوستند، که زمینه‌ساز نبرد میان جلایریان و چوپانیان شد اما سیورغان و مادرش از جنگ کناره گرفتند. نبرد میان سپاهیان دو طرف در 27ذیحجه 738 درگرفت، که به گریز حسن بزرگ به تبریز انجامید (رجوع کنید به شبانکاره‌ای، ص 311ـ312؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 156ـ157؛ نیز رجوع کنید به بویل، ص 414ـ 415). در این میان تیمورتاش دروغین، تصمیم به از میان برداشتن حسن کوچک گرفت اما با آشکار شدن واقعیت از سوی حسن کوچک، موفق نشد. سپس حسن کوچک به گرجستان رفت و حسن بزرگ نیز سلطانیه را تصرف کرد (حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 158؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 139).در739، حسن‌کوچک، ساتی‌بیک (مادر سیورغان) را برتخت نشاند. حسن بزرگ به قزوین رفت، حسن کوچک و ساتی‌بیک نیز بر آذربایجان مسلط و آماده نبرد با حسن بزرگ شدند، اما با مذاکراتی که صورت گرفت میان دو طرف صلح شد. ساتی‌بیک، حسن کوچک و چوپانیان به‌آذربایجان و ارّان رفتند و حسن بزرگ به‌سلطانیه بازگشت. با وضعِ پیش آمده قوم اویرات بر عراق مسلط شدند، امیر اَرَتْنَه* حاکم روم شد و ملک‌اشرف، برادر حسن کوچک، را از خواص خود قرار داد. حسن بزرگ، که به صلح چوپانیان اعتمادی نداشت، تغاتیمور را به پادشاهی برگزید و او را به سلطانیه دعوت کرد. حسن کوچک برای تغاتیمور پیغام فرستاد و خواستار اتحاد با وی شد و در مقابل، وعده داد که ساتی‌بیک را به همسری وی درآورد و همه چوپانیان نیز به خدمت او درآیند. تغاتیمورپذیرفت و دستخطی مبنی‌بر تأیید چوپانیان‌نوشت. حسن کوچک این دستخط را برای نمایندگان حسن‌بزرگ فرستاد و در پی آن تغاتیمور به خراسان گریخت (رجوع کنید به حافظ‌ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 158ـ161؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 139ـ143).با شرایط موجود، حسن بزرگ، شاهزاده جهان تیمورخان (پسر آلافرنگ و نوه گیخاتو) را بر تخت نشاند و عراق و خوزستان و دیاربکر را تصرف کرد. حسن کوچک نیز، برای تقویت موقعیتش، سلیمان خانِ مغول* (از نوادگان هولاکو) را به پادشاهی رساند و ساتی‌بیک را به همسری وی درآورد و بر ولایات عراق عجم (ایران مرکزی)، ارّان، مُغان و گرجستان و حدود آن تسلط یافت و بدین ترتیب، بار دیگر زمینه جنگ میان جلایریان و چوپانیان ایجاد شد و در ذیحجه 740، در حوالی رودخانه جغتوچای (چغاتو/ زرینه‌رود) میان طرفین نبردی درگرفت که به شکست حسن بزرگ و جهان‌تیمورخان انجامید. حسن کوچک در صفر 741 در تبریز اقامت گزید و در ربیع‌الاول همان سال به حکم سلیمان‌خان، سیورغان را به امارت عراق عجم منصوب کرد و پیرحسین، عموزاده خود را نیز به حکومت فارس منصوب کرد. از طرفی حسن بزرگ، جهان تیمورخان را از سلطنت خلع کرد و به قصد جنگ با چوپانیان، با لشکریان بسیار به اوجان رفتند. در همین زمان امیر یاغی‌باستی، یکی از پسران امیرچوپان، که از حسن کوچک روی گردان شده بود، همراه سپاهیانش عازم عراق شد و حسن بزرگ چون سپاهیان وی را دید، ترسید و به بغداد گریخت (رجوع کنید به شبانکاره‌ای، ص 308؛ حافظ‌ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 162ـ 163؛ فریومدی، ص 343؛ نیز رجوع کنید به اشپولر، ص 111ـ 112).پس از این، حسن کوچک عازم جنگ با حاجی طغای، حاکم دیاربکر، شد. اما حاجی طغای گریخت و حسن کوچک به ارزنةالروم رفت و داراییهای بسیار به دست آورد (حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 164ـ166).در ذیحجه 742، ابراهیم‌شاه (حاکم سابق ماردین و دست‌نشانده حسن کوچک) با حاجی طغای متحد شد. حسن کوچک به آلاداغ رفت و پس از غارت بسیار به تبریز بازگشت. از طرف دیگر، ملک‌اشرف به اصفهان ــکه پیش از این به تصرف پیرحسین درآمده بودــ رفت و پیرحسین را شکست داد. وی به سلطانیه گریخت، اما به دستور حسن کوچک به قتل رسید (حافظ‌ابرو، 1317ش، بخش 1، ص166؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 176ـ177؛ قس کتبی، ص 48).در 743، حسن بزرگ دو تن از امیران حسن کوچک، یاغی‌باستی و ملک‌اشرف، را با خود همراه کرد؛ یاغی باستی را به حکومت شیراز فرستاد، اما بر ضد وی شورش شد و او آنجا را ترک کرد و نزد ملک اشرف رفت. حسن کوچک به برادر و برادرزاده‌اش درباره پیوستن به حسن بزرگ هشدار داد و آن دو عازم عراق عجم و فارس شدند. حسن کوچک نیز به تبریز بازگشت (همان، بخش 1، ص 167ـ169؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 179ـ 180). در 744، حسن کوچک برای سرکوب ارتنه، سلیمان‌خان و چند تن از امرا را به جنگ وی فرستاد. نبرد در نزدیکی سیواس انجام شد، به علت سستی برخی از امرا سپاهیان ارتنه پیروز شدند. پس از این شکست، حسن کوچک به همراه سلیمان‌خان در تبریز اقامت گزید.شکست از ارتنه برای چوپانیان ضربه مهلکی بود، زیرا روم از دست آنان خارج شد. اندکی بعد، در 27 رجب 744 حسن کوچک به دست همسرش، عزت ملک، به قتل رسید (قطبی اهری، ص 169؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 169؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 188ـ189). مدت حکومت وی پنج سال و هفت ماه بود (رجوع کنید به حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 170؛ خوافی، ج 3، ص 68؛ قس مجدی، ص 920). وی در همان سال مرگش، نماینده‌ای با هدایا نزد سلطان مصر فرستاده بود، که با کشته شدنش بی‌نتیجه ماند (رجوع کنید به مقریزی، ج 3، ص 400).سلیمان‌خان اموال حسن کوچک را تصرف کرد و برای مطیع کردن امرایی که از وی فرمانبری نداشتند، به آنان امارت دیگر بخشید و سپس ملک اشرف و یاغی باستی را نزد خود فراخواند (حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 170ـ171؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 190ـ191). اما ملک‌اشرف و یاغی باستی با یکدیگر متحد شدند و امیر سیورغان نیز به آنان پیوست و همگی عازم تبریز شدند. پس از ورود چوپانیان به تبریز، مردم در بیشتر مسائل به یاغی باستی و سیورغان مراجعه می‌کردند. این امر موجب خروج ملک اشرف از تبریز شد، اما چندی بعد در نبردی که میان برادران (ملک اشرف با برادرش مصر ملک از یک سو و یاغی‌باستی و سیورغان از سوی دیگر) رخ داد، ملک اشرف پیروز شد و پس از آن فردی به نام انوشیروان را به سلطنت نشاند. یاغی‌باستی و سیورغان، درخواست صلح کردند، وی راضی شد، اما سیورغان پشیمان شد و به همراه ساتی‌بیک و سلیمان‌خان به دیاربکر رفت. یاغی باستی و ملک اشرف به تبریز رفتند اما ملک اشرف، یاغی باستی را به قتل رساند. بدین ترتیب، ملک اشرف در حکومت استقلال یافت (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 31ـ35؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 174ـ177؛ خوافی، ج 3، ص 68ـ69).در 745، ملک‌اشرف ممالک اَرّان و موغان و آذربایجان و توابع آن را تسخیر کرد و به قره‌باغ نزد کاووس (حاکم شروان) رفت اما میان آنان کدورتی پیش آمد و ملک اشرف به تبریز بازگشت (رجوع کنید به زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 37ـ38؛ حافظ‌ابرو، 1380ش، ج1، ص169ـ170؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 204ـ205). در 746، ساتی‌بیک و سیورغان و تودان به روم، نزد ارتنه، رفتند. ملک اشرف چند تن از امرایش را به قتل رساند و مصر ملک، برادرش، را در قفس آهنین قرار داد. سپس، غلامی رومی به نام محمدی را در تبریز به جای خود گذاشت و به قره‌باغ رفت. در نبود ملک اشرف، محمدی طغیان کرد، چند تن از زندانیان را آزاد نمود و سپس به شیراز رفت. ملک اشرف، پس از اطلاع از این امر، به تبریز بازگشت (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 39ـ41؛ قطبی اهری، ص 172؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 177ـ178). از زمان آخرین نبرد حسن کوچک با جلایریان تا 747، هیچ جنگی میان آنان صورت نگرفت. در این سال ملک اشرف عازم تصرف بغداد شد. حسن بزرگ خواست به قلعه کماخ در روم برود، اما دلشادخاتون و خواجه مرجان* و چند تن از امرا او را منصرف کردند. پس از چند روز جنگ، ملک اشرف نتوانست بغداد را تسخیر کند و به تبریز بازگشت و سپس آذربایجان، عراق عجم، ارّان، موغان و بعضی از قسمتهای گرجستان و کردستان را میان امرای خود تقسیم کرد. چند تن از اهل قلم، ملازم ملک اشرف بودند. خواجه عبدالحی وزیر نیز اختیار کلی داشت و خزانه ملک اشرف در دست مولانا ابوبکر، از نزدیکان خاص امیر بود. به همت آنان حکومت ملک اشرف استوار شد. ملک اشرف، خواجه عبدالحی را به شروان فرستاد و لشکریان او در شروان و شماخی خرابیهای بسیاری کردند (رجوع کنید به زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 42ـ44؛ حافظ ابرو، 1380ش، ج 1، ص 199ـ 201؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 223ـ225). در 750، ملک‌اشرف خواجه‌عبدالحی را زندانی و اموالش را ضبط کرد و خواجه‌مسعود دامغانی را به‌وزارت منصوب ساخت (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 45ـ46؛ حافظ‌ابرو، 1380ش، ج 1، ص215ـ 217). در 751، ملک اشرف به اصفهان لشکر کشید حدود پنجاه روز آنجا را محاصره کرد، اما اهالی مقاومت کردند و به‌نام انوشیروان خطبه خواندند. ملک‌اشرف به تبریز بازگشت و دستور قتل تعدادی از امرا را صادر کرد (رجوع کنید به زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص49ـ52؛ حافظ‌ابرو، 1380ش، ج1، ص220ـ221؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص 237ـ239). در 752 و درپی شورش ناموفق یکی از امرا، ملک اشرف در رَبْع رشیدی* ساکن شد و دستور داد مردم نیز به این مرکز منتقل شوند. بدین‌ترتیب، جمعیت بسیاری در ربع رشیدی (در مدارس، خانقاهها، مساجد و دارالشفاء) اسکان یافتند (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 53 ـ 56؛ عبدالرزاق سمرقندی، ج 1، ص249ـ251).از این پس تا 757، از ملک اشرف اطلاعی در دست نیست، احتمالا وی در ربع رشیدی بوده است. ظلم و تعدی ملک اشرف در آذربایجان از حد گذشت و به این سبب مردم و بزرگان به مناطق دیگر مهاجرت کردند. قاضی محیی‌الدین بردعی به سرای/ سرای‌جیق (پایتخت دشت قپچاق) رفت و در آنجا به وعظ پرداخت و جانی‌بیگ، پادشاه آنجا را به دفع ملک اشرف تحریک کرد. جانی‌بیک نیز آماده نبرد با ملک اشرف شد (رجوع کنید به زین‌الدین‌بن‌حمداللّه مستوفی، ص 57 ـ 58؛عبدالرزاق‌سمرقندی، ج 1، ص 288ـ290). در 758، جانی‌بیک به تبریز رفت. ملک اشرف به شنب‌غازان رفت و لشکری عظیم آماده کرد، اما لشکریان او با دیدن سپاهیان جانی‌بیک متفرق شدند. سرانجام ملک‌اشرف به خوی رفت اما دستگیر شد و به قتل رسید (رجوع کنید به زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 59، 61ـ 65؛ حافظ‌ابرو، 1380ش، ج 1، ص 292ـ297؛ غفاری قزوینی، ص 218).با قتل ملک اشرف، حکومت چوپانیان نیز پایان یافت. وی چهارده سال (744ـ758) حکومت کرد. او امیری ظالم و دمدمی مزاج بود و حتی گور سلاطین مغول را می‌گشود و اشیای درون آنها را برمی‌داشت (رجوع کنید به زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 44؛ معین‌الدین نطنزی، ص 161؛ حافظ ابرو، 1380ش، ج 1، ص200).از انوشیروان، پادشاه خوانده ملک اشرف، جز بر سکه‌ها اثری نیست. فقط قزوینی (ص 254ـ255) نوشته که ملک‌اشرف، انوشیروان را عزل کرد. بزرگ‌ترین رقیب ملک اشرف، حسن بزرگ بود که در مدت حکومت ملک‌اشرف موجب بروز مشکل برای او نشد. پس از قتل ملک اشرف، پسرش (تیمورتاش) به دستور سلطان اویس جلایری کشته شد (حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 191).2) اوضاع اداری و اجتماعیتشکیلات اداری و حکومتی چوپانیان همانند دوره ایلخانان، اما محدودتر و کوچک‌تر، بود. در رأس حکومت، پادشاه قرار داشت که این عنوان را در طی این دوره، ساتی‌بیک، سلیمان‌خان و انوشیروان داشتند. سعی می‌شد که صاحب این عنوان به خاندان چنگیزی منسوب باشد، اما قدرت اصلی در دست پادشاهان منصوب شده از سوی چوپانیان نبود. مقام نایب‌السلطنه پس از مقام سلطنت بود که به حسن کوچک و ملک اشرف تعلق داشت. نایب‌السلطنه نیز برای خود نایبی تعیین می‌کرد، مانند خواجه عبدالحی که نایب ملک اشرف بود (شمس منشی، ج 2، ص 92؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 175؛ نبئی، ص 319ـ320).وزیران را حسن کوچک و ملک‌اشرف انتخاب می‌کردند. زمانی‌که حسن کوچک، ساتی‌بیک را به‌سلطنت نشاند، رکن‌الدین شیخی رشیدی و غیاث‌الدین محمد علیشاهی را هم‌زمان به وزارت منصوب کرد. پس از انتصاب سلیمان‌خان به پادشاهی، حسن کوچک وزارت را فقط به غیاث‌الدین‌محمد علیشاهی سپرد. وزرای ملک اشرف نیز خواجه عبدالحی و خواجه مسعود دامغانی بودند (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 46؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص158، 162، 175؛ همو، 1380ش، ج 1، ص200؛ خواندمیر، 1317ش، ص334، 336).در زمان چوپانیان، خزانه اهمیت ویژه‌ای داشت، خصوصآ در دوره ملک اشرف که به هر بهانه‌ای خانه و اموال افراد را تصرف می‌کرد و به همین سبب طلا و نقره و جواهر بسیاری گرد آورد و هفده خزانه داشت (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 44، 54؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 182، 185؛ همو، 1380ش، ج 1، ص200؛ قس قطبی اهری، ص 175).در زمان ملک‌اشرف، در ربع رشیدی دولتخانه (یا دُوَلی‌خانه) ساخته شد و اصحاب دیوان و بتِکچی*ها در آنجا مستقر بودند. متصدیان امور دیوانی، با عنوان خواجگان دیوان، شناخته می‌شدند از جمله غیاث‌الدین‌محمد کرمانی و خواجه‌عمادالدین سراوی. در دولتخانه زنجیری به‌نام زنجیر عدل کشیده بودند. ملک اشرف، به سبب تلون مزاج، پی در پی امرا را عزل می‌کرد و هر سال ارکان حکومتش را تغییر می‌داد (رجوع کنید به زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 55ـ 56؛ قطبی اهری، ص 170؛ حافظ‌ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 166، 179، 183ـ184).خواجه عمادالدین سراوی مستوفی ملک اشرف بود (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 32؛ قطبی اهری، ص170). در دوره ملک اشرف از برات* نیز استفاده می‌شد (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص55).از چوپانیان سکه‌ای به دست نیامده است (قس حافظ‌ابرو، 1317ش، ص 114)، اما در زمان آنان سکه‌هایی به نام پادشاهان دست‌نشانده ایشان، از جمله ساتی‌بیک و سلیمان‌خان و انوشیروان، در اردبیل، کاشان، بانه، تبریز، ارزنجان، سیواس و شروان ضرب شد. بر روی سکه نام سلطان، تاریخ و محل ضرب آن و بر پشت سکه عبارت لااله‌الااللّه، محمد رسول‌اللّه و نام ابوبکر، عمر، عثمان و حضرت علی علیه‌السلام حک شده است. مندرجات سکه‌ها به عربی است (رجوع کنید به لین ـ پول، ج 6، ص 102ـ117؛ ترابی طباطبائی، ج 2، ص 99ـ102). پیشکش* دادن نیز در این دوره رایج بود (رجوع کنید به زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 36؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 177).از وضع سپاه در این دوره اطلاعی در دست نیست، جز آنکه سپاهیان شامل پیاده و سواره‌نظام بودند (رجوع کنید به حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 185) و لشکریانِ زمان ملک اشرف جبّه می‌پوشیدند (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 34).در دوره چوپانیان، زبان مغولی رایج بود و مکتوبات به خط اویغوری نوشته می‌شد. از منشیان این دوره، خواجه‌مسعود دامغانی بود که خط خوشی داشت (همان، ص 46، 47؛ حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 179ـ180). زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی (ص 44)، قاضی شمس‌الدین، خواجه غیاث‌الدین کرمانی، خواجه غیاث‌الدین شکرلب، خواجه سلطانشاه سراوی، سیدجهرمی و سیدعلاءالدین را در شمار اهل‌قلم دوره ملک‌اشرف ذکر کرده است. در سندی که از دوران سلطان ابوسعید برجای مانده است، آل‌تمغایی (تمغا*) به خط اویغوری از امیر تالش، فرزند امیر چوپان، وجود دارد (شیخ‌الحکمایی، ص 4ـ5).از وجود شعرا در دربار چوپانیان اطلاعی در دست نیست، اما می‌دانیم که سلمان ساوجی* برای امیر چوپان، حسن کوچک و چوپانیان قطعاتی سروده است (رجوع کنید به ص 564، 586). مظفرالدین شاه قزوینی نیز در مرگ حسن کوچک شعری سرود (رجوع کنید به حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص170). از جمله فضلای این دوره، خواجه غیاث‌الدین کَجَجی، شیخ‌الاسلام عهد ملک‌اشرف، بود که در 757 با اوج‌گیری مظالم ملک اشرف به شیراز و سپس به شام مهاجرت کرد و در آنجا خانقاه ساخت (زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ص 57؛ قلقشندی، ج 7، ص 291؛ نیز رجوع کنید به ابن‌کربلائی، ج 2، ص 41). از دیگر افاضل دوره ملک اشرف، احمدبن حسن جاربردی* از شیوخ مذهب شافعی بود (ابن‌حجر عسقلانی، ج 1، ص 142ـ143). از جمله خوش‌نویسان این دوره، یحیی صوفی، از شاگردان احمد رومی و مبارک‌شاه زرین قلم، بود که در خدمت امیر چوپان بود. عبداللّه صیرفی*، فرزند محمود تبریزی، نیز در کتیبه‌نویسی تسلط داشت و کتیبه مسجد استاد و شاگرد به خط اوست (ابن‌کربلائی، ج 1، ص370؛ بیانی، ج 4، ص80، 223).تنها بنای مذکور در منابع تاریخی و برجای مانده از چوپانیان، مسجد استاد و شاگرد در تبریز است. این بنا در 742 به دستور حسن کوچک و به نام سلیمان‌خان ساخته شد و ابتدا شامل مجموعه‌ای از مسجد و مدرسه و خانقاه بود (حافظ ابرو، 1317ش، بخش 1، ص 166؛ خوافی، ج 3، ص 62؛ مجدی، ص 920). به نوشته نادرمیرزا (ص144ـ145)، مسجد در زمان وی دارای صحن وسیع و چهاردیوار از آجر و محراب و گنبدی بزرگ بود. این مسجد در زمان قاجار بر اثر زلزله ویران شد. در زمان عباس‌میرزا آن را بازسازی کردند. این مسجد سلیمانیه و علائیه نیز خوانده شده، اما چون قسمتی از کتیبه مسجد را خواجه عبداللّه صیرفی و بخشی را شاگرد او نوشته است، آن را مسجد استاد و شاگرد نیز نامیده‌اند (دیباج، ص 69ـ70؛ کارنگ، ج 1، ص 232ـ233).منابع : محمودبن محمد آقسرایی، تاریخ سلاجقه، یا، مسامرة الاخبار و مسایرة الاخیار، چاپ عثمان توران، آنکارا 1944، چاپ افست تهران 1362ش؛ ابن‌بطوطه، رحلة ابن‌بطوطة، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت 1395/1975؛ ابن‌حجر عسقلانی، الدرر الکامنة فی اعیان المائة الثامنة، ج 1، حیدرآباد، دکن 1392/1972؛ ابن‌کربلائی، روضات الجنان و جنات‌الجنان، چاپ جعفر سلطان القرائی، تهران 1344ـ1349ش؛ داوودبن محمد بناکتی، تاریخ بناکتی = روضة اولی‌الالباب فی معرفة التواریخ و الانساب، چاپ جعفر شعار، تهران 1348ش؛ مهدی بیانی، احوال و آثار خوش‌نویسان، تهران 1345ـ1358ش؛ جمال ترابی طباطبائی، سکه‌های شاهان اسلامی ایران، ج 2، ]تبریز[ 1350ش؛ عبداللّه‌بن لطف‌اللّه حافظ‌ابرو، پنج‌رساله تاریخی درباره حوادث دوران امیر تیمورکورکان، چاپ فلکس تاور، رساله :1 «پادشاهی طغایتموربن سودای کاون‌بن بابا کاون»، پراگ 1958؛ همو، ذیل جامع‌التواریخ رشیدی، بخش 1، چاپ خانبابا بیانی، تهران 1317ش؛ همو، زبدةالتواریخ، چاپ کمال حاج سیدجوادی، تهران 1380ش؛ حمداللّه مستوفی، تاریخ گزیده؛ احمدبن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد 1339ـ1341ش؛ غیاث‌الدین بن همام‌الدین خواندمیر، تاریخ حبیب‌السیر فی اخبار افراد البشر، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1362ش؛ همو، دستورالوزراء، چاپ سعید نفیسی، تهران 1317ش؛ ابوبکربن عبداللّه دواداری، کنزالدرر و جامع‌الغرر، ج 9، چاپ هانس روبرت رومر، قاهره 1960؛ اسماعیل دیباج، آثار باستانی و ابنیه تاریخی آذربایجان، ]تهران[ 1346ش؛ رشیدالدین فضل‌اللّه؛ زین‌الدین‌بن حمداللّه مستوفی، ذیل تاریخ‌گزیده، چاپ ایرج افشار، تهران 1372ش؛ سلمان‌بن محمدسلمان ساوجی، دیوان، چاپ ابوالقاسم حالت، تهران 1371ش؛ محمدبن علی شبانکاره‌ای، مجمع‌الانساب، چاپ میرهاشم محدث، تهران 1363ش؛ محمدبن هندوشاه شمس منشی، دستورالکاتب فی تعیین‌المراتب، چاپ عبدالکریم علیزاده، مسکو 1964ـ1976؛ عمادالدین شیخ الحکمایی، «یادداشتی برکهن‌ترین سند سازمان اسناد ملی ایران: سند مورخ 726»، گنجینه اسناد، سال 11، دفتر 4، ش 44 (زمستان 1380)؛ عبدالرزاق سمرقندی، مطلع سعدین و مجمع بحرین، ج 1، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1353ش؛ احمدبن محمد غفاری قزوینی، تاریخ جهان‌آرا، تهران 1343ش؛ غیاث‌الدین فریومدی، ذیل مجمع الانساب شبانکاره‌ای، در محمدبن علی شبانکاره‌ای، همان منبع؛ یحیی‌بن عبداللطیف قزوینی، کتاب لب‌التواریخ، تهران 1363ش؛ ابوبکر قطبی اهری، تاریخ شیخ اویس، با مقدمه و ترجمه انگلیسی یوهانزفن‌لون، لاهه 1373؛ قلقشندی؛ عبدالعلی کارنگ، آثار و ابنیه تاریخی شهرستان تبریز، در آثار باستانی آذربایجان، ج 1، تهران : انجمن آثار ملی، 1351ش؛ عبداللّه‌بن محمد کاشانی، تاریخ اولجایتو، چاپ مهین همبلی، تهران 1348ش؛ محمود کتبی، تاریخ آل‌مظفر، چاپ عبدالحسین نوائی، تهران 1364ش؛ محمدبن ابیطالب مجدی، زینت‌المجالس، تهران 1362ش؛ معین‌الدین نطنزی، منتخب التواریخ معینی، چاپ ژان اوبن، تهران 1336ش؛ احمدبن علی مقریزی، السلوک لمعرفة دول الملوک، چاپ محمد عبدالقادر عطا، بیروت 1418/1997؛ نادرمیرزا قاجار، تاریخ و جغرافی دارالسلطنه تبریز، چاپ غلامرضا طباطبائی‌مجد، تبریز 1373ش؛ ابوالفضل نبئی، چوپانیان در تاریخ ایلخانیان، یا، تاریخ آل چوپان، تهران ]?1352ش[؛ عبداللّه‌بن فضل‌اللّه وصّاف‌الحضره، تاریخ وصّاف، چاپ سنگی بمبئی 1269؛J. A. Boyle, "Dynastic and political history of the Il-Khans" in The Cambridge history of Iran, vol.5, ed. J. A. Boyle, Cambridge 1968; Stanley Lane-Poole, Catalogue of oriental coins in the British Museum, London 1875-1890, repr. Bologna 1967; Bertold Spuler, Die Mongolen in Iran, Leiden 1985.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 12
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده