درخت، رُستنی غیرعلفی دیرپا با ساقة چوبی و برگ و شاخه و ریشه. نگرش مسلمانان را به درختان، همچون پیروان ادیان دیگر، می توان در دو بافتار دینی و عرفی بررسی کرد. درختان از منابع عمدة تأمین برخی از نیازهای زندگی روزانة اقوام مسلمان بوده اند و در تأمین بخشی از خوراک یا حتی پوشاک (همچون کفشهای چوبی) و مفروشات (از جمله آنچه از الیاف برخی درختان تهیه می شد)، کاغذ، تهیة چوب برای ساخت مسکن، وسایل حمل ونقل مثل گاری و قایق و کشتی، ابزارها و ادوات زندگی مثل ظروف و قاشقهای چوبی و طناب، ابزارهای جنگ و شکار مثل تیر و کمان و نیزه، ابزارهای موسیقی، تأمین سوخت (هیزم، زغال)، و نیز تولید برخی مواد معطر (از شکوفه ها یا چوبهای معطر چون آبنوس و صندل) به کار می آمدند. همچنین، از درختان به عنوان سایه ساری برای استراحت به ویژه در مسیرهای بیابانی، نشانة تعیین مرز میان اراضی، یا محله ها یا به صورت دیواری جداکننده یا محافظ برای مزارع یا مراتع، برای تزیین فضاهای خارجی یا حتی برای به دار آویختن، تیرباران یا شکنجه مجرمان یا آویختن جسد شورشیان برای عبرت عموم استفاده می شد (← سیلوا ای فیگروآ ، ص ۲۸۳؛ رابینو، ۱۳۶۵ش، ص ۱۰۲؛ دیوان بیگی، ص ۸۹؛ مکنزی، ص ۶۷؛ پیرنیا، ج ۲، ص ۱۴۴۵؛ روح الامینی، ص۳۳ـ ۳۵؛ باستانی پاریزی، ۱۳۵۶ش، ص ۳۲۶؛ همو، ۱۳۷۲ش، ص۴۷۵ـ۴۷۶، ۵۹۲؛ پاینده، ۱۳۵۵ش، ص ۲۳۹). نقوش مبتنی بر اثر بصری درختان یا اجزای آنها از کهن ترین و پرکاربردترین نمادها در جهان بوده اند و استفاده از این نمادها در جهان اسلام نیز با تکیه بر سابقة اقوام و سرزمینهایی که تحت نفوذ فرهنگ اسلامی قرار گرفتند، استمرار داشته و دگردیسیهایی یافته است. از این نقوش در تزیینات ساختمانی، پارچه ها، مهرها، نقاشی، سفالگری، فرش، زیلو و ترمه بافی، سنگ قبرها و جز آنها استفاده می شده است؛ به ویژه اسلیمی و بته جقه (← بته*) از رایج ترین و مشهورترین نقوش در دورة اسلامی بوده اند (برای نمونه ← سعاد ماهر، ص ۶۲ـ۶۳؛ کی منش، ص ۴۷ـ۵۰؛ چیتی، ص ۲۹ـ ۳۲؛ رحیم زاده، ص۱۸۳ـ ۱۹۱؛ عُکاشه، ص ۲۰۳، ۲۰۶ـ ۲۰۹، ۲۱۷ـ۲۱۸؛ نیز ← نقوش اسلامی*).در کنار این بافتار عرفی، درختان در میان اقوام مختلف مسلمان، موضوع انبوهی از باورها و آیینها بوده اند که بسیاری از آنها در بافتار دینی یا دست کم براساس نظام نشانه شناختیِ دینْپرورد شکل گرفته است، هرچند مشخصاً اغلب این باورها و آیینها در بستر دین عامیانه ظهور کرده و تعریف شده اند و پیوستاری از زمینه های دینی ـ فرهنگیِ پیش از اسلامی و محلی را در هر منطقه نشان می دهند. در واقع، بسیاری از باورهای دینی ابتدایی، ادیان بین النهرین باستان، یهودیت، مسیحیت، زردشتی، هندو و بودایی، و نیز ادیان باستانی مصر و شمال افریقا کمابیش به صورت انتقالی یا با دگردیسیهای متنوع و یافتن صورتهای اسلامی شده در بافتار دین ورزی عامیانه مسلمانان باقی ماندند. ازاین رو، نمونه هایی همچون درخت زندگی، درخت جاودانگی، درخت علم/ معرفت یا آیینهای شفاخواهی و دخیل بستن مختص هیچ دین یا فرهنگی نیست و در میان همة اقوام مشترک است (← سعاد ماهر، ص ۵۵ـ۶۴؛ فرهادی، ص۳۲۰ـ۳۲۹؛ پورخالقی چترودی، ۱۳۸۱ش؛ د.ایرانیکا، ذیل مادّه؛ د. دین و اخلاق، ذیل "Trees and plants").
در قرآن کریم غیر از برخی درختان ماورایی همچون سِدْرة المنتهی، طوبی، زَقُّوم و درخت ممنوعه (← نجم : ۱۴ـ۱۶؛ طه: ۱۲۰؛ اعراف: ۱۹ـ۲۰؛ بقره: ۳۵؛ واقعه: ۵۲؛ صافات: ۶۲؛ دخان: ۴۳)، از درختان زمینی گوناگونی همچون نخل، زیتون، انجیر، انار و انگور به مناسبتهای مختلف یاد شده است (← انعام: ۹۹، ۱۴۱؛ رعد: ۴؛ نحل: ۱۱، ۶۷؛ مؤمنون: ۱۹ـ۲۰؛ یس: ۳۴؛ عبس: ۲۸ـ۲۹؛ نیز ← مؤمنی، ص ۱۱۲ـ۱۴۲؛ زمردی، ص ۱۱۹ـ۱۴۹؛ د.ا.د.ترک، ذیل "Ağaç. İslâm&#۳۹;da ağaç"). در این آیات غالباً درختان و میوه ها نشانه هایی از قدرت آفریدگار و از نو سبز شدن آنها در آغاز بهار تمثیلی برای بیان توانایی خداوند بر زنده کردن مردگان در روز قیامت دانسته شده؛ غیر از این اشارات قرآنی، اطلاعات راجع به آشنایی عرب صدر اسلام با این درختان و شماری دیگر از آنها در منابع ادبی و لغوی قرون اولیه اسلامی فراوان است (برای تفصیل ← جوادعلی، ج ۷، ص ۶۶ـ۹۶).عرب جاهلی بنابر باورهای شرک آمیز، آیینهایی در قبال برخی درختان به جای می آوردند، که پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم به رد و منع آنها پرداخت. مثلاً، عرب جاهلی بت عُزّی را در هیئت سه درخت شوره گز در بطن نخله (محلی بین مکه و طائف) پرستش می کرد، که در فتح مکه خالدبن ولید به دستور پیامبر آن سه درخت را قطع کرد (← ابن کلبی، ص ۲۵ـ۲۶؛ ازرقی، ج ۱، ص ۱۲۷ـ۱۲۸). ذات انواط (آکنده از آویخته ها) نیز درخت بزرگ و سرسبزی بود که مردم هر سال بر آن گرد می آمدند، سلاحهای خود را بر آن می آویختند و در کنار آن قربانی می کردند و یک روز را به عبادت و اعتکاف در کنار آن می گذراندند و در ایام حج نیز توشه و آذوقه خود را در کنار آن می نهادند (ازرقی، ج ۱، ص ۱۲۹ـ۱۳۰؛ ثعالبی، ص ۲۹۵ـ ۲۹۶). در جریان غزوة حنین، برخی از مسلمانان از پیامبر خواستند که بنابر سنّت جاهلی، برایشان درختی همچون ذات انواط تعیین کند تا در کنار آن عبادت کنند، اما پیامبر ایشان را از این کار نهی کرد (ابن هشام، قسم ۲، ص ۴۴۲). عمربن خطّاب، خلیفة دوم، نیز وقتی شنید برخی از مسلمانان در کنار شجرة رضوان، درختی که در جریان غزوة حدیبیه بیعتِ رضوان* زیر آن صورت گرفت، نماز می گزارند، به قطع آن دستور داد (ابن سعد، ج ۲، ص ۹۶).برخی از درختان به علل گوناگون، از جمله انتساب به انبیا و اولیا، تقدس و تبرک می یافتند و موضوع توجه و التجای عوام قرار می گرفتند. مثلاً گفته می شد درختی که در اصل عصای پیامبر اکرم بود، نسل به نسل به امامان و اولیا رسیده و چون سرانجام با جسد یکی از مشایخ در گور دفن شده، از خاک او سر برآورده بود، همچون درختی که بر سر قبر شیخ ابوعبداللّه نامی در بسطام روییده است (← حمداللّه مستوفی، ص ۲۷۹؛ برای سرو منسوب به زکریای نبی در صوغان کرمان ← وزیری کرمانی، ص ۱۳۰؛ انتساب به امامان شیعه همچون علی علیه السلام ← ویلس ، ص ۳۶۴؛ ماسه ، ج ۱، ص ۲۳۳؛ نوبان، ص ۷۹؛ یا امام رضا علیه السلام ← بلاغی، ج ۲، ص۲۳۰، ۲۳۶ـ۲۳۷؛ انتساب به مشایخ صوفیه، برای نمونه ← سیلوا ای فیگروآ، ص۱۵۰؛ کریس و کریس ـ هاینریش، ص۲۰ـ۲۱؛ شیمل ، ص ۱۷). همچنین تراویدن صمغ را از بعضی از درختان گاه اشک یا خونی می انگاشتند که از درخت بر مصیبت یکی از امامان و اولیا می چکید (← دلاواله ، ج ۲، ص ۱۱۷؛ بروگش ، ج ۲، ص ۳۲؛ سالور، ج ۲، ص ۱۶۱۲؛ ماسه، ج ۱، ص ۲۲۱ـ ۲۲۲؛ عباسی، ص ۷۱؛ ارجح، ص ۱۶۴).سالم ماندن درخت پس از حادثه ای همچون آتش سوزی در جنگل، به ویژه اگر درخت در جوار مقبرة پیر یا شهیدی قرار داشت (← وسترمارک ، ص ۱۴۲)؛ رویش مجدد درخت بعد از طوفان یا پس از یکبار خشکیدن (ویلسون ، ص ۲۱۹؛ ماسه، ج ۱، ص ۲۲۳)؛ باور به اینکه درختی کاشتة یکی از اولیا و مشایخ است یا قرارداشتن درخت در کنار مقابر این قدیسان و مکانهای دینی و مذهبی همچون امامزاده ها، مساجد و خانقاهها، عمر یا ارتفاع زیاد، برخی ویژگیهای ظاهری یا اشکالی که روی تنه آنها دیده می شد و نشانه ای قدسی تلقی می شد، خاصیتی که گمان می شد یا واقعاً در برخی از درختان وجود داشت، یا خوابی که فردی دربارة تقدس درختی می دید و در بسیاری از موارد ترکیب دو یا چند عامل از این دست، به یک درخت یا مجموعه ای از درختان تقدس و تبرک می بخشید. بااین حال، این گونه سازوکارهای تقدس بخشی دربارة برخی از انواع درختان همچون سرو، چنار و نخل و در درجه بعد، انجیر، توت، گردو، نارون، پسته، گز، سنجد، شمشاد و انار بیشتر بوده است (← شاردن ، ج ۷، ص ۴۲۴؛ مولوی، ج ۱، ص ۳۷؛ نوبان، ص ۷۸؛ جعفرزاده، ص ۲۷؛ پوربخشنده، ص ۸۶؛ عباسی، ص ۶۸ـ۷۱؛ تناولی، ص ۱۸؛ ابریشمی، ص ۹ـ۲۹؛ فرهادی، ص۳۲۰ـ۳۲۶؛ ارجح، ص ۱۴۹).استغاثه و حاجت خواهی از درختان متبرک و نظرکرده اغلب در ساختار نذرها و شفاخواهیها صورت می گرفت. معمول ترین شیوه در این زمینه، دخیل بستن (← دخیل*)، یعنی بستن و آویختن تکه پاره ای از لباس یا پارچه بر شاخه یا تنة درخت، بود، هرچند فرو کردن میخ در تنة درختان یا آویختن اشیایی چون آیینه های کوچک به آنها نیز گونه ای از شعائر دخیل بستن به شمار می آید. روشن کردن شمع در پای درخت یا در شکاف تنه آنها نیز بسیار مرسوم بوده است (← رشیدالدین فضل اللّه، ج ۲، ص ۱۳۰۶ـ۱۳۰۸؛ دلاواله، همانجا؛ پولاک ، ص ۲۳۸ـ۲۳۹؛ ماسه، ج ۱، ص ۲۱۹ـ۲۲۲؛ افشار سیستانی، ج ۲، ص ۶۵۴؛ اسدیان خرم آبادی و همکاران، ص ۲۰۱؛ باستانی پاریزی، ۱۳۷۸ش، ص ۳۶۲، پانویس ۲؛ هاشمی بغدادی، ص ۱۴۹؛ احمد امین، ذیل «شجرة العذراء»؛ پوربخشنده، همانجا؛ ارجح، ص ۴۹، ۵۶). بسیاری از شعائر التجا به درختان از جمله دخیل بستن و مجاورت آیینی در کنار درختان برای شفاخواهی ماوراءالطبیعی بوده است (← کیانی، ص ۲۳۴؛ پاینده، ۱۳۵۵ش، ص ۲۳۹)، به ویژه آنکه، به هرروی، باورهایی شکل می گرفت که براساس آنها برخی از درختان حائز خاصیتی ماوراءالطبیعی در شفادادن بیماریهای معیّنی می شدند، مثلاً برای شفای دندان درد یا تب، سیاه سرفه و نازایی (← اولئاریوس ، ص ۲۸۷؛ رابینو، ۱۹۱۷، ص ۷۶؛ ماسه، ج ۱، ص ۲۱۹، پانویس ۱، ص ۲۲۲ـ۲۲۳؛ فرهادی، ص۳۲۰؛ عباسی، ص ۶۶؛ یوسفی، ص ۱۶۸ـ۱۶۹).همچنان که برخی درختان تقدس می یافتند، برخی درختان نیز در باورهای عامه نحس انگاشته می شدند. مثلاً اعتقاد به اینکه درختی در تسخیر جن قرار گرفته یا محل سکونت یا تردد ارواح خبیثه است موجب می شد که عوام از آن بپرهیزند (← وسترمارک، ص ۷، ۲۰)، از جمله خوابیدن زیر درخت گردو که به گمان عوام خطر دچار شدن به آسیب جنیان را در پی داشت (هدایت، ص ۱۲۰؛ ماسه، ج ۱، ص ۲۲۱؛ یوسفی، ص ۱۹۹). نیز برای در امان ماندن از نحوست چنان درختی، آیینهایی را برگزار می کردند. مثلاً مردم عرب خوزستان، اگر در سفر به تک درختی برمی خوردند، برای دفع نحوست، دستمال، پارچه، نان یا سکه ای به درخت تقدیم می کردند و آن درخت را اُمّالخَرَق می خواندند؛ از آنجاست که آنان هرکسی را هم که مانع خیر باشد، به کنایه امّالخرق می نامند (پورکاظم، ص ۲۰۲ـ۲۰۳)؛ بااین حال، چه بسا برخی درختی را جن زده و زیان آور و برخی دیگر همان درخت را متبرک و برآورنده حاجات می پنداشتند (← وسترمارک، ص۲۰).درختان در میان عوام، موضوع بعضی عملیات جادویی یا پیشگوییها نیز بوده اند. چوب برخی از درختان را برای دفع چشم زخم* از چهارپایان نافع می دانستند (← اسدیان خرم آبادی و همکاران، ص ۲۳۴). برای علاج بارنیاوردن درختان میوه، در نمایشی ساختگی تهدید می کردند که درخت را قطع خواهند کرد و سپس با شفاعتِ شخص دیگری به درخت یک سال مهلت می دادند (← هدایت، ص ۱۲۱؛ پهلوان، ص ۱۲۳ـ۱۲۴؛ علمداری، ص ۱۸۷؛ برای نمونه های دیگر عملیات جادویی راجع به درختان ← عناصری، ص ۹۸ـ۹۹؛ فرهادی، ص ۳۲۷؛ پاینده، ۱۳۶۶ش، ص ۵۷۹). پیشگوییهای عامیانه ای هم مرسوم بود، مثلاً در دماوند گفته می شد اگر شاخة چنار* به سمت کسی کج شود، او در آن سال خواهد مرد و ازاین رو برای دفع خطر، قربانی می کردند (← علمداری، ص ۱۹۲؛ برای نمونه تفأل برای زنان نازا با بستن ننو به درخت و افتادن برگ یا شاخه ای در آن ← عباسی، همانجا). باوجوداین، بسیاری از پیشگوییهای مربوط به درختان هم بود که بیشتر جنبة تجربی داشت تا آنکه مبتنی بر باورهایی باشد که خرافات خوانده می شوند (← خرافات*). مثلاً در گیلان و مازندران شکوفه دادن درختان را در پاییز، و در دماوند عسلک زیاد درخت بید را نشانه در پیش بودن زمستانی بسیار سرد و سخت می دانستند (← یوسفی، ص ۱۹۹؛ عباسی، ص ۶۵؛ علمداری، ص ۱۸۴). از پیشگوییهای مبتنی بر به خواب دیدن درختان نیز نمونه های بسیار در دست است، از خواب دیدن آستیاگ، شاه ماد، درباره جهانگیریِ نوه اش کورش (← هرودوت ، کتاب ۱، بند۱۰۷ـ ۱۰۸)، تا خواب مشابهی که شیخ صفی دید (ابن بزاز، ص ۸۶؛ برای تعابیر به خواب دیدن درختان در خوابنامه ها ← فخررازی، ص ۱۳۲ـ ۱۳۳؛ حبیش تفلیسی، ص ۱۲۵ـ۱۲۷).اهمیت درختان در زندگی دینی و مادی موجب شد که در فرهنگ اسلامیِ اقوام مختلف راهکارهایی برای محافظت از درختان اندیشیده و معمول شود، چنان که وقف کردن یا انتساب درختان به اولیا مؤثرترین شیوه یا عامل جلوگیری از تعرض به درختان بود و به ویژه حرمت گذاری و پاسداشت درختان امامزاده ها به صورت رفتاری نهادینه درآمده بود و این نگرشِ دینْبنیاد، در مَثَلی چون «درختِ امامزاده است، نه می توان برید و نه می توان سوزاند» (سالاری، ص ۴۰۴) نیز بازتاب یافته است. افزون بر باورهایی مبنی بر اینکه تعرض به درختان نظرکرده، مرگ یا آسیبی سخت برای فرد مرتکب در پی خواهد داشت (نوبان، ص ۷۹؛ فرهادی، ص ۳۲۳؛ عباسی، ص ۶۸؛ ماسه، همانجا)، برخی از این درختان، متولیانی هم داشته اند که از آنها مراقبت می کردند (← اولئاریوس، همانجا؛ هدایت، ص ۱۶۲). بااین حال، باورهای عامیانة گوناگونی نیز شایع بود که به نوعی پشتوانة حفاظت از درختان معمولی نیز می شد؛ مثلاً این باور مشهور که «درخت افکن بوَد کم زندگانی» (نظامی، ص ۴۲۷)، که در فرهنگ عامیانه مناطق مختلف نیز جلوه گر است (← حمداللّه مستوفی، ص ۲۷۹؛ هدایت، ص ۱۲۲ـ۱۲۳؛ شهری باف، ج ۱، ص ۲۱۵؛ ماسه، ج ۱، ص ۲۱۷). از مشهورترین حکایات در این باره، ماجرای سرو بُست/ سرو کاشمر است که به باور زردشتیان، به زردشت/ گشتاسب/ جاماسب منسوب و ازاین رو مقدس بوده است. متوکل عباسی (ﺣک : ۲۳۲ـ۲۴۷)، دستور داد تا طاهربن عبداللّه، عامل خراسان، آن را قطع کند و به بغداد بفرستد. باوجود هشدارهای بزرگان و مخالفت مردم، درخت کهن سال را بریدند و قطعه قطعه ساختند و بر صدها شتر بار کردند و بردند. اما هنوز به یک منزلی قصر خلیفه نرسیده بودند که خبر رسید متوکل به دست غلامانش تکه تکه شده است (ثعالبی، ص۵۹۰ـ۵۹۱؛ بیهقی، ص ۲۸۱ـ۲۸۲). آویختن تعاویذ (← تعویذ*) بر درختان میوه یا بر درِ باغها برای محافظت آنها از آسیب چشم زخم نیز معمول بود (← ویلسون، ص ۲۲۱؛ هاشمی، ص ۵۳۱؛ همایونی، ص ۳۰۸). وقف کردن درختان و به ویژه درختان میوه همچون توت و همچنین درختان سایه دار برای استراحت عابران و مسافران، در طول مسیرهای زیارتی و کاروانسراها، مساجد و اراضی موقوفه نیز رواج داشته است (برای نمونه ← میرزاابراهیم، ص ۲۲؛ شهری باف، ج ۳، ص۴۳۰ـ۴۳۱؛ برای نمونه ای از وقفنامه ای از دورة صفویه دربارة وقف هشت اصله درخت بر مزار امامزاده هارون ولایت در اصفهان ← سپنتا، ص ۳۶۸).
منابع : علاوه بر قرآن؛ محمدحسن ابریشمی، «سرو در فرهنگ ایرانی و نقشهای هخامنشی»، در پژوهشهای ایرانشناسی: ناموارة دکتر محمود افشار، ج۱۵ : ستوده نامه، به کوشش ایرج افشار، کریم اصفهانیان، و محمدرسول دریاگشت، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، ۱۳۸۴ش؛ ابن بزاز، صفوة الصفا، چاپ غلامرضا طباطبائی مجد، تبریز ۱۳۷۳ش؛ ابن سعد (قاهره)؛ ابن کلبی، کتاب الاصنام، چاپ احمد زکی پاشا، قاهره ۱۳۳۲/۱۹۱۴؛ ابن هشام، السیرة النبویّة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، ]بیروت[: دار ابن کثیر، ]بی تا.[؛ احمد امین، قاموس العادات و التقالید و التعابیر المصریة، قاهره ۱۹۵۳؛ اکرم ارجح، «زیارتگاهها و آداب زیارت در تهران و بحثی پیرامون تقدس چشمه و درخت»، پایان نامة کارشناسی ارشد ادیان و عرفان، دانشکدة الهیات و معارف اسلامی، دانشگاه تهران، ۱۳۷۰ش؛ محمدبن عبداللّه ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش؛ محمد اسدیان خرم آبادی، محمدحسین باجلان فرخی، و منصور کیائی، باورها و دانسته ها در لرستان و ایلام، تهران ۱۳۵۸ش؛ ایرج افشار سیستانی، مقدمه ای بر شناخت ایل ها، چادرنشینان و طوایف عشایری ایران، ]بی جا [۱۳۶۶ش؛ محمدابراهیم باستانی پاریزی، تلاش آزادی: محیط سیاسی و زندگانی مشیرالدوله پیرنیا، تهران ۱۳۵۶ش؛ همو، شاهنامه آخرش خوش است، تهران ۱۳۷۲ش؛ همو، شمعی در طوفان، تهران ۱۳۷۸ش؛ عبدالحجت بلاغی، کتاب تاریخ نائین، و کتاب فرهنگ تاریخ نائین، تهران ۱۳۶۹ش؛ علی بن زید بیهقی، تاریخ بیهق، چاپ احمد بهمنیار، ]تهران ۱۳۶۱ش[؛ محمود پاینده، آئینها و باورداشتهای گیل و دیلم، تهران ۱۳۵۵ش؛ همو، «توت در گیلان»، چیستا، سال ۴، ش ۸ (فروردین ۱۳۶۶)؛ خسرو پوربخشنده، «بررسی و شناسایی فراهان از دیدگاه باستان شناسی»، پژوهشنامه: مجموعه مقالات پژوهشی ادارة کل میراث فرهنگی استان تهران، دفتر۱ (پاییز ۱۳۷۹)؛ مهدخت پورخالقی چترودی، درخت شاهنامه: ارزشهای فرهنگی و نمادین درخت در شاهنامه، مشهد ۱۳۸۱ش؛ کاظم پورکاظم، جامعه شناسی قبایل عرب خوزستان: تحقیق در آداب و رسوم و فرهنگ عامیانه، تهران ۱۳۷۵ش؛ یاکوب ادوارد پولاک، سفرنامة پولاک، ترجمة کیکاوس جهانداری، تهران ۱۳۶۱ش؛ کیوان پهلوان، فرهنگ مردم الاشت و سوادکوه، تهران ۱۳۸۲ش؛ حسن پیرنیا، ایران باستان، یا، تاریخ مفصّل ایران قدیم، تهران ۱۳۶۹ش؛ پرویز تناولی، قفل های ایران، تهران ۱۳۸۶ش؛ عبدالملک بن محمد ثعالبی، ثمار القلوب فی المضاف و المنسوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم ، قاهره] ۱۹۸۵[؛ حسن م. جعفرزاده، آذرشهر، تهران ۱۳۸۳ش؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد ۱۴۱۳/۱۹۹۳؛ منصور چیتی، «نگرشی بر نمادهای تصویری سرو، پرنده، ماهی و خورشید»، فرهنگ یزد، ش ۱۶ و ۱۷ (پاییز و زمستان ۱۳۸۲)؛ حبیش بن ابراهیم حبیش تفلیسی، کامل التعبیر تفلیسی، چاپ حسین رضوی برقعی، تهران ۱۳۸۸ش؛ حمداللّه مستوفی، نزهة القلوب؛ پیترو دلاواله، سفرنامه ی پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، تهران ۱۳۸۰ش؛ حسین بن رضا علی دیوان بیگی، خاطرات دیوان بیگی (میرزاحسین خان) از سال های ۱۲۷۵ تا ۱۳۱۷ قمری : کردستان و طهران، چاپ ایرج افشار و محمدرسول دریاگشت، تهران ۱۳۸۲ش؛ یاسنت لویی رابینو، مازندران و استرآباد، ترجمة غلامعلی وحید مازندرانی، تهران ۱۳۶۵ش؛ معصومه رحیم زاده، سقاتالارهای مازندران: منطقه بابل، وجهی از معماری آیینی، تهران ۱۳۸۲ش؛ رشیدالدین فضل اللّه؛ محمود روح الامینی، نمودهای فرهنگی و اجتماعی در ادبیات فارسی، تهران ۱۳۷۷ش؛ حمیرا زمردی، نمادها و رمزهای گیاهی در شعر فارسی، تهران ۱۳۸۷ش؛ عبداللّه سالاری، فرهنگ مردم کوهپایه ساوه، تهران ۱۳۷۹ش؛ قهرمان میرزا سالور، روزنامة خاطرات عین السلطنه، ج ۲، چاپ مسعود سالور و ایرج افشار، تهران ۱۳۷۶ش؛ عبدالحسین سپنتا، تاریخچة اوقاف اصفهان، اصفهان ۱۳۴۶ش؛ سعاد ماهر، «اسطورة شجرة الحیاة و الحضارة الاسلامیة»، مجلة کلیة الآثار، عدد خاص: الکتاب الذهبی للاحتفال الخمسینی بالدراسات الآثاریة بجامعة القاهرة، ج ۱ (۱۹۷۸)؛ گارسیا دُ سیلوا ای فیگروآ، سفرنامه دن گارسیا د فیگوئروآ، سفیر اسپانیا در دربار شاه عباس اول، ترجمة غلامرضا سمیعی، تهران ۱۳۶۳ش؛ جعفر شهری باف، طهران قدیم، تهران ۱۳۸۱ش؛ هوشنگ عباسی، «درخت در فرهنگ مردم گیلان»، فرهنگ گیلان، سال ۳، ش ۹ و ۱۰ (بهار و تابستان ۱۳۸۰)؛ ثروت عُکاشه، نگارگری اسلامی، ترجمة غلامرضا تهامی، تهران ۱۳۸۰ش؛ مهدی علمداری، فرهنگ عامیانه دماوند، تهران ۱۳۷۹ش؛ جابر عناصری، «آب، آخشیج بن مایه آفرینش و گیاه عنصر تداوم بخش حیات»، چیستا، سال ۲، ش ۱ (شهریور ۱۳۶۱)؛ محمدبن عمر فخررازی، التحبیر فی علم التعبیر، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۵۴ش؛ مرتضی فرهادی، «گیاهان و درختان مقدس در فرهنگ ایرانی»، آینده، سال ۱۹، ش ۴ـ۶ (تیر ـ شهریور ۱۳۷۲)؛ منوچهر کیانی، سیه چادرها: تحقیقی از زندگی مردم ایل قشقایی، تهران ۱۳۷۱ش؛ الهام کی منش، «سرو در باور مردمان یزد»، فرهنگ یزد، ش ۱۴ و ۱۵ (بهار و تابستان ۱۳۸۲)؛ چارلز فرانسیس مکنزی، سفرنامه شمال، ترجمة منصوره اتحادیه (نظام مافی)، تهران ۱۳۵۹ش؛ عبدالحمید مولوی، آثار باستانی خراسان، ج ۱، مشهد ۱۳۵۴ش؛ محتشم مؤمنی، «درخت در قرآن»، فرهنگ جهاد، سال ۹، ش ۳ (بهار ۱۳۸۳)؛ میرزاابراهیم، سفرنامه استرآباد و مازندران و گیلان و...، چاپ مسعود گلزاری، تهران ۱۳۵۵ش؛ الیاس بن یوسف نظامی، کتاب خسرو و شیرین، چاپ وحید دستگردی، تهران ۱۳۱۳ش؛ مهرالزمان نوبان، «چشمه ها، قدمگاه ها و درختان نظر کرده»، کتاب ماه هنر، ش ۳۱ و ۳۲ (فروردین و اردیبهشت ۱۳۸۰)؛ احمدعلی وزیریکرمانی، جغرافیای کرمان، چاپ باستانی پاریزی، تهران ۱۳۵۳ش؛ احسان اللّه هاشمی، «آداب دفع چشم زخم در اردستان»، یغما، ج ۳۲ (۱۳۷۰ش)؛ محمد هاشمی بغدادی، «بغدادالحاضرة»، المقتطف، ج ۵۱، ش ۲ (شوال ۱۳۳۵)؛ صادق هدایت، نیرنگستان، تهران ۱۳۴۲ش؛ صادق همایونی، فرهنگ مردم سروستان، مشهد ۱۳۷۱ش؛ فریده یوسفی، فرهنگ و آداب و رسوم سوادکوه، ]ساری[ ۱۳۸۰ش؛Heinrich Brugsch, Reise der K.preussischen Gesandtschaft nach Persien ۱۸۶۰ und ۱۸۶۱, Leipzig ۱۸۶۲-۱۸۶۳; Jean Chardin, Voyages du Chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l&#۳۹;Orient, ed. L. Langlès, Paris ۱۸۱۱; EIr., s.v. "Derak t" (by Hūšang A‘lam); Encyclopaedia of religion and ethics, ed. James Hastings, Edinburgh: T. and T. Clark, ۱۹۸۰-۱۹۸۱, s.v. "Trees and plants" (by Thomas Barns); Herodotus, The history of Herodotus, tr. George Rawlinson, Chicago ۱۹۵۲; Rudolf Kriss and Hubert Kriss-Heinrich, Volksglaube im Bereich des Islam, vol.۱, Wiesbaden ۱۹۶۰; Henri Massé, Croyances et coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris ۱۹۳۸; Adam Olearius, The voyages and travells of the ambassadors, sent by Frederich Duke of Holstein, to the great Duke of Muscovy, and the king of Persia, begun in the year M. DC. XXXIII, and finish&#۳۹;d in M.DC.XXXIX. containing a compleat history of Muscovy, Tartary, Persia, and other adjacent countries, faithfully rendered into English by John Davies, London [۱۶۶۹]; Hyacinth Louis Rabino, Les provinces caspiennes de la Perse: le Guîlân, Paris ۱۹۱۷; Annemarie Schimmel, Deciphering the signs of God: a phenomenological approach to Islam, Albany, N.Y. ۱۹۹۴; TDVİA, s.v. "Ağaç. İslâm&#۳۹;da ağaç" (by Bekir Topaloğlu); Edward Westermarck , Pagan survivals in Mohammedan civilisation, Amsterdam ۱۹۷۳; Charles James Wills, In the land of the Lion and Sun, or modern Persia, London ۱۸۹۱; Samuel Graham Wilson, Persian life and customs, New York ۱۹۷۳.