داعی الیالحق، لقب ابوعبداللّه محمدبن زید؛ برادر و جانشین حسنبن زیدبن محمد*، بنیانگذار حکومت علویان در رویان و طبرستان. او مانند برادرش ملقب به داعی الیالحق بود و برای تمایز از برادرش، که داعی کبیر خوانده میشد، به داعی و داعی صغیر شهرت داشت.دربارة تاریخ تولد و روزگار جوانی وی اطلاع چندانی در دست نیست. احتمالاً خانوادهاش قبل از رفتن به طبرستان در عراق میزیستهاند (←صفدی، ج 12، ص20). گویا محمد در 253، سه سال بعد از به قدرت رسیدن برادرش، هنگام سفر به طبرستان به شَلَنبه (در نزدیکی دماوند) رسیدهاست (د. ایرانیکا، ذیل مادّه). نام محمد در درگیری میان علویان طبرستان و یعقوب لیث صفاری در 260 نیز آمده و از وی به عنوان اسیر یعقوب یاد شدهاست (← ابناسفندیار، ج 1، ص 246؛ صفدی، ج 12، ص 21). یعقوب بعد از آنکه از طبرستان عقبنشینی کرد، وی را به همراه دیگر علویانِ در بند آزاد کرد. محمد در 263 نزد برادرش، که در آن زمان در جرجان بود، رفت و سپس برای دیدن مادرش راهی طبرستان شد. بعد از آن به یاری محمدبن ابراهیم، برادرزن حسنبن زید، شتافت که در جرجان با شاری، سردار طاهری، درگیر بود. در این نبرد علویان شکست خوردند و جرجان را ترک کردند(ابناسفندیار، ج 1، ص 246ـ247).در 266، حسنبن زید جرجان را پس گرفت و محمد را برای سرکوب قیام رستمبن قارِن باوَندی به کوهستانهای شرقی طبرستان فرستاد. محمد بعد از سرکوب قیام باوندی نزد حسن بازگشت. سپس دو برادر بار دیگر جرجان را، که حسنبن محمد عقیقی مدت کوتاهی اشغال کرده بود، پس گرفتند. محمد بعد از تعقیب عقیقی در بیابان به او دست یافت و حسنبن زید وی را اعدام کرد. باتوجه به چند سکهای که حسنبن زید ضرب کرده، جرجان در بین سالهای 267ـ270 در دست علویان بوده و به احتمال زیاد زمانی که حسن در آمل به سر میبرده، محمد امارت جرجان را در دست داشتهاست (←همان، ج 1، ص 247ـ 249؛ برای سکههای ضرب شده به نام حسن← استرن ، ص 211، پانویس 1).بعد از درگذشت حسنبن زید در سال 270، برادرزن دیگرش، ابوالحسین، حکومت علویان را در آمل به دست آورد و جانشینی محمد را نادیده گرفت (صابی، ص 21؛ ابناسفندیار، ج 1، ص250؛ نیز← ابنابیالرجال، ج 4، ص 302). محمد از جرجان به قصد آمل حرکت کرد، اما چون گروهی از دیلمیان همراهش از او جدا شدند، در این کار توفیق نیافت و همان افراد مانع بازگشت او به جرجان شدند. در این میان رافِعِبن هَرثَمه، سردار طاهری و حاکم خراسان، از محمد خواست به او بپیوندد تا او وی را در فتح جرجان یاری دهد. محمد به کمک رافع جرجان را گرفت. او در 271 بر آمل نیز دست یافت و احتمالاً پنهانی ابوالحسین را در راه ساری به قتل رساند (ابناسفندیار، ج 1، ص250ـ251). بعد از آن رستمبن قارِن، حاکم باوندی که از هواداران ابوالحسین بود، با او درگیر شد. رستم در این منازعه شکست خورد و به نیشابور گریخت و به عمروبن لیث صفاری پناه برد که با پادرمیانی امیر صفاری، به امارت خود بازگشت (همان، ج 1، ص 252). محمد در 272 از جرجان به ری ــ که در دست امیری ترک به نام اَساتِگین بودــ لشکر کشید، اما شکست خورد. در این فاصله رافعبن هرثمه بر جرجان دست یافت، اما بعد از آنکه به مقرّ حکومتش در نیشابور بازگشت، محمد بار دیگر بر جرجان سیطره یافت. او در 273 به آمل رفت و فرزندش زید را به ولایتعهدی برگزید (همانجا).در 275 یا 276، محمد بار دیگر با رستم باوندی درگیر شد و امارت را از او بازگرفت. رستم نزد رافع پناه برد و محمد هفت ماه در کوهستان به انتظار او نشست؛ سپس رستم به همراه رافع به طبرستان بازگشت و جرجان را فتح کرد. او شش ماه محمد را در قلعة جوهینه محاصره کرد و وی را به رفتن به کُجو، در رویان، واداشت. محمد به ناچار از جَستانبن وَهسودان، پادشاه دیلمان (←جستانیان*) یاری خواست. اما رافع و جستان بعد از منازعهای طولانی توافق کردند تا رافع قلمرو جستان را رها کند و در عوض، جستان از یاری محمد دست بردارد (همان، ج 1، ص 253ـ254).در 279، معتضد خلیفة عباسی، عمروبن لیث صفاری را به جای رافع به فرمانداری خراسان برگزید. رافع نیز با محمد بیعت کرد و قول داد که به شرط حاکمیت بر جرجان، طبرستان را به محمد بازگرداند. در نتیجه، محمد در 5 ربیعالآخر 280 به آمل رفت و نیروهای کمکی برای رافع فرستاد، اما رافع در جنگ با عمرو شکست خورد (همان، ج 1، ص 254، 256).در 283 بَکربن عبدالعزیزبن ابیدُلَف عِجلی در آمل به محمد پناه برد و محمد امارت چالوس و رویان را به او واگذار کرد، اما بهسبب اطمینان نداشتن، در 285 وی را به قتل رساند (همان، ج 1، ص 95، 254ـ255؛ نیز← د.ایرانیکا، همانجا).در 287، عمروبن لیث صفاری در منازعه با اسماعیلبن احمد سامانی شکست خورد که پس از اسیری کشته شد (ابناسفندیار، ج 1، ص 256). محمدبن زید به گمان آنکه اسماعیل سامانی از حکومت جرجان چشم خواهد پوشید، به آنجا لشکر کشید (ابنفقیه، ص 313؛ صابی، ص 22). امیر سامانی که از جانب معتضد عباسی امارت خراسان را داشت، نخست از محمد خواست به طبرستان بازگردد و از جرجان چشم بپوشد، اما درپی مخالفت محمد با خواستهاش، محمدبن هارون سرخسی را با سپاه بزرگی به نبرد وی فرستاد. در جنگ میان سرخسی و محمد، نخست غلبه با سپاه محمد بود، اما سرخسی با نظم بخشیدن به سپاه خود سپاهیان محمد را شکست داد (صابی، همانجا؛ ابناسفندیار، ج 1، ص 256ـ257؛ صفدی، ج 3، ص 81) و او براثر جراحات جنگی، در 5 شوال 287 درگذشت (ابنفقیه، همانجا؛ محمدبن جریر طبری، ج10، ص 81 ـ82). سر او را همراه پسرش زید به بخارا نزد امیرسامانی فرستادند (ابناسفندیار، ج 1، ص 257؛ ابنعِنَبَه، ص 108؛ قس ابنابیالرجال، ج 4، ص 302). جسدش را نیز در کنار دروازة جرجان (محمدبن جریر طبری، همانجا؛ بخاری، ص 27؛ ابناثیر، ج 7، ص 504) در کنار قبر محمدبن جعفر، مشهور به دیباج، به خاک سپردند (بخاری؛ ابنعنبه، همانجاها).زیدبن محمد مدتی را در زندان اسماعیل سامانی به سر برد. اما بعد از آنکه امیر سامانی از شعری که وی به صورت شکایت برای دوستان خود در طبرستان فرستاده بود آگاه شد، او را در بازگشت به طبرستان یا ماندن آزاد گذاشت. زید اقامت در بخارا را برگزید و باقی عمر خود را در همانجا گذراند (←ابوالفرج اصفهانی، ص 445؛ ابناسفندیار، ج 1، ص 257ـ258). به فضل و علم زیدبن محمد اشاره شده و اشعاری از او نقل شدهاست (← ابناسفندیار، ج 1، ص 257). بخاری (همانجا) به فرزندان زیدبن محمد نیز اشاره کردهاست. باقیمانده سپاه شکست خورده وی مهدیبن زیدبن محمد ــ نوادهاش را که کودک بودــ به امیری برگزیدند. در مقابل، یکی از سپاهیان دیگران را به بیعت با معتضد عباسی دعوت نمود و این امر درگیری شدیدی میان دو گروه پدید آورد و در نهایت طبرستان تحت حاکمیت سامانیان قرار گرفت (ابنفقیه، همانجا).محمد همچون برادرش، حسنبن زید، گرایش معتزلی داشت و دو تن از منشیان او، ابوالقاسم بلخی و ابومسلم محمدبن بَحر اصفهانی، از عالمان بنام معتزلی بودند (← ناطقبالحق، ص150؛ ابناسفندیار، ج 1، ص 94، 251؛ ابنابیالرجال، همانجا). از کسانی که در دورة محمدبن زید عهدهدار قضاوت بودهاند، به حسنبن علی ناصر اطروش (← ابنابیالرجال، ج 4، ص 305) و علیبن عباسبن حسین، صاحب تألیفات مهمی در فقه زیدیه، اشاره شدهاست (← ابنعنبه، ص100). ابناسفندیار (ج 1، ص 94ـ95، 258ـ259) اشعاری از ناصر اطروش و ابوعبداللّه حسن ابیض علوی در رثای محمدبن زید، و نیز اشعاری در مدح وی نقل کردهاست. محمدبن زید خود نیز در سرودن شعر تبحر داشته (ابناثیر، ج 7، ص 504) و صولی چند بیتی از اشعار او را نقل کردهاست (← صفدی، ج 3، ص 82).محمدبن زید همانند دیگر علویان در گسترش اسلام در دیلم سهم درخور توجهی داشت (← صابی، ص 21ـ22). او بهسبب بازسازی مرقد امامعلی و امامحسین علیهماالسلام که به دستور خلیفه متوکل (ﺣک : 232ـ247) ویران شده بود، نام نیکی از خود به جای گذاشت (همان، ص 22؛ ابناسفندیار، ج 1، ص 95، 224). همچنین سالانه مبلغی برای کمک به علویان کم درآمد به عراق و حجاز و مناطق دیگر میفرستاد (صابی، ص 21؛ ابناسفندیار، ج 1، ص 224). از آنجا که الهادی الی الحق یحییبن حسین رَسّی، حسن و محمدبن زید را به امامت نپذیرفت (←احمدبن موسی طبری، ص 172؛ نیز← حسنی، تتمیم آملی، ص 568ـ569؛ ناطق بالحق، ص 134ـ 135)، این دو در سنّت رسمی زیدیه امام شمرده نشدهاند (برای بحث تفصیلی در این باره ← مادلونگ ، ص 156ـ158).منابع : ابنابیالرجال، مطلع البدور و مجمعالبحور فی تراجم رجال الزیدیّة، چاپ عبدالرقیب مطهر محمد حجر، صعده، یمن 1425/2004؛ ابناثیر؛ ابناسفندیار، تاریخ طبرستان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ?]1320ش[؛ ابنعِنَبَه، عمدة الطالب فی انساب آلابیطالب، چاپ مهدی رجایی، قم 1383ش؛ ابنفقیه؛ ابوالفرج اصفهانی، مقاتلالطالبیین، چاپ کاظم مظفر، نجف 1385/1965، چاپ افست قم 1405؛ ابونصر سهلبن عبداللّه بخاری، سرّالسلسلة العلویّة، چاپ محمدصادق بحرالعلوم، نجف 1381/1962؛ احمدبن ابراهیم حسنی، المصابیح، چاپ عبداللّه حوثی، صنعا 1423/2002؛ ابراهیمبن هلال صابی، کتاب المنتزع من الجزء الاول من الکتاب المعروف بالتاجی فی اخبار الدولة الدیلمیة، در اخبار ائمة الزیدیة فی طبرستان و دیلمان و جیلان، چاپ ویلفرد مادلونگ، بیروت: المعهد الالمانی للابحاث الشرقیة، 1987؛ صفدی؛ احمدبن موسی طبری، المنیر علی مذهبالامام الهادی یحییبن الحسین علیهماالسلام، چاپ علی سراجالدین عدلان، صعده، یمن 1421/2000؛ محمدبن جریر طبری، تاریخ (بیروت)؛ یحییبن حسین ناطق بالحق، الافادة فی تاریخ ائمةالزیدیة، چاپ محمد یحیی سالم عزان، صنعا 1417/1996؛EIr., s.v. "Dā‘ī ela'l-Haqq" (by Wilferd Madelung); Wilferd Madelung, Der Imam al-Qāsim ibn Ibrāhām und die Glaubenslehre der Zaiditen, Berlin 1965; Samuel Miklos Stern, "The coins of Āmul", in Numismatic chronicle, London 1967, repr. in Samuel Miklos Stern, Coins and documents from the Medieval Middle east, London 1986.