داریال ← باب اللّانNNNNداریوش ← دارا/ دارابNNNNداستان، یکی از انواع ادبی به نثر که در صد سال اخیر به پیروی از داستانهای غربی در کشورهای مسلمان پدید آمد و به دو دسته داستان بلند و داستان کوتاه تقسیم میشود. این مقاله به بررسی داستان و سیر تحول آن در جهان اسلام میپردازد و مشتمل است بر :1) در ادبیات فارسیالف) ایرانب) تاجیکستانج) افغانستان2) در ادبیات عربی3) در ادبیات اردو4) در ادبیات ترکیالف) ترکیهب) قفقاز و آذربایجان5) در ادبیات مالایایی6) در ادبیات سواحلی1) در ادبیات فارسیالف) ایران. ادبیات معاصر ایران در مقایسه با ادبیات شکوهمند سنّتی و قدیم ایران، راه و روشی تازه قلمداد میشود که پیشینه آن بیش از یک قرن نیست.حرکت اجتماعیِ عهد مشروطه موجب تحول در شکلهای ادبی شد و ادبیات تازهای پدید آمد که تأثرات برگرفته از اروپا در آن محسوس بود (← رشیدیاسمی، ص4ـ5). در این دوره، نثر به تدریج گسترش و تنوع یافت و مسائل سیاسی و اجتماعی و روایتهای داستانی و روزنامهنگاری را دربرگرفت. توان نثر در وصف رویدادها و تجزیه و تحلیل مسائل، آن را پاسخگوی تحولات پرشتابِ اجتماعی میکرد. تغییر مخاطب، از امرا و علما و روحانیان و اهل فضل به عموم خوانندگان، در تغییر کاربرد نثر و رو به سادگی نهادنِ آن، مؤثر بود. در اوضاعی که مردم بهسبب قدرت شعر قدما و عادتِ ذوقِ ادبی به آن، به سهولت نوآوریهای شاعران جدید را نمیپذیرفتند، میدان برای نثرنویسان باز بود. ترجمه آثار ادبی اروپا سرمشق نثرنویسان بود، اما ترجمه شعر رواجی نداشت (خانلری، 1326ش، ص 131ـ132).تحول ادبیِ ایران در قرن چهاردهم، مثل دیگر کشورهای شرقی، ارتباط نزدیکی با بیداریِ اجتماعی و واکنش جامعهای سنّتی در برخورد با تجدد غربی داشته است (← تجدد ادبی*). رجال اصلاحطلبی چون عباسمیرزا و قائممقام فراهانی، پس از شکست سپاهیان قاجار در جنگ با روسها، دریافتند که آیندة کشور به دستیابی علوم جدید بستگی دارد. از آن پس بود که محصلانی به فرنگ اعزام شدند، مدرسه دارالفنون* تأسیس شد و نهادی برای ترجمة متون فنی و تاریخی شکل گرفت (← کامشاد، ص30ـ31).1. پیش از انقلاب اسلامی. شیوة جدید نثرنویسی بر سادگی و توجه به زبان محاوره استوار بود. این شیوه را ابتدا منشیان دربار قاجار، مثل قائممقام فراهانی* و امیرنظام گروسی*، در پیش گرفتند و سپس کسانی چون عبداللطیف طسوجی آن را ادامه دادند.در دورة ناصرالدینشاه (ﺣک : 1264ـ1313)، با ترجمة آثار نویسندگان اروپایی و آنچه ایرانیانِ متأثر از افکار خارجی نوشتند، تغییر نثر شتاب بیشتری یافت. درواقع، شروع سادهنویسی با منشآتمنشیان و سفرنامههای درباریان، از جمله سفرنامههای ناصرالدینشاه، بود. در مراحل بعد، ادبیات در دست روشنفکران بیرون از دایره حاکمیت افتاد. آنان بهتدریج قالبهای ادبیِ جدیدِ نمایشنامه و رمان را برای بیان مطالب خود به کار گرفتند. در آستانة نهضت مشروطه، میرزاعبدالرحیم طالبوف* و زینالعابدین مراغهای*، دو روشنفکر ایرانیِ مقیمِ قفقاز و استانبول، از شیوة داستاننویسیِ اروپایی برای انتقاد از وضع جامعة ایرانی بهره بردند. طالبوف مسالکالمحسنین (1284ش) و مراغهای سیاحتنامه ابراهیمبیک* (1274ش) را به شیوة سفرنامة تخیلی نوشتند. شاید بتوان این دو اثر را متأثر از سفرنامههای ناصرالدینشاه و ترجمه حبیب اصفهانی* از رمان جیمز موریه (متوفی 1849)، سرگذشت حاجیبابای اصفهانی* (1284ش) دانست؛ هر دو مؤلف با نوشتنِ آثار خود در ساخت نوع ادبی سفرنامهای، و به گشتوگذار در آوردنِ قهرمان در پهنة جامعه، امکان مناسبی برای وصف نابهنجاریهای اجتماعی و مقایسه آنها با نظام زندگیِ ممالک متجدد و لزوم اصلاحات سیاسی و فرهنگی مییابند. اینگونه آثار از یک سو، نقد سیاسی و اجتماعی را دربرداشت، از سوی دیگر، آمیخته به نوعی وطنپرستی خیالپردازانه بود که از تاریخ ایرانِ پیش از اسلام سرچشمه میگرفت (← پدرسن ، ص 9).مترجمانی مثل حبیب اصفهانی، موجد سبک خاصی در نثر فارسی شدند. به گفتة خانلری (1326ش، ص 147)، ترجمة حاجی بابای اصفهانی از بسیاری از تألیفات ارزشمندتر است. آثار مترجمان دیگری مثل عبداللطیف طسوجی تبریزی، مترجم هزار و یک شب* از زبان عربی و محمدطاهر میرزا، مترجم رمانهای الکساندر دوما از زبان فرانسه، منبع الهام نویسندگان ایرانیِ رمانهای تاریخی و اجتماعی بود.آثار پدید آمده در دورة مشروطه، در حد نوشتههای مهمترین نثرنویسان قبل از مشروطه، مثل زینالعابدین مراغهای و میرزاحبیب و میرزاملکمخان*، نیستند. در این دوره ادبیات انتقادی و سیاسی به نظم و نثر پدید آمد که در آشنا کردن عامة مردم با مسائل سیاسی بیاثر نبود، اما اکنون شمار کمی از آنها جزو آثار ادبی به شمار میرود (← آدمیت، ج 1، ص 315). از میان آثار ادبی این دوره آنچه علیاکبر دهخدا (1257ـ 1334ش) در نشریة صوراسرافیل (1286ش) زیر عنوان چرند پرند* مینوشت مستثناست. بزرگ علوی (ص 107) از این نوشتهها با عنوان نخستین داستانهای کوتاهِ ادبیات جدید ایران نام برده است.الف. از 1290 تا 1320ش. با فرونشستنِ خوشبینیهای دورة مشروطه، در دهة 1290ش براثر فزونی یافتن دخالتهای بیگانگان و آشفتگی اجتماعی و سیاسیِ ناشی از جنگ جهانی اول، گرایشهای میهنپرستانه و ارج نهادن به شکوه ایران باستان، دیدگاه غالب بر جامعه روشنفکری شد، و بخش عمدة خلاقیتهای ادبی در قالب رمان تاریخی تبلور یافت. این گونه رمانها تحتتأثیر آثار الکساندر دوما و جرجی زیدان*، با موضوعهایی برگرفته از تاریخ ایران نوشته میشد، زیرا با انگیزة اجتماعیِ کشف مجدد تاریخ گذشته برای بازسازیِ جامعه همخوانی داشت. نخستین رمان تاریخی را محمدباقر میرزاخسروی کرمانشاهی* با نام شمس و طغرا (1287ش) دربارة هجوم مغولان به ایران نوشت. موسی نثری در رمان عشق و سلطنت (1295ش) به کشورگشاییهای کوروش کبیر پرداخت. میرزاحسنخان بدیع (1251ـ1316ش) نیز سرگذشت کوروش را دستمایة رمانی با عنوان داستان باستان (1299ش) کرد. پرکارترین شخص نسل اول نویسندگان رمان تاریخی، میرزاعبدالحسین صنعتیزاده کرمانی بود، او آثار متعددی نوشت که مشهورترین آنها دامگستران یا انتقامخواهان مزدک (1299 و 1300ش) نام دارد. صنعتیزاده در این رمان به آخرین سالهای سلطنت ساسانیان و درگیریهای یزدگرد سوم با مزدکیان و عربها میپردازد.در دورة پهلوی اول (1304ـ1320ش)، که باستانگرایی به عنوان گرایش غالبِ فرهنگی رواج داشت، رمانهای تاریخی متعددی نوشته شد که از میان آنها آثار نویسندگانی چون حیدرعلی کمالی نویسندة لازیکا (1309ش)، علیاصغر رحیمزاده صفوی نویسندة شهربانو (1310ش)، محمدحسین رکنزاده آدمیت نویسندة دلیران تنگستانی (1310ش) و زینالعابدین مؤتمن نویسندة آشیانه عقاب (1317ش) درخور ذکر است (برای مطالعة بیشتر ← غلام، ص 49ـ51).این نویسندگان، احساس یأسِ روشنفکران ایرانی را از شکست نهضت مشروطه و بههمریختگی اوضاع جامعه، و جستجوی منجیِ رهاییبخش، به صورت ستایش از قهرمانان تاریخی بازتاب میدهند. اما در قیاس با آثار برجستة داستانی در طول تاریخ ادبیات فارسی، رمانهایی که در بزرگداشت نیاپرستانه خون و خاک و سلحشوری نوشته شدهاند، چندان قدر و قیمتی ندارند زیرا نویسندگانِ آنها مهارت ادبی و آگاهی دقیقِ تاریخی نداشتند (← علوی، ص 157).یک دهه پس از شروع نگارش رمانهای تاریخی، دو جریان مهم در داستاننویسی ایران رخ داد: جریان رمان اجتماعی به سردمداریِ سیدمرتضی مشفق کاظمی* و جریان داستان کوتاه که با سیدمحمدعلی جمالزاده* آغاز میشود. البته نویسندگان پرآوازه سالهای پس از 1300ش از سبک جمالزاده استقبال نکردند و زبان و سبک احساسی مشفقکاظمی توجه بیشتری را برانگیخت و نویسندگان متعددی به تقلید از او، به نوشتن رمانهایی در انتقاد از مفاسد زندگی شهری روی آوردند (کامشاد، ص94).نویسندگان رمانهای اجتماعی به محرومیتهای زنان،سرگردانی و یأس جوانان تحصیلکرده و فساد دیوانسالاری و رشوهخواریِ کارمندان پرداختند. مشفق کاظمی در رمان تهران مخوف (1303ش) ضمن بازگویی داستان یک عشق ناکام، تصویر واقعگرایانهای از مکانهای عمومی و محلات شهر تهران و شیوة زندگی مردم، و مشغلههای ذهنیِ روشنفکران به هنگامِ کودتای 1299ش، به دست میدهد. نویسندگان متعددی از سبک ادبی و نحوة رویکرد او به مشکل زنان و کارمندان تقلید کردند که از میان آنها کار احمدعلی خداداده تیموری در رمان دو جلدیِ روز سیاه کارگر (1305ش) ارزش بیشتری دارد. عباس خلیلی*، یحیی دولتآبادی*، محمد مسعود نویسندة تفریحات شب (1311ش)، و محمد حجازی* نویسندة زیبا (1309ش)، نیز در این نوعِ ادبی طبع آزمودند. رمان اجتماعی، برخلاف رمان تاریخی، بر مبنای قدرت و افتخار نیست بلکه سرگذشت قربانیان اجتماع را روایت میکند و براساس رنجها طرحریزی شده است. به گفتة بزرگ علوی (ص 189ـ190) در این رمانها نیز نشانی از توانایی هنری نیست. او نگارش این رمانها را ناشی از توجه به نوع داستانی روزآمد، که باعث آن ترجمة رمانهای احساساتیِ فرانسوی بود، و متأثر از وجود زمینة مناسب برای ماجراجویی و فحشا در سالهای حکومت رضاشاه دانسته است.درونمایة عمدة روزگار نو در ایران، یعنی دوران چالش تجدد با سنّت، در رمان اجتماعی به شکل مسئلة زن بروز مییابد. نویسندة اینگونه رمانها، وضع نامطلوب زنان را بهانة پرداختن به زندگی شهریِ ناایمن و انسان تنها و سرگشتة جامعهای میسازد که بین سنّت دیرپا و تجدد بیریشه متردد است. عنوانهایی مثل تهران مخوف یا روز سیاه کارگر نشاندهندة چنین رویکردی است، اما این نویسندگان با فنون رماننویسی آشنایی چندانی نداشتند و در گسستن از سنّت تعلیمی و اندرزیِ نثر کهن ناتوان بودند.ادبیات جدید با رمان شروع شد، اما در آغاز در زمینة رماننویسی پیشرفتی حاصل نشد. زیرا رمان طرز بیان ادبیِ طبقة متوسط شهری است و تحول و پیچیدگی آن در گرو وجود جامعة شهری و مهم شمرده شدن تشخّصهای فردی است. نبودِ ثَبات اجتماعی در تاریخ آن دوران ایران، و مشکلات سیاسی ـ اقتصادی که گریبانگیر نویسندگان میشد، آرامش روانی لازم را برای نگارش رمان پدید نمیآورد. همچنین، رمان عمدتاً به نقدِ اجتماعی نظر دارد و در آن به مسائل حساسیت برانگیزی توجه میشود که غالباً موافق طبع حاکمیت نیست (← زوارزاده، ص 167ـ168).در ایران، داستان کوتاه به عنوان یکی از پرخوانندهترین انواع ادبیِ نو، بیشتر از رمان رشد کرده است. زیرا نوشتن قطعههای رواییِ کوتاه برای بیان مفاهیم اخلاقی و اندرزی در ادبیات سنّتی ایران سابقة درخشانی دارد. شاید یکی از دلایل اقبال خوانندگان ایرانی به داستان کوتاهِ متأثر از ادبیات غرب، بازگشت به یک نوع ادبی است که ریشه در سنّت ادبیِ ایران دارد (← یاوری، ص 421؛ نیز ← «حکایت»*).نخستین مجموعة داستان کوتاه را سیدمحمدعلی جمالزاده* با نام یکی بود و یکی نبود (1300ش) نوشت. مزیتِ روش جمالزاده در غنا بخشیدن به زبان ادبی از راهِ کاربرد لغات و اصطلاحات محاورهای است. او در هریک از داستانهای مجموعه یکی بود و یکی نبود با نثری شیرین به تصویر نمونه یک شخصیت اجتماعی پرداخت و کهنهپرستی و رخوت اجتماعی را با طنز و طعنی سرشار از غم وصف کرد. هنر او بیشتر در پیرنگهای جذابی است که میسازد.جمالزاده در دیباچة این کتاب، که به بیانیة نثر نوین فارسی شهرت یافته، از نویسندگان ایرانی خواسته است تا با زبانی عامهفهم و خاصهپسند به نوشتن رمان و داستان کوتاه روی آورند تا دموکراسی ادبی، که مکمل دموکراسی سیاسی است، جامه عمل بپوشد (ص 1ـ2). شاید او با تعبیر دموکراسی ادبی میخواست نشان دهد که رسالت نویسنده، کار ادبی است، نه فعالیت سیاسی (← پدرسن، ص 11).داستان کوتاه با آثار صادق هدایت* جایگاه واقعی خود را در فرهنگ ایران یافت. جمالزاده در اروپا میزیست، اما در نوشتههایش از خاطرات دورانِ کودکی خود در ایران مینوشت تا زمانه از دست رفته را بازآفرینی کند. برخلاف او، هدایت در ایران میزیست، اما روحش در عوالم اروپایی سیر میکرد.جمالزاده بسیاری از اصطلاحات محاورهای را وارد زبان ادبی کرد، ولی هدایت کوشید برای هر دسته از شخصیتهای داستانهایش لهجه و اصطلاحات خاصِ آنها را ابداع کند.هدایت در زنده به گور (1309ش)، سه قطره خون (1311ش)، سایه روشن (1312ش) و علویه خانم (1312ش)، زندگی عامة مردم را با لحن خودِ آنان به خوبیِ هزار توی ذهنیات روشنفکرانِ سَرخورده و هراسان از دیکتاتوری ترسیم کرده است. رمان مشهور او، بوف کور* (1315ش)، ادبیات معاصر را از مرحلة نوشتن رمانهای تاریخی و اجتماعی درآورد و وارد مرحلة رماننویسی به سبک اروپاییِ آن کرد. هدایت در همة آثارش برخوردی انتقادی با نظام اجتماعی و هنریِ زمانه دارد؛ او در حد هنجارهای ادبیِ رایج نمیماند و سبکی تازه ابداع میکند. تا آن زمان، رمان وسیلهای برای سفرنامهنویسی یا خطابه و اندرز بود اما هدایت به زیباییشناسی و شکل ادبی خاصِ رمان اهمیت داد. جستجوی نقاش روی قلمدان (راویِ بوف کور)، همانند گشتوگذار قهرمانِ رمانِ دورة مشروطه بر پهنة جامعه درگیر جنبش، یا رفت و آمد قهرمان رمانِ اجتماعی در مکانهای عمومیِ شهر نیست؛ بلکه کاوشی در درون برای بازشناسیِ خود است تا بتواند به عنوان انسانی با فردیّت خلاق دربارة جامعه و مسائل آن بیندیشد.صادق هدایت و سه تن از روشنفکران نوگرا گروهی را تشکیل دادند که خودشان بر آن نام «ربعه» نهادند و خانلری (1367ـ1370ش، ج 3، ص 383) آنان را پیشقراولان ادبیات امروز فارسی میداند. ادبای سنّتگرا این روشنفکران (صادق هدایت و مسعود فرزاد* و بزرگ علوی* و مجتبی مینوی*) را بهسبب اندیشههای نوگرایانهشان جدّی نمیگرفتند. از این گروه، علوی داستاننویس بود. او در داستانهای مجموعه چمدان (1313ش) روانشناسی را با تحلیلهای اجتماعی درآمیخت تا ضدیت خود را با قراردادها و رسوم سنگواره شده به نمایش بگذارد. او که همراه گروه پنجاه و سه نفرِ* تقی ارانی*، سالهای 1316 تا 1320ش را در زندان گذرانده بود پس از آزادی با انتشار مجموعة داستان ورقپارههای زندان (1321ش) به پایهگذار ادبیات زندان شهرت یافت. اختلافات طبقاتی و زندگی عاطفی پرآشوبِ مبارزان سیاسی و مخالفان حکومت در بسیاری از آثار علوی نمایان است. علوی در داستان گیلهمرد (1326ش) به جنبش دهقانی پرداخته و تأثیر عمیقی در ادبیات معاصر ایران نهاده است که مشخصترین نمونه آن را در داستان دختر رعیت محمود اعتمادزاده «بهآذین» (1331ش) میتوان دید (← میرعابدینی، ج 1، ص 234ـ236).علوی نثر ساده و عاری از واژگان و اصطلاحات عامیانه نثر جمالزاده و هدایت دارد و در روایت داستان و ایجاد هول و ولای مناسب، استاد است.ب. از 1320 تا 1332ش. سالهای پس از 1320ش فصل تازهای در تاریخ اجتماعی و فرهنگی ایران است. پیش از این، تنها جوانانی که از اروپا به میهن بازمیگشتند حامل پیامهایی از اندیشه و فرهنگ غرب بودند، اما پس از جنگ جهانی دوم و سقوط رضاشاه، دروازههای دنیای غرب به روی ایرانیان باز شد. احزاب سیاسی یکی پس از دیگری انجمنهای خود را تشکیل دادند. روزنامهها و مجلات ادبی، مثل سخن و پیام نو، منتشر شدند و با آزادی نسبیای که پدید آمده بود، در فضایی آشوبناک از تبعات جنگ، مردم با جلوههای تازهای از فرهنگ و ادبیات جهان آشنا شدند.در سالهای پیش از شهریور 1320، اغلبِ نویسندگان از ادبیات فرانسه تأثر میپذیرفتند. اما از آن پس ادبیات امریکا نیز جای خود را در محیط ادبی ایران باز کرد و آثار نویسندگانی چون جاناشتاینبک ، ارنست همینگوی و ویلیام فاکنر به زبان فارسی ترجمه شد. نسل تازة داستاننویسان ایرانی، صادق چوبک*، ابراهیم گلستان و جلال آلاحمد* در آثار خود از شیوة داستاننویسی این نویسندگان متأثر شدند. آنان ادبیات را از فضای درونگرایانهاش متوجه جهان بیرون کردند. همزمان گرایش به ادبیات روسی و ترجمة داستانهای روسی بیشتر شد و شمار بسیاری از آثار تولستوی ، پوشکین ، داستایوسکی ، چخوف و ماکسیم گورکی به فارسی ترجمه شد. در این میان به آثار ماکسیم گورکی توجهی خاص شد و بیش از بیست کتاب از او به فارسی ترجمه گردید، از جمله مادر ترجمة علیاصغر سروش (1323ش)، چلکاش ، ترجمة کاظمانصاری (1329ش) و اعماق اجتماع ، ترجمة عبدالحسین نوشین (1330ش).اگر سالهای حکومت رضاشاه، دورة مشق کردن نویسندگان ایرانی در عرصة رمان باشد، سالهای پس از 1320ش را میتوان دورة شکوفایی داستان کوتاه دانست.صادق چوبک با آگاهی از ویژگیهای نوعِ ادبی داستان کوتاه، دست به قلم برد و دو مجموعة خیمهشببازی (1324ش) و انتری که لوطیاش مرده بود (1328ش) را آفرید؛ دو اثری که از لحاظ وصف عینی فضا و نمایش روحیات و روابط شخصیتها با یکدیگر، از کتابهای تأثیرگذارِ ادبیات معاصر به شمار میآیند. او رمانهای مشهور خود، تنگسیر (1342ش) و سنگ صبور (1345ش) را در دورة دوم فعالیت ادبیاش نوشت.چوبک برای آمیزش سبک محاورهای و نوشتاری کوشید، بیآنکه وحدت هنریِ اثر مخدوش شود. پیش از او جمالزاده و هدایت در این راه کوشیده بودند، اما برای آن دو، کاربرد زبان محاوره، نوعی تجددطلبی در برابر سنّت ادبی به شمار میآمد. آنان، بهویژه جمالزاده، واژگان و تعبیرهای محاورهای را در نحو زبان نوشتاری میگنجاندند. اما چوبک با کاربرد نحو زبان محاوره، در راه ایجاد زبانی دارای آهنگ طبیعیِ محاوره کوشید. از نظر مضمونی، مبالغه در وصف زشتیهای اجتماعی به کار چوبک رنگی ناتورالیستی میبخشید. او در بسیاریاز داستانهایش از ریای جامعه و اینکه مردم چگونه به نام مذهب و اخلاق بر فساد و رفتارهای حیوانی خود سرپوش میگذارند، سخن گفته است (← پدرسن، ص 47، 76). داستانهای ابراهیم گلستان (متولد 1301)، آذر ماه آخر پائیز (1328ش) و شکار سایه (1334ش)، بیانگر نوعی تجربهگرایی ادبی برای پیدا کردن راهی متفاوت با شیوة جمالزاده و هدایت بودند. گلستان که از سادهنویسیِ ارنست همینگوی متأثر بود، بهتدریج از سبک ویلیام فاکنر برای بیان پیچیدگیهای ذهنیِ شخصیتهایش بهره گرفت. او کوشید آهنگ نثر خود را بر پایه حرکت درونی و احوال روانیِ شخصیتها ایجاد کند، اما آثار اولیهاش در حد تمرینی در این راه است و نتیجهاش چندان قانعکننده نیست. او در داستانهای دو مجموعه جوی و دیوار و تشنه (1346ش) و مَدّ و مِه (1348ش) به نقطة اوج خلاقیت هنریِ خود رسید. آثار او از لحاظ طراحی سینماگرانه صحنهها و حوادث درخور توجه است؛ شخصیتهای داستانهای او بیشتر افراد طبقة روشنفکرند.جلال آلاحمد نویسندة متعهدی بود که به مطرح کردن مسائل اخلاقی و اجتماعی بیشتر از جنبههای زیباشناسیِ داستان اهمیت میداد. این امر سبب سستیِ ساختار داستانهای او شده و به آنها حالتی گزارشی و مقالهای داده است (زوارزاده، ص 174). او به عنوان نویسنده، بخشی از اعتبارش را مدیون نثر خویش است، نثری شتابناک که ریشه در نثر متون کهن فارسی و محاورة مردم کوچه و بازار داشت و از نثر نویسندگانی چون آلبر کامو و سلین متأثر بود. آلاحمد در عمر کوتاه چهل و شش سالهاش بسیار تحول یافت. در سالهای آخر عمرش رویکرد به فرهنگ درون ایران و اعتقادات تودة مردم را روش خود کرد و از اینرو به مذهب به مثابة نیروی آرامبخش و نیز پایهای برای وحدت و قیام مردم ایران نگریست (← پدرسن، ص 68). آلاحمد روشنفکری تأثیرگذار بود. او نویسندگی را با مجموعه داستانهای کوتاهی چون دید و بازدید (1324ش)، از رنجی که میبریم (1326ش)، سه تار (1327ش) و زن زیادی (1331ش) شروع کرد و به سوی نوشتن داستانهای بلندی چون مدیر مدرسه (1337ش) و نفرین زمین (1346ش) رفت. دو اثر اخیر او را مانند بوف کورِ هدایت و چشمهایشِ بزرگ علوی میتوان رمانهایی کوچک محسوب کرد. نخستین رمانهای واقعگرایانه به سبک غربی در ایران رمانهای کوتاه بود و مانند رمانهای روسی و اروپایی مفصّل نبود (← یاوری، ص 327).در دهة 1320ش فعالیت ادبی تنوعی درخور توجه یافت. برگزاریِ نخستین کنگرة نویسندگان ایران (1325ش) از توجه به نقد ادبی و تثبیت واقعگرایی در داستاننویسیِ ایران حکایت داشت؛ ماهنامههای ادبیِ روشنفکرانه فضای مناسبی برای رشد نویسندگان جوان فراهم میآوردند؛ مجلات متعددی نیز برای چاپ رمانهای عامهپسند پدید آمدند که آثار نویسندگانی چون حسینقلی مستعان، ابراهیم مدرّسی و جواد فاضل را منتشر میکردند.مجلة سخن* به صاحبامتیازی و مدیریت پرویز ناتل خانلری* که نخستین شمارة آن در خرداد 1322 منتشر شد، در این دوره و نیز در دهههای بعد، جایگاهی ممتاز برای نشر داستانهای جدّی و قویتر بود. هدایت ترجمه داستان «مسخ» کافکا را در سال اول سخن منتشر کرد. نخستین داستانهای آلاحمد از جمله «زیارت» (سال 2، ش 4، فروردین 1324)، «دید و بازدید عید» (سال 2، ش 9، مهر 1324)، و «وداع» (سال 3، ش 4، مهر 1325) در سخن بهچاپ رسید. جمالزاده نیز با سخن همکاری میکرد و برخی از داستانهای او، از جمله «باج سبیل» (سال 4، ش 1، آذر 1331) و «شیخ و فاحشه» (سال 4، ش7، خرداد 1332)، در سخن بهچاپ رسید. بزرگ علوی داستان «دزآشوب» (سال 2، ش 6، خرداد 1324) و صادق چوبک داستانهای «عدل» (سال 2، ش 8 ، شهریور 1324) و «چراغ آخر» (سال 4، ش 3، بهمن 1331) را در سخن منتشر کردند.در این دوره جمالزاده، که در دورة حکومت رضاشاه سکوت کرده بود، دور دوم فعالیت ادبی خود را شروع کرد و نوشتههای متعددی به چاپ رساند، از جمله دارالمجانین (1320ش)، راهآبنامه (1326ش)، سر و ته یک کرباس (1335) و چند مجموعه داستان.هدایت در سگ ولگرد (1321ش) روش نوشتاریِ معهودِ خود را ادامه داد، اما در آثاری چون حاجیآقا (1324ش) و توپ مرواری، از رئالیسم سوسیالیستی، که از سوی مطبوعات حزب توده ترویج میشد، اثر پذیرفت و به هجوی تلخ مبنی بر تمسخر و مضحکه قراردادن اوضاع اجتماع روی آورد. گرایش سیاسیِ چپ گرا، بهویژه در آثار بزرگعلوی، نمود یافت. او در رمان چشمهایش (1331ش) به طرح ماجرای عاشقانه بر زمینهای از اختناق اجتماعی دورة رضاشاه پرداخت؛ این رمان کوچک با نثر روان و عاطفی خود زمانی جزو پرخوانندهترین رمانهای ایرانی بود. علوی ماجرای داستانهای مجموعه نامهها (1330ش) را حول عملکرد جوانان نواندیشی شکل داد که با نظم موجود موافقتی نداشتند.از دیگر نویسندگان این دوره عبارتاند از: علی دشتی*، نویسندة فتنه (1324ش)؛ غلامحسین غریب نویسندة داستانهای مجلة سورئالیستیِ خروس جنگی* (1329ـ 1330ش)؛ محمود اعتمادزاده «بهآذین» با رمان روستایی ـ مبارزاتیِ دختر رعیت (1331ش)، رسول پرویزی* و ابوالقاسم پاینده* که نویسنده داستانهای خاطرهای به روال جمالزاده بودند (← میرعابدینی، ج 1، ص 192ـ200). بعدها علی دشتی بیشتر در زمینة نقد ادبی طبعآزمایی کرد و اعتمادزاده به مترجمی زبردست تبدیل شد که برخی از شاهکارهای ادبی جهان را با قلم روان و نثر زیبای خود به فارسی برگرداند، از جمله اُتللو (1337ش) و هملت(1344ش) از شکسپیر ؛ ژانکریستف (1336ـ1338ش) از رومن رولان ؛ باباگوریو (1334ش)، زنبقدره (1336ش)، چرم ساغری (1335ش) و دختر عمو بت (1340ش) از بالزاک ؛ و دُن آرام (1344ش) از میخائیل شولوخوف .ج. از 1332 تا 1357ش. با تغییر فضای سیاسی ـ فرهنگی در سالهای پس از کودتای 28 مرداد 1332، رمانهای تاریخی و داستانهای بلند پاورقی مجلات کثرت و رونق یافت، از جمله ده مرد رشید، نوشته شاپور آریننژاد (1335ش)، به خاطر لیلی، نوشته احمد ناظرزاده کرمانی (1335ش)، اسمال در نیویورک (1333ش) نوشته حسین مدنی، حاجی در فرنگ (1344ش) نوشته جعفر شهری و تحصیلکردهها نوشته مشفق همدانی (1334ش). از سوی دیگر نویسندگان کارآمد کمتر به مسائل روز پرداختند، غالباً به دنیای پراضطراب درون گریختند و دردهای ازلی ـ ابدی چون عشق و انزوا و مرگ را موضوع داستانهای خود قرار دادند و نوعی داستان اسطورهای شکل گرفت که تأثیر قصههای دینی تورات در آن آشکار بود. از جمله یکُلیا و تنهاییِ او (1334ش) اثر تقی مدرسی* (1311ـ1376ش) با نثری احساسی و خوشآهنگ و رمان ملکوت (1340ش) نوشتة بهرام صادقی* که با تخیل کابوسوار به پوچی و بیهودگی تأکید دارد و متأثر از بوف کور و آثار کافکا به نظر میرسد.مجلة سخن رمان یَکُلیا و تنهایی او را بهترین رمان ایرانی در 1335ش اعلام کرد. ده سال بعد مدرسی به امریکا مهاجرت کرد و دومین رمانش را با نام شریفجان، شریفجان (1344ش) منتشر کرد که چندان موفقیتآمیز نبود (میرعابدینی، ج1، ص343).صادقی با مجموعه داستان سنگر و قمقمههای خالی (1349ش)، به عنوان نویسندة نوگرایی مطرح شد که دیدی تلخ و طنزآمیز و شناختی دقیق از ساختار داستان کوتاه به سبک جدید داشت. او در هر داستان، با تجربیات تازه برای بیان مفاهیم موردنظرش میکوشید، ازاینرو به نویسندة نویسندگان شهرت یافت. اهمیت داستانهای او در فضاسازی هنرمندانهای است که بیشتر از حالات روانی شخصیتها پدید میآید تا از حوادث. در برخی از داستانهای او طنز تلخ اجتماعی و در برخی دیگر دیدگاههای فلسفی آمیخته به پوچگرایی ملاحظه میشود.از میان نویسندگانی که همزمان با صادقی شروع به داستاننویسی کردند، کار غلامحسین ساعدی* چشمگیرتر از دیگران است. او برخی از داستانهایش از جمله «آفتاب مهتاب» را در سخن (سال 6، ش 2، فروردین 1334) منتشر کرده بود و برخلاف صادقی، بسیار پرکار بود. آثارش گسترة وسیعی از داستان، نمایشنامه، تکنگاری اجتماعی و ترجمه آثار روانپزشکی و ادبی را دربرمیگیرد. ماجرای داستانهایش در روستاها و بندرهای دورافتاده یا حاشیة شهر بزرگ تهران رخ میدهد. او با رازآمیز کردن فضای داستان به نوعی رئالیسم وهمناک دست یافته و در ایران پیشتاز سبکی شده که در جهان به رئالیسم جادویی شهرت یافته است. برخی از آثار او عزاداران بَیَل (1343ش)، ترس و لرز (1347ش) و گور و گهواره (1350ش) است. ساعدی نمایشنامههای خود را با نام «گوهرمراد» منتشر میکرد. شیفتگی او به عوامل خیالی و ناشناخته، هم ناشی از آموزههای سورئالیستهاست و هم ریشه در جهان رازآمیزِ افسانههای ایرانی دارد.در این دوره ترجمههایی از داستانهای اروپایی منتشر شد، از جمله: شازده کوچولو نوشتة آنتوان دو سنت اگزوپری ترجمة محمد قاضی* (1333ش)؛ دونکیشوت نوشتة سروانتس ساآودرا ترجمة محمد قاضی (1335ـ1337ش)؛ داستانهای امریکایی از جمله کلبة عمو تُم نوشتة هاریت الیزابت بیچر استوو ترجمة منیره مهران (جزنی؛ 1335ش)؛ سپید دندان اثر جک لندن ترجمة محمد قاضی (1332ش)؛ و رمان وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی ترجمة نجف دریابندری (1333ش). محمد قاضی و نجف دریابندری دو مترجم توانا بودند که به عرصة نشر داستان وارد شدند.از 1340ش، قریب به بیستسال مجلة آرش زیرنظر سیروس طاهباز جایگاهی خاص برای نشر داستانهای معاصر شد. جلال آلاحمد و غلامحسین ساعدی از نویسندگان فعال این مجله بودند. برخی از نمایشنامهها و داستانهای مشهور ساعدی نخستین بار در آرش به چاپ رسید، از جمله داستان «گاو» (دورة 2، ش 1، تیر 1343). سیمین دانشور*، نجف دریابندری و ابراهیم گلستان نیز با آرش همکاری میکردند. ناصر تقوایی، محمود طیاری، اکبر رادی و بهرام بیضایی از دیگر نویسندگانی هستند که داستانها و نمایشنامههایشان در آرش منتشر میشد. نیز شماری از داستانهای همینگوی، فاکنر و اشتاینبک با ترجمة افرادی چون کورش مهربان، صفدر تقیزاده، محمود کیانوش و سیروس طاهباز در آرش بهچاپ میرسید.آثار دیگری که در این دورة زمانی منتشر شدهاند عبارتاند از: داستانهای بلند آلاحمد، مثل نون و القلم (1340ش)، اثر جدلیِ غربزدگی (1341ش) که نویسندة را به عنوان نظریهپرداز بازگشت به سنّتهای اصیل بومی و مذهبی معرفی میکند (← پدرسن، ص50ـ51) و آثار نادر ابراهیمی، جمال میرصادقی، سیمین دانشور، فریدون تنکابنی و رضا بابامقدّم. سیمین دانشور که در نویسندگی به شگرد و صناعات داستان توجه دارد در مجموعة داستان شهری چون بهشت (1340ش) داستانها را از نظرگاه نوجوانان میپردازد و وقایعنگاری را با تخیل ادبی درمیآمیزد. او پیش از آن مجموعه داستان آتش خاموش (1327ش) را منتشر کرده بود که چندان قوی نبود و سپس رمان سووشون (1347ش) را به چاپ رساند که با استقبال فراوان روبهرو شد؛ رمانی تاریخی و اجتماعی که ناظر به وقایع ناشی از جنگ جهانی دوم در ایران است و با مسائل سیاسی و اجتماعی پیوند خورده و بر اسطورة شهادت در فرهنگ ایران استوار است (← یاوری، ص 152ـ153، 197).جمال میرصادقی نویسندگی را با مجلة سخن و چاپ داستان «برفها، سگها، کلاغها» (سال 8 ، ش 11 و 12، اسفند 1336) در این مجله، آغاز کرد. سپس دو مجموعه داستان شاهزاده خانم سبز چشم (1341ش) و چشمهای من خسته (1345ش) را به چاپ رساند. او در بیشتر داستانهایش رنجهای مردم کوچه و بازار را وصف میکند. او در داستانهایی که خاطرات دوران کودکی و زندگی در محلهای سنّتی و قدیمی را وصف میکند، موفقتر به نظر میرسد، از جمله در رمان بادها خبر از تغییر فصل میدادند (1363ش). نادر ابراهیمی به داستانهای تمثیلی و فلسفی و داستانهای حیوانات که در ادبیات فارسی قدیم سابقه دارد، توجه کرده است تا به موضوعات اجتماعی بپردازد؛ نخستین کتاب او خانهای برای شب (1341ش) مجموعهای از این گونه داستانهاست.تحولات اجتماعی ـ آموزشیِ جامعه، سالهای 1340ـ 1357ش را به دورة شکوفایی هنر و ادبیاتی تبدیل کرد که با تفکرات نوجویانه و عدالتخواهانه شروع شد. در این سالها، تکاپوی فرهنگیِ نویسندگانِ پیشین ثمر داد، نویسندگان جدیدی نیز در عرصة ادبیات فعالیت خود را شروع کردند و گرایشهای ادبیِ گوناگونی امکان ظهور یافت. در این سالها تمرکز زندگی در شهرهای بزرگ و افزایش تحصیلکردگان، رمان را به رایجترین نحوة بیان ادبیِ زمانه تبدیل کرد. نویسندگانِ بهترین رمانهای این دوره، شیوههای هوشمندانهتری را برای نگارش آثار خود به کار بردند. توجه به جنبههای زیباییشناختی سبب شد که رمان از حد وسیلهای برای پندهای اجتماعی یا تبلیغ مسلکها، به مرحلة آفرینش هنری ارتقا یابد (← میرعابدینی، ج 2، ص 409ـ410). در این دوره، آثار متنوعی پدید آمد مثل سنگ صبور از چوبک، شوهر آهوخانم (1340ش) اثر علیمحمد افغانی، همسایهها (1353ش) از احمد محمود، داییجان ناپلئون (1351ش) نوشتة ایرج پزشکزاد، دل کور (1352ش) از اسماعیل فصیح و رمانهای دیگری از جمال میرصادقی، جعفر شهری نویسندة شکر تلخ (1347ش)، بهمن شعلهور با رمان سفر شب (1346ش) و رضا دانشور. چوبک در سنگ صبور روایت خطی را کنار گذاشت و با استفاده از عنصر تکگوییِ درونی، واقعیتهای بیرون را در درون شخصیتها به تصویر کشید. او با استفاده از عنصر زمانپریشی و ایجاد پیوست و گسست در سیر وقایع داستان شیوة روایت غیرخطی و ذهنی را رایج کرد که بعدها در آثار نویسندگان دیگر خصوصاً احمد محمود دیده شد.شوهر آهو خانمِ افغانی رمانی اجتماعی و مفصّل است که با انتشارش تحسین بسیاری را برانگیخت. اینرمان موضوع دو همسر داشتن مردان را با وصفهای واقعگرایانه بهطور جدّی بررسی و نقد میکند و ضمن وصف اوضاع اجتماعی و فرهنگ مردم ایران در دوره رضاشاه، مظلومیت بسیاری از زنان ایران را نشان میدهد.رمان همسایهها نوشتة احمد محمود، بخشی از یک رمان بلند سه قسمتی است که دو قسمت دیگر آن با عنوانهای داستان یک شهر (1360ش) و زمین سوخته (1361ش) در سالهای بعد منتشر شد. محمود در این رمان، ضمن توجه به فرهنگ بومی جنوب ایران به صناعت داستانپردازی و زیبایی وصف صحنهها و حوادث توجهی خاص دارد. همسایهها با استقبال بسیار روبهرو شد و یکی از آثار ماندگار ادبیات معاصر محسوب میشود. یکی از درونمایههای غالب داستانهای محمود اشکال مختلف تقابل زندگی بومی و سنّتی با سرمایهداری و صنعت است.ایرج پزشکزاد، که داستانهای طنز خود را در پاورقی مجلههایی چون جوانان و فردوسی منتشر میکرد، در رمان داییجان ناپلئون به طنزی شیرین و اجتماعی دست یافت و تحولات سالهای 1320 به بعد را در قالب داستان به قلم آورد. شخصیت اصلی رمان او به یاری مجموعه تلویزیونی داییجان ناپلئون، ساخته ناصر تقوایی، نزد مردم مشهور شد.یکی از نویسندگان مهم این دوره، هوشنگ گلشیری است که در رمان شازده احتجاب (1347ش) جدیدترین صناعتهای داستاننویسی را ماهرانه به کار گرفته و برخی از شکلیافتهترین داستانهای کوتاه ایرانی را خلق کرده است. گلشیری ظاهراً نشر داستانهایش را از تابستان 1344ش با جُنگ اصفهان آغاز کرد. جُنگ اصفهان مجلهای نوگرا شبیه به آرش بود که در اصفهان منتشر میشد.او ضمن بهکارگیری صناعتهایداستاننویسیِ جدید جهان در آثار خود، از امکانات رواییِ متون کهن فارسی نیز غافل نبود؛ و از نویسندگان ایرانی میخواست به جای تقلید از شیوههای ادبیِ غرب، بهسرچشمههای ادب میهنی بازگردند و آنها را با دستاوردهای جهانیِ داستاننویسی پیوند بزنند. بهنظر پدرسن (ص 76) نظر گلشیری از بسیاری جهات به آلاحمد شبیه است.رضا براهنی داستانهای کوتاه خود را در مجلههای فردوسی و نگین منتشر میکرد. در 1349ش جلد اول از رمان سه جلدی روزگار دوزخی آقای ایاز را نوشت که در 1351ش با عنوان قول ایاز چاپ و سپس توقیف شد. این رمان به گونهای قصه زندان است. او رمان کوتاه چاه به چاه را هم که قصههای زندان است در 1354ش در یکی از مجلههای ایرانی چاپ نیویورک به چاپ رساند که در 1362ش، متن آن با تجدیدنظر در تهران منتشر شد.بزرگعلوی نیز که از 1332تا1357ش اجازة نشر نوشتههایش را در ایران نداشت، در برلین شرقی به فعالیتهای ادبی خود ادامه داد. مجموعه داستان میرزا و رمان سالاریها دو اثری بود که او در طی این دوران نوشت و در 1357ش در تهران به چاپ رسید. دیدگاههای چپگرایانه او در این دو کتاب نیز نمایان است.در این دوره ترجمة برخی از شاهکارهای ادبی اروپا و امریکا نیز ادامه یافت از جمله ترجمة رمان نان و شراب اینیاتسیو سیلونه ، نویسندة ایتالیایی به قلم محمد قاضی (1352ش)، ناطور دشت اثر نویسندة امریکایی جروم دیوید سالینجر ، ترجمة احمد کریمی (1345ش) و موشها و آدمها نوشتة جاناشتاینبک امریکایی، ترجمة پرویز داریوش (1345ش).همچنین در این زمان جریان داستاننویسیِ زنان شکل گرفت که پیشگام آن سیمین دانشور بود. از این نویسندگاناند : شهرنوش پارسیپور (متولد 1324ش) نویسندة سگ و زمستان بلند (1355ش)؛ مهشید امیرشاهی (متولد 1319ش) نویسندة مجموعه داستانهایی مثل بعد از روز آخر (1348ش)؛ گلی ترقّی (متولد 1318ش) نویسندة من هم چه گوارا هستم (1348ش).برخورد انتقادی با سیاستهای اجتماعی و فرهنگی و شبهمدرنیسمِ باب طبع حکومت پهلوی، نویسندگان را به یافتن راهحلهای بومی وامیدارد و سبب رشد ادبیاتاقلیمی و روستایی میشود که مطرحترین نمایندگان آن محمود دولتآبادی، صمد بهرنگی* و علیاشرف درویشیان هستند. اقلیمگرایان کوشیدند با شناخت جغرافیا و فرهنگ مناطق ناشناخته، در مسیر تثبیت هویت ایرانی حرکت کنند. دیدگاه «بازگشت به خویش» و سنّتها، برای ضدیت با تجددِ ترویج شده از سوی حکومت، نیز زمینه را برای رشد گرایشهای مذهبیِ علی شریعتی و جلال آلاحمد آماده کرد (← میرسپاسی، ص 172، 191ـ192، 199ـ202).2. پس از انقلاب اسلامی. نیاز به تحولی که موجدِ انقلاب اسلامی 1357ش بود، نویسندگان ایران را ناگزیر از کسب تجربههای فکری و نوشتاری تازهای کرد، بهطوریکه دهة 1360ش نقطة شروع دورة جدیدی در ادبیات معاصر بهشمار میآید. در این دوره، تلاش برای تجسم بخشیدن به پیچیدگی زندگی در هنگامة انقلاب و جنگ و تبعات جابهجایی نظام اجتماعی و فرهنگی، رمان را به مهمترین نوع ادبی تبدیل کرد؛ زیرا رمان بیش از دیگر انواع ادبی، قابلیت بازتاب دادن هیجانهایاجتماعی گسترده زمانه را داراست. رمان در حیات فردی و اجتماعی عملکردی را پذیرا میشود که در گذشته بر عهدة شعر بود. این امر بیانگر گذر تدریجی جامعة سنّتی به جامعهای جدید است، زیرا رمان زادة عصر جدید و فضای اهمیت دادن به فردیت انسان است (← حقشناس، ص188ـ195).این سالها به دورة گذار نویسندگان ایرانی از آزمودن قالبهای ادبی گوناگون تبدیل شده، و خَلق انواع رمانها، جنبههای متفاوت حیات فرهنگی و اجتماعی را بیان میکند. در سه دهة اخیر بهسبب تحولات عظیم دوران معاصر، نوع نگاه نویسندگان و حساسیتهای ادبی آنان بسیار تغییر کرده است.در نخستین سالهای پس از انقلاب، رمان به روزنامهنگاری نزدیک شد و گزارش روزهای انقلاب، وصف مبارزات مردمی، و افشای ناهنجاریهای جامعه و فشارها و شکنجههای زندانیان سیاسی در دورة سلطنت پهلوی، مرکز توجه آن گردید، از جمله رمان سلول 18 (1358ش) اثر علیاشرف درویشیان. اغلب نویسندگان این زمان قهرمانان آثار خود را در هیئتی حماسی و درگیر مبارزه ترسیم کردند.با شروع جنگ عراق با ایران* در 1359ش، ادبیات جنگ نیز پدید آمد. یکی از نخستین رمانهای جنگی را احمد محمود با عنوان زمین سوخته (1361ش) نوشت که در لایههای آن انتقادهای مهمی هم به جریان روشنفکری در ایران شده است. بهتدریج آثار متعددی در این زمینه منتشر شد، بهطوری که کمتر نویسندهای به جنگ و پیامدهایش بیاعتنا ماند. در دهة 1360ش، نویسندگانی مثل فیروز زنوزیجلالی، ابراهیم حسنبیگی، علی مؤذنی، محمدرضا کاتب، محسن مخملباف، احمد غلامی و حسن بنیعامری و بسیاری دیگر، از خطوط مقدّم جبهه گزارش دادهاند و یا خاطرات رزم و چگونگی به شهادت رسیدن همرزمانشان را یادآور شدهاند. شهادت در این داستانها اوج زندگی قهرمان است. علی مؤذنی در قاصدک (1371ش) ضمن توجه به شهادت، مضامین دینی و اعتقادی را با تخیل داستانی درآمیخته است. سیدمهدی شجاعی غالباً از شیوة جدید تکگویی نمایشی برای پروراندن داستانهایش بهره گرفته است. داستانهای او در کتابهای ضریح چشمهای تو (1363ش)، ضیافت (1363ش) و دو کبوتر، دو پنجره یک پرواز (1365ش) واقعیتهای جبهه و جنگ را آمیخته با روحیة آرمانخواهی و منزهجویی نویسنده وصف میکند. برخی از نویسندگان نیز مثل اسماعیل فصیح در رمان زمستان 62 (1366ش)، به وصف مسائل پشت جبهه و مشکلات ناشی از جنگ شهرها، ویرانیها و آوارگی مردم غیرنظامی پرداختند.دیدگاه اجتماعی اسماعیل فصیح در داستانهای قبل از انقلابش، نگاه روشنفکری ناامید و در عین حال واقعگراست که گرفتار اوضاع اجتماعی حاکم بر جامعه است. اما پس از انقلاب، با تحول در جامعه ایران، دیدگاه فصیح هم تحول یافته است و قهرمانان داستانهای وی، که قبل از انقلاب با ضد قهرمان در جدال و نزاعی فردی بودند، به جدالی عقیدتی و مذهبی و اجتماعی و سیاسی وارد شدهاند. درونمایه شهادت هم به داستانهای وی راه یافته است. او رمان زمستان 62 را با درونمایه عشق و شهادت، تحتتأثیر وقایع جنگ عراق با ایران نوشته است. ثریا در اغما (1362ش) نیز بازتابی از تأثرات نویسنده از دوران اوایل جنگ است. راوی و شخصیت اول اغلب داستانهای اسماعیل فصیح شخصی بهنام جلال آریان است. بهدلیل وجود این راوی، هریک از داستانهای او داستانی کامل از قصهای ناتمام، یعنی زندگی جلال آریان به شمار میرود. شیوة طنزآمیز او همراه با روانی داستانها و استفاده از یک راوی دائمی و صبغة جنایی و پلیسی داستانهایش، او را نویسندهای صاحب سبک کرده است.جنبة استنادی و گزارشیِ بیشتر رمانهای جنگی از جنبة هنری آنها قویتر است، زیرا این داستانها در بحبوحة جنگ، برای تقویت روحیة رزمندگان و مردمِ درگیر نوشته میشد. نکتة دیگر اینکه اغلب نویسندگان این داستانها حرفهای نبودند، بلکه کسانی بودند که میخواستند تجارب خود را از حضور در جبههها مدون کنند.در دهة 1370ش، دورة پس از جنگ، بخش عمدهای از این ادبیات به شرح بازگشت رزمندگان از جبهه اختصاص یافت، مثل آثاری که قاسمعلی فراست و رضا امیرخانی و راضیه تجّار و دیگران نوشتهاند. قاسمعلی فراست در گلاب خانم (1374ش)، حسین فتّاحی در عشق سالهای جنگ (1373ش)، رضا امیرخانی در ارمیا (1374ش) و ابراهیم حسنبیگی در ریشه در اعماق (1373ش) تشویش و نگرانی و مشکلات جانبازان و رزمندگان در مواجهه با زندگی روزمره پس از جنگ را بیان کردهاند (← میرعابدینی، ج 4، ص 1281ـ1287).رئالیسم جادویی یکی از مهمترین گرایشهای ادبی دهة 1360ش است. آمیزة واقعیت و افسانه به شیوة رئالیستی جادویی در رمانهایی چون کتاب آدمهای غایب (1368ش) از تقی مدرسی، طوبا و معنای شب (1368ش) اثر شهرنوش پارسیپور و اهل غرق (1368ش) از منیرو روانیپور، بیانگر بحران دگرگونی ارزشها در سالهای پس از انقلاب است. رئالیسم جادویی سبک بیانِ شکافی است که براثر ورود تجدد به جوامع سنّتی ایجاد میشود؛ شکافی که از درون آن باورهای پیشین در جامعه امروزی جریان مییابد.شهرنوش پارسیپور در طوبا و معنای شب به عرفان و سوابق تعلیمات عرفانی در ادبیات ایران روی کرده که به شناخت درون انسان تأکید دارد و کمابیش وامدار داستانهای عرفانی و رمزآمیز شهابالدین سهروردی به نظر میرسد (← یاوری، ص 104). منیرو روانیپور در اهل غرق، به باورها و آداب کمتر شناخته شده روستاهای کنار آبهای جنوب ایران پرداخته است. رویکرد این دو نویسنده در داستانهای معاصر ایران بدیع و تازه است.گذشته از نویسندگانی که فعالیت ادبیِ خود را پیش از این آغاز کرده و در این دوره معروفترین آثار خود را منتشر ساختهاند، مثل محمود دولتآبادی و اسماعیل فصیح، نویسندگان متعددی نیز کار ادبی خود را در همین دوره شروع کردند که ویژگی عمدة آنان جستجوی صناعتها و شکلهای نو برای بازتاب دادن نگاه انسان امروزِ ایرانی به هستی است. به طوری که میتوان ویژگی عمدة سه دهة اخیر را تثبیت مدرنیسم در عرصه ادبیات ایران دانست؛ مدرنیسمی که در مکتبهای گوناگون، از رئالیسم جادویی و توجه به سنّت قصهگویی شرقی گرفته تا نئورئالیسم و انواع گرایشهای تجربی نمود مییابد.بخشی از رمانها، به خصوص آثار نخستین سالهای پس از انقلاب، زمینهای تاریخی ـ سیاسی یافتهاند تا درک دقیقتر گذشته را چراغ راه آینده کنند؛ برای نمونه میتوان از رازهای سرزمین من (1366ش) اثر رضا براهنی، کلیدر (1363ش) نوشتة محمود دولتآبادی، سالهای ابری (1370ش) از علیاشرف درویشیان، جزیره سرگردانی (1372ش) نوشتة سیمین دانشور و مدار صفر درجه (1372ش) اثر احمد محمود یاد کرد.اساس داستانهای دولتآبادی بر نگرش واقعگرایانه به جامعة ایرانی استوار است، اما گاه رگههایی از رمانتیسم و ناتورالیسم و سمبولیسم نیز در آثار وی دیده میشود. او با بهرهگیری از امکانات زبان کهن فارسی و عناصر شاعرانه و استفاده از کلمات خوشآهنگ و خوشترکیب و در عین حال پرهیز از افراطکاری سرهنویسان، به نثری اصیل، فخیم، پراحساس، خوشآهنگ و توصیفی دست یافته است که وجه تمایز او از داستاننویسان دیگر است. با اینکه پیش از دولتآبادی و کَلیدرِ او، نویسندگان دیگری هم به روستا پرداخته بودند، اما کلیدر به لحاظ ارائه تصویری گیرا و جامع از زندگی روستاییان خراسان، در بین رمانهای اقلیمی کمنظیر است. این اثر مانند دایرةالمعارفی دربارة روستاهای خراسان است که از ویژگیهای جغرافیایی گرفته تا خصلتهای اجتماعی و قومی و خصوصیات لهجهای در آن آمده است. توضیحات و وصفهای دولتآبادی که گاه بسیار دقیق است، برای تکوین فضا و شکل دادن به شخصیتهای رمان ضروری به نظر میرسد. دولتآبادی در کلیدر زبانی به کار میگیرد که بعد از آن از مشخصههای بارز دیگر داستانهای او میشود، زبانی خاص که آمیزهای از نثر کهن فارسی و زبان بومی خراسان است.درویشیان گرایش شدیدی به شگرد روایی و زاویة دید اول شخص دارد و معتقد است که راوی اول شخص، داستان را ساده، پذیرفتنی، صمیمی و مؤثر میکند. او میکوشد فقر و درماندگی در زندگی افراد طبقة فرودست جامعه را با صراحت و صداقت تصویر کند و در داستانهایش از آنان حمایت نماید. از اینرو در رمان سالهای ابری عنصر خاطره و مستندنویسی بر عنصر تخیل غلبه دارد. او در این رمان که بخشهایی از زندگی اوست آشکارا تحت تأثیر آثار ماکسیم گورکی است.جزیره سرگردانی بخشی از تاریخ روشنفکری در ایران و سردرگمی گروهی از روشنفکران را در چند سال پیش از انقلاب اسلامی وصف میکند و به نوعی، تحول فکری سیمین دانشور را نیز نشان میدهد (← یاوری، ص 197). احمد محمود نیز در رمان بلند مدار صفر درجه زندگی خانوادهای را در جنوب ایران، در طی سالهای دهه چهل تا وقوع انقلاب اسلامی، وصف میکند که درگیر مبارزات سیاسی بر ضد حکومت شاه شده بودند.در طی این سالها نویسندگان گرایشی هم به ادبیات امریکای لاتین یافتند که ترجمة نمونههایی از آن به زبان فارسی از دهه 1350ش شروع شده بود.در سالهای پس از جنگ، با تغییر فضای اجتماعی و روحی، تلقی نویسندگان از وظیفة ادبیات دگرگون شد. تردید در یقینهای اعتقادی و تلاش برای نوشتن از تجربههای زیست شده، سبب رویکرد مشهودتر نویسندگان بهآزمودن صناعتهای داستاننویسی گردید. بهواقع، با رونقگرفتن ترجمه کتابهای نظریِ نقدادبیِ جدید و داستانهای برگزیدة جهان، تسلط نویسندة امروز به دانش ادبی، بیشتر از نویسندگان گذشته شده است. در پرتو آگاهیهای جدید، گروهی از نویسندگان کوشیدهاند با بازگشت به سرچشمههای ادبیات بومی و پیوند زدنِ آن با دستاوردهای جهانی داستاننویسی، طرحی نو دراندازند؛ مثل گلشیری در معصوم پنجم (1358ش)، جعفر مدرسصادقی در گاوخونی (1362ش)و محمد محمدعلی در باورهای خیس یک مرده (1376ش).خیالپردازیهای عرفانی ـ اساطیری در قالب رئالیسم جادویی، عشق و خاطره، مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور، و نوعی گرایش نو تاریخی به آنچه در روزگار معاصر بر ایران و انسان ایرانی گذشته است، درونمایههای مسلط بر ادبیات این دوره را تشکیل میدهند. در این میان هوشنگ مرادی کرمانی که بیشتر در ادبیات نوجوانان قلم زده است با نشر قصههای مجید (1358ش)، بچههای قالیباف (1359ش)، نخل (1361ش) و داستان آن خمره (1368ش) بهطور واقعگرایانه، تجربهها و مشاهدات خود را از زندگی با نثری ساده و طنزی دلنشین به تصویر میکشد و در عین حال فقر و زندگی مردم فرودست را وصف میکند. او با داستانهایش در ایران و خارج از ایران جوایزی را کسب کرده و برخی از داستانهایش به زبانهای دیگر نیز ترجمه شده است.یکی از جریانهای مهمِ داستاننویسیِ سه دهة اخیر، داستاننویسیِ زنان است؛ خصوصاً در دو دهه 1370 و 1380ش شمار زنان نویسنده سیزده برابرِ دهة 1360ش شده و به چهارصد تن رسیده است. زنان در عرصة پدیدآوردنِ رمان متعالی و مردمپسند، شانه به شانه مردان نویسنده پیش آمدهاند (میرعابدینی، ج 1، ص 64). آثار برخی از آنان، مثل بامداد خمار (1374ش) نوشتة فتانه حاج سیدجوادی (متولد 1324ش)، به چاپهای متعدد رسیده و به زبانهای دیگر ترجمه شده است. اثر دیگر، خانة ادریسیها (1370ـ1371ش)، نوشتة غزاله علیزاده است که با استقبال روبهرو شد.اگر دهة 1360ش را بتوان دورة رواج رئالیسم جادویی در ادبیات ایران دانست، در دهة 1370ش، عمدتاً بهسبب تأثیر نوشتههای زنانِ نویسنده، با رشدِ جریانی نئورئالیستی در ادبیات ایران روبهرو هستیم. نویسندگانِ وابسته به این جریان، برخلافِ نویسندگان علاقهمند به رئالیسم جادویی، به جای پرداختن به ساختار تاریخیِ جامعه در شکلی افسانهوار، از تجربیات ملموسِ خود مینویسند.فضای داستانهای نویسندگانی مثل زویا پیرزاد، نویسندة چراغها را من خاموش میکنم (1380ش)، فریبا وفی و طاهره علوی فضای زندگی امروز در شهرهای بزرگ، آپارتمانهای کوچک و تنهاییهای عمیق است. برخلاف حادثههای محیرالعقولِ داستانهای رئالیستی جادویی، در داستانهای نئورئالیستی حادثه خاصی رخ نمیدهد.مسائل اجتماعی امروز، مضمونهای تازهای را پیش روی نویسندگان قرار داده است و آنان برای آنکه از عهدة پرداخت این مضامین برآیند، در پی دستیابی به زبانی غنیتر و صناعتهایی کارآمدترند و همین امر، بهترین رمانهای امروز را واجد خصلتی جستجوگرانه کرده است. در این سالهای گذر از تجربههای ادبیِ گوناگون، انواع رمانها پدید آمدهاند که بازتابدهندة حرکت فرهنگیِ جامعهاند؛ از رمانهای رئالیستیِ محمود دولتآبادی و احمد محمود گرفته تا آثار رئالیستی جادویی و رمانهای اسطورهای عباس معروفی، شهریار مندنیپور و رضا براهنی و رمانهای وقایعنگارانة اسماعیل فصیح و جمال میرصادقی.داستان کوتاه، که همواره بیش از رمان موردتوجه نویسندگان ایرانی بوده است، در این دوره نیز اهمیت خاص خود را داشت. داستاننویسانِ متعددی به نوشتن دربارة زندگیِ شهری و اضطراب و تنهایی انسانهای فراموش شده در شهر بزرگ و مشکلات هستیشناسیِ آنها پرداختند؛ یا در قالب داستانهایی به شیوة کافکا و بورخس ، مرزهای واقعیت و ماوراءالطبیعه را به هم ریختند، و با درگیر کردن شخصیتهای خود در فضایی فهمناپذیر، داستانهای تجربی پدید آوردند. هوشنگ گلشیری، رضا جولایی، اصغر عبداللهی، امیرحسن چهلتن، فرخنده آقایی، شهریار مندنیپور، ابوتراب خسروی، علی مؤذنی، بیژن نجدی و محمدرضا صفدری از نویسندگان داستان کوتاهاند.ادبیات معاصر در سالهای ورود جامعه به روزگار نو، پدید آمده است؛ در بیش از صد سالی که از پیدایی آن گذشته، نویسندگان متعددی با جستجو در لایههای آشکار و نهانِ هستیِ انسان ایرانی، برای تبیین جایگاه و چگونگیِ حضور او در جهانِ امروز کوشیدهاند. امروزه نیز یکی از اصلیترین دغدغههای رمان ایرانی، مسئلة هویت است؛ مسئلهای که نویسندگان برای تبیین آن، گاه به تجزیه و تحلیل رویدادهای زمان خود پرداختهاند و گاه وضع جامعه را از منظری تاریخی تجسم بخشیدهاند. البته در این دوره، مثل هر دورة دیگری، ضمن پدید آمدنِ آثاری خلاق، نوشتههای تقلیدی بسیاری نیز چاپ شده است. در جستجوی عوامل مؤثر در روندِ ادبیِ معاصر، عوامل گوناگونی وجود دارد که بخشی از آنها درونی است و به فردیتِ خلاق نویسنده و مهارت ادبی او بازمیگردد. در کنار آنها، باید به عوامل بیرون از اختیار نویسنده، چون ممیزی و مشکلات موجود بر سر راه پدید آمدن و نشر رمان اشاره کرد. محدودیت گستره زبان فارسی و کمبود خواننده، حرفهای نشدنِ داستاننویسی، و وجود رقبایی چون سینما و رایانه و محیط مجازی برای رمان و رمانخوانی، بخشی از عوامل بازدارنده رشد داستاننویسی است.برای دیگر انواع ادبیات داستانی در زبان فارسی نیز ← حکایت*، قصّه*منابع : فریدون آدمیت، ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، تهران 1355ـ] 1370ش[؛ کلاوس پدرسن، جهانبینی درایرانِ پیش از انقلاب : تحلیل ادبی آثار چند نویسنده در بافت تاریخ افکار، گزارش احمد سمیعی (گیلانی)، تهران 1386ش؛ محمدعلی جمالزاده، یکی بود و یکی نبود، تهران 1333ش؛ علیمحمد حقشناس، «رمان و عصر جدید در ایران»، نگاه نو، ش 29 (مرداد 1375)؛ پرویز خانلری، «نثر فارسی در دوره اخیر»، در نخستین کنگره نویسندگان ایران، تیرماه 1325، تهران 1326ش؛ همو، هفتاد سخن، تهران 1367ـ1370ش؛ غلامرضا رشیدیاسمی، ادبیات معاصر، تهران 1352ش؛ مسعود زوارزاده، «داستان کوتاه ایران پس از جنگ دوم جهانی»، در انواع ادبی در ایران امروز، ]گردآوری و[ ترجمة یعقوب آژند، تهران : نشر قطره، 1383ش؛ بزرگ علوی، تاریخ ادبیات معاصر ایران: تاریخ و تحول ادبیات معاصر فارسی، نظم و نثر، ترجمة سعید فیروزآبادی، تهران 1386ش؛ محمد غلام، رمانتاریخی : سیر و نقد و تحلیل رمانهایتاریخی فارسی، 1284 تا 1332، تهران 1381ش؛ حسن کامشاد، پایهگذاران نثر جدید فارسی، تهران 1384ش؛ علی میرسپاسی، تأملی در مدرنیته ایرانی: بحثی دربارة گفتمانهای روشنفکری و سیاست مدرنیزاسیون در ایران، ترجمة جلال توکلیان، تهران 1384ش؛ حسن میرعابدینی، صد سال داستاننویسی ایران، تهران 1383ش؛ حورا یاوری، داستان فارسی و سرگذشت مدرنیته در ایران : گفتارهایی در نقد ادبی، تهران1388ش.ب) تاجیکستان. داستان تاجیکی، در سدة چهاردهم سرچشمههای گوناگونی داشته است. ادبیات فارسیکهن و معاصر و فرهنگ عامه تاجیکی بنیانهای این نوع ادبی را ساختهاند و ادبیات روسی و اتحاد جماهیر شوروی و نظام اقتصادی و اجتماعی کمونیستی هم ابزارهای بیانی و موضوعات جدید در اختیار نویسندگان تاجیک گذاشتهاند. همچنین، در دورة شوروی الزامات ایدئولوژیک چنان بود که ارزشهای زیباییشناختی پس از اهداف سیاسی و اقتصادی قرار میگرفت و مانع خلاقیت فردی میشد. در دهة 1340ش/ 1960، انعطافناپذیری واقعگرایی (رئالیسم) سوسیالیستی رو به تعدیل نهاد و در دهههای 1350ش/ 1970 و 1360ش/ 1980 نظارت مسکو بهتدریج سستی گرفت و در دهة 1370ش/ 1990 پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، به شدت کاهش یافت.در اواخر سدة سیزدهم/ آغاز سدة بیستم، ادبیات تاجیکی عمدتاً وامدار میراث ایرانی و آسیای مرکزی خود بود. قالبهای سنّتی مسلط بودند و فارسی، زبان ادبی روشنفکران تاجیک، چندان متأثر از زبان محلی نبود. شعر محبوبترین ابزار بیان بود، در حالی که نثر بیش از هر چیز به قصههای کوتاه سرگرمکننده، آثار تعلیمی و رسالههای پراکنده در باب مسائل اجتماعی یا سیاسی محدود میشد. نویسندگان تاجیکی در اوضاع فکری نامناسبی کار میکردند که حاکمان مستبد خانات بخارا بر آنان تحمیل و علمای سنّتی هم آن را تشدید کرده بودند (هادیزاده ، ج 1، ص 126ـ127؛ عینی ، 1949ـ1954).با این همه، دو دهه پیش از انقلابهای فوریه و اکتبر 1917، گرایشهای عمیق به دگرگونی آشکار بود. بسیاری از نویسندگان تاجیکی از جنبش اصلاحطلبی روشنفکران آسیای مرکزی، مشهور به نهضت جدیدها، هواداری میکردند. این نهضت، به منظور آشناسازی جوانان با اندیشهها و آگاهیهای تازه، در پی رواج نوآوریهای معتدل در برنامه مدارس اسلامی بود (← رجباف ، ص 383ـ436؛ نیز ← جدیدها*، نهضت). یکی از پیامدهای بلافصل جنبش جدیدها برای نثر تاجیکی ایجاد روزنامه بود. چندین روزنامة ازبکیزبان در سمرقند، از جمله آیینه (1914ـ1915) و سمرقند (1913)، مقالات و نیز شعرهایی به تاجیکی منتشر میکردند، در حالی که بخارای شریف* در بخارا روزنامهای فارسیزبان بود.انقلاب اکتبر 1917 و ایجاد اتحاد جماهیر شوروی، نقطة عطفی در تحولات ادبیات تاجیکی بهشمار میرود. با شکلگیری جمهوری خودمختار شوروی سوسیالیستی تاجیکستان در 1303ش/ 1924 و یک جمهوری متحد در 1308ش/ 1929، چهارچوبی سیاسی پدید آمد که امکان شکوفایی استعداد ملی تاجیکها را فراهم آورد. نهادهای نوپدید مانند مدارس، دانشگاهها، فرهنگستانها، نشریات ادبی و مؤسسات انتشاراتی بنیانهای فرهنگ ملی را بنانهادند و مطالعه در میان مردم را گسترش دادند. مقامات شوروی نیز طبق عقاید استالین در باب ملت و زبان، زبان ادبی تاجیکی جدیدی را ترویج دادند. این زبان که مبنی بر فارسی کهن و سرشار از واژگان و گونههای گفتاری بود، بهصورت ابزاری در خدمت ادبیات مبارز نوینی درآمد که در ساخت جامعة کمونیستی و خلق انسان جدید شوروی چندفرهنگی بهکار گرفته میشد. نظام شوروی موضوعات تأییدشدهای چونصنعتی شدن، اشتراکیکردن کشاورزیو انحلال آداب و رسوم و افکار مذهبی و سرمشقی نمونه، یعنی ادبیات روسیه شوروی، را در اختیار نویسندگان تاجیکی نهاده بود.بدینترتیب، بنیان داستان نوین تاجیکی در دو دهه بین جنگهای جهانی اول و دوم نهاده شد. دهة 1300ش/ 1920 اختلافنظرهای جدّی میان نویسندگان تاجیکی دربارة روند خلاقیت ادبی بروز کرد. در یک سو، کسانی در پی حفظ قالبها و موضوعات سنّتی و مخالف نوآوری در زبان بودند و در سوی دیگر، برخی خود را به خلق ادبیات پرولتاریایی برای رفع نیازهای جامعه کمونیستی آینده ملزم میدانستند. گروه اخیر، با سازماندهی انجمن نویسندگان پرولتاریایی تاجیکستان در 1309ش/ 1930، پیشگام بسیج نویسندگان شدند. با وجود چنین تلاشهایی برای تحت فشار قرار دادن نویسندگان، مباحثات و مناظرات سازندة این دهه تا زمان فروپاشی شوروی بیسابقه بود.در دهة 1310ش/ 1930، پرولتاریایی شدن ادبیات تاجیکی با جدیت دنبال شد. رویداد سرنوشتساز این دهه تأسیس انجمن نویسندگان تاجیک در 1312ش/ 1933 بود که به مثابة حربة حزب کمونیست برای جهتدهی به همة فعالیتهای ادبی عمل میکرد. در نخستین همایش نویسندگان شوروی در 1313ش/ 1934 در مسکو، ابوالقاسم لاهوتی کرمانشاهی* ضمن بیان اهداف انجمن نویسندگان، اعضای انجمن را ترغیب کرد تا تمام توان خویش را وقف آفرینش آثاری در خور سوسیالیسم سازند (نیکیتین، ص 349ـ354). آنچه او دقیقاً در ذهن داشت، همان واقعگرایی سوسیالیستی نظریهپردازان حزب بود که ایجاب میکرد نویسندگان هم جامعه و فرد را به تصویر کشند و هم پیوستگی تنگاتنگی با وصف زندگی تودههای زحمتکش مطابق با خطمشی حزب داشته باشند. از این گذشته، نویسندگان باید همواره به یاد داشتند که آثارشان صرفاً تجسم واقعیت نیست، بلکه ابزاری مهم برای تغییر دادن آن است.داستان تاجیکی درگیریهای عقیدتی و تحولات اقتصادی و اجتماعی دهههای 1300ش/ 1920 و 1310ش/ 1930 را به خوبی بازمیتاباند. در این دو دهه، گذار از شاعرانگی داستانگویی قدیم به پیرنگسازی و شخصیتپردازی واقعگرایانه جدید اهمیتخاصی داشت، بهطوریکه نویسندگان روند تغییر اقتصادی و ویژگیهای «انسان جدید» جامعه شوروی را به تفصیل شرح میدادند. آنان همچنین میکوشیدند ادبیات را با ساده کردن زبان داستان و نزدیک ساختن آن به زبان گفتاری، در دسترس تودههای مردم قرار دهند. این تغییرات را شاید بتوان در نشریات ادبی آن زمان پی گرفت؛ از جمله ماهنامة رهبر دانش (1927ـ1932) که جنبههای زیباشناختی گوناگونی داشت، ماهنامه برای ادبیات سوسیالیستی (1932ـ1937)، ماهنامة انجمن نویسندگان تاجیک، و جانشینان آن، یعنی شرق سرخ (1938ـ1964) و صدای شرق (1964ـ ؛ ← تورسونوا و تاشتمیروا ، 1973).در رمانهای صدرالدین عینی* (متوفی 1333ش/ 1954)، برجستهترین شخصیت ادبیات داستانی تاجیکی در این دوره، نیز مراحل تحول صورت و محتوای واقعگرایی سوسیالیستی ثبت شده است (رحمتاللّهیف ، ص 3ـ110؛ سیفاللّهیف ، 1978، ص 54 ـ 68، 104ـ158). آدینه یا سرگذشت یک تاجیک کمبغل (تنگدست؛ 1924) اولین رمان او و دربارة تاجیکان مناطق کوهستانی است. در آدینه بهرغم ساختار سست، نقلقولهای شاعرانه فراوان و عشاق آرمانی، که مشخصة نثر سنّتی است، نوآوریهایی هم در صورت دیده میشود، از جمله وجود دهقانانی تنگدست در مقام قهرمان داستان و نیز سبک واقعگرایانه.در سه رمان بعدی عینی، پیشرفتهای بیشتری در واقعگرایی، سبک غالب ادبیات داستانی تاجیکی در سراسر دورة شوروی، دیده میشود. در داخونده (1930)، قهرمان داستان دهقانی تنگدست است که به یک انقلابی آگاه و متعهد به پیشرفت جامعهاش تبدیل میشود (سیفاللّهیف، 1966، ص 61ـ112). عینی از قراردادهای رمان، که در برنامه پنج سالة شوروی آمده بود، دوری میکرد، چنان که وصف وی از روستا و مردمانش، از دلبستگی عمیق او به زندگیای نشان دارد که در معرض انتقاد شدید بود. غلامان (1934)، مهمترین اثر داستانی تاجیک پیش از جنگ جهانی دوم، علاقة همیشگی عینی به تاریخ تاجیکان را نشان میدهد و هنر او را به آرمانهای واقعگرایی سوسیالیستی نزدیکتر میسازد. این اثر، که دورنمایی از زندگی دهقانی از سدة سیزدهم/ نوزدهم تا مالکیت اشتراکی کشاورزی در دهة 1310ش/ 1930 است، زحمتکشان را مردمانی با شرافت میداند که «انسان جدید جامعه شوروی را به آگاهی اخلاقی و اجتماعی والا» میرسانند (دمیدچیک ، ص 65ـ128). ولی دهقانان آثار عینی مردمانی واقعیاند و نه صرفاً تجسمهای یک عقیده. عینی در واپسین رمانش، مرگ سودخور (1937) که مادّهگرایی جامعة بخارای پیش از انقلاب را محکوم میکند، در شخصیت سنگدل مرد رباخوار، عمقی روانشناختی هم به کارش میدهد.نوشتههای بلند عینی در داستان تاجیکی استثنا بود؛ زیرا تا پایان جنگ جهانی دوم، داستان کوتاه غلبه داشت و نویسندگان که هم تحت تأثیر حکایت سنّتی و هم ملزم به پیریزی بنای سوسیالیسم به بهترین وجه ممکن بودند، موجب رواج پیرنگهای سست و شخصیتهای دوبعدی شدند؛ و مقامهای فرهنگی، نویسندگان را به میهنپرستی شوروی و برانگیختن توده مردم به فداکاری در راه پیروزی ترغیب میکردند (شریفاف ، ص 8ـ41). در دورة جنگ، اثر مهمی در ادبیات داستانی تاجیک منتشر نشد.یک دهه پس از جنگ، وظیفة اولیهای که برای داستان تاجیکی تعیین شد، تأکید بر نیل به اهداف اقتصادی و اجتماعی مهم بود. سه نویسنده در این دوره خطوط رمان را مشخص کردند: ساتم الغزاده* (متوفی 1356ش/ 1997)، جلال اِکرامی (متوفی 1372ش/ 1993) و رحیم جلیل* (متولد 1288ش/ 1909). در این زمان، عینی به پژوهش و نگارش خاطرات خود روی آورده بود.الغزاده در نخستین اثرش ــ رمان کوتاه یارانِ باهمّت (1947)، دربارة وفاداری زنان تاجیک که همسرانشان به جبهه اعزام شده بودندــ به روانشناسی قهرمانانش پرداخت؛ با این همه در رمانهای بعدیاش به قراردادهای پذیرفته شده پایبند ماند. نوآباد (1953) نمونة خوبی از رمان «محصول شوروی» است. این اثر به وصف زندگی در کُلخوز (مجتمع کشاورزی تعاونی در اتحاد شوروی) به منزلة ستیز میان نو و کهنه میپردازد (شکوراف ، ص102ـ106، 117ـ122). صبح جوانی ما (1954) زندگینامة خودنوشتی شامل داستانهای کوتاهی است که از ویرانی نظام کهنه در پی انقلاب و ظهور نسلی نو خبر میدهد که تودههای روستایی را به زندگی نوینی رهبری خواهد کرد (یوسفاف، ص 9ـ85؛ شکوراف، ص220ـ229).اکرامی هم از همین منابع الهام میگرفت و از این تبلیغات گسترده در رمانهای چند جلدیاش بهره گرفته است. نخستین اثر از این دست، شادی بود که جلد نخست آن در 1319ش/ 1940 منتشر شد. این اثر که نامش را از قهرمان دهقان داستان گرفته است، سرآغاز جامعة اشتراکی را وصف میکند و پیدایش یک گروه دهقانی مبارز و خوشبین را پی میگیرد که همگی موافق رهنمودهای غالب حزب هستند. ولی اکرامی، همچون بیشتر همقطارانش، پی برد که ایدئولوژی بنیانی سست و متغیر برای خلاقیت ادبی است. در مطبوعات حزبی اواخر دهة 1320ش/ 1940 و اوایل دهة 1330ش/1950، بارها از او به سبب ناکامی در ارائه تصویر «واضح» از «واقعیت شوروی» و اشتباهاتش در وصف زندگی کلخوز و اصرارش بر کهنهگرایی انتقاد شده است. ازاینرو، وی ده سال برای بازنگاری جلد نخست شادی صرف کرد. در جلد دوم (1957)، او شادی را پس از جنگ و در مقام رهبر یک کلخوز وصف میکند که با بقایای نظام کهنه، یعنی مشغولیت معمول قهرمانهای داستان شوروی در آن دوره، در حال مبارزه است.جلیل نیز از کشمکشهای میان کهنه و نو الهام میگرفت. او در آدمان جاوید (1949) درگیریهای شمال تاجیکستان در دهة 1300ش/ 1920 را وصف میکند که در آن «نیروهای مترقی» برای تثبیت نظام سیاسی و اقتصادی شوروی با ملیگرایان، یعنی جدیدها و دیگر مخالفان، مبارزه میکنند. جلیل در پیدایش رمان تاریخی ـ انقلابی، بهمنزله گونهای متمایز در داستان تاجیکی، مؤثر بود. او در سهگانهاش، شوراب (1956ـ1967) که نامش را از ناحیهای معدنی در شمال تاجیکستان گرفته است، از سنّتهای انقلابی و جهانی کارگران تاجیک، از پیش از جنگ جهانی اول تا اوایل دهة134ش/1960، میگوید (شکوراف، ص268ـ280). این قهرمانان کمونیستهایی هستند که از بین تودههای زحمتکش به پا خاستهاند تا رهبران انقلابی مردم خویش گردند. بهعلاوه، جلیل جایگاه اصلی را به انقلابیهای روسی داده است؛ برخلاف آدینه، اثر عینی، که گروه اخیر گهگاه در آن ظاهر میشوند.از دهة 1340ش/ 1960 تا فروپاشی شوروی، نویسندگان تاجیک همچنان به مضامینی آشنا میپرداختند، از جمله جنبشهای انقلابی و نقش کمونیسم در دگرگونی جامعه، تودههای در خدمت بنیان کمونیسم در کلخوزها و محوطههای ساختوساز، و تقابل میان کهنه و نو. اما، در این زمان، رماننویسان و نویسندگان داستان کوتاه ضمن پرداختن به این موضوعات، حساسیت بیشتر به خرده تفاوتهای روانشناختی میان شخصیتها و رویکردی انتقادیتر به واقعیتهای تاریخی و اجتماعی داشتند. از اینرو، رمان من گنهکارمِ (1957) اکرامی پیشرفتی در ادبیات داستانی تاجیک محسوب میشود. او خود را از ابزارهای سنّتی تصویرگری شخصیت رها ساخت، تحلیل انگیزه فردی را عمق بخشید و محیط اجتماعی قهرمان را وسعت داد.از میان نویسندگان قدیمی، اکرامی مضمونهای انقلابی را در سهگانهاش، دوازده دروازه بخارا (1960ـ1973)، پی گرفت. این اثر به وصف جنبش انقلابی اواخر سدة سیزدهم شمسی/ دو دهة نخست سدة بیستم میپردازد که همچون تجربة آموزشی گستردهای، آگاهی معنوی مردم را دگرگون میسازد. در اینجا، علاوه بر چهرههای معمول پایبند به کمونیسم و تودههای زحمتکش، که در کانون توجه باقی ماندهاند، جدیدها هم هستند. برخلاف وصفهای اولیه، که این گروه را بهسبب ملیگرایی و ضدشوروی بودن تقبیح میکردند، اکرامی آنان را جزو گروههای جنبشهای اجتماعی و روشنفکری نشان میدهد و دربارة آنان بهگونهای دیگر داوری میکند. او همچنین مهارتش را در آشکار ساختن ویژگیهای شخصیتی، بهویژه با تکگویی درونی، به نمایش میگذارد (نبییف ، ص 97ـ108).زاغهای بدمار (سرسخت؛ 1977) که داستان سازگاری یک سربازِ از جبهه بازگشتهبا زندگی متمدن است، نیز بهعرصههای تازهای در شخصیتپردازی وارد میشود، از جمله تناقضات روانشناختی در خود قهرمان، که او را از اقدام قاطع بر ضد بدیهای پیرامون خود بازمیدارد (شکوراف و دمیدچیک، ص 58ـ90).الغزاده در رمانهایش، گذشته تاجیکان را به شیوههایی بازمینمود که پیش از آن در ادبیات داستانی دیده نشده بود. واسه (1967)، داستان قیامی دهقانی در اواخر سدة سیزدهم، شاید نخستین رمان تاریخی تاجیکی باشد که به یک مضمون کاملاً تاجیکی میپردازد و برخلاف رمانهای پرشمار «تاریخی ـ انقلابی» است که شخصیت و محتوای آنها فراملی هستند. الغزاده در روایت سغدی (1957) نیز به گذشتة تاجیکان پرداخته است. هرچند این دورة تاریخی متعلق به گذشتهای بسیار دور بود، او پرسشهایی دربارة هویت تاجیکان مطرح کرد که غیرمستقیم نمونة سرمشق شدة انسان شوروی را، که قومیتی نامشخص داشت، به چالش میکشید. هر دو رمان، بازتابهایی هرچند ضعیف، از رشد آگاهی ملی بین تاجیکان تحصیلکرده به شمار میآیند؛ چیزی که رسماً به عنوان یکی از تناقضهای بزرگ سیاست ملیتی شوروی در دهة 1300ش/ 1920 اعلام شد.از رماننویسان جوانتر، فضلالدین محمدیف (متوفی 1365ش/1986)، بهواسطة تصویر کردن روابط میان نسلها توجه همگان را به خود جلب کرد. پیش از این، افراد مسن را به منزلة بازماندگان گذشته یا موانع پیشرفت تصویر کرده بودند، ولی محمدیف در آدمان کهنه (1962)، پَلَته کُنجَکی (قصر کُنجی؛ 1974) و داستانهای کوتاه بعدی، پسران را در برابر پدران قرار نداد، بلکه نسل جدید را ثمرة تجربیات نسلهای گذشته تصویر کرد. وی در داستان کوتاه در آن دنیا (1966) احساسات دینی را به شکلی متفاوت مطرح کرد. او در وصف سفری زیارتی به مکه، به خود اجازه میدهد بهبهای هجو روحانیت و ایمان دینی، بهطور کلی، طنزپردازی کند. اما این اثر از گونة رسالههای ضددینی شاخص دهههای اولیه نیست، بلکه مکاشفهای در مفهوم هستی بشر و ماهیت سعادت است (نبییف، ص 74ـ82).در داستان تاجیکی اواخر دهههای 1350ش/1970 و 1360ش/1980 مضامین جدیدی به نمایش درمیآید. رمانهای یوسف اَکابِرُف (متولد 1316ش/ 1937) و محییالدین خواجهیف (متولد 1317ش/ 1938) آثار شاخص دهههای 1350ش/1970 و 1360ش/1980 هستند. این دو نویسنده «رمانهای تولیداتی» مینوشتند، از جمله سهگانه آبْروشنایی خواجهیف (1972ـ1977) و نارَک (1978) اکابرف که هر دو دربارة تولید یک نوع گیاه برقابی (هیدروالکتریک) است، و زمین پدران (1974) اکابرف که دربارة تشکیل مزارع کلخوز در دهة 1310ش/1930 است. بدینترتیب، آنان قالبِ روایی واقعگرایانه را، که مشخصة داستان تاجیکی تا دهة 1310ش/ 1930 بود، حفظ کردند. ولی به جزئیات ساختار نپرداختند، بلکه بر دنیای درونی قهرمانانشان و بلوغ فکری و اخلاقیشان تمرکز کردند و شخصیتهای منفی را با تمام پیچیدگیهایشان به تصویر کشیدند (همان، ص 84 ـ 86 ).شخصیت غالب رمان و داستان کوتاه تاجیکی در این دوره قهرمانی با احساس مسئولیت برای تغییرات سودمند اجتماعی و فعال برای ایجاد آن است، همچنانکه در کینِ خُمار (1978)، اثر اورُن کوهزاد (متولد 1316ش/ 1937)، و ورطه (1983) و شاهیِ یَپان (ابریشم ژاپنی، 1982)، آثار محمدیف، دیده میشود. قهرمانان آنان کاملاً با قهرمانان داستانهای بین دهههای 1310ش/ 1930 و 1340ش/ 1960 تفاوت دارند و دروننگر و پذیرای عقاید دیگراناند. آنان به جستجوی باطنی میپردازند و غالباً به خودکاوی دردناک عادت دارند؛ چنانکه در رمان یکروز دراز، روز بسیاردراز (1987) اثر کوهزاد دیدهمیشود. آبلاقول همرایف با نام مستعار ساربان (متولد 1319ش/1940) در اکتیور (هنرپیشه؛ 1984) طبقه خاصی از چنین مردمانی را وصف میکند. او در تحلیل اندیشهها و آمال روشنفکران معاصر، به کشف مراحل متوالی در تحولات اخلاقیشان میپردازد و روندی را نشان میدهد که با آن هنرمند به شناخت خویش دست مییازد.مضمون دیگری که در ادبیات داستانی تاجیک در دهة 1360ش/ 1980 جایگاهی روزبهروز مهمتر مییابد، حافظة تاریخی است. در رمان هم کوهِ بلند، هم شهرِ عظیم (1983) دغدغههای زندگی امروز با خاطرات و یادبود گذشته ــ به عنوان حافظهای که نه فقط در اعمال قهرمان تأثیر میگذارد بلکه ساختار رمان را هم تعیین میکندــ عجین میشود. اینجا، نویسنده به قلمرو آرمانهایی پا مینهد که دیر زمانی نظریهپردازان حزب تحریمش کرده بودند و آن، آگاهی ملی است. قهرمان این رمان خود را تاجیکی میداند و در تاریخ دور و دراز قوم تاجیک تأمل میکند و با مصائب آن کلنجار میرود. این مضمون قوی، سالهای رنگپریده «انسان شوروی» را با جستجوی نومیدانه هویت جدید در دهة 1370ش/ 1990 پیوند میدهد.این دهه را شاید بتوان نقطة عطف دیگری در تحول ادبیات داستانی تاجیکی به شمار آورد؛ چرا که ساختارهای اجتماعی و فرهنگی جدید در تاجیکستانی جدید شکل میگیرند و روشنفکران جایگاه خویش را در جهان تازه آسیای مرکزی و اسلام بازمیجویند.منابع:Ş.`Aynī, Yāddāsthā (in Cyrillic), Stalinabad 1949-1954; L. N.Demidchik, Nasri solhoi 30 (in Cyrillic), Dushanbe 1978; R. Hodizoda, Adabiyoti tojik dar nimai duyumi asri XIX (in Cyrillic), vol.1, Dushanbe 1968; A. Nabiev, Tasviri olami botinii inson, navisanda va zamon (in Cyrillic), Dushanbe 1987; B. Nikitine,"La littérature des musulmanes en U.R.S.S.", Revue des études islamiques, 3 (1934); Z. Radzhabov, Iz istorii obshchestvenno-politicheskă mysli tadzhikskogo naroda vo vtoroi polovine XIX i v nachale XX vv.(دربارة تاریخ اندیشة سیاسی و اجتماعی مردم تاجیک در نیمة دوم قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم)،Stalinabad 1957; A. Rahmatullaev, Proza Aĭni (in Cyrillic), Dushanbe 1970; J. Šarifov, In'ikosi jangi buzurgi vatanī dar nasri tojik (in Cyrillic), Dushanbe 1981; A. Sayfulloev, Maktabi Aynī (in Cyrillic), Dushanbe 1978; idem, Romani ustod Sadriddin Aynī "Dokunda" (in Cyrillic), Dushanbe 1966; M. Šukurov, Nasri solhoi 1945-1974 (in Cyrillic), Dushabe 1980; M. Šukurov and L. Demidchik, Nasri Jalol Ikromī (in Cyrillic), Dushanbe 1979; L. V. Tursunova and Š. Toshtemirova, Fehristi žurnali Sadoi šarq: 1926-1967 (in Cyrillic), Dushanbe 1973; K. Yusufov, Sotim Ulugzoda va povesti tarjumai holii u"Subhi javonii mo" (in Cyrillic), Dushanbe 1968;برای صورت کامل منابع ←EIr. s.v. "Fiction. II (h): in Tajikistan".ج) افغانستان. سرآغاز رواج داستاننویسی در افغانستان همزمان با تأسیس نهادهای آموزشی و ادبی، یعنی مدرسة حبیبیه* و انجمن ادبی، و همچنین انتشار دو هفتهنامة سراجالاخبار الافغانیه ]که بعدها امان افغان نام گرفت[، به سردبیری محمود طَرزی*، در اوایل سدة چهاردهم بوده است. در سراجالاخبار، گذشته از یادداشت سردبیر و اخبار و تحلیلهای سیاسی و ادبی، شعر و داستان کوتاه نیز چاپ میشد. طرزی، به امید ایجاد آگاهی تازهای دربارة ادبیات، در مقالاتی با عنوان «ادبیات چیست؟»، رویکردهای رایجی را، که او داستان «شرقی» و «غربی» مینامید، باهم مقایسه و آشکارا نمونهها و انواع ادبی غربی را تبلیغ و ترویج میکرد. او بر این باور بود که داستانپردازیهای سنّتی (قصه، افسانه، و روایت) دیگر برای پرداختن به موضوعاتی که فقط از طریق گونههای ادبی اروپایی، نظیر رمان و داستان کوتاه، بیان میشوند مناسب نیستند (← طرزی، ص 721ـ727). با این هدف، او برگردانهایی از انواع سرودههای اروپایی و نیز شماری رمان خارجی را منتشر کرد. ارزیابی تأثیر طرزی در عرصة فرهنگی افغانستان در اوایل سدة چهاردهم دشوار است، اما سراجالاخبار قدیمترین و مهمترین پایگاه برای اشاعة گرایشهای نو در داستاننویسی افغانستان بوده است (نثر دری افغانستان، مقدمة رضویغزنوی، ص30ـ37؛ فاریابی، 1367ش، ص 68ـ73؛ همو، 1996، ص 23ـ27).پس از کشته شدن امیر حبیباللّهخان در 1337 (1298ش)، بخشی از برنامة پسر و جانشین وی، اماناللّهخان، نشر چندین روزنامه و نشریة دولتی و نیمهدولتی در دهة 1300ش در کابل و ایالتهای دیگر بود (پورهادی ، ص 29ـ30). اگرچه در همة این نشریات داستان و شعر هم چاپ میشد، فقط نسیم سحر و مُعَرِّف معارف (بعداً آینه عرفان و سپس به صورت کوتاهتر عرفان) نشریاتی عمدتاً ادبی بودند. قدیمترین آثار ادبیات داستانی افغانستان از این دهه است.در 1337، محمدحسین ]پنجابی[، که از هند بازگشته و معلم مدرسة حبیبیه شده بود، جهاد اکبر ]کابل، پاورقی مجلة مُعرّف معارف، 1298ش[ را نوشت که اینک آن را قدیمترین داستان افغانستان میدانند. این داستان، چنانکه از عنوانش برمیآید، دربارة مبارزة مجاهدان افغانستان با بریتانیا در سدة چهاردهم است. اندکی پس از آن، ]محمد[ عبدالقادر افندی،دیگر نویسندهای که پیشتر در هند در تبعید به سر میبرد، داستان تصویر عبرت ]یا بیبی خوریجان، چاپ سنگی مَدرَس 1301ش[ را منتشر کرد که ساختار قویتر و وصف زندهتری داشت. دیگر اثر داستانی مهم این دوره جشن استقلال در بولیویا نوشته مرتضی احمد است. این داستان که به انگلیسی نوشته شده بود، اندکی بعد به فارسی برگردانده شد و به صورتی خلاصهتر، در 1305ش ]در هفتهنامة امان افغان [بهچاپ رسید (نخستین داستانهای معاصر دری، ص 7ـ 16). لوحة وفا، نوشتة غلام حضرت شایق جمال ]1307ش در هفتهنامة امان افغان[ و داستان تعلیمی ندای طلبة معارف ]یا حقوق ملت، هرات 1302ش[ از محیالدین انیس هم در همین دوره انتشار یافتند. این آثار اولیه داستانی که ــ با لحن و حالت احساسی و آرمانگرایانه ــ تا حد زیادی در پی تفسیر مسائل اجتماعی بودند، تغییرات فضای سیاسی این سده را بازمیتاباندند. این آثار به ساده کردن نثر فارسی نیز کمک کردند که تا آن زمان شیوههای مصنوع ادبی کهن بر آن غلبه داشت.سرنگونی اماناللّهخان در پی شورش سال 1308ش و به قدرت رسیدن محمدنادرشاه ]ﺣک : 1308ـ1312ش[ و پسرش، محمدظاهرشاه ]ﺣک : 1312ـ1352ش[، در روند آفرینش ادبی افغانستان تأثیری بسزا داشت.در دهههای 1310ش و 1320ش، افزون بر انتشار داستان کوتاه، چند رمان و داستان بلند نیز به صورت پاورقی در روزنامهها منتشر شد. پانزده سال قبل ]نوشتة مخلصزاده نام مستعارِ محمدهاشم شایق، در مجلة آینه عرفان، 1311ش[، یکی از نخستین تلاشهای موفق در دور شدن از فضای احساسی نثر داستانی دهههای پیشین است. دیگر داستان مهم این دوره شام تاریک، صبح روشن ]کابل 1317ش[، اثر ]محمد[ ابراهیم عالمشاهی، است. این داستانها به همراه بیگم اثر سلیمانعلی جاغوری ]کابل 1318ش[، فیروز از گلمحمد ژوَندی ]کابل 1318ش[، خنجر نوشتة جلالالدین خوشنوا ]کابل 1317ش [و در جستجوی کیمیا از امینالدین انصاری ]کابل 1318ش[، به شیوهای غالباً تعلیمی و اندرزی نوشته شدهاند (ناظمی ، ص22ـ 23). در این نمونههای ادبیات داستانی منثور، عموماً مناسبات اجتماعیِ معمول نقد میشد و نویسندگانشان از اصلاحات و پیشرفت اقتصادی تحت توجهات حکومت جانبداری میکردند.دو نویسندة تأثیرگذار ادبیات داستانی منثور در دهههای 1320ش و 1330ش، نجیباللّه توروایانا* ]متوفی 1344ش[ و عبدالرحمان پَژواک* ]متوفی 1374ش[ بودند. داستانهای نیمهتاریخی توروایانا موفقتر بودند، داستانهایی که احساس دلتنگی نویسنده نسبت به میراث باشکوه گذشته را نشان میدهند. شخصیتهای داستانهای او سلطانمحمود غزنوی، سلطانمحمد خوارزمشاه و پسرش جلالالدین هستند، که در برابر یورش مغولان ایستادند، و نیز مرزبانان افغانستان که پیروزمندانه با مغولان هند جنگیدند ]دربارة توروایانا ← محمدی، ج 1، ص 86 ـ 91[. افسانههای مردم ]کابل 1336ش[، مجموعه داستانهای کوتاه پژواک، حاوی داستانهای عامهپسند، حکایتهای مردمی، افسانهها و داستانهای عاشقانه است ]همان، ج1، ص144ـ 147[.رمان عزیزالرحمان فتحی با عنوان در پای نسترن ]کابل 1331ش[ تأثیر عمدهای در رشد ادبیات داستانی داشت. هرچند این داستان فاقد پیرنگ قوی و ساختار منسجم و دارای صحنههای زائدِ فراوان است، در مقایسه با پیشینیان و همعصرانش، درک بهتری از ادبیات داستانی منثور را نشان میدهد (گلکوهی، ص 17ـ23). از این اثر برجسته فتحی، نویسندگان جوانتر این دوره ــ نظیر شفیع رهگذر، حبیباللّه بهجت، عبدالاحمد ادا، غلامحسین فعال، موسی نهمت و حسن غمین ــ پیروی کردند. یکی از داستاننویسان پرکار این دوره ]محمد[ موسی همت بود که پیمانه ]کابل 1342ش[، گلچینی از داستان کوتاه معاصر افغانستان، را گردآوری و منتشر کرد.از اواخر دهة 1330ش/ 1950، نویسندگان زن افغانستان نیز بهطور فزایندهای به داستاننویسی پرداختند. رقیه ابوبکر، نفیسه مبارز، ماگه رحمانی، ملالی موسی و دیگران برجستهترین نویسندگان زنی بودند که در ترویج مضامین و موضوعاتی چون انزوای اجتماعی زنان و فراخوان برای بهبود جایگاه اجتماعی و آموزش زنان تأثیر بسزایی داشتند.سال 1343ش نقطه عطفی در داستان معاصر افغانستان بود. انتشار قانون اساسی جدید که آزادی کاملی به مطبوعات میداد، به چهرههای ادبی در یافتن پایگاهی آزاد و مهیّا برای انتشار آثارشان و درنتیجه، تثبیت بیشتر نوع ادبیِ داستان بسیار کمک کرد. در این فضای تازه مناسبات افغانستان و همسایگانش، کتابهای چاپ شده در خارج از افغانستان، بهویژه ایران، به افغانستان وارد شد. از این رهگذر، گرایشهای جدید در داستاننویسی فارسی و نیز آثار تأثیرگذار ادبیات جهان، با ترجمه فارسی، در افغانستان رواج یافت (غنی ، ص 447؛ پدرام، ص20ـ22). با گسترش سواد در دهههای 1340ش و 1350ش، شمار خوانندگان بالقوه آثار ادبی در سراسر کشور افزایش چشمگیری یافت. طبقات اجتماعی شهریِ رو به رشد، همراه با مفهوم تازهای از اوقات فراغت، به شدت پذیرای اشکال نوظهور داستان منثور بودند.در دهة 1340ش که نگارش رمان رو به افول جدّی نهاده بود، داستان کوتاه شکوفا شد و تغییرات کیفی چشمگیری را از سر گذرانید. تقریباً همة نشریات و مجلات مهم، بهویژه نشریات با شمارگان بالا، دستکم در هر شماره یک داستان کوتاه چاپ میکردند. نویسندگانی که خواهان چاپ سریع اثرشان بودند، انگیزه یافتند به جای رمان، داستان کوتاه بنویسند. بدینترتیب، بسیاری از نویسندگان، هم شناخته شده و هم جوان، با بهرهگیری از معیارهای تازه و کشف صنعتهای ابداعی در داستاننویسی، این نوع ادبی را آزمودند. این امر تحولی آشکار به سوی مکتبی واقعگرایانه در داستاننویسی در دهة 1340ش بود، گو اینکه ارائه تعریفی پذیرفتنی از واقعگرایی برای حامیان آن دشوار بود. برخی بر تصویرگری تقلیدی واقعیتهای اجتماعی تأکید داشتند، در حالی که دیگران طرفدار رویکردی انتقادیتر به واقعیت بودند. نمایندة مهم داستان واقعگرایانة اسداللّه حبیب (متولد 1320ش/ 1941) بود. حبیب که در اتحاد جماهیر شوروی تحصیل کرده بود، کاملاً تحت تأثیر واقعگرایی اجتماعی روسی بود. گذشته از داستانهای کوتاهش، اولین رمان او، سپید اندام ]کابل 1344ش[، هم روایتی عشقی و قهرمانانه در دفاع از شرف و هم انتقاد از نظام ارباب و رعیتی و فساد حکومتی بود. دیگر داستاننویس مهم این دهه ]محمد[ اکرم عثمان (متولد 1316ش/ 1937) است. واقعگرایی ویژه عثمان، که خاص خود اوست، او را از هممسلکش، حبیب، کاملاً متمایز میسازد. واقعگرایی او احساس دلتنگی ضمنی نسبت به روزگاران گذشته است، گذشتهای اصیل و ممتاز که هنوز با جنبههای مختلف زندگیِ از خود بیگانه امروز نیامیخته است. برای نمونه، محل وقوع داستانهای کوتاه موفقتر وی، همچون مَردارَه قولاس ]مردها را قول است؛ کابل 1367ش[ و وقتی که نیها گل میکند ]کابل 1362ش[، عمدتاً شهر قدیم کابل است. شخصیتهای او غالباً از طبقات متوسط و پایینتر و قهرمانان اساساً عاشقپیشه، احساساتی، جوانمرد ]که در افغانستان کاکه نامیده میشوند (محمدی، ج 1، ص 195)[، لوطیمنش و درستپیمان هستند. هرچند در شخصیتپردازی عثمان ناهمخوانیهایی یافت میشود و نیز پیرنگ و پیرنگهای فرعی داستانهای او معمولاً کمتر موفق است. با این همه، سبک وصف او خالی از اشکال و بسی برتر از دیگر نویسندگان واقعگراست.با این حال، برجستهترین و پرکارترین چهرة ادبیات داستانی معاصر افغانستان، اعظم رهنورد زریاب (متولد 1324ش) است. رهنورد نگارش داستان کوتاه را از دهة 1340ش و زمانی آغاز کرد که با داستان نویِ غربی، داستان روانکاوانه و اگزیستانسیالیسم آشنا شد و خود را نویسندهای پیشرو شناساند. چهار جلد داستانهای کوتاه وی در دهة 1360ش، در کابل منتشر شد. رهنورد چندین داستان بلندتر و نیز شماری رمان نوشته است. اثر او با عنوان نقشها و پندارها ]کابل 1349ش[ که سبکی پیچیده دارد، شبیه مجموعهای از هزاران تکه است که از لحاظ موضوع، داستان را مبهم کرده است. این داستان که به روایت اول شخص بازگو میشود، اساساً سفری خیالی و پرماجراست. در سرتاسر آن، خواننده با شخصیتهایی مواجه است که پیوسته جابهجا میشوند، بهطوری که راوی همزمان هم خود است و هم دیگری. مؤلف گاه چونان سایه خود و گاه چونان روشنفکری مست، شاعری سرگشته، قاتل (که دست بر قضا شبیه قربانی خویش است)، عاشق و معلمی تنها و مهاراجهای هندی ظاهر میشود. شباهتهای چشمگیر این رمان با بوف کور صادق هدایت نشاندهندة تأثیرات این اثر در رهنورد است ]برای تفصیل بیشتر دربارة داستانهای رهنورد زریاب ← همان، ج 1، ص 201ـ 217[.حملة اتحاد جماهیر شوروی در 1358ش، تأثیری متفاوت در آفرینش و مقبولیت آثار ادبی در افغانستان بر جای نهاد. در دهة 1360ش، همچنانکه نبرد مقاومت ضدشوروی شتاب میگرفت، ادبیات نیز به سوی فضای مبارزاتی کاملاً سیاستزده روی آورد. از لحاظ اعتقادی، دیدگاههای تند آرمانی، از قبیل تعهد و سازش، جنبههای عینی گرفت و به دو گرایش تبدیل شد؛ یکی، مقاومت در برابر حکومت و دیگری، همراهی با حکومت که به سهم خود میکوشید سازمانهایی فرهنگی و نهادهایی ادبی به وجود بیاورد که فعالانه سیاستهای حکومت را تبلیغ میکردند (ابدالی، ص70ـ72). نویسندگان نوظهور و شناخته شده در آغاز به چنین نهادهایی پیوستند، از جمله اتحادیة نویسندگان افغانستان که آشکارا به تقلید از نمونة شوروی تأسیس شده بود.در این فضای فرهنگی، اسداللّه حبیب، که بعدها عامل پرنفوذ حکومتی و رئیس اتحادیة نویسندگان شد، داستانهای کوتاهی چون آخرین آرزو ]کابل 1363ش[ و دختری با پیراهن سفید ]کابل 1364ش[ را منتشر کرد که هر دو آکنده از رفتارهای ایثارگرانه قهرمانان در دفاع از تودههای زحمتکش در برابر نیروهای ارتجاع بودند. چنانکه انتظار میرود، شخصیتها نه عمق دارند و نه تحولی کامل و درست در شخصیت آنها روی میدهد و چون بیش از آنکه شخصیت باشند، تیپ هستند، کارهایشان درون یک دسته مناسبات اجتماعی مشخص رخ میدهد. این گرایش آشکار در آثار مختلف مریدان حبیب ــ از جمله کریم میثاق، حسین فخری، بَبرک اَرغند و قدیر حبیب ــ هم دیده میشود.با وجود حمایتهای مالی نسبتاً زیاد در این زمینه، ادبیات دولتی و نظریههای زیباییشناختی نتوانستند خود را به منزلة ندای غالب داستان افغانستان تثبیت کنند. چندین کانون ادبی مستقل، به دور از اتحادیة رسمی نویسندگان یا در حاشیة آن، در واپسین سالهای دهة 1360ش، پدید آمدند. پس از آن، داستاننویس نوگرای نامشهوری بهنام سِپوژمَی زریاب (متولد 1325ش) ]همسر رهنورد زریاب که پیش از ازدواج سپوژمی رئوف امضا میکرد (نثر دری افغانستان، ص 321)[ دو مجموعه از داستانهای کوتاهش را با عنوان شِرَنگْ شِرَنگ زنگها ]کابل 1367ش[ و دشت قابیل ]کابل 1368ش[ و رمان در کشوری دیگر ]کابل 1367ش[ را منتشر کرد. مؤلفة بارز داستان وی بازبودن روایت است؛ یعنی، ابزاری نوگرا ــ که نویسندگان زن بهطور غیرارادی آن را به کار گرفته بودندــ و در «نوشتار زنانه» بسی بیشتر از روایت خطی سنّتی به نویسنده اختیار میدهد. نویسندة نوظهور، قادر مرادی، هم از این ابزار، به همراه تکگویی ذهنی، استفاده کرده است. داستانهای کوتاه وی، که در دو مجموعة شبی که باران میبارید ]کابل 1368ش[ و صدایی از خاکستر ]پیشاور 1375ش[ به چاپ رسیده است، نمونههای بارز آثار روایی نوگرای پیچیدهاند و نیز بازتاب و واکنش نویسنده را به واقعیت جنگ و ویرانیهای پیرامون او نشان میدهند.در سراسر دهة 1360ش، بسیاری از نویسندگان افغان راه تبعید را در پیش گرفتند. برخی فعالانه به جنبش مقاومت پیوستند و در ایجاد ادبیات داستانیِ به شدت عقیدهگرا به نام ادبیات مقاومت مشارکت جستند که ساختاری متفاوت با آثار تولید داخل کشور داشت. از استثناهای مشهور در این خصوص، مریم محبوب و زَلْمَی باباکوهی در غرب و نیز چندین نویسنده در ایران و پاکستان، از جمله سَروَر آذرخش، خالد نویسا، باقر عادلی و سیداسحاق شجاعی بودند که خلاقانه کوشیدند پیچیدگیهای محیط تازهشان را در تبعید، آوارگی و بیخانمانی کشف کنند. در این خصوص، رمان آوار شب ]پیشاور 1377ش[ از آذرخش و مجموعة داستانهای کوتاه رفتهها برنمیگردند ]پیشاور 1377ش[، اثر مرادی، شایان ذکرند.به قدرت رسیدن گروههای مقاومت در کابل در فروردین 1371، به جنگ داخلی و آشوب درازمدت انجامید. بیشتر نهادهای ادبی و سازمانهای فرهنگی تعطیل شدند، چرا که از نظر نویسندگان، تلاش برای کسب نانی بخور و نمیر بر آفرینش ادبی تقدم داشت. بیشتر نویسندگانِ سرخورده و نومید کشور را ترک کردند و ورود شبهنظامیان طالبان از 1373ش این روند را سرعت بیشتری بخشید. سمت و سوهای بعدی داستان معاصر افغانستان معلوم نیست. با این همه، آشکار است که در زمان بحرانهای تاریخی، داستاننویسی وسیلة ابراز وجود است. آثار نویسندگان نوظهور، چه در داخل کشور و چه در غربت، بیش از پیش نشان میدهد که نویسندة افغان خلق داستان را ابزار حضور و فعالیت میداند؛ و نیز آگاه است که خلاق نبودن در حکم نابودی و نیستی است.منابع: لطیف پدرام، «بوی خوش باغستان یوش در افغانستان»، آدینه، ش 64 (آبان 1370)؛ «چند نکته دربارة وضعیت داستاننویسی در کشور ما»، ژوندون، سال 8 ، ش 1 (1368ش)، ص 15، 46؛ محمود طرزی، مقالات محمود طرزی در سراجالاخبار افغانیه: 97ـ1290ش، گردآورنده : روان فرهادی، کابل 1355ش؛ پویا فاریابی، «زمینههای نوگرایی و دیگرگونی ادبیات معاصر فارسی دری»، نقد و آرمان، ش 2 (1995)، ص 8 ـ22، ش 3 (1996)، ص 8 ـ31؛ همو، سبک و مکتب در ادبیات و پنج نبشته دیگر، کابل 1367ش؛ ]میرمحمدصدیق فرهنگ، افغانستان در پنج قرن اخیر، تهران 1385ش[؛ حسین گلکوهی، داستانها و دیدگاهها، پیشاور 1374ش؛ ]محمدحسین محمدی، تاریخ تحلیلی داستاننویسی افغانستان، ج 1، تهران 1388ش؛ نثر دری افغانستان: سی قصه، بهکوشش علی رضویغزنوی، تهران: بنیاد فرهنگ ایران، 1357ش[؛ نخستین داستانهای معاصر دری، ]بهکوشش[ فرید بیژند، کابل 1367ش؛F.Abdali , "The Tawr [April] revolution and revolutionary literature in Afghanistan", Afghanistan quarterly, 36/1 (1983); A. Ghani, "The Persian literature of Afghanistan, 1911-1978", in Persian literature, ed. E. Yarshater, Albany, N.Y. 1988; L. Nazemi, "Die moderne Prosa in Dari", in Moderne Erzähler der Welt: Afghanistan, ed. H. Geerken, Tübingen 1977; E. Pourhadi, "Afghanistan's press and its literary influence, 1897-1969", Afghanistan journal, 3/1 (1976).2) در ادبیات عربی. از 1298 که شیخمحمد عبده (متوفی 1323) در مجلة الاهرام واژة «رمانیات» را در برابر نوول ، و در واقع هرگونه از ادبیات داستانی قدیم و جدید، به کار برد (← د.اسلام، چاپ دوم، ج 5، ص 187) تا به امروز معادلها و برابرهای بسیاری برای واژة داستانِ جدید و انواع آن به کار رفته و مشکل اصلی هم در عدمِ مطابقت دقیق اصطلاحات ادبی غربی با قالبهای جدید داستانی در زبان عربی است. به همین سبب، به کار بردن معادل و اصطلاحات تثبیتشده برای قالبهای داستانی در زبان عربی دشوار است (← کیلپتریک ،ص 234؛ آلن ، ص 5ـ6).تعداد کمی از نویسندگان در جهان عرب واژة «قصه» را برای ادبیات داستانی بهکار میبرند و احتمالاً برای پرهیز از بحثهای طولانی دربارة نام قالبهای داستان، دایرةالمعارف اسلام، عنوان «قصه» را برای مدخل ادبیات داستانی جدید عرب برگزیده است (آلن، همانجا). با این حال میتوان گفت که در حال حاضر در بیشتر سرزمینهای جهان عرب واژة «روایة» برای رمان و داستانِ بلند و «قصةٌ قصیرةٌ» برای داستان کوتاه بسامد بیشتری دارند (← مَجْدی وَهْبه ، ذیل "Novel","Short story"؛ مجدی وهبه و کامل مهندس، ذیل «الروایة» و «القصةالقصیرة»؛ حجازی، ص 95). اما واژة اُقصوصة محل مناقشه واقع شده است. برخی آن را معادلی برای رمان کوتاه یا ناوِلّا گرفتهاند (← مجدی وهبه، ذیل "Novella"؛ مجدی وهبه و کامل مهندس، ذیل «اَلْاٌقصوصة»؛ جبور عبدالنور، ص30) و برخی دیگر آن را با داستان کوتاه برابر میدانند (← موسوی، ص 111، پانویس 18؛ بعلبکی، ذیل "Short story"؛ فتحی، ذیل «اُقصوصة») و به نظر میرسد در معنای داستان کوتاه کاربرد وسیعتری داشته باشد، خصوصاً در کشورهای سوریه و لبنان (← د. اسلام؛ فتحی، همانجاها؛ برای آگاهی از تفاوتها ← صادق قسّومه، ص 45ـ54). به هر حال تعیین دقیق کاربردهای این اصطلاحات کمی دشوار است، بهویژه برای رمان کوتاه که بحثهای بسیاری دربارة آن درگرفته است (← آلن، ص 6).داستاننویسی معاصر عرب ثمرة یک فرایند طولانی است که پیشینه آن به نهضت نوزایی و تجدد فرهنگی عرب (← نهضت*، عصر) در قرن سیزدهم میرسد. با اینکه این نهضت در هر منطقه از جهان عرب ویژگیها و مختصات خود را داشت، اما اساس آن بر رویارویی و تقابل دو نیروی مهم و بنیادین یعنی سنّت و تجدد بود. رویارویی با تمدن، دانش و فرهنگ غرب از یک سو و نگرش نو به میراث عظیم فرهنگ عربی ـ اسلامی و احیای آن از سوی دیگر، مسئلة اساسی نهضت تجددخواهی عرب و به دنبال آن داستانِ معاصر عرب بود. افزایش و گسترش آشنایی با ادبیات غربی به ترجمة آثار داستانی اروپا منجر شد که باعث تقلید و اخذ و اقتباس از آنها شد، تا جاییکه داستان جدید در زبان عربی در نیمة دوم قرن چهاردهم، در شکل جریانی بومی به اوج و کمال خود رسید (← آلن، ص 11ـ12؛ بدوی ، 1997، ص 7ـ10).سرآغاز داستاننویسی. گسترش تجددخواهی در آغاز عصر نهضت در سرزمینهای مختلف عربی یکسان نبود؛ شاید اولین نشانههای نهضت را در سوریه و لبنان که در قرن سیزدهم توسعاً سرزمین شام نامیده میشد، بتوان جستجو کرد. تأثیر جمعیت مسیحی ساکن در منطقة الجبل لبنان و ارتباط آنان با پاریس و رُم و خصوصاً کلیسای کاتولیک رُم، در این جریان بسیار عمیق و ریشهدار بود. از جرمانوس فرحات* شاعر و نویسندة مسیحی لبنان، غالباً به عنوان پیشاهنگ احیای توجه به ادب عربی یاد میشود. با ورود میسیونرهای مسیحی امریکایی، فعالیتهای علمی مسیحیان لبنان افزایش یافت و طرح ترجمة کتاب مقدس، نتیجة این ارتباط تازه بود. تأسیس کالج پروتستانی سوریه و دانشگاه امریکایی بیروت در 1283/1866 تأثیر درخور توجهی در رشد فرهنگ و دانش در این منطقه و کل جهان عرب داشت (← آلن، ص 13ـ14؛ صادق قسّومه، ص 75ـ 76). چند خاندان ادبی ـ فرهنگی نظیر بُستانی*، یازجی* و شَدیاق نیز تأثیر بسیاری در فرایند تجددِ کل جهان عرب داشتند. اینان در شناساندن غنای زبان و ادبیات عربی مؤثر بودند (← آلن، ص 14ـ15). ناصیف یازجی (متوفی 1287) در مطالعه و بررسی آثار برجستة ادبیات قدیم عرب پیشگام بود و مجموعة مجمعالبحرین را با تأثیرپذیری از مقامات حریری نوشت. همچنین احمد فارِس شدیاق* (متوفی 1304) هنگامی که الساق علی الساق را مینوشت، تحتتأثیر جریان ادبی گذشته بود و میکوشید میراث باشکوه فرهنگی عرب را احیا کند. کاربرد نثر مُسجّع و آهنگین در اثرش نشانه دلبستگی او به آثار قدماست (فیصل درّاج، 2008، ص 43ـ45).کوششهای سلیم بستانی و فرانسیس مَرّاش* (متوفی 1290)، نخستین گامها برای گسترش داستان جدید عربی در منطقة سوریه و لبنان بود. مرّاش غابَةالحَقّ (جنگل حقیقت) را که اثری است تمثیلی و فلسفی و آرامانگرایانه، در حلب منتشر کرد و در 1282 دُرالصَدف فی غرائب الصُدَف را به چاپ رساند. در این اثر، وی میکوشد از شیوههای روایی گذشته برای پیشبرد حوادث داستان کمک بگیرد. سلیم بستانی هم دو داستان تاریخی نوشت که آموزنده و سرگرمکننده بودند، و باعث گسترش و افزایش مخاطب برای این شاخه از داستاننویسی (داستان تاریخی) شد (← گیب ، ص 248ـ250؛ صادق قسّومه، ص 77ـ79؛ معجمالسردیات، ذیل «روایةتاریخیة»). در نیمة اول قرن سیزدهم طولانی شدن جنگهای داخلی و سپس کشتار مسیحیان به دست دروزیان در 1277/1860 به مهاجرت مسیحیان به مصر و اروپا و امریکا انجامید. مهاجرت نویسندگان و شاعران به غرب سبب به وجود آمدن یکی از مهمترین مکاتب در ادبیات جدید عرب یعنی مکتبِ مَهجر شد (← مهجر*). به دنبال این مهاجرت همگانی، شتاب جنبش تجدد فرهنگی در سوریه و لبنان تا حدودی کاهش یافت. به علاوه، دولت عثمانی در مناطق تحت تسلط خود ممیزی شدیدی را اعمال کرد که از عوامل بازدارندة تجدد ادبی و گسترش داستاننویسی در این منطقه بود (← گیب، ص 257ـ258؛ آلن، ص 16).سرزمین عراق وضع دیگری داشت. به دلیل وجود صحرای سوریه، عراق از سرزمینهای غربی جهان عرب تقریباً جدا افتاده بود، روابطش بیشتر با کشورهای همسایه و شرقی نظیر ایران و هند بود. این اوضاع و عوامل جغرافیایی تأثیر درخور توجهی در رواج انواع ادب سنّتی در این سرزمین داشت. اصولاً عراق در سراسر عصر نهضت مرکز اصلی فعالیتها در زمینة شعر بود و داستاننویسی در این کشور اساساً یک پدیدة قرن بیستمی محسوب میشود. شبهجزیرة عربستان هم در سرتاسر این دوران فضای فرهنگی کاملاً بسته و سنّتی داشت و داستاننویسی در آن اندکاندک در نیمة دوم قرن چهاردهم رواج یافت (← جیّوسی ، 1977، ج 1، ص 26؛ آلن، ص 17ـ18؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 161، 170).در مراکش، تونس و الجزایر دوری از مرکز جغرافیایی جهان عرب باعث سرعت بیشتر تحولات بود و علاوه بر آن حضور استعمار فرانسه در این سرزمینها همراه با نفوذ فرانسویها در ساختارهای فرهنگی و اجتماعی منطقه، در ویژگیها و رشد ادبیات عربی تأثیر عمیقی برجای گذاشته بود. بااینحال، فرهنگ و تعالیم اسلامی در برابر سیطرة فرهنگ فرانسوی پایداری کرد و به حیات خود ادامه داد که جلوههایی از آن در اشعار ابوالقاسم شابی*، شاعر برجستة تونسی، مشاهده میشود. در این منطقه، بهجز در مراکش که از دهة 1340ش/1960 داستاننویسی رشد جدّی یافت، رشد و گسترش داستاننویسی از سالهای 1309ش/ 1930 آغاز شد (← آلن، ص 19؛ معلمة المغرب، ذیل «الروایةالعربیة»؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 211ـ212، 221).وضع مصر با دیگر سرزمینهای جهان عرب متفاوت بود، زیرا برخورد فرهنگ شرق و غرب در آنجا به جدّیترین شکل صورت پذیرفت. حملة ناپلئون در 1213/1798 سرآغاز آشنایی با غرب و تحولی گسترده در مصر و سرزمینهای دیگر بود. پس از آن اصلاحات محمدعلیپاشا (ﺣک : 1220ـ 1265) به قصد استفاده از صنایع جدید اروپا و تقویت سپاه خود، منجر به آشنایی بیشتر مصریان با فرهنگ و اندیشه غربی شد. گسترش تعلیم و تربیت به شیوة جدید، فرستادن دانشجو به غرب، گسترش چاپ و رونق مطبوعات و رشد جنبش ترجمه از عواملی بود که نگرش روشنفکران و تحصیلکردگان عرب به ادبیات را دگرگون کرد (← بدوی، 1997، ص 6ـ10). رفاعه طَهطاوی* (1216ـ1290) که در این دوره به عنوان سرپرست دانشجویان به اروپا رفته بود، پس از پنج سال اقامت در فرانسه، اثر معروف خود، تخلیض الابریز فی تلخیص باریز (قاهره 1834ـ1835) را به چاپ رساند که زندگی در غرب را از دیدگاه یک شرقی وصف میکند (← بروگمن ، ص 20ـ21). این اثر اولین نمونه از سلسله آثاری است که نویسندگان عرب در آنها به وصف دریافتها و تأثرات خود از غرب میپردازند و رویارویی و چالش دو فرهنگ را به تصویر میکشند. این موضوع بعدها چهارچوب و زمینة اصلی رمانهای توفیقالحکیم*، طه حسین*، یحیی حَقّی*، سهیل ادریس و طیب صالح و عبدالرحمان منیف* در قرن چهاردهم/ بیستم شد (← آلن، ص20؛ نیز ← حسن علیان، ص 91ـ97، 237ـ246). طهطاوی تلماک اثر فنلون را با عنوان مَواقع الأفلاک فی وَقائع تلیماک به عربی ترجمه کرد که نخستین اثر ترجمه شده از داستان غربی به عربی محسوب میشود. وی سپس به دستور محمدعلیپاشا مدرسة زبانها را تأسیس کرد و شاگردانش بیش از دو هزار اثر علمی، فرهنگی و ادبی را به زبان عربی و ترکی ترجمه کردند (← گیب، ص 247ـ248؛ بروگمن، ص 20ـ21، 25؛ نیز ← عبدالمحسن طه بدر، ص 52ـ54).جراید و مطبوعات علاوه بر فراهم کردن میدانی برای تبادل آرا در زمینة ملیگرایی عربی و اصلاحات اسلامی، آثار داستانی نیز منتشر کردند. این آثار در ابتدا ترجمههایی از زبانهای اروپایی بود، اما بهتدریج داستانهای بومی جایگزین آنها شد. بیشتر داستانهای بلند به صورت پاورقی چاپ میشد. این امر باعث رواج داستان، خصوصاً داستان کوتاه در میان خوانندگان شد (← کاچیا، ص 26؛ سیدحامد نساج، ص 13، 95، 132).جراید نه تنها با جذب مخاطبْ داستاننویسی را گسترش دادند، بلکه با ایجاد شغل و مستمری برای نویسندگان مشهور، به عنوان سردبیر و ویراستار، باعث شدند که داستاننویسان با خیالی آسوده به داستاننویسی بپردازند (آلن، ص 22).در میان نویسندگان بسیاری که برای فعالیتهای قلمی خود از روزنامه و نشریه استفاده کردند، مصطفی لطفی منفلوطی* (متوفی 1303ش/1924) از شاخصترین آنان بود. مقالات و نوشتههای وی در مطبوعات مخاطب بیشتری جذب کرد. این مقالات بعدها بهصورت کتاب با عنوان النَّظَرات (قاهره 1910) و داستانهای کوتاهش با نام العَبَرات (قاهره 1915) به چاپ رسیدند. ابراهیم مازنی* صریحاً آنها را نقد کرده است، ولی این آثار سالهای متمادی مقبول طبع جوانان عرب و بهویژه جوانان مصر بودند. اهمیت نوشتههای او به سبب روشی است که برای بیان عقایدش برمیگزیند که ترکیبی است از تجددگرایی و شناخت میراث باشکوه گذشته و احساسات ضدغربی که نشانة تغییر و تحول است. او با زبانی ساده، سبکی پرکشش و محتوایی عاطفی و قالبهایی نظیر نامه و حکایت، خوانندگان را با جریانی آشنا ساخت که در روند رو به رشد داستاننویسی مصر بسیار مؤثر بود (همان، ص23؛ نیز ← بروگمن، ص 84 ـ87).مکتبها و سبکهای داستاننویسی عرب. رماننویسی در کشورهای عربی نیز مانند ایران و ترکیه و تمام کشورهایی که داستان جدید را از غرب وام گرفتهاند، نخست درصدد عرضه صورتی جدید از قالبهای سنّتی با حفظ ویژگیهای حکایت، مقامه و قصه بوده است. سپس تحت تأثیر ترجمة رمانهای اروپایی، رمانتاریخی به وجود آمده است (بالائی ، ص 11).داستاننویسی معاصر عرب با رمانهای تاریخی جرجیزیدان* (متوفی 1914) آغاز شد.با اینکه پیش از جرجی زیدان، سلیم بستانی با دو داستان زینوبیا و الهیام فی فتوحالشام نخستین داستانهای تاریخی را در ادبیات عرب به چاپ رساند، زیدان پیشگام داستان تاریخی در جهان عرب به شمار میآید. وی تحت تأثیر والتر اسکات و الکساندر دوما ، 22 داستان تاریخی خلق کرد که هنوز هم در کشورهای عربی خوانندگان خاص خود را دارد. او میکوشید از طریق یادآوری شکوه گذشته، غرور ملی مخاطبانش را بیدار کند و هویت ملی آنان را گوشزد نماید (← آلن، ص 25؛ عبدالمحسن طه بدر، ص 91ـ92، 93؛ بروگمن، ص 221). داستانهای او با طرح و زبانی ساده و استفادة هنرمندانه از عنصر پرکشش عشق، هم جنبة تعلیمی دارد و هم سرگرمکننده است. او میکوشید در روند دگرگونی حیات سیاسی عرب روایتگر وقایع تاریخی باشد. این ویژگیها سبب شد که آثار داستانی زیدان سهم مهمی در آمادهسازی خوانندگان عرب برای پذیرش داستانهای عربی به سبک نو داشته باشد (← عبدالمحسن طه بدر، ص 94ـ100؛ آلن، ص 26). اهمیت دیگر زیدان در روند داستاننویسی عرب، به دلیل انتشار مجلة الهلال در قاهره است (در 1310) که یکی از دیرپاترین مجلات ادبی ـ تاریخی مصر است. این مجله مانند المقتطفِ یعقوب صروف و الجامعة فرح انطون، پل ارتباطی مهمی برای آگاهی از تاریخ و دانش غرب بود (بروگمن، ص 219؛ آلن، ص 27).نویسندگان مهاجر سوری ـ لبنانی مهمترین نویسندگان داستان تاریخی پس از زیدان بودند. آثار این نویسندگان اغلب به صورت پاورقی در مجلات مشهور ادبی منتشر میشد. نقولا حَدّاد (متوفی 1333ش/1954) در جرایدی مانند الروایة الشهریة (داستانهای ماهانه) شماری از رمانهای موفق خود را از قبیل حواء الجدیدة (1906) منتشر کرد و نویسندگانی نظیر جودةسحار، علیاحمد باکثیر با ادامه دادن داستانهای تاریخی در تحول به سوی گسترش رئالیسم (واقعگرایی) تأثیر بسزایی داشتند (استارکی ، ص100؛ آلن، همانجا؛ محمد شفیعالدین سیّد، ص 29؛ نیز ← )دایرةالمعارف ادبیات عربی( ، ذیل"Fiction, modern"). در این دوره شماری نویسندة زن نیز در ادبیات عرب حضور یافتند؛ از جمله، لبیبه هاشم لبنانی که در رمان قلبالرجل (1904) کوشید از داستان برای انعکاس روابط اجتماعی بهره بگیرد. زینب فَوّاز* که بیشتر به عنوان نویسندة حقوق زنان شهرت دارد دو رمان منتشر کرد: حُسْن العواقب (1890) و الملک کوروش (1905؛ عبدالمحسن طه بدر، ص 411ـ412؛ استارکی، ص 101).داستاننویسان این دوره خصوصاً نویسندگان مصری، برای گریز از نقد ناقدان محافظهکار که آنان را به رواج بیاخلاقی متهم میکردند، کوشیدند از شخصیتهای بیگانه و مکانهایی غیر از جامعة خود در داستان استفاده کنند تا جایی که محمود طاهر حَقّی، نویسندة عَذْرَاء دینشوای (1906)، با اینکه داستان و شخصیتهایش کاملاً واقعی بودند، اعلام کرد داستان وی تخیلی است. این داستان میکوشد محیط اجتماعی و اوضاع حاکم بر جامعة مصر را به تصویر بکشد و اثری کاملاً رئالیستی (واقعگرا) است و از پیشرفت داستاننویسی به سوی نوشتن رمانی کامل نشان دارد و حَتی برخی اهمیت آن را در روند تکامل داستان عرب همسنگ رمان زینب، اثر هیکل، میدانند (← عبدالمحسن طه بدر، ص 154ـ155؛ استارکی، همانجا؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 37).تقریباً همزمان با زیدان و روند گسترش داستان تاریخی، محمد مُوَیْلحی (متوفی 1309ش/1930) نویسندة مصری، حدیث عیسیبن هشام را در 1906 منتشر کرد. برخی ناقدان معتقدند این اثر سرآغاز داستاننویسی جدید در مصر است (← آلن، ص 31؛ استارکی، ص 99). این داستان، رمان در مفهوم جدید آن محسوب نمیشود. نویسنده بیش از آنکه درصدد رماننویسی باشد قصد اصلاح جامعه را داشته و از این رو داستان دچار ضعف در شخصیتپردازی و عدم انسجام در سلسله حوادث داستان است. نویسنده با زنده کردن دوبارة راویِ مقامههای بدیعالزمان همدانی و کاربرد ماهرانه سجع و نثری منسجم و پخته، به دنبال آن است که شکوه میراث ادبیات عرب را دوباره زنده کند (آلن، همانجا؛ استارکی، ص 97ـ98؛ نیز ← عبدالمحسن طه بدر، ص 68ـ73). حَدیث عیسیبن هشام به عنوان یکی از آثار برجسته و پیشگام داستاننویسی عرب، نقطة عطفی است در رشد و تحول رمان عربی که در حال گذار از مرحله نخست، یعنی ترجمه و تقلید و اقتباس، به مرحلة بعدی، یعنی خلق و آزمون، است؛ مرحلهای که اثر نمونة آن زینب، نوشته محمدحسین هیکل، است (آلن، ص 32).پیش از هیکل در اوایل قرن چهاردهم/ بیستم جبران خلیل جبران*، با داستانهایی صرفاً احساسی ظهور کرد، اما موفق به خلق سبکی خاص نشد که بتواند بر شیوهها و شگردهای شناخته شده داستانی غلبه کند. محمدحسین هیکل* در 1332/ 1914 رمان زینب را نوشت. این اثر که در آغاز با نام مصری فلاح منتشر شد به عقیدة بیشتر ناقدان اولین رمان عربی است (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 37ـ38؛ محمد شفیعالدین سیّد، ص 13؛ فیصل درّاج، 2008، ص 81ـ82). اهمیت زینب در خلق شخصیتهای واقعی مصری در محیطی عربی است. شخصیت حامد، یکی از دو قهرمان اصلی داستان، بازتابی از شخصیت خود نویسنده است. گرایش به خلق قهرمانانی با ویژگیهای شخصیتی نویسنده، در بسیاری از نویسندگان این نسل و نسل بعدی نمودار است (← آلن، ص 32ـ33؛ نیز ← بروگمن، ص 238ـ239). هیکل کوشیده است تا از خلال زندگی دو قهرمان داستان، یعنی زینب و حامد، به نقد عادات و رسوم جامعه بپردازد (← آلن، ص 34). نویسنده در این داستان به خوبی از عنصر «لحن» استفاده کرده است. در گفتگوهای روستاییان از زبان عامیانه بهره گرفته و در بخشهای روایی از زبان عربی رسمی استفاده کرده است. نویسندگان بعدی از این کارکرد زبان به نحو گستردهای تقلید کردند (← همان، ص 34ـ35؛ استارکی، ص 103؛ عبدالمحسن طه بدر، ص 331).کوشش هیکل برای نقد معضِلات اجتماعی در قالب داستانی با طرح و پیرنگی به سبک رمانهای غربی، سرمشقی برای تحولات بعدی داستاننویسی عرب شد. این اثر با اینکه پیشرفتی در شگردهای رماننویسی عربی محسوب میشود، طرح و شخصیتپردازی آن چندان تأثیرگذار نیست (آلن، ص 33، 35ـ37؛ استارکی، همانجا).پس از زینبِ هیکل، داستاننویسانی مانند محمد تیمور* و محمود تیمور*، محمود طاهر لاشین* و یحیی حَقّی (← ادامة مقاله) که تحتتأثیر رماننویسان مشهور اروپایی مانند گیدوموپاسان ، تورگنیف و داستایوفسکی و چخوف بودند،آثار خود را به چاپ رساندند (بروگمن، ص 244، 252، 254). لاشین در 1934 رمان حَوّا بِلا آدمَ را نوشت که توجه چندانی را جلب نکرد، اما جایگاه او به لحاظ اینکه نویسندگان بعدی از مضمون و شخصیتهای رمانش به نوعی تقلید کردند، اهمیت دارد (کیلپتریک، ص 232ـ234).در اواخر دهة 1300ش/1920 و دهة بعد، گروهی از جمله طه حسین، ابراهیم مازِنی، عباس محمود عَقّاد* و توفیقالحکیم پا به عرصه گذاشتند که بعدها به پیشروان داستاننویسی عربی مشهور شدند. این نویسندگان موفق شدند اندیشههای خود را به قالب زندگینامههایی که شکل داستانی داشتند در بیاورند و اینگونه به پیشرفت بزرگی در زمینه داستان و رمان عربی دست یافتند (← آلن، ص 37ـ40).طه حسین با نوشتن الایام (ج1، 1926ـ1927) به زندگینامهنویسی داستانی رونق داد. الایام به سبب داشتن عناصر داستانی همراه با نثری ساده و در عین حال منسجم و قدرتمند، اثری منحصر به فرد محسوب میشود (← همان، ص 38؛ استارکی، همانجا). در همین احوال، ابراهیم مازنی داستانِ ابراهیمالکاتب را در 1931 به چاپ رساند که مضمون آن درگیری فکری و سرگردانی روشنفکران بین سنّت و تجدد است، مضمونی که در نوشتههای توفیقالحکیم و داستاننویسان بعد تحول و تکامل یافته است. این سرگردانی در اثر مازنی، خود را به شکلی نمادین از طریق ارتباط راوی با سه زن نشان میدهد (← آلن، ص 39ـ40؛ استارکی، ص 104ـ105). توفیقالحکیم با سه رمان در دهة 1350/1930 به موضوعات مهمی در فرهنگ معاصر مصر پرداخت. او در رمان عَوْدَةالروح (بازگشت روح، 1933) با طنزی لطیف به بررسی زندگی خانوادهای از طبقه متوسط مصر پرداخته و تجربه جدیدی را با بهکارگیری عنصر گفتگو به زبان عامیانه، ارائه کرده است (کیلپتریک، ص230ـ 231؛ نیز ← فیصل درّاج، 2008، ص 90، 94). موضوع داستان دوم او، عُصفورٌ من الشرق (گنجشکی از شرق، 1938)، برخورد میان فرهنگ غرب و شرق است. این موضوع در رمانهای نویسندگان بعد پختهتر شده است. وی پس از آن یومیات نائب فی الأریاف را نوشت که به لحاظ شگرد داستانی قویترین رمان حکیم محسوب میشود (← کیلپتریک، ص231ـ232).با اینکه لبنان در جنبش نوزایی پیشرو بود، داستاننویسی در آنجا کندتر از مصر پیشرفت کرد. در لبنان آثار روایی و داستانی بسیار پدید آمده بود، اما در دهة 1310ش/ 1930 داستاننویسی جدید در بیروت با تأثّر از داستاننویسان مصر شکل گرفت. مجلة المکشوف (تأسیس 1935) جریانی را در داستاننویسی رهبری میکرد که پیشگام آن رمانِ الرغیف (قرص نان، 1939)، اثر توفیق یوسف عَوّاد، بود. این داستان دربارة نزاع مردم کشورهای عربی بر سر استقلال و نان و آب است و تصویر گذرایی از آشفتگیهای ناشی از کشمکش جنگ جهانی اول به دست میدهد. عَوّاد با انتشار این رمان جریان داستاننویسی جدید و شیوة واقعگرایی را در لبنان تثبیت کرد (← آلن، ص 66، 83؛ استارکی، ص 105؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 23). در همین سال در عراق ذوالنون ایوب رمان دکتر ابراهیم را نگاشت. دکتر ابراهیم تأثیرات فرهنگ غربی در شخصیت جوانان مشغول به تحصیل در اروپا و، خدمت و خیانت آنان به سرزمینشان را وصف میکرد (← آلن، ص 81 ـ82؛ استارکی، ص 104ـ105). شکیب جابری، نویسندة سوری، هم در سه رمان نَهَم (پُرخوری، 1937)، قَدَرٌ یَلْهَو (سرنوشت بازی میکند، 1939) و قُوسقُزَح (رنگینکمان، 1946) موضوع دیدار از غرب و تأثیر آن بر جوانان عرب را بازگو میکند (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 125ـ126). در 1319ش/1940 یحیی حَقّی با رمان قندیل امّهاشم (چراغ امّهاشم) شرق را در برابر غرب و آداب و رسوم گذشته را در برابر تجددگرایی به سبک غربی قرار داد. قندیل امّهاشم مانند بسیاری از رمانهای عربی به مسئلة برخورد دو فرهنگ و تمدن شرق و غرب میپردازد، که با طهطاوی آغاز شد و پرداختن به آن در 1345ش/1966 با رمان موسم الهجرة الی الشمال، اثر طیب صالح، به پختگی رسید (← همان، ج 1، ص 201).فلسطین نیز شاهد ظهور داستاننویسی جدید بود که با کوششهای خلیل بیدس* (متوفی 1328ش/1949)، احمد شاکر کرمی (متوفی 1306ش/1927) و جمیل بحری آغاز شده بود. این کوششها با انتشار رمانهایی نظیر مذکِّرات دَجاجة (یادداشتهای یک مرغ، 1943) اثر اسحاق حسینی، و فیالسریر (1946) اثر محمد عدنانی، و فیالصمیم، اثر اسکندر خوری (1947) و داستان مرقَصالعُمْیان (1947) از عارف عارف، ادامه پیدا کرد. اما پس از جنگ شش روزه در 1346ش/1967 و شکست عربها از رژیم اسرائیل داستاننویسی فلسطین روند جدیدی یافت (← احمد ابومَطَر، ص 32ـ33؛ الموسوعة الفلسطینیة، ذیل «القصة»؛ نیز ← ادامة مقاله).داستاننویسی عرب تحتتأثیر وقایع پس از پایان جنگ جهانی دوم و درگیری نظامی و فرهنگی با رژیم اشغالگر اسرائیل، گرایشهای متفاوتی یافت. گرایشها و جریانهای داستاننویسی عرب را نمیتوان چندان دقیق و علمی به شیوة مکاتب ادبی اروپا مرزبندی کرد. در داستانهای عربی، از اولین داستانهای ترجمه شده از زبانهای اروپایی تا نوشتههای منفلوطی و زیدان و حتی بسیاری از بخشهای رمانِ زینب، نشانههای رمانتیسم آشکارا دیده میشود (آلن، ص 25ـ 28، 67؛ نیز ← ادامة مقاله). شاید بتوان گفت که جوانی و نوخاستگی ادبیات داستانی در کنار جوانی نویسندگان و مخاطبان داستان از عوامل ریشهدار شدن رمانتیسم در داستاننویسی جدید عرب است (← د. اسلام، ج 5، ص 190). گرایش به رمانتیسم تا اوایل دهة پنجاه بر داستانها و رمانهای سرزمین لبنان و سوریه و تا حدودی هم مصر تسلط داشت و بعد از آن هم در آثار برخی از نویسندگان به حیات خود ادامه داد و البته، دیگر جریان اصلی داستان نبود، اما همیشه خوانندگان خود را داشت. برای مثال محبوبیت احسان عبدالقدوس، نویسنده رمانتیک مصری، همانند نزارقبانی در شعر عاشقانه عرب دانسته شده است (← آلن، ص 67ـ68). در هر صورت، از اواسط دهة 1310ش/1930 در کنار این جریان، رئالیسم(واقعگرایی) به رشد خود ادامه داد (کیلپتریک، ص 235ـ236).رمانِ الرغیف (← سطرهای پیشین) دارای عناصر بسیار از شیوة رئالیسم سوسیالیستی بود، اما آغازگر واقعی جریان رئالیسم سوسیالیستی رمان المصابیح الزُرْق (چراغهای آبی، 1954) اثر حنا مینه، نویسندة سوری، است (← آلن، ص 83ـ 84؛ استارکی، ص 129؛ محمود شُریح، ص 84). این رمان آثار جنگ جهانی دوم را بر یکی از محلههای لاذقیه و مبارزه مردم آنجا را در راه زندگی بهتر و رهایی از فقر به تصویر میکشد. پس از آن ادیب نحوی، نویسندة سوری، با رمان مَتی یَعُودُ المَطَر (باران کی میبارد؟، 1965) و فارس زرزور، دیگر نویسندة سوری، با دو رمان حسن جبل (1969) و لَنْ تَسْقُطَ المدینةُ (شهر هرگز سقوط نخواهد کرد، 1969) باعث گسترش این جریان در داستان معاصر عرب شدند (← آلن، ص 66ـ67؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 129ـ130). در مصر هم عبدالرحمان شرقاوی با رمان الارض (1954) آغازگر رواج واقعگرایی سوسیالیستی بود. این رمان به دفاع از اصلاحات کشاورزی که در نخستین روزهای انقلاب مصر اجرا شد، میپردازد (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 79ـ80؛ آلن، ص 95ـ96).در کنار جریان واقعگرایانه سوسیالیستی، جریانی رشد کرد که میکوشید تصویرگر عالم واقعی باشد و در ضمن به تحولات و تغییرات در ساختار جامعه عرب بپردازد. این جریان در رمانهایی مانند طریقالعَوْد (راهبازگشت، 1954)اثر یوسف سِباعی (متوفی 1357ش) نویسندة معروف مصر، و مکاتیب الغَرام (نامههای عشق، 1956) اثر حسیب کیّالی (متوفی 1372ش) نویسندة سوری، و برخی آثار قمر کیلانی و لیلی الیافی،نویسندگان زن سوری، نمود یافت. این رمانها موضوع فلسطین (← ادامة مقاله)، آزادی زن، وضع خانواده و مردم مصر در 1335ش/ 1956 را دستمایة کار خود قرار دادند. از دیگر نمایندگان این جریان، عبدالسلام العُجیلی، نویسندة سوری، است که در رمان باسِمةٌ بَیْنالدُمُوع (خندان میان اشکها، 1959) به تحولات سیاسی دهة 1330ش/1950 در سوریه پرداخته است. وی در این رمان از شیوة تکگویی و گاهنامه بهره گرفته و در رمان رَصیف العذراء السوداء (1960)، برخورد تمدن و فرهنگ شرق و غرب و جدال ارزشهای مادی و معنوی را دستمایة کار خود قرار داده است (استارکی، ص 126ـ127). وی به این ترتیب به موضوعی از داستاننویسی عربی نزدیک شده که با طهطاوی آغاز و با طیب صالح به کمال رسیده و هدف آن بیان شکاف فرهنگی میان شرق و غرب است (← آلن، ص 88 ـ 89؛ نیز ← ادامة مقاله).در مصر یوسف ادریس (متوفی 1370ش) نمایشنامهنویس و داستاننویس بلندآوازه، در رمان الحرام (1959) تصویری زنده و روشن از زندگیِ روستاییِ مصر و ظلم به زنان ارائه کرده است. وی سپس رمان العیب (1962) را نوشت و در آن به شدت از شهرنشینی و تجددگرایی غربی که ثمرة آن از بین رفتنِ ارزشهای انسانی است، انتقاد کرد. ادریس در داستانهایش به وصف زندگی فقرا در شهر و روستا پرداخته است. سبک موجز و نثر خاص او در ادبیات داستانی عربی برجسته و درخشان است (← آلن، ص 96؛ استارکی، ص 127؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 83 ـ 84). اما شاخصترین و برجستهترین اثر داستانی واقعگرایانه عرب رُمانِ الثلاثیة، اثر نجیب محفوظ*، است. این اثر درواقع نسل معاصر عرب را با تمام آرمانها و آرزوها و شکستهایش به روشنی میشناساند (← ادامة مقاله).در دهة 1330ش/1950 در کنار گسترش رئالیسم، گرایش به اگزیستانسیالیسم با ظهور مترجم و نویسندة لبنانی، سهیل ادریس، رواج یافت. ادریس سردبیر مجلة معتبر الآداب و مترجم آثار سارتر و سیمون دو بووار بود. او در رمان الحَیُّ اللاتینی (محلة فرنگی، 1953) با وصف ماجرای عشق دانشجویی عرب به دلبری فرانسوی به موضوع پایبندی به نژاد، برخورد شرق و غرب و واکنش شرقیها به سبک زندگی اروپایی پرداخت. موضوع رمان دیگرش اَصابِعُنا الّتی تَحْتَرِقُ (انگشتهایمان که میسوزند، 1963)، تعهد اجتماعی و سیاسی و آزادیِ نویسندگان است. دیگر نویسنده لبنانی، مطاع صَفَدی، در دو رمان خود جَیلالقَدَر (نسل سرنوشت، 1960) و ثائرٌ مُحْتَرِف (انقلابی حرفهای، 1961) با دعوت به تعهد انقلابی گرایش اگزیستانسیالیستی را بیشتر نشان داده است. این رمانها پیوندی نزدیک با واقعگرایی (رئالیسم) دارند و حضور آنها باعث غنای داستان در زبان عربی شده است (← آلن، ص 89 ، 126ـ 127؛ حمدی سکّوت، ج1، ص 130ـ132؛ استارکی، ص128). همزمان با این دو نویسنده، محمود المسعدی در تونس رمان السَدّ (1955) را با تأثر از اندیشة آلبرکامو نوشت. بدینسان رمان اگزیستانسیالیستی از لبنان که سرزمین دلخواه پیروان آن مکتب بود (← د.اسلام، ج 5، ص 191)، به غرب جهان عرب نیز راه یافت (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 243).داستاننویسی عربی در پرداختن به وضع دشواری که جامعة عرب بر اثر شکستهای پی در پی دچارش شده بود، به این گرایشها محدود نشد. برخی داستاننویسان بحران را در تناقضی دیدند که در وجود انسان معاصر عرب نهفته است و پیوند او را با ریشهها و میراث گذشته، میهن و خانواده مختل کرده است. این مسئله را در رمانهای لیلی بعلبکی، شوقی عبدالحکیم، فتحیغانِم و حنا مینه میتوان دید. غادة السمّان در رمان بیروت 75 (1975) شکل رمان را به تناسب فرهنگ چندپاره بیروت به چندین تکه در آورده است (استارکی، ص 147ـ148). نجیب محفوظ در رمان ثَرْثَرَةٌ فوقالنیل (پرگویی بر روی رود نیل) انحطاط درونی را دستمایه قرار داده است (← آلن، ص 141ـ146؛ نیز ← ادامة مقاله). صُنْعاللّه ابراهیم در رمان نَجْمَة اَغُسطُس (ستاره آگوست، 1974) با ساختاری روایی براساس تناقض شخصیتهای داستان، این واقعیت را که شخصیت عرب معاصر در برخورد با فرهنگ غرب دچار تناقض شده، نشان داده است. الیاس خوری در الجبل الصغیر (1977) با استفاده از عنصر زمانپریشی به روایت غیر خطی روی آورده و واقعیت و رؤیا را درهم آمیخته است. در رمان النهایات (1978)، اثر عبدالرحمان مُنیف، نویسندة تصاویری منحصر به فرد را از روستایی در اطراف صحرا ارائه کرده و تناقض درونی خود را در ساختار داستان به خوبی نشان داده است. در دهههای 1340 و 1350ش/ 1960 و 1970 این گرایش در داستاننویسی عربی، تداوم داستاننویسیِ دهة قبل است که نشان از دریافت تناقض در وجود و شخصیت انسان معاصر عرب دارد (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 91؛ استارکی، ص 146). همزمان با درک این تناقض و از سویی دیگر تحولات پرشتاب جامعة عرب، برخی از داستاننویسان به واکاوی مسائل زنان پرداختند و در داستانهای عربی رمان فمینیستی نیز رشد کرد. لطیفه الزّیّات در رمان الباب المفتوح (1960)، کولیت خوری در ایامٌ مَعَه (1959)، امیلی نصراللّه در رمان طیور ایلول (1962) و لیلی بعلبکی در أنا أحیا (1963) و لیلی عَسیران در المدینة الفارغة از نمایندگان این جریاناند (حمدی سکّوت، ج 1، ص 129؛ یمنی عید، ص 146، 148).در تاریخ داستاننویسی معاصر عرب، نجیب محفوظ فصلی جداگانه را به خود اختصاص میدهد. او سبکی در داستاننویسی واقعگرایانة عرب ایجاد کرده است که پلی میان قدیم و جدید محسوب میشود (← استارکی، ص 122ـ125). وی نخستین رمانش به نام عَبَثالأقدار (بازی سرنوشت، 1939)، به ماجراهایی از تاریخ دوران مصر باستان پرداخته و سپس در القاهرةُالجدیدة (1946) و زُقاقالمِدق (کوچه مِدق، 1947) ویژگیهای جامعة مصر را در ابعاد کوچک به نمایش گذاشته و در البدایة و النهایة (1951) تصویری غمانگیز از یک خانواده مصری ارائه کرده است. محفوظ در 1335ـ1336ش/ 1956ـ 1957 با چاپ ثلاثیةالقاهرة مشهور به الثلاثیة (سهگانگی) زندگی مصریان ساکن در قاهره را با دقت و توجهی بینظیر وصف کرده است. این رمان به سبب توجه به جزئیات، شناخت عمیق از شخصیتها و دقت در تناسب کامل زمان و مکان اثری ممتاز در داستاننویسی معاصر عرب به شمار میرود (آلن، ص 111ـ112). وی در 1338ش/ 1959 اولادُ حارَتِنا (بچههای محلة ما) را نوشت که تغییری چشمگیر و درخور اعتنا در محتوا و مضمون داستان را نوید میداد. او در این رمان به ترسیم انسان لاابالی و از خود بیگانه در جامعهای پرداخته که در آن آرمانها با واقعیتها در تضاد است. بارزترین ویژگیهای این مرحله از کار محفوظ عبارتاند از: کاربرد ایجاز در وصف مکانها، آگاهی عمیق از ابعاد روانی شخصیتها که از خلال تکگویی درونی و جریان سیال ذهن به آنها میپردازد، و استفادة دقیق و مؤثر از نمادها. وی سپس داستان اللُّصُّ و الکِلاب (دزد و سگان، 1961) و در 1341ش/1962 السُتمان و الخَریف (بلدرچین و پاییز) را به چاپ رساند. این سلسله داستانها که در اواخر 1338ش/ اوایل 1960 نوشته شده بیانگر نارضایتی و یأسی است که در جریان انقلاب مصر روزبهروز شدت میگرفت. در میرامار (1967) انتقاد شدید از این وضع به اوج خود رسید. او در المَرایا (آینهها، 1979) به سراغ نوع بلندتر داستان میرود. این اثر انتقادی مجموعهای است از شرحها و روایتهایی که به صورت الفبایی تنظیم شده و در آنها راوی به بررسی تاریخ معاصر مصر و گروههای مختلف جامعه پرداخته است. این اثر نشانة تحولی مهم در کارنامه محفوظ است (همان، ص 117؛ استارکی، ص 124ـ 125؛ نیز ← محمد أمنصور، ص 209ـ215).اما رمان ثَرْثرة فوقالنیل، از آثار دیگر محفوظ متمایز است، زیرا خالی از حرکت و تغییر صحنه است. حوادث داستان در قایقی بر روی رود نیل بهوقوع میپیوندد. قهرمان داستان هر شب به این قایق میگریزد تا کار اداری خستهکنندة خود را فراموش کند و با دوستانش به سرخوشی مشغول باشد. این رمان غنیترین رمان محفوظ از نظر رمزگرایی و کارکرد زبانی است (← آلن، ص140ـ147؛ محمد شفیعالدین سیّد، ص 243ـ 250). شهرت محفوظ با اعطای جایزة نوبل به وی در 1367ش/ 1988 جهانی شد و در سراسر جهان ناقدان و خوانندگان به داستانهای او توجه کردند. رمانهای نجیب محفوظ آیینة نیمقرن زندگی در مصر است (طه وادی، ص 225ـ226؛ نیز← ) دایرةالمعارف ادبیات عربی (، ذیل «محفوظ، نجیب»).طیب صالح (متولد 1308ش) نویسندة سودانی، هرچند شهرت جهانی و تعدد آثار محفوظ را ندارد، اما رمان وی به نام مَوْسِم الهجرة الی الشمال (فصل مهاجرت به شمال، 1966) تحولی اساسی در رماننویسی عربی ایجاد کرد. این رمان به شکلی بیسابقه بحران فکری و زندگی روشنفکر عربی در بیش از نیم قرن را به تصویر کشید؛ روشنفکری که به سبب استعمار اروپا کرامت و اعتماد به نفس خود را از دست داده، اما هم میخواهد از فرهنگ و امکانات استعمارگر بهره ببرد و هم با او دشمن است. این داستان به لحاظ شگردهای داستانی بسیار غنی است. صالح در این رمان دو زمان ایجاد میکند؛ یکی زمان وقایع و دیگری زمان قصهپردازی و با مهارت این دو زمان را درهم میآمیزد. استفاده از شگردهای جدید داستانی، همراه با نثری محکم و پخته و مضمونی که در طول نیم قرن به کمال رسیده، این رمان را به یکی از شاهکارهای جهان عرب تبدیل کرده است (← آلن، ص 159ـ160، 166ـ167؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 201ـ207؛ سامی سویدان، ص 107ـ144).غائب طعمه فرمان نویسندة سرشناس عراقی، در 1345ش/ 1966 اولین رمان خود به نام النخلة و الجیران (نخل و همسایگان) را به چاپ رساند. برخی ناقدان این رمان را اولین رمان فنی عراق میدانند (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 161؛ فیصل درّاج، 2008، ص 127). فرمان بیش از سی داستان از زبان روسی به عربی ترجمه کرد و هفت رمان نوشت (← اعلام الادبالعربی المعاصر، ج 2، ص 1047) که برجستهترین آنها رمان خَمْسةُ اصواتٍ (1967) است. وی تلاش کرد از خلال پنج شخصیت اصلی داستان که همگی از طبقة روشنفکر و تحصیلکردهاند، تصویری واقعی از زندگی اجتماعی ـ سیاسی مردم عراق به دست دهد. ویژگی اساسی داستان شیوه روایت آن است که هر فصل جداگانه بهیک شخصیت تعلق دارد و در نهایت در دوجا، پنج شخصیت با هم جمع میشوند. شیوة روایت و تکنیکهای داستانی فرمان در این رمان شبیه شیوة جبرا ابراهیم جبرا* در السفینة (1970) و نجیب محفوظ در میرامار است (آلن، ص 82 ـ83؛ نیز ← حمدی سکّوت، ج 1، ص163ـ165).داستاننویسی در دهة 1340ش، که با آثار برجستة طیب صالح، نجیب محفوظ، دهة تکامل و رشد رمان عربی بود با شکست در جنگ شش روزه خرداد 1346 (ژوئن 1967) وارد مرحلة جدیدی شد.رماننویسی در فلسطین که با کوششهای خلیل بیدس، محمد عدنانی، اسکندر خوری و دیگران راه خود را آغاز کرده بود، با رمان رجالٌ فیالشمس (مردانی در آفتاب، 1963)، اثر غسّان کنفانی* (متوفی 1351ش) وارد مرحلة جدیدی شد. ناقدان اجماع دارند که این رمان سرآغاز واقعی رماننویسی در فلسطین است (برای نمونه ← حمدی سکّوت، ج 1، ص 145؛ جیّوسی، 1997، ج1، ص56؛ استارکی، ص 105). البته پیش از این، جبرا ابراهیم جبرا رمان الصیّادون فی شارع ضیّق (شکارچیان در خیابانی تنگ) را در 1339ش/ 1960 بهانگلیسی در لندن منتشر کرده بود و تا 1353ش/1974 که محمد عُصفور آن را به عربی ترجمه کرد در سرزمینهای عربی منتشر نشده بود. رمان جبرا تصویرگر دغدغهها و مشکلات یک فلسطینیِ در تبعید بود (← فیصل درّاج، 2010، ص183ـ189؛ نیز ← جبرا ابراهیم جبرا*).کنفانی در رجالٌ فیالشمس به بازگویی بیتوجهی مردمِ جهان عرب به مسائل و مشکلات جامعة ستمدیده فلسطین پرداخت. این رمان با ساختارِ هنری منسجم، پرسشهای سیاسی بسیاری را در اذهان زنده کرد (آلن، ص 147ـ148؛ نیز ← احمد ابومَطَر، ص 229ـ230). رمان دیگر وی ماتَبْقی لَکُم (آنچه برای شما میمانَد، 1966) با داستانی که به لحاظ ساخت و صورت اثری کاملاً هنری است، دعوت به انقلاب میکند و سخنش این است که یگانه راه برای مردم فلسطین مقاومت است (← آلن، ص 147ـ153؛ احمد ابومطر، ص 247ـ248).در 1347ش/1968، کنفانی رمان معروف عائدٌ اِلی حَیْفا (بازآمدهای به حیفا) را به چاپ رساند و در آن بر ضرورت رویارویی فلسطینیان با اسرائیل، برای احقاق حقّشان، تأکید کرد (احمد ابومطر، ص 278؛ الموسوعةالفلسطینیة، همانجا). او در رمان اُمّسعد (1969) تأثیر شکست 1346ش را بر مردم سرزمین اشغال شدة فلسطین منعکس میکند (الموسوعة الفلسطینیة، همانجا؛ احمد ابومطر، ص 250).در کنار کنفانی، جبرا ابراهیم جبرا از زاویه دیگر به مسائل فلسطین مینگرد. کوشش جبرا با رمان السفینة آغاز میشود. وی در این داستان با نثری شاعرانه، دقیق، توصیفی و مملو از کنایه و طنز در کنار شگردهایی نظیر تعدد راوی، استفاده از جریان سیّال ذهن و تکگویی درونی، به شکلی همهجانبه به مسئلة فلسطین مینگرد (← آلن، ص 178ـ183؛ احمد ابومطر، ص219ـ226؛ سمیر فوزی حاج، ص 27ـ28). بحثها و گفتگوها و حوادث داستان تصویری از انسان معاصر فلسطینی به دست میدهد که مانند کشتی سرگردان در مسیر تاریخ به دنبال بازگشت به وطن خویش است.رمان بعدی جبرا البحثُ عَن ولید مسعود (در جستجوی ولید مسعود، 1978) از آثار برجسته در تاریخ داستاننویسی فلسطین و جهان عرب به شمار میرود. در این رمان شگردها و صناعتهای داستانی بسیار هنرمندانهتر از السفینة به کار گرفته شده است. موضوع زمان در این داستان به شکل دایرهوار تکمیل میشود (آلن، ص 72؛ نیز ← سمیر فوزی حاج، ص 99ـ100؛ فیصل درّاج، 2010، ص 197ـ199). صناعتهای داستانی این رمان یادآور رمان خشم و هیاهو اثر ویلیام فاکنر است که جبرا خود آن را در 1342ش بهعربی با عنوان الصَّخَبُ و العُنْف ترجمه کرده بود. کنفانی و جبرا با تأثیرپذیری از سبک داستاننویسان معاصر امریکا، خصوصاً فاکنر، به روش و سبکی منحصر به فرد دست یافتند که داستاننویسی عربی را رویاروی داستاننویسی جهانی قرار داد. اگر جبرا وقایع را در چهارچوبی درونی و روانی روایت میکرد، کنفانی به ترسیم این وقایع در چهارچوب اجتماعی میپرداخت. به این سبب رمانهای جبرا سفری است در عمق نفس و روان و ناخودآگاه آدمی و رمانهای کنفانی سندی زنده و روشن از وقایع سیاسی ـ اجتماعی (← جیّوسی، 1997، ج 1، ص 63؛ نیز ← )دایرةالمعارف ادبیات عربی(، ذیل «جبرا، جبرا ابراهیم» و «کنفانی، غسان»). در 1348ش، دیگر نویسندة فلسطینی، امیل حبیبی، شکل هنری جدیدی از داستان عرضه کرد. رمان سُداسِّیة الایّامِالسِتّة (ششگانه از ]حوادث [شش روزه)، داستانی است در شش تصویر یا شش داستان کوتاه که فضای فلسطین در پنجم ژوئن (جنگ شش روزه) عامل وحدت میان آنهاست. مضمون تمام این شش داستان به هم پیوسته، منازعه و مقاومت است و بههمین سبب از نمونههای اصیل و تکامل یافته ادبیات مقاومت به شمار میرود (آلن، ص 73؛ نیز ← الموسوعة الفلسطینیة، همانجا؛ احمد ابومطر، ص 260ـ269). حبیبی اثر بعدی خود را با نام الوَقائع الغَریبة فِی اِخْتفاءِ سعید ابیَ نَحْس المُتَشائل (رخدادهای شگفت در پنهان شدن سعید خوشبین و بدبین) در 1353ش/ 1974 به شکل نامههایی منتشر کرد و به این ترتیب قدرت خود را در استفاده از میراث ادبیات داستانی نشان داد. این رمان در تاریخ داستاننویسی عرب نمونهای منحصر به فرد است. او در این داستان تاریخ فلسطین و مردم آن را از زمان اولین اشغال در 1327ش/1948 تا سه دهه بعد بازگو میکند. داستانْ تصویر انسانی است که به سبب اشغال وطنش ناگزیر از در پیش گرفتن رفتار دوگانه با اشغالگر است و همانطور که از عنوان داستان هم برمیآید این انسان خوشبینی و بدبینی را هم زمان با هم دارد (← آلن، ص 209ـ 221؛ احمد ابومطر، ص 269ـ 270).سه رماننویس بزرگ فلسطینیِ پیشگفته (جبرا، کنفانی، حبیبی)، داستانِ معاصر عرب را در ساختار، شکل و محتوا چنان ارتقا دادند که توانست با نمونههای برتر داستاننویسی جهان برابری کند. شاید بتوان گفت به همین سبب، داستان فلسطین با اینکه بعد از این سه تن نمونههای برجستهای داشت اما نتوانست، چیزی بر دستاورد اینان بیفزاید (← فخری صالح، ص 377ـ396).در کنار این سه رماننویس، داستاننویسان دیگر هم به مسئلة فلسطین پرداختند، حلیم برکات (متولد1315ش)نویسندة سوری، در رمان عَوْدَةالطائر الیالبحر (1969)با استفاده از اسطوره و زبانی شعرگونه، سرنوشت شخصی را در پرتو شکست خرداد 1346 بررسی کرده است. این رمان ادامة منطقی و واقعگرایانة دو رمان دیگرش، یعنی القِمَمُالْخَضراء (1956) و سِتّةایام (1961) است (← آلن، ص 153ـ159، نیز ← ص 59، 76).سحر خلیفه (متولد 1320ش) داستاننویس زن فلسطینی، نخست رمان لَم نَعُدْ جواری لَکُم (دیگر شما همسایة من نیستید) را در 1974 و سپس رمانِ الصَبّار (سنگ صبور) را در 1976 به چاپ رساند و به مسائل مختلف شهروندان فلسطینی پرداخت (همان، ص74؛ جیّوسی، 1997، ج 1، ص 69). وی در رمان عُبّادالشمس (1980) به چگونگی دفاع از فلسطین و وظیفة زن فلسطینی در این میان پرداخته است (جیّوسی، 1997، همانجا؛ آلن، ص 75؛ کوک، ص 452ـ453، نیز ← ص 460).نَوّاف ابوالهیجا نویسندة فلسطینی در دهة 1350ش/ 1970 چند رمان نوشت که برترین آنها شمسالکَرْمِل در 1358ش بود. او با استفاده از شیوة سیال ذهنی دورهای طولانی از تاریخ فلسطین را به تصویر کشید (← احمد ابومطر، ص 140؛ الموسوعةالفلسطینیة، همانجا).با ظهور نویسندگانی نظیر یحیی خلف، محمود شقیر، رشاد ابوشاور، امین شنار و بسیاری دیگر، داستان فلسطین از نظر کمّی گسترش فراوانی در دهة 1350 و 1360ش/ 1970 و 1980 یافت. این رشد چنان چشمگیر بود که برخی از شاعران و نویسندگان دیگر هم به داستان روی آوردند، حتی سمیح القاسم شاعر معروف فلسطینی در رمان الصورةالأخیرةمنالألبوم (آخرینعکس آلبوم،1980) کوشید با شیوة جریان سیال ذهن واقعیت فلسطینیان تحت سلطه را بیان کند (← احمد ابومطر، ص 238، 300؛ الموسوعةالفلسطینیة،همانجا؛ اعلام الادب العربی المعاصر، ج2،ص1079؛ جیّوسی، 1997، ج1،ص71ـ73).در همین دههها، حوادثی در جهان عرب رخ داد که داستاننویسان از آن تأثیر پذیرفتند. جنگ مهر 1352/اکتبر 1973 از جمله این حوادث بود. جمال الغَیْطانی در رمان الرفاعی (1977) به ثبت حوادث جنگ از دیدگاه شخصی پرداخت. عبدالسلام العُجَیْلی یک بیمارستان نظامی را عرصة حوادث رمانش ازاهیر تشرین المُدْماة (شکوفههای خونین اکتبر، 1977) قرار داد و کولیت خوری در رمان العودة الیالقنطرة (بازگشت به پل، 1977) به بیان عشق خود به دمشق و دفاع از اهالی آن پرداخت. یوسف القعید با رمان الحرب فی بَرّ مصر (جنگ در خاک مصر، 1978) گامی بزرگ به سوی نوسازی داستاننویسی عربی و عمق بخشیدن به آن به لحاظ فنی و موضوعی برداشت و بالاخره حنّا مینه در رمان المَرْصَد در تصویرسازی جنگ اکتبر به جزئیات جنگ در منطقة المرصد پرداخت (← طه وادی، ص 151ـ160؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 129ـ130، 132).اوضاع داخلی مصر نیز از موضوعات دیگر بود. مثلاً غالب هلسا (متوفی 1368ش) نویسندة اردنی در السؤال (1979) با خلق رمانی پلیسی مبتنی بر رمز و نماد و طنز از کشمکش شدید میان نیروهای مردمی و حاکمیت سرکوبگر پرده برداشته است. رمان السؤال پرسش سیاسی خود را از جامعة مصر آغاز کرده و به تمام جهان عرب تسرّی داده است (مُنی محمد محیلان، ص 37؛ محمد عبیداللّه، ص 442).داستاننویسان همچنین به تلاش برای فهم واقعیت سیاسی ـ اجتماعی داخلی پرداختند. عبدالرحمان منیف در رمان شرقالمتوسط (1975) از سرکوب مبارزات سیاسی نوشته است. زندان در این داستان فضای اصلی است. این رمان اعتراضی است به سرکوب و قتل (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 173ـ 176).مبارک ربیع، نویسندة مغربی، نیز در رمان بدر زمانه (1983) به شیوة هزار و یکشب* و داستانهای کهن، داستانی رمزگرایانه را پایهگذاری کرده است که سیاست در تمام سطوح و اجزای آن جریان دارد (معلمةالمغرب، همانجا). این گرایش سیاسی ـ اجتماعی در بسیاری از رمانهای سراسر جهان عرب دیده میشود (← ادامة مقاله).در این دو دهه، نویسندگان در شکل و قالب داستان دست به ایجاد تغییرات و نوآوری زدند و علاوه بر شگردها و صناعتهایی که داستاننویسانی نظیر کنفانی، جبرا، حبیبی، محفوظ و طیب صالح به کار بسته بودند، جمال غیطانی در رمان الزینی برکات (1974) در بازنویسی تاریخ و میراث فرهنگی به روش داستانی، به پختگی رسید. حوادث داستان به پیش از حملة حکومت عثمانی به مصر بازمیگردد. غیطانی در این رمان سبکی مشابه سبک رایج نویسندگان در دورة وقوع حوادث ارائه کرده است (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 94ـ97).یاسین رفاعیه در رمان مَصْرع الماس (1981) از شیوة تعدد راوی بهره گرفته است. در این داستان صدای راویان با مهارت تداخل یافته است، بدون اینکه خواننده احساس سردرگمی کند (← سامی سویدان، ص 158ـ170).حنانالشیخ (متولد 1324ش)، داستاننویس زن لبنانی، در حکایةُ زَهْرة (1980) شیوة تازهای در پیش گرفته و قید و بندهای گذشته را در هم شکسته است. رمان او بر تحلیل روانشناختی استوار است و با استفاده از تداعی، بازگشت به گذشته، تکگویی و زبان ساده و استوار نگاهی عمیق به وضع لبنان و به دنبال آن تمام جهان عرب دارد (← آلن، ص 231ـ244؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 118ـ121).در رمان اللَّجنة (کمیته، 1981) اثر صنعاللّه ابراهیم، شگردهای جدید داستانی به پختگی و کمال خود رسیده است و استفاده از تعدد راوی و بازگشت به گذشتة خواننده را آزار نمیدهد (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 91ـ94).الیاس خوری در رمان الوجوهالبیضاء (چهرههای سفید،1981) و امیل حبیبی در رمان اِخطیة (1985) اوج کمال قالب جدید رمان را نشان دادند (← سامی سویدان، ص 171ـ182؛ آلن، ص 74).در1361ش/ 1982 رمانی منتشر شد کهاز جهاتی غیرمتعارف بود. دو رماننویس بزرگ جهان عرب، جبرا و عبدالرحمان منیف، مشترکاً رمانی به نام عالَم بِلاخَرائط (جهانی بدون نقشه) نوشتند. این اثر از آن جهت غیرمتعارف است که دو نویسنده در یک اثر ادبی به احساس، تخیل و نثری واحد رسیدهاند. عنوان رمان به فقدان بصیرتی روشن در باب آینده جهان عرب اشاره دارد. این داستان تمام شگردهایی را که جبرا و منیف در داستانهایشان به کار گرفتهاند، به شکلی کمال یافته دارد به گونهای که میتوان گفت که تمام ویژگیهای هنری دو داستاننویس بزرگ جهان عرب در آن جمع آمده است (← سامی سویدان، ص 223ـ226؛ بدوی، 1992، ص 140؛ پروین گنابادی، ص 242ـ243). ضمن آنکه، پیشتر، طه حسین و توفیق الحکیم داستان القصرالمسحور را با هم نگاشته بودند و چه بسا جبرا و منیف از این اثر الهام گرفته باشند (← موسوی، ص 28ـ29).در نیمة دوم دهة هشتاد (1359ش) جبرا پنجمین رمان خود را با نام الغُرَف الاُخْری (اتاقهایی دیگر، 1991) منتشر کرد. شیوة داستان متکی بر تکگویی درونی، تداعی و بازگشت به گذشته و شعر است. جبرا در این رمان به دنبال ایجاد وحدت میانِ آگاهی و ناخودآگاهی و نیز عقل و غریزه است (بدوی، 1992، ص 145؛ محمد عصفور، ص 127ـ131).در این سالها، سلیمبرکات (متولد1330ش)، شاعر و نویسندة سوری، با انتشار رمان فقهاءالظَلام (فقیهانِ تاریکی) به جایگاهی برجسته در داستاننویسی عرب دست یافت. غادةالسمان هم که با بیروت 75 و کوابیس بیروت (1976) به عنوان یکی از زنان داستاننویس جهان عرب مطرح شده بود (← سطرهای پیشین)، با انتشار لیلةالملیار (1986) به جایگاه والایی در رمان معاصر رسید (← استارکی، ص 147ـ148، 152ـ153).حلیم برکات با پنجمین رمان خود، طائرالحَوم (پرندة سرگردان، 1988)، و هشام شرابی با رمان الرحلةالأخیرة (1988) گرایش جدیدی در استفاده از زندگینامه در ساخت رمان به وجود آوردند، البته این شیوه به نوعی در رمان الخُبزالحافی اثر محمد شکری نویسندة مغربی (← ادامة مقاله) و تُرابُها زَعفران (خاکش زعفران است، 1986) اثر ادوارد خراط، نویسنده و مترجم مشهور، دیده میشود (← استارکی، ص 140).داستان در مغرب جهان عرب. داستاننویسی عربی در مغرب جهان عرب در دهة 1310ش/1930 و 1320ش/ 1940 رفتهرفته شکل گرفت. ظهور داستاننویسانی نظیر طاهر وطار (متولد 1315ش)، عبدالحمیدبن هدوقة و واسینی الأعرج از الجزایر، محمود مسعدی و محمدصالح الجابری از تونس، احمد فقیه و ابراهیم الکونی از لیبی، مبارک ربیع، عبداللّه العروی و محمد زفزاف از مغرب به خلق نمونههای برجستهای از رمان عربی در این منطقه انجامید. در برخی از کشورها، نظیر موریتانی، اثری که در حد و اندازة سرزمینهای شرق جهان عرب باشد، هنوز به وجود نیامده است (آلن، ص 79ـ80؛ استارکی، ص 155؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 211).آغاز داستاننویسی در بخش عمدهای از مغربِ جهان عرب، بهویژه الجزایر و تونس، پیوند تنگاتنگی با مقاومت بر ضد استعمار فرانسه دارد تا جایی که گفته میشود: «مضامین داستانها در این منطقه یکی است و فقط عناوین آن عوض شده است» (حمدی سکّوت، ج 2، ص 211ـ 212).در الجزایر داستاننویسی عربی در مقایسه با تونس و مغرب کمی دیرتر ظهور کرد و با اینکه تعداد زیادی مجموعه داستان کوتاه منتشر شده بود، اما تا زمان استقلال الجزایر در 1341ش/1962 نمیتوان از جریان قابل ملاحظهای در داستاننویسی، سخن گفت (همانجا، نیز ← استارکی، ص 157ـ158). علاوه بر مشکلات همیشگی چاپ و نشر و نبود خوانندگان جدّیِ داستان، یکی از علتهای مهم دو زبانه بودن نویسندگان بود. بسیاری از نویسندگان الجزایری به زبان فرانسه خو گرفته بودند و داستانهای خود را به این زبان مینوشتند، برخی از آنان پس از استقلال الجزایر زبان فرانسه را رها کردند و برخی هم فرانسوی را به عربی ترجیح دادند (حمدی سکّوت، ج 1، ص 221؛ استارکی، ص 134).با اینکه عبدالحمیدبن هدوقه زودتر از وطار شروع به داستاننویسی کرد، اما طاهر وطار نخستین داستاننویس الجزایر شناخته میشود. وطار چاپ داستانهای کوتاهش را از 1955 آغاز کرد اما تا 1970 به عنوان رماننویس شهرتی کسب نکرده بود. شهرت وی به سبب رمانهای اللاز (1974)، الزلزال (1974)، و عُرسالبَغل (1978) است. رمان اللاز کار هنری بزرگ و برجستهای است که انقلاب ملی را با تمام واقعگرایی مطرح کرده است. شاید بتوان آن را رمان مقاومت و پایداری نامید (آلن، ص 80؛ استارکی، ص 158). آثار بعدی وطار هم، مستقیم و غیرمستقیم، با رشد و تکامل جامعة الجزایر ارتباط دارد. او به لحاظ فنی و شگردهای داستانی به رشد و کمال رسید. رمانهای بعدی او الحَوّاة و القصر (ماهیگیر و قصر، 1980) و تجربة فی العشق (تجربهای در عشق، 1989) نمادپردازی بسیار قدرتمندی دارند (استارکی، همانجا).دیگر رماننویس الجزایری، بنهدوقة با نخستین رمان جنجالبرانگیزش ریحالجنوب (1971) نویدبخش تکامل رمان در الجزایر بود. پس از آن بن هدوقه چهار رمان و چند مجموعه داستان کوتاه منتشر کرد که غالبآ درونمایه آنها تضاد آزادی فردی با خودکامگی حکومتی است که خود را در الجزایر قیّم مردم میپندارد. او در رمانهای آخرش کوشیده است شگردهای جدید داستانی را در آثارش به کار بگیرد. رمان الجازیة والدراویش (1983) کاملترین رمان وی به لحاظ فنی است (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 228ـ231؛ استارکی، همانجا).رشید بوجدره سنّتشکنترین داستاننویس الجزایری و نمونهای از نویسندگان سرگردان الجزایری و مراکشی است که بر سر دو راهی ماندهاند؛ از یک سو قومگرایی عربی آنان را وادار میکند به عربی بنویسند و از سوی دیگر جذابیت ادبیات فرانسه و خوگرفتن به زبان فرانسه که مخاطب بسیار دارد، و وسوسه جهانی شدن، آنان را به نوشتن داستانهایشان به زبان فرانسه ترغیب میکند (استارکی، ص 158ـ159). بوجدره چندین رمان به زبان فرانسه نوشت، اما در 1361ش اعلام کرد که به نوشتن به زبان عربی روی آورده است و به دنبال آن رمانهایی از قبیل التفکّک (1982)، المِراث (1984) را به زبان عربی نوشت. البته این رمانها به سرعت به زبان فرانسه ترجمه شدند و این تردید در ذهن ناقدان به وجود آمد که آیا این نوشتن به عربی واقعآ از سَرِ اخلاص بوده است یا خیر؟ (همانجا؛ )دایرةالمعارف ادبیات عربی(، ذیل «بوجدره، رشید»).در مراکش در دهه 1320ش/1940، تنها یک داستان به نام الزاویة (1942) از تهامیالوزانی منتشر شد، این رمان آمیختهای از تاریخنویسی و زندگینامهنویسی بود. در دهه بعد فقط پنج داستان در این سرزمین منتشر شد و حرکت داستاننویسی از دو دهه بعد شروع به رشد کرد. در اواسط دهه 1340ش/ 1960، عبدالکریم غلّاب (متولد 1919) با رمانهای سبعةابواب (هفت دروازه، 1965) و دَفَنّا الماضی (گذشته را دفن کردیم، 1966) و المعلم علی (1971) ظهور کرد. رمان اول او به گونهای آغازگر ادب حبسیه یا ادب مقاومت در مغرب است. رمان دوم به طبقه محروم جامعه و مبارزه آنان برای تغییر وضع اجتماعی خود و مبارزه بااستعمارگران میپردازد. رمان المعلم علی در واقع مکمل این دو داستان است. اوج داستاننویسی غلّاب در این رمان مشاهده میشود (← استارکی، ص 135؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 212ـ 217؛ معلمةالمغرب، همانجا).در دهه 1350ش/1970 داستاننویسانی مانند محمد زفزاف (متوفی 1380ش) که بیشتر با داستانهای کوتاهش شناخته میشود، با رمان المرأة و الوردة (1972) و عبداللّه العروی با رمانهای الغربة (1971) و الیتیم (1978) و سعید علوش با رمان ایملشیل (1980)، نوگرایی را به داستاننویسی مغرب وارد کردند و در دهه بعد با انتشار الخبزالحافی (1982) از محمد شکری ــداستاننویسی که تا نوزده سالگی تحصیل نکرده بودــ نیز الفریق (تیم)، اثر عبداللّه العروی، و لعبةالنسیان (بازی فراموشی)، اثر محمد براده، این نوگرایی تقویت شد و در دهه بعدی با رمانهای مجنونالحکم (1993) و العلامة (1997) اثر بنسالم حمیش، داستانِ مغرب (مراکش) به اوج خود رسید (← آلن، ص 110؛ استارکی، ص 159؛ معلمة المغرب، همانجا؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 211، 217ـ218).در تونس داستاننویسی، در مقایسه با سرزمینهایغربی جهان عرب کمی زودتر ظهور کرد (حمدی سکّوت، ج 1، ص 243). رشد داستاننویسی در تونس در اوایل دهه 1330ش/1950 با رمان السدّ اثر محمود المسعدی (← سطور پیشین) آغاز شد و در اوایل دهه بعد با اقبال روزافزون مردم به چند نشریه ادبی از قبیل قصص و الفِکر رو به تکامل گذاشت. در اواخر این دهه عزالدین مدنی (متولد1317ش)، نمایشنامهنویس و پدر جنبش ادبی تونس، رمان ناتمام الانسان الصِفر (1968ـ1971) را پدید آورد و پس از آن العُدوان (1969) را نوشت که آن نیز شهرت یافت (← استارکی، ص 156ـ157).از میان نویسندگان تونسی میتوان به محمدصالح الجابری (متولد 1319ش) اشاره کرد که با رمان یومٌ من ایامِ زمرا (1968) به موضوع استثمار در تونس پرداخته است. شهرت جابری بعدها با لیلةالسنوات العَشر (1982) تثبیت شد. وی در این رمان به بررسی ویژگیهای اجتماعی استثمار و سرکوب پرداخته است. او در رمان البحر ینشرالواحد (1975) شخصیتهایی خلق کرده است که برای مردم بسیار ملموس بودند (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 246ـ248؛ استارکی، ص 156). محمد العروسی المطوی (متولد 1338) در رمان التوتالمُرّ (1989) درونمایه ملیگرایی را با مهارت با عشق ترکیب کرد؛ کاری که قبل از او خُرَّیف در برقاللیل انجام داده بود. همین شیوه در رمان عبدالرحمان عَمّار با عنوان حُبّ و ثورة (1969) دیده میشود. یکی از مهمترین و برجستهترین آثار داستانی تونس در حوزه ادبیات مقاومت رمان التحدّی (1972) از محسنبن ضیاف (متولد 1311ش) است (← استارکی، ص 156ـ157؛ حمدی سکّوت، ج 1، ص 244، 251ـ254).در لیبی داستاننویسیبهشکل جدّی،دراواخر دهه 1329ش/ 1950 آغاز شد. با اینکه تعداد داستاننویسان لیبیایی اندک است، اما سهچهره مطرح، یعنی ابراهیم الفقیه (متولد 1321ش)، خلیفه مصطفی (متولد 1323ش) و ابراهیم الکَونی (متولد 1327ش) داستاننویسی را در این سرزمین به سطح دیگر مناطق جهان عرب رساندند (حمدی سکّوت، ج 1، ص 257؛ استارکی، ص 155). احمد ابراهیم الفقیه در داستان حقولالرماد (1985) و نیز در سهگانهاش با نامِ سأهبک مدینة اُخری و هذه تخوم مملکتی و نفق تضیئه امرأة (1991) به زبان ساده به مسائل زنان در جامعه پرداخت (← حمدی سکّوت، ج 1، ص 257ـ 262).برخلاف احمد الفقیه، آثار داستانی ابراهیم الکَونی کمی پیچیده و به لحاظ فنی بسیار پر صناعت است، به شکلی که خواننده برای درک ظرایف داستان باید چند بار آن را بخواند. الکونی در داستاننویسی، هم توانست با نویسندگان بزرگ جهان عرب رقابت کند و هم میراث و ویژگیهای انحصاری منطقه لیبی را در رمان برجسته خود نزیفالحَجَر (خونریزی سنگها، 1990) به تصویر بکشد. این رمان مانند نوشتههای منیف درخواننده حس قرابت و نزدیکی با صحرا را برمیانگیزد. او کوشیده است ویژگیهای فرهنگی و نگاه رازآمیز قبایل شمال افریقا را با سبک و شیوهای بینظیر در ساختار داستانیِ جدید، روایت کند. با ترجمه آثار ابراهیم الکَونی به زبانهای اروپایی، خصوصآ نزیفالحَجَر، شهرت وی از جهان عرب فراتر رفت (استارکی، ص 155ـ156؛ نیز ← آلن، ص245ـ 258؛ حمدی سکّوت، ج1، ص263ـ286).برای داستان کوتاه در ادبیات عربی ← قصه*منابع : احمد ابومَطَر، الروایة فی الادب الفلسطینی: 1950ـ 1975، بیروت 1980؛ اعلام الادبالعربی المعاصر: سِیَرٌ و سِیَرٌ ذاتیة، چاپ رابرت کمبل، بیروت: الشرکة المتحدة للتوزیع، 1996؛ کریستف بالائی، پیدایش رمان فارسی، ترجمه مهوش قویمی و نسرین خطاط، تهران 1377ش؛ بهرام پروین گنابادی، «جبرا ابراهیم جبرا: داستاننویسی از فلسطین»، سمرقند، ش 17 (بهار 1386)؛ جبور عبدالنور، المعجم الادبی، بیروت 1984؛ سلمی خضراء جیّوسی، موسوعةالادب الفلسطینیالمعاصر، بیروت 1997؛ سمیرسعید حجازی، قاموس مصطلحات النقد الادبی المعاصر، قاهره 1421/2001؛ حسن علیان، العرب و الغرب فی الروایة العربیة، عَمّان 1425/2004؛ حمدی سکّوت، الروایة العربیة: ببلیوجرافیا و مدخل نقدی، 1865ـ 1995، ج 1، قاهره 2000؛ سامی سویدان، ابحاث فی النص الروائیالعربی، بیروت 2000؛ سمیر فوزی حاج، مرایا: جبرا ابراهیم جبرا و الفنالروائی، بیروت 2005؛ سیدحامد نساج، دلیل القصة المصریة القصیرة: صحف و مجموعات، 1910ـ 1961، ]قاهره[ 1972؛ صادق قسّومه، الروایة مقوماتها و نشأتها فی الادب العربی الحدیث، تونس 2000؛ طهوادی، الروایةالسیاسیة، ]قاهره[ 1417/1996؛ عبدالمحسن طه بدر، تطور الروایة العربیة الحدیثة فی مصر: 1870ـ 1938، قاهره 1968؛ ابراهیم فتحی، معجمالمصطلحات الادبیة، تونس 1986؛ فخری صالح، «الروایة الفلسطینیة: هل تجاوزنا غسان و جبرا و امیل؟»، در المشهد الروائیالعربی، قاهره: المجلس الاعلی للثقافة، 2008؛ فیصل درّاج، الذاکرة القومیة فیالروایة العربیة: من زمن النهضة الی زمن السقوط، بیروت 2008؛ همو، روایة التقدم و اغتراب المستقبل: تحولات الرؤیة فی الروایةالعربیة، بیروت 2010؛ مجدی وهبه و کامل مهندس، معجمالمصطلحاتالعربیة فی اللغة و الادب، بیروت 1984؛ محمد أمنصور، التجریبالروائیعندنجیبمحفوظ، قاهره2006؛ محمد شفیعالدین سیّد، اتجاهاتالروایةالعربیة فیمصر : منذالحرب العالمیة الثانیة الی سنة 1967، قاهره 1993؛ محمد عبیداللّه، «الحالة الراهنة ـ الروایة الآن»، در المشهد الروائی العربی، همان؛ محمد عصفور، نرجس و المرایا : دراسة لکتابات جبرا ابراهیمجبرا الابداعیة، بیروت 2009؛ محمود شُریح، من جماعة الدیوان فیالقاهرة الی مجلة شعر فی بیروت: مقدمة تاریخیة و فکریة فی فهم الشعرالعربی الحدیث من 1921 الی 1964، قاهره 1996؛ معجم السردیات، اشراف محمد قاضی، تونس: دارمحمدعلی للنشر، 2010، ذیل «روایة تاریخیة» (از محمد قاضی)؛ معلمةالمغرب، سلا: مطابع سلا، 1410/1989ـ، ذیل «الروایة العربیة» (از احمد یبوری)؛ مُنی محمد محیلان، التجریب فی الروایة العربیة الاردنیة: 1960ـ 1994، عَمّان 2000؛ الموسوعة الفلسطینیة، دمشق : هیئة الموسوعة الفلسطینیة، 1984؛ محسن جاسم موسوی، الروایة العربیة : النشأة و التحول، ]قاهره[ 1988؛ یمنی عید، الروایةالعربیة: المتخیَّل و بنیته الفنیة، بیروت 2011؛Roger Allen, The Arabic novel: an historical and critical introduction, Syracuse, N. Y. 1995; Munir Ba(albaki, Al-Mawrid: a modern English-Arabic dictionary= , Beirut: Dar el-ilmالمورد : قاموس انکلیزی ـ عربی lil-malayen, 2002; M. M. Badawi, "Introduction:1: the background", in Modern Arabic literature, ed. M. M. Badawi, Cambridge: Cambridge University Press, 1997; idem, "Two novelists from Iraq: Jabra( and Mun((f", Journal of Arabic literature, XXIII, pt.2 (July 1992); J. Brugman, An introduction to the history of modern Arabic literature in Egypt, Leiden 1984; Pierre Cachia, "Introduction.2: translations and adaptations, 1834-1914", in Modern Arabic literature, ibid; Miriam Cooke, "Arab women writers", in ibid; EI2, s.v. "K(is(s(a.2:in modern Arabic literature" (by Ch. Vial); Encyclopedia of Arabic literature, ed. Julie Scott Meisami and Paul Starkey, London: Routledge, 1998, s.vv. "Boujedra, Rachid" (by M. Bois), "Fiction, modern" (by W. Hamarneh), "Jabra(, Jabra( Ibra(h((m" (by I. J. Boullata), "Kanafa(n((, Ghassa(n" (by H. Kilpatrick), "Mah(fu(z(, Naj((b" (by R. Allen); Hamilton Alexander Rosskeen Gibb, Studies on the civilization of Islam, ed. Stanford J. Shaw adKhand William R. Polk, London 2008; Salma (ra Jayyusi, Trends and movements in modern Arabic poetry, Leiden 1977; Hilary Egyptian novel from Zaynab to 1980", Kilpatrick, "The in Modern Arabic literature, ibid; Magdi Wahba, A dictionary of literary terms (English-French-Arabic), Beirut , Edinburgh 1974; Paul Starkey, Modern Arabic literature 2006.3) در ادبیات اردو. تا اوایل قرن سیزدهم، ادبیات منثور در زبان اردو تقریبآ ناشناخته بود. در دَکَن، چند اثر منثور در اوایل قرن یازدهم به زبان اردو نگاشته شده بود، ولی همه آنها تقریبآ موضوع و مضمون دینی داشتند. با این حال، داستان ساب راس ، اثر وجهی ، در این میان یک استثنای مهم تلقی میشود.این داستان، اقتباسی از دستورالعشاق (یک مثنوی تمثیلی به فارسی) سروده یحییبن سیبَک، معروف به فتاحی نیشابوری* (متوفی 852)، است. ساب راس به نثری مسجع و مصنوع نگاشته شده است و همچون دستورالعشاق، حکایت عشق شاهزاده خانم حُسن و شاهزاده دِل را بازمیگوید. همه شخصیتهای این داستان نامهای تمثیلی دارند. این اثر نمونهای استثنایی است و نمیتوان آن را پیشرو داستاننویسی جدید در اردو دانست.یکی دیگر از نخستین صورتهای داستاننویسی جدید اردو در برخی مجموعههای حکایات یافته میشود که زنجیرهای از حوادث را در یک چهارچوب معیّن دنبال میکردند. این افسانهها که هم برای مخاطبان عام و هم در دربارهای سلطنتی و خانههای اعیان و اشراف نقل میشدند، معادلهای اردوی مجموعههای عربی الفُ لیلة و لیلةٌ و سیرت عنتر بودند و در اردو به آنها «داستان» (جمع: داستانین ) میگفتند. سرانجام،نولکشور (متوفی 1313/1895)، این مجموعه افسانهها را درچاپخانهای که در 1274/1858 در لَکهنو تأسیس کرده بود، به چاپ رساند.در بررسی سیر تحول رمان اردو، بهتدریج، رمانهای جدید سبک اروپایی جای داستانین را میگیرد و درواقع، داستانین تقریبآ در این سبک جدید ادغام میشود. با این حال، سرآغاز این تحول در کلکته رخ نمود که در 1215، کمپانی هند شرقی بریتانیا ، بهمنظور آشناسازی کارگزاران انگلیسی خود با زبان وقوانین و آداب و رسوم هندیان، کالج فورت ویلیام را در آن شهرتأسیس کرد. جان برثویک گیلکریست ، اولین مدیر این کالج،شماری از نویسندگان هندی را گرد آورد و تألیف آثاری منثور را که بتوان از آنها بهعنوان متون درسی برای آموزش زبان اردو و دیگر زبانهای هندی استفاده کرد، به این نویسندگان سفارش داد. او با آنکه نویسندگان را از بهرهگیری لطافت طبع و مختصری آرایههای زبانی منع نمیکرد، از آنان میخواست زبانی ساده و غیرمتکلف بهکار گیرند. بدینترتیب، شماری کتاب به زبان اردو نوشته شد و بعضی از آنها، که داستان بودند، از آثار کلاسیک و پرطرفدار اردو شدند. همه این داستانها اقتباس از زبانهای دیگر، عمدتآ فارسی و بعضآ سنسکریت، بودند. مدتی بعد با آغاز جریان رماننویسی اردو در اوایل قرن چهاردهم/ بیستم، اهمیت این آثار کاهش یافت، ولی تا زمان جنگ جهانی دوم، کارگزاران اداری و نظامی انگلیسی همچنان از این کتابها بهعنوان متون درسی استفاده میکردند.بهترین نمونه این آثار، باغ و بهارِ (1801) میراَمّن دهلوی* براساس داستانی از امیرخسرو دهلوی* بود. این داستان، حکایت چهار درویش است که به طرز غریبی به شهری میرسند و پادشاه شهر به آنان کمک میکند تا هر یک عشق گم شده خود را بیابد. فضای قصه ظاهرآ شهر استانبول است، ولی وصف آن، شهر دهلیِ اواخر دوره مغولان هند را به ذهن متبادر میکند. این اثر، پس از چاپ نخستش در کلکته، بارها تجدید چاپ شد و دانکن فوربس نیز آن را به انگلیسی ترجمه و در 1279/ 1862در لندن منتشر کرد. شایسته اختربانو سهروردی (ص 18) آن را«نخستین اثر منثور کلاسیک اردو دانسته است که هنوز هم برای سرگرمی خوانده میشود». باغ و بهار، مانند سایر آثار کالج فورت ویلیام، به زبانی نسبتآ ساده و روشن نگاشته شده است و گفتگوها و شخصیتپردازی مناسبی دارد. عرائسِ محفل اثر علی افسوس و شکونتَلا (اقتباس از نمایشنامهای ازکالیداس ) اثر میرزاعلیکاظم جوان دو نمونه دیگر از آثار کالجفورت ویلیاماند. همه داستانهایی که به سفارش جان گیلکریست نوشته شده بودند، در همان دوره منتشر نشدند. دو اثر منتشر نشده از مظهر علیخان وِلا را عبادت بَریلوی به چاپ رساندهاست: یکی، هفت گلشن (کراچی 1964) که مجموعهای از افسانههاست و دیگری، مادهونل اَور کام کندلا (کراچی1965) که داستانی کوتاه در بیست فصل است. یکی دیگر از آثار کالج فورت ویلیام، نثر بینظیر (کلکته 1803) اثر میربهادر علی حسینی است که نسخه منثور سحرالبیان میرحسن بوده و ابیاتی از شاعران ادوار مختلف در جایجای آن نقل شده است. جالب توجه است که نسخه منثور میربهادر، دو سال زودتر از مثنوی میرحسن بهچاپ رسیده است.اینکه آیا داستانهای تولیدشده در کالج فورت ویلیام، مرحلهای معیّن از سیر تکاملی رماننویسی و داستان کوتاه اردو است یا آنها را صرفآ باید آثاری میانهوار در ایام فترت داستاننویسی اردو دانست، درخور بررسی است. محمد صَدیق (ص 212) این داستانها را عاملی شکلدهنده در روندتکاملی نثرنویسی جدید اردو تلقی نمیکند. او میافزاید حتی اگر این آثار وجود نداشت، در نثر اردو چندان تغییری رخ نمیداد. ازسویدیگر، سهروردی (ص22) معتقد است این داستانها نه تنها ساده شدن نثر اردو را تسریع کردند، بلکه داستانهای منثور را هم به میان مردم بردند. بیگمان، نثر سادهای که در نهضت عَلیگَره پرورش یافت و نمونههای آن در آثار سِر سیداحمدخان*، الطاف حسین حالی* و حتی عبدالحلیم شرر* دیده میشود، گاه یادآور نثر فورت ویلیام است. البته از این سه نفر، فقط عبدالحلیم شرر داستان نوشت.صرفنظر از محاسن و معایب محصولات کالج فورت ویلیام، اهمیت این آثار در حدی بوده است که در بحث و جدل در باب مشخصات و ویژگیهای نثر ادبی خوب اردو مطرح میشده است. به گمان برخی، نثر محصولات فورت ویلیام سادهتر از آن است که ادبی باشد. درواقع، برخی بر آناند یا مایلاند بگویند نخستین داستان عاشقانه منثور اردو، یعنی فَسانه عجائب اثر میرزا رجبعلی بَگ سُرور* (متوفی 1284)، پاسخی به سبک نثرنویسی مورد نظر کالج فورت ویلیام بوده است. سرور فسانه را در حدود 1239/1824 نوشت، ولی این کتاب بین سالهای 1255/1839 تا 1258/1842 بهچاپ رسید. این اثر را میتوان یک «داستان» ]بهمعنای رایج در دوره قدیم، یعنی از نوع هزارویک شب و...[ دانست، چون دربردارنده مجموعهای از افسانههای سلحشوری و عناصر فراطبیعی معیّن است و زنجیرهای از حوادث در یک چهارچوب کلی روی میدهد. این اثر در یک جلد نوشته شده و چهارچوب کلی آن حکایت دلدادگی شاهزاده جان عالم و شاهزاده خانم انجمنآراست. نثر سُرور مصنوع و مسجّع است و وی صرفآ به این دلیل آن را به اردو نوشته که بیم داشته تسلطش بر فارسی و عربی برای نگارش چنین اثری به این زبانها کافی نباشد.رمان اردو، به معنای اروپایی کلمه، تا دهههای 1280 و 1290/ 1860 و 1870 هنوز پدید نیامده بود و علل مختلفی هم برای این تأخیر وجود داشت. انگلیسی نه تنها زبان حکومت و تحصیلات عالی، بلکه زبان مشترک ارتباطی میان اقوام مختلف شبهقاره نیز به شمار میرفت. رمانهای انگلیسی به زبان اصلی در هند خوانده میشدند و بعدها شماری از این رمانها به اردو ترجمه شدند یا، به بیان دقیقتر، با فرهنگ اردوزبانان سازگار شدند که درواقع، گزیدههای داستانهای کوتاه انگلیسی بودند. با وجود این، براساس تحقیقات، این ترجمهها تا پس از جنگ جهانی اول که رمان اردو شکوفا شد، رواج نیافته بود. دیگر عامل مساعد در پیدایش رمان اردو، ظهور روزنامهها و مجلات متعددی بود که داستانهایی هم به صورت پاورقی و هم به شکل ویژهنامه چاپ میکردند. به این ترتیب، رمانها به قیمت ارزان به چاپ میرسیدند و طیف وسیعی از خوانندگان را به خود جلب میکردند. عامل دیگر نهضت علیگره بود که باعث شد نثر به صورت یک رسانه ادبی معتبر درآید. این نهضت نشان داد لزومی ندارد نثر حتمآ منشیمآبانه، پر از واژههای نادر و جملات موزون و مسجع باشد تا هنرمندانه تلقی شود. در سی سال آخر زندگی سر سیداحمدخان، رمان به صورت یک قالب ادبی جاافتاده درآمد.از بین سه رماننویس بزرگ این دوره، به لحاظ زمانی، نذیر احمد* (متوفی 1330) بر دیگران مقدّم است، ولی منطقیتر است که ابتدا از پاندیت رتننات سرشار (متوفی 1321) سخنبگوییم که آثارش دارای برخی مشخصات داستان ]به معنای قدیم در اردو[ هستند. او در لکهنو به دنیا آمد و پس از گذراندن تحصیلات مقدماتی، مدتی در روزنامه اَوَدْه پنچ و سپس در روزنامه رقیب آن، اَوَده اخبار، مشغول به کار شد که نولکشور، صاحب این روزنامه، وی را به سردبیری آن منصوب کرد. رمان مقامهوار طولانی او به نام فسانه آزاد، که موجب شهرت ویشد، طی سالهای 1295 تا 1296 به صورت پاورقی در همین روزنامه به چاپ رسید و سپس در 1297 به صورت کتابی چهارجلدی، تقریبآ در 1700 صفحه دوستونی، در لکهنو منتشر شد. این اثر بیشتر شبیه مجموعهای از داستانهای کوتاه و حکایات است تا رمان، و درواقع، هم بازتابی از زندگی آشفته و نابسامان سرشار است و هم نشان میدهد چگونه ضرورت نوشتن یک پاورقی منظم و روزمره او را وامیداشت تا، چه با الهام و چه بدون الهام، کار نگارش روزانه را پیش ببرد. به نوشته عبدالسلام خورشید (ص 183)، فکر نگارش این اثر، در نتیجه بحثی میان اعضای تحریریه روزنامه درباره دنکیشوت ]اثرسروانتس [،بهذهن سرشار رسید.کتاب سرشار موفقیتی چشمگیریافت و بسیاری از رماننویسان بعدی از آن تقلید کردند.چهارچوب کلی فسانه آزاد ماجرای نجیبزاده دلاوری به نام آزاد از اهالی شهر لکهنو است که به عشق زیبارویی به نام حُسنآرا گرفتار میشود و برای رسیدن به وی، ناچار همراه ترکان به جنگ روسها میرود و ماجراهایش در کتاب بازگو میشود. همراه او خوجی نام دارد که شخصیتی دلقک است و درواقع، از بسیاری جنبهها، نقش دنکیشوت و سانچو پانزا درآزاد و خوجی برعکس میشود. این اثر مملو از شخصیت، رویدادها و صحنههایی است که وصف آنها در گزارشی مختصر ممکن نیست. در کنار چهارچوباصلی، طرحهایفرعی هم وجود دارند که رویدادهای پرشمار و گوناگونی را، از رزم و بزم تا مباحث شعری، دربردارند. این اثر بهسبب ارائه تصاویری از زندگی در لکهنو نیز ارزشمند است و بهویژه پر از گفتگوهای غالبآ زنده و متناسب با زبان گوینده است. خواننده غربی که نخستین بار با این اثر آشنا میشود، ممکن است با دیدن بسیاری از صفحاتش آن را نمایشنامه بپندارد که در آن نام هر شخصیت با حروف درشت در آغاز سطر و در ادامه «شرح صحنه» آمده است و سپس آنچه که شخصیت میگوید. این شیوه بیان گفتگوها را شماری دیگر از نویسندگان اردو ــ مثلا عبدالحلیم شرر ــ هم پی گرفتند.تنوع زیاد شخصیتهای این رمان، که بسیاری از آنها تبهکار و عیاش و شوخ و بذلهگو هستند، و واقعگراییِ اساس کار، بهرغم اغراقگوییآن، همه و همهچنان بهمذاق خوانندگان خوش نشست که میگویند وقتی نخستین بار به صورت پاورقی در روزنامه اوده اخبار منتشر شد، مردم برای هر قسمت آن بیصبرانه انتظار میکشیدند و برای خرید روزنامه هجوم میبردند.تکرار چنین شاهکاری دشوار است و به نظر میرسد سبک زندگی کولیوار سرشار، و بهویژه اعتیاد او به الکل، بر روی کارش تأثیر داشته است. از رمانهای بعدی وی، خدایی فوجدار، روایتی کوتاه شده و برگرفته از رمان سروانتس است. رمان دیگر او، کامنی، یگانه رمان وی است که زمینه هندی دارد و شگفت آنکه خود او نیز هندو بود.بسیاری نذیر احمد را نخستین نویسنده رمان به اردو میدانند، بهویژه آنان که ترجیح میدهند رمان بررسی زندگی اجتماعی معاصر باشد و آنان که علاقه دارند رمان پیامی هم داشته باشد. شگفت آنکه او برحسب تصادف رماننویس شد. نذیر احمد که در کالج دهلی درس خوانده بود، نخست معلممدرسه و سپس بازرس آموزشی شد و از پی آن هم چند سمت دیگر در اداره مالیات بردرآمد داشت. نخستین رمانش، مرآةالعروس (1869)، را برای دخترانش نوشت که داستانی اخلاقی بود تا به آنان بیاموزد چگونه همسرانی خوب و موفق باشند. یکی از مدیران بریتانیایی آموزش و پرورش دستنوشته وی را دید و نذیر احمد را به چاپ آن تشویق کرد. دولت هند، به سبب ارزش آموزشی و مایههای اخلاقی آن، یکهزار نسخه از کتاب را خرید. نذیر احمد در این اثر با وصف زندگی دو خواهر و مقایسه زندگی زناشوییشان با یکدیگر، به هدف تعلیمی خود دست یافته است. در 1290/1873، او این موضوع را در رمان بناتالنعش پی گرفت. در این رمان هم موضوع اصلی، آموزش دختران است ولی بیشتر به مجموعهای از درسها شباهت دارد تا داستان. توبةالنصوح (1877) داستانی بلندپروازانهتر و خانوادگی است. این داستان درباره توبه نصوح در حال بیماری است؛ او که پیشتر اجازه داده بود فرزندانش هرچه میخواهند بکنند، میکوشد آنان و نیز خود را اصلاح کند. فسانه مبتلا (1885) درباره آفات چندهمسری و ابنالوقت (1888) هم شرح گرفتاریهای یک هندی انگلیسیمآب است که از دوستان هندیاش دوری میجوید، ولی هنگامی که تنها دوست بریتانیاییاش کشور را ترک میکند، خود را تک و تنها مییابد.در این رمانها نوآوری و کیفیات جذاب بسیاری وجود دارد. این داستانها ساده، در حجمی مناسب (یک جلدی) و به سبکی عالی و در عین حال بیپیرایه نوشته شدهاند و بهوضع جامعه معاصر و مسائل آن میپردازند. مایه اخلاقیشان که تا اندازهای یادآور انگلستان در دوره ویکتوریا (1819ـ1901)، است، آنها را برای زن و مرد، در هر سنی، مناسب میسازد. بسیاری این آثار را خواندند و تا جنگ جهانیدوم بارها تجدید چاپ شد. نذیر احمد تجربیاتی بیشتر اندوخت و رمانهای بعدیاش، به لحاظ گسترش شخصیت و نیز ساختار پیرنگ، از کارهای قبلیاش برترند.ایراد اصلی این رمانها غلبه اهداف تعلیمی بر جنبههای دیگر بوده است؛ تا جایی که برخی آنها را اصلا نه رمانهایی واقعی، بلکه دفاعیههایی از اصلاحات اجتماعی در پوشش رمان دانستهاند. همچنین در این رمانها از طنز هم خبری نیست. با این همه، این آثار از ورود رمان اجتماعی به زبان اردو حکایت دارند.بنابراین، تا ربع آخر اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم/ نوزدهم، دوگونه برجسته در رمان پدیدار شد: یکی گونه مقامهوار سرشار (یعنی ماجراهایی درباره اراذل و اوباش)؛ و دیگری گونه اجتماعی نذیر احمد. از هر دوی آنها تقلید شد و در هر دوگونه موجی به وجود آمد. گونه مقامهوار بهتدریج جذابیتش را از دست داد و هر چند تا مدتها بعد نمونههایی از آن درخور ذکر است، هیچکدام موفقیت اثر سرشار را به دست نیاوردند. با این حال، رمان اجتماعی بیوقفه تا امروز ادامه یافته است. در 1317 نمونه برجستهای از رمان اجتماعی منتشر شد : اُمراچجان ادا نوشته میرزامحمدهادی رسوا* (متوفی 1310ش). رالف راسل این اثر را نخستین رمان واقعی در اردودانسته است (← ص 132)، داستانی درباره روسپی از کارافتادهای از طبقات بالای شهر لکهنو که نامش عنوان کتاب است و خود او داستانش را برای نویسنده بازمیگوید. رسوا هم، مانند سرشار، بیشتر داستانش را به شکل گفتگو پیش میبرد و کتابش بسیار خواندنی و سرگرمکننده است. به گفته محمدصدیق (همان، ص 355)، عناصر تعلیمی پیش از پایان داستان پدیدار میشوند. ولی نکته جالب در رویکرد رسوا نگاه همدلانه و هوشمندانهاش به قهرمان داستان است. رسوا نه وی را سرزنش میکند و نه زندگی گنهآلودش را که موجب طرد او از طبقه اجتماعیاش شده است، به دیده اغماض مینگرد. رسوا در سایر رمانهایش نتوانست موفقیت امراچجان ادا را تکرار کند.همگام با به پایان رسیدن سده سیزدهم، گونه سوم داستان اردو، یعنی گونه تاریخی، ظهور یافت. پیشگام این گونه عبدالحلیم شرر (متوفی 1305ش) ــروزنامهنگار، تاریخدان و یکی از چهرههای برجسته جنبش علیگره ــ بود. او که در لکهنو زاده شد، پنج سال معاون سردبیر روزنامه اودهپنچ بود. وی در 1304 مجله دلگداز را منتشر کرد که با وجود چند وقفه تا پایان عمرش به چاپ میرسید. نخستین رمانهایش به صورت دنبالهدار منتشر میشدند، ولی بعدها به صورت کامل در پیوست ارزانقیمت مجله هم انتشار یافتند. فکر نگارش رمانهای تاریخی به هنگام خواندن )طلسم( ، اثر سروالتر اسکات ، به ذهن شرر خطور کرد. او که با نگاه تعصبآلود اسکات در تصویر کردن مسلمانان روبهرو شده بود، بر آن شد تا این نگاه را متعادل کند و ملکِ عزیز اَور وَرجانه را نوشت. او پیشتر رمان اجتماعی دلکَسپ را منتشر کرده بود و هرچند این نوع رمان را به طور کامل رها نکرد، اکثر رمانهایش، در حدود 35 اثر، تاریخی بودند. این آثار دربردارنده تبلیغات بیپرده برای اسلام است و مسیحیت در آنها کمفروغ تصویر شده است. این آثار محبوبیت بسیار کسب کردهاند، زیرا شرر میدانست چگونه یک داستان خوب بنویسد و مخاطب را به خود جذب کند. عبارات وصفی وی، بیآنکه بیش از اندازه طولانی باشند، متقاعدکننده و داستانها پر از گفتگوست.ماجرای رمانهای وی در سراسر جهان اسلام، از اسپانیا تا افریقا و ترکیه و خاورمیانه و هند، رخ میدهند و به لحاظ زمانی از سده اول تا سیزدهم را فرامیگیرند. فلورا فلوریندا (1897)، داستانی درباره مسیحیان و مسلمانان در اسپانیای قرون وسطا، یکی از بهترین رمانهای شرر بهشمار میرود. رمان دیگر، که به همین اندازه محبوبیت یافت، فردوس برین (1899) است که ملودرامی جذاب است و پیشزمینه داستان، گشودن دره اسماعیلیه و قلعه الموت به دست هولاکوخان در 655 است.ذکر نام تکتک رماننویسان اردوزبان سده چهاردهم، که نوشتن رمان اجتماعی و تاریخی را دنبال کردند، دشوار است. برخی از آنان، نظیر پریم چند و م.اسلم، در نوشتن داستان کوتاهشهرت بیشتری دارند. یکی از موفقترین آنان رشیدالخیری (متوفی 1315ش) بود که هرچند بیشتر به سبب رمانهای اجتماعیاش شناختهشده، چند رمان تاریخی هم نوشته است. رمانهای اجتماعی وی، اگرچه از طنز و مطایبه خالی نیستند، برای او لقب «مصوّرِ غم» به دنبال داشتهاند. مضمون اصلی کارهای وی جایگاه زنان در جامعه اسلامی است. برخی از آثار او عبارتاند از: سهگانهاش با عنوان صبح زندگی، شام زندگی و شب زندگی، و رمان تاریخی عروس کربلا. عروس این رمان بیوهزنی مسیحی است که به اسلام گرایش دارد و سرانجام با عبید، از یاران امام حسین علیهالسلام در جنگ، ازدواج میکند. سهروردی (ص 118) رمانهای تاریخی رشیدالخیری را ضعیف و فاقد صبغه اجتماعی و واقعگرایی میداند.بیشتر ناقدان هندی و پاکستانی، داستان کوتاه اردو را واردات از غرب میدانند، هرچند برخی عناصر آن شاید در رمانها و حکایتهای ]نوع ادبیِ[ «داستان»، بهویژه فسانه عجائب و فسانه آزاد، دیده شود.م. اسلم در مقدمهای بر یکی از مجموعه داستانهای کوتاهش به نام حقیقتن اور حکایتن (لاهور 1972ـ1973) نوشته بر این باور است که واقعیت امر، عکس این قضیه است و اروپاییان داستان کوتاه را از مسلمانان گرفتند. او تا آنجا پیش میرود که میگوید داستان کوتاه در متنهای دینی، نظیر عهد عتیق و قرآن، ریشه دارد و میکوشد برای آن از داستانهای قرآن شاهد بیاورد. با این حال، بیشک خالق داستان کوتاه در اردو، به معنای امروز آن، پریم چند* (با نام واقعی دنپترای؛ متوفی 1316ش) بوده است. او که نزدیک بِنارس به دنیا آمد و هندو بود، هم به هندی و هم به اردو مینوشت. درواقع، برخی داستانهای وی به هر دو زبان ــ یا به هر دو خط عربی و دوناگری ــ منتشر میشد. او نخست به رماننویسی و سپس بهداستان کوتاه روی آورد که در آن زمان در هند در آغاز راه بود. او نویسندهای پرکار بود و داستانهای کوتاهش در چند جلد گردآوری شدهاند. پریم چند در دفاع از اصلاحات اجتماعی کمتر از نذیر احمد نیست؛ در حالیکه نذیر احمد بر طبقه متوسط متمرکز میشود، پریم طبقات پایینتر، بهویژه روستاییان، را وصف میکند. رمانهایش اکنون از یاد رفتهاند اما بیشتر داستانهای کوتاهش شاهکارهایی باارزشاند.از نویسندگان متأخرتر داستان کوتاه باید از م. اسلم یاد کرد که بیش از یکصد جلد کتاب نوشته است. بسیاری از داستانهای کوتاه وی عاشقانهاند و در آنها بیثباتی جامعه طبقه متوسط در یک دوره تحولات تصویر شده است. از چندین نویسنده درخشان داستانهای کوتاه طنز و مقالههایی به صورت داستان نیز میتوان نام برد، از جمله شوکت تانَوی ، میرزاعظیمبیگ جغتایی، و پَطرَس بُخاری.نامهای بهکار رفته برای داستانهای اردو شامل اصطلاحات هندی، فارسی، عربی و انگلیسی میشود: واژه «داستان» که پیشتر بدان اشاره شد. «کهانی » عمدتآ برای افسانه و حکایت وداستان کوتاه به کار میرفت. اصطلاح «فسانه»، همراه با صورت دیگر آن یعنی «افسانه»، در بیشتر سالهای سده سیزدهم رواج داشت. رمانهای نذیر احمد را «قصه» مینامیدند، ولی خود برای آنها «فسانه» هم بهکار میبرد. «حکایت»، بهطور چشمگیری، بهویژه برای داستان کوتاه استفاده میشد. احتمالا شرر نخستین کسی بود که اصطلاح انگلیسی نوول (در اردو به صورت«ناول») را به کار برد که اکنون رایجترین نام برای رمان است. داستان کوتاه را امروزه معمولا افسانه یا، به صورت خاصتر، «مختصر افسانه» مینامند.منابع : عبدالسلام خورشید، صحافت، پاکستان و هندمین؛ میرحسن، مغربی تصانیف کی اردو تراجم، خیرتآباد 1939؛Ralph Russell, "The development of the modern novel in Urdu", in The Novel in India, its birth and development, ed. T.W. Clark, London 1970; Muh(ammad Sadiq, A history of Urdu literature, London 1964; Ram Babu Saksena, A history of Urdu literature, Allahabad 1927; Sayyid `Abdu'l-Lat(((f, The influence of English literature on Urdu literatureaSh, London 1924; (tar Bakhista A(nu Suhrawardy, A critical survey of the Urdu novel and short story, London 1945;برای صورت کامل منابع ←EI2, s.v. "K(is(s(a.5: in Urdu"4) در ادبیات ترکیالف) ترکیه. در اواخر قرن سیزدهم/ نیمه دوم قرن نوزدهم، به پیروی از تحولات نوین جهان و در نتیجه روی آوردن عثمانیان به غرب، نخستین تجربهها در زمینه داستان و رماننویسی در ترکیه پدید آمد (← تانپینار ، ص 286؛موتلوآی ، 1974، ص121). در این مقاله داستاننویسی نو ترکیدر این دورانها بررسی میشود : تنظیمات*؛ ثروت فنون*، ادبیات جدیده* و فجر آتی؛ ادبیات ملی؛ و ادبیات دوره جمهوری.1. دوره تنظیمات. تحولات سیاسی و اجتماعی دوره تنظیمات، که از 1255 آغاز شد و بیش از نیمقرن به طول انجامید (← تنظیمات*)، مقدمه ظهور ادبیات جدید، از جمله داستان کوتاه، داستان بلند و رمان بود.الف) مرحله گذار. در مرحله گذار از ادبیات سنّتی به ادبیات جدید، داستانهایی پدید آمد که در آنها عناصر داستانهای سنّتی (مشتمل بر داستانهای منظوم و منثور ادبیات دیوانی)، و عامیانه (مشتمل بر داستانهایی که قصهخوانها و داستانگویان و عاشق*ها با شیوههای خاص خود بیان میکردند)، حفظ شد. علاوه بر آن نشانههایی از فنون و ریزهکاریهای داستاننویسی غربی در آنها وجود داشت. از جمله این داستانها مخیَّلات عزیز افندی و مسامرهنامه امین نهادبیگ و داستانهایی است به زبان ترکی عثمانی و با الفبای ارمنی (گاریپر ، ص 57).عزیز علی افندی* گریدلی (متوفی 1213)، نویسنده مخیَّلات عزیز افندی، در دربار عثمانی خدمت میکرد. او در عین حال تمایلات صوفیانه داشت و احتمالا پیرو طریقت حروفیه و به علوم غریبه و خفیه علاقهمند و به زبانهای شرقی و یونانی و آلمانی آشنا بود و به ترکی و فارسی شعر میسرود (← بروسهلی، ج 3، ص 104؛ ثریا، ج 3، ص 468؛ )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی( ، ذیل "Aziz Ali Efendi").مخیَّلات عزیز افندی، که بین افسانههای قدیم شرقی و داستانهای امروزی فصل مهمی در گذر از حکایت سنّتی به داستان و رمان غربی به شمار میرود (← آرگونشاه ، 2006، ص 30)، مشتمل است بر سه مجموعه داستان «مخیله اول»، «مخیله ثانی» و «مخیله ثالث». این سه مجموعه دارای هفده داستان مستقل بلند است که با شبکه قهرمانان و حوادث به هم پیوند داده شدهاند (برای خلاصه مخیلههای مذکور ← بانارلی ، ج2، ص 795؛ انگیناون ، 2007ب، ص 168ـ169؛ آرگونشاه، همانجا). آنگونه که عزیز افندی در مقدمه مخیلات تصریح کرده، داستانها معمولا از میان آثار داستانی سنّتی، از جمله هزار و یک شب، و نیز اثری ناشناخته به نام خلاصةالخیال، که ظاهرآ در اصل به زبان سریانی و عبرانی بوده است، گردآوری (← )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Muhayyel(t") و بازآفرینی شدهاند. یعنی نویسنده، ضمن حفظ عناصر افسانهای آنها، مشاهدات و تجارب خود را نیز با آنها درهم آمیخته و با افزودن عناصری از زندگی محلی و جلوههای عینی زندگی شهری استانبول، داستانی نو با ساختاری متفاوت عرضه کرده است (← بانارلی، ج 2، ص 794ـ795؛ آرگونشاه، 2006، ص 31). مخیلات نخستین بار پس از مرگ نگارندهاش و بیش از پنجاه سال پس از زمان نگارش، در 1268 به چاپ رسید و تا 1290، دستکم چهار بار تجدید چاپ شد. مخیله ثانی را در 1301/1884، گیب به انگلیسی ترجمه کرد (← د. ا. د. ترک، ذیل "Aziz Ali Efendi")، این اثر در دوره جمهوری ترکیه هم بارها با الفبای لاتین منتشر شده است (← انگیناون، 2007ب، ص 168). پژوهندگانی چون رجب دویماز و احمد قاباقلی از تأثیر مخیلات در رمانهای دوره تنظیمات، چون تعشّق طلعت و فطنتِ شمسالدین سامی*، انتباهِ نامق کمال*، چنگیِ احمد مدحت افندی* و سرگذشتِ سزائی* سامی پاشازاده سخن گفتهاند (← آرگونشاه، 2006، ص 31ـ32؛ انگیناون، 2007ب، ص 169).مسامرهنامه، نوشته امین نهادبیگ مجموعهای از هفت داستان است که هر یک رمان کوچکی محسوب میشود. ساختار این مجموعه یادآور دکامرون ، اثر جووانی بوکاتچوایتالیایی (قرن هشتم/چهاردهم)، است (← انگیناون، 2007ب، ص 184ـ186؛ آرگونشاه، 2006، ص 34ـ35؛ )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "M(s(meretn(me"؛ گاریپر، ص 59). گفته شده که امین نهادبیگ در تلاش برای رویگردانی از قالبهای سنّتیِ حکایتگوییِ خاور نزدیک و رویآوردن به طرز داستاننویسی غربی، توفیق چندانی به دست نیاورده است و از این نظر پس از احمد مدحتافندی قرار میگیرد (← آرگونشاه، 2006، ص 36).داستانها و رمانهای غربیگونهای نیز در دوره گذار با الفباهای ارمنی و یونانی و به زبان ترکی انتشار یافتهاند که به اقلیتهای قومی تعلق داشتهاند، از جمله عَقَبی حکایهسی (داستان عقبی)، نوشته وارطان پاشا در 1267، خیالات دل اثر حسن توفیق افندی، و نیز سیر اِیله دنیایی: تماشای دنیا و جفاکار و جفاکشِ اثر اوانگلینوس با الفبای یونانی (← انگیناون، 2007ب، ص 171ـ177؛ گاریپر، ص 58).ب) دوره ترجمه. در این دوره ترجمه داستانهای غربی برای آشناکردن خوانندگان ترک با ادبیات غربی رواج یافت که در کار نویسندگان ترک تأثیر بسیاری داشت (← د.ا. د. ترک، ج 35، ص 161). از جمله این آثار، آتالا اثر شاتوبریان به ترجمه محمود اکرم رجاییزاده بود که آن را در 1285ـ1286 به صورت پاورقی در روزنامه حقایقالوقایع منتشر کرد. این اثر در بین آثار داستانی ادبیات رمانتیک بیشترین تأثیر را در نویسندگان ترک داشته است (← انگیناون، همانجا). کنتِ مونت کریستو اثر الکساندر دومای پدر، به ترجمه تئودور قصاب، نیز در 1288 از اثرگذارترین رمانها در داستاننویسی ترک به شمار رفته است (← همان، ص 179ـ180). ترجمه این آثار در شکلگیری ادبیات داستانیِ ترکی و توسعه موضوع و مضمون آن و نزدیک کردن نثر منشیانه قدیم به زبان گفتگو با جملههای کوتاه، مؤثر بود (← د.ا. د. ترک، همانجا). در واقع به دنبال انتشار نخستین داستانهای ترجمه شده با وجوه غالبآ رمانتیک، آثار بومی که کم و بیش تحت تأثیر آنها بود، منتشر گردید (بالجی ، ص 191).تا پیش از ترجمه آتالا بیشتر داستانهای غربیِ ترجمه شده، آثار درجه اولی به شمار نمیرفتند. آنها غالبآ آثار پرماجرا و عبرتآمیزی بودند که با داستانهای بومیِ ترکی اشتراکاتی داشتند. بعضی از این ترجمهها در حالی که هنوز خوانندگان ترک با شیوه ادبیات داستانی جدید آشنایی چندانی نیافته بودند، بیشتر به واسطه ترجمه عربی آنها و نیز به صورت ملخص ترجمه میشدند (← آرگونشاه، 2006، ص 28ـ29).ج) داستانها و رمانهای اولیه. تعشق طلعت و فطنت، نوشته شمسالدین سامی، که در 1289 در سه جزو انتشار یافته است، از نخستین رمانهای ترکی به شمار میرود. این رمان، با انتقاد از جامعه عثمانی، میکوشد ارزشهای اخلاقی و رفتاری نو را القا کند (← فهرس المطبوعات الترکیةالعثمانیة، قسم 2، ص 145؛ قدرت ، 1977، ج 1، ص 79؛ موتلوآی، 1988، ص 101ـ102؛ انگیناون، 2007ب، ص 188ـ192). سامی در تعشّقِ طلعت و فطنت، بهرغم نوآوریها، مانند قصهگویی سنّتی خواننده را مخاطب قرار داده است (← قدرت، 1970، ج 1، ص 79ـ 81). این رمان اگرچه ارزش هنری چندانی ندارد، از لحاظ طبیعی بودن صحنهها و گفتگوی بین شخصیتهای داستان موفق بوده است ()دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Taa((uk-( tal'at ve f(tnat").داستانها و رمانهای احمد مِدحَتافندی، از جمله لطائف روایات، که در دهههای واپسین سده سیزدهم منتشر گردیدند، نخستین نمونههای داستاننویسی ترکی به شیوه غربی محسوب میشوند (← همان، ذیل "Let(if-i rivay(t").حسن ملاح یاخود سِرْ ایچنده اسرار (حسن ملاح یا اسرار در درون سِر) یکی از پرخوانندهترین آثار احمد مدحتافندی است (آقیوز ، ص 74) که به گفته خودش تحت تأثیرکنتِمونت کریستو نوشته شده است. این رمان در 1291 انتشار یافت (← آرگونشاه، 2006، ص 50؛ )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل"Hasan Mellah yahut s(r i(inde esrar"). موضوع اصلی اثر دیگر وی، فلاطون بک ایله راقم افندی (فلاطونبیگ و راقم افندی)، غربزدگی ناشی از نفوذ تمدن و فرهنگ غربی در ترکیه، و تأکید بر جنبههای مثبت فرهنگ اروپایی به جای ظاهرپرستی و تقلید کورکورانه از آن است (← تانپینار، ص 286، 293، 458ـ459؛ اوقای ، ص 423ـ427؛قدرت، 1977، ج 1، ص 43ـ47؛ انگیناون، 2007ب، ص199ـ 202، 206؛ بالجی، ص 192).تضاد بین شخصیتهای مثبتی که ضمن پیوند با اخلاق و سنن تمدن شرقی، فرهنگ غربی را نیز پذیرفتهاند، با شخصیتهای منفی که به عرف و عادت ملی پشت کرده، شیوه زندگی بیبندوبار غربی را برگزیدهاند، مضمون اصلی بیشتر رمانهای احمد مدحتافندی است (آقیوز، همانجا؛ د. ا. د. ترک، ذیل "Ahmed Midhat Efendi"). بسیاری از رمانهای احمد مدحت بیشتر تحت تأثیر مکتب رمانتیسم فرانسوی است، اما علاقه او به گنجاندن مشاهداتش در رمان، رگههایی از واقعگرایی را، بهویژه در وصف مکانها و رویدادها، به آنها وارد کرده است (آقیوز، همانجا). پژوهندگان تاریخ رماننویسی در ترکیه به رمان ناتورالیستی مشاهدات او توجه ویژهای کردهاند و نجات بیرینجی (ص 111) این اثر را پیشگام رمان ترکی به شمارآورده است. نویسنده این رمان را بر اساس مشاهدات مستقیم خود نوشته، اما از عناصر رمانتیک نیز تأثیر گرفته است (← بانارلی، ج 2، ص 968؛ برای اطلاع از ارزیابیهای گوناگون درباره این اثر ← تانپینار، ص 460؛ آرگونشاه، 2006، ص 55). او نوشتن را وسیله ترویج فرهنگ و شیوه زندگی غربی دانسته، داستانها و رمانهای خود را با زبان و اسلوبی عامه فهم و با استفاده از شیوه حکایتگویی سنّتی عرضه کرده است تا قشرهای وسیعتری را تحت تأثیر قرار دهد (موتلوآی، 1988، ص 95؛ تانپینار، ص 459ـ460؛ د. ترک، ج 32، ص 192).نامِق کمال، شاعر، نویسنده و رجل سیاسی، برخلاف احمد مدحت، رمان را اثر جدّیِ هنری به شمار آورده و پیروی از تمام قواعد و اصول رماننویسی را ضروری شمرده است (د. ترک، همانجا). به نظر نامق کمال رمان دارای سه بعد اساسی است : رویداد؛ شخصیتهای درون آن، یعنی نمود ظاهری و چهره و دنیای درونی آنها؛ و مکان خارجی و اوضاع اجتماعی که زمینهساز دو وجه اول است. او در رمان انتباه، علی بکک سرگذشتی (← فهرسالمطبوعات الترکیةالعثمانیة، قسم 2، ص 136) این معیارها را به کار گرفته است تا الگویی در ادبیات ترکی باشد (← د. ا. د. ترک، ج 32، ص 373). در واقع، نخستین رمان ترکی که از حد داستانپردازی داستانهای هزار و یکشب فراتر رفته، همین اثر نامق کمال است ()نوشتههای زیبا: رمانها( ، صXIII).انتباه نخستین رمان ترکی است که در آن بهتحلیل روانی شخصیتها اهمیت داده شده و از این نظر تأثیر انکارناپذیری در پیشرفت رماننویسی ترکی داشته است. در این اثر به چهره قهرمانان و تصویرسازی دنیای بیرونی نیز بیشتر از آثار پیشین پرداخته شده است که با ویژگیهای رمان غربی کاملا منطبق نیست (انگیناون، 2007ب، ص 233ـ241؛ د.ا. د. ترک، همانجا). رویدادها و شخصیتهای انتباه برگرفته از رمانهای رمانتیک فرانسه، از جمله مادام کاملیا اثر دومای پسر و مانون لسکو اثر آبهپروو دانسته شده است (آرگونشاه، 2006، ص 43). نامق کمال به رغم مخالفت شدیدش با ادبیات کلاسیک و داستانهای عامیانه ترکی، از تأثیر بعضی از ویژگیهای داستانهای عامیانه دور نمانده است. البته انتباه از نظر رشد و تکامل شخصیتها کمبودهایی دارد، بر ساختار آن هم ایرادهایی وارد است (← همان، ص 45). نام این رمان در ابتدا «صون پِشمانلق» (پشیمانی آخر) بوده و اداره ممیزی آن را به انتباه تغییر داده است (آقیوز، ص 76).جزمی، دومین رمان نامق کمال، اولین رمان تاریخی ادبیات ترکی است (همان، ص 77). موضوع آن از تاریخ عثمانی و جنگهای ایران و عثمانی در نیمه دوم قرن دهم گرفته شده است (← انگیناون، 2007ب، ص 241؛ گاریپر، ص 63). فنون رماننویسی در جزمی پختهتر است، نقصهای انتباه از جمله کمی گفتگو، بیتحرکی، ذهنی بودن بسیاری از تصویرها و ضعف شخصیتپردازی در جزمی نیز دیده میشود (آقیوز، همانجا). جزمی که چاپ اولش به صورت شش جزو انتشار یافت (1297ـ 1301/1880ـ1883)، در 1304/1887 به صورت کتاب منتشر گردید و بعدها نیز بارها، از جمله در دوره جمهوری و با الفبای لاتین و متن ساده شده، تجدید چاپ شد (د. ا. د. ترک، ذیل "Cezmi"). انتباه و جزمی از نخستین تجربههای جدّی رماننویسی ترکی به شمار میروند (آرگونشاه، 2006، ص 47).به دنبال آثار مرحله نخستین داستان و رماننویسی، پارهای داستانهای احساساتی و رُمانسگونه از بعضی نویسندگانِ کمتر شناخته شده چون محمد جلال، میزانجی مراد* و فاطمه عالیه خانم هم انتشار یافته است (← د.ا. د. ترک، ج 35، ص 161). فاطمه عالیه خانم، دختر احمد جودت پاشا دولتمرد معروف عثمانی، پس از ظفرخانم (نویسنده رمان عشق وطن (1294/1877)، که بعدها یافته و منتشر شد) دومین زن رماننویس ترکیه محسوب میشود. فاطمه عالیه خانم گذشته از ترجمه رمانی از زبان فرانسه، چند رمان نیز نوشته است. احمد مدحتافندی نیز اثری درباره او تألیف کرده است (← انگیناون، 2007ب، ص 242ـ245، 277ـ295؛ اوزقریملی ، ذیل "Fatma (liye").احمد راسم* (متوفی 1313ش) هم به پیروی از احمد مدحتافندی رمانهای عامهپسند مینوشت. در این میان نخستین نمونههای آثار داستانی گذار از رمانتیسم به واقعگرایی ظاهر گردید، از جمله قارا بیبیک و زهرا، هر دو از نابیزاده ناظم (متوفی 1311)؛ سرگذشت از سامی پاشازاده سزائی (متوفی 1317/1936)؛ عَرَبه سوداسی (عشق درشکه) از محمود اکرم رجاییزاده* (← د. ا. د. ترک، همانجا؛ د.ترک، ج 32، ص 139). نابیزاده پس از آثار اولیه رمانتیک خود، داستان بلند قارابیبیک (1307) را با ذهنیت واقعگرایانه ـ ناتورالیستی درباره زندگی خانوادهای روستایی نوشت. این اثر تحت تأثیر رمان زمینِ امیل زولا نوشته شده (← اوچ ، ص 44، 77ـ79) و نمونه ادبیات واقعگرای روستایی است (← گاریپر، ص 117؛ )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Karabibik"). رمان زهرا که پس از درگذشت نابیزاده، در مجله ثروت فنون و سپس به صورت کتاب منتشر شد، نخستین رمان روانشناسانه درخور توجه ادبیات ترکی محسوب شدهاست. نویسنده به شیوهای متناسب با مکتب واقعگرایی ـ ناتورالیستی، ضمن وصف مکان وقوع حوادث، شخصیتها را نیز به شیوه عینی معرفی کرده است (اوچ، ص 79ـ113؛ انگیناون، 2007ب، ص 298ـ306؛ گاریپر، همانجا؛ )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Zehra"). رمان سرگذشت (1305/1888) نوشته سامی پاشازاده سزائی که خود اشرافزاده و با تمدن و فرهنگ غربی آشنا بود، موفقترین داستان درباره دوران رو به زوال اشرافزادگی در جامعه عثمانی به شمار میآید. سرگذشت نخستین رمان واقعگرایانه در ادبیات ترکی به شمار میرود و حاکی از آن است که سزائی از ادبیات دوره تنظیمات فراتر رفته است. با این حال، با آنکه این رمان مبشّر داستاننویسی در دوره ثروتِ فنون است، در اسلوب آن هنوز وجوهی از داستاننویسی دوره تنظیمات دیدهمیشود (حبیب، ص346ـ347، 351ـ354؛ آقیوز، ص78).کوچک شَیْلَر (چیزهای کوچک)، مجموعهای از داستانهای کوتاه سزائی که در 1308/1891 منتشر شد، نشاندهنده تلاشی است برای گذار از رمانتیسم به واقعگرایی (انگیناون، 2007ب، ص 263). این اثر، نخستین نمونههای داستان کوتاه به شیوه غربی در ادبیات ترکی و راهنمایی برای نثرنویسان ادبیات جدیده به شمار میآید (← د.ا. د. ترک، ج 17، ص 495؛ نیز ← عشاقلیگیل ، ص 479؛ آقیوز، ص 79).عربه سوداسی نوشته رجاییزاده، یکی دیگر از رمانهای درخور توجه دوره تنظیمات است. این اثر در حدود شش سال پس از نگارش، در 1306/1889 در مجله ثروتِ فنون به صورت پاورقی منتشر گردید و بعدها به صورت کتاب با الفبای عربی و لاتین بارها چاپ شد (انگیناون، 2007ب، ص 251، 253؛ )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Araba sevdas("). موضوع رمان، غربزدگی شایع در دوره تنظیمات است (برای معرفی و خلاصه این اثر ← موتلوآی، 1988، ص 108ـ109؛ آقیوز، ص 79ـ80). به نظر پارلاتیر (ص 89ـ90) عربه سوداسی از نخستین آثاری است که در اجرای واقعگرایی در ادبیات ترکی مؤثر واقع شده، اما رمانِ واقعگرایانه تمام و کمال محسوب نمیشود و هنوز رگههای رمانتیسم بهویژه در تحلیل حالات روانی و زبان ادیبانه و متصنع، در آن دیده میشود (نیز ← حبیب، ص 205).2. دوره ثروتِ فنون، ادبیات جدیده و فجر آتی. این جنبش یا جریانی ادبی در فاصله سالهای 1312ـ1319 با گردآمدن گروهی از شاعران و نویسندگان نوگرا پیرامون مجله ثروت فنون و انتشار سرودهها و نوشتههایشان، اعم از داستان و رمان و مقاله، در آن مجله شکل گرفت و به همین مناسبت به ادبیات ثروت فنون* نیز معروف است (← رئوف ، ص 21 به بعد؛ قاراتاش ، ص 134ـ135). این جنبش حاصل آزمون وخطاهای نسلهای دوره تنظیمات برای پی افکندن ادبیات نو طی نزدیک به نیم قرن گذشته در عثمانی به شمار میرود (← قورقماز ، ص 121).در فاصله بین انحلال مجلس مبعوثان اول عثمانی (صفر 1295) تا اعلان مشروطیت دوم (جمادیالاولی 1326) استبداد و اختناق بر کشور حاکم شد (← رئیسنیا، ج 3، ص 199ـ201، 231 به بعد). جنبش ادبی ثروتِ فنون در همین دوره استبداد شکل گرفت و با توقیف موقت ثروت فنون در رجب 1319 پایان گرفت (← آقیوز، ص 92). نبودن حق طرح مسائل سیاسی، نویسندگان این دوره را بر آن داشت تا با نادیده گرفتن واقعیتهای اجتماعی جامعه خود، بیشتر به تحلیلهای روانی و ماجراهای خیالی وموضوعات غیرسیاسی بپردازند (← ثروت فنون*؛ ترکی*، زبان و ادبیات، بخش دوره جدید). این امر در نام بعضی از آثار این دوره، چون خیال ایچنده (غرقه در خیال)، حیات مخیّل و عُمر مخیّل نیز پیداست (← موتلوآی، 1988، ص 202؛ د. ا. د. ترک، ذیل ( cedide" "Edebiy(t-).ثروت فنونیها به واقعگرایی روی آوردند، هرچند چون تربیت شده دوره تنظیمات بودند، هنوز تأثیر رمانتیسم این دوره در آثارشان دیده میشد. ثروت فنونیها پیروی از سبک غربی را ــکه در ادبیات تنظیمات حالت ابتدایی و ساده داشت ــ در تمام نوعهای ادبی توسعه دادند. پس از بسته شدن دفتر دوره ثروتِ فنون در نخستین سال قرن بیستم (1319/1901)، ادبیات ترکیِ کاملا اروپایی شکل گرفته بود (آقیوز، ص 93) و در هر حال غلبه نهایی با واقعگرایی بود (موتلوآی، 1988، ص 208). خالدضیاء عشاقیزاده و محمد رئوف بهترین نمونههای داستان کوتاه را در این دوره نوشتهاند. بعضی از داستانهای کوتاه خالدضیاء حتی باارزشتر از رمانهایش ارزیابی شدهاند. در بعضی از این آثار، برخلاف رمانهای آن دوره، به زندگی طبقات فرودین جامعه عثمانی، به ویژه آناطولی، پرداخته شده است (← بانارلی، ج 2، ص 1021). چهار داستان بلند و بیش از 150 داستان کوتاه وی در پانزده کتاب گردآوری و منتشر شده است (← قدرت، 1977، ج 1، ص 167 به بعد).انتقاد اساسی به داستان و رمان ادبیات جدیده، ناظر به زبان و اسلوب تکلفآمیز آن است که از نامق کمال به ثروت فنونیها رسیده بود و در این دوره، بهویژه در وصف مکانها و شخصیتها افراطیتر شد. پیشگامان ادبیات جدیده، با هدف غنا بخشیدن به زبان، با یافتن واژههای مهجور عربی و فارسی از کتابهای لغت و ساختن ترکیبات اضافی، که به زعم خودشان آهنگین بود، و تحمیل مفاهیم خودخواسته به آنها و به کار بردن استعارههای چندوجهی، بیش از پیش، از زبان متداول و زنده دور و پایبند زبانی متکلف و تصنعی شدند (← آقیوز، ص 113؛ کرمان ، ص 206). این امر بیشتر ناشی از دوری نویسندگان این دوره از تودههای مردم و مورد خطاب قرار دادن قشر محدودی از نخبگان در نتیجه پیروی از اصل «هنر برای هنر» بود (قاباقلی ،ج 2، ص 537). بعضی از آنان، از جمله خالدضیاء عشّاقیزاده، ضمن اعتراف به ناپسندی این افراطگریها (← کرمان، ص 209) بعدها آثار خود را با زبانی ساده تجدید چاپ کردند (← خالدضیاء*)، لیکن آثار نویسندگانی که بازنویسی نشد، محکوم به مرگ زودرس گردید (موتلوآی، 1988، ص 209).خالدضیاء (درباره رمانها، داستانهای بلند و کوتاه وی ← خویوگوزل ، ص 47 به بعد)، محمد رئوف*، حسین جاهد* و احمد حکمت* از معروفترین داستان و رماننویسان این دوره بودند. رئوف ضمن انتشار داستانهای کوتاه در ثروت فنون، رمانهای فردای غَرام (فردای دلدادگی) و ایلول (سپتامبر) را نیز در این نشریه منتشر کرد (رئوف، ص 1ـ3؛ اوزبالجی ، 2006، ص 393 به بعد).احمد حکمت، که در 1319/1901 داستانهای کوتاه خود را در کتاب خارستان و گلستان گردآوری و منتشر کرد، در دوره مشروطیت دوم به جنبش سیاسی ـ فرهنگی پان ترکیسم ــکه در حوزه ادبی، «جریان ادبیات ملی » خوانده میشدــ پیوست (← آقیوز، ص 122ـ123). همزمان با انتشار آثار داستانی نویسندگان ثروتِ فنون، داستاننویسانی نیز چون حسین رحمی گورپینار* و احمد راسم به خلق و انتشار داستان و رمان اشتغال داشتند (← همان، ص 140 بهبعد؛ رئیسنیا، ج3، ص 288 بهبعد).پس از اعلان مشروطیت دوم، بار دیگر فعالیتهای ادبی از سرگرفته شد. از جمله، گروهی از نویسندگان و شاعران جوان هوادار شیوه ادبیات جدیده گرد هم آمدند و در صفر 1327 با نام انجمن فجر آتی با تأکید بر اصل «شخصی و محترم بودن هنر» ابراز موجودیت کردند و در حدود یازده ماه پس از آن هم با انتشار «فجر آتی انجمن ادبیسی بیاننامهسی» (بیانیه انجمن ادبی فجر آتی) در مجله ثروت فنون، که ارگان این انجمن شده بود، اصول مورد قبول و اهداف آن را با امضای 21 شاعر و نویسنده منتشر کردند (← بانارلی، ج 2، ص 1092ـ1094؛ قاراتاش، ص 156ـ157؛ د.ا. د. ترک، ذیل i (t((" "Fecr-؛ نیز ← فجرآتی*). لیکن انجمن در فضای پرکشمکش سالهای پس از انقلاب مشروطیت دوم فقط تا اواخر 1330 دوام آورد. نویسندگان داستان و رمانِ جریان ناپایدار فجرآتی، از جمله جمیل سلیمان اَلْیاناقاوغلو و عزت ملیح دیوریم ، نویسندگانی کممایه ارزیابی شدهاند که از لحاظ فنون رماننویسی به اسلاف خود نرسیدند. آنان بهسان نویسندگان ادبیات جدیده عمومآ شیوهای واقعگرایانه ـ ناتورالیست را ترجیح دادند و قهرمانانشان نیز شخصیتهایی رمانتیک بودند (← قدرت، 1977، ج 1، ص 356ـ373؛ آقیوز، ص 161؛ د.ا. د.ترک، همانجا).3. دوره ادبیات ملی. این جریان یا جنبش ادبی پس از پیروزی مشروطیت دوم و تحولات سیاسی و اجتماعی ناشی از آن و به موازات جنبش سیاسی ـ فرهنگی پانترکیسم و در پیوند با آن شکل گرفت (← قدرت، 1970، ج 2، ص 11؛ د.ا. د. ترک، ذیل "Mill(( edebiyat ak(m("). اگرچه در دهههای منتهی به مشروطیت دوم، حرکتهایی با ویژگیهای جنبش ادبیات ملی، ایجاد شده بود ()دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Milli edebiyat")، اما عمر سیفالدین (متوفی 1338) نخستین بار اصطلاح ادبیات ملی را مطرح کرد و با نوشتن سلسله مقالاتی باعنوان «ینیلسان» (زبان نو) در 1329 در مجله گنج قَلَمْلر (قلمهای جوان)، که در سلانیک منتشر میشد، این ادبیات را پی افکند. او پدید آوردن ادبیات ملی را نیازمند به زبان ملی میدانست که با تصفیه زبان نوشتاری از ترکیبات و تعبیراتِ ساخته شده بر اساس دستور زبانهای فارسی و عربی، تحقق مییافت و این امر با نزدیک کردن آن به زبان گفتگو، ترجیحآ گویش ترکی استانبولی، به دست میآمد (← بانارلی، ج 2، ص 1101ـ1102؛ قراعلی اوغلو ، ج 3، ص 498ـ501،504ـ507، 551ـ555). هواداران زبان نو و ادبیات ملی، به موضع افراطی نویسندگان و شاعران وابسته به جنبشهای ثروتِ فنون و فجر آتی در جهت منحرف کردن زبان ترکی از مسیر طبیعی آن، انتقاد میکردند. به نظر آنان با ترکی کردن زبان نوشتار، امکان پیوند یافتن با تودههای مردم بیشتر بود (د. ترک، ج 32، ص 163). البته ثروت فنونیها و فجریها آثار هنری را برای مردم سراسر جهان میدانستند و ملی کردن ادبیات را ناممکن میپنداشتند. از نظر آنان زبان نوی پیشنهادی، در نهایت میتوانست یک زبان علمی باشد و ادبیات مورد نظر جنبش ادبیات ملی جنبه نژادگرایانه داشت ()دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، همانجا).مدتی بعد، بعضی از وابستگان جنبش فجر آتی به جریان ادبیات ملی پیوستند و این جریان در پرتو حمایت جمعیت اتحاد و ترقی، که قدرت را در اختیار داشت، بیش از پیش توسعه یافت و به جریان ادبی بیرقیبی تبدیل گردید (← د.ترک؛ د.ا.د. ترک، همانجاها).هدف دیگر جنبش ادبیات ملی مخاطب قرار دادن تودههای شهری و روستایی سراسر کشور بود که در نتیجه آن وجه دیگر ادبیات ملی ــکه از آن به عنوان ادبیات مملکت و ادبیات آناطولی سخن میرودــ پدید آمد (← قدرت، 1970، ج 2، ص 11ـ13). داستانهای کوتاه و رمان در انعکاس زندگی تودههای مردم، از شعر و نمایشنامه موفقتر بودند (← د.ترک، ج 32، ص 168). برای نمونه، مملکت حکایهلری (داستانهای ]کوتاه[ مملکت) اثر رفیق خالد کارای* اهمیت دارد که حاصل دوره تبعیدش به آناطولی در دوره حاکمیت جمعیت اتحاد و ترقی است (آقتاش ، ص 36ـ39، 63؛ برای آثار کارای ← همان، ص 283ـ285؛ )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Memleket hik(yeleri"). فنون قصهنویسی در داستان کوتاه و رمان در دوره ادبیات ملی پیشرفت کرد و تجربههای جدیدی در زمینه داستاننویسی صورت گرفت (قدرت، 1970، ج 2، ص 14). در دوره ادبیات ملی ــکه برای آن دورههای تاریخی متفاوتی بین 1326 (1287ش)/1908 تا 1319ش/1940 ذکر کردهاندــ تا دهه دوم دوران جمهوریت ادامه یافت (← آرگونشاه، 2005، ص 179ـ180؛ چتیشلی ، ص 128ـ129).در این دوره داستانها و رمانهای بسیاری نوشته شد که نویسندگان بعضیاز آنها از ادامهدهندگان شیوههای داستاننویسی دوره تنظیمات، ادبیات جدیده و فجر آتی بودند. برخی نویسندگان نیز به هیچیک از این شیوهها وابسته نبودند و شماری نیز به جریان ادبیات ملی تعلق داشتند (← چتیشلی، ص 211ـ212؛ برای نویسندگان جریان اخیر ← بانارلی، ج 2، ص1103ـ1108، 1201ـ1215؛ قراعلی اوغلو، ج 3، ص 711ـ739).4. دوره جمهوری. بنیانگذاری جمهوری در 1302ش/ 1923 در ترکیه، بهسبب آنکه سرآغاز دورهای جدید ــنه تنها به لحاظ سیاسی و تاریخی، بلکه حتی فرهنگی ــ در آن کشور است، سرآغاز ادبیات نو ترکی به شمار میرود (د.اسلام، چاپ دوم، ج 10، ص 720). داستان و رماننویسی در این دوره در چهار مرحله بررسی میشود :الف) از اعلان جمهوریت در 1302ش/1923 تا آغاز جنگ جهانی دوم. اصلاحات و تحولات صورت گرفته در این دوره تکحزبی (← ترکیه*، بخش :2 تاریخ سیاسی؛ حزب*، بخش :4 در ترکیه؛ جمهوریخواه خلق*، حزب) خواه ناخواه در ادبیات، بهویژه در داستان و رمان تأثیر گذاشته است. گذشته از نویسندگان جنبشهای ادبی پیشین، داستاننویسان و رماننویسان جدیدی پا به عرصه ادبیات گذاشتند و شمار و شمارگان داستانها و رمانهای منتشر شده افزایش یافت. در این دوره چهارده رمان از خالده ادیب آدیوار*، هفت رمان از یعقوب قدری، از خاندان قرهعثمان اوغلو*، چهارده رمان از رفیق خالد کارای، 22 رمان از آکا گوندوز ؛ و هفده رمان از رشاد نوری گونتکین* انتشار یافت. آغاز فعالیت این نویسندگان در دوره مشروطیت بود و آثار دوره کمالشان در دوره جمهوری منتشر شد (د. ترک، ج 32، ص 192). یعقوب قدری در نُه رمان خود مراحل مختلف تحول ترکیه از دوره تنظیمات تا دهه 1330ش/1950 و به عبارت دیگر از دوران حکومت عثمانی به دوران جمهوری را چنان نظاممند به تصویر کشیده که انصار ییلماز تحولات اجتماعی ترکیه را در طی بیش از یک قرن بر اساس همان رمانها بررسی کرده است (← ییلماز، 2008).از دیگر نویسندگان این دوره حسین رحمی گورپینار*، خالدضیاء عشاقیزاده، ممدوح شوکت اسندل (متوفی 1331ش) و پیامی صفا (متوفی 1340ش) هستند. شهرت اسندل بیشتر بهسبب داستانهای کوتاه اوست (← انگیناون، 2007الف، ص 314ـ315). او که نخستین مجموعه داستانهای کوتاه خود را در 1304ش منتشر کرد، پیشاهنگ نوشتن داستانهای کوتاه به سبک و شیوه چخوف و نیز پیشگام زبان نوشتاری نو در داستاننویسی ترکیه به شمار میآید (← کلاهلیاوغلو اسلام ، ص 332). پیامی صفا هم که یکی ازپرکارترین نویسندگان ترکیه و استاد رمان روانکاوانه در ادبیات ترکی (قاباقلی، ج 3، ص 403) است، پارهای از داستانهای خود را در دوره مشروطیت دوم و دورههای اول و دوم جمهوری منتشر کرده است (← )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Safa, Peyami").ب) از اوایل جنگ جهانی تا کودتای نظامی 6 خرداد 1339/27 مه 1960. در دهه 1320ش/1940، ملیگرایی جای خود را به واقعگرایی اجتماعی داد و تمایلات سیاسی و آرمانهای اجتماعی روشنفکران ترک متنوع شد. نوع ادبی داستان و رمان روستا با آثار داستانی نویسندگان روستازاده وارد مرحله تازهای شد. رمان روستای ما ، نوشته محمود مقال (سال انتشار: 1329ش/1950) که به چندین زبان، از جمله فارسی ترجمه شده است (ترجمه ع. ا. دیانت و ر. انزابینژاد)، در رأس چنین آثاری قرار دارد (← ایشیق ، ذیل "Makal, Mahmut"؛ انگیناون، 2007الف، ص 347؛ گوندوز ، ص 438ـ439).اورخان کمال*، کمال طاهر*، صباحالدین علی*، فقیر بایقورت* و یاشار کمال* از دیگر نویسندگانی هستند که داستانها و رمانهایی درباره روستاها نوشتهاند (← د.ا. د.ترک، ج 35، ص 162ـ163). گذشته از این نویسندگان، که غالبآ چپگرا بودند و بر اساس شیوه واقعگرایی اجتماعی مینوشتند، نویسندگانی چون سعید فائق عباسی یانیق*، عبدالحقِ شناسی حصار*، احمد حمدی تَنپنَر* (تانپینار) در پی راهیابی به ناخودآگاه انسان برای جستجوی حقیقت وجودی او بودند (← )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی، ج 7، ص 344). سعید فائق که بهسبب پدید آوردن داستانهای کوتاه مشهور شدهاست (انگیناون، 2007الف، ص 320)، داستانش را نه بر اساس مبارزه طبقاتی و تنازع بقا، بلکه بر پایه عشق به زندگی و انسانها و خوشبختیهای کوچک نوشته است (← د. ا. د. ترک، ج 17، ص 498). تانپینار هم ارزشهای غربی و شرقی را در رمانهای خویش درهم آمیخته است (د. اسلام، ج 10، ص 720؛ در مورد داستانها و رمانهای وی ← قاباقلی، ج3، ص218ـ220؛ گوندوز، ص426ـ432؛ انگیناون، 2007الف، ص330ـ336؛ د.ا.د.ترک، ج 35، ص 162). نویسندگانی چون وسعت بنر (1301ش ـ1384ش) و فرید ادگو در جستجوی شگردهای متفاوت برای جانشین کردن نوع رمان روستا بودند (د. اسلام، همانجا). جواد شاکر قباآغاچلی ، معروف به هالیکارناس بالیقچیسی (ماهیگیر هالیکارناس) موضوعات داستانهای کوتاه و رمانهای خود را از دریا و زندگی پرماجرای ماهیگیران دریای مدیترانه گرفته و زندگی دریانوردان معاصر خود را با جهان اساطیر پیوند زده است (← قاباقلی، ج 3، ص 603ـ605؛ انگیناون، 2007الف، ص 317؛ گوندوز، ص 456ـ457؛ )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Kabaag(a(l(, Cevat( akir"؛ نیز ← هالیکارناس بالیقچیسی*). عزیزنسین*، طنزپرداز مشهور ترک، هم بسیاری از داستانهای کوتاه و رمانهای خود را در همین دوره و دوره بعدی انتشار داد (← گوندوز، ص 437ـ438؛ )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Nesin, Aziz").ج) از کودتای نظامی 1339ش/ 1960 تا کودتای 21 شهریور 1359/12 سپتامبر 1980. در طول دو دهه جامعه ترکیه دستخوش بحرانهای سیاسی و جنبشهای دانشجویی و درگیریهای خونین بود (← )دایرةالمعارف جمهوریت( ، ج 2، ص 380 به بعد). در این دههها، شعار «هنر برای مردم» اهمیت یافت. توجه به گذشته و کوشش برای ایجاد ارتباط با آن، معمولا با درونمایهها و مضامین انقلابی همراه بود. مسائل اجتماعی و راه حلهای مختلف عقیدتی و سیاسی برای آنها، به گونهای در ادبیات بازتاب مییافت که سیاست و ادبیات را جداییناپذیر مینمود (د. اسلام، همانجا). ادبیات روستا با داستانهای کوتاه و بلند و رمانهای فقیر بایقورت، شوکت ثریا آیدمیر و یاشار کمال ادامه یافت، اما اکثر نویسندگان به درونمایههای زندگی شهرنشینان، از جمله کارگران ترک، گرایش یافتند و به موضوعات اجتماعی از جمله مسائل ناشی از مهاجرت و از خودبیگانگی توجه کردند (← همان، ج 10، ص 721). یوسف آتیلگان ، تحسین یوجل ، سلیم ایلری ، ندیم گورسل و اورخان پاموک معدودی از نویسندگان بسیارِ این دورهاند که دردهههای بعد هم اثرآفرینی کردند (← کلاهلی اوغلو اسلام، ص 343؛ گوندوز، ص 379ـ380، 404، 490، 495، 505).نویسندگان زن نیز در همین دوره و دهههای بعد داستانهای کوتاه و بلند و رمانهای فراوانی پدید آوردند (← انگیناون، 2001، ص 268ـ281؛ کلاهلی اوغلو اسلام، ص 351ـ355؛ )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Hik(ye" و "Kad(n yazarlar"). آنان ضمن پرداختن به بحرانهای اجتماعی و مناسبات خانوادگی، مسائل خاص زنان را نیز در آثار خود مطرح کردند (← )دایرةالمعارف زبان و ادبیات ترکی(، ذیل "Hik(ye"). برخی از آنان عبارتاند از: نزیه مریچ ، عدالت آغااوغلو، لیلا اربیل ، فروزان، سوگی سویسال ، آیلاقوتلو ، تومریس اویار ، آیسل اوزآقین ، پینار کور ، نازلیارای و لطیفه تکین (← د.اسلام، همانجا).د) دهههای پس از 1359ش/1980. چیدم بالیم ادبیات ترکی دهه 1340ش/ 1960 را متنوعتر و کثرتگراتر از مجموعهای از یک رشته باورها، موقعیتها و مکتبهای عقیدتی میداند (← همانجا). کلاهلیاوغلو اسلام (ص 342ـ346) نویسندگان پرشمار پس از 1339ش/1960 ترک را با توجه به درونمایه و ساختار و شگرد آثارشان به گروههای زیر تقسیم کرده است :1. آزمایندگان بیان پسامدرن . یوسف آتیلگان از نخستیننویسندگانی است که در جستجوی یافتن شیوههای بیان نو، از بعضی وجوه پسامدرنیسم در رمانها و داستانهای کوتاه خود استفاده کرده است. دیگر نمایندگان این گروه عبارتاند از: اوغوز آتای (متوفی 1356ش)؛ نازلی ارای، ممتازترین نویسنده رئالیسم جادویی در ادبیات ترکی؛ سلیم ایلری که به موقعیت اجتماعی قهرمانان داستانش پرداخته است؛ مرادخان مونگان(1334ش) که ضمن اهمیت دادن بهظرافت و ریزهکاریهای داستان و تعقیب ارزشهای از دست رفته، گاه برای نشان دادن آشفتگی روانی انسانها از جملههای درهم ریخته استفاده کرده است.عثمان گوندوز (ص 494 به بعد) هم در بررسی رمان ترکی با گرایشهای مدرن و پسامدرنِ سالهای پس از 1359ش/1980 از شماری از رماننویسان ترک چون پینارکور، بیلگه قاراسو ، عدالت آغااوغلو، اینجی آرال ، بوکت اوزونار ، ندیم گورسل و اورخان پاموک نام برده و به بررسی آثارشان پرداخته است. پاموک با انتشار رمانهایی چون نام من سرخ (1377ش)، برف (1381ش) با بهکارگیری شگردها و ابداعات بیانی و نوآوریهای ناشی از نگرش پسامدرنیستی خود، تحولات شایستهای در رمان ترکی پدید آورد و جوایزی در ترکیه و جهان به دست آورد که عمدهترین آنها نوبل ادبیات 1385ش/ 2006 بود (← انگیناون، 2007الف، ص 403ـ409؛ گوندوز، ص 505ـ508؛ برای انعکاس اعطای جایزه نوبل به پاموک ← دهباشی، ص 495؛ زراعتی، ص 512).2. آزمایندگان مفهوم انتزاعی . در این شیوه آنچه اهمیت مییابد نه خود رویداد، بلکه آثار و تداعیهای آن در ذهن است. شخصیتهای محوری داستان غالبآ مردمانی سرخورده، به ستوه آمده، بیایمان، ناامید و جامعهگریزند. به کار گرفتن واژگان مجرد، مفاهیم مجازی، توسل به مبالغه، درهم ریختن ساختار دستوری جمله برای دستیابی به مفاهیم و شگردهای بیانیِ نو از ویژگیهای این شیوه است. لیلا اربیل، فرید ادگو و تومریس اویار از داستاننویسان این شیوهاند که از همان نسل آزمایندگان بیان پسامدرن محسوب میشوند (← کلاهلیاوغلو اسلام، ص 346ـ348).3. نوسنّتگرایان . با این جریان که از دهه 1340ش/ 1960 به بعد در مقابل نوگرایی پدید آمد، داستاننویسانی چون راسم اوزدناورن ، دورالی ییلماز ، شوکت بولوت ، مصطفی قوتلوو حسین سو گرد آمدند. نوسنّتگرایان از یک سو، مفاهیمی چون بومی بودن ، ورای عقل ، ناخودآگاه ، حس ششم، حس و شهود را در مقابل مفاهیم و اصطلاحات مدرنیستیِ وابسته به فنّاوری و علم و عقلگرایی، مطرح کردند و از این رو به پسامدرنیسم نزدیک شدند و از سوی دیگر از هنجارهای اخلاقی و دینی و سنّتی پیروی کردند (همان، ص 348ـ351).رمانهای خیالانگیز ، علمی ـ تخیلی و پلیسی نیز انواع دیگر رمان است که نویسندگانی چون انیس باتور ، احسان اوکتای آنار ، حکمت تمل آقارسو ، کورشاد باشار ، الیف شفق و فاروق اویار آثاری در آن زمینهها پدید آوردهاند (← گوندوز، ص 509ـ510؛ انگیناون، 2007الف، ص 422).منابع : محمدطاهر بروسهلی، عثمانلی مؤلفلری، استانبول 1333ـ1342؛ محمد ثریا، سجل عثمانی، استانبول 1308ـ1315/ 1890ـ1897، چاپ افست انگلستان 1971؛ اسماعیل حبیب ]سهووک[، تورک تجدد ادبیاتی تاریخی، استانبول 1340؛ علی دهباشی، «اورهان پاموک نویسندهای پست مدرن»، بخارا، سال 9، ش 9 (آذر ـ دی 1385)؛ رحیم رئیسنیا، ایران و عثمانی در آستانه قرن بیستم، تبریز 1374ش؛ ناصر زراعتی، «پاموک و ماجرای جایزه نوبل»، بخارا، سال 9، ش 9 (آذر ـ دی 1385)؛ فهرسالمطبوعات الترکیةالعثمانیةالتی اقتنتها دارالکتب القومیة منذ انشائها عام 1870 حتی نهایة عام 1969م، ]قاهره[ : الهیئةالمصریة العامةللکتاب، 1982ـ1983؛(erif Akta(, Refik Halit Karay, Ankara 2004; Kenan Aky(z, Modern T(rk edebiyatnn ana (izgileri, Ankara 1995; H(lya Argun(ah, "Milli edebiyat", in Yeni T(rk edebiyat el kitab (1839-2000), ed. Ramazan Korkmaz, : . Ankara: Grafiker, 2005; idem, "Tanzimat'tan( me(rutiyet'e T(rk roman(", T(rkiye ara(trmalar literat(r dergisi, vol. 4, no. 8 (2006); Yunus Balc(, "Yenile(me zihniyeti bak(m(ndan Tanzimat roman(n(n anlam(", in T(rkler, ed. Hasan Cel(l G(zel, Kemal (i(ek, and Salim Koca, vol. 15, Ankara: Yeni T(rkiye Yay(n(lar(, 2002; Nihad S(mi Banarl(, Resimli T(rk edebiy(t t(rihi, I(stanbul 1971- 1979; Necat Birinci, Edebiyat (zerine incelemeler, I(stanbul 2000; I(smail (eti(li, "I(kinci me(rutiyet d(neminde ortaya ((kan fikr((, siyas( hareketler ve T(rk edebiyat(na yans(malar(", in II. me(rutiyet d(nemi T(rk edebiyat, Ankara: Ak(ag(, 2007; Cumhuriyet ansiklopedisi: 1923- 2000, ed. Hasan Ersel et al., I(stanbul: Yap( Kredi Yay(nlar(, 2003; EI2, s.v. "Turks. III. 5: modern Turkish literature" (by (ig(dem Bal(m); I(nci Engin(n, Cumhuriyet d(nemi T(rk edebiyat, I(stanbul 2007a; idem, Yeni T(rk edebiyat ara(trmalar, I(stanbul 2001; idem, Yeni T(rk edebiyat: Tanzimat'tan cumhuriyet'e (1839-1923), I(stanbul 2007b; Cafer Gariper, "Yenile(menin ba(lang(c( ve (nc(leri", in Yeni T(rk edebiyat el kitab, ibid.; Osman G(nd(z, "Cumhuriyet d(nemi T(rk roman(", in ibid., G(zel yazlar: romanlar, ed. I(smail Parlat(r et al., Ankara: T(rk Dil Kurumu, 1999; (mer Faruk Huyug(zel, Halit Ziya Usaklgil, Ankara 2004; I(hsan I((k, T(rkiye yazarlar ansiklopedisi, Ankara 2004; Ahmet Kabakl(, T(rk edebiyat, I(stanbul 1965-1966; Seyit Kemal Karaaliog(lu, T(rk edebiyat tarihi vol.3, I(stanbul 1985; Turan Karata(, Ansiklopedik edebiyat terimleri s(zl(g((, Ankara 2004; Zeynep Kerman, "Servet-i F(nun edebiyat(", in T(rkler, ibid; Ramazan Korkmaz, Servet-i F(nun edebiyat(", in Yeni T(rk edebiyat el kitab, ibid; Cevdet Kudret, Edebiyatmzda hikaye ve roman: tanzimattan me(rutiyete kadar, vol. 1, I(stanbul 1977; idem, T(rk edebiyatnda hik(ye ve roman (1859- 1959), vol. 2, Ankara 1970; Ay(enur K(lahl(og(lu I(slam, "Cumhuriyet d(nemi T(rk hikayesi". in Yeni T(rk edebiyat el kitab, ibid; Rauf Mutluay, 100 soruda Tanzimat ve Servetif(nun edebiyat, I(stanbul 1988; idem, 100 soruda T(rk edebiyat, I(stanbul 1974; Orhan Okay, Bat medeniyeti kar(snda Ahmed Midhat Efendi, I(stanbul 2008; Mustafa (zbalc(, "Mehmet Rauf", in Servet-i F(nu(n edebiyat, Ankara: Ak(ag(, 2006; Atilla (zk(r(ml(, T(rk edebiyat tarihi, Ankara 2004; I(smail Parlat(r, Reca(-zade Mahmut Ekrem, Ankara 2004; Mehmet Rauf, Edeb( hatralar, I(stanbul 2008; Ahmed Hamdi Tanp(nar, 19'uncu asr T(rk edebiyat tarihi, I(stanbul 2003; TA, s. v. "T(rk edebiyat(, yeni", (by Kenan Aky(z); T(rk dili ve edebiyat ansiklopedisi, I(stanbul: Derg(h Yay(nlar(, 1976- 1998, s.vv. "Araba sevdas(" (by Mehmet Dog(an), "Aziz Ali Efendi" (by Ahmet Kabakl(), "Hasan Mellah yahut s(r i(inde esrar" (by I(nci Engin(n), "Hik(ye" (by I(nci Engin(n and Mustafa Kutlu), "Kabaag(a(l(, Cevat( akir" (by Mustafa Kutlu), "Kad(n yazarlar" (by Murat Uraz), "Karabibik" (by Zeynep Kerman)," Let(if-i rivay(t" (by I(nci Engin(n), "Milli edebiyat" (by Mustafa Kutlu), "Muhayyel(t" (by Ahmet Kabakl(), "Nesin, Aziz" (by Mustafa Kutlu), "Roman" (by I(nci Engin(n), "Safa, Peyami" (by Orhan S(ylemez), "Taa((uk-( tal'at ve f(tnat" (by Mustafa Kutlu), "Zehra" (by Cevdet Kudret), "Memleket hik(yeleri, "M(sa(meret na(me"; TDVI(A, s.vv. "Ahmed Midhat Efendi", "Aziz Ali Efendi", (by M. Orhan Okay), "Cezmi" (by Abdullah U(man), "Edebiy(t-( cedide", "Fecr-i A(t((", "Mill(( edebiyat ak(m(" (by M. Orhan Okay), "N(m(k Kemal", (by (mer Faruk Ak(n), "Hika(ye", "Roman"; Himmet U(, Nabiz(de Nazm:( air ve romanc, I(stanbul 2007; Halid Ziya U(akl(gil, Krk yl, ed. Nur (zmel Ak(n, I(stanbul 2008; Ensar Y((maz, Yakupnda T(rkiye'nin toplumsal deg(i(im Kadri'nin romanlar s(reci, I(stanbul 2008.ب) قفقاز و جمهوری آذربایجان. پس از استیلای روسیه بر قفقاز جنوبی در نیمه اول قرن سیزدهم/ نوزدهم، بهویژه بر بخش مسلماننشین شرق آن سرزمین، که در 1336/1918 جمهوری آذربایجان نامیده شد (← اشوینتوخوفسکی ، 1995، ص 4ـ7؛ آذربایجان در موج خیز تاریخ، مقدمه بیات، ص 8)، و در پی تماس جهان اسلام با تمدن اروپایی، گروهی از روشنفکران محلی پدید آمدند که غالبآ به شیوه اروپایی تحصیل کرده بودند (← اشوینتوخوفسکی، 1381ش، ص 35؛ اوقوموش ، ص 262ـ263).اسماعیلبیگ قوتقاشینلی (متوفی 1286) نخستین داستاننویس آذربایجان است که به سبک اروپایی نوشت. او که اشرافزاده و افسر ارتش روسیه بود، داستان )رشیدبیگ و سعادت خانم: داستان شرقی( را به زبان فرانسه نوشت که در 1251/1835 در ورشو به چاپ رسید (← ممتاز ، ص 385 بهبعد؛ احمدوف و همکاران، ص 154ـ155؛ )ادبیات ترکی آذربایجان( ، ج 3، ص 209؛ د. آ.، ج 3، ص 286). این داستان بعدها به زبان ترکی آذربایجانی ترجمه و در 1335ش در باکو منتشر و سپس تجدید چاپ شد (← ممتاز، ص 392؛ داداشزاده ، ص 116؛ )ادبیاتشناسی آذربایجان شوروی( ،ص 316، 474، 861؛ )ادبیات ترکی آذربایجان(، همانجا). این اثر از نظر نوع، مضمون و اسلوب، داستانی نو به شمار میرود. قوتقاشینلی، عشق را در داستانی منثور و در دایره مناسبات معیشتی زمان و مکان وقوع حوادث پرورانده است (← رستمووا و همکاران، ص 232). قهرمانان اصلی اثر در حقیقت نماینده جوانان آن زمان هستند. رشیدبیگ با آنکه در خانواده زمیندار قفقازی رشد کرد، دوستدار روستاییان و آرزومند آزادی و رفاه آنان بود. اثر وی دربردارنده اندیشههای نو درباره حقوق زنان است (← فیضاللّه قاسمزاده ، 1974، ص 185ـ189؛ آقپینار ، ص 49). افلاطون محمدوف(ص 59، 62) بر آن است که قوتقاشینلی در مقام آشنا کردن اروپاییان با جهان شرق بود و اثر وی را با آنکه به زبان فرانسه نوشته شده، متعلق به سرزمین آذربایجان ]قفقاز[ به شمار آورده است.میرزا فتحعلی آخوندزاده* (متوفی 1295) یکی دیگر از نویسندگانی است که با قوتقاشینلی آشنا بود و در زمینه مسائل سیاسی و فرهنگی با وی همراهی داشت (← آدمیت، ص 24ـ25) و هر دو عضو شعبه قفقاز انجمن جغرافیایی روس در سنپترزبورگ بودند ()ادبیات ترکی آذربایجان(، همانجا؛ )دایرةالمعارف ادیبان دنیای ترک( ، ذیل «آخوندزاده میرزا فتحعلی»). با توجه به یادداشتی که آخوندزاده در 1262 بر نسخهای از داستان قوتقاشینلی نوشته (← فیضاللّه قاسمزاده، 1974، ص 183ـ184)، این داستان محرک وی در نوشتن نمایشنامهها و تنها داستانش (← ادامه مقاله) بوده است (رستمووا و همکاران، همانجا؛ احمدوف، 1991، ص 193). آخوندزاده در به کارگیری انواع ادبی نو چون نقد ادبی و اجتماعی، نمایشنامه و داستان نه تنها در بین مردم قفقاز، بلکه در مشرق زمین و از آن جمله ایران، پیشتاز بوده است (← آدمیت، ص 3؛ آخوندزاده، 1349ش، مقدمه باقر مؤمنی، ص 9؛ د. ایرانیکا، ج 1، ص 736).آخوندزاده در 1273 داستان یوسف شاهین حکایه سی، یا، آلدانمیش کواکب (داستان یوسفشاه، یا، ستارگان فریب خورده؛ تربیت، ص 3) را به دنبال نمایشنامههای ششگانهاش، و همچون آنها به زبان ترکی آذربایجانی، نوشت و همگی را در مجموعه تمثیلات قاپیتان میرزا فتحعلی آخوندزاده، در 1277 منتشر کرد (← )تاریخ ادبیات آذربایجان( ، ج 2، ص 888؛ علییف ، ج 1، ص 7ـ8). این مجموعه را بعدها میرزا محمد جعفر قراجهداغی با توافق آخوندزاده، به شرط آنکه بدون سخنپردازی ترجمه شود (آخوندزاده، 1357ش، ص 182)، به فارسی برگرداند که در 1291 در مجموعهای به نام تمثیلات در تهران انتشار یافت (د. ایرانیکا، ج 1، ص 737). این مجموعه در چاپ اول با عنوان حکایت یوسفشاه سراج و فریفتن اهل قزوین ستارگان آسمانی را ترجمه شد ودر چاپهای بعدی نام آن به ستارگان فریب خورده تغییر کرد (برای متن ترجمه فارسی ← آخوندزاده، 1349ش، ص 451ـ490).ترجمه تمثیلات به فارسی به انتشار گستردهتر این آثار کمک کرد و حتی اصل ترکی آن را تحتالشعاع قرار داد (د. ایرانیکا، همانجا). خاورشناسان از دهه 1880/1300 به بعد، به ترجمه این اثر از فارسی به زبانهای اروپایی پرداختند (سولمانلی ، ص 244).آخوندزاده در آغاز داستان ستارگان فریب خورده آورده است که موضوع آن را از تاریخ عالم آرای عباسی، از حادثه «... دفع ]طبقه [ضالّه ملاحده...» در سال هفتم سلطنت شاهعباس اول (سال 1002؛ ← اسکندرمنشی، ج 2، ص 473ـ477) گرفته است (برای روایتهای دیگر از این حادثه ← منجم یزدی، ص121ـ 122؛ افوشتهیی، ص519ـ524؛ فلسفی، ج2، ص338ـ 344). از این رو ستارگان فریب خورده داستانی تاریخی به شمار میرود. در واقع، آخوندزاده با تزریق مضمون اجتماعی ـ سیاسی، تاریخ را برای بیان و تبلیغ آرمانهای خویش به کار گرفته و به عبارت دیگر دوره معاصر را در آیینه تاریخ منعکس نموده است. او با زبان طنز شاهعباس و مقامات درباری را نقد کرده است (← افندییف ، ص 247ـ248؛ فیضاللّه قاسمزاده،1974، ص 325 به بعد).محمدجعفر جعفروف (ص 18) این داستان را به سبب طرح جدیدی که از سازمان جامعه برای نیل به هدفهای عالی آزادی و تمدن جدید ارائه کرده، در مقایسه با نمایشنامههای آخوندزاده، گامی به جلو در راه نویسندگی او به شمار آورده است. داستان ستارگان فریب خورده، از نظر آرمان، مضمون و ویژگیهای شخصیتها با نمایشنامههای آخوندزاده مشابهتهایی دارد (← فیضاللّه قاسمزاده، 1974، ص 321). شکل داستان نیز به گونهای است که با اندکی تغییر به صورت نمایشنامه درمیآید. شاید دلیل اصلی کمحجمی داستان نیز به کار بردن فن نمایشنامهنویسی باشد که تفصیل را نمیپذیرد (← آخوندزاده، 1349ش، همان مقدمه، ص 53). داستان ستارگان فریب خورده بارها دستمایه تدوین فیلمها و نمایشنامهها شد (← ذکاوتی قراگزلو، ص 150، پانویس 1؛ سولمانلی، ص 244ـ245؛ آدمیت، ص 64ـ68). فیضاللّه قاسمزاده (1974، همانجا؛ همو، 1962، ص 242) آخوندزاده را بنیانگذار نثر جدید ادبیات ترکی آذربایجانی به شمار آورده است.پیشرفت رماننویسی پس از آخوندزاده دههها به تعویق افتاد (← میراحمدوف ، 1962ب، ص 556). نجف بیگ وزیروف* (متوفی 1305ش) که یکی از نخستین ادامهدهندگان سنّت ادبی آخوندزاده بود، در کنار چند نمایشنامه و آثار دیگر خود (← کامران محمدوف ، ص 11ـ14، 26، و جاهای دیگر)تنها دو داستان کوتاه نوشته که یکی از آنها قصه «آغیچی »(نوحهگر) است که در 1292 در روزنامه اکینچی چاپ شد. این قصه تنها نمونه داستان کوتاه واقعگراست که در فاصله نگارش ستارگان فریب خورده و داناباش کندنین احوالاتلاری (ماجراهای قریه داناباش؛ 1311ـ1312؛ ← ادامه مقاله) به زبان ترکی آذربایجانی نوشته شده است (← کامران محمدوف، ص 14ـ16؛ قارایف ، 1996، ص 379ـ380؛ )«تمدن :ادبیات خلاقی، فولکلور»( ، ص 357). اثر اخیر عمومآ داستان بلند (← میرجلال پاشایف ، 1962الف، ص 562، 584؛ حبیب بیگلی ، 1992، ص 96؛ همو، 1997، ص 200؛ قارایف،1980، ص 138) یا نخستین رمان اجتماعی روستا و در عین حال نخستین داستان اجتماعی در آذربایجان (قارایف، 1996، ص 240) قلمداد شده است. برخی بهادر و صونا، اثر دوجلدی نریمان نریمانوف* (متوفی 1304ش) را که جلد اولش در 1314/1896 و جلد دومش در 1317/1899 در بادکوبه منتشر شده است (علییف، ج 1، ص 29، 33)، نخستین رمان آذربایجان به شمار آوردهاند (← میرجلال پاشایف، 1962ب، ص 727؛ میرجلال پاشایف و حسینوف ، ص 96؛ احمدوف، 1991، ص 197؛ حبیب بیگلی، 1992، ص 11). هرچند نریمانوف خود آن را رمان کوچک نامیده است (← احمدوف، 1991، ص 198؛ برای خلاصه و موضوع این اثر ← عارف ، 1967ـ1968، ج 1، ص 403ـ405؛ دوبینسکی ـ موخادزه ، ص 26ـ31؛ احمدوف، 1991، ص 197؛ زمانوف ، ص 190ـ 191).در هر حال، نوع رمان جدید در ادبیات ترکی آذربایجانی دیرهنگام پدید آمد. به نظر کارپات (ص 50) ادبیات ملی روس الگویی برای کشورها و اقوام دیگر روسیه، از جمله ترکان مسلمان قفقاز، شد. بیشتر نویسندگان دهههای بعد آذربایجان نیز تربیتشدگان مؤسسات عالی آموزشی گرجستان و دانشگاههای روسیه و در نتیجه تحت تأثیر مستقیم ادبیات روسی بودند (برای نمونه ← زمانوف، ص 131 به بعد؛ حبیب بیگلی، 1992، ص 16ـ17). اما تحولات اقتصادی در شهرهای مسلماننشین قفقاز جنوبی، بهویژه باکو، نیز زمینهساز دگرگونیهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و تحولاتی در ترکیب جمعیت شهری شد و در نتیجه قشری از روشنفکران آشنا با تمدن و فرهنگ اروپایی پدید آمد ()← «پیشرفت مناسبات سرمایهداری در دوره پس از اصلاحات»( ، ص 256ـ260؛ آقپینار، ص 63). توسعه مدارس جدید و افزایش شمار دانشآموزان (← میراحمدوف، 1962الف، ص 367ـ378؛ )«تمدن: وضع آموزش و پرورش»( ، ص 321ـ335؛ حسینووا و همکاران، ص 192 به بعد) و پدید آمدن مطبوعات ترکی و روسیزبان در آن سامان در اواخر قرن سیزدهم/ نوزدهم و توسعه و شکوفایی روزنامهنگاری (← جراید*، بخش :8 قفقاز)، این سرزمین را به کانون اصلی آفرینش و انتشار داستانهای کوتاه و بلند و رمان تبدیل کرد و بدین ترتیب مرکز فرهنگی وانتشاراتی از تفلیس، پایتخت سیاسی ـ اداری قفقاز، به باکو انتقال یافت (← آقپینار، ص 62ـ63).به گفته قُلیخلیلوف (ص 68ـ69)، تا 1338/1920 که آذربایجان به عنوان یکی از جمهوریهای اتحاد جماهیرشوروی شناخته شد، بیش از بیست رمان ترکی در آنجا نوشته و منتشر گردید. او آثاری از قبیل سیاحتنامه ابراهیمبیک، اثر حاجی زینالعابدین مراغهای، مسالکالمحسنین اثر میرزا عبدالرحیم طالبوف، و سرگذشت یتیمان از میرزا اسماعیل آصف را نیز از جمله این رمانها ذکر کرده است. حال آنکه این رمانها به فارسی نوشته شده و حاجی ملا روحاللّه محمدزاده آنها را به ترکی آذربایجانی ترجمه و در 1329/1911 در باکو منتشر کرده است (علییف، ج 1، ص 83؛ نیز ← احمدوف، 1991، ص 196). به نظر قلیخلیلوف (ص 48)، رمان ارزنده سیاحتنامه ابراهیمبیک نه فقط در آذربایجان، بلکه در بسیاری از کشورهای خاور نزدیک به رشد نوع رمان کمک کرده است. او (ص 70ـ71، 80ـ81، 87ـ88؛ نیز ← سیاحتنامه ابراهیمبیگ*) رمانهای نوشته شده در اوایل قرن چهاردهم را، بهسبب کمحجمی، رمان کوچک نامیده و سیاحتنامه ابراهیمبیک، ماجراهای قریه داناباش و بهادر و صونا را در آفرینش رمان ملی معاصر آذربایجان دارای اهمیت خاص و پیشاهنگ رمان واقعگرا به شمار آورده است.دیگر داستان و رماننویسان آذربایجان پیش از پیوستن به اتحاد جماهیر شوروی عبارتاند از: رضا ذاکی، نویسنده ناکام قیز (دختر ناکام)، زواللی جواد (جواد بیچاره) و فدای عشق؛ آقا بابا یوسفزاده، نویسنده حیاتین قهری آلتیندا، یاخود خائنین صونی (زیر قهر زندگی، یا، فرجام خائن)؛ علی صبری قاسموف، نویسنده سولغون چیچک (گل پژمرده)؛ حاجی جبارزاده، نویسنده عاشقْ غریب؛ باقر جبارزاده، نویسنده بیر یتیمین نالهسی و یاخود قارداش قارداشه ایتدیگی خیانت (ناله یتیم، یا، خیانت برادر به برادر)؛ علی عباس مذنب ، نویسنده یوسف و زلیخا؛نعمت بصیر، نویسنده ایکی ناکام (دو ناکام؛ علییف، ج 1، ص 91، 103ـ104، 118، 132، 143، 153ـ 154). همه آثار یاد شده در فاصله 1327ـ1334 چاپ و منتشر شدهاند. در همین دوره، عبداللّه شائق رمانهای عصر مِزین قهرمانلاری (قهرمانان عصرمان) و ایکی مضطرب یا خود عذاب و وجدان (دو مضطرب، یا، عذاب و وجدان) و محمدسعید اردوبادی رمان بدبخت ملیونچی یا خود رضاقلیخان فرنگیمآب (میلیونر بدبخت، یا، رضاقلیخان فرنگیمآب) را منتشر کردهاند (← خلیلوف، ص 68ـ69). محل وقوع حوادث رمان اردوبادی شهر تبریز و موضوع آن وطنپرستی و ایراندوستی و معارفخواهی است، هرچند معارفخواهی در نهایت مغلوب جهالت میشود (← اردوبادی ، ج 1، مقدمه رئیسنیا، ص 36ـ42).همه رمانهای مذکور در یک سطح نبودند و حتی بیشتر آنها به مفهوم امروزی نوع رمان به شمار نمیروند. بسیاری از آنها از طریق اقتباس پدید آمدهاند و از چهارچوب ماجراهای معیشتی وعشقهای پرسوز و گداز فراتر نمیروند. بسیاری از این آثار از تأثیرات رمانهای عامهپسندی که در قرن سیزدهم/ نوزدهم در روسیه تداول داشته، به دور نبودهاند. با این همه، این گونه رمانها از نظر جبههگیری در برابر جهالت و عقبافتادگی، نقد مناسبات و اخلاق خان خانی، ترویج و تبلیغ علم، تمدن جدید، معارف، آزادی و انساندوستی دارای جنبههای مثبت بودهاند (← خلیلوف، ص 70ـ71).پس از استیلای بلشویکها بر جمهوری آذربایجان در 1299/1920 و حاکم شدن حزب کمونیست، در نظام اقتصادی واجتماعی و در نتیجه حیات فرهنگی تحولات عمیقی به وجود آمد (← قلییف ، ص 9ـ27). حزب کمونیست آذربایجان بهویژه از نیمه دوم دهه 1300ش، برای سازماندهی نویسندگان و شاعران و واداشتنشان به پذیرش مکتب واقعگرایی سوسیالیستی مبتنی بر مبارزه طبقاتی و پدید آوردن ادبیاتی فرمایشی ـ تبلیغاتی اقداماتی کرد (← موسایوا ، 2000الف، ص 235ـ240؛ همو، 2000ب، ص 343ـ344؛ زیناللی ، ص 40، 51ـ52؛ قارایف، 1996، ص 483ـ484؛ آقپینار، ص 74ـ75).بعضی نویسندگان چون عبدالرحیم حقوردییف* (متوفی 1287)، جعفر جبارلی*، جلیل محمد قلیزاده، یوسف وزیروف چمن زمینلی* و عبداللّه شائق* کوشیدند تا ضمن حفظ شخصیت خود، آثاری متناسب با حال و هوای موجود ودر عین حال درخور ذوق و جهانبینی خویش پدید آورند. از آن میان نویسندگانی چون حقوردییف بیش از دیگران با شعارهای ایدئولوژی حاکم سازگار شدند، در حالی که بعضی دیگر چون حسین جاوید کوشیدند آثاری در حیطه باورها و معیارهای خویش پدید آورند (← قارایف، 1996، ص 489؛ آقپینار، ص 75ـ76؛ رستمووا و همکاران، ص 342). البته ممیزی حزب حاکم از اواخر دهه 1300ش/1920 وظیفه هدایت نویسندگان را عهدهدار شده بود (← زیناللی، ص 51؛ عارف، 1967ـ1968، ج 1، ص 513ـ516). گروهی از نویسندگان، بهویژه نویسندگان پیشکسوت، با پرداختن به موضوعات تاریخی یا سرزمینهای دوردست، به نوعی از درگیری مستقیم با مسائل روز پرهیز میکردند؛ در حالی که نویسندگان نوپا به موضوعات معاصر علاقه نشان میدادند (← آقپینار، ص 76؛ رستمووا و همکاران، ص 352). با تشدید اعمال سیاست حزب حاکم در عرصه ادبیات و هنر در اواسط دهه 1310ش/1930 به نویسندگان پیشکسوتی چون جلیل محمد قلیزاده، محمدسعید اردوبادی*، عبدالرحیم حقوردییف، حسین جاوید*، یوسف چمن زمینلی و سیدحسین اتهاماتی وارد شد، از جمله اینکه نوشتههایشان پاسخگوی خواستهای روز نیست و در نهایت سه نویسنده اخیر کشته شدند (← موسایوا، 2000ب، ص 347، 349ـ350).داستاننویسی در سالهای دهه 1300ش به طور کلی بر داستان کوتاه متمرکز بود و داستانهای کوتاهی از نویسندگان قدیم، مانند جلیل محمد قلیزاده، حقوردییف، سلیمان ثانی آخوندوف*، جبارلی، عبداللّه شایق و یوسف چمن زمینلی منتشر شد (← علیاوغلو ، 1967الف، ص 112ـ120؛ خندان ، ص 61ـ62، 64).تقی شهبازی (سیمرغ) که در حزب سوسیال دموکرات کارگری فعالیت میکرد، در دهه 1300ش در کنار مقالات سیاسی ـ اجتماعی و ادبی، داستانهای کوتاهی نوشت که به صورت مجموعه چاپ و منتشر شدند. داستاننویسی وی در سالهای قبل و پس از 1300ش به دو دوره تقسیم میشود. در دوره اول داستانهایش از نظر موضوع و زبان بیشتر حال و هوای ملیگرایی دارند، در حالی که در دوره دوم ضمن حفظ سادگی و وضوح زبان، به صورت تبلیغاتی عمل میکنند (← علیاوغلو، 1967الف، ص 127ـ128).سیدحسین نیز داستانهای کوتاهی را که در این دهه نوشته بود، در مجموعههای )در راه زندگی نوین( (1928) و )بین دو زندگی( (1930) به چاپ رساند (علیاوغلو، 1967الف،ص 129). یاشار قارایف (1996، ص 490) انتشار این مجموعه داستانها را حادثه بزرگ دهه مزبور دانسته است. در میان داستانهای کوتاه سیدحسین، بیشتر به داستان )تاریخ یک کوچه( (1927) توجه شدهاست (برای متن اصلی آن ← )ادبیات ترکی آذربایجان(، ج 4، ص 363ـ367).نوقلمان دیگری در همان دهه داستانهای کوتاهی نوشتند که در دهههای بعدی شهرت بیشتری کسب کردند. این دوره در حقیقت دهه تجربهاندوزی در عرصه نثر با نگارش داستان کوتاه بودکه راه را برای داستان بلند و رماننویسی در دهه بعد گشود (علیاوغلو، 1967الف، ص 135ـ146).در دهه 1310ش/1930، نگارش آثار حجیم منثور برای بازنمایی مسائل ناشی از استقرار نظام جدید ضروری بود و پیشرفت و توسعه صنعت چاپ و نشر نیز زمینه فنی چاپ و انتشار سریع و وسیع آثار حجیم را فراهم آورد. نگارش و نشر داستان بلند و رمان در اوایل همین دهه آغاز شد (← همو، 1967ب، ص 321). الگوهای نویسندگان آذربایجانی در این مرحله رمانهایی چون چاپایف از دمیتری آندریویچ فورمانوف(1923؛ ← فرهنگ آثار، ج 2، ص 1427) و دُن آرام از میخائیل آلکساندروویچ شولوخوف (ج 1، 1928؛ همان، ج 3، ص 2017ـ2018) بود که به ترکی آذربایجانی ترجمه شده بود (← خندان، ص 34؛ موسایوا، 2000ب، ص 346؛ زیناللی، ص43؛ سیدوف ، 1967ج، ص 237). رمان )سربالاییها( ،نوشته ابوالحسن که در 1309ش/1930 منتشر شد، نخستین رمان جمهوری آذربایجان شوروی به شمار آمده است (سیدوف، 1967ج، ص 244؛ عارف، 1967ـ1968، ج 1، ص 56). محمد عارف این رمان را، که درباره جریان اشتراکی کردن است، بهویژه از نظر زبان و بیان نقد کرده است (← 1967ـ1968، ج 1، ص 56 به بعد). ابوالحسن در همان دهه سه مجموعه داستان کوتاه و در سالهای بعد داستانهای بلند و کوتاه دیگری به چاپ رساند (احمدوف، 1995، ص 139). میرجلال پاشایف، زاده روستای اندبیل (در نزدیکی تبریز)، فعالیت ادبی خود را با سرودن شعر، ترجمه شعر و داستان از روسی و گزارش داستاننویسی از اواخر دهه 1300ش آغاز کرد و چند مجموعه گزارش و داستان کوتاه وی در دهه 1310ش منتشر گردید (همو، 1998، ص 6). میرجلال نویسنده ماهری بود و در بیشتر داستانهایش از حادثهای پندآموز سخن گفته و نتیجهگیری اخلاقی را به عهده خواننده گذاشته است (عارف، 1967ـ1968، ج 1، ص 492). او نخستین رمان خود، )آدم زنده شده( ، را که سرنوشت یک خانواده کوچک روستایی در آستانه یک دگرگونی تاریخی است، در 1315ش/1936 منتشر کرد (← احمدوف، 1998، ص 6ـ8؛ همو، 1995، ص 333). این رمان مباحثاتی را در مطبوعات برانگیخت: منتقدانی چون جعفر جعفروف آن را ابتدایی و سطحی دانستند؛ لیکن بعضی دیگر چون محمد عارف انتشار آن را حادثهای مثبت در داستاننویسی ادبیات ترکی آذربایجانی قلمداد کردند (← علیاوغلو، 1967ب، ص 325؛ عارف، 1967ـ1968، ج 1، ص 51ـ55). میرجلال )بیانیه یک جوان( را که با عنوان بهار به فارسی ترجمه شدهاست، در 1318ش نوشت. این داستان بلند درباره جنگهای داخلی در جمهوری آذربایجان در آستانه سقوط حکومت مساوات است (جعفر ، ص120ـ122) و پیوندها و شباهتهایی با رمان قبلی وی دارد (← علیاوغلو، 1967ب، ص 334).مهدی حسین نخستین رمان بزرگ خود به نام )خروشان( را در 1312ـ1315ش در سه جلد منتشر کرد (احمدوف، 1995، ص 284). این رمان درباره حوادث تاریخی ـ اجتماعی جمهوری آذربایجان است. نویسنده که خود شاهد حوادث رمان بوده، نوعی اصالت بدان بخشیده است. هرچند رمان بهسبب کمتجربگی نویسنده ضعفهایی هم دارد. داستان بلند کین و رمان طرلان نیز از آثار داستانی مهدی حسین در دهه 1310ش/1930 است (علیاوغلو، 1967ب، ص 327ـ 328، 342ـ343؛ سیدوف، 1979، ص 10ـ 13، 19، 22، 33).از آثار مهم دیگر چاپ شده در دهه مذکور، رمان تبریز مهآلود ، نخستین رمان تاریخی آذربایجان شوروی (قارایف، 1996، ص 492)، رمانهای )شهر رزمنده( (1938) و )باکوی زیرزمینی( ، از محمدسعید اردوبادی (← اردوبادی، ج 1، همان مقدمه، ص 26؛ قارایف، 1996) است. به هر روی نثر داستانی در این دوره رشد و تکامل زیادی یافت (← موسایوا، 2000ب، ص 343).نگارش داستان بلند و رمان در دوره جنگ میهنی (1941ـ 1945/ 1320ـ1324ش) موقتآ افول کرد، زیرا داستانهای کوتاه بهسبب کوچکی حجم و امکان چاپشان در مطبوعات سریعتر به دست خواننده میرسید و وظیفه بسیج کردن را که حزب و دولت به عهده نویسندگان گذاشته بود سهلتر بهجا میآورد (← نبییف ، 1967الف، ص 449ـ450؛ همو، 1967ب، ص 490ـ 495؛ قاسم قاسمزاده، ص 245). با این حال، چند داستان بلند و رمان نیز در همان سالها منتشر گردید، از جمله جلد اول رمان سه جلدی ساچلی (گیسدار)، داستانهای بلند ) مدال( (1942) و مهمان (1944) از سلیمان رحیموف* (← نبییف، 1967ب، ص 504، 511؛ قاسم قاسمزاده، ص260ـ262؛ عارف، 1980، ص129ـ137)؛ داستان بلند )پسران و پدران( (1942ـ1943؛ ← نبییف، 1967ب، ص 505) اثر ابوالحسن؛ داستانهای بلند فریاد (1944ـ1945؛ ← همان، ص 506؛ عارف،1980،ص152ـ157)و کمیسار (1942) از مهدیحسین (← نبییف، 1967ب، ص 496)؛ رمان )کتابِ گشوده((1944) اثر میرجلال (← همان، ص 511 ـ512؛ قاسم قاسمزاده، ص262)؛ و فصولی از رمان تاریخی درباره زندگی نظامی گنجوی بهنام )شمشیر و قلم( نوشته اردوبادی (←نبییف، 1967ب، ص 509؛ آخوندوف ، ص85ـ 93).رویدادهای ادبی و از آن جمله داستاننویسی در دهه 1310ش/ 1930 و در دوره جنگ جهانی دوم (1939ـ1945) بهطور کلی در چهارچوب شیوه واقعگرایی سوسیالیستی بود که از اواسط این دهه رسمیت یافته بود (← موسایوا، 2000ب، ص 347؛ عارف، 1967ـ1968، ج 1، ص 419ـ420). نثر دوره جنگ، به سادگی گرایید که اوج عاطفی و رمانتیک آن در آثاری چون )کوههای مسلح( و )تندیس یخین( انور محمد خانلو، آغری داغ ، )حکایت قهرمان و بلبل( و )سیل سارا را برد( الیاس افندییف مشاهده میشود (← قارایف، 1996، ص 496ـ497).در سالهای پس از جنگ، ادبیات و از جمله داستاننویسی رشد و توسعه یافت. دایره موضوعات انواع داستان، بهویژه رمان گستردهتر شد و آثاری درباره حیات معاصر و گذشته تاریخی در همین نوع پدید آمد (← علیاکبروف ، 2003ب، ص 177).تمایل به آفریدن نوعهای حجیم نثر، مانند دوره پیش از جنگ قویتر شد و رمان به نوع غالب و تعیینکننده تبدیل گردید و نمونههای نسبتآ کاملتری از آن پدید آمد (← سیدوف، 1967ب، ص 74). رمانهای مهمی هم از نویسندگان روس و اروپایی به زبان ترکی آذربایجانی ترجمه شد (← عارف، 1967ـ1968، ج 2، ص 363، 367، 371، 375، 378ـ379، 382، 384، 387، 390ـ391؛ علیاکبروف، 2003ب، ص179).برخی از داستانهای بلند این دوره عبارتاند از: محاربه اثر ابوالحسن، درباره میهنپرستی و از خودگذشتگی آذربایجانیها (← عارف، 1967ـ1968، ج 1، ص 211ـ216، 431)؛ ژنرال (1961) از حسین عباسزاده درباره ژنرال حَضی اصلانوف، قهرمانی که زاده شهر لنکران بود (← سیدوف، 1967الف، ص 265؛ رستمووا و همکاران، ص 358)؛ آبشرون (1947)، اثر تبلیغی درباره کارگران معادن نفت شبهجزیره آبشرون و پیشرفت صنایع و کشاورزی سوسیالیستی (سیدوف، 1979، ص 139؛ همو، 1967ب، ص 76ـ77)؛ رمانهای تازهشهر میرجلال، مینگه چویر عوض صادق؛ چیچکلی و داستان بلند گلشن علی ولییف، هر دو درباره زندگی و مسائل کُلْخوز ـ روستا (← عارف، 1967ـ1968، ج 1، ص 421ـ426؛ سیدوف، 1967ب، ص 78ـ79). جز آثار مذکور، رمانها و داستانهای بلند دیگری نیز چون )گرداب( ،)خانواده من( ، )در آغوش امواج( ، )سالها میگذرد( ، )سنگهای سیاه( ، )زندگی دوم( ، در همان سالها درباره کارگران نفت منتشر شده است (← خلیلوف، ص 106). در این دوره میرجلال داستان بلند )همسالانم((1946) را درباره روشنفکران شهری (سیدوف، 1967ب، ص 94)، اسماعیل شیخلی داستان بلند )کوهها صدا میدهند( (1951) را درباره یک معدن آهن و بایرام بایراموفداستان بلند )آدم یکه( (1953) را درباره سوءاستفاده از امکانات یک کلخوز (← همان، ص 123) نوشتند. ثابت رحمان هم که بیشتر کمدینویس بود، در کنار نمایشنامهها و داستانهای کوتاه و بلند خود، رمانهایی را منتشر کرد، از جمله بیوک گونلر(روزهای بزرگ؛ 1952) و نینا (1953) درباره فعالیت سیاسی زیرزمینی یک گروه سوسیال ـ دموکرات در آستانه انقلاب 1323/ 1905 در شهر باکو (← رحمان ، ج 1، مقدمه محمد عارف، ص 8ـ9؛ عارف، 1980، ص 216ـ218؛ آخوندوف، ص 139ـ141). این رمان به فارسی نیز ترجمه شدهاست. عمران قاسموف و حسن سیدبیگلی کتاب )در سواحل دور( را کهبا نام دور از میهن به زبان فارسی ترجمه شده، درباره مبارزه با فاشیسم در اروپا، در این دوره به چاپ رساندند (← عارف، 1967ـ1968، ج 1، ص 438ـ440؛ سیدوف، 1967ب، ص 98ـ100). سلیمان رحیموف، که از پرکارترین نویسندگان سالهای پس از جنگ است، در این دوره داستانهای بلند )آدمهای ما( (1949)، )پدر و پسر( (1949؛ ← سیدوف، 1971، ص 83؛ عارف، 1980، ص 232)، مهمان(1953) و رمانهای سهجلدی )ساچلی( و دو جلدی )در کوههای آغبولاق( و دو جلد از رمان شامو را منتشر کرد.رمان شامو که جلدهای سوم و چهارم آن در 1340ش/ 1961 و 1357ش/ 1978 منتشر شد (← احمدوف، 1995، ص 449ـ450)، بزرگترین رمان آذربایجان شوروی به شمار آمده است (← خلیلوف، ص 113)؛ قارایف (1996، ص 494) انتشار آن را حادثه مهمی در داستاننویسی خاور نزدیک به شمار آورده و آن را با رمانهای دن آرام و گذر از رنجها از آلکسی نیکولایویچ تولستوی درخور مقایسه دانسته است. درصورتی که محمد عارف (1967ـ1968، ج 1، ص 436ـ437) ضمن اشاره به نکات مثبت رمان، رحیموف را نویسندهای درازنویس دانسته است.این آثار، اگرچه کم وبیش ویژگیهای دوره گذار را دارند، سرآغاز مرحلهای نو در فرایند داستاننویسی آذربایجان شوروی محسوب نمیشوند (← قارایف، 1996، ص 497؛ )ادبیات ترکی آذربایجان(، ج 4، ص 354ـ355).در این دوره نویسندگان بهناچار رهنمودهای حزب حاکم و ممیزی پیگیر آن در عرصه ادبیات و هنر را مراعات میکردند (← عارف، 1967ـ1968، ج 1، ص 419ـ420؛ سیدوف، 1967ب، ص 127). با این همه، ادبیاتِ پس از جنگ و بهویژه داستان از توجه به حوادث جاری و بازنمایی آنها بازنماند و به رغم همه موانع گامهایی به پیش برداشت و در چنین اوضاعی بود که داستان کوتاه و بلند و خصوصآ رمان با طرح تصویر مثبت از جنبههای مختلف زندگی مردم وارد مرحلهای نو شد و آثار شایان توجهی در این زمینه پدید آمد (← اوقوموش، ص 268). البته به نظر محمد عارف (1967ـ1968، ج 1، ص 432) رمان در دوره گذار پاسخگوی مطالبات مردم نبود. یکی از علل ضعف داستان آذربایجان شوروی را باید در بسته بودن راه نقد جدّی در ادبیات آن دوره دانست که خود ناشی از نحوه نگرش به نظام جدید بود (← خلیلوف، ص 194؛ سیدوف، 1967ب، ص 92). به سبب نفوذ همین نگرش، نویسنده رمان ساچلی به دلیل انتقاداتی که در رمانش مطرح کرده بود، به تحریف واقعیت شوروی متهم شد (← خلیلوف، ص 194ـ196). به نظر محمد عارف (1967ـ1968، ج 1، ص 443) در این دوره، نویسندگان افراطی دشواریها را نشان ندادند و خلاقیت ادبی رو به ضعف نهاد (← علیاکبروف، 2003ب، ص 177ـ178).در نیمه دوم دهه 1330ش/1950 و پس از آن، با درگذشت استالین و برگزاری کنگره بیستم حزب کمونیست شوروی، تحولات و اصلاحات جدّی در رهبری حزب و دولت پدید آمد و فشار سیاسی کاهش یافت و نویسندگان و شاعران مطرود تبرئه شدند و آثار ممنوع اجازه انتشار یافت (← مددوف وهمکاران، ص 152ـ157). از سالهای نخست دهه 1340ش/ 1960، آثار این تحولات در ادبیات و داستاننویسی پدیدار شد (← اوقوموش، ص 269). داستاننویسان فرصت یافتند که تاحدودی زندگی واقعی مردم را به تصویر بکشند (← عارف، 1967ـ1968، ج 2، ص 456). بنابراین نویسندگان زیادی با مطالعه عمیق فرایندهای روی داده در جامعه و ارزیابی آنها آثار متفاوتی پدید آوردند (← علیاکبروف، 2003ب، ص 179). نگارش آثاری که به مسائل اساسی اجتماعی ـ سیاسی بیاعتنا نبودند، روزافزون و راه پیشرفت داستاننویسی بهتدریج گشوده شد. اگرچه آثار ستایشگر نظام حاکم هم در این دوره به فراوانی منتشر میشد، اما قدرت و تأثیر آنها در شکلبخشی فضای ادبی جامعه کاهش یافت و واقعگرایی ادبی از معیارهای افراطی حکومتی فاصله گرفت و ارزشهای انسانی بهتدریج جانشین ارزشهای تعریفشده حزب حاکم گردید؛ چنانکه نسلی از نویسندگان و شاعران جوان مستعد در دهه 1340ش/ 1960 به عرصه ادبیات وارد شد (← قارایف، 1996، ص 501ـ 502). ادبیات این نسل به مخالفت فرهنگی با حکومت شوروی تبدیل شد و زمینهساز جنبشهای بعدی گردید. در این دوره بعضی از نویسندگان قدیم نیز همچنان به اثرآفرینی ادامه دادند، نویسندگانی چون الیاس افندییف، نویسنده رمانهای )جوی بیددار( (1958) و )سه دوست در پشت کوهها( (1963؛ ← سیدوف، 1967الف، ص 248ـ254)؛ علی ولییف، نویسنده )خاطرات بوداغ( (1964؛ ← عارف، 1980،ص 237ـ338)؛ میرجلال نویسنده رمان )راهمان به کدام سوست؟( (1957؛ آخوندوف، ص170ـ 175) و مهدی حسین با رمان )رودهای زیرزمینی به سوی دریاها روان است( (1964ـ1965؛ ← سیدوف، 1967الف، ص 234ـ 235). میرزاابراهیموف (متوفی 1373ش)، که زاده یکی از روستاهای اطراف سراب بود، ضمن داشتن مقامات حزبی و دولتی، نمایشنامه و داستان نیز مینوشت (← ابراهیمووا ،ص 6 به بعد)، اما داستانهای کوتاه و بلند و رمانهای متعدد او دارای جهتگیری خاص سیاسی درباره ایران، بهویژه آذربایجان ایران، است.بعضی از نویسندگانی که از دهه 1330ش/ 1950 به عرصه ادبیات گام نهادند عبارتاند از: عیسی حسینوف نویسنده رمان )قلب سوزان( (1957)، داستان بلند )آدمهای خودی و بیگانه( (1959) و داستانهای بلند و بههم پیوسته )نوای نیلبک( و ساز (1966) درباره جنگ جهانی (← سیدوف، 1967الف، ص 269؛ احمدوف، 1995، ص 243)؛ بایرام بایراموف، از ممتازترین نمایندگان نسل سوم، با آثاری چون رمان )برگها( (1961)، داستان خزینه (1964)، درباره فعالیتهای باستانشناسان (← احمدوف، 1995، ص60؛ سیدوف، 1967الف، ص 246)؛ اسماعیل شیخلی نویسنده رمان )راههای جداشده از هم( (1956) و )کور دیوانه((1968). بکر نبییف (شیخلی، ج 1، مقدمه، ص 3ـ6)، شیخلی را یکی از نمایندگان ارزنده نثر آذربایجان شوروی دانسته است. یاشار قارایف (1996، ص 499) نیز )کور دیوانه (را نخستین اثر منتشر شده در آذربایجان شوروی دانسته که در آن ارزشهای ملی آشکارا در مقابله با ارزشهای طبقاتی است. فرمان کریمزاده، نویسنده داستان بلند )گردنه برف گرفته( (1971)، نیز براینخستین بار چهرهای منفی از حزب کمونیست نشان داد (← رستمووا و همکاران، ص 357، 360). فرمان کریمزاده در زندگی نسبتآ کوتاه خود دو رمان تاریخی )پل خداآفرین((1982) و )جنگ چالدران( را منتشر کرد که نخستین بار در1365ش/ 1986 در مجله آذربایجان (ش 6 و 7) به چاپ رسید، هر دو داستان با تاریخ ایران پیوند دارند (← احمدوف، 1995، ص 484)؛ عزیزه جعفرزاده، استاد تاریخ ادبیات دانشگاه دولتی باکو، سه رمان تاریخی به هم پیوسته درباره سه شاعر شروانی، سیدعظیم شروانی*، نشاط شروانی و عباس صحت* به چاپ رساند (← آخوندوف، ص 185ـ198). علی عیسی نجات، نگارنده )زندگی ترانه شده( (1980)، درباره زندگی میرزاشفیع واضح، است (← همان، ص 181ـ185). سیفالدین داغلی ، نیز )فرزند بهار( (1962) را درباره زندگی و خلاقیت جعفر جبارلی نوشت (← همان، ص 176ـ181؛ سیدوف، 1967الف، ص 276).داستان زندگی و مبارزات قاچاقنبی، از قاچاقهای (یاغیان) قفقاز نیز موضوع رمانهای تاریخی متعددی شده است که اهم آنها عبارتاند از: )آیینهدار( (1941) از سلیمان رحیموف؛ )به کوه زد( (دهه 1960) از حسن قاسموف؛ و )بر پشت اسب خاکستری( (1970) از جلال برگشاد ؛ )شاهینقفقاز( (1971ـ1975، 3ج) از سلیمان رحیموف (← آخوندوف، ص 219ـ230). از دیگر رمانهای تاریخی، )شمشیر آخته( (1981)، نوشته جلال برگشاد، درباره زندگی بابک خرّمدین است که با نام بابک به فارسی ترجمه شده است. عباس پناهی ماکویی هم درباره دوره مشروطه و تاریخ معاصر ایران رمانهای ستارخان (1957، که به زبان فارسی نیزترجمه شده) و )زندان مخفی( (1964؛ درباره مبارزه باسلطنت پهلوی اول) را نوشته است (← سیدوف، 1967الف، ص 278ـ280؛ آخوندوف، ص 161ـ168). از همین نویسنده رمانهای خیابانی (1979) و حیدرعمواوغلو (1985) پس از مرگ وی در 1971 منتشر شده است (← احمدوف، 1995، ص 385). محمود اسماعیلوف، استاد تاریخ، هم به رمان تاریخی روی آورد و خاقانی (1983) و قرایوسف (1991)،درباره زندگی قرایوسف ترکمان (دومین امیر قراقوینلو)، را نوشت.نسل جدیدی از داستاننویسان، نیز در دهه 1340ش/ 1960 داستاننویسی را آغاز کردند و آثاری متفاوت با آثار پیشینیان پدید آوردند. این نسل عمومآ تحصیل کرده بودند و بهسبب دانستن زبان روسی، با ادبیات ملل اتحاد شوروی و جهان آشنا شده بودند. در آثار آنان به زندگی مردم و هویت مهوری آذربایجان بیشتر پرداخته شد. نویسندگان نسل جدید تقریبآ از گرایشهای ایدئولوژیک فاصله گرفتند و با استفاده از فنون جدید داستاننویسی آثار واقعگرایانه نو خلق کردند (← آقپینار، ص 78ـ79)؛ آنان نگاه به انسان را عمق بخشیدند و ویژگیهای قهرمانان داستانهای آنها با ویژگیهای انسان شوروی کاملا متفاوت بود. این ویژگیها در آثار صابر احمدوف، اکرم ایلیسلی ، آنار ، الچین و عیسی ملکزاده مشاهده میشود (← رستمووا و همکاران، ص 359ـ360).بعضی از این نویسندگان، از جمله مقصود ابراهیم بیگوفو برادرش رستم ابراهیم بیگوف، ضمن نوشتن به زبان مادری خود، آثاری نیز در نوعهای رمان، داستانهای بلند و کوتاه و نمایشنامه به زبان روسی منتشر کردند که چگونگی معیشت، مسائل زندگی و جهانبینی مردم شوروی را بازتاب داده است (← آقپینار، ص80). از معروفترین داستاننویسان این نسل چنگیز حسینوف ، نویسنده داستان بلند )خواهر من((1962) و داستان کوتاه )تندیس در حال ذوب شدن((1964) است (← حسینوف، ص 17ـ22، 43ـ76). یکی از معروفترین آثار او که بارها با شمارگان بالا چاپ شده، رمان فاتالنی فاتالی (مسکو 1980) به زبان روسی است که بعدها با نام فتحعلی فتحی به زبان ترکی آذربایجانی (1987) به چاپرسید. این اثر درباره زندگی و روزگار میرزافتحعلی آخوندزاده است (← آقپینار، ص 79؛ احمدوف، 1995، همانجا). رمان از نظر ساختار و بیان و مضمون و اصول داستانپردازی نو است. حسینوف در این رمان تنها به تصویرگری و وصف نپرداخته بلکه حوادث و شخصیتها را تجزیه و تحلیل کرده است و از این نظر نگارش آن حادثهای جدید در رماننویسی تاریخی جمهوری آذربایجان به شمار میرود. عیواضوف (ص 183ـ185)فتحعلی فتحی را نه تنها در ادبیات آذربایجان شوروی، بلکه در رماننویسی اتحاد شوروی رویدادی درخور اعتنا دانسته است.اکرم ایلیسلی از نویسندگانی بود که به مسائل پشت جبهه در زمان جنگ بسیار توجه میکرد. داستانهای بلند او درباره حاصل زندگی و زحمت روستاییان است که زندگی شهری و تمدن ماشینی آن را انکار و نابود میکند (← رستمووا و همکاران، ص 361؛ احمدوف، 1995، ص 361). موضوع اکثر داستانهای بلند مولود سلیمانلی در روستا یا شهرهای کوچک روی میدهد و انتقاد اجتماعی تندی در آنها نهفته است (← ایلیسلی، ص320ـ385).یوسف صمداوغلو ــکه تا اواسط دهه 1360ش/ 1980 نویسنده داستانهای کوتاه بودــ رمان متفاوت، پیچیده، نمادین و خیالی )روز قتل( را به چاپ رساند (← آقپینار، ص80).این رمان به اعتباری رمان تاریخی است که تاریخ گذشته زادگاه نویسنده را با اواسط دهه 1360ش/ 1980 پیوند میدهد (← یوسفلی ، ص 163ـ165).الچین هم یکی از شناختهترین نویسندگان جمهوری آذربایجان است. او در داستانهایش بر آن بود تا موضوعات برگرفته از زندگی انسانهای ساده را با روانشناسی عمیق و بیان غنایی، به آثاری با ارزش زیباشناختی تبدیل کند (برای بعضی از داستانهای کوتاه او که آنها را از دهه 1340ش/ 1960 تا نیمه اول دهه 1360ش/ 1980 نوشته و منتشر کرده است ← الچین، ج 1، ص 18ـ240). او در رمان )حکم اعدام( ، که در 1368ش/ 1989 در مجله آذربایجان (ش 6ـ9) و نیز به صورت کتاب مستقلی چاپ و منتشر شد، تاریخ نیمقرن از دهههای 1300ش/ 1920 تا اواخر دهه 1350ش/ 1970 را بررسی کرده و از دست دادن هویت انسانی را به تصویر کشیده است (← همو، 1989، مقدمه عیسی اسماعیلزاده، ص 3ـ8).آنار با داستان بلند )بندر سفید( (1970) یکی از نویسندگان آذربایجان شوروی است. بهنوشته آقپینار (ص 79) آگاهیهای گسترده آنار امکان باریکبینی و تمرکز بر مسائل انسانی را به وی داده است. او با آنکه موضوعات و قهرمانان خود را از مردم کشورش برگزیده، از مرزهای ملی فراتر رفته و به مسائل جامعه بشری توجه کرده است.در اواسط دهه 1360ش/1980، به دنبال انتخاب میخائیل سرگییویچ گورباچف به دبیرکلی حزب کمونیست شوروی،دوره شفافسازی سیاسی آغاز شد که یکی از مشخصات آن کاهش ممیزی بود (← گورباچف، ص 4، 76 به بعد). در همین دوره توجه به ارزشهای انسانی افزایش یافت و انتقاد از حکومت و فسادِ راهیافته در آن و ناهنجاریهای موجود در جامعه با گذشت زمان علنیتر و شدیدتر شد و جنبش ملیگرایی و استقلالخواهی در جمهوری آذربایجان رشد یافت (← علیاکبروف، 2003الف، ص 506 به بعد). در دوره گذار از آذربایجان شوروی به جمهوری مستقل آذربایجان، ادبیات بار دیگر شعرمحور شد (← )«تمدن: ادبیات و هنر»( ، ص 463ـ464؛ اوقوموش، ص 273). در نیمه اول دهه 1370ش/ 1990 که به علت نبودن ثبات سیاسی، انتشار آثار ادبی کاهش یافته بود، باز هم چند اثر داستانی منتشر شد که اهم آنها عبارت بودند از: )دنیای محتضَرم( ، از اسماعیل شیخلی؛ )اتاق هتل( ، از آنار؛)دختر حکمران( از الیاس افندییف؛ آه، پاریس، پاریس! ازالچین؛ جهنم از عیسی حسینوف. رمانهای پلیسی چنگیزعبداللّهیف هم خوانندگان زیادی در جمهوری آذربایجان و خارج از آن داشت. علاقه به آگاهی از گذشته و قهرمانان تاریخی هم زمینهساز چاپ و انتشار چند رمان تاریخی شد، از جمله بابک از انورمحمد خانلی؛ باتمان قیلینج (شمشیر یک منی)از عاقل عباس؛ )شیطان سرخ( از عیسی ملکزاده؛ دنیانین آخری (پایان دنیا)، از آقشین بابایف ؛ )یادداشت خونین( از عارف عبداللّهزاده؛ میدان از علی امیرلی ؛ و )کوچ دادن( ، از محمد اوروج ()«تمدن: ادبیات و هنر»(، ص 464).منابع : فتحعلی آخوندزاده، الفبای جدید و مکتوبات، گردآورنده حمید محمدزاده، تبریز 1357ش؛ همو، تمثیلات، ترجمه جعفر قراجهداغی، تهران 1349ش؛ فریدون آدمیت، اندیشههای میرزافتحعلی آخوندزاده، تهران 1349ش؛ آذربایجان در موجخیز تاریخ: نگاهی به مباحث ملّیون ایران و جراید باکو در تغییر نام ارّان به آذربایجان 1298ـ1296 شمسی، با مقدمه کاوه بیات، تهران: شیرازه، 1379ش؛ محمدسعید اردوبادی، تبریز مهآلود، ترجمه رحیم رئیسنیا، تهران 1379ش؛ اسکندرمنشی؛ تادئوس اشوینتوخوفسکی، آذربایجان و روسیه (1920ـ 1905): شکلگیری هویت ملی در یک جامعه مسلمان، ترجمه کاظم فیروزمند، تهران 1381ش؛ محمودبن هدایتاللّه افوشتهیی، نقاوة الآثار فی ذکر الاخیار: در تاریخ صفویه، چاپ احسان اشراقی، تهران 1373ش؛ محمدعلی تربیت، دانشمندان آذربایجان، تهران 1314ش؛ محمدجعفر جعفروف، آخوندوف و صابر، ترجمه احمد شفائی، تهران 1356ش؛ علیرضا ذکاوتی قراگزلو، جنبش نقطویه، قم 1383ش؛ فرهنگ آثار: معرفی آثار مکتوب ملل جهان از آغاز تا امروز، به سرپرستی رضا سیدحسینی، تهران: سروش، 1378ـ1383ش؛ نصراللّه فلسفی، زندگانی شاهعباس اول، ج 2، تهران 1353ش؛ میخائیل سرگییویچ گورباچف، پراسترویکا: دومین انقلاب روسیه، ترجمه عبدالرحمان صدریه، تهران 1366ش؛ جلالالدین محمد منجمیزدی، تاریخ عباسی، یا، روزنامه ملاجلال، چاپ سیفاللّه وحیدنیا، تهران 1366ش؛H. Afandiyev, "XIX as(rin ikinji ya(rs(nda( adabiya(ti: A(ondov, badi`i nasri", inkh A(zarba(yja(n adabiyya(t ta(ikhri (in Cyrillic), vol.2, ed. S(unghamad Vur et al., Baku 1962; M. Ah(madov, N. A. T(a(hirzada, and N. Mammadov, "Madaniyyat: adabiyya(t", in A(zarba(yja(n ta(ikhri (in Cyrillic), vol.4, ed. M. A. I(sma(ilov etal., Baku 2000; Teymur Ah(madov, A(zarba(yja(n ya(zchla(r (in Cyrillic), Baku 1995; idem, Mir Jala(l m(`a(s(akhirlarinin (tiralarinda va ya(ra(djlghnda(n (rnaklar (in Cyrillic), Baku 1998; idem, Narima(n Narima(novun ya(ra(djlq yolu (in Cyrillic), Baku 1991; Ya(vuz A(undovkh, A(zarba(yja(n Sa(vet ta(i romakhri(n(in Cyrillic), Baku 1979; Yavuz Akp(nar, Azeri edebiyatara(trmalar, I(stanbul 1994; Aziza(qa( `Alakbarov, "Kronolozhi jadval", in A(zarba(yja(n ta(ikhri (in Cyrillic), vol.7, ed. T. B. Qa(ffa(rov et al., Baku 2003a; idem, "Madaniyyat qurujulughu (1945-1960 - ji illar): adabiyya(t", in ibid, 2003b; M.lugh `Alio, "I(rminji illarda adabiyya(t (1920-1932): nasr", in A(zarba(yja(n Sa(vet adabiyya(t ta(ikhri (in Cyrillic), vol.1, ed. H. Ba(ba(yev, Q. Qa(simzada, and B. Nabiyev, Baku 1967a; idem, "Otuzunju illarda adabiyya(t (1932-1941): nasr", in ibid, 1967b; A. Y. `Aliyev, A(zarba(yja(n kita(b: biblioqra(fiya( (in Cyrillic), vol.1, Baku 1963; Mammad `A(rif, S(anatka(r qoja(lma(z (in Cyrillic), Baku 1980; idem, asarlarsh Sechilmi (in Cyrillic), Baku 1967-1968; Akram Cha(dagh(shAylasli, A(zarba(yja(n povesti (in Cyrillic), Baku 1993; A(zarba(yja(n adabiyya(ti ta(ikhri (in Cyrillic), vol. 2, ibid; A(zarba(yja(n Sa(vet adabiyya((naSht(slgh: 1920-1975, bibleogra(fiya( (in Cyrillic), Baku 1983; A(zarba(yja(n Sa(vet ensiklopediya(s (in Cyrillic), Baku 1976-1987; Azerbaycan T(rk edebiyat, vol. 3-5: T(rkiye d(ndak T(rk edebiyyatlar antolojisi, tr. R(dvan (zt(rk and Ali Duymaz, ed. Vilayet Muhtarog(lu et al., Ankara 1993-1997; A(ra(z Da(da(zash(da, "Salma(n M(mta(z", in Fikir karva(n (in Cyrillic), ed. Elchin, Baku 1984; I(. akhDubinski - Mu(dze, Narima(nov (in Cyrillic), Baku 1979; Elchin, (l(m h((km( (in Cyrillic), Baku 1989; idem, asarlarshSechilmi (in Cyrillic), Baku 1987; EIr., s.v. "A(undzak(da" (by H. Algar); I(sa( H(abibbayli, Jalil Mammad-quluza(da: idem, XX as(r 1997; Baku Cyrillic), (in m(`a(s(irlari va m(h(iti A(zarba(yja(n ya(zchla(r (in Cyrillic), Baku 1992; Chingiz H((seynova(, T.D. 1980; Baku Cyrillic), (in A(da(la(r H(seynov, ma`a(rif", in "Madaniyyat: N.Mammadov, and N.T(a(hirza(de, 5, ed. M. A. I(sma(yalov, vol. Cyrillic), (in ikhtari A(zarbayja(nurash Baku 2001; Man I(bra(himova(, A(zarba(yja(nakhn `elm va madaniyyat (dimi: Mirza I(bra(himov (in Cyrillic), Baku 1966; "I(s(la(ha(tda(n sonra(k( d(vrda kapita(list m(na(sibatlarinin ashink(aharlar", inshfi: A(zarba(yjan ta(ikhri (in Cyrillic), vol. 4, ibid; Seyfaddin `Iva(d(ov, "Fatali Fath(i", A(zarba(yja(n (in Cyrillic), no. 11 (1988); M. Ja`far, "1930-1940-ji illarda adabiyya(t: nasr", in A(zarba(yja(n adabiyya(t ta(ikhri (in Cyrillic), vol.3, ed. S(un, Mirza Ighamad Vor(bra(himov, and M. `A(rif Da(da(zash(da, Baku 1957; Kemal H. Karpat, Osmanl'dan g(n(m(ze edebiyat ve toplum, I(stanbul 2009; QulualilovKh, A(zarba(yja(n roma(nnashn inki(f ta(indankhri (in Cyrillic), Baku 1973; J.andaKh (n, "1920-1930-ju illarda adabiyya(t", in A(zarba(yja(n adabiyya(ikhti tari (in Cyrillic), vol. 3, ibid; "Madaniyyat: adabiyya(t va injas(an`at", in A(zarba(yja(n ta(ikhri (in Cyrillic), vol.7, ibid; "Madaniyyat: badi`i adabiyya(t, Folklor", in A(zarba(yja(n ta(ikhri (in Cyrillic), vol.4, ibid; "Madaniyyat: ma`a(rifin vad(iyyati", in Qa(ra(ibid;sh Madatov, Maza(hir Abasov, and T(ahir Qa(ffarov, "I(jtima(`i siya(si haya(t (1945-1960-ji illar): siya(si m(la(ma, ijtimashyimla(`i- siya(si h(aya(tda( deforma(siya va ikliklar", inshdayi A(zarba(yja(n ta(ikhri (in Cyrillic), vol. 7, ibid; Afla(tun Mammadov, "A(zarbayja(n nasrinin masina dashtakmilla(ir", in XX as(r A(zarba(yja(n adabiyya(tmasalalari (in Cyrillic), ed. Ka(mra(n Mammadov, Baku Vazirov (in Cyrillic), Bay Najaf Mammadov, Ka(mra(n 1979; Baku 1995; Aziz Mirah(madov, "D(vr(n ta(i,khri (lakhmadani(s(asi: 1990-1917-ji illar", in A(zarba(yja(n adabiyya(ti ta(ikhri (in Cyrillic), vol.2, ibid, 1962a; idem, "XX as(rin avvallarinda adabi h(araka(t, tanqidi rea(lizm", in ibid, 1962b; Mir Jala(ashl Pa(yev, "XX as(rin avvallarinda adabi h(araka(t, tanqidi rea(lizm: J. Mammad Quliza(da", in ibid, 1962a; idem, "XX as(rin avvallarinda adabi h(araka(t, tanqidi rea(lizm: N. Narima(nov", in ibid, 1962b; Mir Jala(l ashPa(yev and F. J. H((seynov, XX as(r A(zarba(yja(n adabiyya(t (in Cyrillic), Baku 1969; Salma(n M(mta(z, A(zarba(yja(n adabiyya(tinin qa(yna(qla(ri (in Cyrillic), Baku "Madani qurujulughun ba(lash(nmas(: T.H.Musa(yeva(, 2006; adabiyya(t, injasanat", in A(zarba(yja(n ta(ikhri (in Cyrillic), vol. 6, ed. J. B. Quliyev, Baku 2000a; idem, "Madani qurujuluq: adabiyya(t va injas(anat", in ibid, 2000b; Bakir Nabiyev, "B(y(k vatan m(h(a(ribasi d(vrunda adabiyya(t (1941-1945)", in A(zarba(yja(n Sa(vet adabiyya(tikh tari (in Cyrillic), vol. 1, ibid, 1967a; idem, "B(y(k vatan m(h(a(ribasi d(vrunda adabiyya(t (1941-1945): nasr", in ibid, 1967b; Sa(lih Okumu(, "Modern Azerbaycan edebiyat(", in T(rkler, vol. 19, ed. Hasan Cela(l G(zel et al., Ankara 2002; T(ahir Qa(ffa(rov, N. Qadirova(, and J. Bahra(mov, "I(jtima(`i-Siya(si h(aya(t (1945-1960-ji illar)", in A(zarba(yja(n ikhtari (in Cyrillic), vol. 7, ibid; Ya(ash(r Qa(ra(yev, A(zarba(yja(n rea(lizminin marhalalari (in Cyrillic), Baku 1980; idem, Ta(: yakhri(khnda(n va uza(qda(n (in Cyrillic), Baku 1996; Feyzulla Qa(s(mza(da, Mirza Fatali A(undovunkh h(aya(t va ya(ra(dicilighi (in Cyrillic), Baku 1962; idem, XIX as(r A(zarbayja(n adabiyya(ti ta(ikhri (in Cyrillic), Baku 1974; Qa(s(m Qa(s(mza(da, "B(y(k vatan m(h(a(rebasi d(vr(nda adabiyya(t (1941-1945): nasr", in A(zarba(yja(n adabiyya(t ta(ikhri (in Cyrillic), vol.3, ibid; J. B. Quliyev, "A(zarba(yja(n Savet Sosia(list Respublika(s(n(n ya(ra(nma(s(: Sa(vet qurugulughunun ba(lash(nma(s(", in A(zarba(yja(n ta(ikhri (in Cyrillic), vol.6, ibid; Sa(bit Rah(ma(n, asarlarish Sechilmi (in Cyrillic), vol. 1, Baku 1975; A(za(da R(stamova(, Bakir Nabiyev, and Ya(ash(r Qa(ra(yev, A(zarba(yja(n adabiyya(ti: taskhm((akhar ocherk,(rijda ya(ash(ya(n A(zarba(yja(nlila(r (chun (in Cyrillic), Baku 2003; Yah(ya( Seyidov, Mehdi H((seyn (in Cyrillic), Baku 1979; idem, "M(`a(s(ir d(vrda adabiyya(t (1954-1966): nasr", in A(zarba(yja(n Sa(vet adabiyya(t ta(ikhri (in Cyrillic), vol. 2, ed. H. Ba(ba(yev, Q. Qa(simza(da, and B. Nabiyev, Baku 1976a; idem, "Muh(a(ribadan sonra(k( d(vrda adabiyya(t (1945-1953): nasr", in ibid, 1967b; idem, "Otuzunju illarda adabiyya(", insht (1932-1941): gri ibid, vol.1, 1967c; idem, S(leyma(n Rah(imov (in Cyrillic), Baku 1971; I(sma(`yillikh Shi, asarlarish Sechilmi (in Cyrillic), vol. 1, Baku 1971; Ali Sulma(nli, "XIX as(rin ikinji ya(r(s(nda( adabiya(t: A(ondov, drakh(ma(turgiya(s(", in A(zarba(yja(n adabiyya(t ta(ikhri, (in Cyrillic), vol. 2, ibid; Tadeusz Swietochowski, Russia and A(zerbaijan: a borderland in transition, New York 1995; T(rk d(nyas edebiyat(lar ansiklopedisi, Ankara: Atat(rk Y(ksek Kurumu, Atat(rk K(lt(r Merkezi Ba(kanl(g((, 2002- , s.v. "Ahundzade Mirza Fethali" (by Y. Akpinar); Va(gif Yusifli, "Roma(nla(r, qahrama(nla(r", A(zarba(yja(n (in Cyrillic), no. 9 (1986); A(bba(s Za(ma(nov, Amal dostla(r (in Cyrillic), Baku 1979; A(. Zeyna(lli, "I(yir minji illarda adabiyya(",sht (1920-1932); giri in A(zarba(yja(n Sa(vet adabiyya(t ta(ikhri (in Cyrillic), vol.1, ibid.5) در ادبیات مالایایی. در واژهنامههای مالایایی قدیمتر، واژه قصه به معنای داستان و گزارش واقعه آمده و از قرن یازدهم پیوسته با همین معنا در واژگان ادبی به کار رفته است. بهعلاوه، در آثار تاریخی و داستانهای عاشقانه مالایایی نیز قصه، به منزله نوعی سرفصل برای شروع یک بخش یا حکایت جدید، در روایتهای طولانیتر استفاده شده است.واژه قصه در عنوان یکی از اقتباسهای مالایایی از قصصالانبیاء (بیشتر قصصالانبیای کسایی) آمده و از قرن یازدهم محبوبیت یافته است. در سالهای 1332ـ1337ش/ 1953ـ 1958 نیز مجله قصه در اندونزی (جاکارتا) منتشر میشد که به داستان کوتاه اختصاص داشت. این واژه در عنوان )مجموعه قصه کوتاه( ، نوشته آرمین پانه نیز به کار رفته است که این داستانها مضمون و محتوای کاملا غربی و غیرمذهبی دارند. با این حال، قصه، خود، هرگز عنوان یک گونه ادبی نشد. در ادبیات مالایایی، برای روایتها و داستانهای کوتاهتر، واژه سریتا ــمأخوذ از سنسکریت و به معنای داستان ــ ترجیح داده شد. به تقلید از اروپاییها (که واژه storyرا با صفت shortبهکار میبرند)، در مالایایی نیز برای داستان کوتاه، سریتا را با صفت پندک به معنای کوتاه ترکیب کردند و اکنون صورت کوتاه شده سِرپِن برای این مفهوم به کار میرود.در حال حاضر، داستان کوتاه از رایجترین انواع ادبی در اندونزی و مالزی است. سرچشمههای داستانهای کوتاه این مناطق را میتوان در افسانههای محلی و حکایتهای حیوانات، حکایتهای کوتاه مأخوذ از ادبیات عربی ـ فارسی، بهویژه کتابهای مجموعه حکایات، و نیز پیروی از این گونه ادبی در اروپای اواخر قرن نوزدهم/ سیزدهم بازجست. هرچند هیچیک از کتابهای بزرگ مجموعه حکایات عربی همچون البُخَلاءِ ]جاحظ[، الاغانیِ ]ابوالفرج اصفهانی[، یا الف لیلةٍ و لیلةٌ (هزار و یک شب)، در جریان اسلامی شدن فرهنگ مالایایی به این سرزمینها راه نیافتند. یکی از کهنترین نسخههای خطی مالایایی (متعلق به حدود 1024/1615)، به نام سوکهسَپتتی (قصههای طوطی) ترجمه مالایایی بخشی از طوطینامه فارسی است. مجموعه حکایتهای دیگری همچون کلیله و دمنه و سندبادنامه نیز تقریبآ از همان ایام به ادبیات مالایایی راه یافتند. انبوه نسخههای خطی چنین آثاری از محبوبیت آنها خبر میدهد.همه این داستانها جزو آثار عامیانهاند. نوشتن داستانهای کوتاه واقعگرایانه بهدست نویسندگان مالایایی، تا آغاز قرن چهاردهم/ بیستم، باب نشده بود. اما در این قرن، با گسترش چاپ و امکاناتی که روزنامهها و نشریات ادواری برای گسترش اینگونه از داستاننویسی در اختیار قرار میدادند، این امر ممکن شد و از دهه 1330ش/ 1950، در مالزی و اندونزی به رواج و محبوبیت کنونیاش دست یافت.در دهه 1310ش/ 1930، نویسندگان داستانهای کوتاه در مالزی دانشآموختگان نظام آموزشی معمول و مدارس دینی بودند. بیشتر داستانهای آنان اخلاقی و درباره مسائلی چون عقبماندگی سرزمینهای مالایایی، مشکلات ناشی از ازدواجهای اجباری و ضرورت برداشت اصلاحگرایانه از اسلام بود. در همین دوره، جریان غیردینی در اندونزی حکمفرما بود. اما از زمان استقلال سرزمینهای مالایایی در 1336ش/ 1957، که محتوای داستانهای کوتاه در مالزی به عرفی شدن میل کرد، در اندونزی، برخی داستانهای کوتاه نویسندگان مسلمان موجب آگاهی و عطف توجه به دریافتی از تجربه دینی شد که به طور کاملا مشخصی جنبههای نوگرایانه داشت. در بسیاری از این داستانها، موضوع اصلی، انسان به منزله انسان است و در صورت مطرح شدن جنبههایدینی در داستان، چهارچوبهای جزماندیشانه یک سنّت دینی انحصارگرا در نظر نویسندگان نیست. در مواردی، از جمله در آثار ع.ا. نویس ــکه بهترین شاهد این نکته است ــمسئله دینی محورِ داستان را تشکیل میدهد و اصلا داستان برای بیان همان نکته دینی نگاشته شده است. با این همه، گذشته از نقش واژه قصه در واژگان مالایایی، ادبیات سنّتی و مذهبی در شکلگیری داستان کوتاه در این سرزمینها تأثیر کمی داشته است و سنّتِ غیردینیِ غربی اینگونه ادبی را در سرزمینهای مالایایی سخت تحت تأثیر خود قرار داده است.منابع :Analisa, kumpulan cherita2 pendek Indonesia dan sorotan ,(گزیدهایازقصههایکوتاهاندونزیاییهمراهبایادداشتهای انتقادی) atasnya ed. H. B. Jassin, Kuala Lumpur 1968; H. Aveling, From Surabaya to Armageddon, Queensland University Press 1977 (includes the title story of the Navis collection Robohnja surau kami); Ikhtisar sejarah pergerakan dan kesusasteraan Melayu modern , Kuala(خلاصهای از تاریخ جنبشها و ادبیات در مالایای جدید) Lumpur 1967, p.267-310; Li Chuan Siu, Ikhtisar sejarah kesusasteraan Melayu baru 1830-1945 , Kuala(خلاصهای از تاریخ ادبیات مالایایی جدید 1830ـ1945) Lumpur 1966; D. Lombard, W. Arifin, and A.M. Wibisono, Histoires courtes d'Indon(sie, Paris 1968; Mekar dan segar bunga rampai cherita-cherita pendek ,(شکوفایی و شور:گزیدهایازقصههای کوتاه نسل جدید)angkatan baru ed. Asraf, Kuala Lumpur 1959; A. A. Navis, Robohnja , Bukit Tinggi 1956; Armijn(بیرونقی عبادتگاه ما)surau kami , Jakarta(مجموعه قصه کوتاه)Pan(, Kisah antara manusia 1953; Bahrum Rangkuti, Islam and modern Indonesian literature, in Handbuch der Orientalistik, Literaturen, ed. B. Spuler, Abschnitt I, Leiden - Cologne 1976, p.246-271; Rintisan: antoloji cherita pendek melayu(راهنمای گزیده قصههای کوتاه sabelum perang dunia kedua , p. ed. Ali Haji Ahmad, مالایـایی تا قبـل از جنگ جهـانی دوم) Kuala Lumpur 1964; A. Teeuw, Modern Indonesian literature, The Hague 1967, p.241-251; R. O. Winstedt, A history of classical Malay literature, The Malaysia Branch of the Royal Asiatic Society (MBRAS) Monographs on Malay subjects no. 5, Singapore 1961, p.71-112.6) در ادبیات سواحلی. واژه قصه در ادبیات سواحلی نخست فقط برای قصصالانبیاء به کار میرفت. بسیاری از نویسندگان سواحلی، یعنی مصنفان و نیز سرایندگان روایات شفاهی، بنابر ذوق و سلیقه خود روایتهای مفصّلتری از قصصالانبیاء بر اساس آثار کسایی و ابواسحاق ثعلبی پدید آوردند و از مضامین اینگونه آثار برای پرورش حکایاتی درباره زندگی پیامبران استفاده کردند که در شرق افریقا از محبوبیت بسیاری برخوردارند. از چندین روایت سواحلی این حکایتها، در ]حوزه فرهنگیِ [اندونزی نیز نمونههای مشابهی یافت میشود (← کناپرت ، 1976، ص 103ـ116).قصههای پیامبران پیش از اسلام، در ادبیات مکتوب سواحلی همواره در قالب نظم ارائه شدهاند. درباره آدم و حوا، ایوب و یوسف حماسههای منظوم بلندی باقی است. همچنین درباره موسی، یعقوب، یونس، سلیمان، داوود، ابراهیم، زکریا، و عیسی قطعات پراکندهای یافت میشود (← همو، 1964؛ همو، 1967، فصل 2؛ همو، 1971، ج 1، فصل 3).بیشتر این قصهها، بهویژه آنهایی که عناصر معجزهآمیز دارند، در سنّت شفاهی سواحلی متداولاند (← همو، 1970). شاید این قصهها را ملوانان عرب، ایرانی و هندی به مناطق سواحلیزبان برده باشند؛ چنانکه تأثیر فرهنگ هندی را در ادبیات سواحلی بهوضوح میتوان دید.بهواسطه کاربرد واژه قصه (واژه عربی قصه، امروزه، در سواحلی به صورتِ کِسَه و جمع آن وِسَه تلفظ میشود) در زمینهای نیمهدینی، دامنه معنایی این واژه وسیعتر شده است و بهطور کلی به «روایت معجزات» و افسانههایی همچون مجموعه هزار و یک شب اطلاق میشود. پیوستگی قصههای دینی و افسانههای عامیانه محلی کاملا روشن است؛ چرا که این افسانهها روایتهای متنوعی از همان مضامین رایج در قصههای پیامبراناند یا از شخصیتهای این قصهها برساخته شدهاند، مثلا حکایت صیادی که سبویی مهر شده به خاتم سلیمان یافت، در میان اقوام سواحلی بسیار مشهور است. این قصههای منثور را خود سواحلیزبانها به نگارش درنیاوردند بلکه مبلّغان دینی علاقهمند به فرهنگ عامه مجموعهای از آنها را در قرن سیزدهم گردآوری کردند، از جمله )قصههای سواحلی( ، اثر استیر(لندن 1869) و )افسانهها و حکایتهای سواحلی( ، اثر فلتن(برلین 1898). اینگونه قصهها را تاکنون کسی به نظم درنیاورده است، در حالی که حدیثی ــروایتهای زندگی پیامبر اسلام یا دیگر اولیای دین ــ را غالبآ به نظم و به خط عربی مینگاشتند.قصهگویان سنّتی سواحلی، نگانو را که گونهای حکایت یا افسانه برساخته و ابداعی بود، از قصه و حدیثی متمایز میکردند و چندین نمونه از این حکایتها در ادبیات شفاهی سواحلی باقی مانده که برخی از آنها ظاهرآ برگرفته از گنجینه حکایتهای حیوانات در ادبیات هندی است، آنگونه که در ادبیات اسلامی، در کلیله و دمنه* یا انوار سهیلی کاشفی سبزواری*، آمده است.در سی سال اخیر، واژه قصه در زبان سواحلی، بهتدریج به معنای رمان امروزی به کار رفته است، هرچند رمانهای سواحلی را نه به لحاظ پرداخت ادبی و بلندی و نه به لحاظ پیچیدگی نمیتوان با رمانهای اروپایی مقایسه کرد. در واقع، ادبیات منثور غیردینی سواحلی به عنوان رسانه و ابزار بیان هنرمندانه، هنوز در آغاز راه است. نثر در جامعه سنّتی قدیم، ابزار انتقال آگاهیهای واقعی، همچون مطالب تاریخی، شرعی و کلامی بود. بیان ظریف و هنرمندانه منحصرآ به شعر محدود بود، حتی درباره عقیده و اهمیتهای مرام شخصی، که بیش از یک قرن بود که غربیها درباره آنها شعر نمیسرودند.قصههای پریان در حوزه کار قصهگویان بود که غالبآ درسنخوانده و بیسواد بودند. داستان کوتاه و رُمان صرفآ یک نسل پس از تأثیر ادبیات انگلیسی در زبان سواحلی پا به عرصه گذاشتند. ادبیات انگلیسی شناخت کاملا جدیدی از امکانات بالقوه نثرنویسی با خود به ارمغان آورد و ذهنیت و قابلیتهای خلاقانه افریقاییهایی را که در مدارس تبشیری مبلّغان مسیحی تحصیل کرده بودند، عمیقآ تحتتأثیر قرار داد. در این دوره، مسئله مهم توانا ساختن زبان سواحلی برای کارکرد تازه آن به عنوان ابزاری جدید و انعطافپذیر برای تولید آثار ادبی بود، زیرا تا پیش از این، زبان سواحلی ــصرفنظر از کارکرد آن در ادبیات تعلیمی و حماسی که در قید و بند قواعد خشک و انعطافناپذیر بودــ عمدتآ یک زبان تجاری محسوب میشد.در ادامه، نام برخی از رماننویسان متأخر سواحلیزبان با توضیحی مختصر درباره آثارشان آمده است. بهسبب نامشخص بودن روند تکامل نثرنویسی به زبان سواحلی، این فهرست کامل نیست؛ به علاوه، ترتیب این فهرست به هیچرو نشاندهنده رتبه و اهمیتشان نیست: محمدسعید عبداللّه، نویسنده نخستین رمان پلیسی به زبان سواحلی با نام )ارواح گذشتگان( در 1339ش/ 1960 و دنباله آن )چشمه خانمِ گینینگی( در 1347ش/ 1968، شخصیت اصلی هر دو رمان کارآگاه کمحرفی به نام بوانا مسا است که پیپ میکشد و بهوضوح، گرتهبرداری از شرلوک هلمز است؛ ا. جی. امیر، نویسنده رماننیمهتاریخی )ناخدای متفکر( در 1350ش/ 1971، درباره زندگی در کرانهها و دریانوردی در آن ناحیه است؛ حاجی چوم ، نویسنده رمان )حکایت هفت برادر( در 1348ش/ 1969، پس از دو اثر حماسی )جنگ اُحد( و اثر منتشرنشده )یومالنشور( ، متولد زنگبار است و رمانهای خود را در بافت سنّت اسلامی مینویسد؛ دیوید دیوا ، نویسنده داستان کوتاه (حدیثی) در بافت سنّتیِ اسلامی و یکی از نخستین نویسندگان نوگرا در این گونه ادبی؛ عبداللّه صالح فارسی، از یک خانواده برجسته علمای اسلامی زنگبار و نویسنده رمان )کاف و نون( درباره ازدواج دو جوان با توجه به آداب و رسوم ازدواج اقوام سواحلی؛ سلیم آ. کیبائو ، نویسنده رمان )سه مَثَل گرانبها( ، درباره اینکه چگونه اینسه مَثَل جان جوانی که آنها را خریده بود نجات داد و او را به پادشاهی رساند، اقتباسی از قصه قرآنی حضرت یوسف علیهالسلام که در سرزمینهای سواحلی بسیار محبوب است؛ گ. نگوگی وا تیونگو ، نویسنده رمانهای )درویش سیاه( و )گریه نکن عزیزم( ، که وصف زندگی اقوام کیکویو در نواحی مرکزی کنیا پسزمینه این داستانها را تشکیل داده است؛ ف. و. نکورا ، نویسنده رمان )آنکه پدرش را به خاک بسپارد از دعای خیر او بهرهمند خواهد شد( در 1346ش/ 1967 که تا اندازهای زندگینامهای خودْنوشت است؛ عبداللّه شریف عمر، نویسنده )قصه حسن بصری( ، داستانی حادثهای در قالب قصههای هزار و یک شب که هنوز در سواحلی طرفداران بسیاری دارد؛ شعبان روبرت نویسنده دو رمان )سرزمین نیکنام( و )فضیلت انسانی( ، تنها نویسنده سواحلی که شهرتش از این ناحیه فراتر رفته و شاعر، مقالهنویس و قصهگو هم هست، دارای نثری زیبا و استوار مبتنی بر اعتقادات دینی نیرومند؛ جان نِدتی سومبا ، نویسنده رمانهای )او باد کاشت و توفان درو کرد( در 1348ش/ 1969 و )عمر طولانیتر، تجربه بیشتر( در 1347ش/ 1968، حاصل تجربههایشخصی نویسنده از زندگی در مناطق دورافتاده کنیا.منابع :J. Knappert, Four Swahili epics, London 1964; idem, Myths and legends of the Swahili, London 1970; idem, "The Qis(as(u'l-anbiya('i as moralistic tales", Proceedings of the Seminar for Arabian Studies, VI (1976); idem, Swahili Islamic poetry, Leiden 1971; idem, Traditional Swahili poetry, Leiden 1967.