دار صدام للمخطوطات ← المرکز الوطنی للمخطوطاتNNNNدارفور، اقلیمی در شمالغرب سودان. نام دارفور از نام قبیله فور گرفته شده است که در حد فاصل سکونتگاه اقوام بقاره* در جنوب و اقوام عرب شتردار در شمال زندگی میکردهاند (هولت و دالی ، ص 14ـ15). اقلیم دارفور در فلاتی به ارتفاع هفتصد تا نهصد متر واقع است و از شمال به صحرای لیبی، از مشرق به اقلیم کُردُفان*، از جنوب به اقلیم بحرالغَزال* و از مغرب به جمهوریهای افریقای مرکزی و چاد* محدود میشود. در این اقلیم ارتفاعات مَرَّه (بلندترین قله 542،3 متر) از شمال به جنوب و از شرق به غرب گسترش یافته است (فتحی محمد ابوعیانه، ص 327؛ بحیری، ص 6). میزان بارش سالیانه در مناطق شمالی، جنوبی و مرکزی دارفور 250 تا 800 میلیمتر است (بصیلی عبدالجلیل، ص 375؛ موسی آدم عبدالجلیل، ص 49ـ51). براثر بارش باران در اواخر تابستان و پاییز وادیهای جولو، دور، ابوسکات، ابوعردیب، ابوالسنط و کوبیه ایجاد شده است (بحیری، ص 7). در اقلیم دارفور، رودهای باری، ازوم، کاجا و اربو از ارتفاعات مرّه سرچشمه میگیرند و در جلگههای رسوبی غربی جاری میشوند (موسی آدم عبدالجلیل، ص 51).اقلیم دارفور 510 هزار کیلومترمربع، حدود یک پنجم مساحت سودان، وسعت دارد (عصام عبدالفتاح، ص 56) و به سه ولایت شمالی به مرکزیت فاشِر، جنوبی به مرکزیت نیالا و غربی به مرکزیت جِنینه تقسیم شده است (بحیری، ص 6). دارفور به سبب واقع شدن در مرکز ارتباطی شمال و جنوب و شرق و غرب افریقا اهمیت سیاسی و اقتصادی دارد (عثمان عمر صالح، ص138؛ موسی آدم عبدالجلیل، ص 49). فاشر، مهمترین شهر دارفور، بازار مهم کشاورزی، بازرگانی و محل صدور محصولات کشاورزی از جمله حبوبات، خرما، موز، نیشکر، انبه و پنبه است (ابوحجر، ص 213). شهر دارفور از دیگر شهرهای این اقلیم است که بین کردفان و ودای قرار گرفته است (عفیفی، ص 224). در 1384ش/ 2005، جمعیت اقلیم دارفور 000، 700،6 تن بوده است (بحیری، ص 6ـ7). اقوام غیرعرب کشاورز افریقایی در جنوب و اقوام عرب دامدار در شمال زندگی میکنند (احمد ابوسعده، ص59؛ عصام عبدالفتاح، ص59). اهالی دارفور به دو زبان فور و داجو با لهجههای مختلف دارسیلا، دارصلیح، زغاوه، قرعان، میدوب، برقد، برتی، تامه، بادیت، هابا و رونجه سخن میگویند (بصیلی عبدالجلیل، ص 375ـ376). قبایل بقاره* و جُهَینَه* و فور از قبایل مهم دارفور محسوب میشوند (شامی، ص 261؛ عصام عبدالفتاح، ص 58).در این اقلیم جاده خرطوم ـ اُبَیِّض ـ فاشر ـ جنینه تا مرز کشور چاد امتداد یافته و راهآهن رهر ـ نیالا ـ واو به طول بیش از هزار کیلومتر موجب رونق فعالیت بازرگانی در آن شده است (شامی، ص 443، 439؛ بحیری، ص80).از دارفور، نفتواز منطقه حفرةالنحاسدر جنوب دارفور، مس استخراجمیشودو در شمالدارفور معادنآهن تقریبآ خالص وجود دارد (بحیری، ص 79ـ80؛ حسامالدین جادالرب، ص235ـ336).داجوها، اولین قبیله حاکم قبل از تنجورها از شمال افریقا به دارفور مهاجرت کردند و در جنوبشرق دارفور ساکن شدند (بحیری، ص 11؛ احمد ابوسعده، ص 76). در نیمه قرن سیزدهم، ثوبهایها به داجوها حمله کردند و سکونتگاه آنان را تخریب کردند (بصیلی عبدالجلیل، ص 373). بعد از داجوها، تنجورها که برخی آنها را از نسل بنیهلال میدانند از قرن سیزدهم تا پانزدهم در شمال دارفور حاکم بودند و طایفه کایره، حکومت کایره را در شمال جبل مرّه بنیاد گذاشتند که تا 1291/1874 ادامه داشت (بحیری، ص 11ـ12؛ هولت و دالی، ص 46ـ47؛ بصیلی عبدالجلیل، ص 374، 432ـ433؛ احمدابوسعده، ص 81).ظاهرآ قبیله فور (حک : 1050ـ1291) نخستین قبیله حکومتگر این نواحی بودند که اسلام آوردند. سلیمانبن احمد که بر سر انتساب او به بنیعباس یا اعراب بنیهلال اختلاف وجود دارد، نخستین سلطان مسلمان عربتبار شناخته شده است که اسلام در زمان او گسترش یافت. با این همه، در بسیاری از منابع سلیمان سولونج (حک : 1050ـ1081) مهمترین و قدیمترین سلطان فور معرفی شده است (برای نمونه ← نعوم شقیر، ص 149، 152ـ153؛ بحیری، ص 13). سلیمان سولونج در ارتفاعات مرّه مسجدی ساخت و در بخش شمالی ارتفاعات، مقرّی برای حکومت خود احداث کرد و بر همه حاکمان محلی و قبایل عرب مسلط شد (نعوم شقیر، ص 152ـ153؛ بحیری، ص 12). پس از وی ده سلطان حکومت کردند که آخرین آنها سلطانابراهیم (1290ـ1291) به دست زبیرپاشا، حاکم بحرالغزال، در شهر منواشی به قتل رسید و با مرگ وی سلسله حکومتی فور منقرض شد (بصیلی عبدالجلیل، ص 385؛ نعوم شقیر، ص 175؛ هولت و دالی، ص 85). بعد از مرگ وی دارفور به تصرف مصریان درآمد. محمدعلیپاشا، خدیو مصر، برای بهرهبرداری از منابع طبیعی و انسانی سودان بهویژه طلا و مس به فتح کردفان که تابع اقلیم دارفور بود، دستور داد. سپاهیان مصری در 1237 شهر اُبَیض، مرکز اقلیم کردفان را تصرف کردند (← خوند، ص 65؛ نعوم شقیر، ص 206؛ محمد سعید قدال، ص 48؛ رافعی، ص 177). از آن پس تجارت به دست مهاجران مصری، از جمله قبایل جعلیون و دَناقِلَه، افتاد (محمد سلامه نحال، ص 137). در 1257 دارفور ضمیمه حکومت مصر شد و اسماعیلپاشا، فرزند محمدعلیپاشا، در 1291 وارد فاشر شد و در آنجا استقرار یافت (رافعی، ص 209؛ نعوم شقیر، ص 281). در 1299 سودان به چهار قسمت تقسیم شد، از جمله حکمداری اقلیم غرب سودان شامل دارفور، کردفان، شَکَّا، بحرالغزال و دناقله به مرکزیت فاشر (نعوم شقیر، ص310). دارفور تا 1302 تحت سلطه حکومت مصر بود تا اینکه محمد احمد، معروف به مهدی سودانی، در پی انقلابی در سودان در 1302 املاک خدیو مصر و دارفور را تصرف کرد (بحیری، ص 18). حاکم جدید دارفور، محمدخالد زقل، این اقلیم را به پنج واحد اداری تقسیم و برای هریک از آنها حاکمی از اهالی دارفور منصوب کرد. پس از وفات مهدی (1302)، عبداللّه تعایشی از قبیله تعایِشه (← بقّاره*)، در جنوب غرب دارفور، حکومت را به دست گرفت (همان، ص 19ـ20). دارفور در قرن سیزدهم مرکز مهم سیاسی سودان محسوب میشد و مصر و انگلیس همیشه درصدد بهرهبرداری از آنجا بودند (عصام عبدالفتاح، ص 56). در 1303/1885 مصریان به دستور انگلستان سودان را ترک گفتند، اما انگلستان پس از تغییر سیاست خود دوباره درصدد تصرف سودان برآمد. خلیفه عبداللّه تعایشی در مقابله با سپاهیان انگلیس و مصر شکست خورد (بحیری، ص 21). در این سالها که اروپاییان درصدد سلطه بر کشورهای افریقایی بودند، بلژیکیها وارد دارفور شدند. در 1314/1896 نیز نیروهای مشترک مصر و انگلیس به سودان روی آوردند (الموسوعة العربیة العالمیة، ج 13، ص206) و دارفور تابع حکومت مشترک مصر و انگلیس شد. دولت مشترک سودان و انگلیس در 1335/1916 به دارفور که در حکومت علی دینار بود، حمله کرد و علی دینار به ارتفاعات مرّه گریخت. در 9 محرّم/ 6 نوامبر همان سال نیروهای مشترک مصر و انگلیس لشکریان علی دینار را شکست دادند و او را به قتل رساندند (هولت و دالی، ص 139ـ140؛ محمد سلامه نحال، ص 139؛ بحیری، همانجا؛ قس حسین مؤنس، ص 338، که حمله به دارفور را توسط کشور فرانسه ذکر کرده است). دارفور تا 1335ش/1956 تحت تسلط مشترک مصر و انگلستان بود (بحیری، ص 22). پس از استقلال سودان در 1335ش/ 1956 اوضاع داخلی ناآرام و درگیریها روزبهروز بیشتر شد (خوند، ص 66).منابع : آمنه ابوحجر، موسوعة المدن العربیة، عَمّان 2002؛ احمد ابوسعده، دارفور: العاصفة السوداء، قاهره 2011؛ زکی بحیری، مشکلة دارفور: الجذور التاریخیة، الابعاد الاجتماعیة، التطورات السیاسیة، قاهره 2006؛ بصیلی عبدالجلیل، تاریخ و حضارات السودان الشرقی و الاوسط من القرن السابع الی القرن التاسع عشر للمیلاد، ]قاهره[ 1972؛ حسامالدین جادالرب، جغرافیة العالم العربی، قاهره 1426/2005؛ حسین مؤنس، اطلس تاریخالاسلام، قاهره 1407/1987؛ مسعود خوند، المسلمون: فی الفضاءات غیرالعربیة و غیرالاسلامیة، بیروت 2005؛ عبدالرحمان رافعی، عصر محمدعلی، قاهره 1370/ 1951؛ صلاحالدین علی شامی، السودان: دراسة جغرافیة، اسکندریه ] 1973[؛ عثمان عمر صالح، «العلاقات بین سلطنة دارفور و الحکم الترکی المصری (1831ـ1884)»، عرض و تعلیق: محمد خیر عبدالقادر، دراسات افریقیة، ش 2 (شعبان 1406)؛ عصام عبدالفتاح، البشیر: رجل لاینحنی... و زعیم لن یبیع، وقائع مرحلة فارقة فی تاریخ السودان، قاهره 2008؛ عبدالحکیم عفیفی، موسوعة 1000مدینة اسلامیة، بیروت 1421/2000؛ فتحی محمد ابوعیانه، جغرافیة الوطن العربی، اسکندریه 2007؛ محمدسعید قدال، تاریخالسودان الحدیث: 1820ـ 1955، ]خرطوم[ 2002؛ محمد سلامه نحال، نضال شعب السودان خلال قرن من الزمان، بیروت 1425/2005؛ الموسوعة العربیة العالمیة، ریاض: مؤسسة اعمال الموسوعة للنشر و التوزیع، 1419/1999؛ موسی آدم عبدالجلیل، «ملکیة و استخدام الارض و النزاعات الاثنیة فی دارفور»، در دارفور: اقلیم العذاب، تحریر عبدالغفار محمد احمد و لایف مانقار، ترجمة محمدعلی جادین، هلند: منشورات رواق، 2006؛ نعوم شقیر، تاریخالسودان، چاپ محمد ابراهیم ابوسلیم، بیروت 1981؛پیتر مالکوم هولت و ام. دابلیو دالی، تاریخ سودان بعد از اسلام، ترجمه محمدتقی اکبری، مشهد 1366ش.بحران دارفور. پیشینه منازعات در دارفور به دلیل بافت اجتماعی و وجود قبایل گوناگون و اختلافات قبیلهای بر سر چراگاه، زمین زراعتی و آب به سالها پیش بازمیگردد. قبایل دارفور، که مسلماناند، به دو گروه نژادی عربِ ساکن شمال دارفور و افریقایی در جنوب و غرب دارفور تقسیم میشوند. پیش از دهه 1350ش/ 1970، اهالی منطقه دارفور طبق عرف و سنّتهای خود از طریق مذاکره با بزرگان قبایل بر سر تصاحب زمینهای حاصلخیز و چراگاهها به توافق میرسیدند. با آغاز این دهه، حکومت مرکزی با ایجاد تغییرات در قوانین اراضی کشاورزی و کمکردن نقش مؤسسات محلی و بزرگان قبایل، باعث ایجاد بینظمی و پایان همزیستی مسالمتآمیز قبایل شد. در 1349ش/ 1970، قانونی تصویب شد که طبق آن همه زمینهای ثبت نشده و فاقد مالک قانونی، اراضی دولتی محسوب میشد و مالکیت آن برای همه شهروندان مجاز بود. از آن پس اختلاف بین قبایل مختلف بر سر تصاحب زمین بهمنازعات مسلحانه و خشونتآمیز تبدیل شد. از دهه 1360ش/ 1980، بهسبب خشکسالی، کمآبی و گسترش بیابانها، منازعات بین قبایل دارفور تشدید شد (موسی آدم عبدالجلیل، ص 59؛ بحیری، ص 28؛ عبدالغفار محمد احمد، ص 31ـ33). این منازعات پراکنده با میانجیگری حکومت مرکزی و رؤسای قبایل حل و فصل میشد. در 1380ش/ 2001، قبیله عرب اولاد زید در منطقه قرجی به قبیله افریقایی زغاوه حمله کرد که براثر این نزاع محلی شماری از آنها کشته و زخمی شدند. پس از آن حکومت سودان با حضور رؤسای قبایلِ دو طرف مخاصمه نشست صلحی برگزار کرد، اما جوانان قبایل افریقایی که معتقد بودند رئیس قبیله آنها با مسامحه حقوق آنان را پایمال کرده است، شورش کردند و در کوههای منطقه مرة پناه گرفتند. شمار آنها بهتدریج افزوده شد، و از آنجا که حکومت مرکزی را به دلیل حمایت از قبایل عرب مسبب اصلی میدانستند، پس از فراگیری فنون جنگی به نهادهای دولتی و شهروندان عرب حمله کردند و با گروههای شبهنظامی وابسته به حکومت درگیر شدند (مصطفی بابکر، ص 104؛ بحیری، ص 135).در آبان 1381/ نوامبر 2002، سران حکومت با شورشیان مذاکره کردند و آتشبسی کوتاه مدت بین آنها برقرار شد، اما پس از آن شورشیان دوباره به حملات خود ادامه دادند. در بهمن 1381/ فوریه 2003، شماری از جوانان قبایل افریقایی زغاوه، فور، مسالیت و برتی، جبهه آزادیبخش دارفور (جبهة تحریر دارفور) را به رهبری عبدالواحد نور و دبیرکلی مینی أرکوا میناوی تشکیل دادند که پس از دو هفته به جنبش آزادیبخش سودان (حرکة تحریر السودان) تغییر نام یافت. آنان ابتدا خواستار توقف عملیات گروههای شبهنظامی وابسته به حکومت شدند و بر توسعه اقتصادی و اجتماعی دارفور و مشارکت سیاسی در قدرت تأکید کردند، اما پس از بیتوجهی حکومت سودان به خواست آنها، جنبش به عملیات نظامی گسترده روی آورد و خواستار خودمختاری اقلیم دارفور شد. در همان سال شمار دیگری از جوانان قبایل زغاوه، فور و مسالیت، جنبش عدل و مساوات (حرکة العدل و المساوات) را با هدف تحقق سودانی متحد و فدرال تأسیس کردند که شاخه سیاسی آن را خلیل ابراهیم و شاخه نظامی آن را سالم درو برعهده گرفتند. عقاید رهبران این حزب ریشه در جنبش اسلامگرایی سودان در 1372ش/ 1993 دارد (اجلال رأفت، 2006الف، ص 156ـ 157؛ ممدانی ، ص 249ـ251؛ بحیری، ص 136؛ قریعی،ص 55). طرف دیگر این خشونتها، گروه جَنْجَوید بود. جنجوید به گروههای شبهنظامی قبیلهای گفته میشد که حکومت سودان در اواخر دهه 1360ش/ 1980 برای مقابله با مخالفان مسلح خود تأسیس کرد. این گروه شبهنظامی از اعضای قبایلی که جایی برای سکونت نداشتند و در پی تصاحب زمین بودند و نیز جنایتکاران و مجرمانِ از زندان آزاد شده تشکیل شده است. برخی از جوانان جویای کار چاد نیز عضو جنجوید شدند. اعضای این گروه در بحران دارفور با گروههای شورشی درگیر شدند و به قتل بیگناهان، تجاوز به زنان، آتش زدن روستاها و تاراج اموال ساکنان آنها اقدام کردند (ممدانی، ص 255ـ256؛ قریعی، ص 28ـ29، 57ـ61).در 1382ش/ 2003، در درگیری بین دو طرف، هفت هزار تن کشته شد و حدود سیصد روستا در آتش سوخت. سرانجام قبایل افریقایی جنجوید را شکست دادند و سه شهر بزرگ دارفور، یعنی فاشر، جنینه و نیالا را تصرف کردند. در آذر/ دسامبر همان سال، نیروهای نظامی سودان با کمک نیروی هوایی، شورشیان را سرکوب کردند و از این شهرها راندند (احمد ابوسعده، ص 223؛ جک ، ص 126ـ127؛ بحیری، ص136ـ 137).در دی 1382/ ژانویه 2004، مذاکرات بین حکومت سودان و شورشیان با میانجیگری چاد در شهر ابشی این کشور برگزار شد و دو طرف درباره آتشبس و گسترش برنامههای توسعه و عمران در دارفور به توافق رسیدند که به توافقنامه ابشی معروف شد. البته هر دو طرف، این توافقنامه را نادیده گرفتند و به عملیات نظامی روی آوردند (اجلال رأفت، 2006الف، ص 159؛ بحیری، ص 142ـ144؛ محمد بنیسلامه و محمد کنوش شرعه، ص 91).در 20 فروردین 1383/ 8 آوریل 2004، مذاکراتی بین حکومت سودان و شورشیان دارفور در انجامنا ، پایتخت چاد، با وساطت ادریس دبی رئیسجمهور این کشور و اتحادیه افریقا برگزار شد. براساس توافقنامه انجامنا ، مقرر گردید حدود سیصد تن از نیروهای نظامی اتحادیه افریقا در دارفور مستقر شوند و کمیتهای حقیقتیاب برای بررسی حوادث دارفور تشکیل گردد. اما بار دیگر پایبند نبودن طرفین به توافقنامه موجب تشدید خشونت شد و ارتش سودان در پاسخ بهحملات شورشیان به حملات هوایی مبادرت ورزید (اجلال رأفت، 2006 ب، ص106ـ107؛ بحیری، ص144ـ 148؛ قریعی، ص47).با ادامه حملات، شورای امنیت سازمان ملل متحد در 10 تیر 1383/ 30 ژوئن 2004، قطعنامه 1556 را صادر کرد که بر پایه آن با تعیین مهلت یکماهه، حکومت سودان به برقراری امنیت در دارفور، خلع سلاح گروه جنجوید، دستگیری و محاکمه رهبران گروه جنجوید و ایجاد تسهیلات برای رسیدن کمکهای بینالمللی به دارفور ملزم گردید (کاظم هاشم نعمة، ص120؛ کمال حمّاد، ص 77؛ فلینت و دوال ، ص 187).پس از گذشت یک ماه و تحقق نیافتن خواستهای شورای امنیت، امریکا طرح تحریم اقتصادی سودان، از جمله تحریم نفتی این کشور، را مطرح کرد که با مخالفت چین، به جایی نرسید (قریعی، ص 71؛ بحیری، ص150ـ155). در مهر 1383/ اکتبر 2004، توافقنامه ابوجا بین طرفین درگیر منعقد شد. در زمینه امنیتی حکومت متعهد شد جنجوید را خلع سلاح کند و شورشیان متعهد شدند به حملات خود پایان دهند. مشارکت دارفور در ساختار سیاسی حکومت و به رسمیت شناختهشدن زبانهای محلی از دیگر موارد توافقنامه بود (بحیری، ص 158ـ159؛ اجلال رأفت، 2006الف، ص160). براساس توافق، حکومت سودان در حدود سی درصد از گروههای شبهنظامی را خلع سلاح کرد و زیرنظر سازمان ملل متحد، برنامه بازگشت آوارگان دارفور و امداد رسانی به آنها را آغاز کرد. در این میان، جنبش آزادیبخش سودان با استناد به عدم پایبندی حکومت سودان به تعهداتش و اقدام به بمباران مقرهای این جنبش توافقنامههای انجامنا و ابوجا را بیاعتبار شمرد. شورشیان بار دیگر حملات خود را آغاز کردند. با تلاش کشورهای افریقایی مذاکرات بین طرفین در ابوجا در 21 آذر 1383/ 11 دسامبر 2004 از سر گرفته شد، ولی دو گروه عمده شورشیان، یعنی جنبش آزادیبخش سودان و جنبش عدل و مساوات، در این مذاکرات حضور نیافتند. از سوی دیگر حکومت سودان در انجامنا با گروه جدیدی از شورشیان به نام جنبش ملی برای اصلاح (الحرکة الوطنیة للاصلاح) توافقنامه آتشبس و خلع سلاح را امضا کرد (بحیری، ص160ـ166؛ اجلال رأفت، 2006الف، ص160، پانویس 8).براساس قطعنامه 1591 شورای امنیت سازمان ملل متحد در 9 فروردین 1384/ 29 مارس 2005، تحریمهای گستردهای بر ضد متهمان به ارتکاب جنایات ضد بشری در دارفور وضع گردید. دارفور برای هواپیماهای نظامی سودان منطقه ممنوعه پرواز اعلام شد (← حالالامامة العربیة 2005، ص 101). همچنین در قطعنامه 1593 شورای مذکور، پرونده دارفور و متهمان آن به دیوان بینالمللی کیفری لاهه ارجاع شد. دولت سودان با رد این قطعنامه اعلام کرد که متهمان را نظام قضائی سودان محاکمه میکند (بحیری، ص 268، 274ـ275؛ حال الامامة العربیة 2005، ص 101ـ102؛ باسیل یوسف بجک، ص 101ـ102).دور جدید مذاکرات ابوجا در 1384ش/ اواسط 2005 از سر گرفته شد. در پایان این مذاکرات در اول تیر 1384/ 22 ژوئن 2005، دو طرف در مورد اصول کلی حل منازعه دارفور به توافق رسیدند و ضمن التزام به توافقنامههای قبلی، بر یافتن راهحل سیاسی برای پایاندادن به بحران وحدت اراضی سودان، لزوم برقراری نظام فدرال در سودان و بازگشت آوارگان تأکید کردند (بحیری، ص 176ـ177، 320ـ323). در 15 اردیبهشت 1385/ 5 مه 2006، توافقنامه نهایی صلح بین حکومت سودان و برخی از شورشیان دارفور در ابوجا به امضا رسید. در میان گروههای شورشی، بهویژه جنبش آزادیبخش سودان، اختلافات گستردهای به وجود آمد که به انشعاب آن به دو شاخه منجر شد. قبیله فور تحت نظر عبدالواحد النور و قبیله زغاوه تحت رهبری مینی ارکوا میناوی قرار گرفت و فقط شاخه متعلق به میناوی حاضر به امضای این توافقنامه شد. جنبش عدل و مساوات به دلیل اینکه توافقنامه مذکور مطالبات مردم دارفور را محقق نمیسازد، از امضای آن امتناع ورزید. امضای این توافقنامه نه تنها به بحران دارفور پایان نبخشید، بلکه درگیری میان گروههای مختلف شورشیان اوضاع را بحرانیتر کرد. عمرالبشیر، رئیسجمهور سودان، برای حل بحران در مرداد 1385/ اوت 2006 میناوی را معاون اول خود و مسئول دارفور کرد؛ اما خشونت همچنان ادامه داشت (هانئ رسلان، ص 182ـ183؛ ممدانی، ص 261ـ266؛ احمد ابوسعده، ص 149ـ150).در 9 شهریور 1385/ 31 اوت 2006، شورای امنیت سازمان ملل قطعنامه 1706 را صادر کرد که براساس آن مقرر شد شماری از نیروهای بینالمللی، جایگزین نیروهای اتحادیه افریقا در دارفور شود و این نیروها وظیفه اجرای مُفاد توافقنامههای صلح، نظارت بر آتشبس و اجرای خلع سلاح را برعهده داشتند، اما حکومت سودان این قطعنامه را نپذیرفت (سامی صبری عبدالقوی، ص200؛ عصام عبدالفتاح، ص 107؛ محمد نعیم ابوزید، ص 87). در 9 مرداد 1386/ 31 ژوئیه 2007، قطعنامه 1769 صادر شد که براساس آن 000،26 نیروی چند ملیتی در دارفور حضور یافت (محمد نعیم ابوزید، ص 125؛ کچوئیان، ص 91؛ حال الامامة العربیة 2007ـ 2008، ص 188). حضور این نیروها هم به بحران دارفور پایان نداد. با ادامه وضع بحرانی، در 24 تیر 1387/ 14 ژوئیه 2008 دادستان دیوان کیفری بینالمللی لاهه عمرالبشیر را به نسلکشی، جنایت بر ضد بشریت و جرائم جنگی در دارفور متهم کرد و از قضات این دادگاه خواست تا وی را تحت پیگرد قانونی قرار دهند و حکم بازداشتش را صادر نمایند (محمد عاشور مهدی، ص 33ـ36؛ محمد نعیم ابوزید، ص 141ـ142). عمرالبشیر برای مقابله با اقدام دیوان لاهه هیئتهای ویژهای را به کشورهای مختلف فرستاد تا حمایت کشورهای عربی را جلب نماید (← حسینی، ص 72ـ73؛ محمد عاشور مهدی، ص 94ـ98). در بهمن 1388/ فوریه 2010 دادگاه لاهه در حکم استیناف خود اعلام کرد که ادله اتهامات عمرالبشیر کافی نیست («تاریخالسودان»، 2011).در 4 اسفند 1388/ 23 فوریه 2010 با میانجیگری دولت قطر، مذاکرات بین حکومت سودان و جنبش عدل و مساوات در دوحه به توافق آتشبس میان طرفین انجامید. خلیل ابراهیم، رهبر جنبش عدل و مساوات، توافقنامهای را امضا کرد که براساس آن جنبش عدل و مساوات اجازه شرکت در انتخابات مجلس و ریاست جمهوری آینده را یافت. اما عبدالواحد نور، رهبر جنبش آزادیبخش سودان، که از شرکت در این مذاکرات امتناع ورزیده بود اعلام کرد که دولت سودان به این توافقنامهها پایبند نیست (الجزیرة نت، 2011، خبر مورخ 24 فوریه 2010؛ احمد ابوسعده، ص150ـ151).عمرالبشیر، در 9 فروردین 1390/ 29 مارس 2011 دستور اجرای همهپرسی برای حل بحران دارفور را صادر کرد. این همهپرسی بهطور همزمان در سه ایالت شمال، غرب و جنوب دارفور انجام میشود. مردم دارفور باید یکی از دو گزینه ماندن در وضع فعلی یا تقسیم دارفور به چندین ایالت را برگزینند. البته گروههای مسلح دارفور خواستار سرزمینی واحد بدون هیچ تقسیمبندی اداری هستند، امری که حکومت سودان با آن مخالف است (← الیوم السابع، 2011). توافقنامه نهایی صلح دارفور در 23 تیر 1390/ 14 ژوئیه 2011 در شهر دوحه بین حکومت سودان و جنبش آزادی و عدالت (حرکة الحریة و العدل) که مجموعهای از گروهها و احزاب سودانی بود، با وساطت دولت قطر، اتحادیه افریقا و سازمان ملل امضا شد. براساس این توافقنامه، داراییها و مناصب مهم بین حکومت مرکزی و گروههای دارفور تقسیم میشد و ضمن پرداخت غرامت به آوارگان، و به خواست عمرالبشیر با برگزاری همهپرسی وضع اداری دارفور مشخص میگردید. اما جنبش عدل و مساوات معتقد بود که در این توافقنامه به آزادیهای اساسی، حقوق بشر و چگونگی مشارکت مردم دارفور در انتخابات ریاست جمهوری اشارهای نشده است، از اینرو در جلسه امضای آن شرکت نکرد (الجزیرة نت، 2011، خبر مورخ 14 ژوئیه 2011). سازمانهای فعال حقوق بشر تعداد قربانیان بحران دارفور را حدود دویست هزار تن برآورد کردهاند، اما رئیسجمهور سودان تعداد قربانیان را نه هزار تن اعلام کرد (محمد نعیم ابوزید، ص 96).منابع : اجلال رأفت، «ازمة دارفور: ابعادها السیاسیة و الثقافیة»، در السودان علی مفترق الطرق بعدالحرب، قبلالسلام، بیروت: مرکز دراسات الوحدة العربیة، 2006الف؛ همو، «ازمة دارفور بین التجاذبات الداخلیة و المصالح الخارجیة و الاعتبارات الانسانیة»، شؤون عربیة، ش 127 (خریف 2006ب)؛ احمد ابوسعده، دارفور: العاصفة السوداء، قاهره 2011؛ باسیل یوسف بجک، «مذکرة القبض علی الرئیس السودانی : نموذج لخطورة تسییس و ربط تدابیر المحکمة الجنائیة الدولیة بقرارات مجلس الامن»، المستقبل العربی، ش 355 (سپتامبر 2008)؛ زکی بحیری، مشکلة دارفور: الجذور التاریخیة، الابعاد الاجتماعیة، التطورات السیاسیة، قاهره 2006؛ «تاریخ السودان: تسلسل زمنی»، الجزیرة نت.Retrieved Jul.5, 2011, from http:// www.aljazeera.net/ NR/exeres/4D2715CD-96F2-440D-8E8D;الجزیرةنت.Retrieved Oct.9, 2011, from http://www.aljazeera.net/ portal;حالالامامة العربیة :2005 النظام العربی، تحدی البقاء و التغییر، ]تألیف[ احمد یوسف احمد و دیگران، بیروت: مرکز دراسات الوحدة العربیة، 2006؛ حالالامامة العربیة 2007ـ:2008 ثنائیة التفتیت و الاختراق، ]تألیف[ احمد ابراهیم محمود و دیگران، بیروت : مرکز دراسات الوحدة العربیة، 2008؛ محمدجواد حسینی، «دیوان کیفری بینالمللی و پیگرد رئیسجمهور سودان در رابطه با بحران دارفور»، مطالعات افریقا، دوره جدید، ش 17 (بهار و تابستان 1387)؛ سامی صبری عبدالقوی، «مصر و ازمة دارفور بینالوساطة و الحیاد»، السیاسة الدولیة، ش 168 (آوریل 2007)؛ عبدالغفار محمد احمد، «ازمة دارفور: الاسباب الاساسیة»، در دارفور: اقلیم العذاب، تحریر عبدالغفار محمد احمد و لایف مانقار، ترجمة محمدعلی جادین، هلند: منشورات رواق، 2006؛ عصام عبدالفتاح، البشیر: رجل لاینحنی و زعیم لن یبیع، وقائع مرحلة فارقة فی تاریخ السودان، قاهره ] 2008[؛ جولی فلینت و الکساندر دوال، دارفور : تاریخ حرب و ابادة، ترجمة انطوان باسیل، بیروت 2006؛ احمدموسی قریعی، الجنجوید و النزاع المسلح فی دارفور، جیزه، مصر 2010؛ کاظم هاشم نعمة، «ازمة دارفور: السودنة و العروبة و التدویل و الافرقة»، در السودان علی مفترق الطرق بعد الحرب، قبلالسلام، همان؛ جواد کچوئیان، «ماهیت و ابعاد حقوقی و سیاسی بحران دارفور»، مطالعات افریقا، دوره جدید، ش20 (پاییز و زمستان 1388)؛ کمال حمّاد، «ازمتا العراق و دارفور من وجهة قانونالدولی»، شؤون الاوسط، ش 129 (صیف 2008)؛ محمد بنیسلامه و محمد کنوش شرعه، «ازمةالدولة و المجتمع فی السودان: دارفور انموذجآ»، المستقبل العربی، ش 347 (ژانویه 2008)؛ محمد عاشور مهدی، المحکمة الجنائیة الدولیة و السودان: جدلالسیاسة و القانون، بیروت 2010؛ محمد نعیم ابوزید، تفتیت السودان: الحقیقة، الخیال و المسؤولیة، قاهره 2010؛ مصطفی بابکر، «النزاع و اختزال النزاع فی دارفور بعض الافکار الاولیة»، در دارفور، همان؛ موسی آدم عبدالجلیل، «ملکیة و استخدام الارض و النزاعات الاثنیة فی دارفور»، در همان؛ هانئ رسلان، «ازمة دارفور و القرار 1706، الابعاد و التداعیات»، السیاسة الدولیة، ش 166 (اکتبر 2006)؛ الیوم السابع.Retrieved Oct.9, 2011, from http:// www.youm7.com; Jok , Sudan: race, religion and violence, Oxford Madut Jok 2008; Mahmood Mamdani, Saviours and survivors: Darfur, politics, and the war on terror, Cape Town 2009.