داحِس، از جنگهای مشهور عرب (ایامالعرب) در روزگار جاهلیت. جنگ داحس میان بنیعَبسبن بَغیضبن رَیثبن غَطَفان و بنیذُبیانبن بغیضبن رَیثبن غطفان، دو تیره از قبیلة قَیس عَیْلان*، روی داد (ابنهشام، ج 1، ص 306؛ ابنقتیبه، ص 6، 606؛ ابنعبدربّه، ج 5، ص 129) و در منابع از آن با نامهای حرب داحس (← ابنکلبی، 1407الف، ج 1، ص 432)، (یومُ) حربِ داحس و الغَبراء، یا ایام داحس و الغبراء (ابنقتیبه، ص 6؛ یعقوبی، ج 1، ص 227؛ ابنعبدربّه، همانجا؛ ابناثیر، ج 1، ص 556، 566) و حرب غطفان (ابنکلبی، 1407ب، ص 34) یاد شده است. داحس که در اصل نام اسبِ قیسبن زُهَیْر عَبْسی، فرزند رئیس قبیلة قیس عیلان، بود (← حمزه اصفهانی، ص 205)، به قولی، یکی از سه جنگ طولانی مدت اعراب در روزگار جاهلیت محسوب میشود (← ابنحجر عسقلانی، ج 1، ص 590). این جنگ در حقیقت مجموعهای از جنگهای ناپیوسته بود (← ادامة مقاله) که حدود پنجاه (← ابنحجر عسقلانی، ج 6، ص 289) یا چهل سال به درازا کشید (جوهری، ذیل «دحس»؛ یاقوت حموی، ذیل «الإصاد»؛ قس مسعودی، ص 203 که زمان وقوع داحس را شصت سال قبل از بعثت دانسته است).راوی اصلی داستان جنگ داحس هِشامبن محمدبن کَلبی است که کتاب وی با عنوان داحس و الغبراء (ابنندیم، ص 110) اکنون در دست نیست. پس از آن، راویانی همچون ابوعُبَیدة مَعْمَربن مُثَنّی (← ابوعبیده، ج 1، ص 82) و ابن اَعرابی (علمالهدی، ج 1، جزء1، ص 149) این داستان را از ابنکلبی روایت کردهاند. روایت مورخان بعدی عمدتاً به ابوعبیده بازمیگردد (← ابنهشام؛ ابنعبدربّه، همانجاها؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 17، ص 187).جنگ داحس به این سبب آغاز شد که زُهیربن جَذیمةبن رَوَاحة عَبْسی، بزرگ قبیلة قیس عیلان، در یَوْم (جنگ) رَحْرَحان به دست خالدبن جعفرِ کِلابی عامری کشته شد (ابناثیر، ج 1، ص 556، 558). قیسبن زهیر عبسی، که از وی به صاحب داحس یاد شده است (← ابنکلبی، 1407الف، ج 1، ص 442)، به یثرب رفت تا برای جنگ با بنیعامر آماده شود و انتقام خون پدرش را بگیرد. قیس نزد اُحَیْحَةبن جُلاح، سالار قبیلة اَوْس، رفت و زرهی نیکو از وی خرید و نزد قبیلهاش بازگشت. ربیعبن زیاد عبسی به درخواست قیس با او همراه شد و چون زره قیس را دید، آن را بهزور تصاحب کرد. مدتی بعد، قیس خانوادهاش را به مکه فرستاد و به کاروان خانوادة ربیع که در حال کوچ بودند، حمله کرد. مادر ربیع گفت که اگر قیس آنها را رها کند، برای گرفتن زره وی ضمانت میکند. قیس قبول کرد اما ربیع زره وی را پس نداد. از اینرو، قیس چهارصد شتر ربیع را دزدید و در مکه فروخت و به جای آنها چندین اسب، از جمله داحس و غبراء، را خرید (ابناثیر، ج 1، ص 566ـ567؛ قس ابوعبیده، ج 1، ص 83 ـ84؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 17، ص 189ـ190؛ دربارة نسب داحس، که از آن به عنوان بهترین اسب عربی یاد شده است و سبب نامگذاری آن ← ابنکلبی، 1407ب، ص 34، 40؛ ابوعبیده، ج 1، ص 82 ـ83).قیس سپس با خاندانش نزد بنیبَدربن فَزارَه، از تیرههای ذبیان، رفت که با آنان خویشاوندی نَسَبی داشت. حُذَیْفَةبن بَدر فزاری و برادرش، حَمَل، قیس را پناه دادند. اسبان قیس حسادت حذیفه را برانگیخت (ابناثیر، ج 1، ص 569).مدتی بعد حذیفه از قیس ناخشنود شد و دنبال بهانهای میگشت تا او را براند. چون قیس برای عمره به مکه رفت، وَردبن مالک عبسی، همقبیلهای قیس، با حذیفةبن بدر دیدار کرد و گفت که اسبهای اصیل و غالب نزد قیسبن زهیر است. وی سپس بر سر دو اسب نر و ماده از اسبهای قیس با حذیفه شرطبندی کرد. هنگامی که قیس از مکه بازگشت، از حذیفه خواست تا شرطبندی را لغو کند، اما او نپذیرفت (همان، ج 1، ص 569ـ570؛ قس ابوعبیده، ج 1، ص 84 ـ85؛ ابنعبدربّه، ج 5، ص 129ـ130؛ میدانی، ج 2، ص 508). قیس دو اسب خود (داحس و غبراء) را برای مسابقه انتخاب کرد و حذیفه نیز اسبهایش، خَطّار و حَنفاء، را برگزید (ابناثیر، ج 1، ص 570؛ قس ابنهشام، ج 1، ص 307؛ ابوعبیده، ج 1، ص 85؛ میدانی، همانجا: قیس داحس را برگزید و حذیفه غبراء را). بنابر پارهای روایات، شرطبندی و مسابقه میان حَمَلبن بدر و قیس صورت گرفت (← ابنعبدربّه، ج 5، ص 129؛ علمالهدی، ج 1، جزء1، ص 150؛ میدانی، همانجا).قیس خط پایان را تا یکصد (یا 120) تیر پرتاب (غَلْوة، هر غلوه سیصد تا پانصد ذرع بود) اعلام کرد و گرو بیست یا صد شتر تعیین، و قرار شد برندة مسابقه صاحب نخستین اسبی باشد که از برکه واقع در خط پایان (ذاتالاصاد) بنوشد (ابوعبیده، همانجا؛ قس ابنقتیبه، ص 606؛ ابنعبدربّه، ج 5، ص 130؛ ابناثیر، همانجا). حذیفه مردی از بنیاسد را در راه گمارد و او داحس را که پیش افتاده بود، از مسیر منحرف کرد و غبراء پیش افتاد. سپس خطار، حنفاء و داحس یکی پس از دیگری رسیدند (ابناثیر، ج 1، ص 571؛ قس ابوعبیده، ج 1، ص 85 ـ86). پسری که سوار داحس بود، ماجرا را به قیس گفت. مرد اسدی نیز به کار خود اعتراف کرد اما حذیفه این مطلب را انکار نمود و مدعی پیروزی در مسابقه و گرفتن گرو شد و گفت که دو اسبش پشت سرهم آمدهاند. حذیفه پسرش، نَدبه، را نزد قیس فرستاد و گرو را از وی خواست. قیس با نیزه ندبه را کشت. پس از آن، قیس و بنیعبس کوچیدند و خونبهای ندبه را، که یکصد شتر ده ماهه بود، به حذیفه پرداختند و غائله خوابید (ابناثیر، ج 1، ص 571ـ572؛ قس ابوعبیده، ج 1، ص 86؛ ابنعبدربّه، ج 5، ص 130ـ131؛ میدانی، ج 2، ص 509ـ510).مالکبن زهیر (برادر قیس که زنش از بنیفزاره بود و در میان آنان اقامت داشت) به دست بنیبدربن فزاره (خاندان حذیفه) کشته شد (ابوعبیده، ج 1، ص 86 ـ87؛ ابناثیر، ج 1، ص 572). ربیعبن زیاد عَبْسی، شوهر خواهر حذیفةبن بدر، با وجود کدورت پیشین با قیسبن زهیر، از این حادثه ناراحت شد و به قیس پیوست. خاندان و یاران قیس نزد ربیع اقامت کردند و عَنْترةبن شدّاد عبسی (متوفی 22 قبل از هجرت)، شاعر و جنگجوی مشهور عرب، شعری در رثای مالکبن زهیر سرود (← ابوعبیده، ج 1، ص 87؛ ابناثیر، ج 1، ص 572ـ574؛ قس یاقوت حموی، همانجا). بنیذبیان و بنیعبس در کنار آبی به نام عَذَق، جنگی شدید کردند (یَومُالمُرَیْقِب) که نخستین جنگ آنها بود و به شکست بنیذبیان انجامید و بسیاری از آنان، از جمله عوفبن بدر کشته شدند. ربیعبن زیاد عبسی نیز حذیفةبن بدر را اسیر، و مردی عبسی او را با شمشیر زخمی کرد (میدانی، ج 2، ص 512؛ ابناثیر، ج 1، ص 574ـ575؛ جادالمولی و همکاران، ص 259). سپس قبیلة غطفان گردآمدند و به کوشش آنان صلح شد و حذیفه آزاد گردید (← ابناثیر، ج 1، ص 575ـ576).بعداً مالکبن بدر، برادر حذیفةبن بدر، به دست مردی از بنیرواحه (از تیرههای بنوعبس) کشته شد و در پی آن، فتنه میان عبس و ذبیان باز بالا گرفت که با هزیمت بنیعبس پایان یافت (ابوعبیده، ج 1، ص 90؛ جادالمولی و همکاران، ص 260). قیس مکر کرد و چند تن از کودکان خود را نزد بنیذبیان گروگان نهاد تا وقتی که اختلافات حل و فصل شود. گروگانها را نزد سُبَیْعبن عمرو ذبیانی، خواهرزاده حذیفةبن بدر، نگه داشتند. چون سبیع درگذشت، حذیفه آن کودکان را کشت (ابوعبیده، ج 1، ص 90ـ91؛ قس ابناثیر، ج 1، ص 576ـ577). پس از آن، بنیفزاره و بنیعبس در خاثِره روبهرو شدند. در این جنگ، که حذیفةبن بدر حضور نداشت، جمعی از بنیفزاره و همراهانشان کشته شدند (ابوعبیده، ج 1، ص 91؛ قس میدانی، ج 2، ص 514). ابناثیر (ج 1، ص 577ـ578) در این مورد نوشته است که قیسبن زهیر و بنیعبس، یکی از پسران حذیفه و سوارانی از ذبیان را کشتند. حذیفه نیز با قوم خود (فزاره) در کنار آبی به نام عُراعِر با بنیعبس جنگید و بر آنان غلبه یافت.حذیفه برای جنگی دیگر، بنیذبیان را با خود همراه ساخت و به رأی برادرش (حَمَلبن بدر) که خواهان صلح بود، توجهی نکرد. آنان بر شتران بنیعبس دست یافتند. قیسبن زهیر و یارانش بسیاری از ذبیان را غافلگیر کردند و کشتند. حذیفه با جمعی از بنیذبیان گریخت. قیس همراه ربیعبن زیاد و دیگر یارانش به آنان رسیدند و سر حذیفةبن بدر و حملبن بدر را بریدند و حذیفه را مثله کردند (ابوعبیده، ج 1، ص 91ـ93؛ میدانی، ج 2، ص 514ـ515؛ ابناثیر، ج 1، ص 578ـ579).در این حادثه که از آن به نامهای ]وقعة[ البَوار، یومالهَباءَة (← ابناثیر، ج 1، ص 579) و یوم ذیحُسی (ابوالفرج اصفهانی، ج 17، ص 208) یاد شده است (قس میدانی، ج 2، ص 512ـ515، که یوم ذیحسی و یومالهباءَة را نام دو جنگ دانسته است)، از فزاره و قبایل متحدش، اَسَد و غطفان، بیش از چهار صد تن، و از بنیعبس بیش از بیست تن کشته شدند (ابناثیر، همانجا). گفته شده است که مادر قیس در این روز به دست حذیفه کشته شد (← ابوعبیده، ج 1، ص 94). شعرا دربارة این روز شعرهایی گفتند (← مُفَضَّل ضَبّی، ج 2، ص 245ـ247؛ ابوعبیده، ج 1، ص 93ـ94؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 17، ص 205ـ208؛ میدانی، ج 2، ص 516). قیسبن زهیر، ضمن اشعاری در رثای حذیفه، گفت: «بهترینِ مردم اکنون کنار مرداب هباءة بیجان افتاده است. اگر ظلم وی نبود، همه روزگار بر او میگریستم... کاش داحس و غبرا نمیبودند» (← یاقوت حموی، ذیل «الهباءَة»).پس از آن، بنیعبس که در سرزمین غطفان عرصه را بر خود تنگ دیدند، در جستجوی متحدانی از میان قبایل عرب برآمدند تا در پناه و جوار آنان زندگی کنند. بنیذبیان نیز نزد سِنانبن ابیحارثه مرّی گردآمدند و او برای گرفتن انتقامِ فزاره و بنیبدر (از ذبیان) بسیاری از اعراب را گردآورد و به سوی بنیعبس حرکت کرد. بنیذبیان و همراهانشان در ذاتالجَراجِر با بنیعبس جنگیدند. روز بعد، جنگی سختتر درگرفت و بسیاری کشته شدند. روز سوم، چون سنانبن ابیحارثه دید که یارانش به صلح تمایل دارند، از جنگ دست کشید. به دنبال آن، قیس و بنیعبس نزد بنیشیبانبن بکر رفتند (ابناثیر، ج 1، ص 580).سپس روانة هَجَر شدند و مدتی کوتاه نزد بنیسعدبن زَید مَناةبن تمیم به سر بردند (ابوعبیده، ج 1، ص 94؛ مفضّلبن سَلَمه، ص 229). گروهی از بنیسعد با بنیعبس درگیر شدند (ابوعبیده، ج 1، ص 94ـ95) و سپس شاه هجر (جَون یا معاویةبن حارث کِندی) را برضد بنیعبس تحریک کردند. در فَروق جنگی شدید رویداد و بنیعبس که یکصد سوار بودند، شاه هجر را هزیمت دادند (مفضّلبن سلمه، همانجا؛ ابناثیر، ج 1، ص 580ـ581؛ قس ابوعبیده، ج 1، ص 95). بنیعبس به عُراعِر رفتند و بنیکَلب به آنان حمله کردند، اما بنیعبس آنها را شکست دادند و اموالشان را به غنیمت گرفتند (ابناثیر، ج 1، ص 581). سپس، بنیعبس به یَمامَه نزد بنیحنیفه رفتند و پس از سه سال اقامت در آنجا، بهترتیب، نزد بنیضَبَّه، بنیعامر و بنیتَغْلِب رفتند (← همانجا؛ قس ابوعبیده، ج 1، ص 95، 99؛مفضّلبن سلمه، ص 228ـ231). در یوم شِعبجَبَلَه، که گفته شده چند سال پیش از تولد پیامبر اکرم روی داد، بنیعبس در کنار بنیعامر با بنیذبیان و بنیتمیم وارد جنگ شدند (← مسعودی، ص 204؛ ابناثیر، ج 1، ص 583ـ586). چندی بعد، بنیعبس نزد قبیله تَیْمالرِّباب اقامت کردند اما آنان بسیاری از بنیعبس را کشتند (ابناثیر، ج 1، ص 582). از اینرو، قیسبن زهیر به بنیعبس که از جنگ و مهاجرت خسته شده بودند، گفت که نزد خویشاوندان خود (بنیذبیان) بازگردند که مرگ با آنها از زندگی با دیگران بهتر است. پس بنیعبس بازگشتند و حِصنبن حذیفةبن بدر، رئیس بنیذبیان، آنان را پذیرفت و بنیعبس و بنیذبیان صلح کردند (← ابوعبیده، ج 1، ص 99ـ100؛ مفضّلبن سلمه، ص 233ـ234؛ ابناثیر، همانجا). چندی بعد در یَوم قَطَن، بار دیگر مردی از بنیعبس کشته شد. خونبهایی معادل دویست شتر تعیین و صلح شد. یکصد شتر پرداخت گردید و پرداخت باقیمانده آن با ظهور اسلام مصادف و ملغا شد (← مفضّلبن سلمه، ص 234ـ235).بنابه روایتی، قیسبن زهیر که از کار خویش در قتل مردانی از بنیذبیان احساس گناه میکرد، نزد بنیذبیان نرفت. وی توبه کرد و نصرانی شد و به عمان رفت. در آنجا رهبانیت پیشه نمود و مدتی بعد، به دست مردی به نام حَوجبن مالک عبدی کشته شد (ابناثیر، ج 1، ص 582ـ583). بنابر روایتی دیگر، قیس از میان بنینُمَیْربن قاسِط زن گرفت و از او صاحب فرزندی به نام فَضاله شد که همراه هیئت بنیعبس به خدمت پیامبر رسید و رسول خدا وی را بر گروه همراهش که ده نفر بودند، ریاست داد (همان، ج 1، ص 583؛ قس علمالهدی، ج 1، جزء1، ص 149). به هر حال، مشهور است که قیسبن زهیر قبل از بعثت درگذشته است و اینکه بعضی، همچون حسنبن عَرَفه در کتاب الخیل، گفتهاند که قیس تا زمان عمر زنده بوده است، درست نیست (← ابنحجر عسقلانی، ج 5، ص 558). مورخان قیس را مردی صاحب رأی و باتجربه دانسته و سخنان و نصایحی حکیمانه از او روایت کردهاند (← علمالهدی، همانجا؛ جوادعلی، ج 5، ص 360) و راوی جنگ داحس (ابنکلبی یا منابع وی) آشکارا از بنیعبس طرفداری کرده است (د.اسلام، چاپ دوم، تکمله، ذیل مادّه).جنگ داحس یکی از مبدأهای گاهشماری نزد مردم عرب جاهلی بود (← مسعودی، ص 203). نام داحس، از آنجا که یادآور خاطرة تلخ جنگی دراز مدت بود، مَثَلی رایج شد (أَشْأَمُ مِن داحس یعنی نامبارکتر از داحس ← حمزه اصفهانی، ص 205). پس از ظهور اسلام و مخالفتهای قریش با پیامبر اکرم، کسانی همچون ابوطالب و ابوقَیسبن اَسْلَت، ضمن قصایدی، قریش را از ستیزه با رسول خدا و بر پا شدن فتنهای مانند جنگ داحس برحذر داشتند (← ابناسحاق، ص 131؛ ابنهشام، ج 1، ص 304، بیت 4).منابع : ابناثیر؛ ابناسحاق، سیرة ابناسحاق، چاپ محمد حمیداللّه، قونیه 1401/1981؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییزالصحابة، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت 1412/1992؛ احمدبن محمد ابنعبدربّه، العقدالفرید، چاپ علی شیری، بیروت 1408ـ1411/ 1988ـ1990؛ ابنقتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره 1960؛ ابنکلبی، جمهرةالنسب، ج 1، چاپ ناجی حسن، بیروت 1407الف؛ همو، کتاب نسبالخیل فیالجاهلیة و الاسلام و أخبارها، روایة ابیمنصور جوالیقی، در کتابان فیالخیل، چاپ نوری حمودی قیسی و حاتم صالح ضامن، بیروت: عالمالکتب، 1407ب؛ ابنندیم (تهران)؛ ابنهشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، ]قاهره 1355/ 1936[، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابوالفرج اصفهانی؛ معمربن مثنّی ابوعبیده، دیوانالنقائض: نقائص جریر و الفرزدق، بیروت 1998؛ محمداحمد جادالمولی، علیمحمد بجاوی، و محمدابوالفضل ابراهیم، ایامالعرب فی الجاهلیة، ]دمشق ?1361/ 1942[؛ جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بغداد 1413/1993؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ حمزةبن حسن حمزه اصفهانی، سوائرالامثال علی افعل، چاپ فهمیسعد، بیروت 1409/1988؛ علیبن حسین علمالهدی، امالی السیدالمرتضی، ج 1، چاپ محمد بدرالدین نعسانی، قاهره 1325/1907، چاپ افست قم 1403؛ مسعودی، التنبیه؛ مفضّلبن سَلَمه، الفاخر، چاپ عبدالعلیم طحاوی ]قاهره[ 1380/1960؛ مفضلبن محمد مُفَضَّل ضَبّی، دیوانالمفضّلیّات، ]مع[ شرح قاسمبن محمدبن بشار انباری، چاپ محمد نبیل طریفی، بیروت 1424/2003؛ احمدبن محمد میدانی، مجمعالامثال، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت 1407/1987؛ یاقوت حموی؛ یعقوبی، تاریخ؛EI2, Suppl., s.v. "Dāhis", (by J. A. Bellamy).