خوشقَدَم، الملکالظاهر، سیوهشتمین فرمانروای مملوکی مصر. الملکالظاهر ابوسعید سیفالدین خوشقدم (خُشقدم)بن عبداللّه ناصری مؤیدی رومی، براساس برخی قراین، در حدود 806 متولد شد (رجوع کنید به ابنتغری بردی، 1383ـ 1392، ج 16، ص 255، 307).خوشقدم رومینژاد و اولین سلطان رومی، بعد از سیزده سلطان چرکسی، در مصر بود (همان، ج 16، ص 253، 255؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 2، ص 378). الملکالمؤیَّد مملوکی او را در 815 یا اوایل 816 خرید و پس از مدتی آزاد کرد. به این ترتیب، خوشقدم یکی از ممالیک سلطانی و به مؤیدی منسوب شد (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 16، ص 255؛ سخاوی، ج 3، ص 175؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 2، ص 379؛ همو، 1426، ص 341). خواجه ناصرالدین، معروف به ناصری، او را از الملکالمؤیّد خرید و جامهدار کرد. ازاینرو، در برخی منابع عنوان ناصری هم برای او ذکر شده است (رجوع کنید به ابنتغری بردی، 1998، ج 1، ص 286؛ ابنایاس، 1402ـ1404، همانجا).در دوره ملکمظفر احمدبن الملکالمؤیَّد، خوشقدم یکی از خاصان وی گردید. مدت طولانی در این منصب بود تا اینکه الملکالظاهر چَقْمَق* به قدرت رسید. خوشقدم در دربار الملکالظاهر ابتدا ساقی دربار شد (ابنتغری بردی، 1998، همانجا؛ سخاوی، ج 3، ص 176). بعد در 846، به مقامهای امیر دهتایی و رأسالنوب رسید. در 850، الملکالظاهر او را به فرماندهی هزار نفر به دمشق فرستاد (ابنتغری بردی، 1998، همانجا؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 2، ص 379). در 854، به قاهره فراخوانده شد و به منصب حاجبالحجابی دربار رسید (ابنتغری بردی، 1998، همانجا؛ همو، 1383ـ1392، ج 16، ص 253، 255؛ ابنایاس، 1402ـ1404، همانجا). در دوران سلطنت ملکاشرف اینال (حک : 857ـ865)، خوشقدم مقام امیرسلاح یافت. در همین دوران، در سمت فرمانده سپاه، برای مقابله با ابنقِرمان به حلب فرستاده شد. او همچنان امیرسلاح بود تا اینکه در دوران کوتاه سلطنت الملکالمؤیَّد احمدبن اینال (جمادیالاولی 865 ـ رمضان 865)، به اتابکی سپاه برگزیده شد (ابنتغریبردی، 1998؛ ابنایاس، 1402ـ1404، همانجاها).در پی قیام امیران ممالیک علیه احمدبن اینال و خلع وی از سلطنت در رمضان 865، امیر جانیبیگ (سرکرده این قیام) و سایر امرای ممالیک تصمیم گرفتند فرمانروایی مصر را به جانمبیگ (نایب شام) واگذارند، اما او تأخیر کرد و امیران شورشی به پیشنهاد جانیبیگ، خوشقدم را موقتآ برای اداره امور کشور انتخاب کردند. خوشقدم در رمضان 865 به سلطنت رسید و به الملکالظاهر ملقب شد (ابنتغری بردی، 1998، همانجا؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 2، ص 378). او از تأخیر جانمبیگ بهره جست و با تهدید و تطمیع و رشوه و مماشات با سایر امیران، سلطنت خود را مستحکم کرد (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 16، ص 254؛ سخاوی، ج 3، ص 175؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 2، ص380ـ381).خوشقدم ابتدا دستور داد الملکالمؤیَّد و برادر وی محمد و جمعی از امیران را دستگیر و به اسکندریه تبعید و زندانی کنند (ابنتغریبردی، 1383ـ 1392، ج 16، ص 255؛ ابنشاهین، 1422، ج2، قسم6،ص114،127). سپسبهکمک امیرجانیبیگ، جانمبیگ را متقاعد به بازگشت به شام کرد و به وی اختیار عزل و نصب در ولایتش را داد (ابنتغری بردی، 1383ـ 1392، ج 16، ص 257؛ ابنشاهین، 1422، ج 2، قسم 6، ص 115ـ116).آنگاه، خوشقدم که از نفوذ و قدرت امیر جانیبیگ بسیار نگران بود، فرمان دستگیری و قتل وی و چند تن از امیران را صادر کرد (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 16، ص 261؛ همو، 1930ـ1942، فصل 3، ص410؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 2، ص 387ـ388). پس از آن، درگیری و هرجومرج دربار را فراگرفت، اما خوشقدم با جلبنظر برخی از امیران و ممالیک و کنارزدن عدهای دیگر، تاحدودی اوضاع را آرام کرد (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 16، ص 261، 277؛ ابنشاهین، 1422، ج 2، قسم 6، ص 126؛ ابنایاس، 1402ـ 1404، ج 2، ص 387). او برای تحکیم پایههای قدرتش و انتظام اوضاع دربار، با بخششهایی در میان سپاهیان و پرداخت حقوق کامل آنها، تقسیم اراضی در بین ممالیک و دادن انعام و خلعت به امیران، سعی در راضی نگهداشتن آنها داشت. همچنین برای جلب محبت قضات و طبقات صاحبنفوذ، به آنان هدایایی داد (ابنتغریبردی، 1383ـ1392، ج16، ص256ـ259؛ ابنشاهین، 1422، ج 2، قسم 6، ص 116، 118ـ119؛ ابنایاس، 1402ـ 1404، ج 2، ص 381، 388). خوشقدم در آغاز، قوانینی را که برضد مسیحیان وضع شده بود، با جدیت اجرا کرد و پس از استقرار سلطنتش آنها را لغو نمود (میور ، ص 167). او آن دسته از ممالیک را که از سویشان احساس خطر میکرد، در گروههایی برای کمک به پادشاه قبرس، که از وی درخواست کمک کرده بود، فرستاد (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 16، ص 264، 269؛ ابنشاهین، 1422، ج 2، قسم 6، ص 143؛ میور، ص 167ـ168).خوشقدم در 12 ربیعالاول 866، به همراه عدهای از امیران و خاصانش، برای اولین بار از مقرّ خود (قلعه جبل) خارج شد و در منزل نایب شام فرود آمد (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 16، ص 267؛ ابنشاهین، 1422، ج 2، قسم 6، ص 142؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 2، ص390). او علاوه بر اعزام نیرو به قبرس، لشکریانش را برای سرکوب مخالفان و برقراری امنیت به نواحی مختلف مصر گسیل داشت (ابنتغریبردی، 1383ـ 1392، ج 16، ص 264، 268، 270؛ همو، 1930ـ 1942، فصل 3، ص 422؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 2، ص 393).در رمضان 868، خوشقدم خلعت سلطان عثمانی (محمد دوم) را از نماینده وی دریافت کرد. با این حال به دلایل سیاسی، مناسبات دو طرف متشنج گردید (ابنشاهین، 1422، ج 2، قسم 6، ص190ـ191؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 2، ص420).در 872 و در حالی که سلطان خوشقدم بیمار بود، از حلب خبر رسید که شاه سُوار، نایب شهر اِلبستان، شورش کرده است. سلطان به نایب حلب نامهای نوشت و او را به مقابله با سوار دعوت کرد. با شدتگرفتن بیماری خوشقدم، امور حکومت را امیرخایربیگ و احمدبن العینی اداره میکردند. در این دوره، اعرابِ برخی نواحی نیز فتنههایی برپا کردند که سلطان لشکرهایی برای فرونشاندن فتنه آنها فرستاد (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 16، ص300ـ301؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 2، ص 451).خوشقدم در 10 ربیعالاول 872 وفات یافت (ابنتغری بردی، 1998، ج 1، ص 286؛ همو، 1383ـ1392، ج 16، ص 305؛ سیوطی، ص 109؛ ابنشاهین، 1407، ص140). او دو فرزند خردسال و اموال فراوانی به جا گذاشت (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 16، ص 307؛ ابنشاهین، 1422، ج 2، قسم6، ص 278ـ279؛ ابنایاس، 1402ـ1404، ج 2، ص455).الملکالظاهر خوشقدم باهیبت، بردبار، بشّاش، مدبر، باریکبین و آگاه به احوال مملکت بود. او را زیبا و خوشاندام، متوسطالقامه، سرخگون و تنومند وصف کردهاند. به عربی فصیح سخن میگفت. برای دانشمندان و فقها احترام قائل بود و به آنچه فقها نزد او میگفتند، علاقه نشان میداد (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 16، ص 307ـ308؛ سخاوی، همانجا؛ ابنشاهین، 1422، ج 2، قسم 6، ص 279؛ ابنایاس، 1402ـ 1404، ج 2، ص 456). در عزل کارگزاران عجله میکرد و بسیاری از امیران را بیگناه به قتل میرساند. به شریعت عمل میکرد و حتی برخی مراسم مذهبی چون میلاد پیامبر صلیاللّه علیهوآلهوسلم (مولدالنبی) را برپا میداشت (ابنتغری بردی، 1383ـ1392، ج 16، ص 307ـ309؛ ابنایاس، 1402ـ 1404، ج 2، ص 456ـ458).منابع : ابنایاس، بدائعالزهور فی وقائعالدهور، چاپ محمدمصطفی، قاهره 1402ـ1404/ 1982ـ1984؛ همو، جواهرالسلوک فی امرالخلفاء و الملوک، چاپ محمد زینهم، قاهره 1426/2006؛ ابنتغری بردی، الدلیل الشافی علی المنهل الصافی، چاپ فهیم محمد شلتوت، قاهره 1998؛ همو، منتخبات من حوادث الدهور فی مدی الایام و الشهور، چاپ ویلیام پوپر، برکلی 1930ـ1942؛ همو، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره ?] 1383[ـ1392/ ?] 1963[ـ1972؛ ابنشاهین، نزهةالاساطین فیمن ولی مصر من السلاطین، چاپ محمد کمالالدین عزالدین علی، قاهره 1407/1987؛ همو، نیلالامل فی ذیل الدول، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، صیدا 1422/2002؛ محمدبن عبدالرحمان سخاوی، الضوءاللامع لاهل القرن التاسع، قاهره: دارالکتاب الاسلامی، ]بیتا.[؛ عبدالرحمانبن ابیبکر سیوطی، نظمالعقیان فی اعیانالاعیان، چاپ فیلیپ حتی، نیویورک 1927؛ ویلیام میور، تاریخ دولةالممالیک فی مصر، ترجمة محمود عابدین و سلیم حسن، قاهره 1415/1995.