، داراست. اگر مبدأ سنجش فاصلهها نقطه اعتدال بهاری () باشد، طول نقطه اوج (A)، برابر با زاویه (E(A) است. از آنجا که سرعت حرکت خورشید از دید ناظر زمینی ثابت نیست، لذا اخترشناسان برای محاسبه خاصّه (آنومالیِ) خورشید (یعنی فاصله زاویهای خورشید از نقطه اوج، a)، ابتدا خاصّة الوسطی (آنومالی میانگین، am) را ــکه تابعی خطی نسبت به زمان است ــ حساب میکردند. سپس بسته به موضع خورشید در فلک حاملش مقداری را با عنوان تعدیل (تعدیل شمس، q) بر آن افزوده یا از آن میکاستند، تا موضع حقیقی خورشید نسبت به اوج به دست آید. برای محاسبه مقدار تعدیل شمس (زاویه ES(A)، روشهای متفاوتی به کار میرفته است (← ادامه مقاله).در الگوی فلک تدویر، خورشید روی دایره کوچکی (فلک تدویر) به شعاع r (که برابر با مقدارِ e در الگوی خارج مرکز است)، دوران میکند. مرکز فلک تدویر روی دایره بزرگتری به نام فلک حامل با سرعت ثابت دوران میکند (شکل 2). بطلمیوس (ص 147ـ152) ثابت کرد که هر دو الگو به نتایج یکسانی منجر میشوند (برای توصیف الگوهای حرکت خورشید ← دریر ، ص 149ـ170؛ نیز ← اونز ، ص 337ـ342).برخی از اخترشناسان مسلمان تغییراتی را در الگوی بطلمیوسیِ حرکت خورشید به وجود آوردند. از جمله زرقالی الگویی را عرضه کرد که در آن مرکز فلک خارج مرکزِ خورشید روی دایره کوچکی دور نقطه خارج مرکزِ میانگین در چرخش است. درنتیجه مقدار خروج از مرکز بین دو مقدار بیشینه و کمینه نوسان میکند (← تومر، 1969، ص 306ـ336؛ همو، 1987، ص 513ـ519؛ نیز ← سامسو و میاس ، ص 1ـ35).بطروجی (سده ششم و هفتم) نیز الگویی را پیشنهاد کرده است که در آن قطب مدار خورشید بر روی دایرهای حول قطب استوای سماوی میچرخد. او با استفاده از این فرض همان نتایج مدل خارج مرکز بطلمیوسی را به دست آورد (بطروجی، ج 1، مقدمه گلدشتاین ، ص 12ـ14، 35ـ36؛ برای متن عربی ← همان، ج 2، ص 341ـ375).خواجهنصیرالدین طوسی (متوفی 672) در الگوی خود، که امروزه با نام جفت طوسی شناخته میشود، سعی کرده است که بیانی فیزیکی از چگونگی حرکت سیارات ارائه دهد و برخی اشکالات الگوی بطلمیوسی چون حرکت غیر یکنواخت اجرام آسمانی را حل کند. هرچند استفاده از این الگو در مورد خورشید به همان نتایج الگوی بطلمیوسی منجر میشود (← نصیرالدین طوسی ، ج 1، ص 145ـ149، مقدمه رجب، ص 52، جدول 2؛ کندی، 1983، ص 87ـ89؛ نیز ← جفت طوسی*).در الگوی ابنشاطر (متوفی 777)، خورشید روی فلک تدویری در حرکت است که مرکز آن روی فلک تدویر بزرگتری دوران میکند. درنتیجه مدار خورشید برخلاف الگوی بطلمیوسی مستدیر نیست و نقطه اوج آن روی فلکی به نامِ شامل قرار میگیرد که حرکتی از غرب به شرق برابر با یک درجه در هر شصت سال قبطی (شامل 365 روز) دارد (← رابرتس ،ص 51ـ52؛ صلیبا، 1994، ص 237ـ240).در قلمرو تحت نفوذ فرهنگ ایرانی و زبان فارسی، ردّ نخستین نشانههای آشنایی با نجوم جدید را، بهویژه با الگوی خورشید مرکزی ــکه مبانی آن را کوپرنیک در نیمه نخست سده دهم/ شانزدهم پایهریزی کردــ میتوان در رسالهای فارسی با عنوان اثبات هیأت جدید اثر ابوطالببن حسن حسینی صفوی پیگیری کرد. وی از ایرانیتباران ساکن هند در سده دوازدهم/ هجدهم بود و از طریق «فلاسفه و ریاضیدانان نصاری» که در استخدام کمپانی هند شرقی بودند با دستاوردهای نجوم جدید آشنا شد و رساله فوق را در تبیین هیئت کوپرنیکی بین سالهای 1183 تا 1186 نگاشت (← حسینی صفوی، مقدمه معصومی همدانی، ص 119ـ120).حرکت اوج خورشید. هرچند بطلمیوس در آثار خود به حرکت نقطه اوج خورشید و تغییر طول دایرةالبروجی آن اشارهای نکرده و موضع آن را ثابت فرض کرده است، اما برخی اخترشناسان مسلمان با انجام رصدهایی به این حرکت پی بردند و تغییرات آن را اندازهگیری کردند. البته بسیاری نیز این حرکت را با حرکتِ تقدیم اعتدالین (تقریبآ معادل ْ1 در هر هفتاد سال)یکی میدانستند و همان مقدار تقدیم اعتدالین را برای حرکت اوج نیز در نظر میگرفتند. برای مثال، خازنی (گ 131ر) با فرض یکسان بودن دو حرکت مذکور در جدولی با عنوان «جَدْولٌ کلّیٌ لِاَوْجِالشمسِ» همان مقادیر حرکت تقدیمی را در گامهای روزانه آورده است (نیز ← تقدیم اعتدالین*). ابوریحان بیرونی نخستین اخترشناس دوره اسلامی است که به تفاوت این دو حرکت اشاره کرده (پدرسن ، ص 147، پانویس10) و مقدار آن را ْ42 , 40 , 59 , 44 , 7 , 0 , 0 ; 0 در روز به دست آورده است (ابوریحان بیرونی، 1373ـ1375، ج 2، ص 677)، اما نخستین اندازهگیری دقیق از زرقالی اخترشناس اندلسی سده پنجم است. او مقدار حرکت اوج را ْ1 در هر 279 سال شمسی (معادل ْ54 , 12 , 0 ; 0 در هر سال) به دست آورد که با مقدار امروزیِ ْ46 , 11 , 0 ; 0 اندکی تفاوت دارد (← تومر ، 1969، ص 306ـ 307؛ همو، 1987، ص 513ـ515).محاسبه تعدیل شمس. بیشترین مقدار این تعدیل (qmax)، هنگامی رخ میدهد که طول حقیقی خورشید (برابر ْ90 یا ْ270 باشد. برای محاسبه تعدیل خورشید روشهای متفاوتی رایج بود. چنانکه ابوریحان بیرونی در استخراج الاوتار فی الدائرة (ص 115ـ133) شانزده روش برای محاسبه تعدیل خورشید به تفکیک از خودش، بطلمیوس، و برخی منجمان مسلمان برشمرده است (برای تحلیل روشها ← کندی و مروه ، ص 603ـ612). برخی از روشهای محاسبه تعدیل خورشید چون روش خوارزمی و فَزاری از اخترشناسی هندی گرفته شدهاند (← خوارزمی ، تعلیقات نویگه باور ،ص 95ـ96؛ کندی و مروه، ص 609ـ610؛ کندی، 1374ش، ص 105؛ برای آگاهی از مقادیر اندازهگیری شده مشخصههای خورشید توسط منجمان دوره اسلامی ← د.اسلام، همانجا).در زیجها و دیگر متون نجومی دوره اسلامی جدولهای متعددی برای محاسبه مشخصههای خورشیدی و نیز مشخصههای ترکیبی ماه و خورشید وجود دارد که ساختار آنها عمومآ مشابه جدولهای بطلمیوس در مجسطی است. برخی از مهمترین این جدولها عبارتاند از :الف) جدول وسط شمس، که مقدار حرکت میانگین خورشید را در بازههای زمانی مختلف به دست میدهد. با داشتن این مقدار و نیز معلوم بودن طول میانگین خورشید در زمانی معیّن میتوان طول میانگین خورشید، m، را در زمان دلخواه به دست آورد (برای نمونه ← خازنی، گ 130پ، قس بطلمیوس، ص 142ـ143).ب) جدول تعدیل شمس که به صورت تابعی از آنومالی میانگین (am) تعریف میشود. از آنجا که مقادیر منفی به کار نمیرفته است، اگر مقدار آنومالی کمتر از ْ180 باشد، مقادیر جدول تعدیل باید از مقدار طول میانگین خورشیدی کاسته و در صورت بیشتر بودن از ْ180 باید به آن افزوده شود تا طول واقعی خورشید به دست آید (برای نمونه ← یحییبن ابیمنصور، ص 27؛ خازنی، گ 131پ؛ قس بطلمیوس، ص 167).ج) جدولُ تعدیلِ الایّامِ بِلیَالیها. چون حرکت خورشید روی دایرةالبروج است، تصویر این حرکت روی استوای سماوی ــکه در تعیین طول روز و ساعت بهکار میرودــ یکنواخت نخواهد بود. علاوه بر این سرعت حرکت خورشید نیز روی دایرةالبروج ثابت نیست، چنانکه در حضیض به بیشترین و در اوج به کمترین مقدار خود میرسد. تفاوت بین زمان میانگین و زمان خورشیدی ظاهری «تعدیل زمان» نام دارد. در بیشتر زیجهای دوره اسلامی جدولی شامل مقادیر عددی تعدیل زمان در طول سال وجود داشته است (برای نمونه ← یحییبن ابیمنصور، ص 121؛ خازنی، گ 130ر؛ کندی، 1988، ص 1ـ8؛ همو، 1374ش، ص 76ـ77؛ نیز ← تعدیل زمان*).د) جدول کسوف شمس، که برای محاسبه مشخصههای خورشیدگرفتگیها بهکار میرفت. هرچند ساختار و متغیرهای بهکار رفته در این جدولها در دوره اسلامی مشابه جدولهای بطلمیوس بوده است (← بطلمیوس، ص 306)، اما در مواردی اخترشناسان مسلمان براساس رصدهایشان مقادیر متفاوتی را به دست آورده و در این جدولها ثبت کردهاند (برای نمونه ← یحییبن ابیمنصور، ص 24؛ محییالدین مغربی، گ 96پ؛ نیز ← کندی، 1374ش، ص 85ـ86؛ کسوف و خسوف*).ه ) جدول مقارنهها و مقابلههای ماه و خورشید، که برای محاسبه لحظه مقارنه و مقابله ماه و خورشید بهکار میرفت. براساس این جدولها محاسبه برخی مشخصههای خورشیدگرفتگیها و ماهگرفتگیها ممکن میشد. در دوره اسلامی این جدولها بیشتر براساس گاهشماری قمری و نه گاهشماری مصری (مانند جدولهای مشابه در مجسطی) تنظیم میشدند (برای نمونه ← حبش حاسب، گ 217ر؛ قس بطلمیوس، ص 278، 280).و) جدول اختلاف منظر خورشید. این جدولها مقادیر اختلاف منظر خورشید را به صورت تابعی از فاصله سمتالرأسی آن به دست میدهند که در محاسبات خورشیدگرفتگیها به کار میرفتهاند. در دوره اسلامی معمولا مقادیر این جدولها برگرفته از مجسطی بطلمیوس بودهاند (برای نمونه ← بطلمیوس، ص 265؛ حبش حاسب، گ 153ر).گاهشماری و زمانسنجی. یکی از مهمترین مشخصههای مرتبط با حرکت ظاهری خورشید، تعیین طول سال اعتدالی (فاصله زمانی میان دو گذر متوالی خورشید از نقطه اعتدال بهاری) است که در تنظیم گاهشماریهای مختلف خورشیدی و کبیسههای مرتبط با آن اهمیت بسیار داشت (← تقویم*، بخش 2؛ سال*).بهطور معمول، طول سال خورشیدی، بر پایه رصد خورشید در نقاط انقلابین یا اعتدالین در بازه زمانی طولانی تعیین میشده است. اخترشناسان مسلمان نخست از طریق مجسطی از دادههای رصدی ابرخُس و بطلمیوس درباره طول سال اعتدالی آگاه شدند و از آن بهره بردند (← بطلمیوس، ص 137ـ140). البته در سدههای بعدی با انجام رصدهای مستقل به نتایج متفاوت و حتی دقیقتری دست یافتند (← بتانی، ص 61ـ64؛ ابوریحان بیرونی، 1373ـ1375، ج 2، ص 649؛ نیز ← تقویم*، بخش 2؛ سال*).مشخصههای رصدی و مختصاتی خورشید مانند ارتفاع، زاویه سمتالرأسی و طول دایرةالبروجی، در بحث زمانسنجی (← میقات*، علم) نیز کاربرد داشته و بیشتر برای تعیین اوقات نماز به کار میرفته است. جدولهای متعددی در این زمینه بر جای مانده است. مهمترین این جدولها اثر شمسالدین خلیلی*، اخترشناس و موقِّت دمشقی سده هشتم است. این جدولها تا سده چهاردهم همچنان در دمشق به کار میرفتند (زندگینامه علمی دانشوران ، ج 15، ص 259).در اخترشناسی دوره اسلامی، تحتتأثیر نجوم یونانی و هندی، از روشهای محاسباتی مبتنی بر سایه شاخص، برای تعیین ساعت، اوقات شرعی و نیز یافتن جهت قبله استفاده میشد (← نصفالنهار*؛ دایره هندی*). در نجوم دوره اسلامی تحلیل حرکت ظاهری خورشید و سایه شاخص در ساخت ساعتهای آفتابی نیز موردتوجه بود (← کینگ ، ص 158ـ168). از مشخصههای خورشید در جغرافیای نجومی نیز استفاده میشده است (← ابوریحان بیرونی، 1413، ص 44ـ45). ابوریحان بیرونی که رصد خود را در سال 407 گزارش کرده، با استفاده از اندازهگیری سمت و ارتفاع خورشید در دو زمان متفاوت، عرض جغرافیایی جرجانیه را حساب کرده است (1373ـ1375، ج 2، ص 619). او همچنین برخی رصدهای خورشیدی را که پیشینیان و معاصران وی برای اندازهگیری زمان گذر خورشید از نقاط اعتدالین و انقلابین و اندازهگیری طول سال انجام داده بودند، گزارش کرده است (← 1373ـ1375، ج 2، ص 638ـ649؛ نیز ← همو، 1413، ص 279ـ 302). افزون بر این، بیرونی رصدهای خود و دیگر اخترشناسان مسلمان را از بیشترین ارتفاع نصفالنهاری خورشید برای تعیین عرض جغرافیایی شهرها و قریهها درج کرده است (← 1413، ص 86ـ87). در نجوم دوره اسلامی رصد و اندازهگیری بیشترین ارتفاع خورشید هنگام گذر از انقلاب تابستانی و کمترین ارتفاع آن در گذر از انقلاب زمستانی برای اندازهگیری مقدار مشخصه میل کلی (میل اعظم: تمایل دایرةالبروج با استوای سماوی) نیز اهمیت داشته است (← میل*).اخترشماری و علوم غریبه. در احکام نجوم دوره اسلامی، خورشید کوکبی با طبیعتِ گرم و خشک، در حالت تسدیس و تثلیثْ سعد، و در حالت مقابله و مقارنه و تربیعْ نحس، مذکر و نهاری (روزی) است (قمی، ص 87؛ قبیصی ، ص70، 72).همچنین خورشید برخلاف دیگر کواکب متحیره (بهجز ماه)، تنها یک خانه دارد و آن برج اسد است (برای آگاهی از دیگر ویژگیهای احکامی خورشید ← کوشیاربن لبان، 1997، ص 62ـ64؛ قبیصی، ص70ـ72، 140؛ شهمردانبن ابیالخیر، ص 118ـ119؛ نیز ← سهم*).شرف خورشید در درجه نوزدهم برج حمل است. خورشید در گذر از این نقطه نیرو و اثرش به بیشترین مقدار در طی سال میرسد. همچنین هبوط آن (در نقطه مقابل شرف) یعنی درجه نوزدهم میزان است (قمی، ص 63). براساس این باور در نجوم عامیانه اعمال و دعاهایی، از جمله دعای شرف شمس، را در لحظه رسیدن خورشید به درجه شرفش انجام میدادند؛ یا اینکه در زمان مذکور، دعای یاد شده را روی نگین انگشتری یا لوحی فلزی حک میکردند. همچنین موضع خورشید در نگارش صفحات جفرِ خافیه شمسی مؤثر بوده است (دهدار شیرازی، گ 19پ ـ 20پ).منابع: ابنسینا، الشفاء، الطبیعیات، ج 2، الفنالثانی: السماء و العالم، چاپ ابراهیم مدکور و محمود قاسم، قاهره 1385/1965، چاپ افست قم 1404؛ ابوریحان بیرونی، رسائل البیرونی، رساله 1: رسالة فی استخراج الاوتار فی الدائرة، حیدرآباد، دکن 1367/1948؛ همو، کتاب التفهیم لاوائل صناعة التنجیم، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362ش؛ همو، کتاب القانون المسعودی، حیدرآباد، دکن 1373ـ 1375/ 1954ـ1956؛ همو، کتاب تحدید نهایات الاماکن لتصحیح مسافات المساکن، چاپ پ. بولجاکوف، در الجغرافیا الاسلامیة، ج 25، چاپ فؤاد سزگین، فرانکفورت: معهد تاریخ العلوم العربیة و الاسلامیة، 1413/1992؛ محمدبن جابر بتانی، کتاب الزیج الصابی، چاپ کارلو آلفونسو نالینو، میلان 1899؛ بندهش، ]گردآوری [فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران: تونس، 1369ش؛ جابربن افلح، اصلاح المجسطی، نسخه خطی کتابخانه اسکوریال، ش930، نسخه عکسی کتابخانه دایرةالمعارف بزرگ اسلامی؛ احمدبن عبداللّه حبش حاسب، زیج، نسخه خطی کتابخانه ینیجامع استانبول، ش 784، میکروفیلم کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 211؛ ابوطالببن حسن حسینیصفوی، رسالهای در اثبات هیأت جدید، چاپ حسین معصومی همدانی، در معارف، ش 2 (مرداد ـ آبان 1363)؛ عبدالرحمان خازنی، الزیج المعتبر السنجزی، نسخه خطی کتابخانه واتیکان، ش 761؛ Arab، نسخه عکسی کتابخانه بنیاد دایرةالمعارف اسلامی؛ محمود دهدار شیرازی، مفاتیحالمغالیق، نسخه خطی کتابخانه دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، ش 536؛ شهمردانبن ابیالخیر، روضةالمنجمین، چاپ جلیل اخوانزنجانی، تهران 1382ش؛ مؤیدالدین عُرضیدمشقی، تاریخ علمالفلک العربی (کتاب الهیئة)، چاپ جورج صلیبا، بیروت 1990؛ غیاثالدین جمشید کاشانی، سلمالسماء، نسخه خطی کتابخانه ملی ملک، ش 8/3180؛ محمودبن مسعود قطبالدین شیرازی، التحفةالشاهیة، نسخه خطی کتابخانه (ش 1) مجلس شورای اسلامی، ش6130؛ حسنبن علی قمی، ترجمه المدخل الی علم احکام النجوم : تألیف به سال 365ه .ق، از مترجمی ناشناخته، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1375ش؛ ادوارد استوارت کندی، پژوهشی در زیجهای دوره اسلامی، ترجمه محمد باقری، تهران 1374ش؛ کوشیاربن لبان، رسالة فی الابعاد و الاجرام، در الرسائل المتفرقة فی الهیئة للمتقدمین و معاصری البیرونی، حیدرآباد، دکن: دائرةالمعارف العثمانیة، 1367/1948؛ همو، کتاب المدخل فی صناعة احکام النجوم، چاپ میچیو یانو، توکیو 1997؛ محییالدین مغربی، ادوار الانوار، یا، زیج مغربی، نسخه خطی کتابخانه آستان قدسرضوی، ش 523؛ محمدبن مسعود مسعودی مروزی، جهان دانش، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1382ش؛ یحییبن ابیمنصور، الزیجالمأمونی الممتحن، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه اسکوریال، چاپ فؤاد سزگین، فرانکفورت 1406/1986؛Aristoteles, Meteorologica, with an English translation by H.D.P. Lee, Cambridge 1952; idem, On the heavens, with an English translation by W.K.C. Guthrie, Cambridge, Mass. 1971; Abu( Ish(a(k( Nu(r al-D((n Bit(ru(dj((, Al-Bit(ru(j(: on the principles of astronomy, an edition of the Arabic and Hebrew versions with translation, analysis, and an Arabic - Hebrew - English glossary by Bernard R. Goldstein, New Haven 1971; Dictionary of scientific biography, Supplement I, ed. Charles Coulston Gillispie, New York: Charles Scribner's Sons, 1981, s.v. "Al-Khal((l((, Shams al-D((n Abu( `Abdalla(h Muh(ammad ibn Muh(ammad" (by David A. King); John Louis Emil Dreyer, A history of astronomy from Thales to Kepler, New York 1953; EI2, s.v. ams.2: in astronomy" (by B.van Dalen); JamesSh" Evans, The history and practice of ancient astronomy, New York 1998; Edward Stewart Kennedy, "Late medieval planetary theory", Isis, vol.57 (1966), repr. in Edward S. Kennedy, Studies in the Islamic exact sciences, Beirut 1983; idem, "Two medieval approaches to the equation of time", Centaurus, 31 (1988); Edward Stewart Kennedy and Ah(mad Muruwwa, "B((ru(n(( on the solar equation", Journal of Near Eastern studies, vol.17 (Apr. 1958), repr. In Edward S. Kennedy, Studies in the Islamic exact sciences, Beirut 1983; Muh(ammad b. Mu(sa(Khwa(razm((, The astronomonical tables of al-Khwa(rizm(, translation with commentaries of the Latin version edited by H. Suter, supplemented by Corpus Christi College MS 283, by O. Neugebauer, Copenhagen 1962; David A King, "Astronomy and Islamic society: Qibla, gnomonics and timekeeping", in Encyclopedia of the history of Arabic science, ed. Roshdi Rashed, vol.1, London: Routledge, 1996; Muh(ammad b. Muh(ammad Nas(((r al-D((n T(u(s((, Nas((r al-D(n al-T(u(s('s memoir on astronomy = Al-Tadhkira f((ilm al-hay'a, ed. and tr. F. J. Ragep, New York 1993; Olaf Pedersen, A survey of the Almagest, Denmark 1974; Claudius Ptolemy, Ptolemy's Almagest, translated and annotated by G.J. Toomer, London 1984; `Abd al-`Az((z ibn `Ut(ma(n Qab((s(((, Al-Qab(s(( (Alcabitius): the introduction to astrology, editions of the Arabic and Latin texts and an English translation [by] Charles Burnett, Keiji Yamamoto, and Michio Yano, London 2004; Victor Roberts, "The solar and lunar theory of Ibn ash-Sha(t(ir: a pre-Copernican Copernical model", Isis, vol.48 (1957), repr. in Edward S. Kennedy, Studies in the Islamic exact sciences, Beirut 1983; George Saliba, "Arabic planetary theories after the eleventh century AD", in Encyclopedia of the history of Arabic science, ed. Roshdi Rashed, vol.1, London: Routledge, 1996; idem, A history of Arabic astronomy: planetary theories during the golden age of Islam, NewYork 1994; Julio Sams( and Eduardo M(ll←s, "Ibn al-Banna(', Ibn Ish(a(q and Ibn al-Zarqa(lluh's solar theory", in Julio Sams(, Islamic astronomy and medieval Spain, Aldershot, Hampshire, Gt. Brit., 1994; G.J. Toomer, "The solar theory of az-Zarqa(l: a history of errors", Centaurus, vol.14, no.1 (1969); idem, "The solar theory of az-Zarqa(l: an epilogue", in From deferent to equant: a volume of studies in the history of science in the ancient and medieval Near East in honor of E.S. Kennedy, ed. David A. King and George Saliba, New York: The New York Academy of Sciences, 1987.2) در زبان و ادب فارسی. واژه خورشید به لحاظ ساختار صرفی، اسمی است مرکّب از دو جزء خور و شید (تلفظ امروزی این واژه xors(id است). جزء نخست این واژه از صورت (h)uvar در فارسی باستان گرفته شده که در زبان اوستایی و پهلوی اشکانی به دو صورت xvar (یا xwar) و hvarو به معنای آفتاب بهکار میرفته است. در زبان پهلوی ساسانی صورت دوم تغییر یافته و به شکل ho(r درآمده که واژه هور (hu(r، به معنای خورشید) در فارسی نو بازمانده همین صورت پهلوی است. جزء دوم این واژه، شید، از صورت اوستایی xs(ae(ta-، به معنای درخشان مشتق شده است. این صفت در پارتی به صورت xs(yd و در پهلوی ساسانی به صورت (x)s(e(t بهکار میرفته است که بعدها در فارسی نو واج xآغازین از بین رفته و به صورت s(e(d درآمده است. بنابراین اشتقاق واژه خورشید از اوستایی تا فارسی نو به این صورت است :اوستایی ←پهلوی ←فارسینو hvar(-xs(ae(ta- xvar-(x)s(e(txors(id(← باقری، ص 158ـ160، 243؛ اوستا، 1347ش، ج 1، ص 304، توضیحات پورداود؛ نیبرگ ، ج 2، ص 221؛مکنزی ، ص 96؛ بارتولومه ، ستون 1848ـ1849؛ نیز ← خراسان*، واژهشناسی).در شعر و نثر کهن فارسی گاه صورت نوشتاری خورشید بدون واو معدوله و به صورت خرشید آمده است (برای مثال ابنخرداذبه، ص 18؛ سعدالدین وراوینی، ص 42؛ نیز ← تفضلی ، ص 338). این واژه در بعضی از متون عربی به صورتنام اشخاص نیز ذکر شده است (از جمله ← یاقوت حموی، ج 2، ص 547، 631؛ قلقشندی، ج 14، ص 94، 96). علاوه بر این، در فرهنگها صورتهای «خرشا» و «خرشاد» نیز برای واژه خورشید ذکر گردیده است (برای نمونه ← برهان؛ دهخدا، ذیل واژه).در ادبیات فارسی، علاوه بر واژه خورشید، هر یک از دو جزء آن، یعنی خور (← امیر معزی، ص 190، بیت 16؛ انوری، ج 2، ص 925، بیت 4؛ خاقانی، ص 64، بیت 15، ص 68، بیت 2؛ حافظ، ج 1، ص 188، بیت 6، ص 272، بیت 2)، و شید (فلکی شروانی، ص 38، بیت 11؛ سلمان ساوجی، ص 604، بیت 16) نیز به همان معنای خورشید به کار رفته است. علاوه بر این واژه هور نیز به معنای خورشید استفاده شده است (← مختاری غزنوی، ص 837، بیت 17؛ امیر معزی، ص410، بیت 9686؛ سلمان ساوجی، ص440، بیت 13). فردوسی نیز هر چهار صورت خورشید (← دفتر1، ص 231، بیت 986)، خور (دفتر2، ص 68، بیت 8، دفتر2، ص 394، بیت 216)، شید (دفتر1، ص 164، بیت 47) و هور (دفتر1، ص 205، بیت 614) را به کار برده است.یکی از واژههای مترادف خورشید واژه «آفتاب» است که در متون ادب فارسی کاربرد دارد (از جمله ← امیرمعزی، ص 16، بیت 243؛ سلمان ساوجی، ص 168، بیت 8؛ حافظ، ج 1، ص 798، بیت 5). به نظر میرسد در متون مربوط به ایران پیش از اسلام واژه خورشید به مراتب بیش از آفتاب به کار رفته، اما در دوران پس از اسلام و در متون ادب فارسی (و بهویژه متون نثر) واژه آفتاب بسیار بیشتر از خورشید ذکر شده است (← متینی، ص 208ـ216). مهر و شمس دیگر واژگان مترادف خورشید در زبان فارسی هستند (برای گزارشی آماری از کاربرد این واژگان در آثار نویسندگان و شاعران مختلف ← همان، ص 202ـ205).باتوجه به شباهتهای کارکردی که بین خورشید و مهر (به عنوان یکی از ایزدان زردشتی، ایزد فروغ و روشنایی) وجود دارد، گاه واژه مهر به جای خورشید به کار میرود (واژه mihira از هندی باستان، در زبان فارسی علاوه بر مهر به خورشید نیز ترجمه شده است ← رضائی باغبیدی، ص 73).به سبب اهمیت و ارزش نور خورشید، خورشید همواره در متون ایرانی پیش از اسلام مورد احترام و توجه بوده و پدیدهای فناناپذیر، باشکوه و فروزنده وصف شده است (برای تفصیل ← اوستا، 1347ش، ج 1، ص 306ـ 309، توضیحات پورداود). برای مثال، یکی از یشتهای اوستا به آن اختصاص داده شده و خورشیدیشت نامیده شده است (← همان، ج 1، ص 310ـ 315). یکی از بخشهای خرده اوستا نیز خورشید نیایش نام دارد (← همو، 1310ش، ص 107ـ116؛ برای آگاهی از حضور خورشید در دیگر متون اوستایی ← بارتولومه، ستون 1848ـ 1849؛ برای آگاهی درباره دیگر توضیحات خورشید، مقام و اهمیت آن در اوستا ← اوستا، 1347ش، ج 1، ص 304ـ309، همان توضیحات؛ قلعهخانی، ص 171ـ178).با نظر به اهمیت خورشید در زندگی بشر و گرما و حیاتی که از خورشید به زمین میرسد، خورشید با مضامین و کاربردهای گوناگون در ادب فارسی حضور دارد. هم بهسبب آنکه از همه سیارات روشنتر و نورانیتر است، هم از آنرو که نور، آتش و گرما از آن میتراود و هر منبع نور و گرما را میتوان از آن دانست یا به آن تشبیه کرد و هم بهسبب آنکه رنگ درخشان و طلاگون آن درخشش طلا را به یاد میآورد، گروه وسیعی از تشبیهات، اصطلاحات و کنایات در ادب فارسی برای خورشید پدید آمده است، از جمله «خورشید به گل اندودن» که کنایه از ناتوانی در پنهان کردن حقیقتی شایع و مشهور است (شاد، ج 2، ص 1731؛ برای آگاهی از بخشی از این تشبیهات و کنایات ← همان، ج 2، ص 1731ـ1732). تنها در دیوان خاقانی شروانی* بیش از پنجاه مضمون و تصویر شعری درباره خورشید وجود دارد و با جمع مضامینی که با استفاده از واژه آفتاب و واژگان مشابه یا هممعنی آن در ادب فارسی وجود دارد، تعداد این مضامین بسیار بیشتر خواهد بود (← معدنکن، ص 67ـ78؛ شریعت، ص 86ـ97 که حدود 250گونه از این مضامین را از آبگون صدف تا یوسف زرین نقاب جمعآوری کرده است). براساس پندار برخی از قدما که نور خورشید ماهیت ذرهای یا موجی دارد (← ابنسینا، ج 2، فن 6، ص 83)، ذرهای بودن نور و وابستگی نورهای عالم به نور خورشید یکی از تعابیر رایج درباره خورشید در ادب فارسی است (از جمله ← سیف فرغانی، ج 2، ص 137، بیت 9؛ سلمان ساوجی، ص 8، بیت 3، ص 251، بیت 2؛ حافظ، ج 1، ص 456، بیت 8، ص 718، بیت 7).دیگر عقیده درباره خورشید تأثیر نور خورشید در تکوین کانیها و پیدایش آنهاست. نور خورشید باعث تبدیل سنگ و خاک به انواع کانیهای مختلف در طول زمان میشود و این مضمون نیز از مضامین رایج در ادب فارسی است (از جمله ← سنایی، 1359ش، ص 307، بیت 16؛ سیف فرغانی، ج 1، ص 88، بیت 2؛ حافظ، ج 1، ص430، بیت 4). تابش نور خورشید باعث از بین رفتن شبنم میشود (← صائب، ج 5، ص 2485، بیت 11، ص 2574، بیت 4). از میان جانوران، آفتابپرست (حربا) متعلق به خورشید و دائمآ متوجه نور خورشید است و به دنبال آن میگردد (← مسعود سعد سلمان، ص 5، بیت 5؛ وحشی بافقی، ص 366، بیت 23)، اما خفاش (بوم) و شاپرک از نور خورشید گریزاناند (← امیرخسرو دهلوی، ج 2، ص 741، بیت 4). همچنین نور خورشید باعث رسیدن میوه میشود (مولوی، ج 2، ص 63، بیت 6723؛ سیف فرغانی، ج 2، ص 299، بیت 6؛ صائب، ج 1، ص 59، بیت 3).برخی از مضامین شاعرانه درباره خورشید منطبق با واقعیات طبیعی است، از جمله اینکه خورشید با همه افراد یکروست و به یک میزان بر همه میتابد (← سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، ص 51، بیت 14)، اما در عین حال از همه نیز بینیاز است و جامه عاریت بر تن ندارد (← بیدل دهلوی، ج 2، ص 463، بیت20).برخی از تعابیر شاعرانه درباره خورشید مطابق با دانش طبیعی یا نجومی قدیم نیست و بر طبق باورها و تفکرات گذشتگان درست شده است در بین این تعابیر از همه رایجتر «چشمه خورشید» است (← امیرمعزی، ص 512، بیت 12023؛ انوری، ج 1، ص 18، بیت 2؛ خواجوی کرمانی، ص 134، بیت 12؛ سلمان ساوجی، ص 36، بیت 14؛ برای آگاهی بیشتر درباره این مضمون ← مصفّی، 1353ش، ص 128ـ135)؛ این باور نیز بسیار بیان شده است که حضرت عیسی علیهالسلام در فلک خورشید (فلک چهارم از افلاک آسمان براساس نظریه زمین مرکزی بطلمیوس) قرار دارد و بر همین اساس، خورشید عیسوی دم است (← خاقانی، ص 24، بیت 9؛ سلمان ساوجی، ص 513، بیت 7؛ حافظ، ص 919، نسخه بدلهای غزل شماره 451)؛ خورشید مؤنث و ماه مذکر است (← شمیسا، ج 1، ص 53)؛ نور خورشید به تیغ تشبیه شده و بنابراین خورشید شمشیرزن است و شمشیر دارد (همان، ج 1، ص 55)؛ یا اینکه خورشید، به سبب زیبایی و تلألؤ، به طاووس تشبیه شده است (مصفّی، 1353ش، ص 132؛ شمیسا، ج 1، ص 57؛ برای آگاهی بیشتر درباره تعابیر و شواهد شعری آنها ← عفیفی، ج 1، ص80ـ84، 833ـ838؛ شمیسا، ج 1، ص 49ـ59).پارهای از مضامین که درباره خورشید در ادب فارسی رواج یافته براساس دانستههای نجومی بوده و تنها با آگاهی از دانش نجوم و بهویژه احکام نجوم میتوان آنها را دریافت (← بخش :1 در نجوم)، از جمله تقابل خورشید و سُها. همانقدر که خورشید پرنور و روشن است در مقابل آن ستاره سُها (یکی از سه ستاره دم در صورت فلکی دبّاکبر ← مصفّی، 1366ش، ص 413ـ414) قرار دارد که کم نور و کوچک است (← سنایی، 1336ش، ص 4، بیت 52؛ نظیری، ص 17، بیت 9). دیگر اینکه فصول سال براساس گردش خورشید به دور زمین پدید میآیند (← امیر معزی، ص 533، بیت 12469). در احکام نجوم خانه خورشید در برج اسد است (← ماهیار، ص 578؛ و برای شواهد آن در شعر فارسی مثلا ← مولوی، ج 1، ص 17، بیت 231؛ سیف فرغانی، ج 2، ص 247، بیت 9؛ شبستری، ص 26، بیت230)، اما شَرفش در برج حمل است (← ماهیار، ص 580 و برای شواهد ← مولوی، ج 2، ص 41، بیت 6327) جایگاه خورشید از نظر ترتیب گردش به دور زمین فلک چهارم و سه فلک پایینتر از فلک زحل است (← سوزنی، ص 163، بیت 1) و بهار، که خورشید در برج حمل قرار دارد، موسم شادی است (همان، ص 162، ابیات 13ـ14).علاوه بر آثار مکتوب ادب فارسی اثر خورشید در فرهنگ عامه و ادبیات شفاهی فارسی نیز یافته میشود. از جمله در مَثَلهای بسیاری آفتاب وجود دارد (← برای آگاهی از نمونههایی از این ضربالمثلها ← شاملو، ص 533ـ541). دیدن خورشید یا آفتاب در خواب تعابیر خاصّ خود را در خوابگزاری دارد (← خوابگزاری، ص 237ـ239) و اعتقادی عامیانه نیز درباره رفتار با خورشید وجود دارد، از جمله به هنگام خورشیدگرفتگی یا اینکه اگر پس از غروب آفتاب چیزی بنوشند، باقی آشامیدنی را باید به پشت سر خود بریزند تا ارواح مردگان رنج نبرند (ماسه ، ج 1، ص 108). خورشید به چیستانهای فارسی هم راه یافته است (← بهروزی، ص 56، 122؛ شاملو، ص 529ـ530).با توجه به حضور باسابقه خورشید در ادبفارسی نام خورشید یا واژگان مرتبط با آن به صورتهای گوناگون، هم به اسامی انسانها و هم به اسامی مکانهای جغرافیایی راه یافته است (برای آگاهی از انواع نامهای انسانها چه با واژه خورشید و چه به دیگر صورتها ← یوستی ، ص 178ـ180؛ برای آگاهی از چند نمونه از این اسامی در شاهنامه فردوسی ← جهانگیری، ص 111، 113، 120؛ برای آگاهی از نامهای جغرافیایی که خور و خورشید در آنها وجود دارد ← پاپلییزدی، ص 229، نیز ← ص 40 با کاربرد آفتاب؛ قس نجمی، ص 286ـ294 که تمام اسامی جغرافیایی مشتق از هور، خور و مانند آن را به خورشید نسبت داده است).منابع : ابنخرداذبه، مختار من کتاباللهو و الملاهی، چاپ اغناطیوس عبده، بیروت 1969؛ ابنسینا، الشفاء، الطبیعیات، ج 2، الفنالسادس: النفس، چاپ ابراهیم مدکور، جورج قنواتی، و سعید زاید، قاهره 1395/1975، چاپ افست قم 1404؛ خسروبن محمود امیرخسرو دهلوی، کلیات غزلیات خسرو، چاپ اقبال صلاحالدین و سیدوزیرالحسن عابدی، لاهور 1972ـ1975؛ محمدبن عبدالملک امیرمعزی، دیوان، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران 1318ش؛ محمدبن محمد (علی) انوری، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1364ش؛ اوستا، خرده اوستا، چاپ ابراهیم پورداود، بمبئی ?]1310ش[؛ همو، یشتها، گزارش ابراهیم پورداود، تهران 1347ش؛ مهدی باقری، واجشناسی تاریخی زبان فارسی، تهران 1380ش؛ محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران 1361ش؛ محمدجواد بهروزی، چیستان در ادبیات فارسی: شامل لغز، معما، واگوشگ، ]تهران [1377ش؛ عبدالقادربن عبدالخالق بیدل دهلوی، کلیات بیدل، چاپ اکبر بهداروند و پرویز عباسی داکانی، تهران 1376ش؛ محمدحسین پاپلییزدی، فرهنگ آبادیها و مکانهای مذهبی کشور، مشهد 1367ش؛ علی جهانگیری، فرهنگ نامهای شاهنامه: معرفی اجمالی قهرمانان شاهنامه فردوسی همراه با تطبیق نامهای مشترک در شاهنامه و اوستا، تهران 1369ش؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران 1362ش؛ بدیلبن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1368ش؛ خوابگزاری، در خوابگزاری، همراه التحبیر امام فخر رازی، چاپ ایرج افشار، تهران: المعی، 1385ش؛ محمودبن علی خواجوی کرمانی، غزلیات خواجوی کرمانی، بهکوشش حمید مظفری، کرمان 1370ش؛ دهخدا؛ حسن رضائی باغبیدی، «روابط متقابل زبانهای ایرانی و هندی باستان و میانه»، نامه فرهنگستان، سال 5، ش 4 (آذر 1381)؛ سخنان منظوم ابوسعید ابوالخیر، ]منسوب به ابوسعید ابوالخیر[، چاپ سعید نفیسی، تهران: کتابخانه سنائی، 1369ش؛ سعدالدین وراوینی، کتاب مرزباننامه، چاپ محمدبن عبدالوهاب قزوینی، لیدن 1327/1909؛ سلمانبن محمد سلمان ساوجی، کلیات سلمان ساوجی، چاپ عباسعلی وفایی، تهران 1376ش؛ مجدودبن آدم سنایی، حدیقةالحقیقة و شریعةالطریقة، چاپ مدرس رضوی، تهران 1359ش؛ همو، دیوان، چاپ مظاهر مصفا، تهران 1336ش؛ محمدبن مسعود سوزنی، حکیم سوزنی سمرقندی، چاپ ناصرالدین شاهحسینی، تهران ?]1344ش[؛ محمد سیف فرغانی، دیوان، چاپ ذبیحاللّه صفا، تهران 1341ـ1344ش؛ محمدپادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ احمد شاملو، کتاب کوچه، حرف آ، تهران 1378ش؛ محمودبن عبدالکریم شبستری، مجموعه آثار شیخمحمود شبستری، چاپ صمد موحد، تهران 1365ش؛ محمدجواد شریعت، «آفتاب در ادب فارسی»، فرهنگ ایران زمین، ج 27 (1366ش)؛ سیروس شمیسا، فرهنگ اشارات ادبیات فارسی، تهران 1377ش؛ محمدعلی صائب، دیوان، چاپ محمد قهرمان، تهران 1364ـ1370ش؛ رحیم عفیفی، فرهنگنامه شعری براساس آثار شاعران قرن سوم تا یازدهم هجری، تهران 1372ـ1373ش؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه، دفتر1 و 2، چاپ جلال خالقیمطلق، تهران 1388ش؛ نجمالدین محمد فلکی شروانی، دیوان، چاپ طاهری شهاب، تهران 1345ش؛ گلناز قلعهخانی، «خورشید در اوستا، در متون دورهی میانه و در هند»، مجلهی مطالعات ایرانی، سال 2، ش 4 (پاییز 1382)؛ قلقشندی؛ عباس ماهیار، «نگاهی به سوی اختران و افلاک»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد، سال 23، ش 3 و 4 (پاییز و زمستان 1369)؛ جلال متینی، «'آفتاب، و 'خورشید،»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی مشهد، سال 9، ش 2 (تابستان 1352)؛ عثمانبن عمر مختاری غزنوی، دیوان عثمان مختاری، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1341ش؛ مسعود سعد سلمان، دیوان، چاپ غلامرضا رشید یاسمی، تهران 1362ش؛ ابوالفضل مصفّی، «چشمه آفتاب»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی تبریز، ش 109 (بهار 1353)؛ همو، فرهنگ اصطلاحات نجومی، تهران 1366ش؛ معصومه معدنکن، «تصویرسازی و نمادپردازی با خورشید در دیوان خاقانی»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تبریز، ش 192 (پاییز 1383)؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوان کبیر، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران 1355ش؛ شمسالدین نجمی، «خورشید در نامهای جغرافیایی ایران»، مجلهی مطالعات ایرانی، سال 5، ش10 (پاییز 1385)؛ محمدحسین نظیری، دیوان، چاپ محمدرضا طاهری (حسرت)، تهران 1379ش؛ کمالالدین وحشیبافقی، دیوان، چاپ محمدحسن سیّدان، تهران 1374ش؛ یاقوت حموی؛Christian Bartholomae, Altiranisches W(rterbuch, Strasbourg 1904, repr. Berlin 1961; Ferdinand Justi, Iranisches Namenbuch, Marburg 1895, repr. Tehran 2004; David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London 1990; Henri Mass(, Croyances el coutumes persanes, suivies de contes et chansons populaires, Paris 1938; Henrik Samuel Nyberg, A manual of Pahlavi, Wiesbaden 1964-1974, repr. Tehran 2003; Ahmad Tafazzoli, "Some Middle-Persian quotations in classical Arabic and Persian texts", in M(morial Jean de Menasce, ed. Ph. Gignoux and A. Tafazzoli, [Tehran]: Fondation Culturelle Iranienne, 1974.3) در ادیان. در ادیان و اساطیر بسیاری از اقوام، خورشید نیروی زندگی و باروری، شفابخشی و آرامش مردگان است و مظهر نیروهای فوق طبیعی که بر سرنوشت بشر سیطره دارند، محسوب میشود (معجماللاهوت الکتابی، ذیل «نیرات»؛ غراب، ص 10، 246). کیشهای بابلیان و آشوریان، آیین مهرپرستی و آیین زردشتی، از نمونههایی است که پرستش در آنها خورشیدمحورِ بوده است ()دایرةالمعارف جدید کاتولیک( ، ذیل "Sun worship"). در این آیینها، خورشید درآسمان برای خداوند واسطه انجامدادن امور شمرده میشد که چون ناپدید میگردید، به جهان مردگان میرفت و هدایت آنان را در جهان زیرین برعهده میگرفت (غراب، ص 8).هنگامی که خورشید برای لحظاتی ناپدید میشد، موجبات هراس انسانها را فراهم میآورد، از اینرو اقوام مختلف آیینهایی برای بازگرداندن آن داشتند (برای آداب و رسوم مربوط به کسوف و خسوف در میان اقوام مختلف ← باجلان فرخی، ص 114ـ 117؛ )دایرةالمعارف دین( ، ص 133؛ غراب، همانجا). در برخی مناطق، خورشید چشم خدایان مقدس بود و اعمال و رفتار انسانها را زیر نظر داشت ()دایرةالمعارف دین(، همانجا؛ غراب، ص 258).در بسیاری از فرهنگها و جوامع کهن، اجرام آسمانی زنده انگاشته میشدند و خورشید بیشتر مذکر و در مواردی مؤنث دانسته میشد. همچنین حیواناتی نظیر اسب، عقاب، شیر، ببر و شماری از حیوانات و پرندگان نماد خورشید محسوب میشدند ()دایرةالمعارف دین(، همانجا؛ برای مجموعهای از این نمادها ← غراب، ص 29ـ72).خورشید در ایران باستان مظهر عمر جاوید و جلال و سلطنت و نشانه اقتدار ایران و همچنین تطهیرکننده بود (نیّرنوری، ص 13). یشت ششم اوستا خورشیدیشت نام دارد و در آن، از جاودانگی و بیمرگی خورشید و نیز پاککنندگی آن سخن رفته و ذکر شده است که خورشید با طلوع خود، زمین، آبها و آفرینش را پاک میکند و اگر خورشید برنیاید، دیوها آنچه در جهان است نابود میکنند (← اوستا، ج 1، ص 323ـ 324). زردشتیان در دعای صبحگاهی خود به همراه نیایش خورشید به نیایش مهر نیز میپردازند (رستمپور، ص 57ـ58؛ درباره تفاوت خورشید با مهر ← همان، ص 58؛ نیز ← ویدنگرن ، ص 174ـ 175؛ نیّرنوری، ص 13ـ 14؛ بختورتاش، ص 179ـ180). در تقویم ایران باستان، روز یازدهم هر ماه خیر یا خور (خورشید) نامیده شده است (رجبی، ص 219؛ یاحقی، ذیل «خورشید»).در عهد عتیق (سفر پیدایش، 16:1)، زمان خلق خورشید روز چهارم از روزهای ششگانه خلقت و خورشید حاکم بر روز دانسته شده است. همچنین با گزارش پرستش خورشید، از این پرستش نهی و برای آن مجازات مرگ تعیین شده است (← سفر تثنیه، 19:4ـ20، 2:17ـ5؛ نیز ← کتاب دوم پادشاهان، 5:23، 11). همچنین، یهودیان خسوف و غیریهودیان کسوف را نشانهای شوم میدانستند (د. جودائیکا ، ذیل "Sun").احترام به خورشید در آیین مهر و مسیحیت مشترک است. مسیحیان همانند مهرپرستان یکشنبه را روز آفتاب (Sunday) نامیدهاند و آن را مقدس میدانند (← رستمپور، ص 140؛ بختورتاش، ص 208ـ219).مردم عرب بهجز شمس، خورشید را با نامهای دیگری چون ذُکاء، ذات حِمَم، ذات حمیم، شارق و الهه (چون آن را میپرستیدند) میخواندند (← ابنقتیبه، ج 1، ص 57؛ راغب اصفهانی، ذیل «اله»؛ جوادعلی، ج 6، ص 56؛ برای شماری دیگر از این نامها ← نُوَیری، ج 1، ص 48).به نظر برخی در جاهلیت عبادت براساس پرستش اجرام آسمانی بود و همه بتها و الههها در نهایت به خانوادهای آسمانی بازمیگشتند که در آن، ماه پدر بود و خورشید، مادر و زهره فرزند آنها (← جوادعلی، ج 6، ص 50؛ محمود سلیم حوت، ص 91ـ92). نهی قرآن از سجده بر خورشید نیز از رواج پرستش آن حکایت دارد (← فصّلت: 37؛ نیز ← توحید*، زمینههای بحث توحید در قرآن) وجود نامهایی چون عبدشمس و عبدالشارق در میان اسامی عرب جاهلی و نیز اینکه خورشید را الهه میخواندند، از شواهد این پرستش است (جوادعلی، ج 6، ص 55ـ56؛ محمود سلیم حوت، ص 94ـ95؛ د.اسلام، چاپ دوم، ذیل ams.1"Sh"؛ درباره ریشه این پرستش ← د.اسلام، همانجا). پرستش خورشید در میان اقوام سامی رواج داشت (محمود سلیم حوت، ص 92ـ93). در میان ساکنان جنوب عربستان، برخلاف بابلیان، پرستش ماه مقدّم بر پرستش خورشید بود، از اینرو خورشید را مؤنث و ماه را مذکر میدانستند (جوادعلی، ج 6، ص 52، 55). شمس نام یکی از بتهایی بود که تیرههای مختلف قبیله بنیاُدّ، از جمله تمیم و عَدی، برای آن جایگاهی درست کرده بودند و آن را میپرستیدند. همچنین، تیره عبدشمس از قریش خود را به این بت منتسب میکردند (ابنحبیب، ص 316؛ ابنمنظور، ذیل «شمس»؛ احمد محمود خلیل، ص 196). برخی از مردم عرب به مشارکت خورشید در خلقت انسان اعتقاد داشتند (احمد محمود خلیل، همانجا).4) در قرآن و حدیث. واژه شمس 33 بار در قرآن به کار رفته است (← محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل «شمس»). همچنین در مواردی نظیر آیه 61 سوره فرقان، آیات 32 و 33 سوره ص و آیه 13 سوره نبأ به آن اشاره شده است. نام یکی از سورههای مکی قرآن شمس است. در آیه نخست این سوره، خداوند به خورشید و پرتو آن سوگند یاد کرده است. براساس قرآن، خالق روز و شب و خورشید و ماه خداست و اینها نشانههای اوست (← انبیاء: 33؛ فصّلت: 37) و خورشید و ماه به او سجده میکنند (حج: 18). خورشید و ماه و ستارگان مسخر فرمان الهیاند (اعراف: 54) و خداوند خورشید و ماه را برای بشر مسخّر کرده است (انعام: 96؛ رعد: 2؛ ابراهیم: 33؛ نیز ← فخررازی، ذیل انعام: 96). خورشید و ماه حرکت دارند و هریک در فلکی شناورند و حرکت ماه به دنبال خورشید است (انبیاء : 33؛ شمس: 1ـ2؛ یس: 38ـ40). محمد کامل عبدالصمد (ص 43ـ44) ذکر حرکت خورشید را دلیل بر اعجاز قرآن دانسته، چرا که براساس یافتههای جدید کیهانشناختی مشخص شده که این حرکت ظاهری نیست، بلکه حرکتی حقیقی در فضاست.خورشید چراغ آسمان است (نوح: 16)، طلوع آن از سمت مشرق (بقره: 258) است و در چشمهای پُر لای غروب میکند (کهف: 86). خورشید حیات ابدی ندارد بلکه به سوی اجل خود در حرکت است (← رعد: 2؛ لقمان: 29؛ فاطر: 13؛ زمر: 5) و یکی از نشانههای برپایی قیامت تیرهشدن خورشید و جمعشدن بساط خورشید و ماه است (قیامة: 9؛ تکویر: 1؛ نیز ← فخررازی، ذیل قیامه: 9). اوقات برپایی نماز نیز با توجه به وضع روزانه خورشید نسبت به زمین تعیین شده است (← اسراء : 78؛ طه: 130؛ ق: 39).براساس گزارش قرآن، ملکه سبا و قوم او که همروزگار سلیمان بودند، خورشید را میپرستیدند (← نمل: 24). قوم ابراهیم علیهالسلام نیز اجرام آسمانی از جمله خورشید را میپرستیدند و ابراهیم در احتجاج برای آنان، در آغاز، خود را پیرو این آیین اعلام کرد و با غروب خورشید این اعتقاد را نفی نمود (انعام: 77ـ79). او همچنین در محاجه با نمرود که خود را خدا میدانست، از وی خواست در برابر خدا که خورشید را از سمت مشرق میتاباند، آن را از مغرب بتاباند که باعث درماندگی نمرود شد (← بقره: 258). یوسف علیهالسلام در رؤیای خود خورشید و ماه و ستارگان را دید که بر او سجده میکنند که تعبیر خورشید و ماه پدر و مادر او بودند (یوسف: 4؛ نیز ← خوابگزاری*).در تفاسیر نیز به مناسبتهای مختلف نکاتی درباره خورشید بیان شده است. فخررازی (ذیل بقره: 22) با اشاره به اینکه خورشید زینت آسمان است، آن را مانند چراغی دانسته است که در هنگام روشنی به مقدار نیاز به اهل خانه روشنایی میبخشد و با تاریکشدن خود در شب، استقرار و آرامش را به آنان ارزانی میدارد. حرکت خورشید باعث میشود که نور آن به همه نقاط زمین برسد و اگر در یک نقطه ثابت بماند، آن نقطه بسیار گرم و دیگر مناطق بسیار سرد میشوند.فخر رازی (ذیل اعراف: 54؛ یس40:) خورشید را دارای دو حرکت دانسته که یکی به سبب حرکت خودِ خورشید است و موجب گردش سال میشود و دیگری به سبب حرکت فلک اعظم است که باعث ایجاد روز و شب میگردد. همچنین خورشید را سلطان روز و ماه را سلطان شب خوانده و در باب اینکه چرا در قرآن نام خورشید همواره پیش از ماه آمده است، یادآور شده که براساس علم هیئت، خورشید همچون سلطان و ماه چون نایب و جانشین اوست. در ذیل آیه 12 سوره نحل گفته شده، که معنای مسخربودن خورشید و ماه و شب و روز به امر الهی و برای مصالح آفریدهها این است که شب و روز به طلوع و غروب خورشید وابستهاند (طوسی، التبیان؛ طبرسی، ذیل آیه).درباره عبارت «لِدُلوکِالشَّمس» در آیه 78 سوره اسراء (اقمالصلوة... و قرآنالفجر) دو وجه ذکر شده است، یکی غروب خورشید و دیگری زوال خورشید از وسط آسمان در هنگام ظهر. اگر معنای آن غروبِ خورشید دانسته شود، فقط شامل سه نماز مغرب، عشاء و صبح میشود اما اگر مراد از آن را زوال خورشید بدانیم، همه نمازهای پنجگانه را در برمیگیرد. همچنین ذکر شده که مقصود از «لدلوک الشمس»، عند دلوکالشمس است، یعنی در آن زمان، نه اینکه اقامه نماز برای زوال یا غروب خورشید باشد، بلکه نماز برای خداوند است (← طبری؛ فخر رازی؛ قرطبی، ذیل آیه).مفسران ذیل آیات 45 و 46 سوره فرقان اشاره کردهاند که در این دو آیه، خداوند با ذکر سایه و حرکت آن، که مبتنی بر حرکت خورشید است، به دو نعمت وجود سایه و نیز وجود آفتاب اشاره کرده است که هر کدام دلالت بر دیگری دارد و با توجه به وجود هریک، میتوان ضرورت وجود دیگری را درک کرد (← فخررازی؛ قرطبی؛ طباطبائی، ذیل آیات). در آیه 5 سوره یونس ذکر شده که خداوند خورشید را ضیاء و ماه را نور قرار داده است. در تفسیر این آیه گفتهاند که مقصود از ضیاء، روشنایی ذاتی و غرض از نور، روشنایی عرضی است یعنی خورشید از خود نور دارد و ماه نور خود را از خورشید میگیرد (← راغب اصفهانی، ذیل «تلی»؛ طوسی، التبیان؛ بیضاوی، ذیل آیه؛ قس فخررازی، ذیل آیه که نور و ضیاء را دو نام برای حقیقت و کیفیتی واحد دانسته است که با انتساب به خورشید، ضیاء و با انتساب به ماه، نور نامیده میشود، اگرچه این کیفیت در ماه ضعیفتر از خورشید است). طباطبائی (ذیل نوح: 16) با توجه به اینکه در آیه اخیر از خورشید به عنوان سراج و از ماه با نام نور یاد شده، معتقد است که چون نور خورشید از خودش است سراج نامیده شده و ماه که پرتو خود را از خورشید میگیرد، نور خوانده شده است.در توضیح «کُوِّرَت» در آیه نخست سوره تکویر، سه قول ذکر شده است، یکی اینکه در قیامت، خورشید همانند دستاری به سختی پیچیده میشود و نور آن خاموش میگردد و سیاه میشود، دوم اینکه خورشید از فلک به پایین میافتد و سوم اینکه کور میشود (← طبری؛ فخررازی؛ طباطبائی، ذیل آیه). عبدالرزاق کاشی (ذیل آیه)، مقصود از این آیه را خاموششدن خورشیدِ روح و خارج شدن آن از بدن انسان دانسته است.در آیه 96 سوره انعام، درباره واژه «حُسْبانآ» اقوال مختلفی نقل شده است، از جمله اینکه خورشید و ماه در فلک با حساب دقیق در حرکتاند، یا اینکه گردش آنها باعث شمارش دقیق ایام و زمان میگردد، یا اینکه معنای حسبان ضیاء و روشنایی است (← طبری؛ طوسی؛ فخر رازی؛ طباطبائی، ذیل آیه).در احادیث، نکاتی درباره چگونگی خلق خورشید آمده است، از جمله اینکه خداوند خورشید را پیش از ماه خلق کرد (← کلینی، ج 8، ص 145). خلقت آن از نور آتش و روشنایی آب بود (همان، ج 8، ص 241). در روایتی، نور خورشید از عرش خدا و گرمای آن از جهنم دانسته شده است (← قمی، ج 2، ص 343). همچنین ذکر شده است که خداوند فرشتگانی دارد که در هنگام طلوع و غروب خورشید آن را حرکت میدهند (مجلسی، ج 55، ص 121). در احادیث، به دعا و استعاذه پیش از طلوع و غروب خورشید امر شده است (← کلینی، ج 2، ص 522، 532ـ533؛ برای شماری از این دعاها ← همان، ج 2، ص 522ـ535). همچنین، زمان برآوردهشدن حاجات هنگام ظهر و زمان باز شدن درهای آسمان و تقسیم ارزاق از هنگام سحر تا طلوع خورشید دانسته شده است (← همان، ج 2، ص 477ـ478). ابنطاووس (ص 152ـ153) دعایی نقل کرده است که در هنگام طلوع خورشید در روزهای جمعه خوانده میشود و خواننده دعا در آن به خورشید سلام میدهد و خورشید را شاهد بر توحید و ایمان خود میگیرد.روایت شده است که امیرمؤمنان علیهالسلام با خورشید سخن گفته و خورشید بر امامت و وصایت ایشان شهادت داده است (← ابنبابویه، 1417، ص 685؛ فتال نیشابوری، ص 128). همچنین نقل شده است که در جنگ خیبر، هنگامی که نماز عصر حضرت علی در حال قضاشدن بود، پیامبر اکرم خورشید را بازگرداند و ایشان نماز خود را به جای آورد (کوفی، ج 2، ص 516ـ518؛ کلینی، ج 4، ص 562؛ متقی، ج 13، ص 152). این واقعه به ردّالشمس* مشهور شده است. در روایاتی در تفسیر آیات نخست سوره شمس و نیز آیه 5 سوره یونس، خورشید به پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم و ماه به امیرمؤمنان علیهالسلام تأویل شدهاند (← کلینی، ج 8، ص 50، 380).در برخی احادیث، از مؤمنان با عنوان استعاری رُعاةالشمس (مراقبان خورشید) یاد شده که به معنای توجه داشتن آنان به اوقات برپایی نماز و به پاداشتن آن در آغاز وقت است (← دارمی، ج 1، ص 5ـ6؛ مفید، ص 136؛ قس طبرانی، ج 5، ص 106، که معنای این تعبیر را مؤذنان دانسته است).در احادیث، طلوع خورشید از سمت مغرب از نشانههای برپایی قیامت و پایان جهان دانسته شده است (← بخاری، ج 5، ص 195، ج 7، ص 191؛ مسلمبن حجاج، ج 1، ص 95ـ96). همچنین این رویداد از علائم ظهور مهدی عجلاللّه فرجالشریف است و از وی با عنوان خورشید طلوعکننده از مغرب یاد شده است (← ابنبابویه، 1363ش، ج 1، ص 78). نیز در روایات ذکر شده است که پیش از ظهور حضرت قائم، خورشید در ماه رمضان کسوف میکند (← کلینی، ج 8، ص 212؛ نعمانی، ص 272).در فقهاسلامی، خورشید، طبق شرایطی، از پاککنندههاست (← طوسی، المبسوط، ج 1، ص 38؛ شهید اول، 1412ـ 1414، ج 1، ص 125). همچنین زمان دقیق برگزاری نمازهای واجب و مستحب (← طوسی، المبسوط، ج 1، ص 72ـ77؛ ابنقدامه، ج 1، ص 395ـ402)، امساک و افطار در روزه (علامه حلّی، ج 1، ص 450) و نیز برخی از اعمال حج (ابنقدامه، ج 3، ص 449ـ450، 529؛ شهید اول، 1411، ص 62ـ66)، با توجه به طلوع و غروب خورشید تعیین میگردد. برخی اعمال نظیر تجارت در فاصله زمانی بین دمیدن فجر تا طلوع خورشید مکروه دانسته شده است (← کلینی، ج 5، ص 152، 498؛ حاکم نیشابوری، ج 4، ص 234؛ شهید اول، 1411، ص 98).در عرفان اسلامی، خورشید آیه خداوند و جلوهگر دو صفت جمال و جلال او و مظهر وحدت است که اگر کمی بیش از حد به ما نزدیک شود، همه چیز را میسوزاند (← مولوی، ج 1، دفتر1، بیت 141؛ دهخدا، ذیل «خورشید»؛ شیمل ، ص 14؛سجادی، ج 2، ص 823). عبدالرزاق کاشی (ذیل کهف: 17، رحمن: 5، شمس: 1) خورشید را به روح انسان تأویل کرده است.در فرهنگ عامه ایرانی، نوعی طلسم به شکل بازوبند کاربرد داشته است که بر روی آن شکل خورشید به همراه یک شیر نقش میشده و در داخل بدن شیر و اطراف آن سوره شمس نوشته میشده است (نیّرنوری، ص 94ـ96). دیدن خورشید در خواب نیز دارای تعبیرها و تفسیرهایی از جمله رسیدن به مقامهای عالی دنیوی و دینی است (← کلینی، ج 8، ص 291ـ292).بر روی گنبدِ برخی امامزادهها در ایران، تندیس خورشید نصب شده است، از جمله بقعه امامزاده حمزه و عبدالعظیم حسنی در ری. در هنر و معماری اسلامی نیز، شمسه* که نماد خورشید است، نقش و کاربرد فراوانی دارد.منابع : علاوه بر قرآن و کتاب مقدس. عهد عتیق؛ ابنبابویه، الامالی، قم 1417؛ همو، کمالالدین و تمامالنعمة، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1363ش؛ ابنحبیب، کتابالمُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن 1361/1942، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ ابنطاووس، جمالالاسبوع بکمالالعمل المشروع، چاپ جواد قیومی اصفهانی، ]قم[ 1371ش؛ ابنقتیبه، غریبالحدیث، بیروت 1408/1988؛ ابنقدامه، المغنی، بیروت ] 1347[، چاپ افست ]بیتا.[؛ ابنمنظور؛ احمد محمود خلیل، موسوعةالمیثولوجیا و الادیان العربیة قبلالاسلام، دمشق 2006؛ اوستا، اوستا: کهنترین سرودها و متنهای ایرانی، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران 1370ش؛ محمدحسین باجلان فرخی، «اسطورههای خورشید و ماه»، کتاب جمعه، سال 1، ش 2 (مرداد 1358)؛ محمدبن اسماعیل بخاری، صحیحالبخاری، ]چاپ محمد ذهنی افندی[، استانبول 1401/1981، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ نصرتاللّه بختورتاش، نشان رازآمیز: گردونه خورشید یا گردونه مهر، ]تهران [1370ش؛ عبداللّهبن عمر بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل، مصر 1388/1968، چاپ افست تهران 1363ش؛ جوادعلی، المفصّل فی تاریخالعرب قبل الاسلام، بغداد 1413/ 1993؛ محمدبن عبداللّه حاکمنیشابوری، المستدرک علیالصحیحین، و بذیلة التلخیص للحافظ الذهبی، بیروت: دارالمعرفة، ]بیتا.[؛ عبداللّهبن عبدالرحمان دارمی، سننالدارمی، چاپ محمد احمد دهمان، دمشق 1349؛ دهخدا؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، تهران ?] 1332ش[؛ پرویز رجبی، جشنهای ایرانی، تهران 1375ش؛ سالومه رستمپور، مهرپرستی در ایران، هند و روم، تهران 1382ش؛ جعفر سجادی، فرهنگ معارف اسلامی، تهران 1379ش؛ محمدبن مکی شهید اول، الدروس الشرعیة فی فقهالامامیة، قم 1412ـ1414؛ همو، اللمعةالدمشقیة، قم 1411؛ طباطبائی؛ سلیمانبن احمد طبرانی، المعجمالاوسط، چاپ محمود طحان، ریاض 1405ـ1416/ 1985ـ 1995؛ طبرسی؛ طبری، جامع؛ محمدبن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، چاپ احمدحبیب قصیر عاملی، بیروت ]بیتا.[؛ همو، المبسوط فی فقه الامامیة، ج 1، چاپ محمدتقی کشفی، تهران 1387؛ عبدالرزاق کاشی، تفسیرالقرآنالکریم (معروف به تفسیر ابنعربی)، چاپ مصطفی غالب، بیروت 1978، چاپ افست تهران ]بیتا.[؛ حسنبن یوسف علامه حلّی، تحریر الاحکام الشرعیة علی مذهب الامامیة، چاپ ابراهیم بهادری، قم 1420ـ1422؛ راهله غراب، نماد خورشید در فرهنگ و ادبیات، مشهد 1384ش؛ محمدبن حسن فتال نیشابوری، روضة الواعظین، چاپ محمدمهدی خرسان، قم ]بیتا.[؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیحالغیب، بیروت 1421/2000؛ محمدبن احمد قرطبی، الجامع لاحکامالقرآن، بیروت 1405/1985؛ علیبن ابراهیم قمی، تفسیر القمی، چاپ طیب موسوی جزائری، قم 1404؛ کلینی؛ محمدبن سلیمان کوفی، مناقبالامام امیرالمؤمنین علیبن ابیطالب علیهالسلام، چاپ محمدباقر محمودی، قم 1412؛ علیبن حسامالدین متقی، کنزالعُمّال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ بکری حیّانی و صفوة سقا، بیروت 1409/1989؛ مجلسی؛ محمدفؤاد عبدالباقی، المعجمالمفهرس لالفاظ القرآنالکریم، قاهره 1364، چاپ افست تهران ?] 1397[؛ محمد کامل عبدالصمد، الاعجاز العلمی فیالاسلام: القرآنالکریم، قاهره 1421/2000؛ محمود سلیم حوت، فی طریق المیثولوجیا عندالعرب : بحث مسهب فیالمعتقدات و الاساطیر العربیة قبلالاسلام، بیروت 1983؛ مسلمبن حجاج، الجامعالصحیح، بیروت: دارالفکر، ]بیتا.[؛ معجماللاهوت الکتابی، بیروت: دارالمشرق، 1999؛ محمدبن محمد مفید، الامالی، چاپ حسین استادولی و علیاکبر غفاری، بیروت 1414/1993؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد الین نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1363ش؛ ابنابیزینب نعمانی، الغیبة، چاپ فارس حسون کریم، قم 1422؛ احمدبن عبدالوهاب نُوَیری، نهایةالارب فی فنونالادب، قاهره ] 1923[ـ1990؛ حمید نیّرنوری، تاریخچه بیرق ایران و شیر و خورشید، تهران 1344ش؛ گئو ویدنگرن، دینهای ایران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران 1377ش؛ محمدجعفر یاحقی، فرهنگ اساطیر و اشارات داستانی در ادبیات فارسی، تهران 1369ش؛Encyclopaedia Judaica, Jerusalem 1978-1982, s.v. "Sun. in the Aggadah" (by Alfred Rubens); EI2ams.1: inSh, s.v. " pre-Islamic Arab lore" (by T. Fahd); The Encyclopedia of religion, ed. Mircea Eliade, New York 1987, s.v. "Sun" (by Jean Rhys Bram); New Catholic encyclopedia, Detroit: Thomson, 2003, s.v. "Sun worship" (by W. Dupr(); Annemarie Schimmel, Deciphering the signs of God: a phenomenological approach to Islam, Albany, N. Y. 1994.