خَنْساء، لقب تُماضِر بنت عمروبن شرید، شاعره مُخَضْرَم و مرثیهسرای مشهور. خنساء به معنی بینی کوتاه یا کشیدهای است که نوک آن برآمده باشد و در اصل صفت گاو وحشییا آهوست. او به خُناس نیز مشهور بوده است (ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 76؛ حصری، ج 4، ص 75؛ ابنمنظور،ذیل «خنس»؛ بغدادی، ج 1، ص 208). خنساء از قبیله بنوسلیم است که در نزدیکی مدینه در منطقه نجد سکونت داشتند.او بیشتر عمرش را در دوره جاهلی سپری کرد (ابنحزم، ص 261؛ زرکلی، ج 2، ص 86). از زنان دیگری که خنساءنام داشتند و برخی از ایشان شاعر نیز بودند، در منابعمختلف نام برده شده است (برای نمونه رجوع کنید به ابوالفرجاصفهانی، ج 7، ص 98، ج10، ص 244؛ آمدی، ص 110ـ111؛ اعلمی، ج 1، ص 62). البته هیچکدام شهرت و آوازه تماضِر را نداشتهاند.خنساء در آغاز چندان به شعر گرایشی نداشت، ولی بلوغ سنّی و نیز ماجرای کشته شدن برادرانش موجب اهتمام جدّی او به شعر شد (ابنحجر عسقلانی، ج 7، ص 614؛ هاشمی، ص 101؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). دُرَیْدبن صِمَّه* شاعر دورهجاهلی از خنساء خواستگاری کرد، ولی وی نپذیرفت (ابنقتیبه، ج 1، ص260ـ261؛ قاسم قالی، ج 2، ص 161؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 76ـ77) و با رَواحةبن عبدالعُزّی سُلَمی ازدواج کرد و از او صاحب فرزندی به نام عبداللّه شد. پس ازمرگ رواحه با مِرداسبن ابیعامر ازدواج کرد و از او صاحبسه پسر و دختری به نام عَمْرة شد، اما در اینکه عباسبنمرداس فرزند او باشد تردید است (ابنقتیبه، همانجا؛ابوالفرج اصفهانی، ج 14، ص 318؛ بغدادی، همانجا؛ عزیزه فوال بابتی، ص 134ـ135؛ قس د.اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه، که بیان کرده خنساء از مرداس صاحب شش فرزند شد). فرزندانخنساء همگی شاعر بودند و گفته شده که پارهای از اشعار دخترش عمرة در دیوان او آمده است (ابننباته، ص 427؛ بروکلمان ، ج 1، ص 164).خنساء در رثای همسر دومش اشعاری سروده است (رجوع کنید به ص 124ـ125؛ قس لویس شیخو، ص 196ـ 200، 256 که اشعار مذکور را با اندکی اختلاف آورده است؛ هاشمی، ص 66)، حال آنکه در رثای شوهر اولش مرثیهای از او در دست نیست.غالب اشعار خنساء مرثیههایی در سوگ برادرانش، معاویه و صخر، است. معاویه در جنگ بنومرة/ بنوفزاده و صخر در نبرد کلاب (ذِیالأثل) کشته شدند. سرودههای خنساء درباره صخر را بهترین اشعار او دانستهاند. او صخر را بهسبب دارا بودن صفات پسندیده، از جمله سخاوت، بیشتر دوست داشت (رجوع کنید به ابنسلام جُمَحی، ص 174؛ مبرّد، ج 2، ص 46ـ49، ج 4، ص 51، 56، 60؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 77، 80ـ81؛ بغدادی، ج 1، ص 209). صخر نیز قریحه شعری داشت و اشعاری از او به صورت پراکنده در کتب گوناگون آمده است (برای نمونه رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 79؛ مرزوقی اصفهانی، ج 2، ص 1093؛ بصری، ج 2، ص 311؛ ابنخلّکان، ج 2، ص 84).خنساء را از زنان صحابی پیامبر اسلام صلیاللّهعلیهوآله وسلم شمردهاند. او به همراه قبیلهاش بنوسلیم به حضور آن حضرت بار یافت و پارهای از اشعارش را به درخواستآن حضرت خواند و مورد ستایش ایشان قرار گرفت. پیامبر اسلام او را برترین شاعر دانستهاند (نُوَیْری، ج 18، ص 26؛ ابنحجر عسقلانی، همانجا؛ بغدادی، ج 1، ص 208). خنساءدر بازار عکاظ با هند بنت عُتْبه* ــمادر معاویه، که مسلماناندر جنگ بدر نزدیکانش را کشته بودندــ معارضه شعریداشت، ولی شعر خنساء را از او برتر دانستهاند. او در هجو دُرَیْدبن صمّه اشعاری سرود که البته از واژهها و تعابیر زنندهتهی است و پس از قتل صخر با درید نیز معارضه شعری داشت (رجوع کنید به خنساء، ص 43ـ44، 77؛ قاسم قالی، ج 2، ص 161؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 4، ص 211ـ212؛ جبوری، 1408، ص 9؛ همو، 1993، ص 201). او در دوره اسلامی همچنان عزادار برادرانش بود و گفتگوی او با خلیفه عمر و عایشه بیانگر این امراست. خنساء سبب عزاداری خود را آگاهی از دوزخی بودن برادرانش بیان کرد و پس از اطلاع از آنکه پیامبر اسلام عزاداری به شیوه جاهلی را نهی فرمودهاند سبب رفتار خود را آگاهنبودن از سخن آن حضرت ابراز نمود (ابنقتیبه، ج 1، ص 262ـ 263؛ مبرّد، ج 4، ص 34ـ35؛ ابنعبدربّه، ج 3، ص 222ـ225؛ ابننباته، ص 426؛ نیز رجوع کنید به هاشمی، ص 77ـ79) و پساز آن از سوگواری به شیوه جاهلی دست برداشت (خنساء، ص 103ـ104).دین اسلام در خنساء تأثیر بسیاری نهاد، سبب کاسته شدن غم و اندوهش شد و در سایه تعالیم اسلامی به آرامش درونی دست یافت. گواه این مدعا آن است که خنساء پس از شنیدن خبر شهادت همگی یا برخی از پسرانش در جنگ قادسیه ــکه خود نیز در آن حضور داشت و در پشت جبهه مشارکت میکردــ ابراز خشنودی نمود و عباراتی بر زبان آورد که از باور عمیق او به تعالیم دین اسلام حکایت دارد. او در این نبرد اشعاری نیز سروده است. گفته شده است که پس از این واقعه عمر، مواجبی به عنوان سهم فرزندانش از جهاد برایش تعیین کرد که تا پایان زندگیاش به او پرداخت میشد (نویری، ج 18، ص 26؛ ابنحجر عسقلانی، ج 7، ص 515ـ516؛ بغدادی، ج 1، ص210؛ هاشمی، ص 94ـ99).سال وفات خنساء به درستی روشن نیست. برخی منابع آن را در اوایل خلافت عثمان، در سال 24 و برخی دیگر آن را در زمان معاویه در سال 42 یا 50 ذکر کردهاند (رجوع کنید به زرکلی، ج 2، ص 82؛ لویس شیخو، ص 23؛ عزیزه فوال بابتی، ص 134).خنساء از برترین شاعران زن در ادبیات عرب به شمار میآید و بسیاری از اشعار او را استوار، پخته و برتر از سرودههای شاعران بزرگ عرب دانستهاند (رجوع کنید به ابنقتیبه، ج 1، ص 359؛ مبرّد، ج 2، ص 46ـ49؛ حصری، ج 4، ص 75ـ77). در منابع مختلف به ماجرای داوری نابغه ذُبْیانی* درباره شعر خنساء و اَعْشی و حسّان و حکم او به برتری خنساء بر حسّان اشاره شدهاست (برای نمونه رجوع کنید به ابنقتیبه، ج 1، ص 261؛ ابوالفرج اصفهانی، ج 9، ص340، ج 11، ص 706؛ ابنسعید مغربی، ج 2، ص 562).شعر خنساء در دوره امویان (حک : 41ـ132) مقبولیت داشته و برخی شاعران از شعر او متأثر بودهاند و در دوره عباسیان (حک : 132ـ656) بشاربن برد* او را ستوده است (رجوع کنید به ابنقتیبه، ج 1، ص 393، 761ـ762؛ مبرّد، ج 4، ص 35). ابنسَلَّام جُمَحی در میان شاعران مرثیهسرا، پس از مُتَمّمبن نُوَیره* از خنساء نام برده است (رجوع کنید به ص 169). شهرت عمده خنساء در مرثیههای اوست که حجم انبوهی از دیوان اورا دربرمیگیرد. خنساء بهسبب سرشت زنانه، در سرودنمرثیه از بسیاری از شاعران بنام برتری یافته است. مرثیههایاو سرشار از احساس و عاطفه است. او با بهکارگیری توانو استعداد فطری و نیز اندوه ژرف خود مرثیه را به اوجکمال رساند و در این زمینه بر همگان سرآمد شد (مبرّد،ج 4، ص 46ـ49، 51، 56، 60؛ د.اسلام، چاپ دوم، همانجا؛ غازی طلیمات و عرفان اشقر، ص 245). البته برخی درصحت انتساب پارهای از اشعار خنساء شک کردهاند، ولی این امر از جایگاه والای او در مقام شاعری توانمند در سرودن مرثیه نکاسته است (رجوع کنید به لویس شیخو، ص180؛ پانویس c؛ د.اسلام، همانجا). برخی اشعار خنساء برای نوحهسرایی سروده شده و سرودن آنها براساس موسیقی و نغمهای است که خوانده میشود و به خواننده و نوحهخوان در آهنگین خواندن آن کمک میکند. سنّت نوحهخوانی که در دوره جاهلی در مراسم تشییع جنازه و سوگواری مرسوم بوده، در دوره اسلامی تحریم شده است. او در این اشعار واژههای شعری گزینش شده و آواهای متناسب و همگون را به کار گرفته است (خنساء، ص 21ـ23؛ هاشمی، ص 102ـ105).از مضامین اشعار خنساء در دوره جاهلی شکوه از روزگار و زمانه است. شعر او با وجود سادگی معنا و تکرار مضامین و مبالغه در وصف و مناقب برادرش صخر با عاطفهای عمیق و احساس لطیف زنانه همراه است که وفاداری او به برادرشرا به خوبی آشکار میسازد. از ویژگیهای شعر او فراوانیسخن درباره چشم و نجوای با آن و نیز سخن از اشک و بیماریِ دیده است که از ویژگیهای معمول شعر اندوهناک به شمار میآید (رجوع کنید به خنساء، ص 11، 20، 31، مقدمه کرم بستانی، ص 6؛ جبوری، 1993، ص 188؛ عبدالوهاب خیربک، ص 249؛ هاشمی، ص 109ـ110).شعر خنساء غالبآ مرثیههای غمانگیزی است که به ندرتاز لابهلای آن حکمت، اندیشه و نگرش فلسفی به زندگیو سرنوشت یافت میشود و غم و اندوه عمومآ از مصیبتِفردی شاعر فراتر نمیرود (جبوری، 1993، ص 181). البته گاهی این غم و اندوه به گونهای است که با طبیعت و عناصرش درمیآمیزد و به نوعی جلوههای اندوه درونی او را در عالم بیرون نمایان میکند (خنساء، ص 63). حسنی عبدالجلیل یوسف (ص 241ـ 243) حزن و اندوه شعر خنساء را، باتکیه بر ابیاتی بسیار اندک و محدود و با تأویلی دور از ذهن، با دیدگاه وحدت وجودی و سروری انسان بر کائنات توجیه کرده است که به نظر نمیرسد شاعری چون خنساء در آن دوره چنین بینشی داشته باشد.ادبای قدیم همواره به شعر خنساء توجه کردهاند. آنانگاهی برای شرح پارهای از واژههای قرآن یا اشعار عربیاز شعر خنساء مدد جستهاند (برای نمونه رجوع کنید به مبرَّد، ج 1، ص 14، 35ـ36؛ ابندرید، ج 1، ص 209، ج 2، ص 429؛ خالدیان، ج 1، ص 45، 144، ج 2، ص 330؛ قاسم قالی، ج 2، ص 241، 262). مُفَضَّل ضَبّی دو بیت از خنساء را که در مدح برادرش صخر سروده است، برترین شعری دانسته که شاعران عرب در مدح و فخر سرودهاند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 16، ص 21؛ بهاءالدین اربلی، ص 472ـ 473). علمای بلاغت نیزبه عنوان شاهد مثال بلاغی در کتب خود یکی از این دو بیترا ذکر کردهاند (برای نمونه رجوع کنید به خطیب قزوینی، ص 199؛ تفتازانی، ص 293).برخی شارحان، نظیر ابوعبیده و اصمعی، پارهای از اشعار خنساء را شرح کردهاند (رجوع کنید به ابوالفرج اصفهانی، ج 15، ص 93ـ94). به نظر میآید ابنسِکّیت* در دوره عباسیان دیوان خنساء را گردآوری کرده و اشعار او با اقبال مواجه شده است (د.اسلام، همانجا). اشعار خنساء همچنین در کتب ادبی قدیم به صورت پراکنده آمده است (برای نمونه رجوع کنید به بحتری، ص 271ـ 272؛ مرزوقی اصفهانی، ج 1، ص 45، 144، ج 2، ص 32؛ ابنشجری، ص 87ـ89، 104). دیوان خنساء در 1305/ 1888 در بیروت به همراهی مراثی شصت شاعره دیگر به چاپ رسید. لویس شیخو در 1314/1896 دیوان خنساء را براساس شش نسخه خطی همراه با شرح مفصّلی به عنوان انیسالجلساء فی شرح دیوانالخنساء بهچاپ رساند. در 1306/1889 کوپیه دیوان او را به فرانسه ترجمه کرد. اکنون چاپهای دیگری از دیوان او نیز در دست است (لویس شیخو، ص 3ـ4؛ جرجی زیدان، ج 1، جزء1، ص 145؛ بروکلمان، ج 1، ص 165).منابع : حسنبن بشر آمِدی، المؤتلف و المختلف فی اسماء الشعراء و کناهم و القابهم و انسابهم و بعض شعرهم، در محمدبن عمران مرزبانی، معجمالشعراء، چاپ ف. کرنکو، بیروت 1402/1982؛ ابنحجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علیمحمد بجاوی، بیروت 1412/1992؛ ابنحزم، جمهرة انسابالعرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ] 1982[؛ ابنخلّکان؛ ابندرید، الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر 1378/1958؛ ابنسعید مغربی، نشوةالطرب فی تاریخ جاهلیة العرب، چاپ نصرت عبدالرحمان، عَمّان 1402/1982؛ ابنسَلّام جُمَحی، طبقات فحولالشعراء، چاپ محمود محمد شاکر، ]قاهره 1952[؛ ابنشجری، کتاب الحماسة، حیدرآباد، دکن 1345؛ ابنعبدربّه، العقدالفرید، ج 3، چاپ عبدالمجید ترحینی، بیروت 1407/1987؛ ابنقتیبه، الشعر و الشعراء، بیروت 1964؛ ابنمنظور؛ ابننباته، سرحالعیون فی شرح رسالة ابنزیدون، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره 1383/1964؛ ابوالفرج اصفهانی؛ محمدحسین اعلمی، تراجم اعلامالنساء، بیروت 1407/1987؛ ولیدبن عبیدبحتری، کتاب الحماسة، چاپ لویس شیخو، بیروت 1910؛ کارل بروکلمان، تاریخ الادب العربی، ج 1، نقله الی العربیة عبدالحلیم نجار، قاهره 1974؛ علیبن ابیالفرج بصری، الحماسة البصریّة، چاپ مختارالدین احمد، حیدرآباد، دکن 1383/1964؛ عبدالقادربن عمربغدادی، خزانةالادب و لبلباب لسانالعرب، بولاق 1299، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ علیبن عیسی بهاءالدین اربلی، التذکرةالفخریة، چاپ نوری حمودی قیسی و حاتم صالح ضامن، بغداد 1404/1984؛ مسعودبن عمر تفتازانی، کتاب المطوّل فی شرح تلخیص المفتاح، ]استانبول[ 1330، چاپ افست قم 1407؛ یحیی وهیب جبوری، الشعر الجاهلی: خصائصه و فنونه، بنغازی 1993؛ همو، شعر المخضرمین و اثرالاسلام فیه، بیروت 1408/1988؛ جرجی زیدان، تاریخ آداباللغةالعربیة، بیروت 1983؛ حسنی عبدالجلیل یوسف، الادب الجاهلی: قضایا، و فنون، و نصوص، قاهره 1424/2003؛ ابراهیمبن علی حصری، زهرالآداب و ثمرالالباب، چاپ زکی مبارک، مصر ?] 1929[؛ خالدیان، کتاب الاشباه و النظائر: من اشعار المتقدمین و الجاهلیة و المخضرمین، چاپ محمدیوسف، قاهره 1965؛ محمدبن عبدالرحمان خطیب قزوینی، الایضاح فی علوم البلاغة: المعانی و البیان و البدیع، بیروت : دارالکتب العلمیة، ]بیتا.[؛ تماضربنت عمرو خنساء، دیوان، بیروت : دارصادر، ]بیتا.[؛ خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت 1999؛ عبدالوهاب خیربک، الحکمة فی الشعر الجاهلی، دمشق 2005؛ عزیزه فوال بابتی، معجمالشعراء المخضرمین و الامویین، طرابلس، لبنان 1998؛ غازی طلیمات و عرفان اشقر، الادب الجاهلی: قضایاه، اغراضه، اعلامه، فنونه، دمشق 1428/2007؛ اسماعیلبن قاسم قالی، کتاب الامالی، بیروت 1404/1984؛ لویس شیخو، أنیسالجلساء فی شرح دیوانالخنساء، بیروت 1896؛ محمدبن یزیدمبرّد، الکامل، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ?]1376/ 1956[؛ احمدبن محمد مرزوقی اصفهانی، شرح دیوانالحماسة، چاپ احمد امین و عبدالسلام هارون، بیروت 1411/1991؛ احمدبن عبدالوهاب نُوَیری، نهایةالارب فی فنون الادب، قاهره ] 1923[ـ1990؛ عبدالمنعم هاشمی، الخنساء : امالشهداء، بیروت 1421/2000؛EI2ansaKh, s.v. "Al-('" (by F. Gabrieli).