خندق غزوه

معرف

از غزوات معروف و مهم پیامبراکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم

متن

خندق، غزوه، از غزوات معروف و مهم پیامبراکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم. این جنگ به احزاب هم معروف است(ابن سعد، ج ۲، ص ۶۵)، زیرا قبیله قریش با متحدانش از دیگر قبایل کفار عرب و یهود، برای ریشه کن کردن اسلام برضد پیامبر و مسلمانان همداستان شدند (صالحی شامی، ج ۵، ص ۴۱۵). اغلب مورخان تاریخ این غزوه را سال پنجم هجری نوشته اند. در بعضی منابع، وقوع این جنگ را در ماه شوال (رجوع کنید به ابن هشام، ج ۳، ص ۲۲۴؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۶۴) و در بعضی دیگر ذیقعده (رجوع کنید به واقدی، ج ۲، ص:۴۴۰ ۸ تا ۲۳ ذیقعده؛ بلاذری، ج ۱، ص ۴۰۹) دانسته اند. روایتی نیز حاکی از آن است که پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلم پنج شنبه دهم شوال (اواخر زمستان) عازم این جنگ شد و آن را شنبه اول ذیقعده به پایان رساند (رجوع کنید به ابن حبیب، ص ۱۱۳). با این حال شماری از مؤلفان تاریخ این غزوه را سال چهارم نوشته اند (رجوع کنید به عاملی، ج ۱۰، ص ۱۴۸ـ ۱۵۵؛ قس یعقوبی، ج ۲، ص ۵۰، سال ششم نوشته که خطا است).وقتی پیامبر (a href="http://rch.ac.ir/article/Details/11792")بنی نضیر*(/a) را، به سبب خیانت، از سرزمینشان اخراج کرد، آنان راهی خیبر شدند و یهودیان دیگر را به جنگ با پیامبر تحریک کردند. دلیل اصلی آغاز جنگ همین امر بود. پس از آن، یهودیانی از بنی نضیر و بنی وائل همچون حُیَیّبن اَخْطَب نضری، سلام بن ابی الحُقَیق نضری، کِنانة بن ربیع بن ابی الحقیق نضری، هَوذة بن قیس وائلی و ابوعمّار وائلی (واقدی: ابوعامر راهب)، به مکه رفتند و ابوسفیان و قریش را به جنگ با رسول خدا برانگیختند. ابوسفیان از پیشنهاد آنان برای هم پیمانی در دشمنی و جنگ با رسول خدا استقبال کرد و یهودیان و قریش با یکدیگر هم پیمان شدند. سپس، آن یهودیان نزد قبیله غَطَفان (به ریاست عُیَیْنَة بن حِصن فَزاری) رفتند و با وعده دادن یک سال خرمای خیبر، آنان را برای جنگ با پیامبر با خود همراه کردند. آنگاه نزد بنی سُلَیْم بن منصور رفتند و موافقت ایشان را نیز به دست آوردند (واقدی، ج ۲، ص ۴۴۱ـ۴۴۳؛ بلاذری، همانجا؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۶۵ـ۵۶۶).شمار مشرکان از تمامی قبایل (احزاب) در این جنگ به ده هزار تن رسید (ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۰؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۶۶) که چهار هزار نفرشان همراه با سیصد اسب و ۵۰۰، ۱ شتر از قریش و هم پیمانان آنها بودند (واقدی، ج ۲، ص ۴۴۳؛ قس بیهقی، ج ۳، ص ۳۹۴، که عده مشرکان را کلا چهار هزارتن نوشته است). مسعودی (ص۲۵۰) به روایتی تعداد آنان را (قریش، غطفان، سُلَیم، اَسد، اَشجع، قُرَیظه، نضیر و دیگر یهودیان) ۰۰۰،۲۴ نفر ذکر کرده است. به هر حال، اتحاد و بسیج عمومی مشرکان و یهودیان در این غزوه، نشان دهنده عزم جدّی آنان برای نابودی اسلام بود. این در حالی است که عده مسلمانان را فقط هفتصد یا نهصد یا هزار تن (رجوع کنید به یعقوبی، همانجا؛ کلینی، ج ۵، ص ۴۶، به روایت از امام صادق علیه السلام؛ بیهقی، همانجا) یا چنان که بیشتر مورخان نوشته اند سه هزار تن ذکر کرده اند (برای نمونه رجوع کنید به واقدی، ج ۲، ص ۴۵۳؛ ابن سعد، همانجا؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص۵۷۰؛ مسعودی، همانجا).چون جبرئیل (رجوع کنید به ابن بابویه، ص ۳۶۸) یا گروهی از هم پیمانان رسول خدا از قبیله خزاعه آن حضرت را از عزم مشرکان با خبر کردند، رسول خدا درباره ماندن یا بیرون رفتن از مدینه با مردم مشورت کرد. سلمان فارسی گفت، ما در ایران هرگاه از سوی سواران دشمن احساس خطر می کردیم، برگرد خویش خندق می کندیم. مردم مدینه باتوجه به تجربه شکست در جنگ احد به دلیل مخالفتشان با رأی پیامبر، ماندن در شهر را برگزیدند و پیشنهاد سلمان را برای حفر خندق پذیرفتند. حفر خندق تا آن زمان در بین عرب رایج نبود و باعث شگفتی مسلمانان و مشرکان شد (واقدی، ج ۲، ص ۴۴۵؛ ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۵؛ بلاذری، ج ۱، ص ۴۰۹ـ۴۱۰). طبق پاره ای روایات خداوند به پیامبر الهام کرد که خندق را حفر کند (رجوع کنید به واقدی، ج ۲، ص ۴۹۲ـ۴۹۳؛ ابن بابویه، همانجا). از آنجا که مدینه از سه طرف با سنگستانهایی احاطه شده بود، مشرکان فقط می توانستند از سوی شمال غربی (میان کوه سَلْع تا پایین حَرَّةُ (سنگستان)الوَبَره که اکنون به حَرّه غربی مدینه معروف است) و شمال شرقی (میان کوه سلع تا حَرّة واقِم) به مدینه حمله کنند. از این رو، خندق می بایست بین این دو حَرّه حفر می شد و کوه سلع را از پشت سر فرا می گرفت (سمهودی، ج ۴، ص ۱۲۰۶؛ بلادی، ص ۱۱۴). پیامبر به مردم فرمان داد تا پشت به کوه سَلْع، خندق را در مقابل خود حفر کنند و حفر آن را از مُذاد (قلعه ای در غرب مسجد فتح) شروع نمایند و تا ناحیه ذُباب و کوه راتِجْ (در کنار کوه بنی عبید در غرب بَطْحان) ادامه دهند (واقدی، همانجا؛ بلاذری، ج ۱، ص۴۱۰). پیامبر برای هر ده تن چهل ذراعِ معیّن نمود و حفر هر قسمت را به قبیله ای واگذار کرد (یعقوبی، همانجا؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۶۸). به روایتی، مقرر گردید مهاجران از راتج تا ذباب، و انصار از ذباب تا کوه بنی عبید را حفر کنند (رجوع کنید به واقدی، ج ۲، ص ۴۴۶؛ ابن سعد، همانجا). رسول خدا برای تشویق مسلمانان به حفر خندق، خود نیز در این کار شرکت نمود و برای خندق درهایی قرار داد و از هر قبیله، فردی را مأمور پاسداری از آنها کرد (ابن هشام، ج ۳، ص ۲۲۶؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۶۶، ۷۱؛ یعقوبی، همانجا). مسلمانان شبانه به نوبت از خندق محافظت می کردند و پیامبر خود نیز در این خصوص مراقب بود (رجوع کنید به واقدی، ج ۲، ص ۴۵۷، ۴۵۹، ۴۶۳ـ ۴۶۵، ۴۷۴). گفته شده است مسلمانان برای حفر خندق ابزارهای زیادی مانند بیل و کلنگ و تیشه و زنبیل، از یهودیان بنی قریظه* که در آن زمان هم پیمان پیامبر بودند، به عاریه گرفتند (همان، ج ۲، ص ۴۴۵ـ۴۴۶). خداوند درباره مؤمنانی که بدون اجازه پیامبر دست از کار نمی کشیدند و نیز منافقانی که در کار از خود سستی نشان می دادند و بدون اجازه پیامبر نزد خانواده هایشان می رفتند، آیاتی نازل کرد (رجوع کنید به نور: ۶۲ـ۶۳؛ نیز رجوع کنید به ابن هشام، ج ۳، ص ۲۲۶ـ۲۲۷؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۶۶ـ۵۶۷).در مقابل فشار روانی و نظامی مشرکان از سویی و منافقان و یهودیان از سوی دیگر، پیامبر اکرم با پاره ای بشارتها و اخبار غیبی روحیه مسلمانان را تقویت کرد و مژده فتوحات آینده مسلمانان در شام، یمن و ایران را به آنان داد (ابن هشام، ج ۳، ص۲۳۰؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۶۸ـ۵۶۹؛ ابونعیم اصفهانی، ص ۴۳۲؛ قس واقدی، ج ۲، ص ۴۴۹ـ۴۵۰). کندن خندق شش روز طول کشید و بچه ها و نوجوانان نیز در حفر آن شرکت کردند (واقدی، ج ۲، ص ۴۵۳ـ۴۵۴؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۶۷؛ قس سمهودی، ج ۴، ص ۱۲۰۸ـ۱۲۰۹). در منابع کهن، طول و عرض و عمق خندق تعیین نشده است و به هر روی، به اندازه ای بوده که سوار یا پیاده ای نتواند از آن بجهد یا از طرفی پایین رود و از طرف دیگر بیرون آید. بنابه حدس شوقی ابوخلیل (ص ۹۲)، طول خندق ۵۵۴۴ متر، میانگین عرض آن ۶۲ر۴ متر و میانگین عمق آن ۲۳۴ر۳ متر بوده است (قس مصطفی طلاس، ص ۱۹۴؛ محمد الیاس عبدالغنی، ص ۹۶).سه روز پس از آنکه کار حفر خندق به پایان رسید (قمی، ج ۲، ص ۱۷۹)، احزاب متشکل از سه لشکر به فرماندهی کل ابوسفیان بن حرب به مدینه رسیدند. قریش با قبایل پراکنده همراه خود (اَحابیش*) و قبایل متحدش همچون قبایل کِنانه و تِهامه، در رومَه میان جُرف و زَغابه، مستقر شدند و قبیله غطفان با قبایل متحد خویش نزدیک احد اردو زدند. رسول خدا نیز با مسلمانان در دامنه کوه سَلْع مستقر شد و زنان و کودکان را در قلاع اسکان داد (ابن سعد، ج ۲، ص ۶۶؛ ابن اثیر، ج ۲، ص۱۸۰). اوج سختی و فشار بر مسلمانان در این جنگ وقتی ظاهر شد که خبر رسید یهودیان بنی قریظه که تعهد کرده بودند در صورت وقوع جنگ، نه با پیامبر باشند و نه علیه او، نقض عهد کرده و با مشرکان هم پیمان شده اند. کعب بن اسد قُرَظی (رئیس بنی قریظه)، هر چند که در ابتدا تمایلی برای نقض عهد نداشت، به تحریک حُییَّبن اَخْطَب این کار را کرد (ابن سعد، ج ۲، ص ۶۷؛ بلاذری، همانجا). پیامبر برای حصول اطمینان از این خبر، رؤسای دو قبیله اوس و خزرج (به ترتیب، سعدبن مُعاذ و سعدبن عُباده) را سوی بنی قریظه فرستاد و از آنان خواست تا در صورت صحت نقضِ عهد بنی قریظه، مطلب را سربسته به او منتقل کنند تا باعث ضعف روحیه مسلمانان نشود. بنی قریظه با شدیدترین لحن و زننده ترین جملات با آن دو برخورد کردند. آن دو برگشتند و با نام بردن از دو قبیله «عَضَل و قاره» خبر خیانت بنی قریظه را به پیامبر دادند. منظور از آوردن نام این دوقبیله یادآوری خیانت آنان به خُبَیْب بن عَدی* و یارانش در رَجیع بود (واقدی، ج ۲، ص ۴۵۸ـ۴۵۹؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۷۱ـ۵۷۲).مسلمانان که از پشت سر خود (داخل مدینه) از جانب بنی قریظه در مورد خانواده هایشان ایمنی نداشتند و نیز ازمقابل، با سپاه انبوه مشرکان که هر چند گاه از قسمتهایتنگ خندق می گذشتند، درگیر می شدند (رجوع کنید به واقدی، ج ۲، ص ۴۶۴ـ۴۷۴)، دچار هراس زیادی شدند. چنان که از قرآن فهمیده می شود اگرچه گروهی از مؤمنان شکیبا به محض دیدن سپاه مشرکان، وعده خدا و رسول او در رویارویی با مشرکان را راست یافتند و ایمان و بندگی شان افزون تر شد و به نصرت خدا یقین داشتند، اما حالتی که به طور کلی بر مسلمانان حاکم بود و منافقان با شایعه پراکنی و ایجاد تردید در توانایی مسلمانان بر مقابله با دشمن، به آن دامن می زدند، تزلزل و وحشت و بدگمانی به وعده های خداوند بود (رجوع کنید به احزاب: ۱۰ـ۱۲، ۲۲؛ نیز رجوع کنید به طبری، جامع، ذیل همین آیات؛ عاملی، ج ۱۱، ص ۸ـ۱۱). این ترس به گونه ای بود که مُعَتّب بن قُشیر (از منافقان) گفت، محمد به ما وعده گشایش قصرهای کسری و قیصر را می داد، در حالی که اکنون کسی برای قضای حاجت هم جرأت بیرون رفتن ندارد (یعقوبی، ج ۲، ص ۵۱؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۷۲؛ قس ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۳، که بنابه قولی گفته است، معتّب بن قشیر از اهل بدر بود و منافق به شمار نمی رفت).مسلمانان روز و شب در سرما و گرسنگی شدید به نوبت از خندق پاسداری می کردند (واقدی، ج ۲، ص ۴۶۵، ۴۶۸). معجزاتی از رسول خدا درباره سیرکردن مسلمانان نقل شده است (رجوع کنید به ابونعیم اصفهانی، ص ۴۳۳؛ عاملی، ج ۱۰، ص ۲۶۷ـ۲۷۱). روزی شدت حمله دشمن به گونه ای بود که گفته شده است پیامبر نتوانست نماز ظهر و عصر را بخواند و چون پاسی از شب گذشت، نماز ظهر و عصر را با نماز مغرب و عشا خواند (واقدی، ج ۲، ص ۴۷۲ـ۴۷۳؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۶۸ـ۶۹، ۷۲؛ یعقوبی، ج ۲، ص۵۰). بعضی از مسلمانان همچون بنوحارثه، با فرستادن اَوس بن قَیظی، به بهانه اینکه خانه هایشان بی حفاظ است و از حمله دشمن و سرقت خانه هایشان بیمناک اند، از پیامبر اجازه بازگشت می گرفتند (رجوع کنید به احزاب: ۱۳؛ واقدی، ج ۲، ص ۴۶۳؛ ابن حبیب، ص ۴۶۹؛ طبری، جامع، ذیل احزاب: ۱۳). اخباری هم درباره حملات خالدبن ولید، عمروبن عاص و ابوسفیان و نیز تیراندازی و درگیری شدید و زخمی شدن عده بسیاریاز هر دو طرف، از جمله سعدبن معاذ، ذکر شده است (رجوع کنید به واقدی، ج ۲، ص ۲۶۴ـ۲۶۶؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۶۷؛ بلاذری، ج ۱، ص ۴۱۴).وقتی احتمال حمله شبانه بنی قریظه به مرکز مدینه زیاد شد، پیامبر دو گروه از اصحاب (پانصد تن) را برای محافظت از خانه های مسلمانان اعزام کرد و آنان تا صبح تکبیر می گفتند، زیرا نگرانی مسلمانان از حمله بنی قریظه به زنان و کودکان بیشتر از حملات قریش به خودشان بود (واقدی، ج ۲، ص۴۶۰، ۴۶۸؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۶۷). شبی دو گروه از مسلمانان با یکدیگر برخورد نمودند و نادانسته به سوی یکدیگر تیراندازی کردند. از آن پس، شعار «حم؛ لایُنصَرون» سر می دادند تا این اتفاق تکرار نشود (واقدی، ج ۲، ص ۴۷۴). در این میان، حضرت علی علیه السلام افزون بر محافظت از مدینه، حراست از لشکر اسلام درون خندق را نیز برعهده داشت و تمام شب مراقب تحرکات دشمن بود. مسجد امیرالمؤمنین در آنجا معروف بوده است (قمی، ج ۲، ص ۱۸۶).براساس پاره ای روایات تاریخی، پیامبر با توجه به اوضاع سخت پیش آمده، برای برهم زدن اتحاد دشمن به قبیله غطفان پیشنهاد کرد تا در مقابل ثلث خرمای مدینه، از جنگ با مسلمانان دست بردارند. سپس با سران انصار، یعنی سعدبن مُعاذ و سعدبن عُباده، در این باره مشورت کرد. آنان چون دریافتند که این پیشنهاد وحی الهی نیست و پیامبر فقط به خاطر انصار و دفع خطر اعراب از آنها، که همدست واز هر سوی مدینه را فراگرفته بودند، به این کار دست زده است، گفتند، آن زمان که مشرک بودیم آنها نمی توانستند در خرمای ما طمع کنند، امروز که به واسطه اسلام هدایت یافته و با وجود تو عزیز شده ایم اموالمان را بدهیم؟ آنگاه سوگند خوردند که چیزی جز شمشیر در بین آنان حکم نخواهد کرد (واقدی، ج ۲، ص ۴۷۷ـ۴۷۸؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۶۹، ۷۳؛ بلاذری، ج ۱، ص ۴۱۳ـ۴۱۴؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۷۲ـ ۵۷۳). اما عاملی (ج ۱۱، ص ۳۳ـ۴۸) ضمن ملاحظاتی قضیه صلح و قرار پیامبر با سران غطفان را از اساس باطل و ساختگی دانسته است.در این جنگ بود که عمروبن عبدوَدّ، مردی که شجاعتش زبانزد بود و او را با هزار سوار برابر می دانستند، همراه عده ای از تنگنای خندق گذشت. علی علیه السلام با چند تن از مسلمانان راه را بر آنان گرفتند. عمروبن عبدود که در جنگ بَدر زخمی شده و از شرکت در جنگ اُحُد بازمانده بود، در این هنگام آماده جنگ بود و رجز می خواند و هماورد می خواست. حضرت علی برای جنگ با او به پاخاست، اما پیامبر به او دستور توقف داد تا شاید دیگری بپاخیزد. مسلمانان از ترس عمرو و دلیران همراه او سکوت کردند و کسی از آنان برای مبارزه داوطلب نشد. چون این وضع به درازا کشید و عمرو مغرورانه گفت که از فریاد مبارزطلبی، گلویش گرفت، سرانجام با اذن پیامبر، حضرت علی برای جنگ با عمرو آماده شد. پیامبر عمامه خود را برگرفت و بر سر علی علیه السلام نهاد. شمشیر خود را نیز به وی داد و او را روانه کرد. حضرت علی پیش تاخت و از عمرو خواست اسلام را بپذیرد یا از مبارزه منصرف شود. عمرو هر دوخواست را رد کرد. پس بین آنان جنگی سخت درگرفت و امام ضربه عمرو را با سپر دفع کرد و سپس با ضربه ای وی را هلاک کرد و در پی آن، همراهان عمرو گریختند و از خندق جهیدند. امام در پی این پیروزی، تکبیر گفت و سپس نَوْفَل بن عبداللّه راکه در گذر از خندق گرفتار شده بود، در مبارزه ای دیگر کشت و نزد پیامبر بازگشت. امام علی و برخی از اصحاب درباره قتل عمرو اشعاری گفتند. خواهر عمرو نیز ضمن اشعاریدر مرثیه عمرو، قتل وی را به دست هماوردی بزرگوار واز این رو، آن را افتخاری بزرگ دانست (رجوع کنید به واقدی، ج ۲، ص۴۷۰ـ۴۷۱؛ ابن هشام، ج ۳، ص ۲۳۴ـ۲۳۷؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۷۳ـ۵۷۴؛ مفید، ج ۱، ص ۹۸ـ۱۰۹؛ طبرسی، ج ۱، ص ۳۷۹ـ۳۸۲). اقدام علی علیه السلام در قتل عمرو، چنان در یاری و پیروزی اسلام و شکست کافران در این جنگ مؤثر بود (نورالدین حلبی، ج ۲، ص ۴۲۸) که پیامبر اکرم در این باره فرمود ضربه علی از عبادت ثَقَلَیْن (جن و انس) بهتر ــ یا برترــ بود و به روایتی دیگر فرمود مبارزه علی با عمرو از همه اعمال امت من تا روز قیامت برتر است (حاکم نیشابوری، ج ۳، ص ۳۲؛ عضدالدین ایجی، ص ۴۱۲) و هنگام هماوردی حضرت علی با عمرو فرمود همه اسلام (یا ایمان) در برابر همه کفر (یا شرک) قرار گرفته است (کراجکی، ج ۱، ص ۲۹۷؛ طبرسی، ج ۱، ص ۳۸۱؛ ابن ابی الحدید، ج ۱۳، ص ۲۶۱، ج ۱۹، ص ۶۱؛ ابن طاووس، ج ۲، ص ۲۶۷). به جز مبارزه کارساز علی علیه السلام با عمرو که به شکست و گریز احزاب مشرکان انجامید (مفید، ج ۱، ص ۱۰۵؛ ابن ابی الحدید، ج ۵، ص ۷)، مورخان از سه عامل دیگر یاد کرده اند که به پیروزی مسلمانان در غزوه خندق کمک کرد: ۱) نقش فردی به نام نُعَیْم بن مسعود اَشْجَعی، از قبیله غطفان که پنهانی مسلمان شد و هیچ کس از مشرکان از اسلام آوردنش خبر نداشت. بنابر حکایتی که راوی آن خود نعیم است، وی نزد پیامبر رفت و رسول خدا به وی گفت، کار دشمن را به سستی و اختلاف بکشان. وی اجازه خواست برای ایجاد تفرقه بین مشرکان هرچه بخواهد بگوید. پیامبر به او اجازه داد و فرمود که جنگ خدعه است. از این رو نعیم بن مسعود پیش بنی قریظه که از قبل با آنان مراوده داشت، رفت و ضمن اشاره به اختلاف موقعیت آنان نسبت به مشرکان - که در موقع لزوم، بدون نگرانی از در دسترس بودن خانه و خانواده شان، می توانند بازگردند و آنها را تنها بگذارند- به بنی قریظه توصیه کرد که برای اطمینان از همراهی قریش و غطفان در جنگ با رسول خدا، از آنان درخواست گروگان کنند. سپس، نزد قریش و غطفان رفت و از پشیمانی بنی قریظه و نقض عهد آنان سخن گفت و خبر داد که بنی قریظه می خواهند گروگانهایی از قریش و غطفان بگیرند و به پیامبر تحویل بدهند و با او صلح کنند. وی به آنان توصیه کرد که گروگانی به بنی قریظه ندهند. درنتیجه، اختلاف بین آنان بالا گرفت (واقدی، ج ۲، ص ۴۸۰ـ۴۸۲؛ ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۱ـ۲۴۲؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۷۸ـ۵۷۹). با وجود این برخی مورخان احتمال داده اند این داستان مبالغه آمیز باشد، یا با ذکر دلایلی در آن تشکیک کرده و گفته اند پیامبر اکرم خود مناسبات قریش با مشرکان از سویی و با بنی قریظه ازسوی دیگر را بر هم زد (رجوع کنید به وات ، ص ۹۲؛ عاملی، ج ۱۱، ص ۲۰۰ـ۲۱۰).۲) به گفته واقدی (ج ۲، ص ۴۴۴)، وقتی سپاه مشرکان به مدینه رسیدند، هیچ گونه زراعتی باقی نمانده بود و مردم از یک ماه قبل کشت خود را درو کرده بودند. درنتیجه،علف موجود بر روی زمین برای اسبان قریش و سیصد اسب غطفانی کافی نبود و شتران از شدت لاغری در شرف مرگ بودند و زمینهای مدینه نیز بر اثر نباریدن باران خشکشده بود.۳) ابن سعد (ج ۲، ص ۷۳ـ۷۴) به نقش دعای پیامبر و استجابت آن و امدادهای غیبی ملائکه اشاره کرده است. پیامبر دوشنبه و سه شنبه و چهارشنبه در مسجد احزاب دعا کرد : «خدایا احزاب را فراری و شکست بده». سرانجام، دعای پیامبر روز چهارشنبه بین نماز ظهر و عصر مستجاب شد. در شبی سرد و زمستانی، چنان توفان شدیدی به پاخاست که هیچ خیمه و آتش و دیگی را برایشان برجا نگذاشت (ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۲ـ۲۴۳؛ طبری، تاریخ، همانجا؛ ابونعیم اصفهانی، ص ۴۳۵ـ۴۳۶). قرآن نیز از این امداد الهی یاد کرده است (رجوع کنید به احزاب: ۹). پس از آن، در حالی که مسلمانان همچنان در معرض سرمای شدید، ترس و گرسنگی بودند، پیامبر اکرم (a href="http://rch.ac.ir/article/Details/9536")حُذَیفَة بن یَمان*(/a) را به سوی مشرکان فرستاد تا از آنان خبری بیاورد. چون حذیفه به میان مشرکان رفت، شاهد بود که چگونه ابوسفیان بر شترش که هنوز عقالش را باز نکرده بود، سوار شد و با قریشیان فرار کرد. غطفان نیز از کار قریش خبر یافتند و به سرزمین خود بازگشتند(ابن هشام، ج ۳، ص ۲۴۳ـ۲۴۴؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۷۹ـ ۵۸۱؛ برای پاره ای ملاحظات پیرامون روایات مربوط به مأموریت حذیفة بن یمان رجوع کنید به عاملی، ج ۱۱، ص ۲۱۹ـ۲۳۱). پس از گریز سپاهیان قریش، عمروبن عاص و خالدبن ولید با دویست سوار ماندند و به دنبال سپاه قریش حرکت کردند تا مبادا مسلمانان آنان را تعقیب کنند (واقدی، ج ۲، ص ۴۹۰؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۶۹). مدت محاصره مسلمانان را ده و اندی شب یا پانزده روز، ۲۰ تا ۲۱ روز، ۲۴ شب، یک ماه یا نزدیک یک ماه نوشته اند (رجوع کنید به واقدی، ج ۲، ص۴۴۰، ۴۷۷؛ ابن سعد، ج ۲، ص ۷۳؛ ابن حبیب، ص ۱۱۳؛ طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۷۲). عاملی (ج ۱۱، ص ۵۶) براساس شعر ابن زبعری (رجوع کنید به ابن هشام، ج ۳، ص ۲۶۹) مدت چهل روز را درست دانسته است. در این مدت که به محاصره و تیراندازی گذشت، جنگی روی نداد (طبری، همانجا) و پیامبر ابن امّ مکتوم را جانشین خود در مدینه کرده بود (واقدی، ج ۲، ص ۴۴۱).در غزوه خندق، شش تن از مسلمانان به شهادت رسیدند. از مشرکان نیز هشت تن کشته شدند (همان، ج ۲، ص ۴۹۵ـ۴۹۶؛ یعقوبی، ج ۲، ص ۵۱). آیه ۲۱۴ سوره بقره، آیات ۵۱ـ۵۵ سوره نساء و آیات ۹ـ۲۵ سوره احزاب در شأن غزوه خندق نازل شده است(رجوع کنید به واقدی، ج ۲، ص ۴۹۴ـ۴۹۵؛ نیز رجوع کنید به طبری، تاریخ، ج ۲، ص ۵۶۵). شکست و بازگشت احزاب در غزوه خندق ضربه ای بسیار سهمگین بر مشرکان بود، چنان که نه تنها امکان هرگونه سازماندهی و لشکرکشی دوباره را از آنان گرفت، بلکه بر اقتدار دولت اسلامی مدینه افزود. از این رو، رسول خدا پس از کشته شدن عمرو به دست حضرت علی، یا پس از هزیمت مشرکان که دو یا سه روز پس از قتل عمرو روی داد، فرمود، پس از این ما با آنها می جنگیم و آنها به جنگ ما نخواهندآمد و همین طور شد تا آنکه خداوند مکه را به دست پیامبر گشود (رجوع کنید به مفید، ج ۱، ص ۱۰۵ـ۱۰۶؛ ابن اثیر، ج ۲، ص ۱۸۴؛ ابن ابی الحدید، ج ۱۹، ص ۶۲؛ عاملی، ج ۱۱، ص ۲۳۹، ۲۴۱ـ۲۴۲). برکوه ذباب (معروف به جَبَل الرایه) حدود ۱۴۰۰ متری شمال غربی مسجد نبوی و حدود ۱۵۰ متری شمال کوه سلع در جایی که پیامبر اکرم بر کار حفر خندق نظارت می کرد و خیمه آن حضرت برپا بود و نماز می گزارد، مسجدی بنا شده بود که اخیرآ ترمیم و بازسازی شده و به مسجدالرایه معروف است (صالحی شامی، ج ۳، ص ۲۷۷؛ محمد الیاس عبدالغنی، ص ۹۴). همچنین بر کوه سلع، حدود هفتصد متری مسجد نبوی، جایی که خیمه پیامبر برپا بود و نماز می گزارد و از آنجا اوضاع را مراقبت می کرد و خداوند مژده پیروزی بر مشرکان را به او داد، مسجدی معروف به مسجد فتح (یا مسجد احزاب و مسجد اعلی) ساخته شد. این مسجد و چند مسجد دیگر بر دامنه کوه سلع نیز به مساجد فتح و مساجد سَبعه (هفت گانه) موسوم اند. در ۱۴۲۴ بر کوه سلع مسجدی بزرگ به نام مسجد خندق ساخته شد و بعضی مساجد هفت گانه داخل آن گردید (رجوع کنید به واقدی، ج ۲، ص ۴۵۴، ۴۶۶، ۴۸۸؛ سمهودی، ج ۳، ص ۸۳۰ـ ۸۳۸؛ محمد الیاس عبدالغنی، ص ۹۸ـ۱۰۰؛ جعفریان، ص ۲۳۶ـ ۲۴۴).

منابع: علاوه بر قرآن؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ ابن اثیر؛ ابن بابویه، کتاب الخصال، چاپ علی اکبر غفاری، قم ۱۳۶۲ش؛ ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ ابن سعد (بیروت)؛ ابن طاووس، اقبال الاعمال، چاپ جواد قیومی اصفهانی، قم ۱۴۱۴ـ۱۴۱۶؛ ابن هشام، السیرة النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، ]قاهره ۱۳۵۵/ ۱۹۳۶[، چاپ افست بیروت ]بی تا.[؛ ابونعیم اصفهانی، کتاب دلائل النبوة، حیدرآباد، دکن ۱۳۹۷/۱۹۷۷؛ عاتق بلادی، معجم المعالم الجغرافیة فی السیرة النبویة، مکه ۱۴۰۲/۱۹۸۲؛ احمدبن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰؛ احمدبن حسین بیهقی، دلائل النبوة، چاپ عبدالمعطی قلعجی، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛ رسول جعفریان، آثار اسلامی مکه و مدینه، تهران ۱۳۷۹ش؛ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، بیروت: دارالمعرفة، ]بی تا.[؛ حسین مؤنس، اطلس تاریخ اسلام، ترجمه آذرتاش آذرنوش، تهران ۱۳۷۵ش؛ علی بن عبداللّه سمهودی، وفاءالوفاء باخبار دارالمصطفی، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، بیروت ۱۴۰۴/ ۱۹۸۴؛ شوقی ابوخلیل، غزوة الخندق : غزوة الاحزاب، بیروت ۱۴۲۰/ ۱۹۹۹؛ محمدبن یوسف صالحی شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳؛ فضل بن حسن طبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم ۱۴۱۷؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ همو، جامع؛ جعفرمرتضی عاملی، الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی اللّه علیه وآله وسلم، قم ۱۳۸۵ش؛ عبدالرحمان بن احمد عضدالدین ایجی، المواقف فی علم الکلام، بیروت: عالم الکتب، ]بی تا.[؛ علی بن ابراهیم قمی، تفسیرالقمی، چاپ طیب موسوی جزائری، نجف ۱۳۸۷، چاپ افست قم ]بی تا.[؛ محمدبن علی کراجکی، کنزالفوائد، چاپ عبداللّه نعمه، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵؛ کلینی؛ محمد الیاس عبدالغنی، تاریخ المدینة المنورة، مدینه ۱۴۲۴؛ مسعودی، التنبیه؛ مصطفی طلاس، الرسول العربی وفن الحرب، ]دمشق ?۱۳۹۱/ ۱۹۷۱[؛ محمدبن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، قم ۱۴۱۳؛ علی بن ابراهیم نورالدین حلبی، السیرة الحلبیة، چاپ عبداللّه محمد خلیلی، بیروت ۱۴۲۲/۲۰۰۲؛ محمدبن عمر واقدی، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶؛ یعقوبی، تاریخ؛W. Montgomery Watt, Muhammad at Medina, Karachi ۱۹۸۱.

نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 16
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده