خربزه، میوه یکی از جورهای متعلق به گونه گیاهی کوکومیس ملو (از خانواده کدوییان). این گیاه، یکساله، دارای ساقههای خزنده پیچ خورده و کرکدار، برگهای ساده کرکدار و متناوب، پیچکهای ساده بدون انشعاب، ریشههای گسترده کمعمق، گلهای زرد تکجنسی یا دوجنسی، میوه سته یا شبهسته ناشکوفا، و دانههای تخممرغی کتابی است. دوران رویش این گیاه کوتاه است و در مدت 5ر2 تا 4 ماه، محصول آن به دست میآید. در ایران نژادهای فراوانی از خربزه کشت میشود که از نظر ریختار و طعم، تفاوتهای بسیاری دارند (رجوع کنید به اندرسن، ص 11؛ طباطبائی، کتاب 1، ص 1028ـ1054).دیگر جورهای متعلق به گونه کوکومیسملو طالبی، دستنبو و گرمک است که از لحاظ خصوصیات گیاهشناسی و دارویی، تفاوت چندانی با هم ندارند. در زبانهای دیگر نیز از یک نام برای همه این میوهها استفاده شدهاست و گاه تشخیص اینکه در یک نوشته، منظور نویسنده کدام یک از این میوهها بوده مشکل است. به نظر میرسد اصطلاح طالبی اخیرآ وارد فرهنگ و زبان فارسی شده باشد، زیرا در برخی واژهنامههای معاصر از قبیل فرهنگ نفیسی و آنندراج نامی از آن وجود ندارد. در واژهنامههای جدیدتر هم طالبی را نوعی خربزه زودرس دانستهاند (رجوع کنید به دهخدا؛ معین؛ عمید، ذیل «طالبی»).اعضای گونه خربزه در بسیاری از مناطق جهان از جمله محدوده گیاه ـ جغرافیایی «فلور ایران» شامل ایران (گرگان، مازندران، خوزستان، سیستان و بلوچستان، خراسان)، افغانستان، عراق و پاکستان میروید (اندرسن، همانجا).واژگان. خربزه در زبان پهلوی به صورتهای kharbuzak, xarbuzak و xarbajna (به معنای تحتاللفظی خرخیار) به کار رفته است (هرن، ذیل واژه؛ فرهوشی، ذیل «خربوزه»). به روایتی، خربزه به معنای میوه بزرگ خوشبو است، زیرا خَر به معنای بزرگ و بُزَه به معنای میوه خوشبو است (شاد، ذیل واژه).خربزه در بعضی زبانها و گویشهای ایرانی با نامهای مختلفی آمده است: در کردی، کالْهک و گُندوره (شرفکندی، ذیل همین واژهها)؛ لری و لکی، xarveza (ایزدپناه، 1363ش، ص 52؛ همو، 1367ش، ذیل «خرویزه»)؛ گیلکی، xarbza (نوزاد، ذیل واژه)؛ ترکی، qovun (ثقفی، ذیل واژه؛ بهرامی، ص 336). همچنین در زبان عربی، بِطّیخ، بطّیخ الاصفر (ابنمیمون، ص 9)، نَضیج (ابنبیطار، ج 1، ص 98)، قِثّاء النَّضیج (غَسّانی، ص 28) و در زبان سریانی به افیوس معروف بوده است (انطاکی، ج 1، ص 89). واژه بطیخ هندی نیز دلالت بر هندوانه دارد (ابوریحان بیرونی، ص 118، پانویس 3). در کتابهای طب سنّتی برخی اسامی یونانی و غیره برای واژه خربزه ذکر شده که از آن جمله است: ملفونا، ملفون، ملپونا، هلیون و پیپون (برای نمونه رجوع کنید به همان، ص 117ـ118؛ ابوالخیر اشبیلی، ج 1، ص 86؛ ابنمیمون، همانجا). به نظر میرسد همه این لغات، محرّف و مصحَّف واژه یونانی و لاتین "melopepo"()فرهنگ لاتینی آکسفورد(، ذیل "melopepo")، به معنای خربزه، باشند. معنای لغوی این کلمات «هندوانه ـ سیب» و با افسانهای در کشاورزی یونان و روم مرتبط است. طبق آن افسانه مردی بذر سیب و هندوانه را در یک چاله کاشت، آنچه رشد کرد بوته خربزه بود. همچنین احتمال میرود چون مزه خربزه، یادآور مزه سیب و هندوانه است، این اسامی مرکّب را انتخاب کرده باشند (رجوع کنید به د. جودائیکا، ذیل "Melon").تاریخچه. از قدیمترین نشانههای استفاده از خربزه یا دیگر وابستگانش به عنوان خوردنی، یکی از عبارتهای تورات است که برطبق آن وقتی بنیاسرائیل در بیابانهای خشک عربستان به سر میبردند، به یاد نوعی خربزه یا هندوانه و دیگر خوردنیهایی افتادند که در سرزمین مصر به فراوانی وجود داشت (رجوع کنید به سفر اعداد، 5:11؛ د. جودائیکا، همانجا؛ کاروترز، ص 305). شاید بتوان به استناد گزارش ناصرخسرو (ص 93) این احتمال را داد که کشت خربزه از دیرزمان در مصر رایج بوده و بنابراین میوه مذکور در تورات احتمالا همان خربزه بوده است.رومیها از واژه عمومی Cucumber (خِیار با نام علمی ـ کوکومیس ساتیووس) استفاده میکردند که بهگفته پلینیوس/ پلینی اکبر (ج 5، کتاب 19، ص 465)، در روم باستان این واژه به خربزه و وابستگانش نیز اطلاق میشده است.کشت خربزه در دنیای اسلام. ناصرخسرو در سفرنامه خود، در سرزمین مصر، انواع رستنیهای بهاره، تابستانه، پاییزه و زمستانه را در دی ماه باهم دیده، در این میان به 33 رستنی از جمله خربزه اشاره کرده (رجوع کنید به ص 92ـ93) و از خربزههای فراوان در اول اردیبهشت در شهر مکه نیز سخن به میان آورده است (رجوع کنید به ص 123). ابنبلخی (ص 122) از خربزههای نیکو، شیرین و بزرگ فهرج یاد کرده است. مارکوپولو (ص 78) و ابنبطوطه (ج 1، ص 404ـ405) از خربزههای خراسان و بطّیخ خوارزم یاد کرده، آنها را بینظیر و بسیار شیرین دانستهاند که گاه آنها را خشک و صادر میکردهاند.از آنجا که رشیدالدین فضلاللّه همدانی، وزیر دانشمند روزگار ایلخانان مغول (حک : ح 654ـ750)، در کتاب خود به زبان فارسی از خربزههای خوارزم، بخارا و سمرقند نام برده (رجوع کنید به ص 176) و نیز بسحاق أطعمه در یکی از ابیات خود درباره میوهها، به خربزه خوارزمی اشاره کرده است (رجوع کنید به ص 23)، مسلّم میشود که منظور مارکوپولو از کلمه melon و ابنبطوطه از واژه بطّیخ، همان خربزههای معروف خراسان و خوارزم بوده است. همچنین ابنبطوطه (ج 1، ص220) از خربزههای عجیب اصفهان یاد کرده و فقط خربزههای خوارزم و بخارا را شبیه آن دانسته است.از نکات جالب در کتابهای دوره اسلامی، اشاره دقیق برخی مؤلفان به اصول و روشهای کشت خربزه است. در الفلاحة النبطیة (ج 2، ص 892ـ914) که به تفصیل به روش کشت خربزه پرداخته شده بهترین زمان کشت خربزه ماه شباط (معادل یزگردی اسفند ماه) ذکر شده و از دیدگاه احکام نجومی هنگام روی دادن برخی پدیدههای نجومی را برای کشت این گیاه مناسب دانسته است (رجوع کنید به ج 2، ص 893). ابنعوام (ج 2، بخش 1، ص 215ـ218)، در مورد انواع خربزهها، شرایط زمین و آب و هوا و نحوه پرورش و کشت خربزه به وسیله نشاها مطالبی به تفصیل نوشته است.رشیدالدین فضلاللّه همدانی نیز در اثر خود مطالب مفصّلی درباره انواع خربزه و شرایط کشت آن دارد (رجوع کنید به ص 169ـ178). به نظر او (ص 171ـ172) چون زمینی که مناسب کشت خربزه است باید با کود غنی شود، مستعد رویش علفهای هرز فراوان است و از سویی دیگر چون خربزه به مواد غذایی فراوان نیاز دارد، زمینی که در آن خربزه کاشتهاند تا مدتی قابل کشت نیست. او (ص 176) سبب مشهور بودن خربزههای بخارا، سمرقند و خوارزم را استفاده کشاورزان از تخم خربزههای تمام رسیده و بزرگ دانسته است. پیترو دلاواله، جهانگرد ایتالیایی که در زمان شاهعباس اول صفوی به ایران سفر کرد، در سفرنامه خود (ص60) از خربزههای خوشمزه اصفهان یاد کرده است که در زمستان هم وجود داشتهاند. بهنظر میرسد آنچه دلاواله وصف کرده همان خربزه ابراهیمخانی (خربزه اصفهانی) باشد که از مرغوبترین و خوشبوترین خربزههاست و معمولا آن را تا روزهای عید نوروز نگاه میدارند (رجوع کنید به طباطبائی، کتاب 1، ص 1043ـ1044). ابونصر هروی در ارشاد الزراعه (رجوع کنید به ص 118ـ124)، به شرح دفع انگلهای گیاهی خربزه و شرایط کشت این میوه پرداخته و پنجاه نوع خربزه را معرفی کرده و خصوصیات برخی از آنها را شرح داده است.طبع و خواص. جالینوس (به نقل ابنبیطار، ج 1، ص 98) طبع دانه و ریشه آن را خشک ذکر کرده است. حکمای اسلامی، به سبب تنوع انواع خربزه و شیرین یا ناشیرین بودن مزه آن، آرای متفاوتی درباره طبیعت این میوه داشتهاند چنانکه گاه طبیعت خربزه را سرد و تر (رجوع کنید به اسحاقبن سلیمان اسرائیلی، ج 3، ص2؛ هروی، ص44) و گاه معتدل (عقیلی علوی شیرازی، ص 225) و برخی نیز، انواع شیرین آن را گرم دانستهاند (رجوع کنید به ابونصر هروی، ص118؛ انطاکی، ج 1، ص 89؛ عقیلی علوی شیرازی، همانجا).به نوشته دیوسکوریدس (ص 202ـ203) خوردن خربزه رسیده ادرارآور است و اگر به ورمهای شدید چشم مالیده شود، تسکین مییابد. همچنین گذاشتن پوست آن بر روی ملاج کودکان برای بهبود ورمهای سر و نیز گذاشتنش بر پیشانی برای درمان آبریزش چشم مفید است. وی مواد شکم خربزه و دانههایش را برای پاک کردن عفونتها مفید دانسته و ریشه خربزه را قیآور و برای ترمیم زخمهایی مشهور به «شهدیه» مفید دانسته است. مطالبی که حکمای اسلامی در مورد خواص خربزه نوشتهاند، عمدتآ براساس نوشتههای دیوسکوریدس است و گاه مطالب بیشتری به چشم میخورد، از جمله اینکه عطش را فرومینشاند و نوع شیرین آن به سرعت به تلخی میگراید (رازی، ص 154؛ نیز رجوع کنید به ابنبیطار، ج 1، ص 99، به نقل از رازی). به نوشته اسحاقبن سلیمان اسرائیلی (ج 3، ص 2ـ6) خربزه برای دفع سنگهای کلیه و مثانه مفید است و اگر با غذا خورده شود، باعث اسهال میشود. همچنین آدمهای گرم مزاج باید آن را با سکنجبین شکری یا رازیانه و مَصْطَکی مصرف کنند و افراد دارای بلغم زیاد آن را باید با سکنجبین عسلی، زنجبیل پرورده و کندر بخورند. وی مالیدنش را به بدن در هنگام استحمام، برای پاکیزگی و رفع گری خشک (حَصَف)، توصیه کرده است. ابنسینا (ج 1، کتاب 2، ص 429) دانه و بهویژه گوشت آن را روشنکننده دانسته و آن را برای رفع لکهای سیاه مایل به زرد (کلف)، لکهای سفیدپوست (بهق) و گرمازدگی توصیه کرده است. اخوینی بخاری (ص 491، 493) تخم خربزه را یکی از مواد لازم در داروهای مرکّب برای درمان سنگ کلیه معرفی کرده است. بهعقیده هروی (ص44ـ45) خربزه برای گوارش غذای سنگین مفید و میوهای نفاخ است که علم امروز نیز آن را تأیید میکند (رجوع کنید به زرگری، ج 2، ص 411). بهنوشته ابنبطلان بغدادی (ص 14ـ15) خربزه شیرین باعث برانگیختن تب میشود. جرجانی (1345ش، ص 587) آن را گشاینده سُدّهها دانسته است (نیز رجوع کنید به مجوسی، ج 1، ص 186؛ جرجانی، 1355ش، ص129؛ انصاری شیرازی، ص 68؛ حکیم مؤمن، ص 50).مطابق با گیاه ـ داروشناسی امروزی، مصرف زیاد خربزه موجب تخمیر روده و نفخ میشود و ممکن است باعث احساس درد در ناحیه معده و روده شود. مبتلایان به مرض قند، ورم روده و سوءهاضمه نباید خربزه بخورند (زرگری، همانجا).در احادیث به خوردن خربزه همراه با خرما یا شکر اشاره شده، که احتمالا به دلیل طبع سرد آن نوع خربزهها بوده است (رجوع کنید به برقی، ج 2، ص 374ـ376؛ کلینی، ج 6، ص 361ـ 362؛ برای احادیث و روایات بیشتر رجوع کنید به مجلسی، ج 63، ص 193ـ 197).در ادبیات و فرهنگ عامه خربزه مصداق میوهای بزرگ، شیرین و با طبع سرد است (رجوع کنید به رودکی، ص 125؛ حبلهرودی، ص 62؛ قاآنی، ص 416؛ شهریباف، ص 323؛ شکورزاده، 1380ش، ص 789؛ نیز رجوع کنید به دهخدا، ذیل واژه؛ شکورزاده، 1363ش، فهرست، ص 654).منابع : ابنبطلان، تقویمالصحة، ترجمه فارسی از مترجمی نامعلوم (اواخر قرن پنجم/ اوایل قرن ششم)، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1366ش؛ ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ علی منتصر کتانی، بیروت 1395/1975؛ ابنبلخی؛ ابنبیطار؛ ابنسینا؛ ابنمیمون، شرح اسماءالعقار، چاپ ماکس مایرهوف، قاهره 1940؛ ابوالخیر اشبیلی، عمدةالطبیب فی معرفة النبات، چاپ محمد عربی خطابی، بیروت 1995؛ ابوریحان بیرونی، الآثار الباقیة؛ قاسمبن یوسف ابونصری هروی، ارشادالزراعه، چاپ محمد مشیری، تهران 1356ش؛ اخوینی بخاری؛ اسحاقبن سلیمان اسرائیلی، کتاب الاغذیة، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه سلیمانیه، چاپ فؤاد سزگین، فرانکفورت 1406/1986؛ علیبن حسین انصاری شیرازی، اختیارات بدیعی (قسمت مفردات)، چاپ محمدتقی میر، تهران 1371ش؛ داوودبنعمر انطاکی، تذکرة اولیالالباب ]و[ الجامع للعجب العُجاب، ]قاهره[ 1416/1996؛ حمید ایزدپناه، فرهنگ لری، تهران 1363ش؛ همو، فرهنگ لکی، تهران 1367ش؛ احمدبن محمد برقی، المحاسن، چاپ مهدی رجائی، قم 1413؛ احمدبن حلّاج بسحاق أطعمه، کلیّات بُسحق اطعمه شیرازی، چاپ منصور رستگار فسایی، تهران 1382ش؛ حسینعلی بهرامی، فرهنگ گیاهی، ج 1، ]بیجا. ?1329ش[؛ نیرالزمان ثقفی، فرهنگ فارسی ـ آذربایجانی، تهران 1377ـ1378ش؛ اسماعیلبن حسین (حسن) جرجانی، ذخیره خوارزمشاهی، چاپ عکسی از نسخهای خطی، چاپ علیاکبر سعیدی سیرجانی، تهران 1355ش؛ همو، کتاب الأغراض الطبیة و المباحث العلائیة، عکس نسخه مکتوب در سال 789 هجری محفوظ در کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، تهران 1345ش؛ محمدعلی حبلهرودی، مجمعالامثال، چاپ صادق کیا، تهران 1344ش؛ محمدمؤمنبن محمدزمان حکیم مؤمن، تحفه حکیم مؤمن، چاپ سنگی تهران 1277، چاپ افست 1378؛ پیترو دلاواله، سفرنامه پیترو دلاواله: قسمت مربوط به ایران، ترجمه شعاعالدین شفا، تهران 1348ش؛ دهخدا؛ پدانیوس دیوسکوریدس، هیولی الطب فی الحشائش و السموم، ترجمة اِصْطِفَن بن بَسیل و اصلاح حنینبن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان 1952؛ محمدبن زکریا رازی، المنصوری فی الطب، چاپ حازم بکری صدیقی، کویت 1408/1987؛ رشیدالدین فضلاللّه، آثار و احیاء، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران 1368ش؛ جعفربن محمد رودکی، دیوان، چاپ جعفر شعار، تهران 1378ش؛ علی زرگری، گیاهان داروئی، ج 2، تهران 1367ش؛ محمدپادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ عبدالرحمان شرفکندی، فرهنگ کردی ـ فارسی = هه نبانه بورینه، تهران 1369ش؛ ابراهیم شکورزاده، دوازده هزار مثل فارسی و سی هزار معادل آنها، مشهد 1380ش؛ همو، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران 1363ش؛ جعفر شهریباف، قند و نمک : ضربالمثلهای تهرانی، تهران 1370ش؛ محمد طباطبائی، گیاهشناسی کاربردی برای کشاورزی و منابع طبیعی، کتاب 1، تهران 1365ش؛ عقیلی علوی شیرازی؛ حسن عمید، فرهنگ عمید، تهران 1374ش؛ یوسفبن عمر غَسّانی، المعتمد فی الادویة المفردة، چاپ مصطفی سقا، بیروت ?]1370/ 1951[؛ بهرام فرهوشی، فرهنگ فارسی به پهلوی، تهران 1352ش؛ الفلاحة النبطیة، الترجمة المنحولة الی ابنوحشیه، چاپ توفیق فهد، دمشق 1993ـ1998؛ حبیباللّهبن محمدعلی قاآنی، دیوان، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1336ش؛ کلینی؛ مجلسی؛ علیبن عباس مجوسی، کامل الصناعة الطبیة، بولاق 1294؛ محمد معین، فرهنگ فارسی، تهران 1381ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه حکیم ناصرخسرو قبادیانی مروزی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ فریدون نوزاد، گیله گب، رشت 1381ش؛ پاول هرن، اساس اشتقاق فارسی، ]با توضیحات یوهان هاینریش هوبشمان[، ترجمه جلال خالقیمطلق، تهران 1356ش؛ هروی؛J.S. Andersen, Cucurbitaceae (Flora Iranica, ed. K. H. Rechinger, no.123), Graz 1977; William Carruthers, "Plants", in The Illustrated Bible treasury, ed. William Wright, London: Thomas, Nelson and Sons, 1897; Encyclopaedia Judaica, Jerusalem 1978-1982, s.v. "Melon" (by Jehuda Feliks); Ibn Awwam, Le livre de l'agriculture d'Ibnal-Awam (Kitabal-felahah), tr. J.-J. Clement- Mullet, Paris 1864-1867, repr. Tunis 1983; Marco Polo, The travels of Marco Polo, tr. and ed. William Marsden, London 1946; Oxford Latin dictionary, ed. P. G. W. Glarc, Oxford: Oxford University Press, 1983; Plinius/Pliny [the Elder], Natural history, with an English translation, vol.5, tr. H. Rackham, Cambridge, Mass. 1971.