خِذلان، اصطلاحی در کلام اسلامی، مقابل توفیق*. خذلان در لغت عبارت است از ترک یاریِ کسی که انتظار یاری دارد (رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ جوهری؛ زینالدین رازی؛ شرتونی، ذیل«خذل»). در اصطلاح یعنی خدا بنده را به نحوی بیرون از اختیار او از امور ناشایست و شبههها باز ندارد (رجوع کنید به خلیلبن احمد؛ ابنمنظور، ذیل «خذل»). واژه خذلان و مشتقات آن، سه بار در قرآن کریم آمده است. در آیه 160 سوره آلعمران، خذلان از جانب خدا و در مقابل نصرت بهکار رفته است. هدف این آیه تشویق بندگان به طاعت و توکل و برحذر داشتن آنان از معصیت و نافرمانی است، زیرا کسی که در راه بندگی خدا گام بردارد از نصرتی خللناپذیر برخوردار میشود و به عکس، کسی که به معاصی روی آورد گرفتار خذلانی چارهناپذیر خواهد شد (رجوع کنید به طبری؛ طوسی؛ فضلبن حسن طبرسی؛ فخررازی؛ آلوسی، ذیل آیه). این آیه از مستندات اشاعره در زمینه ایمان و کفر بوده است و براساس آن معتقدند که ایمان تنها به اعانت الهی و کفر تنها به خذلان الهی حاصل میشود (رجوع کنید به فخررازی، همانجا؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).در آیه 22 سوره اسراء، فردی که به خدا شرک بورزد مخذول معرفی شده است. طبق این آیه، خذلان از جانب خدا و نتیجه عمل اختیاری انسان (شرک) است (رجوع کنید به فضلبن حسن طبرسی؛ بیضاوی؛ ابنکثیر؛ آلوسی، ذیل آیه).در آیه 29 سوره فرقان، صیغه مبالغه خذلان ــ خذول ــ درباره شیطان بهکار رفته است (... وَکانَ الشَّیطانُ لِلْاِنْسانِ خَذُولا : رجوع کنید به راغب اصفهانی، ذیل «خذل»؛ آلوسی، ذیل آیه). در تفسیر این آیه آمده است که شیطان در دنیا به انسان وعده یاری میدهد ولی در قیامت از وی تبری میجوید و او را تسلیم عذاب الهی مینماید (رجوع کنید به ابنابیحاتم؛ ثعلبی؛ فضلبن حسن طبرسی؛ ثعالبی؛ طباطبائی، ذیل آیه؛ نیز رجوع کنید به فیض کاشانی، ذیل آیه؛ حویزی، ج 3، ص 405، ج 4، ص 12، که این گمراهی را، گمراهی از راه امیرمؤمنان علیهالسلام دانستهاند).با توجه به آیات فوق، خذلان همچون برخی مفاهیم معادلش، از جمله ضلالت و اضلال، از سویی منسوب به خدا، از سویی منسوب به انسان و از سوی دیگر منسوب به شیطان است.در حدیث، خذلان در مقابل توفیق، از جانب خدا و نتیجه عمل اختیاری انسان، از مظاهر شقاوت و مددرسان جهل معرفی شده است (رجوع کنید به لیثی واسطی، ص 43؛ ابنحاج، ص 77؛ مجلسی، ج10، ص 184، ج 75، ص 12).از اعمالی که خذلان و سلب توفیق الهی برای انسان در پی دارد، اینهاست: تعلق خاطر به غیر خدا (رجوع کنید به کفعمی، ص 118)؛ ارتکاب گناه (مجلسی، ج70، ص360) و آشکار کردن آن (کلینی، ج 2، ص 428)؛ ترک یاری امیرمؤمنان علیهالسلام (حاکم نیشابوری، ج 3، ص 129؛ متقی، ج 11، ص 602، 610، 623؛ نیز دعای رسول اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم در روز غدیر پس از معرفی امام علی برای جانشینی خود که فرمودند... وَآخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ؛ مجلسی، ج 97، ص 363)؛ ترک یاری مؤمن در صورت قدرت بر آن (برقی، ج 1، ص 99؛ ابنبابویه، 1417، ص 574؛ مجلسی، ج 71، ص 312، ج 72، ص 17؛ نیز رجوع کنید به ابنبابویه، 1392، ج 4، ص 372؛ حسنبن فضل طبرسی، ص 444؛ مجلسی، ج 74، ص 58)؛ ترک امر به معروف و نهی از منکر (ابنبابویه، 1362ش، ج 1، ص 42؛ متقی، ج 16، ص 192)؛ خُلف وعده (آمدی، ج 2، ص 225)؛ و سپری کردن عمر در طلب دنیا (ورّام، ج 2، ص 119).در روایتی از علی علیهالسلام نیز آمده است که خیر، به توفیق خدا و شر، به خذلان خدا حاصل میشود و علم خدا مقدّم بر آنهاست (رجوع کنید به احمدبن علی طبرسی، ج 1، ص 311؛ برای سایر روایات درباره خذلان رجوع کنید به ابونعیم اصفهانی، ص 74؛ آمدی، ج 1، ص 319؛ بیاضی، ج 3، ص 87؛ بحرانی، ج 1، ص 216؛ مجلسی، ج 1، ص 93).در کلام اسلامی. خذلان همچون مفهوم مقابل آن، توفیق، بهسبب پیوند خاص آن با مسئله ایمان اهمیت یافته است و هر گروه باتوجه به مبانی خود، آن را به صورتی تعریف و تبیین کردهاند. در مباحث کلامی، خذلان با مفاهیمی چون ضلالت و طَبع و خَتم مرتبط یا حتی با آنها یکی دانسته شده است، به گونهای که در فهم آرای فرق گوناگون درباره خذلان توجه به این مفاهیم ضروری است و تفکیک دقیق میان آنها ممکن نیست (رجوع کنید به اشعری، 1400، ص 259ـ262؛ مفید، ص 116ـ117؛ ابنحزم، ج 3، ص 46ـ50؛ جوینی، ص 212ـ214؛ علامه حلّی، ص 93؛ تفتازانی، ج 4، ص 309؛ جرجانی، ج 8، ص 168ـ169؛ منصورباللّه، ص90ـ93؛ محمدی گیلانی، ص50ـ53). این مفهوم که در اصل مأخوذ از آیه 160 سوره آلعمران است، مباحث کلامی گوناگونی ایجاد کرده، از جمله معنا و مصادیق خذلان، ارتباط آن با عمل اختیاری انسان و نیز اینکه آیا خذلان خدا نسبت به بنده به معنای آسان کردن اسباب شر برای فاسق است یا به معنای خلق قدرت معصیت یا فراتر از آن، خلق قدرت کفر یا حتی خلق کفر از جانب خدا؟ اگر گمراه کردن و اغوا را خذلان بر بنده بدانیم، مکلف بودن بندگان چگونه توجیه خواهد شد؟اشاعره که برای گریز از محدود شدن قدرت الهی، نظریه کسب و خلق افعال را مطرح کردند و معتقد بودند هر فعل انسانی براساس قدرتی است که خداوند برای آن فعل به انسان داده است، خذلان را خلق قدرتی که با آن معصیت میشود (رجوع کنید به جوینی، ص 254؛ شهرستانی، کتاب الملل و النحل، قسم 1، ص 93؛ همو، کتاب نهایةالاقدام، ص 412؛ تفتازانی، ج 4، ص 312) یا استطاعت گناهکار مخذول (رجوع کنید به مفید، ص 116) تعریف کردهاند. گاه نیز آن را خلق قدرت یا قوه یا استطاعت کفر یا حتی خلق کفر دانستهاند (برای نمونه رجوع کنید به اشعری،1400، ص 265؛ ابنفورک، ص 123). ابنفورَک (ص 123ـ124) تأکید کرده که تنها قدرت بر کفر خذلان است نه قدرت بر سایر معاصی و شرور. این تأکید با رأی اشاعره درباره ایمان و کفر نیز سازگار است (رجوع کنید به اشعری، 1420، ص 132ـ133). از نظر آنها، کفر و ایمان از جانب خداست و خدا میتواند در عین آفریدن کفر کافر یا قدرت بر آن، وی را به ایمان مکلف نماید (رجوع کنید به تکلیف*). اشاعره در شرح رابطه خذلان با اضلال و ضلالت، اضلال را قوه کفر یا خلق ضلالت تعریف کردهاند (رجوع کنید به اشعری، 1400، ص 262؛ جوینی، ص 211). ابنحزم (ج 3، ص30) نیز خذلان را قوهای از جانب خدا برای بنده دانسته است که به وسیله آن مرتکب معصیت میشود. وی (ج 3، ص50) همچنین خذلان را آسان کردن اسباب شر برای فاسق (نیز برای قول اشاعره رجوع کنید به شهرستانی، کتاب الملل و النحل، قسم 1، ص 93) یا مددرسانی قوه شهویه به اضلال (رجوع کنید به ج 3، ص 51) تعریف کرده است.مخالفان رأی اشاعره، خذلان و اضلال به معنای گمراه کردن و اغوا را برای خداوند ناممکن خوانده و آن را مستلزم بطلان تکلیف و بطلان عِقاب کافران دانستهاند (برای نمونه رجوع کنید به شهرستانی، کتاب نهایةالاقدام، ص 411؛ علامه حلّی، همانجا). آنان چنانکه توفیق را از مقوله لطف دانستهاند، خذلان را به منع لطف تعریف کردهاند (رجوع کنید به اشعری، 1400، ص 264ـ265؛ زمخشری، ج 3، ص 416؛ تفتازانی، ج 4، ص 312ـ313). متکلمان، بهویژه متکلمان شیعی و معتزلی، گاهی خذلان را بهمعنای هلاکت یا عقاب یا جاری مجرای عقاب دانستهاند. به این معنا که خدا به مؤمنان امر کرده که کفار را لعنت کنند و با آنان بستیزند و این همه زیانی است که به کفار میرسد (رجوع کنید به اشعری، 1400، ص 265؛ ابنفورک، ص 123؛ قاضی عبدالجباربن احمد، 1382، ج 13، ص 111ـ112؛ علمالهدی، ص 597). همچنین یاری نکردن کافران و فاسقان در امر دین از جانب خدا یا مغلوب شدن آنها در جنگها، از دیگر مصادیق خذلان دانسته شده است (رجوع کنید به قاضی عبدالجباربن احمد، 1382، ج 13، ص 112؛ همو، 1969، قسم 2، ص 726ـ 727). پیروزی کفار در نبرد با مؤمنان نیز، بهسبب زیانی که برای کفار دارد، یعنی قتل مؤمنان و عقاب اخروی به سبب آن، برای کافران خذلان است (رجوع کنید به همو، 1969، قسم 1، ص 164). اما القای رعب در قلب کفار الزامآ از مصادیق خذلان نیست، بلکه ممکن است لطف هم باشد، زیرا مانع قتل مؤمنان میشود و ازاینرو منفعت زیادی برای کافران به دنبال دارد (رجوع کنید به همو، 1382، همانجا؛ قس همو، 1969، قسم 2، ص 727).گاهی خذلان را همچون توفیق بر دو قسم دانسته و گفتهاند که ممکن است کافر یا بهسبب نداشتن حجت یا بهسبب گناهانش دچار خذلان باشد. در هر دو صورت خذلان به منزله عقاب برای کافر است (رجوع کنید به همو، 1969، قسم 2، ص 726ـ727؛ قس مفید، همانجا).تعریف دیگر خذلان باتوجه به مفاهیم مشابه آن همچون طبع و ختم عبارت است از مخذول نامیده شدن بنده از جانب خدا یا حکم به مخذول بودن او (رجوع کنید به اشعری، 1400، ص 265؛ جرجانی، ج 8، ص 168؛ منصورباللّه، ص 91). بهگفته شهرستانی (کتاب نهایةالاقدام، ص 413ـ414) از نظر قدریه، خذلان الهی آن است که خدا بنده را به خود واگذارد.مفهوم خذلان و مباحث وابسته به آن گاه در آثار فلاسفه اسلامی نیز دیده میشود. برای مثال صدرالدین شیرازی در الحکمةالمتعالیة (سفر4، ج 2، ص 377) ضمن بحث از درجات سلوک و درکات بُعد، با استناد به آیه 160 سوره آلعمران از درکه خذلان در مقابل درجه توکل یاد کرده است. همو، در المبدأ و المعاد (ص 303) به مفهوم خذلان، در مقابل مفهوم توفیق، و به معنای آنچه قلب را برای پذیرش وسواس شیطان آماده میکند، اشاره کرده است.منابع : علاوه بر قرآن؛ محمودبن عبداللّه آلوسی، روحالمعانی، بیروت: داراحیاء التراث العربی، ]بیتا.[؛ عبدالواحدبن محمد آمدی، غررالحکم و دررالکلم آمدی، با شرح و ترجمه فارسی هاشم رسولیمحلاتی، تهران 1380ش؛ ابنابیحاتم، تفسیر القرآن العظیم، چاپ اسعد محمد طیّب، صیدا 1419/1999؛ ابنبابویه، الامالی، قم 1417؛ همو، کتاب الخصال، چاپ علیاکبر غفاری، قم 1362ش؛ همو، کتاب من لایَحضُرهُ الفقیه، چاپ علیاکبر غفاری، تهران 1392؛ ابنحاج، حزالغلاصم فی افحام المخاصم عند جریانالنظر فی احکامالقدر، چاپ عبدالّله عمر بارودی، بیروت 1405/1985؛ ابنحزم، الفصل فی الملل و الاهواء و النحل، بیروت 1403/1983؛ ابنفورک، مجرد مقالات الشیخ ابیالحسن الاشعری، چاپ دانیل ژیماره، بیروت 1987؛ ابنکثیر، تفسیر القرآن العظیم، بیروت 1412؛ ابنمنظور؛ ابونعیم اصفهانی، امالی الحافظ ابینعیم احمدبن عبداللّه الاصبهانی، چاپ ساعدبن عمر، طنطا 1410/1989؛ علیبن اسماعیل اشعری، الابانة عن اصول الدیانة، چاپ بشیر محمد عیون، دمشق 1420/1999؛ همو، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن 1400/1980؛ هاشمبن سلیمان بحرانی، غایةالمرام و حجةالخصام فی تعیین الامام من طریق الخاص و العام، چاپ علی عاشور، بیروت 1422/2001؛ احمدبن محمد برقی، کتاب المحاسن، چاپ جلالالدین محدث ارموی، تهران 1330ش؛ علیبن محمد بیاضی، الصراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، چاپ محمدباقر بهبودی، ]تهران[ 1384؛ عبداللّهبن عمر بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، المعروف بتفسیرالبیضاوی، مصر 1330، چاپ افست بیروت ]بیتا.[؛ مسعودبن عمر تفتازانی، شرح المقاصد، چاپ عبدالرحمان عمیره، قاهره 1409/1989، چاپ افست قم 1370ـ1371ش؛ عبدالرحمانبن محمد ثعالبی، تفسیر الثعالبی، المسمی بالجواهر الحسان فی تفسیر القرآن، چاپ علیمحمد معوض و عادل احمد عبدالموجود، بیروت 1418/1997؛ احمدبن محمد ثعلبی، الکشف و البیان، المعروف تفسیرالثعلبی، چاپ علی عاشور، بیروت 1422/2002؛ علیبن محمد جرجانی، شرح المواقف، چاپ محمد بدرالدین نعسانی حلبی، مصر 1325/1907، چاپ افست قم 1370ش؛ اسماعیلبن حماد جوهری، الصحاح: تاجاللغة و صحاحالعربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره 1376، چاپ افست بیروت 1407؛ عبدالملکبن عبداللّه جوینی، کتاب الارشاد الی قواطع الادلة فی اصول الاعتقاد، چاپ محمدیوسف موسی و علی عبدالمنعم عبدالحمید، مصر 1369/1950؛ محمدبن عبداللّه حاکم نیشابوری، المستدرک علی الصحیحین، و بذیله التلخیص للحافظ الذهبی، بیروت: دارالمعرفة، ]بیتا.[؛ عبدعلیبن جمعه حویزی، تفسیر نورالثقلین، چاپ هاشم رسولی محلاتی، قم 1370ش؛ خلیلبن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم 1409؛ حسینبن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، بیروت ]بیتا.[؛ زمخشری؛ محمدبن ابیبکر زینالدین رازی، مختارالصحاح، بیروت 1988؛ سعید شرتونی، اقرب الموارد فی فُصح العربیة و الشوارد، قم 1403؛ محمدبن عبدالکریم شهرستانی، کتاب الملل و النحل، چاپ محمدبن فتحاللّه بدران، قاهره ?]1375/ 1956[، چاپ افست قم 1367ش؛ همو، کتاب نهایةالاقدام فی علم الکلام، چاپ آلفرد گیوم، قاهره ]بیتا.[؛ محمدبن ابراهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، بیروت 1981؛ همو، المبدأ و المعاد، چاپ جلالالدینآشتیانی، قم 1380ش؛ طباطبائی؛ احمدبن علی طبرسی، الاحتجاج، چاپ محمدباقر موسوی خرسان، نجف 1386/1966؛ حسنبن فضل طبرسی، مکارم الاخلاق، قم 1392/1972؛ فضلبن حسن طبرسی؛ طبری، جامع؛ طوسی؛ حسنبن یوسف علامه حلّی، کشفالمراد فی شرح تجریدالاعتقاد (قسم الالهیات)، چاپ جعفر سبحانی، قم 1375ش؛ علیبن حسین علمالهدی، الذخیرة فی علم الکلام، چاپ احمد حسینی، قم 1411؛ محمدبن عمر فخررازی، التفسیرالکبیر، او، مفاتیحالغیب،بیروت 1421/2000؛ محمدبن شاه مرتضی فیض کاشانی، الأصفی فی تفسیرالقرآن، قم 1376ـ1378ش؛ قاضی عبدالجباربن احمد، متشابه القرآن، چاپ عدنان محمد زرزور، قاهره 1969؛ همو، المغنی فی ابواب التوحید و العدل، ج 13، چاپ ابوالعلاء عفیفی، قاهره 1382/1962؛ ابراهیمبن علی کفعمی، محاسبةالنفس، چاپ فارس حسون، قم 1413؛ کلینی؛ علیبن محمد لیثی واسطی، عیون الحکم و المواعظ، چاپ حسین حسنی بیرجندی، قم 1376ش؛ علیبن حسامالدین متقی، کنزالعُمّال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ بکری حیّانی و صفوة سقا، بیروت 1409/1989؛ مجلسی؛ محمد محمدیگیلانی، تکملة شوارق الالهام للمولی عبدالرزاق اللاهیجی، قم 1379ش؛ محمدبن محمد مفید، اوائل المقالات، چاپ ابراهیم انصاری، بیروت 1414/1993؛ قاسمبن محمد منصورباللّه، کتاب الاساس لعقائد الاکیاس فی معرفة ربالعالمین و عدله فی المخلوقین و ما یتصل بذلک من اصولالدین، علق علیه محمدقاسم عبداللّه هاشمی، صعده 1421/2000؛ مسعودبن عیسی ورّام، تنبیه الخواطر و نزهةالنواظر المعروف بمجموعة ورّام، ]چاپ علیاصغر حامد[، تهران ?] 1376[.