خانه

معرف

خانه،# بنایی برای سکونت و زندگی یک یا چند نفره به‌ویژه اعضای یک خانواده.
متن
خانه، بنایی برای سکونت و زندگی یک یا چند نفره به‌ویژه اعضای یک خانواده.این مقاله به بررسی واژه خانه و مترادفات آن در زبانهای فارسی، عربی و ترکی، و داده‌های منابع اسلامی درباره مفهوم آن و سپس به گونه‌های خانه در کشورهای گوناگون جهان اسلام می‌پردازد. در تنظیم زیرشناسه‌ها در حوزه جغرافیایی تلاش شده است تشابهات اقلیمی و پیوندهای فرهنگی سرزمینهای اسلامی در نظر گرفته شود و کشورهای دارای این پیوندها و با تأثیرات متقابل بر خانه‌سازی یکدیگر در کنار هم قرار گیرند. در هر بخش حتی‌المقدور به پیشینه سکونت، ساخت‌مایه‌ها، شیوه‌های ساخت و اندامهای فضایی پرداخته شده است. این مقاله مشتمل است بر :1) مباحث نظریالف) واژگانب) جنبه‌های دینی و فرهنگی2) خانه در کشورهای مسلمانالف) ایرانب) غرب آسیا1. عراق2. عربستان و یمن3. کشورهای خلیج‌فارس4. شاماتج) آسیای‌میانه و سرزمینهای ترک‌نشین1. ترکیه و قفقاز2. آسیای میانه و چیند) جنوب و جنوب شرق آسیا1. افغانستان2. شبه‌قاره3. مالزی و اندونزیه ) افریقا1. کشورهای عربی شمال افریقا2. کشورهای مسلمان غیرعرب1) مباحث نظریالف) واژگان، معادل واژه خانه در فارسی باستان آهنه (ahana)به معنای جا و محل و مشتق از ریشه هان (han) است که در پهلوی به معنای ضمیر اشاره دور، معادل «آن» در فارسی نو است، اما در ترکیب با مان به شکل هانِ مان (haniman)اصطلاحآ معنای خانه دارد (رجوع کنید به نیبرگ، بخش 2، ص 93). این واژه با واژه سْتانَ (stana-) در فارسی باستان و اوستایی کاملا هم معناست. سْتانَ مشتق از واژههندوایرانی سْتْهانَ (sthana-) به معنای جایگاه ثابت و مشخص است، که در اوستایی و فارسی باستان به صورت sta-، به معنای قرارگرفتن و ایستادن، باقی مانده‌است (رجوع کنید به کنت، ص210؛ بارتولومه ، ستون 1605؛ پورداود، بخش 1، ص 87؛ ترنر ، ص 793، ش 13753). سْتْهانَ در سنسکریت به همان صورت هندوایرانی خود باقی مانده و به معنای اقامت و ماندن همیشگی در جایی و نیز به معنای خانه و اتاق به کار رفته است (مونیر ـ ویلیامز ، ص 1263). صورت تغییریافته این واژه هم‌اکنون در برخی از زبانهای دَردی نظیر پَشایی و تیراهی (رجوع کنید به دَردی*، زبانها) به صورت than و در کشمیری به صورت thana به معنای محل سکونت و خانه کاربرد دارد (ترنر، همانجا). واژه han در اردو، به معنای «به خانه» یا «در خانه»، نیز از همین ریشه است (رجوع کنید به پلتس ، ذیل «هان»؛ نیز رجوع کنید به اردو لغت، ج 21، ص 594). در اردو، همچنین، واژه‌های گهْر (ghar) و حویلی (hevayli) و واژه‌های عربیِ بیت و دار معادل خانه است (فیروزالدین، ذیل همین واژه‌ها).داعی‌الاسلام (ذیل واژه) بر آن است که خوشه آغازین «سْت» (st) در اوستایی و فارسی باستان به واج «خ» (x) در پهلوی و فارسی نو تبدیل شده‌است. واژه آستانه در فارسی باستان (a-stana-) مرکّب از دو جزء است: پیشوند a- و ریشه stana- که به معنای قصر و کاخ و نیز درگاه کاخ به می‌رفته‌است. صورت مختصر این واژه سیتان (-sitan) در فارسی میانه غربی به صورت (-istan) و به عنوان پسوند مکان و زمان درآمده‌است، برای مثال بنیستان (bann-istan، فارسی میانه ترفانی) یا بندیستان (band-istan، پهلوی اشکانی ترفانی) به معنای زندان. واژه تابیستان (tab-istan) در فارسی میانه مثالی برای کاربرد زمانی این پسوند است (رجوع کنید به هرن، ص 7، ش 25، ص 157، ش710؛ ابوالقاسمی، ص 324ـ325). این پسوند در فارسی نو به عنوان پسوند مکان‌زایایی بسیاری دارد (رجوع کنید به حسن‌دوست، ذیل «آستانه»؛ هاجری، ص 158ـ160).در پهلوی، واژه‌های خان (xan) و خانک/ خانگ (xanag/xanak) و خانکیک (xanakik) به معنای خانه و سرا بوده‌اند. در اکثر فرهنگهای پهلوی، دو مدخل مجزا برای واژه خان وجود دارد: یکی به معنای خانه، سرا و کاروان‌سرا و دیگری به معنای چشمه، سرچشمه، چاه و جوی آب (برای نمونه رجوع کنید به مکنزی ، ص 93ـ94؛ فره‌وشی، 1346ش، ص 483). هرن (ص 103، ش 465) هر دو مدخل را مشتق از ریشه هندوایرانی کْهَن (khan-، به معنای حفر کردن، کندن) دانسته است.در زبان پهلوی، واژه خانگ (xanag) از مدخل نخست و واژه خانیگ (xanig، به معنای سرچشمه و چشمه) از مدخل دوم مشتق شده‌است (رجوع کنید به مکنزی، همانجا). در پهلوی، واژه مرکّب بون‌خان (bun-xan) به معنای سرچشمه و واژه مرکّب بون‌کدگ (bun-kadag) به معنای خانه به کار رفته‌است (رجوع کنید به همان، ص20). در پارتی نیز خانیگ و واژه هم‌ریشه آن خانسار به معنای چشمه و چاه است، اما معادل واژه خانه در پارتی‌خان است (بویس ، ص 160؛ رضائی باغ‌بیدی، واژه‌نامه عسکر بهرامی، ص 208). در فارسی معاصر، واژه خانه علاوه بر اینکه به صورت واژه‌ای مستقل دارای معانی متعددی است، همانند یک پسوندواره اسمِ مکان‌ساز، ترکیبات بسیاری را نظیر کتاب‌خانه، قهوه‌خانه، کارخانه به وجود می‌آورد (برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به محمودی بختیاری، ص 183ـ190). پسوند مکان کم‌کاربرد «ـ خن» مخفف پسوندواره خانه، و در واژه‌هایی نظیر گلخن، بادخن و فلاخن به کار رفته‌است (رجوع کنید به هاجری، ص 136).در اوستایی، واژه‌های نْمانَ (nmana)، دِمانَ (demana)، خْشَیَ (xsaya)، شَیَنَ (sayana)، مَئِثَ (maea)، و مئثنیا (maeanya)، هَسْتَ (hasta) و هیثا (hia)، شیتی (siti) و کَتَ (kata) به معنای خانه، محل اقامت، سرا، جا و نشیمن‌گاه به کار می‌رفته‌است (رجوع کنید به بهرامی، جاهای متعدد). بسیاری از واژگان فوق در ترکیب با واژه‌های دیگر نیز به کار رفته‌اند (برای نمونه رجوع کنید به همان، دفتر1، ص 11، دفتر2، ص 836ـ837، 1091، دفتر3، ص 1226؛ نیز رجوع کنید به اوستا، ص: 576ـ577 garo demanaگرودمان = بهشت). این مجموعه وسیع از معادلهای واژه خانه و ترکیبات آنها گواهی بر عمق توجه به خانه در طول تاریخ ایران است (برای اطلاعات بیشتر رجوع کنید به براتی، ص 24ـ 55). یکی از پرکاربردترین واژه‌های معادل خانه در اوستایی واژه نمانَ (nmana، در گونه متأخر اوستایی)، به معنای جایگاه، خانه، آسایشگاه و جای آرمیدن یک خانوار است که در پهلوی به شکل man (بهرامی، دفتر2، ص 759، 815ـ816، 835؛ کنت، ص 53، 202) و در فارسی امروز در ترکیبهایی چون خان و مان/ خانمان و دودمان باقی مانده است (دهخدا، ذیل همین واژه‌ها).در زبان پهلوی واژه‌های کدگ (kadag، در فارسی امروز پسوند کده)، مان، سرای (sray) و خان/ خانگ (xan/xanag)همگی برای بیان مفهوم مشترک خانه به کار رفته‌اند (رجوع کنید به مکنزی، ص 48، 53، 93ـ94). در فارسی باستان kata به معنای «اتاق کوچک، انبار آذوقه و سردابِ خانه» (بارتولومه، ستون 432) و در پهلوی، kadag دقیقاً به معنای خانه است و در ترکیباتی مانند kadag-banug (کدبانو)، kadagig (خانگی) و kadag-xwatay (کدخدا) به کار رفته‌است (مکنزی، ص 48؛ فره‌وشی، 1346ش، ص 263). پسوند ـ کده در فارسی نو به معانی متعدد مانند خانه، ده، قریه، روستا، محل، مکان، جا، و مسکن است، برای مثال: آتشکده، دولتکده، دهکده، و ماتمکده (هاجری، ص190ـ191).یکی دیگر از معادلهای واژه خانه در فارسی باستان سرادَ (srada) بوده که معادل آن در اوستایی sradha به معنای خانه، کوشک، قصر و بنای عالی آمده‌است. بازمانده این واژه در فارسی نو، سرا، همانند یک پسوندواره مکانیِ زایا عمل کرده است و واژه‌های بسیاری از آن مشتق شده‌اند (رجوع کنید به همان، ص 162).از دیگر معادلهای واژه خانه در فارسی باستان واژه ویث (vi-) به معنای خانه، دربار و خانواده سلطنتی، در اوستا ویس (vi-، به معنای خانه اربابی) و در سنسکریت ویس (vis-، خانه و مسکن) بوده‌است (کنت، ص 208). این واژه از واژه سامی آغازین «بیتو» (bitu)، که در همه زبانهای سامی نظیر عبری، آرامی، سریانی، آشوری، حبشی و عربی (بیت) باقی مانده، گرفته شده‌است (ولفنسون ، ص 245). در بابلی قدیم بیت به سرا اطلاق می‌شده و نیز معنای خاندان داشته‌است. ایرانیان این واژه را وام گرفتند و به معنای پایگاه و نشیمن به کار بردند. واژه بیت در متون پهلوی به صورت هزوارش آمده است (رجوع کنید به اذکائی، ص 72ـ75؛ مشکور، 1357ش، ج 1، ص 90ـ91؛ همو، 1346ش، ص 187؛ مکنزی، ص 94). در پهلوی و سپس فارسی نو، واژه بیت تطور عمده‌ای یافته و با حذف «ت» آخر و تبدیل واکه آن به a پیشوند مکانی «با» ساخته شده که در ساخت نامْواژه‌های مکانی مختلف به کار رفته‌است، برای مثال «باجرمی» معرب «بیت گرمای» و باعربایا* معرب بیت عَرْبایه (رجوع کنید به اذکائی، ص 75).در فارسی، درگذشته، خانه به اتاق (بخشی از خانه) گفته می‌شد (دهخدا، ذیل واژه). برعکس، اتاق که واژه‌ای ترکی است (فرهنگ بزرگ سخن، ذیل «اتاق»)، گاه به معنای خانه نیز به کار می‌رفت (شاد، ذیل «اتاق»). در گویشهای فارسی امروزی نیز واژه خانه همراه با مترادفات دیگر کاربرد دارد. برخی از این مترادفات عبارت‌اند از: خانوو، مال در کردی (صفی‌زاده، ج 1، ص 563، 972)، کی در گویش نائینی (ستوده، ص 206)، کییه در خوانساری (امیری، ص 250)، سرا (serÁ) در گویش خوری (فره‌وشی، 1355ش، ص 37) و هوش در گویش لکی (ایزدپناه، ذیل «هوش»). خانه در بسیاری از نامْواژه‌های مکانی مرکّب نظیر کتاب‌خانه، قهوه‌خانه و آبدارخانه به کار رفته‌است. در ترکیبهای اضافی به معنای نهاد هم هست، مانند خانه فرهنگ و خانه بهداشت (برای ترکیبات خانه در فارسی امروزی رجوع کنید به فرهنگ بزرگ سخن، ذیل واژه). همچنین ترکیبهایی مانند طرب‌خانه، شربت‌خانه، عدالت‌خانه، ضراب‌خانه و مریض‌خانه در گذشته متداول بوده‌اند (دهخدا، ذیل همین واژه‌ها). کاربرد واژه خانه در ساخت مصدرهای مرکّب از جمله، خانه تکانی کردن و خانه پرداختن نیز در زبان پارسی رایج‌است (رجوع کنید به همان، ذیل همین واژه‌ها). در فارسی امروز، لغاتی همچون جا، جای‌باش، جایگاه، کاز/ کاژی/ کاشه، کاشانه مترادف خانه به کار می‌روند (همان، ذیل همین واژه‌ها؛ براتی، ص 34، 36ـ38). از دیگر معادلهای خانه که عربی‌اند، مأوا و مسکن و گاهی مقام است. منزل و مکان هم این کاربرد را دارند (دهخدا، ذیل همین واژه‌ها؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به براتی، ص 38ـ41).در ترکی علاوه بر واژه‌های اِو (ev) و مسکن(mesken) ، خانه و سرا (به ویژه خانه) در ترکیب و به صورت پسوند رایج‌اند (رجوع کنید به کاشغری، ج 1، ص 425؛ کانار، ذیل "ev"، "hane"، "mesken"،"sera" ). واژه خانه در تمام گویشهای ترکی از جمله آذربایجانی، ترکمنی، ازبکی، قزاقی و قرقیزی به کار می‌رود (فرهنگ مشترک، ذیل واژه).در عربی واژه بیت (جمع آن: بیوت، بیوتات) به معنای خانه به کار می‌رود (رجوع کنید به ابن‌منظور، ذیل «بیت»). از معانی آیاتی از قرآن که کلمه بیت در آنها به کار رفته، می‌توان دریافت که منظور از بیت محل سکنای طولانی مدت و همان خانه است (رجوع کنید به اعراف: 74؛ حجر : 82).همچنین گفته شده که در آیه «واللّهُ جَعَل لَکُم مِن بیوتِکم سَکَنآ» (نحل:80)، کاربرد «مِن»، به منظور تبعیض، به سبب آن است که خانه دارای قسمتی برای سکونت و قسمتهای غیرمسکونی مانند محل عبادت، انبار و محل نگهداری حیوانات بوده‌است (طباطبائی : ذیل آیه؛ برای اطلاع بیشتر از سکونت و مسکن در قرآن رجوع کنید به عادل سبزواری، ج 3، ص 273ـ 277).علاوه بر واژه بیت، ترکیبات آن نیز در قرآن به کار رفته است، از جمله با اضافه شدن «ال» تعریف بر سر آن، به معنای کعبه و خانه خدا (برای نمونه رجوع کنید به آل‌عمران: 97). مطابق قرآن، کعبه اولین خانه‌ای است که خداوند برای عبادت انسانها قرار داد (رجوع کنید به همان: 96؛ برای اطلاع بیشتر رجوع کنید به بیت*؛ اهل بیت*). بیت برای خانه حیوانات نیز در قرآن استفاده شده‌است، مانند خانه عنکبوت (رجوع کنید به عنکبوت: 41) در مفهوم تمثیلی خانه فریب و خانه سست؛ و خانه زنبورعسل یا کندو (نحل: 68).علاوه بر این، مشتقات فعل سکن، اسم مکان آن (مسکن) و جمع آن (مساکن) نیز در قرآن کریم بسیار آمده‌است که به جایگاه سکونت اشاره دارد (برای نمونه رجوع کنید به انبیاء: 13؛ طه: 128؛ قصص: 58؛ ابراهیم: 45). آیه هشتاد سوره نحل به روشنی و صراحت، سکونت، خانه و مواد ساخت آن را بیان می‌کند. اصطلاح «مُنزّل» نیز در قرآن به این معنا به کار رفته است (رجوع کنید به مؤمنون: 29). از دیگر اصطلاحات قرآن که بیشتر معادل خانه‌های رفیع و بناهای آراسته به کار رفته ، صَرْح (رجوع کنید به غافر: 36)، قصر (اعراف: 74) و غرفه (عنکبوت: 58) است.کلمه دار (جمع آن: دور، دارات) نیز به معنای خانه است (راغب اصفهانی، ذیل «دور»؛ ابن منظور، ذیل «دار»). ترکیبات این واژه مانند دارالکتب، دارالایتام و دارالضرب در عربی و برخی نیز در فارسی متداول‌اند (رجوع کنید به آذرنوش، ذیل «دار»). در قرآن کلمه دار در ترکیب با کلمات مختلف و در اشاره به عالم آخرت پس از برپایی قیامت آمده است (رجوع کنید به محمدفؤاد عبدالباقی، ذیل همین واژه؛ نیز رجوع کنید به جنت*، بخش 2). ژرژ مارسه دار را محلی محاط با چند دیوار و کم وبیش دایره‌شکل دانسته و به تمایل مسلمانان به سکونت گرداگرد یک مرکز، مثلا چراگاه گوسفندان، اشاره کرده‌است (د. اسلام، چاپ دوم، ذیل «دار»).یک خانه کهن در ایران که اغلب دارای دو بخش تابستان‌نشین (شامل اندرونی و بیرونی) و زمستان‌نشین (شامل اندرونی و بیرونی) است، از بیرون و گذر تا درون دارای اندامهایی است که نام آنها در اصطلاح‌شناسی خانه اهمیت دارد: 1) پیشخان یا جلوخان*؛ 2) کُنه/ کانه، بخش سرپوشیده پیشگاه خانه که گاه دارای دو سکو در دو سوی درگاه به نام پاخوره است (رجوع کنید به فلاح‌فر، ذیل همین واژه‌ها)؛ 3)آستانه یا درگاه؛ 4)پِلنگ، از آستانه تا دیوار درگاه یعنی میان در (دهخدا، ذیل همین واژه‌ها)؛ 5)هشتی، اندام پس از پلنگ، به شکل چهار یا هشت ضلعی یا بیشتر؛ 6)هیزم‌خانه یا انباری که یک گوشه هشتی بدان راه می‌یابد؛ 7)دالان یا دهلیز یا فضای مابین هشتی و میان‌سرا؛ 8)میان‌سرا، بخش سرگشاده میان خانه که اندامهای دیگر بدان باز می‌شوند؛ 9)میاندر، اندامی میان دو اندام دیگر که اگر پهن باشد به آن تختگاه نیز می‌گویند. سایر اندامها عبارت‌اند از: انواع اتاقهای سه، پنج و هفت دری، تالار، گوشوار تهرانی یا اتاق زمستان‌نشین، تَنَبی (اتاق تابستانی با کاربریهای گوناگون)، آشپزخانه، ایوان یا اندامی که از یک تا سه سو به بیرون باز است، پستو یا صندوقخانه یا انبار پشت یا میان دو اتاق، سرداب یا محوطه زیرزمین برای بهره‌برداری در تابستان، بالاخانه یا اتاق طبقه بالا یا روی بام، مهتابی یا بهارخواب که سکویی سرگشاده در میان‌سرا یا طبقه بالای خانه بود، و آغل یا محل نگاهداری چهارپایان (پیرنیا، ص 159-164؛ دهخدا، ذیل «آغل»، «پستو»؛ فلاح‌فر، ذیل «تنبی»، «سرداب»، «مهتابی»؛ نیز رجوع کنید به سرداب*؛ ایوان*).در خانه‌های امروزی، خانه آمیزه‌ای است از چند اندام از خانه‌های کهن و چند اندام تازه بر پایه گونه زیست و شهرنشینی فشرده معاصر. این اندامها عبارت‌اند از: درآیگاه یا ورودی، رختکن، راهرو (کریدور)، سرسرا (هال)، سرویسها شامل گرمابه و دستشویی و آبریزگاه (توالت)، اتاقهای ناهارخوری، کار و مطالعه، نشیمن، تالار (سالن)، ایوانچه (بالکن)، مهتابی (تراس)، میانسرا (حیاط)، پادیاو (نورگیر، حیاط خلوت، پاسیو)، انباری و آتشخانه (شوفاژخانه)، ماندگاه (پارکینگ).منابع : علاوه بر قرآن؛ آذرتاش آذرنوش، فرهنگ معاصر عربی ـ فارسی، تهران 1379ش؛ ابن‌منظور؛ محسن ابوالقاسمی، دستور تاریخی زبان فارسی، تهران 1375ش؛ پرویز اذکائی، «نامجاهای میانرودانی (آـ ب)»، در یشتِ فرزانگی: جشن‌نامه دکتر محسن ابوالقاسمی، به اهتمام سیروس نصراللّه‌زاده و عسکر بهرامی، تهران: هرمس، 1384ش؛ اردو لغت (تاریخی اصول پر)، کراچی: ترقی اردو بورد، 1977ـ؛ هوشنگ امیری، فرهنگ لغات خوانسار، تهران 1379ش؛ اوستا. یسنا. گاهان، گات‌ها: کهن‌ترین بخش اوستا، گزارش ابراهیم پورداود، تهران 1378ش؛ حمید ایزدپناه، فرهنگ لکی، تهران 1367ش؛ ناصر براتی، «بازشناسی مفهوم خانه در زبان فارسی و فرهنگ ایرانی»، خیال، ش 8 (زمستان 1382)؛ مری بویس، فهرست واژگان ادبیات مانوی در متن‌های پارسی میانه و پارتی، ترجمه امید بهبهانی و ابوالحسن تهامی، تهران 1386ش؛ احسان بهرامی، فرهنگ واژه‌های اوستائی، تهران 1369ش؛ ابراهیم پورداود، فرهنگ ایران باستان، بخش 1، تهران 1356ش؛ محمدکریم پیرنیا، آشنایی با معماری اسلامی ایران : ساختمانهای دورن‌شهری و برون‌شهری، تدوین غلامحسین معماریان، تهران 1371ش؛ محمد حسن‌دوست، فرهنگ ریشه‌شناختی زبان فارسی، زیرنظر بهمن سرکاراتی، تهران 1383ش ـ؛ محمدعلی داعی‌الاسلام، فرهنگ نظام، چاپ سنگی حیدرآباد، دکن 1305ـ1318ش، چاپ افست تهران 1362ـ1364ش؛ دهخدا؛ حسین‌بن محمد راغب‌اصفهانی، المفردات فی غریب‌القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، تهران ?]1332ش[؛ حسن رضایی‌باغ‌بیدی، راهنمای زبان پارتی (پهلوی اشکانی)، تهران 1385ش؛ منوچهر ستوده، فرهنگ نائینی، تهران 1365ش؛ محمد پادشاه‌بن غلام محیی‌الدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ صدیق صفی‌زاده، فرهنگ بوره‌که‌یی کردی ـ فارسی، تهران 1380ش؛ محمود عادل‌سبزواری، لغتنامه قرءان کریم، تهران 1385ـ1387ش؛ طباطبائی؛ فرهنگ بزرگ سخن، به سرپرستی حسن انوری، تهران: سخن 1381ش؛ فرهنگ مشترک ای ـ سی ـ او ممالک مین بولی جانی والی هم معنی الفاظ، مرتّبه گوهر نوشاهی، اسلام‌آباد: مقتدره قومی زبان، 1997؛ بهرام فره‌وشی، فرهنگ پهلوی، تهران 1346ش؛ همو، واژه‌نامه خوری، تهران 1355ش؛ سعید فلاح‌فر، فرهنگ واژه‌های معماری سنتی ایران، تهران 1379ش؛ فیروزالدین، فیروزاللغات اردو جامع، لاهور: فیروزسنز، ]بی‌تا.[؛ محمودبن حسین کاشغری، کتاب دیوان لغات الترک، ]استانبول[ 1333ـ1335؛ محمدفؤاد عبدالباقی، المعجم‌المفهرس لالفاظ القرآن‌الکریم، قاهره 1364، چاپ افست تهران ?] 1397[؛ بهروز محمودی بختیاری، «تکواژ 'خانه، و عملکرد معنایی آن در ساخت واژه زبان فارسی»، زبان و ادب: مجله دانشکده ادبیات فارسی و زبانهای خارجی دانشگاه علامه طباطبایی، ش 9 و 10 (پاییز و زمستان 1378)؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقی عربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران 1357ش؛ همو، فرهنگ هزوارش‌های پهلوی، تهران 1346ش؛ اسرائیل ولفنسون، تاریخ اللغات السامیة، بیروت 2001؛ ضیاءالدین هاجری، فرهنگ وندهای زبان فارسی، تهران 1377ش؛Christian Bartholomae, Altiranisches Worterbuch, Strasbourg 1904, repr. Berlin 1961; EI2, s.v. "Dar" (by G. Mar(ais); Paul Horn, Grundriss der neupersischen Etymologie, Strasbourg 1893; Mehmet Kanar, Buyuk Turkce-Farsca sozluk, Tehran 1374sh; Ronald Grubb Kent, Old Persian: grammar, tests, lexicon, New Haven 1961; David Neil MacKenzie, A concise Pahlavi dictionary, London 1990; Monier Monier-Williams, A Sanskrit-English dictionary, ed. E. Leumann et al., Oxford 1979; Henrik Samuel Nyberg, A manual of Pahlavi, Wiesbaden 1964-1974; John T. Platts, A dictionary of Urdu, classical Hindi and English, New Delhi 2006; R. L. Turner, A comparative dictionary of the Indo-Aryan languages, London 1973.ب) جنبه‌های دینی و فرهنگی، خانه یا محل زندگی و سکنای انسان امروز همانند دیگر مفاهیم، همچون فضا و مکان، تعریف دقیق‌تر و گاه پیچیده‌تری یافته است. برخی از این تعاریف عبارت‌اند از: محل آشنایی بی‌واسطه با جهان و مکانی که زندگی روزمره در آن صورت می‌گیرد (نوربرگ ـ شولتس، ص 141)، یا مرکز دنیای شخصی انسان که از زمان کودکی شکل می‌یابد و خانه مرکز هستی آدمی است، همانند کعبه برای مسلمانان در مرکز عالم (معماریان، ص 333ـ334).نگاه فلسفی به مفهوم سکونت در دوره معاصر، بیشتر متأثر از آرای هایدگر (ص 3ـ4) است. به نظر او، تنها از راه ساختن می‌توان به سکونت رسید و هدف غایی معماری سکونت کردن است. انسان با ساختن خانه قدرت خود را متمرکز می‌کند (نیز رجوع کنید به نوربرگ ـ شولتس، ص 25؛ براتی، ص 28). پس از آن، پژوهشگران فرهنگ‌گرا در حوزه معماری، همانند رَپوپورت، گرایشهای معناگرایانه به معماری و مفهوم سکونت و خانه را استحکام بخشیدند. به گفته رپوپورت (ص 68ـ74) روشهای ساختمان، ساخت‌مایه‌ها و عوامل اقلیمی، عوامل اولیه نیستند و شکل خانه متأثر از درک انسانها از جهان، حیات، فرهنگ، باورهای مذهبی و شیوه ارتباطهای اجتماعی آنان است (نیز رجوع کنید به معماریان، ص 375، 384).پیشینه تبیین معناگرایانه موضوعهایی همانند فضا، مکان، سکونت و خانه را در فرهنگ اسلامی نیز می‌توان جست، از جمله در آرای ابن‌سینا در تعریف مکان (رجوع کنید به ص 13ـ25). نیز ملاصدرا (سفر2، ج 1، ص 39) که مفهوم مکان را چیزی دانسته که جسم از آن خارج و به آن داخل می‌شود و در آن سکنا می‌کند. فارابی نیز در توضیح شهر آرمانی، رویکرد فلسفی خویش در زمینه مکانِ شهر را مطرح نموده است (رجوع کنید به فلامکی، ص 139ـ160).همچنین ابن‌خلدون (ج :1 مقدمه، ص 426ـ427) معماری را از نخستین صنایع اجتماعی دانسته که برای سکونت و پناه گرفتن انسان به کار گرفته شده، از آن رو که سکونت جزوی از طبیعت انسان است. او با نگاهی اجتماع‌شناختی بناهای ساخت انسان را ذیل مفاهیم شهر، آبادی، اقالیم هفت‌گانه و نیز سکونتگاه و اقلیمهای گوناگون بررسی کرده است.از منظر عرفان اسلامی نیز، خانه عبارت است از فضایی کیفی که جسم انسان را در خود جای می‌دهد، یعنی ظرفی که درون آن گوهری به نام انسان جای می‌گیرد. از طرفی، این فضا با عالم کیهانی پیوند می‌خورد و دو عالم کبیر و صغیر در آنجا به یکدیگر متصل می‌شوند (اردلان و بختیار، ص 15). از این منظر، اجزای خانه نیز مفاهیم نمادین دارند. کف برآمده اغلب خانه‌های اسلامی ممکن است همانند تخت باشد، ازاین‌رو کفشها همیشه در آستانه، پیش از پای نهادن روی فرشها که مکان آسایش جسمانی است، بیرون آورده می‌شوند. فضای خانه همیشه از اشیای اضافی پاک می‌شود تا اثر فضای مثبت اتاق را که متأثر از نقش قالی و مفهوم باغ است، خدشه‌دار نکند. حیاط یا باغ با حوض آیینه‌وار، در مرکز خود، حاکی از باغ و بهشت است. در به مفهوم گذرگاه و دالان و دهلیز، نشانه انتقال به فضایی دیگر است. اتاق نمایش مکعب انسان و وابستگی‌اش به خانه در حد وابستگی به خانواده است و زندگی خانوادگی همچون دایره‌های هم‌مرکز و حریمهای خصوصیِ خارج از دید دیگران است (همان، ص 35ـ37، 73). حیاط داخلی به منزله بهشت و چون بهشت باطن، مستور است. خانه مسلمانان هم مانند جنت و عالم دیگر پنهان است. بدین‌گونه، زندگی خانوادگی از حیات اجتماعی جدا شده است (بورکهارت، 1381ش، ص 148).معماری خانه و مسجد در شیوه و کاربرد نزدیک‌اند. خانه همانند مسجد جایگاهی برای نماز و نیایش دارد و هر مسلمان عادل و صاحب شرایطی می‌تواند امام جماعت خانه خویش باشد و این وحدت خانه و مسجد نشانه‌ای از توازن و آرامش مشترک است (همو، 1386ش، ص100).نگاه قرآن کریم به مفهوم خانه ضمیر مشترک مسلمانان را انسجام می‌بخشد و در شیوه‌های کاربردی ساخت خانه مؤثر است. در قرآن با واژه‌های متعددی مفهوم خانه مطرح گردیده و به مفهوم سکونت پرداخته شده است. سکونت از ریشه «س ک ن» به معنای ثابت شدن شیء پس از حرکت و نیز توطن است (راغب اصفهانی، ذیل «سکن»). ساکن شدن آب باران در زمین در قرآن آمده است (رجوع کنید به مؤمنون: 18). سکینه در قرآن به معنای آرامش نیز هست (رجوع کنید به فتح: 4). نخست مفهوم سکونت خطاب به حضرت آدم علیه‌السلام آمده است: «تو و همسرت در بهشت مسکن کنید» (اعراف: 19؛ بقره: 35) و مهم‌ترین محور توجه قرآن به خانه در ضمن آیاتی مانند (اعراف : 74) آمده که در آنها سکونت و ساختن خانه نعمت شمرده شده است.در آیه 80 سوره نحل به روشنی، سکونت، خانه و مواد ساخت آن بیان شده است: «خداوند خانه‌هایتان را محل سکونت و آرامش شما قرار داد و از پوست چهارپایان خانه‌هایی قرار داد که آنها را در روز سفرتان و اوقات صحرانشینی‌تان به سبکی و راحتی حمل کنید...». خانه در این آیه می‌تواند کنایه‌ای از محل عبادت نیز باشد. سکونت و آرامش موردنظر در این آیه در محل خانه حاصل می‌شود و با توجه به آیات مربوط به زوجیت و زوج‌گرایی (رجوع کنید به فاطر: 11؛ نبأ: 8؛ روم: 21)، منظور از سکونت و آرامش در این آیات می‌تواند کانون خانواده باشد (رجوع کنید به بهشتی، ص 39ـ40).در قرآن، کعبه اولین خانه‌ای است که خداوند برای عبادت انسان قرار داد (آل‌عمران : 96). اینکه محل عبادت یک‌خانه است، بر جنبه قدسی خانه می‌افزاید. نیز بیت‌المعمور* به معنای خانه آباد (طور : 4)، خانه‌ای قدسی است که به محاذات کعبه در آسمان قرار دارد و بدین‌ترتیب بر مفهوم مرکزیت خانه تأکید شده است.در قرآن کریم، به آداب و احکام خانه نیز پرداخته شده است که می‌تواند پشتوانه طراحی خانه‌های اسلامی باشد، مانند اذن گرفتن از اهل خانه و معرفی خود برای ورود، بازگشت از خانه در صورت عدم جواز، سلام کردن هنگام ورود به خانه (رجوع کنید به نور: 27، 28)، توجه خاص به خانه پیامبر صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم، و آداب ورود و حضور در آن (احزاب: 53؛ حجرات: 4، 5).خانه پیامبر، نخستین الگوی خانه اسلامی، هنگام بنای مسجد ساخته شد. رسول اکرم ابتدا اتاقی برای همسر خود سوده ساخت و در آن سکونت گزید. سال بعد، حجره عایشه را بنا کرد. این اتاقها در مشرق مسجد بود، یعنی قسمتی که اکنون محل مزارِ شریف ایشان است. پس از مدتی برای صفیه و امّسَلَمه، دو همسر دیگر پیامبر، نیز اتاقهایی ساخته شد. در منابع تاریخی، بر سادگی توجه‌برانگیز این اتاقها تأکید شده است (قائدان، ص 202؛ برای نمونه رجوع کنید به ابن‌سعد، ج 1، ص 499). خانه حضرت فاطمه سلام‌اللّه‌علیها و امام علی علیه‌السلام به خانه پیامبر روزنه‌ای داشت، که پس از صدور دستور بستن همه درها (سدّالابواب) فقط در خانه حضرت زهرا، به امر پیامبر، بسته نشد (شرف‌الدین، ج 1، ص 231ـ233). در زمان عمربن عبدالعزیز (99ـ101) برای توسعه مسجد، خانه‌های پیامبر و همسرانش را تخریب کردند (ابن‌سعد، همانجا). این خانه ساده و زاهدانه به عنوان شکلی از ترکیب خانه و مسجد متناسب با شئون یک رهبر اسلامی، به صورت الگوی ویژه‌ای در ضمیر مسلمانان باقی مانده است. در این نمونه، در ضمن نزدیکی خانه و مسجد، فضای آن تفکیک شده بود (هیلن‌برند، ص 39ـ40؛ گرابار، ص 108ـ109؛ نیز رجوع کنید به حاجی‌ابراهیم زرگر، ص30ـ31).بر این اساس، خانه‌های مسلمانان، چه ساده و چه اعیانی، همانند بناهای یادمانی مثل آرامگاهها و مساجد، روح تعالیمِ اسلام را در کالبد خود دارند. این خانه‌ها، صرف‌نظر از ویژگیهای جغرافیایی و بومی، در بسیاری موارد همانندند و قابلیت شکل‌پذیری و کاربردی بودن تعالیم اسلامی را به نمایش می‌گذارند. چنان‌که دوری از تزیینات زیاد و سادگی که روح اخلاق اسلامی است، به صورت راهنمایی در ساخت خانه‌ها پذیرفته شده است. مسلمانان با رعایت دستور پیامبر اکرم صلی‌اللّه‌علیه‌وآله‌وسلم در نهی ساخت گنبد بر خانه یکی از انصار (ابوداوود، ج 4، ص360، حدیث 5237) و نیز پیروی از سادگی خانه‌های صحابه (رجوع کنید به مصطفی‌بن حموش، ص 47) به این سادگی وفاداری نشان داده‌اند. در اسلام به تواضع سفارش شده است (رجوع کنید به کلینی، ج 2، ص 121ـ124)، رعایت این اصل اخلاقی در ظاهر خانه‌های مسلمانان کاملا مشاهده می‌شود (رجوع کنید به مرتضی، ص 41). بدین‌گونه خانه‌ها با رعایت سادگی بیرونی، وحدت و هم‌سطح بودن زندگی مردم در جامعه اسلامی را نمایش می‌دهند (مصطفی‌بن حموش، همانجا؛ مرتضی، ص 29؛ تصویر 10). این مضمون در حدیثی از پیامبر اکرم در نکوهش کسی که برای خودنمایی و شهرت برای خود خانه‌ای بسازد (رجوع کنید به مجلسی، ج 73، ص 149، حدیث 4)، وجود دارد. ازاین‌رو در بیشتر موارد در شهرهای اسلامی مناطق مسکونی طبقات غنی و فقیر مجزا نیست (جینایی، ص 371).از طرف دیگر، این سادگی حاکی از نگاه دیگری به فضای خانه است که علاوه بر محل سکونت، جایگاه عبادت نیز شمرده می‌شود، چنان‌که امام جعفرصادق علیه‌السلام درباره انتخاب محلی از منزل به عنوان «مسجد»، توصیه نموده‌اند (رجوع کنید به مجلسی، ج 73، ص 162، حدیث 3، به نقل از المحاسن) و در منابع فقهی نیز به استحباب آن اشاره شده است (رجوع کنید به نوبهار، ج 1، ص 185ـ186).همچنین حسن همجواری و رعایت حقوق همسایگان (رجوع کنید به نساء: 36؛ ابن‌هشام، ج 1، ص 359؛ کلینی، ج 2، ص 666ـ 669) اصلی است که مستقیمآ در ساخت خانه‌ها در نظر گرفته شده و در کتب فقهی نیز فصولی به آن اختصاص یافته است و رعایت آن در احکامی مانند ایجاد نکردن مانع برای جریان هوا و نورخورشید با بلندتر ساختن بنا از خانه‌های مجاور یا ساختن بالکنِ (روشن) جلو آمده از سطح ساختمان، مشاهده می‌شود، حتی برخی فقها وجود بالکن (روشن)، به عنوان یکی از مصادیق بحث «تزاحم حقوق» مطرح کرده‌اند (رجوع کنید به علامه حلّی، ج 2، ص 173ـ175؛ مصطفی‌بن حموش، ص 48ـ49). در عین حال، یکی از توصیه‌های پیامبر اکرم و ائمه اطهار علیهم‌السلام در اختیار داشتن خانه بزرگ است (رجوع کنید به ابن‌بابویه، ج 1، ص100؛ مجلسی، ص 73، ص 155، حدیث 36) و بدین لحاظ در خانه‌های مسلمانان، توسعه داخلی است نه خارجی (خالد عزب، ص 21).گسترش خانه اسلامی فقط توسعه کالبدی آن نبوده، بلکه با گسترش خانواده و ازدواج فرزندان و تشکیل خانواده گسترده صورت می‌پذیرفته است؛ حتی خانه‌هایی وجود دارد که گاه تا چهار نسل را در خود جای داده است (برای نظر مثبت اسلام درباره خانواده گسترده رجوع کنید به مرتضی، ص 34ـ 35). دیگر اینکه، توسعه کالبدی به شکل عمودی یا افقی اجرا شده است (خالد عزب، ص 29).مشخصه ثابت خانه‌های مسلمانان تفکیک فضاهای زنانه و مردانه و پذیرایی از مردان نامحرم در فضایی جداگانه، برای حفظ حرمت خانمهاست. معمولا از مهمانان مرد در اتاقی مجزا، نزدیک به ورودی یا در فضایی حاشیه‌ای، به نام مَضیف یا مجلس یا بیرونی، بدون ورود به داخل خانه، پذیرایی می‌شود (رجوع کنید به بخشهای بعدی مقاله). در بسیاری کشورها به این بخش سَلَملِک و به محل پذیرایی از مهمانان زن و استقرار اعضای خانواده، حَرَملِک گفته می‌شود که برگرفته از واژگان و فرهنگ ترکی است (رجوع کنید به بخشِ ترکیه). حتی در بعضی مناطق گرمسیر مانند تونس، فضایی همچون پشت‌بام با دیوارهای بلند، مخصوص زنان برای خواب و در مناطق سرد برای استفاده از آفتاب و خشک کردن لباس طراحی می‌شود که مردان اجازه استفاده از آن را ندارند (مصطفی‌بن حموش، ص 49).نکته جالب توجه دیگر، ورودی خانه‌هاست که برای حفظ و رعایت حرمتها به شیوه‌ای غیرمستقیم و شکسته طراحی می‌شود و به فضای داخلی خانه راه می‌یابد (برای نمونه رجوع کنید به بخشهای ایران؛ تونس). استفاده از راهرو، دهلیز، هشتی و دیگر فضاهای واسطه‌ای نیز به این طراحی کمک می‌کند. در گذشته، ورودی بسیاری از خانه‌ها با زاویه نود درجه ساخته می‌شد (خالد عزب، ص 26) و گاه ورودی دیگری برای استفاده اختصاصی اهل خانه تعبیه می‌شد. در موارد خاص مانند برخی الگوهای ایرانی، با استفاده از هشتی و راهرو، خانه‌ها بدون دسترسی مستقیم به فضای خصوصی خانه، تا پنج ورودی داشتند (پیتربریج، ص 197). به همین ترتیب، استفاده از کوبه‌های در با صداهای مختلف برای تعیین جنسیت مراجعه‌کننده متداول بوده است یا ساخت دیوارهایی به نام حجاب در پشت در ورودی منازل برای جلوگیری از دید افراد به داخل. این نوع پیش‌بینی‌ها در خانه‌سازی در جهان اسلام رایج بوده است (معماریان، ص 395).به کارگیری تعالیم اسلام در اکرام مهمان (رجوع کنید به کلینی، ج 2، ص 200ـ204؛ نیز رجوع کنید به خالد عزب، ص 27ـ28) در ایجاد فضایی برای پذیرایی در خانه‌های سنّتی، در مقابل شیوه متفاوت مهمان‌گریزانه در برخی خانه‌های اروپایی، متجلی است (رجوع کنید به معماریان، ص 390ـ391). برخی دیگر از ویژگیهای خانه‌های اسلامی، علاوه بر سازگاری با فرهنگ اسلام، از اوضاع تمدنی و اقلیمی متأثر است، مانند ساخت خانه‌های درونگرا و استفاده از حیاط مرکزی که در سراسر خاورمیانه و شمال افریقا متداول است (جینایی، ص 369). پیشینه شناخته‌شده این الگو حداقل به 2000 پیش از میلاد در شهر اور در بین‌النهرین برمی‌گردد (همان، ص 371). حتی خانه‌های حیاط‌دار در شهرهایی مانند بغداد با خانه‌های باستانی آن منطقه شباهت بسیار دارد (وارن و فتحی، ص 18). در مجموع، شیوه رایج در سرزمینهای اسلامی استفاده از حیاط درونی برای خانه‌های شهری و حیاط بیرونی برای خانه‌های روستایی به سبب سازگاری با کار و فعالیت آنهاست که هر دو الگو نمونه‌های باستانی دارند (پیتربریج، ص 199).گرچه حیاط مرکزی، فضایی مسدود است، لیکن داشتن چشم‌انداز آسمان، ساکنان آن را با فضای بیرون مرتبط و فضای خانه را دلباز می‌کند (جینایی، ص 376). حیاط مرکزی که در برخی مناطق عنوان وسط‌الدار یا میانسرا دارد، مرکز زندگی در خانه‌های اسلامی محسوب می‌شود و محل تماس افراد خانواده با هم و نیز ارتباط بخشهای مختلف خانه است (رجوع کنید به بخشهای تونس؛ عراق). حیاط مرکزی محیطی آرام است که با افزودن عناصری مانند حوض، کاشت درختان و گیاهان، به زیباسازی فضا و لطیف نمودن هوای داخلی کمک می‌کند (خالد عزب، ص 26؛ جینایی، ص 375) و در نواحی گرم و خشک نقش مهمی در گردش هوا دارد. این حیاطها که معمولا با دیوارها، ایوانها و رواقهای ستون‌دار احاطه می‌شوند، مانع از گرم شدن فضای داخلی می‌گردند و فضای خانه را تهویه می‌کنند (پیتربریج، همانجا).جهت خانه‌ها سازگار با شرایط آب و هوایی و اقلیمی در نقاط مختلف سرزمینهای اسلامی است. برای نمونه در مصر، خانه‌ها رو به شمال و در لبنان رو به دریا ساخته می‌شوند تا باد کافی فراهم شود (همان، ص 201ـ202). در دمشق، منازل مستطیل‌شکل و با جهت شمال به جنوب، با ْ20 اختلاف به جانب غرب طراحی شده‌اند تا بهره‌مندی از نور خورشید کامل باشد و از تأثیر باد شمال و غرب جلوگیری گردد. همچنین از عنصری به نام شمسه استفاده می‌شود که در خانه‌های شام و منطقه خلیج‌فارس رایج است. شمسه به شکل لوحی مشبک از گچ است که در آن شیشه‌های رنگی به کار رفته و در قسمتهای فوقانی خانه نصب می‌گردد تا نور خورشید به صورت رنگی وارد فضای خانه شود (خالد عزب، ص 27).در جهت‌گیری خانه‌ها، ویژگیهای دینی و اجتماعی نیز لحاظ می‌شده است. برای نمونه، چادرهای شیوخ قبایل سودان رو به مکه بوده‌است. همچنین سلسله مراتب نیز در نظر گرفته می‌شده، مثلا چادر زنان شیخ در یک خط مستقیم قرار می‌گرفته است تا هیچ‌یک بر دیگری برتری نداشته باشد. نیز درِ ورودی خانه‌های بوسنی در جانب جنوب‌شرقی قرار داشته است تا شخص واردشونده پشت به قبله نباشد. سرویس بهداشتی نیز، بنابر احکام شرعی، در جهت قبله قرار نمی‌گیرد (پیتربریج، ص 202؛ برای این حکم در مذاهب فقهی رجوع کنید به زحیلی، ج 1، ص 357ـ358؛ حکیم، ج 2، ص 194ـ195). براساس مجموع همین جهت‌یابیِ خانه‌های اسلامی، به‌ویژه در خاورمیانه و شمال افریقا، به تناسب فصل و زمانهای مختلف روز، اعضای خانواده به مناسب‌ترین محل نقل‌مکان می‌کردند. این شیوه برای مقابله با گرمای تابستان بسیار کارآمد بوده است (جینایی، ص 374؛ برای نمونه رجوع کنید به بخش عراق).طراحی فضاهای داخلی خانه نیز برگرفته از فرهنگ اسلامی به سادگی، بی‌آلایشی و کاربری مفید تمام اجزای آن گرایش دارد. به منظور کاربری کامل، فضاهای داخلی و اتاقها چندمنظوره طراحی شده‌اند، به طوری که کارهای روزانه، خوردن، خوابیدن و گردهماییهای خانوادگی در آنها انجام می‌شود. چینش فضاهای خصوصی و اتاق مهمان هم به گونه‌ای است که یک فضای واسطه بین آن دو ساخته می‌شود (مرتضی، ص 118ـ121).ساخت خانه‌های درونگرا علاوه بر ایجاد حریمهای لازم، به حفظ امنیت صاحبان آن کمک می‌کرد و در برخی مناطق جهان اسلام که وضع سیاسی و نظامی خاصی وجود داشت، طراحی پیچیده‌تری لحاظ می‌شد. خانه‌های برج‌مانند و بدون حیاط که در یمن و مغرب و جنوب‌غربی عربستان دیده می‌شود از این نوع است (رجوع کنید به بخشهای عربستان؛ یمن). ساخت نوع دیگری از خانه‌های تدافعی به نام کُلا (قلعه) در منطقه کوهستانی اَفلاق (والاکیا)، در جنوب‌غربی شبه‌جزیره بالکان، به‌ویژه در زمان فروپاشی حکومت عثمانی رایج شد. کلاها سه یا چهار طبقه، با نقشه مربع و مستطیل‌شکل، دیوارهای حجیم در طبقات پایین و یک ورودی با مَزغَلهای تعبیه شده در دیوار (برای تیراندازی) بودند. نمونه دیگر کِسارها یا مجتمعهای تدافعی در مغرب سرزمینهای اسلامی است که نقشه‌ای مربع یا مستطیل‌شکل، برجهای مربع‌شکل در گوشه‌ها، یک ورودی، حیاط مرکزی و مسجد دارد. بناهای جالب توجه مشابه، انبارهای مستحکم جمعی در نواحی کوهستانی لیبی تا مشرق مراکش برای ذخیره موادغذایی و سلاح‌اند. این انبارها در زمان جنگ، دارای ورودی تنگ، حیاط مرکزی، اتاقهایی برای سکونت خانواده‌ها، اتاق مشورت، اتاق روحانی و فضای تدارکاتی بودند (رجوع کنید به پیتربریج، ص 204ـ 205).منابع: علاوه بر قرآن؛ ابن‌بابویه، کتاب الخصال، چاپ علی‌اکبر غفاری، قم 1362ش؛ ابن‌خلدون؛ ابن‌سعد (بیروت)؛ ابن‌سینا، طبیعیات دانشنامه علائی، چاپ محمد مشکوة، تهران 1353ش؛ ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، ]قاهره 1355/ 1936[، چاپ افست بیروت ]بی‌تا.[؛ سلیمان‌بن اشعث ابوداوود، سنن ابی‌داود، چاپ محمد محیی‌الدین عبدالحمید، ]قاهره، بی‌تا.[؛ چاپ افست ]بیروت، بی‌تا.[؛ ناصر براتی، «بازشناسی مفهوم خانه در زبان فارسی و فرهنگ ایرانی»، خیال، ش 8 (زمستان 1382)؛ تیتوس بورکهارت، مبانی هنر اسلامی، ترجمه و تدوین امیر نصری، تهران 1386ش؛ همو، هنر مقدس: اصول و روشها، ترجمه جلال ستاری، تهران 1381ش؛ احمد بهشتی، خانواده در قرآن، قم 1386ش؛ هیدنبو جینایی، «جهان کوچک خانواده پیرامون حیاط»، در شهرنشینی در اسلام ]گزارش همایش بین‌المللی شهرنشینی در اسلام (28ـ22 اکتبر 1989)[، ]برگزارکننده[: مرکز مطالعات فرهنگی خاورمیانه‌ای توکیو، ترجمه مهدی افشار، ج 2، تهران: دفتر پژوهشهای فرهنگی، 1386ش؛ اکبر حاجی‌ابراهیم زرگر، راهنمای معماری مسجد، تهران 1386ش؛محسن حکیم، مستمسک‌العروة‌الوثقی، چاپ افست قم 1404؛ خالد عزب، تراث العمارة الاسلامیة، قاهره ] 2003[؛ حسین‌بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سیدکیلانی، تهران ?]1332ش[؛ ایماس رَپوپورت، «خاستگاههای فرهنگی معماری»، ترجمه صدف آل‌رسول و افرا بانک، خیال، ش 8 (زمستان 1382)؛ وهبه مصطفی زحیلی، الفقه‌الاسلامی و ادلته، دمشق 1418/1997؛ عبدالحسین شرف‌الدین، موسوعة‌الامام السید عبدالحسین شرف‌الدین، بیروت 1427/2006؛ محمدبن ابرهیم صدرالدین شیرازی (ملاصدرا)، الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، تهران 1337ش، چاپ افست قم ]بی‌تا.[؛ حسن‌بن یوسف علامه حلّی، قواعد الاحکام، قم 1413ـ1419؛ محمدمنصور فلامکی، فارابی و سیر شهروندی در ایران، ]تهران [1367ش؛ اصغر قائدان، تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، تهران 1386ش؛ کلینی؛ مجلسی؛ مصطفی‌بن حموش، جوهر التمدن الاسلامی: دراسات فی فقه العمران، بیروت 2006؛ غلامحسین معماریان، سیری در مبانی نظری معماری، تهران 1387ش؛ رحیم نوبهار، سیمای مسجد، ج 1، قم 1373ش؛ کریستیان نوربرگ ـ شولتس، مفهوم سکونت: به سوی معماری تمثیلی، ترجمه محمود امیر یاراحمدی، تهران 1381ش؛ مارتین هایدگر، شعر زبان و اندیشه رهایی: هفت مقاله، ترجمه عباس منوچهری، تهران 1381ش؛Nader Ardalan and Laleh Bakhtiar, The sense of unity: the Sufi tradition in Persian architecture, Chicago 1975; Oleg Grabar, The formation of Islamic art, New Haven 1973; Robert Hillenbrand, Islamic architecture: form, , Edinburgh 1994; Hisham function and meaning Mortada, Traditional Islamic principles of built environment, London 2003; Guy T. Petherbridge, "Vernacular architecture: the house and society", in Architecture of the Islamic Traditional houses in Baghdad, Horsham, Engl. 1982.
نظر شما
مولفان
گروه
رده موضوعی
جلد 15
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده