خانم (خانیم/ خانوم)، واژهای احترامآمیز برای همسران و دختران شاهان و شاهزادگان که بعدها برای همه زنان بهکار رفته است. اصل این واژه ترکی است. واژه خانم، بنابر مشهور، مؤنثِ واژه خان است (شاردن، ج 6، ص 14؛ سامی، ذیل واژه؛ پاکالین، ذیل "Hanim"). اما پیشینه کاربرد واژه خان به قرن چهارم میلادی میرسد (رجوع کنید به خان*)، در حالیکه سابقه کاربرد واژه خانم، دستکم در منابع موجود، از دوره تیموری فراتر نمیرود.ظاهراً قدیمترین کتابِ حاوی این عنوان، ظفرنامه نظامالدین شامی است که در سالهای نخستین قرن نهم تألیف شده است. مؤلف در این کتاب، چند بار از «سرای ملک خانیم» نام برده است (رجوع کنید به ص 95، 126، 129، 136، 157). کلاویخو نیز ــ که دربار تیمور را دیده ــ درباره همسران تیمور، عباراتی شبیه به این تعبیر دارد. به گفته کلاویخو (ص 217، 243، 258ـ261)، زنِ بزرگ و اولِ تیمور را خانم بزرگ، و گاه مطلقِ «خانم»، و همسر دوم او را خانم کوچک میخواندند. خواندمیر (متوفی ح 941) نیز در کتاب تاریخ حبیبالسیر (ج 4، ص 167)، نام دختر سلطان ابوسعید گورکان را خانمبیگم ذکر کرده است. در تاریخ رشیدی، اثر حیدرمیرزا دوغلات (متوفی 957)، نیز از زنان عالیمقام با لقب خانیم یاد شده است، همچون خدیجهسلطان خانیم، مهرنگار خانیم، سلطاننگار خانیم، و دولتسلطان خانیم (رجوع کنید به ص 243، 251، 471، 550، 652). در میان آثار نوشته شده به زبانِ ترکی حاوی این عنوان، قدیمترین اثر، ظاهراً بابرنامه ظهیرالدین بابر (متوفی 937) است. در این کتاب در ادامه نام مادران و دختران و همسران شاهان و شاهزادگانِ بابری، عنوان خانم آمده که از جمله آنها قُتْلُقنگارخانیم، دومین دختر یونسخان و مادر ظهیرالدین بابر، است (رجوع کنید به بابر، ج1، ص40ـ41، 242، 313؛ برای موارد دیگری از کاربرد لقب خانم برای زنان اشراف در هند رجوع کنید به جهانگیر، ص20، 319؛ خافیخان نظامالملکی، ج2، ص98؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، ج 1، ص 487).همزمان، در ایرانِ عصر صفوی نیز واژه خانم با همین دلالتها رواج داشته است. از معروفترین این خانمها، پریخان خانم* بود که عنوان خان و خانم را یکجا داشت. با این همه، ظاهراً در میان صفویان، بیش از خانم، عنوان بیگم کاربرد داشته است، چنانکه از میان هشت دختر شاهطهماسب اول، به جز دو تن که عنوانشان خانم بود، بقیه عنوان بیگم داشتند (رجوع کنید به اسکندرمنشی، ج 1، ص 111، 119ـ120، 135ـ136؛ نیز رجوع کنید به بیگ و بیگم*).شاردن از دلالت دیگر واژه خانم نیز خبر داده است. به گفته او (همانجا)، زنان غیرعقدی شاه و نیز زنانِ متصدی مناصب مهم عنوان خانم داشتند. پیترو دلاواله (ج 1، ص 453، 466، 781، 857) نیز از عناوینی چون سلطانخانم، خانمآغا، باجیخانم، و بیگمخانم یاد کرده است. استفاده از واژه خانم، در دوره زندیه و قاجاریه گسترش یافت. نام دختر کریمخان زند، خانم کوچک بود (رجوع کنید به گلستانه، ص 459) و احتمالا همسر او هم به خدیجهخانم معروف بود (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 164). در منابع دوره قاجار نیز، بهویژه در ذکر نامهای زنان فتحعلیشاه قاجار، از دهها زن یاد شده که خانم جزء نام یا لقبشان بوده است، از جمله بیگمخانم، خانم کوچک، خانمخانمان، خانمباجی، و خانجان خانم (برای نمونه رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ج 3، ص 47؛ احمدمیرزا قاجار، ص 28ـ 29، 36، 84، 175، 187، 192). استفاده بسیار گسترده از لقب خانم در دوره قاجار موجب شد که این لقب به همسران شاهان یا خانان منحصر نشود و عمدتاً به منزله لفظی احترامآمیز برای بانوان، حتی گاه بانوان طبقات عادی جامعه، به کار رود (رجوع کنید به فروغالدوله قاجار، ص 157، 178، 198؛ معیرالممالک، ص 96، 105). از آن دوره تاکنون این کاربرد همچنان رواج داشته است. در ادبیاتِ عامیانه فارسی، واژه خانم و برخی ترکیبات آن، کاربردهای مبتذلی نیز یافته است (رجوع کنید به زندمقدم، ص 248ـ279).در حوزه جغرافیایی عثمانی هم عنوان خانم معمول بود. در دوره عثمانیان، صرفنظر از اوایل این حکومت که عنوان خاتون برای دختران و نوههای دختریِ سلطان بهکار میرفت، از دوره سلطانمحمد فاتح (حک : 855ـ886) به بعد، عنوان «خانمسلطان» معمول شد. در رأس «خانم سلطان»های مقیم قصر، مقامِ «کدخدایی خانمسلطان» قرار داشت که، بهعنوان وظیفه جانبی، به یکی از رجال دولتی تفویض میشد. در میان عثمانیان هم، مانند ایران، گاه «خانم» نام خاص برخی بانوان وابسته به دستگاه سلطنت هم بود (رجوع کنید به اعتمادالسلطنه، ج 1، ص 98، ج 3، ص 19؛ د.ا.د.ترک، ذیل "Hanim Sultan").از اوایل قرن دوازدهم از این لقب در کشورهای عربی نیز برای بانوان محترم استفاده میشده است (مثلا در 1181 رجوع کنید به مصطفی برکات، ص 262؛ برای موارد دیگر رجوع کنید به همان، ص 334ـ335) و هنوز در برخی از کشورهای عربی لقبی احترامآمیز برای زنان است (رجوع کنید به معلوف، ص 38؛ خطیب، ص 158).علاوه بر لقب خانم و القاب دیگری چون بانو*، آغا (رجوع کنید به آقا*)، بیبی/ بیبیخانم*، و بیگم، لقب ست/ ستی نیـز ــ که ظاهـراً مخفف سَیِّدَتی اسـت (رجوع کنید به شـاد؛ دهخـدا، ذیل «ستی»)ــ در برخی مناطق جهان اسلام برای زنان بهکار میرفته است، چه به صورت مستقل و چه به صورت ترکیباتی چون مَهْسَتی، ستیالنساء، و ستیالنساءخانم/ بیگم (رجوع کنید به نظامی، ص 11، بیت 237؛ عطار، ص 232ـ233؛ مولوی، ج 2، دفتر3، بیت 1323؛ حافظ ابرو، ج 1، ص 66، 72؛ لاهوری، ج 1، حصه 1، ص 403، 408؛ اعتمادالسلطنه، ج 2، ص 73ـ74، ج 3، ص 103؛ تونجی، ص 101ـ102؛ مصطفی برکات، ص 338).منابع: احمدمیرزا قاجار، تاریخ عضدی، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران 1376ش؛ اسکندرمنشی؛ محمدحسنبن علی اعتمادالسلطنه، خیرات حسان، چاپ سنگی ]تهران[ 1304ـ1307؛ بابر، امپراتور هند، بابرنامه، چاپ مانوایزی نیتک، کیوتو 1995ـ1996؛ محمد تونجی، معجم اعلامالنساء، بیروت 2001؛ جهانگیر، امپراتور هند، جهانگیرنامه ]یا[ توزک جهانگیری، چاپ محمدهاشم، تهران 1359ش؛ عبداللّهبن لطفاللّه حافظابرو، زبدةالتواریخ، چاپ کمال حاجسیدجوادی، تهران 1380ش؛ محمد حیدربن محمدحسین حیدرمیرزادوغلات، تاریخ رشیدی، چاپ عباسقلی غفاریفرد، تهران 1383ش؛ محمدهاشم خافیخان نظامالملکی، منتخباللباب، ج 2، چاپ کبیرالدین احمد، کلکته 1874؛ مصطفی عبدالکریم خطیب، معجم المصطلحات و الالقاب التاریخیة، بیروت 1417/1997؛ خواندمیر؛ پیترو دلاواله، سفرنامهی پیترو دلاواله، ترجمه محمود بهفروزی، تهران 1380ش؛ دهخدا؛ محمود زندمقدم، «روسبیخانهی شهر» اندیشه و هنر، سال 7، ش 2 (شهریور و مهر 1351)؛ شمسالدین خالد سامی، قاموس ترکی، چاپ احمد جودت، استانبول 1317؛ محمدپادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363ش؛ صمصامالدوله شاهنوازخان، مآثرالامرا، کلکته 1888ـ1891؛ محمدبن ابراهیم عطار، الهینامه، چاپ هلموت ریتر، استانبول 1940، چاپ افست تهران 1368ش؛ فروغالدوله قاجار، نامههای فروغالدوله، مشهور به ملکه ایران (دختر ناصرالدین شاه همسر ظهیرالدوله)، چاپ ایرج افشار، تهران 1383ش؛ روی گونثالث. کلاویخو، سفرنامه کلاویخو، ترجمه مسعود رجبنیا، تهران 1344ش؛ ابوالحسنبن محمد امین گلستانه، مجملالتواریخ، چاپ مدرس رضوی، تهران 1356ش؛ عبدالحمید لاهوری، بادشاهنامه، چاپ کبیرالدین احمد و عبدالرحیم، کلکته 1867ـ1868؛ مصطفی برکات، الالقاب و الوظائف العثمانیة : دراسة فی تطور الالقاب و الوظائف منذالفتح العثمانی لمصر حتیالغاء الخلافة العثمانیة (من خلال الآثار و الوثائق و المخطوطات)، 1517ـ1924م، قاهره 2000؛ امین فهد معلوف، «الکریم و الفتی و السید»، المقتطف، ج 85، ش 1 (19 ربیعالاول 1353)؛ دوستعلی معیرالممالک، وقایعالزمان (خاطرات شکاریه)، چاپ خدیجه نظام مافی، تهران 1361ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1363ش؛ نظامالدین شامی، ظفرنامه، چاپ پناهیسمنانی، تهران 1363ش؛ الیاسبن یوسف نظامی، خسرو و شیرین، چاپ برات زنجانی، تهران 1376ش؛Jean Chardin, Voyages du chevalier Chardin en Perse et autres lieux de l'Orient, new ed. by L. Langles, Paris 1811; Mehmet Zeki Pakalin, Osmanli tarih deyimleri ve terimteri sozlugu, Istanbul 1971-1972; TDVI(A, s.v. "Hanim Sultan"; (by Filiz C. Karaca).