خاکساریه، فرقهای از درویشان شیعیمذهب ایرانی. این فرقه در عهد قاجار، خاصه پس از سفر یکی از قلندران جلالیه (رجوع کنید به جلالالدین حسین بخاری*) هند به نام غلامعلیشاه به ایران، مشهور شد و ظاهراً تا پیش از آن، طریق آنان همان طریقه حیدریه* بوده است. در واقع، غلامعلیشاه گروهی از حیدریان ایران را با جلالیه هند مرتبط ساخت (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، مقدمه افشاری، ص چهلویک ـ چهلودو؛ زرینکوب، ص 375ـ376). معلوم نیست که غلامعلیشاه در چه تاریخی به ایران آمد (رجوع کنید به مدرسیعالم، 1338ش، ص 3). عبدالکریم مدرسیعالم، از مشایخ خاکساریه، در سفرنامه خود به نام تحفه درویش (ج 1، ص 114) گفته است که غلامعلیشاه متولد قندهار و مدفون در همانجاست و در 1300 این طریقه را در ایران رواج داد. او در جای دیگر همین سفرنامه (ج 2، ص 23)، تاریخ سفر غلامعلیشاه به ایران را 1320 ذکر کرده است، اما درستی سخنان وی معلوم نیست. به نظر میرسد که پیش از سفر غلامعلیشاه به ایران نیز جلالیه در ایران شناخته شده بودهاند (رجوع کنید به معصومعلیشاه، ج 3، ص 171ـ172).معصومعلیشاه نویسنده طرائقالحقائق (ج 3، ص 533) درباره وجه تسمیه خاکسار گفته است که اصل خاکساران از طایفهای هندوست که برخی مرتاضان آنها بیلباس در خاک مینشینند و خاک نرم سوده بر بدن میریزند. سخن او مشکوک اما قابل تأمل است. رسالههای خاکساریه دلالت بر آن دارد که آنان اعقاب قلندران حیدری و نیز متأثر از جلالیهاند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، همان مقدمه، ص چهل ـ چهلدو؛ نیز رجوع کنید به حیدریه*). شاهزاده و بانو، یکی از قصههایی که ظاهراً در بین سدههای یازدهمودوازدهم در هند نوشته شدهاست، نشان میدهد که برخی از قلندران جامه خاکستری میپوشیدند و بر چهره خود خاکستر میمالیدند و آیین آنان خاکساری نامیده میشد (رجوع کنید به گ 94، 103ـ105). شاید منشأ تسمیه خاکساریه چنین رسم و آیینی بوده باشد. امروزه از واژه خاکسار، اغراق در فروتنی استنباط میشود. خاکساران امروزی سلسله خودرا خاکسار جلالیِ ابوترابی معرفی میکنند(رجوع کنید به منجمی، ص 21، 49، 51). آنان با ذکر واژه ابوتراب ظاهراً نوعی ارتباط بین نام سلسله خود و کنیه علی علیهالسلام ایجاد کردهاند.خاکساریه مانند حیدریه سرسلسله خود را شخصی به نام سید جلالالدین حیدر معرفی کردهاند (مدرسیعالم، 1338ش، ص 111ـ112؛ زرینکوب، ص 376) و رسالهای نیز به او نسبت دادهاند که در آن، اعتقادات و آداب خاکساریه شرح داده شده است (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، ص 171ـ186). آنان بر خلاف حیدریه عهد صفوی که مقصودشان از سیدجلالالدین حیدر همان قطبالدین حیدر تونی بود (رجوع کنید به آیین قلندری، ص 183؛ نیز رجوع کنید به حیدریه*)، به درستی نمیدانند که سید جلالالدین حیدر کیست و برخی از رسالههای آنان نشان میدهد که او را همان سید جلال بخاری (متوفی 690)، از صوفیان سهروردی هند و پیشوای طریقه جلالیه، میپندارند (رجوع کنید به آیین قلندری، ص 292ـ293). بههرحال، تأثیرپذیری خاکساران از جلالیه هند قطعی است و ذکر نامهایی نظیر لعل شهباز قلندر و فریدالدینِ گنجشکر*، از صوفیان مشهور هند در قرن هفتم، در آثار آنان (رجوع کنید به همان، ص 280، 324؛ گراملیش، ج 3، ص 104) و نیز نامهایی هندی مانند میاخاکی و نورنهال در شجرهنامه آنان (رجوع کنید به آیین قلندری، ص 300ـ302) نشانه تأثرشان از طریقههای هندی است. همچنین آنان، مانند طریقههای دراویش هندی، به چهارده خانواده صوفیان اعتقاد دارند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، ص 205ـ218). بعضی از اعتقادات آنان نیز به اهل حق* شبیه است (زرینکوب، ص 377)، از جمله اعتقاد به افسانه هفتتنان و چهلتنان که آنان را اشخاصی مقدّس و ملکوتی میدانند (رجوع کنید به مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، ص 183ـ185؛ آیین قلندری، ص 305؛ گراملیش، ج 3، ص 85). خاکساریه سلسله خود را به سلمان فارسی* منسوب میدارند و سلمان را سلطان محمود پاتیلی/ پاطلی مینامند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، ص 208؛ آیین قلندری، ص 278، 289، 300، 314؛ گراملیش، ج 3، ص 85، 109). انتساب آنان به سلمان فارسی یادآور انتساب اهل فتوت به اوست (رجوع کنید به فتوت*) و نشانههایی از فتوت در آیین خاکساریه باقیمانده است (رجوع کنید به زرینکوب، همانجا؛ فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، همان مقدمه، ص چهلوسه ـ چهلوپنج، نیز رجوع کنید به ص 219ـ220).سلسله مراتب سلوک در طریقت خاکساریه عبارت است از: 1) لسان. در این مرحله یکی از پیران، طالب خاکساری را توبه میدهد. طالب غسل میکند و پیر از سر و ابرو و شارب و ریش او موی برمیچیند و طالب در مجلسی خاص تعهد میکند که اصول طریقت را رعایت کند (رجوع کنید به مدرسیعالم، 1338ش، ص 89؛ قس فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، ص 171ـ174). لسان در طریقت خاکسار یادآور قول دادنِ جوانمردانِ قولی در آیین فتوت است (درباره جوانمردان قولی رجوع کنید به ناصری سیواسی، ص 24ـ25). 2) پیاله. در این مرحله در مجلسی خاص چندین درویش به قطار میایستند و با لنگی مشهور به لنگ چهل تن، به همدیگر وصل میشوند و از دست پیر یا قطب، شربتی خاص میگیرند و به نوبت مینوشند (رجوع کنید به مدرسیعالم، 1338ش، همانجا). این رسم نیز یادآور شُرب در آیین فتوت است (رجوع کنید به فتوت*). 3) کسوت. در عهد قاجار ظاهراً بازوی درویشانی را که به این مرحله میرسیدند، با سکهای داغ میکردند تا نشانی برای آنان باشد (رجوع کنید به آیین قلندری، ص 288؛ منجمی، ص 151ـ152). این رسم امروزه منسوخ شده است. 4) گُل سپردن. گویا در گذشته رسمی در دنباله مراسم داغ کردن در مرحله کسوت بوده که در آن، مرید پس از چندین روز داغ خود را به پیر نشان میداده است (رجوع کنید به مدرسیعالم، 1338ش، همانجا؛ منجمی، ص152ـ153). 5) جوزشکستن. در این مرحله، درویش خاکسار نزدِ یکی از پیران اهل حق سرمیسپارد و آن پیر میوهای معطر و جنگلی به نام جوز را در مراسمی خاص با کارد خُرد میکند (رجوع کنید به افشاری، ص 387ـ388). 6) چراغی گرفتن. ظاهراً در این مرحله طی مراسمی خاص، مرید چراغی که چند شمع روشن داشت از پیر میگرفت (رجوع کنید به مدرسیعالم، 1338ش، همانجا؛ منجمی، ص 154ـ155). 7) ارشاد. در این مرحله، مرید لُنگی خاص از پیر میگیرد (رجوع کنید به مدرسیعالم، 1338ش، ص 69). برای همین در رسالههای آنان به جای سَنَد خرقه از لنگ و جاری شدن لنگ سخن گفته شده است (رجوع کنید به آیین قلندری، ص 301ـ 303). با وجود رسم ارشاد در این طریقت، خاکساریه را جزو طریقههای بیسلسله محسوب کردهاند (زرینکوب، ص 378).خاکساران عهد قاجار که مردم آنان را درویشان گُل مولا مینامیدند، با نقل قصه در معابر، یا دعانویسی یا روضهخوانی در تکیهها و مساجد از مردم پول میگرفتند (رجوع کنید به آلمانی، ص 175ـ176) و شبهای جمعه به پَرسه/ پارسه میرفتند. به این ترتیب که کشکول به دست در کوچهها و بازارها راه میرفتند و در منقبت علی علیهالسلام با صدای رسا شعر میخواندند و رهگذران و کسبه به دلخواه خود پول یا خوراکی در کشکولشان میگذاشتند. آنان نیز آنچه را از پرسه به دست میآوردند، به پیران خود تقدیم میکردند (مدرسیعالم، بیوگرافی هزار درویش، ص 96؛ همو، تحفه درویش، ج 1، ص 75، 114). گاه در گوشه مسجد یا حَرَم امامزادهای معتکف میشدند و هنگام سحر و غروب آفتاب در مدح علی علیهالسلام شعر میخواندند و این رسم را «طلب نشستن» میگفتند (آیین قلندری، ص 290). در اواخر هر سال نیز با نزدیک شدن نوروز، بر در خانه اعیان و اشراف چادر میزدند و چند روزی را در چادر به سر میبردند و شعر میخواندند و دعا میکردند تا صاحب آن خانه به آنان پولی میداد و چادر خود را جمع میکردند (آلمانی، ص 174ـ175). در روزهای عاشورا و تاسوعا در بین مردم سقایی میکردند و نوحه میخواندند (پرتوبیضائی، ص 23ـ25). هرکدام از درویشان خاکسار از مرشد خود رسالهای دستنوشته میگرفتند و موظف بودند آن را به همراه داشته باشند. از طرف قطب خاکساریه در هر شهری نقیبی حضور داشت که اجازه داشت از درویشان دورهگرد رسالههایشان را مطالبه کند و اگر درویشی رساله نداشت یا به پرسشهای نقیب پاسخ درست نمیداد، نقیب او را از کسوت درویشی خلع میکرد (رجوع کنید به مدرسیعالم، بیوگرافی هزار درویش، ص 59ـ60).رسالههای خاکساریه جُنگی از مطالب منثور و منظوم درباره آداب، از جمله گلبانگ بستن و دیگجوش دادن، و مراحل سلوک آنان و نیز جامهها و ابزارهای خاص آنان است، نظیر خرقه، تاج (کلاهنمدی درویشان)، کشکول، رشته (میانبند خاص خاکساران)، کفنی (پیراهن سفید و بلند آنان)، تختهپوست، عصا و سنگ قناعت (سنگی که بر شکم میبستند). برخی از رسالههای آنان نیز درباره صنف دلاک و سلمانی است (مثلا رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، ص 73ـ101) که خاکساران توجه خاص به این صنف داشتهاند.خاکساریه به سه گروهِ غلامعلیشاهی، معصومعلیشاهی و نورائی تقسیم میشدهاند (مدرسیعالم، 1337ش، ج 1، ص 119، ج 2، ص 24). دستهای دیگر از درویشان عهد قاجار هم جزء سلسله خاکساریه محسوب میشدند و به عجم شهرت داشتند (رجوع کنید به ادامه مقاله). آنان پس از طی مراحل سلوک در طریقت خود، به خاکساریه میپیوستند و گروههای دیگر خاکسار آنان را پستتر از خود و خدمتگزار و فرّاش خود میشمردند (مدرسیعالم، 1338ش، ص 68؛ زریری، ص375؛ محجوب، شهریور 1337، ص 533).امروزه از سه گروه خاکساران، بیش از همه گروه غلامعلی شاهی و شمار اندکی از گروه معصومعلیشاهی در ایران باقی ماندهاند که بیشتر در تهران، مشهد، شیراز، کرمانشاه و اهواز سکونت دارند. قطب نامدار خاکسارانِ غلامعلیشاهی در اواخر عهد قاجار و اوایل دوره پهلوی بهارعلیشاه یزدی (متوفی 1355) و قطب پیش از او، قطارعلیشاه (متوفی 1308) بود. پس از فوت بهارعلیشاه که در نجف ساکن بود و در عراق و ایران مریدان بسیار داشت، حاج مطهرعلیشاه جانشین او شد (مدرسیعالم، 1338ش، ص 47؛ منجمی، ص 42، 44). حاج مطهرعلیشاه (متوفی 1361ش) که بیش از صد سال زیست، به اصلاحاتی در طریق خاکساریه پرداخت (رجوع کنید به منجمی، ص 48) و با آنکه صاحب خانقاههایی در کوفه و مشهد نیز بود، مرکز این سلسله را تهران قرار داد. او در دروازه دولت تهران در جوار جایگاه حاجب شیرازی*، درویش شاعر، خانقاهی بنا کرد که همچنان باقی است. حاج مطهرعلیشاه بنابه وصیتش، در لاهیجان در جوار مقبره شیخ زاهد گیلانی* (متوفی 700)، در باغچهای متعلق به خاکساریه به خاک سپرده شد (مدرسیعالم، 1337ش، ج 1، ص 52؛ منجمی، ص 49؛ اقتداری، ص 280).فرقه عَجَم. درویشان عجم زیرشاخهای از خاکساریه بودند و پس از طی مراحل طریقت خود، به خاکساری مشرف میشدند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، ص 232 و برای تفصیل بیشتر درباره آداب و مراحل سلوک فرقه عجم رجوع کنید به همان، ص 255ـ279). بااینحال، رساله وسیلةالنجاة که از یکی از درویشان عجم عهد قاجار بهجامانده است، نشان میدهد که برخی از درویشان عجم با خاکساریه اختلاف داشتند و خود را فرقهای مستقل میدانستند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، ص 231، 282ـ283، پانویس 6). فرقه عجم پیشهور بودند و خود را هفده سلسله میدانستند و مقصودشان هفده صنف بود که عبارت بودند از: درویش، روضهخوان، چاووش، سقا، بابا، پهلوان، بوجار، شاطر، مُکاری، قصاب، نعلبند، شبرو، شاطر جلودار، پارهدوز، غسال، سلمانی و قهوهچی (محجوب، آبان 1337، ص 631). این اصناف در نوشتههای درویشان عجم متفاوت ذکر شدهاند (رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، ص 231ـ232). فرقه عجم در نقالی تبحر داشتند و شبهای ماه رمضان در قهوهخانهها مراسم مشاعرهای به نام سخنوری اجرا میکردند (محجوب، شهریور 1337، ص 532). مراسم تشرف به آیین درویشان عجم «لسان دادن» نام داشته است (برای شرح آن رجوع کنید به فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه، ص 256ـ258). درویشان عجم به هر یک از مراتب سلوک (کودک ابدالی، غزاوت، مُفِرد ابدالی، درویش اختیاری، علمداری، دست نقیب، نقیبی) که میرسیدند، از پیر خود پروانه یا اجازه نامهای به نام مُجَلّا همراه با ابزارها و جامههایی خاص به نام وصله دریافت میکردند (رجوع کنید به همان، ص262ـ276) و مشایخ خود را مانند حیدریه عهد صفوی، بابا مینامیدند (همان، ص 266، پانویس 5؛ نیز رجوع کنید به بابا*).منابع: هانری رنه د آلمانی، سفرنامه از خراسان تا بختیاری، ترجمه علیمحمد فرهوشی، تهران 1335ش؛ آیینقلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، 1374ش؛ مهران افشاری، «اهلحق»، چیستا، سال 9، ش 4 (دی 1370)؛ احمد اقتداری، «حاج مطهر علیشاه خاکسار»، آینده، سال 9، ش 3و4 (خرداد و تیر 1362)؛ حسین پرتو بیضایی، تاریخ ورزش باستانی ایران: زورخانه، ]تهران [1337ش؛ عباس زریری، داستان رستم و سهراب: روایت نقالان، ویرایش جلیل دوستخواه، تهران 1369ش؛ عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، تهران 1363ش؛ شاهزاده و بانو، نسخه خطی کتابخانه (ش 1) مجلس شورای اسلامی، ش 7840؛ فتوّتنامهها و رسائل خاکساریّه: سی رساله، چاپ مهران افشاری، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1382ش؛ مجموعه رسائل و اشعار اهل حق، با اصلاح و. ایوانف، بمبئی: انجمن اسماعیلی، 1950؛ محمدجعفر محجوب، «سخنوری»، سخن، دوره 9، ش 6 (شهریور 1337)، ش 7 (آبان 1337)؛ عبدالکریم مدرسی عالم، بیوگرافی هزار درویش، یا، حدیقةالعرفاء، ]بیجا، بیتا.[؛ همو، تحفه درویش، تهران 1337ش؛ همو، گنجینه اولیاء، یا، آئینه عرفا، تهران 1338ش؛ محمدمعصومبن زینالعابدین معصومعلیشاه، طرائقالحقائق، چاپ محمد جعفر محجوب، تهران 1339ـ1345ش؛ حسین منجمی، مبانی سلوک در سلسله خاکسار جلالی و تصوف، تهران 1379ش؛ ناصری سیواسی، فتوتنامه مولانا ناصری، چاپ فرانتس تشنر، لایپزیگ 1944؛Richard Gramlich, Die schiitischen Derwischorden Persiens, Wiesbaden 1965-1981.