حیدریّه، دو فرقه از قلندریه، یکی منسوب به قطبالدین حیدر زاوهای (متوفی ح 618)، و دیگری منسوب به میرقطبالدین حیدر تونی (متوفی 830). احوال این دو فرقه در برخی منابع کهن (رجوع کنید به زرینکوب، ص 367ـ369) و معاصر (مثلا دهخدا؛ دایرةالمعارف فارسی، ذیل «حیدری»، که با مراجعه به این دو منبع، دیگر محققان نیز دچار اشتباه شدهاند؛ شیبی، ج 1، ص 549) خلط شده است.1) پیروان قطبالدین حیدر زاوهای، مدفون در تربت حیدریه، از قرن ششم تا نهم با عنوان حیدری در ایران و هند و آسیای صغیر پراکنده بودند. به گفته زکریا قزوینی (متوفی 682؛ ص 256)، جمعی از حیدریان، از ترکان ممالیک، جامه پشمین میپوشیدند و پابرهنه راه میرفتند (قس نظامی باخرزی، ص 106، که به برهنگی سر و پای قلندریه* اشاره کرده است). یکی از خلفای قطبالدین حیدر به نام حاجی مبارک حیدری، که معاصر جلالالدین محمد بلخی (متوفی 672) بود، در آناطولی میزیست (افلاکی، ج 1، ص 215، 467). حکایتی از افلاکی در مناقبالعارفین (ج 1، ص 468) تواضع او را در برابر مولانا و لطف و محبت مولانا را در حق وی نشان میدهد. به گفته ابنبطوطه (متوفی 779؛ ج 1، ص 394)، حیدریه حلقههای آهنین در دست و گردن و گوشهای خود میکردند و حتی بر اندام نرینه خود حلقه میگذاشتند تا از وسوسه زناشویی پرهیز کنند (قس حسن دهلوی، ص 23؛ نیز رجوع کنید به آیین قلندری، مقدمه افشاری، ص 34ـ35، 67، درباره پرهیز قلندران از زن). حیدریه در خراسان به استعمال حشیش شهرت داشتند و آن را در اطراف زاویه خود میکاشتند و میخوردند (مَقریزی، ج 3، ص 205ـ207؛ نیز رجوع کنید به «بنگ»*). در قرن هشتم بهگفته حمداللّه مستوفی (ص 154) و در قرن نهم بهنوشته دولتشاه سمرقندی (ص 192)، این فرقه مشهور بودهاند (نیز رجوع کنید به «قطبالدین حیدر*»).2) پیروان میرقطبالدین حیدر تونی از سده هشتم تا سیزدهم در ایران مشهور بودند. به گفته ابنکربلائی (ج 1، ص 467)، کمتر کسی از قلندریه به شهرت میرحیدر تونی رسیده است. او زاده و پرورده باکوی شروان و از مجذوبان بود. بسیار سفر میکرد و در هر سرزمینی تکیهای میساخت و یکی از پیروان خود را در آنجا ساکن میکرد. در عهد قرایوسف (حک: 792ـ 823) و پسرش اسکندر (حک: 823ـ841) در تبریز میزیست و اسکندر به او توجه خاص داشت. حیدر تونی در 830 درگذشت و در تکیه خود در تبریز دفن گردید (همان، ج 1، ص 467ـ468؛ شوشتری، ج 2، ص 51). به گفته نوراللّه شوشتری (همانجا)، نسب او به امام کاظم علیهالسلام میرسید (قس آیینقلندری، ص183ـ184). مریدانوی شیعه دوازدهامامی بودند (شوشتری، ج 1، ص 82).حیدریه دوران صفوی سرسلسله خود را سلطان سیدجلالالدین حیدرتونی مینامیدند (رجوع کنید به آیین قلندری، ص 82، 100، 170، 183). اخلاف آنان، یعنی خاکساریه*، هم سرسلسله خود را سیدجلالالدین حیدر میدانند. زرینکوب (ص 376) گوید که این نام بر ساخته است از نام سید جلالالدین حسین معروف به جلال ثانی (متوفی 785) پیرجلالیه و سید قطبالدین حیدر علوی که ابنبطوطه در اُچ و در مقبره سیدجلالالدین بخاری* با او ملاقات داشت (رجوع کنید به ابنبطوطه، ج 2، ص 414)، اما براساس رسالههای قلندری عهد صفوی، مقصود از این نام همان میر قطبالدین حیدرتونی است (رجوع کنید به آیین قلندری، ص 170، 183)، چنانکه سند سلسله سیدجلالالدین حیدر هم در نوشتههای حیدریه دوران صفوی (رجوع کنید به همان، ص 170ـ184) کمابیش به آنچه در روضاتالجنان ابنکربلائی (ج 1، ص 468) درباره سند سلسله میرقطبالدین حیدر آمده، شبیه است. گفتنی است که سید سلطان جلالالدین حیدر نام یکی از نوادگان جلالالدین بخاری نیز بوده که در 1016 درگذشته است (غلامسرور لاهوری، ج 2، ص 93)، اما حیدریه ظاهراً هیچ ارتباطی با او و طریقهاش نداشتهاند. به نظر میرسد حیدریه چون قطبالدین حیدر زاوهای را ــ که احتمالا سنّیمذهب بودــ میشناختند (رجوع کنید به آیین قلندری، ص 99، پانویس 3، ص 103ـ106، که نام او از نام قطبالدین حیدر تونی تفکیک شده است) و نام سرسلسله آنان بسیار شبیه به نام او بود، برای تفکیک آنان، پیشوای خود را جلالالدین حیدر تونی مینامیدند (رجوع کنید به همان، ص 170، 183).حیدریه در دوران صفوی بسیار فعال بودند. مشایخ آنان لقب «بابا» داشتند (رجوع کنید به نصرآبادی، ص 430)، چنانکه میرقطبالدین حیدر هم در تبریز به «بابا حیدر» مشهور بود (ابنکربلائی، ج 1، ص 467). باباییِ تکیه حیدریه، که گاه «حیدریخانه» نامیده میشد، از مناصب عهد صفوی بود و از جانب شاه اعطا میشد (رجوع کنید به نصرآبادی، ص 206، 430). این گروه با پیروان شاه نعمتاللّه ولی*، مشهور به نعمتاللهیه، اختلاف و رقابت داشتند (رجوع کنید به حیدری ـ نعمتی*) و مدتها با مناقب خوانی، تعصبهای تولایی و تبرایی را ترویج میکردند (زرینکوب، ص 369). کمپفر، سفرنامهنویس عهد صفوی، درباره آنان میگوید که عمامهای پنج تَرک از پارچه کهنه بر سر داشتند و پوست گوسفند دباغی نشدهای بر پشت خود میانداختند. در دستی چوبدست و در دست دیگر بوق میگرفتند (ص 137). این درست با وضع و هیئت ظاهری خاکساریه عهدقاجار تطبیق میکند (رجوع کنید به خاکساریه*). حیدریه عهد صفوی با اهلِ فتوت در ارتباط بودند (زرینکوب، ص 370). مجموعه رسائلی که از قلندران و درویشان آن دوران باقی است و به احتمال بسیار نوشته حیدریه است، به تأثیر و نفوذ فتوت* در طریقه آنان دلالت دارد، چنانکه بسیاری از مطالب فتوتنامهها ــ نظیر شَدّ (کمربند فتیان) و انواع آن، آیین میانْ بستن و هفده کمربسته و افسانههای آن ــ در رسائل مذکور نیز دیده میشود (رجوع کنید به آیینقلندری، ص 129ـ134). این رسائل اهمیت چارضرب* و سنگ و تیغ و ابزارهای تراش را در فرقه حیدریه (رجوع کنید به همان، ص 141ـ142، 146، 164، 170ـ171) و توجه آنان را به سلمانیان (همان، ص 162ـ163) نشان میدهد و همچنین جامهها و ابزارهای خاص آنان و آداب و اعتقادات و افسانههای مربوط به آنها را شرح میدهد، از جمله پالهنگ، ریسمانی که به کمر و گردن میبستند (رجوع کنید به همان، ص 155ـ156)؛ تاج، کلاه نمدی قلندران (همان، ص 176ـ177)؛ تَنوره، پوستی که قلندران مانند لنگ بر میان میبستند (همان، ص 157ـ159)؛ توغ* (همان، ص 161)؛ جَریده، نیزه کوچک قلندران یا عَلَمِ آنان (همان، ص 160)؛ خرقه* (همان، ص 147، 153)؛ دُرّهای که در گوش میکردند (همان، ص 146)؛ سجاده* (همان، ص 147)؛ کَپَنک؛ و جامه نمدین (همان، ص 180).از سلسله مراتب سلوک در این طریقه چندان آگاه نیستیم، جز آنکه ظاهراً مریدان چهار پیر داشتهاند: پیر توبه، که در آغازِ تشرف به این طریقه، مریدان را توبه میداده و به آنان نصیحت و تلقین میکرده؛ پیر مقراض، که پس از توبه مرید را چارضرب میکرده؛ پیر خرقه، که به مرید خرقه میپوشانده؛ و پیری که میانْبندِ مُفرِدی (از سلسله مقامات حیدریه) بر مرید میبسته است (رجوع کنید به همان، ص 136؛ برای آداب تشرف به آیین آنان رجوع کنید به همان، ص 122ـ123). براساس رسائل قلندران حیدری دوره صفوی، برخی مناصب قلندران عهد صفوی و لابدّ حیدریه، در تکیههایشان عبارت بوده است از: پیرَه (قائم مقام پیر؛ رجوع کنید به همان، ص 175، 178)، چراغچی (همان، ص 175)، خادم، خلیفه (همان، ص 178)، دَگَنَکچی (چماقدار؛ همان، ص 175)، ذاکر (همان، ص 174)، سقّا (همان، ص 175)، شمخالی (نگاهبان حربهای آتشین به نام شمخال؛ همان، ص 174)، کوزهچی (همانجا)، مُفرِد (همان، ص 156) و نقیب (همان، ص 178).اعتقادات شیعی در نوشتههای حیدریه نمودار است. آنان علاوه بر چهارده معصوم در شیعه اثناعشری به چهارده تن از فرزندان برخی ائمه که به گمان آنان در کودکی شهید شدهاند، چهارده معصوم میگفتهاند (رجوع کنید به آیین قلندری، ص 209ـ210)، که به اعتقادات فرقه قزلباش میماند (رجوع کنید به گولپینارلی، ص 174).منابع: آیین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، 1374ش؛ ابنبطوطه، رحلة ابنبطوطة، چاپ محمدعبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابنکربلائی، روضاتالجنان و جناتالجنان، چاپ جعفر سلطانالقرائی، تهران 1344ـ1349ش؛ احمدبن اخیناطور افلاکی، مناقبالعارفین، چاپ تحسین یازیجی، آنکارا 1959ـ1961، چاپ افست تهران 1362ش؛ حسنبن علی حسن دهلوی، فوائد الفؤاد: ملفوظات خواجه نظامالدین اولیاء بدایونی، تصحیح محمدلطیف ملک، چاپ محسن کیانی، تهران 1377ش؛ حمداللّه مستوفی، نزهةالقلوب؛ دایرةالمعارف فارسی، به سرپرستی غلامحسین مصاحب، تهران 1345ـ1374ش؛ دولتشاه سمرقندی، کتاب تذکرةالشعراء، چاپ ادوارد براون، لیدن 1319/1901؛ دهخدا؛ عبدالحسین زرینکوب، جستجو در تصوف ایران، تهران 1363ش؛ نوراللّهبن شریفالدین شوشتری، مجالس المؤمنین، تهران 1354ش؛ کامل مصطفی شیبی، الصلة بین التصوف و التشیع، بیروت 1982؛ غلام سرور لاهوری، خزینةالاصفیا، کانپور 1332/1914؛ زکریابن محمد قزوینی، کتاب آثارالبلاد و اخبارالعباد، چاپ فردیناند ووستنفلد، گوتینگن 1848، چاپ افست ویسبادن 1967؛ انگلبرت کمپفر، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاوس جهانداری، تهران 1360ش؛ عبدالباقی گولپینارلی، «قزلباش»، ترجمه وهاب ولی، فرهنگ، کتاب اول (پاییز 1366)؛ احمدبن علی مَقریزی، کتاب الخطط المقریزیة، ج 3، مصر 1325؛ محمدطاهر نصرآبادی، تذکره نصرآبادی، چاپ احمد مدقّق یزدی، یزد 1378ش؛ عبدالواسعبن جمالالدین نظامی باخرزی، مقامات جامی: گوشههایی از تاریخ فرهنگی و اجتماعی خراسان در عصر تیموریان، چاپ نجیب مایل هروی، تهران 1371ش.