حَمَل، در فارسی برّه، از صورتهای فلکی منطقةالبروج و نخستین برج از بروج دوازدهگانه. در نجوم دوره اسلامی آن را بهصورت گوسفندی شاخدار (قوچ) نیمخفتهای تصور کردهاند که سر را بر گردانده است و به پس مینگرد (رجوع کنید به صوفی، ص 184؛ ابوریحان بیرونی، 1362ش، ص90؛ شهمردانبن ابیالخیر، ص 451؛ نیز رجوع کنید به شکل 1). اعراب این صورت فلکی را با عنوان کَبْشْ (به معنی برّه، گوسفند نر، قوچ) نیز میشناختند که این نام در نجوم دوره اسلامی هم به کار میرفت (رجوع کنید به ابوریحان بیرونی، 1373ـ1375، ج 3، ص 1056؛ کونیچ و اسمارت، ص 18).در اسطورههای یونان باستان، برادر و خواهری به نامهای فریکسوس و هله، فرزندان آتاماس، از ترس نامادری خود برپشت گوسفندی سوار شدند و گریختند. در راه، هله در دریا غرق شد و در پایان سفر، فریکسوس آن گوسفند را برای زئوس قربانی کرد. زئوس هم گوسفند را در آسمان جای داد (رجوع کنید به آلن، ص 75ـ76؛ قس مصفّی، ذیل مادّه). در طول تاریخ، صورت فلکی حمل را با نماد y نشان دادهاند که این نمادی از شاخهای گوسفند آسمانی است (رجوع کنید به آلن، ص 79). یونانیها این صورت فلکی را ĸpioζ و گاهی هم ζAiyokεpw می نامیدند. بعدها رومیها این صورت را ایریز (قوچ) نامیدند که امروزه هم در زبان انگلیسی با این نام شناخته میشود (همان، ص 75).به نظر برخی پژوهشگران، بابلیها در حدود 400ق م دوازده صورت فلکی را در منطقةالبروج تصور کردند که حمل نخستین آنها بود (رجوع کنید به بلک و گرین، ص190). در ایران باستان هم برّه را نخستین برج از بروج دوازدهگانه میدانستند (بندهش، ص 43). در دوره بابلیها نقطه اعتدال بهاری در صورت فلکی حمل قرار داشت (آلن، ص 76) و رسیدن خورشید به این نقطه شاخص آغاز سال خورشیدی بود (رجوع کنید به تحویل*). در بندهش (ص 59) نیز به گذر و فراز رفتن خورشید از نخستین خُرده (درجه) ]برج[ برّه و برابری طول روز و شب و آغاز بهار در این زمان اشاره شده است. این امر در نجوم یونانی نیز مورد توجه بود، چنانکه در روزگار ابرخس (قرن دوم پیش از میلاد)، منجم یونان باستان، ستاره β ـ حمل شاخص جایگاه نقطه اعتدال بهاری بود (رجوع کنید به آلن، ص 81ـ82). به نوشته بطلمیوس (قرن اول و دوم میلادی؛ 1980، ص 59، 61، 201) نیز حمل جایگاه نقطه اعتدال بهاری را نشان میداد. بهسبب حرکت تقدیمی زمین (رجوع کنید به تقدیم اعتدالین*)، نقطه اعتدال بهاری در سال 27ق م از صورت فلکی حمل بهحوت منتقل شد (بکیچ، ص 148) و اکنون در صورت فلکی حوت واقع است (رجوع کنید به حوت*). اخترشناسان دوره اسلامی، و نیز احکامیان و تقویمنویسان سنّتی، تا به امروز عبارت رسیدن خورشید و اجرام دیگر را به رأس یا اول حمل به کار بردهاند (برای نمونه رجوع کنید به قمی، ص 116؛ مسعودی مروزی، 1382ش، ص 138ـ139، 170) که منظور نقطه اعتدال بهاری است، نه ابتدای صورت فلکی حمل (رجوع کنید به تقدیم اعتدالین).بطلمیوس (1984، ص360ـ361)، برای طرح اصلی صورت فلکی حمل، سیزده ستاره برشمرده که قدرهای آنها چنین است: دو تا از قدر سوم، چهار تا از قدر چهارم، شش تا از قدر پنجم و یکی از قدر ششم. وی (همانجا) همچنین پنج ستاره را خارج از طرح صورت دانسته که از آنها دو تا از قدر سوم و چهارم و سه تا از قدر پنجماند.عبدالرحمانبن عمر صوفی، منجم مشهور دوره اسلامی، تعداد ستارگان حمل را مانند بطلمیوس و قدر آنها را با اختلاف اندکی مانند وی ذکر کرده است (رجوع کنید به ص 185). ابوریحان بیرونی (1373ـ 1375، ج3، ص1056ـ1057) در جدول قدر ستارگان، حمل را از دید صوفی و بطلمیوس مقایسه کرده است. نصیرالدین طوسی در ترجمه صورالکواکب صوفی (ص 137)، در ستونی که خود اضافه کرده، ستارگان حمل را از مزاج زهره، مریخ و زحل آورده است. به نوشته صوفی (ص 177ـ180)، ستارگان اولودوم شاخ، سوموچهارم بینی، پنجم گردن، ششموهفتم پشت و ابتدای دنبه، هشتم تا دهم دنبه، یازدهم تا سیزدهم ران و پای گوسفند ]فرضی[ را تشکیل میدهند. در نقشههای امروزی معمولا ستارههای y، β، α 41ـ حمل (به ترتیب ستارههای اول، دوم، چهاردهم و پانزدهم در فهرست بطلمیوس و صوفی) را با خطهایی به هم وصل میکنند و آنها طرح اصلی حمل را تشکیل میدهند (رجوع کنید به مور، ذیل "Aries"؛ نیز رجوع کنید به شکل 2).به نوشته صوفی (ص180) نخستین ستاره خارج از طرح صورت را ناطِح (امروزه αـ حمل) مینامیدند که مهمترین ستاره حمل به شمار میآمد و آن را بر صفحه اسطرلاب رسم میکردند. براساس برخی شواهد، صوفی با دقت بیشتری در قیاس با بطلمیوس، حمل را رصد کرده بوده، چنانکه وی (ص 179، 181) در توصیف ستارگان دهم و ناطح، در کنار هر کدام یک ستاره کمنور مُلاصِق ]= چسبیده به [آنها ذکر کرده که بطلمیوس از آنها یاد نکرده است.در ایران باستان، نخستین منزل از منازل بیستوهفتگانه قمر، با نام پَدیسپَر/ پدیور (پازند)، در آغاز حمل قرار داشت (بندهش، ص 43؛ هنینگ، ص 94).برخی اعراب قدیم، دو ستاره اول و دوم حمل (y، α) را، که در جایگاه شاخ گوسفند قرار دارند، شَرَطین/ شَرَط مینامیدند که منزل اول از منازل بیستوهشتگانه ماه نزد آنها بود (ابنقتیبه، ص 17؛ صوفی، ص 181ـ182). برخی دیگر ستاره نورانیتر این زوج (β)، را به همراه ستاره اول (α) در خارج از طرحِ صورت شرطین مینامیدند (صوفی، همانجا). بعضی هم ستاره کمنور پنجم (ι) را به همراه ستارههای اول و دوم اَشراط میخواندند (ابنقتیبه، همانجا). آنها آگاه بودند که رسیدن خورشید به اشراط ]تقریباً[ مقارن با رسیدن خورشید به رأس حمل و آغاز فصل بهار و برابری ساعت شب و روز است (همان، ص 18). همچنین اعراب قدیم ستارگان هفتم و هشتم (ε، δ) و یازدهمِ
حمل را بُطَین/ بطن مینامیدند که منزل دوم ماه بود (رجوع کنید به صوفی، ص 182؛ برای نظرات دیگر درباره ستارخان بطین رجوع کنید به همان، ص 182ـ183). به نوشته صوفی (ص183)، بطین مصغّر بَطْن (شکم) است، زیرا بطن حمل را، در قیاس با بطن صورت فلکی حوت که بزرگ است، خُرد میشمردند. بعدها نام برخی از ستارگان حمل از عربی به لاتینی ترجمه شدند و با تغییرات یا تحریفهایی به کار رفتند، چنانکه نام ناطح به صورت Elnath، به اشتباه، به ستاره β ـ ثور اطلاق میشد که همچنان به کار میرود (کونیچ و اسمارت، ص 54). در لاتینی نام Hamal(برگرفته از نام عربیِ حمل) فقط به ستاره α - حمل، Sharatan (شرطان) به β و Botein (بطین) به δ اطلاق می شد (همان، ص 18ـ19).در احکام نجوم دوره اسلامی، طبع حمل را گرم و خشک، آتشی (ناری)، نر، روزی (نهاری) و مشرقی میدانستند (رجوع کنید به قمی، ص 39ـ40؛ مسعودی مروزی، 1379ش، ص 31). در احکام نجوم یونانی، حمل خانه مریخ بود. آنان برای ستارگان سر حمل تأثیری مانند مریخ و زحل قائل بودند (رجوع کنید به بطلمیوس، 1980، ص 47، 81). در احکام نجوم دوره اسلامی نیز مطالب مشابهی در این باره ذکر شده است (رجوع کنید به قمی، ص 74؛ مسعودی مروزی، 1379ش، ص 75). در شعر فارسی این صورت فلکی با نام حمل و نامهای فارسی برّه، برّه چرخ، گوسپند چرخ، و باروی برّه آمده است و بیشتر در تعبیرات تغییر فصل، وصف آسمان و بهار، مبالغه در مدح، شکایت و عبرت از روزگار و آرزوی ذبح و بریان شدن به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به انوری، ج 1، ص 357؛ خاقانی، ص 214؛ بهار، ج 1، ص 579). در قصیده رزمی «بهرام یشت» در اوستا (ج 2، ص 116ـ117، 125) نیز بهرام (ایزد پیروزی) در کالبد قوچی جلوه میکند. همچنین گاه برّه و بهرام (مریخ) در کنار هم آمدهاند و برّه، کنایه از آتشکده بهرام بوده است (رجوع کنید به رشیدی، ذیل «آتشکده بهرام») که برگرفته از همان رویکرد احکام نجومی بوده است.در نجوم جدید، صورت فلکی حمل با صورتهای حوت، قِیطُس، ثور، بَرْساوش و مثلث هممرز است. محدوده این صورت فلکی از بُعدِ یک ساعت و 44 دقیقه تا 3 ساعت و 27 دقیقه و مِیل ْ+31 تا ْ+10 است. حمل 28 ستاره درخشانتر از قدر 5ر5 را شامل میشود و در مجموع 07ر1% از مساحت کل کره آسمان را میپوشاند (بکیچ، ص 148) ستاره y ـ حمل از نخستین ستارگان دوتایی واقعی است که در دوران اخیر کشف شده است. در 1075/1664 هوک، اخترشناس انگلیسی، به دوتایی بودن این ستاره پی برد (رجوع کنید به همانجا).منابع: ابنقتیبه، کتابالانواء، حیدرآباد، دکن 1375/1956؛ ابوریحان بیرونی، کتابالتفهیم لاوائل صناعة التنجیم، چاپ جلالالدین همائی، تهران 1362ش؛ همو، کتاب القانون المسعودی، حیدرآباد، دکن 1373ـ1375/ 1954ـ19564 محمدبن محمد(علی) انوری، دیوان، چاپ محمدتقی مدرس رضوی، تهران 1364ش؛ اوستا، یشتها، گزارش پورداوود، چاپ بهرام فرهوشی، تهران 1356ش؛ بندهش، ]گردآوری[ فرنبغ دادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369ش؛ محمدتقی بهار، دیوان، چاپ مهرداد بهار، تهران 1368ش، بدیلبن علی خاقانی، دیوان، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1378ش؛ عبدالرشیدبن عبدالغفور رشیدی، فرهنگ رشیدی، چاپ ذوالفقارعلی مرشدآبادی، کلکته 1872ـ1875؛ شهمردانبن ابیالخیر، روضةالمنجمین، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه ملک، با مقدمه و فهرستها و اصطلاحات نجومی از جلیل اخوان زنجانی، تهران 1368ش؛ عبدالرحمانبن عمر صوفی، کتاب صورالکواکب، چاپ عکسی از نسخه خطی کتابخانه بودلیان، ش 144 Marsh.، فرانکفورت 1406/1986؛ همان: ترجمه صورالکواکب عبدالرحمن صوفی، به قلم نصیرالدین طوسی، چاپ معزالدین مهدوی، تهران 1351ش؛ حسنبن علی قمی، ترجمه المدخل الی علم احکام النجوم: تألیف به سال 365ه ق، از مترجمی ناشناخته، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1375ش؛ محمدبن مسعود مسعودی مروزی، جهان دانش، چاپ جلیل اخوان زنجانی، تهران 1382ش؛ همو، مجمعالاحکام، چاپ علی حصوری، تهران 1379ش؛ ابوالفضل مصفّی، فرهنگ اصطلاحات نجومی، تهران 1366ش؛ والتر برونو هرمان هنینگ، «فصل نجومی بندهش»، ترجمه همایون صنعتیزاده، وقف : میراث جاویدان، سال 4، ش 3 و 4 (پاییز و زمستان 1375)؛Richard Hinckley Allen, Star names: their lore and meaning, New York 1963; Michael E. Bakich, The Cambridge guide to the constellations, Cambridge 1995; Jeremy Black and Anthony Green, Gods, demons and symbols of ancient Mesopotamia, London c1992; Paul Kunitzsch and Tim Smart, Short guide to modern star names and their derivations, Wiesbaden 1986; Patrick Moore, Guide to stars and planets, London 1993; Claudius Ptolemy, Ptolemy's Almagest, translated and annotated by G. J. Toomer, London 1984; idem, Tetrabiblos, edited and translated in to English by F. E. Robbins, London 1980.