چراغ، وسیله تولید روشناییو گرما. اینمقالهمشتملاستبر دو بخش: تاریخچه رواج، ساختو استفادهاز چراغدر جهاناسلام؛ و چراغدر فرهنگعامه ایران.1) تاریخچه رواج، ساختو استفادهاز چراغدر جهاناسلام. واژه چراغدر پهلویو پارتی(مکنزی، ص23؛ بهار، ص167) و سغدی(قریب،ص128) رواجداشتهاستو چوندر زباناوستایینشانیاز آننیستو همچنیندر زبانهایآرامیو سریانیوسیله روشناییرا شراگا گفتهاند (رجوع کنید به مشکور، ج1، ص371)، احتمالاً واژه چراغاز اینزبانها بهپهلویراهیافتهاست(قسبرومند سعید، ص447). در ترکیواژه کندیلدر معنایچراغکاربرد دارد (رجوع کنید به کانار، 1374 ش، ذیل "Kandil" ). طاهری(ص205) سراج(جمعآن: سروجرجوع کنید به زبیدی، ذیل«سرج») را معرّبچراغفارسیدانسته، حالآنکهآننیز احتمالاً مأخوذ از شراگایآرامیاست. در قرآنواژههایسراج(احزاب: 46؛ نوح: 16؛ فرقان: 61؛ نبأ: 13) و مصباح(نور: 35؛ فصّلت: 12) بهمعنایچراغآمدهاست. همچنینواژه مشکاه، کهلغتیحبشیو بهمعنایچراغدانو طاقکوچکاست(جفری، ص266؛ خوری، ص28، یادداشت105؛ طاهری، ص315)، بهمعنایچراغکاربرد داشتهاست(رجوع کنید به نور: 35؛ زبیدی، همانجا). بهنوعیچراغآویختهاز سقفیا ستوننیز در هر سهزبانقندیل*میگویند، ضمنآنکهدر دورههایمتأخر، بهویژهدر سده سیزدهمو اوایلسده چهاردهم، واژه لامپو لامپا در فارسی(رجوع کنید به دهخدا، ذیل«لامپ») و لَمْبَهدر عربی(ور، ذیل«لمبه») و لامبا در ترکی(کانار، 1993، ذیلواژه) نیز رایجگردید کهاز لمپسیونانیاست (لیدلو اسکات، ذیل("(((((ç" ).پساز توسعه قلمرو اسلامی، مسلمانانمناطقمختلفبا اشکالمتنوعیاز چراغها آشنا شدند (حمودیو توتونچی، ص148) و شیوهها و مواد مورد استفادهدر ساختچراغها بهسرعتتحولیافتهر چند شیوههایابتداییساختچراغاز سفال، کهپیشاز اسلامرایجبود، در دوره اسلامینیز ادامهیافت. بهتدریجاستفادهاز سفالهایلعابدار شیشهکاریشدهبا رنگهایمختلفو نیز کاربرد سنگو بلور در ساختچراغ، بهویژهدر دوره عباسی، رایجگردید (همان، ص149؛ فریالداود مختار، ص92؛ شالم ، ص1ـ 8؛ علیهاشمخیریو انعامعوناحمد، ص20). از ایندورهو ادوار متأخرتر، چراغهاییبهجاماندهکهاز فلز، از جملهمسو برنز، ساختهشدهاند (حمودیو توتونجی، همانجا).در اوایلدوره اسلامیشکلبدنه چراغها بیشتر بهصورتاشکالهندسیبود و معمولاً از طرحهایحیوانییا انسانیدر قالببندی بدنه چراغها استفادهنمیشد، ولیدر ادوار بعد، از جملهاز عصر عباسی، اَشکالِ تعدیلشدهایاز اینطرحها در ساختچراغها بهکار رفت(همان، ص149ـ150). بهتدریج، استفادهاز نوشتهنیز برایتزیینچراغها معمولگردید (زکیمحمدحسن، 1401 الف، صـ607؛ برایتفصیلدر جزئیاتشکل، طرحو تزییناتِ شماریاز چراغهایبهجاماندهاز ادوار گوناگوناسلامیدر ایرانو عراقرجوع کنید به حمودیو توتونجی، ص150ـ151، و جدولهایص157ـ162؛ شالم، ص8، تصویر 9؛ زکیمحمدحسن، 1401 ب، لوح88، تصویر 99؛ همو، 1401 الف، ص294، تصویر220).در ساختپایهو ناودانکِ خروجفتیلهو دسته چراغها نیز اینتزییناتبهکار میرفت(رجوع کنید به حمودیو توتونجی، ص147ـ 148؛ نیز رجوع کنید به همان، تصاویر ص149ـ156؛ فریالداود مختار، تصاویر 1ـ11؛ بطرسبهنام، ص73).فتیله چراغها از پشم، الیافگیاهیو حتیلباسهایکهنهبود. مقدسیدر سده چهارماز نوعیمادّه کانیدر بدخشانبهنامحجرالفتیلهنامبردهکهبرایفتیله چراغبهکار میرفتهاستو برایتمیز کردنآن، آنرا ساعتیدر آتشمیگذاشتهاند (ص303). لسترنج(ص436) آنرا آسبستیا پنبه کوهیدانستهاست.سوختچراغهایقدیمی، روغنهایگیاهی(نظیر روغنکنجد، زیتونو کتان) یا روغنهایحیوانی(رجوع کنید به مقدسی، ص142؛ ناصرخسرو، ص95؛ مقدمگلمحمدی، ج1، ص 358؛ بطرسبهنام، ص69، 75ـ76) و در دورههایبعد نفتبود (حمودیو توتونچی، ص148، 163، پانویس16). سمهودیدر سده نهم(ج2، ص408) بهچراغنفتی ساختشامدر مسجدالنبیاشارهکردهاست.تأمینروشناییمساجد در دوره اسلامی، بر اهمیتو کاربرد چراغها افزود (رجوع کنید به ازرقی، ج2، ص98ـ99؛ فریالداود مختار، ص93؛ د. اسلام، چاپدوم، ج6، ص665ـ 666). افروختنچراغدر اماکنعمومیچونمساجد، خانقاهها و زیارتگاهها بهتدریجشغلو سپس منصبیرا ایجابکرد کهچراغچی/ جراجی(رجوع کنید به ابنبطوطه، ج1، ص293) خواندهمیشد. اینمنصببهویژهدر دوره صفویاهمیتیافت. در ایندوره، لوازمروشناییدربار و ابزارهایآن(مانند چراغهاینفتی، شمع*، شمعدان*، و قیچیتمیز کردنفتیله) در محلیبهنامچراغخانهو زیر نظر چراغچیباشینگهداریمیشد (کمپفر، ص148) کهدر شمار تابعانو تابینانفراشباشیانبودند و در کنار مشعلدار باشیو شمّاع، تأمینروشناییدربار را برعهدهداشتند (رجوع کنید به میرزا سمیعا، ص31).در ایندوره، در مساجد مهمو زیارتگاهها نیز چراغچیانیبرایتأمینروشناییو نگهداریاز چراغها بهکار گماشتهمیشدند. براینمونه، طبقوقفنامه مسجد شاهاصفهان، در زمانشاهعباساولاینمسجد ششچراغچیداشتهکهمواجبهر کدامچهار صد منغله، هماندازهبا مواجبکفشدار و فراشو مشعلدار و سقا و دربان، بودهاست(رجوع کنید به سپنتا، ص61).اهدایوسایلروشناییبهحرمامامرضا علیهالسلام(رجوع کنید به خوشدل، ص70) و عتباتعالیات(رجوع کنید به فریالداود مختار، ص98؛ آلیاسین، ص61) از سویشاهانو دولتمرداناز دوره صفویو سپسقاجار بسیار رایجگردید (رجوع کنید به ناصرالدینقاجار، ص158؛ عضدالملک، ص154، 161). برایروشننگاهداشتنو تمیز کردنو نگهداریاینچراغها، شخصیبا عنوانچراغچی، چراغچیباشی، چهلچراغییا متولیچهلچراغ، از سویدولتبا حقوقسالانهتعیینو بهکار گماشتهمیشد (رجوع کنید به ناصرالدینقاجار، ص107؛ عضدالملک، ص159، 161، 166؛ نیز رجوع کنید به بختیاری، ص134). اقامتدر حرمو روشننگاهداشتنحرمو نیز مقامو منزلتاجتماعیچراغچی، در کنار انگیزههایمالیبرایدریافت«صرفیا وجهروشنایی»، عده زیادیرا ترغیبمیکرد تا تولیتچهلچراغرا برعهدهگیرند (رجوع کنید به بختیاری، ص136ـ141). وجهمذکور نیز بهصورتبراتتجاریبهنماینده دولتایراندر عتباتفرستادهو بهچراغچیپرداختمیشد (همان، ص142). در اوایلقرنچهاردهمشمسی، کهتأمینروشناییمعابر شهرهایبزرگنیز در سطحمحدودیرایجگردید، عنوانچراغچیبهمتصدیاننصب، نگهداریو تعمیر چراغهایروشناییخیابانها نیز اطلاقمیشد (رجوع کنید به شهریباف، 1381 ش، ج1، ص225ـ226). اعیانو اشرافنیز معمولاً در رفتو آمدهایشبانه، خدمتکاریبا عنوانِ چراغکشیا فانوسکشبههمراهمیبردند (رجوع کنید به همان، ج1، ص229 و پانویس13؛ بطرسبهنام، ص70ـ 71).مدتکوتاهیپساز رواجچراغهاینفتیدر مغربزمین، استفادهاز اینگونهچراغها در سرزمینهایاسلامینیز معمولشد (رجوع کنید به بطرسبهنام، ص71، 76؛ شهریباف، 1367ـ 1368 ش، ج3، ص84 ـ86) و طبعاً بازار تولیدکنندگانسنّتیچراغرا تا حدیاز رونقانداخت(رجوع کنید به قزوینی، ص13).منابع: علاوهبر قرآن؛ محمدحسنآلیاسین، تاریخحرمکاظمین( علیهماالسلام)، ترجمه غلامرضا اکبری، [بیجا] 1371 ش؛ ابنبطوطه، رحله ابنبطوطه، چاپمحمد عبدالمنعمعریان، بیروت1407/1987؛ محمدبنعبداللّهازرقی، اخبار مکه و ماجاء فیها منالا´ثار، چاپرشدیصالحملحس، بیروت1403/1983، چاپافستقم1369 ش؛ امیرهوشنگبختیاری، «منصبچراغچیباشیدر عتباتعالیات»، تاریخاسلام، ش15 (پاییز 1382)؛ جواد برومند سعید، «بررسیچند واژه فارسی»، چیستا، سال2، ش4 (آذر 1361)؛ بطرسبهنام، «وسائلالاضاءه فیمدینه عراقیه ایامالاحتلالالعثمانی»، التراثالشعبی، سال9، ش4 (1398/ 1978)؛ مهرداد بهار، واژهنامه بندهش، تهران1345 ش؛ خالد خلیلحمودیو نجاه یونس توتونجی، «السراجالاسلامیفیالعراق»، سومر، ج33، ش1 (1977)؛ محمد خوشدل،«موزه آستانقدس: اشیاء نفیسفلزی»، نامه آستانقدس، ش7 (مرداد 1340)؛ دهخدا؛ محمدبنمحمد زبیدی، تاجالعروسمنجواهرالقاموس،ج6، چاپحسیننصار، کویت1369/1969، چاپ افستبیروت[بیتا.]؛ زکیمحمدحسن، فنونالاسلام، بیروت1401 الف؛ همو، الفنونالایرانیه فیالعصر الاسلامی، بیروت1401 ب؛ عبدالحسینسپنتا، تاریخچه اوقافاصفهان، اصفهان1346 ش؛ علیبنعبداللّهسمهودی، وفاء الوفا بأخبار دارالمصطفی، چاپمحمد محییالدینعبدالحمید، بیروت 1404/1984؛ جعفر شهریباف، تاریخاجتماعیتهراندر قرنسیزدهم، تهران1367ـ 1368 ش؛ همو، طهرانقدیم، تهران1381 ش؛ محمود طاهری، فرهنگریشهیابیواژهها، [تهران] 1382 ش؛ علیرضابنموسیعضدالملک، سفرنامه عضدالملکبهعتبات، چاپحسنمرسلوند، تهران1370 ش؛ علیهاشمخیریو انعامعوناحمد، «تقریر اولیعنتنقیباتبسمایه الاثریه»، سومر، ج45، ش1 و 2 (1987ـ 1988)؛ فریالداود مختار، «وسائلالاناره فیالمساجد و الاضرحه»، المورد، ج 8 ، ش2 (1399/1979)؛ بدرالزمانقریب، فرهنگسغدی: سغدی، فارسی، انگلیسی، تهران1374 ش؛ محمد شفیعقزوینی، قانونقزوینی: انتقاد اوضاعاجتماعیایراندوره ناصری، چاپایرجافشار، تهران1370 ش؛ انگلبرتکمپفر، سفرنامه کمپفر، ترجمه کیکاوسجهانداری، تهران1360 ش؛ محمدجواد مشکور، فرهنگتطبیقیعربیبا زبانهایسامیو ایرانی، تهران1357 ش؛ مقدسی؛ محمد مقدمگلمحمدی، تویسرکان، ج1، تهران 1371 ش؛میرزا سمیعا، تذکره الملوک، چاپمحمد دبیرسیاقی، تهران1378 ش؛ ناصرالدینقاجار، شاهایران، سفرنامه عتبات: سال1287 قمری، چاپایرجافشار، تهران1363 ش؛ ناصرخسرو، سفرنامه حکیمناصرخسرو قبادیانیمروزی، چاپمحمد دبیرسیاقی، تهران1363 ش؛EI 2 , s.v. "Masdjid. I. D. 2. h: Lighting" (by J. Pedersen); Arthur Jeffery, The foreign vocabulary of the Quran , Baroda 1938; Mehmet Kanar, Buyuk Farsca-Turkce sozluk , Istanbul 1993; idem, Buyuk Turkce-Farsce sozluk, Tehran 1374 ş; Nuha N. N. Khoury, "The mihrab image: commemorative themes in medieval Islamic architecture", Muqarnas , vol.9 (1992); Guy LeStrange, The lands of the Eastern Caliphate , London 1966; Henry George Liddell and Robert Scott, A Greek-English lexicon , Oxford 1977; David N. MacKenzie, A concise Pahlavi dictionar y, Oxford 1990; Avinoam Shalem, "Fountains of light: the meaning of medieval Islamic rock crystal lamps", Muqarnas, vol.11(1994(; Hans Wehr, A dictionary of modern written Arabic: Arabic-English , ed. J. Milton Cowan, Ithaca, N. Y. 1994.2) چراغدر فرهنگعامه ایران، حرمتچراغدر فرهنگعامه ایران، کمابیشیادآور احترامو قداستآتش* نزد ایرانیانباستاناست(در باره آتشنزد ایرانیانباستان رجوع کنید به اوستا، بخش2، ص122ـ127، توضیحاتپورداود). ایرانیانباستانظاهراً آتشرا زندهمیپنداشتند و خاموشکردنآنرا بهمعنایکشتنآنمیدانستند (رجوع کنید به شایستناشایست، فصل20، بند 15، ص247)، چنانکهفعلِ کشتندر زبانفارسی، برایخاموشکردنشمعو چراغبهکار رفتهاست(رجوع کنید به دهخدا، ذیل«کشتن»). ظاهراً امروزهنیز برخیاز عوامچراغرا زندهو ذیشعور فرضمیکنند، چنانکهبرخیاز قصههایعامیانه خراسانبا جملههاییاینچنینآغاز میشود: «بهچراغگفتم: قصهبگو... چرخیزد و نشستو گفت...» (شکورزاده، ص404، نیز رجوع کنید به ص371). برخیاز پیرزنانعامیاگر در روز برایکودکانقصهبگویند، در آغازِ قصهمیگویند: «قصهرا برایچراغمیگویم» (عناصری، ص35) و اگر طفلیخوابآشفتهببیند، بهاو سفارشمیکنند کهبگوید: «خوابمرا بهچراغمیگویم» (همانجا).چراغدر اشعارِ مراسم«سخنوری» درویشانعجم(رجوع کنید به خاکساریه*) مانند انسانیوالا ستودهشدهاست(رجوع کنید به آئینقلندری، ص441ـ447). برخیاز عوامسلامگفتنبهچراغ را با شُگونمیدانند (شکورزاده، ص631) و اگر ناگهانچراغیرا در جاییببینند میگویند: «سلامعلیکم، شاهچراغ» (همان، ص315؛ هدایت، ص93).بهاعتقاد قلندران، چونآدمعلیهالسلاماز بهشتهبوطکرد و در سراندیبفرود آمد، جهانبسیار تاریکبود. پس، جبرئیلبهامر خدا آنجا را از نور چراغروشنکرد و چراغاز آنزمانبرقرار ماندهاست( آئینقلندری، ص225).بر پایه باورهایعامیانهبرایخاموشکردنچراغ، باید فتیله آنرا پایینبکشند تا چراغخود خاموششود. اگر بهآنپفکنند، چراغآدمیرا نفرینمیکند و نکبتو عمر کوتاهنصیبانسانمیشود (هدایت، ص87؛ شکورزاده، ص631). فوتکردنچراغو شمعو اصولاً آتشگناهمحسوبمیشود و آنها را باید با دستیا وسیلهایدیگر خاموشکرد (شکورزاده، ص179، پانویس 6). در ایلاممعتقدند اگر کسیدر خوابببیند کهدیگرانبهچراغ فوتمیکنند، مرگِ کدبانویخانهفرامیرسد (اسدیانخرمآبادیو همکاران، ص185). بههنگامروشنشدنچراغصلواتمیفرستند (عناصری، ص34؛ شریعتزاده، ج2، ص408) یا در مواردیصلواتمیفرستند و میگویند: «الصّلوه والسّلامیا آقامشاهچراغ» (رجوع کنید به همایونی، ص364). بهعقیده برخی، بههنگامافروختنچراغ، باید دعاییخاصبخوانند، کهشاید منشأ آن، دعاییاستاز امامصادقعلیهالسلامبرایهنگامدیدنچراغرجوع کنید به مجلسی، ج73، ص165)؛ همچنیناستنگاهکردنبهرویخوشو سبزهو آیینه(هدایت، ص89 ـ90؛ ماسه، ج2، ص320).درویشانخاکسار و فرقه عجم، برخیاز پیرانو مقتدایانخود را «شاهچراغ» مینامند (آیینقلندری، ص312، 426؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله). امروزه، شاهچراغعنوانخاصیبرایامامزاده احمدبنموسی' علیهالسلامدر شیراز است(در باره تداولسوگند بهچراغو شاهچراغرجوع کنید به هدایت، ص92؛ عناصری، همانجا؛ لمعه، ص36).چراغهموارهدر زیارتگاهها و آیینهاینذر و دعا وجود دارد. عواممعتقدند کهبرایبرآوردهشدنِ حاجتها، در شبیا روز بیستوهفتمرمضان، باید دوازدهفتیلهروشنکرد (هدایت، ص78). در خراسانبرایحاجتگرفتن، نذر میکنند کهآشاُماجو نانکُماجبپزند و آنها را در میانسفرهایمیگذارند کهیکیاز لوازمآنچراغروشناست(شکورزاده، ص28ـ29). در سفره بیبیحور و بیبینور و سفره ابوالفضلعلیهالسلامنیز چراغرا کنار یا وسطسفرهمیگذارند (همان، ص44، 56). برایامامزادهها شمعدانو چراغنذر میکنند، حتیدر پایدرختانمقدّس، کهبرایآنها نذر و نیاز میکنند، چراغمیافروزند (رجوع کنید به هدایت، ص131). بهنوشته دیولافوا (ص394)، مردمنواحیاطرافپاسارگاد، چونآنمقبرهرا مقبره مادر حضرتسلیمانمیدانستند، در آنچراغروشنمیکردند (نیز رجوع کنید به صداقتکیش، ص106، پانویس1). در برخیاز تکیههایشاهرود، بهویژهدر تکیه بیدآباد، کهاز تکیههایقدیمیاست، مراسم«شمعو چراغ» با آدابیویژهدر دهه اولمحرّم، نیمساعتبعد از غروب، برگزار میشود (شریعتزاده، ج2، ص409ـ413).در خانقاهها، نیز مانند مساجد و زیارتگاهها، از چراغاستفادهمیشدهاست، چنانکهشیخمرشد ابواسحاقکازرونی(متوفی426) گوشهایاز خانقاهخود را بهغریبانشهر اختصاصدادهبود و سالها آنجا به«زیرچراغ» شهرتداشت، زیرا گروهیمدتها هر شبدر آنجا چراغبرمیافروختند و در روشناییآنتا صبحبهقرائتقرآنمیپرداختند (محمودبنعثمان، ص192).بهگفته ابنبطوطه(متوفی779؛ ج1، ص293)، چراغیکیاز لوازمخاصِ فتیانبودهاست. بهنوشته کاشفیدر قرننهم، فتیاندر مجلسِ میانْ بستنِ مریدان(فرزندان)، چراغیپنجفتیلهمیافروختند و آیه نور (نور: 35) را قرائتمیکردند (ص132).چراغهمچنیناز ابزارهایقلندرانحیدری عهد صفویو خاکسارانعهد قاجار بودهاست(رجوع کنید به آئینقلندری، ص164، 209، 232ـ233) و در رسائلقلندرانعهدصفوی«چراغافروختن»، در کنار «مقراضراندن» و «میانبستن»، جزء آدابآنانذکر شدهاست(رجوع کنید به همان،ص164). در اینرسائل«چراغچیگری» جزو وظایفقلندران محسوبشدهو با تعبیریکناییآمدهاستکهچراغچهار لولهدارد: اولشریعت، دومطریقت، سومحقیقتو چهارممعرفت(همان، ص175). یکیاز مراحلسلوکدرویشانخاکسار، «چراغیگرفتن» نامدارد کهگویا در اینمرحلهاز پیر خود چراغیدریافتمیکردهاند (همان، ص257، 327، پانویس1؛ نیز رجوع کنید به خاکساریه*).معرکهگیراندر سفره معرکه خود چراغیمیگذاشتند (رجوع کنید به کاشفی، ص289ـ 290) و پساز پایانمعرکهاز ناظرانپولطلبمیکردند کهآنرا اصطلاحاً «چراغ» یا «چراغاللّه» میگفتند (جمالزاده، مقدمه، ص82). اعضایفرقه چهلتنان(گروهیاز اهلحق) پیرانخود را چراغمینامند و نشانویژه پیران، چراغیپیهسوز استکهدر بالایمسندشاندر جَمخانه(محلاجتماعو برگزاریمراسماهلحق) میسوزد (بابازاده، ص62ـ63).وجود روشناییو چراغدر همه مراحلزندگی، از تولد تا مرگ، سنّتیقدیمیاستکهتا امروز نیز بیشوکمادامهیافتهاست. چونهنگامزایمانزنیفرا میرسید، تا چهلروز در اتاقاو چراغمیافروختند (شکورزاده، ص609؛ قسماسه، ج1، ص36). در عقایدالنساء، از دوره صفویه، آمدهاستهنگامیکهزائو را بهحماممیبردند، حمامرا چراغانی*میکردند (رجوع کنید به آقاجمالخوانساری، ص16).زردشتیانیزد و کرماندر طولسالکنار سفره غذایخود چراغمیگذاشتهاند (بهار، ص357، بهنقلاز اسماعیلپور). برخیاز ایرانیاننیز هنوز در شبسالنو و برخیهمدر شباولهر ماه، اتاقهایخانهرا با چراغروشنمیکنند و معتقدند کهاینکار برایآنانتندرستیو کامرواییو برکتمیآورد (هدایت، ص78؛ شهریباف، ج4، ص95ـ96؛ نیز رجوع کنید به مجلسی، ج73، ص165، حدیثیاز امامصادقعلیهالسلامکهدر آنآمدهاست: افروختنچراغپیشاز غروبآفتابفقر را نابود میکند و روزی را میافزاید).از گذشته، چراغدر مراسمعقد نکاحو جشنعروسیکاربرد بسیار داشتهاست. در دوره صفویهوحتیبعدتر، هنگامعقد نکاحتشتیرا سرنگونمیکردند و زیر آنچراغیاز روغنطعامبا شعله کمروشنمیکردند و عروسبر رویتشتمینشست(آقاجمالخوانساری، ص8؛ ماسه، ج1، ص66).چراغ، خاصهچراغزنبوری، یکیاز وسایلحتمیجهیزیه عروسبود (شکورزاده، ص181؛ کتیرائی، ص 194). در تهرانهنگامیکهعروسرا بهخانه داماد میبردند، دو چراغ، یکیدر سمتچپو دیگریدر سمتراستعروس، و آیینهایرا پیشرویاو میگرفتند و عروسهمراهآنها وارد خانه داماد میشد (کتیرائی، ص216). همچنین، هنگامخواندنخطبه نکاح، زنهایخوشبختِ (بهاصطلاحیکبخته) حاضر در مجلس، چراغهاییرا روشنمیکردند (ماسه، ج1، ص67). در دورههایاخیر، برخیبهجایشمعو لاله، چراغهاییبا لامپروشنمیکنند و چراغ[یا شمعدان] و آیینهاز لوازمیاستکهداماد آنرا تهیهمیکند و بر سر سفره عقد میگذارند (شکورزاده، ص176؛ کتیرائی، ص163).بهجز مراسمچراغانی، کهچراغها احتمالاً شبانهروز روشنمیماند، کسبهدر روز چراغروشننمیکردند، خاصهاگر پارچهیا فرشمیفروختند و میگفتند با روشنکردنچراغمعامله آنانحراممیشود، زیرا خریدار در تشخیصرنگکالا اشتباهمیکند، اما در مواردیدر روز همچراغروشنمیکردهاند، از جملهقصابانو نانوایاناگر گوشتیا نانارزانمیشد، برایآگاهیمردمجلویدکانخود چراغمیافروختند؛ صاحبانسفرهخانهها و طباخیها هنگامیکهغذا آمادهمیشد، برایاعلامآمادگیخود برایپذیراییاز مشتریان، جلویمحلکسبخود چراغروشنمیکردند (شهریباف، ج4، ص474).پیشهورانبهاولغروب، کهچراغدکانخود را روشنمیکردند، اصطلاحاً «سرچراغ» میگفتند (نجفی، ذیل«سرچراغ») و معتقد بودند سر چراغمشتریرا نباید رد کرد و قرضهمنباید داد (هدایت، ص78). نیز سرچراغ، دکاندار نباید نسیهبدهد (اسدیانخرمآبادیو همکاران، ص305).چراغدر هواشناسیعامیانهنیز بهکار میآمدهاست: شببا دهاندر نزدیکچراغ«ها» میکردند، اگر رنگسرخپدید میآمد، روز بعد هوا آفتابیبود و اگر رنگسفید ظاهر میشد، معتقد بودند کهروز بعد هوا بارانیاست(هدایت، ص79). همچنیناگر در شبمورچه پردار یا مگسمرتباً دور چراغمیگشت، میگفتند فردا باد و بارندگیخواهد بود (شکورزاده، ص336ـ337).تا چندیپیشاگر کسیدر شبدرمیگذشت، خشتیبالایسر او میگذاشتند و رویآنشمعیا چراغیروشنمیکردند تا اتاقمیتروشنبماند (شکورزاده، ص208؛ کتیرائی، ص269؛ قسماسه، ج1، ص96ـ97) کهاینکار ظاهراً دنباله رسمیزردشتی(رجوع کنید به بندهش، ص129) بودهاست. هنگامیهمکهمردهرا از اتاقبیرونمیبردند، چراغرا روشننگهمیداشتند (هدایت، ص65). ایرانیانباستانچند روز پیشاز نوروز بهقبرستانمیرفتند و چراغمیبردند تا مسیر ارواحدرگذشتگانرا، کهمعتقد بودند در آنایامبهزمینبازمیگردند، روشنو گشودهو آسانکنند (بهار، ص341، 357). امروزهنیز مردم، بیشتر در شبهایجمعهو بهویژهدر شبجمعه آخر سال، بر گور مردگانخود شمعیا چراغروشنمیکنند (کتیرائی، ص433؛ عناصری، ص193). در برخیمناطق، از جملهدر خراسان، برآناند کهاگر در شبپروانهایدور چراغبگردد، روحمردهایاستکهبرایدیدناقوامخود آمدهاست(شکورزاده، ص314). در میانعامهرسماستکهاگر مردیدر جوانی، و بهاصطلاح، ناکامبمیرد، دوستانو خویشانشدر محلهو گذر او «حجله» میگذارند کهچیزیشبیهبهگنبد یا قبه کوچکاستو چراغهایرنگارنگدر آنروشناست (رجوع کنید به کتیرائی، ص289، پانویس1).در باورهایعامیانه، چراغاز قدرتشفادهندگینیز برخوردار بود. در آیینسفرهسبزیکردن(رجوع کنید به پری*)، چراغروغنسوز یا شمعاز لوازمدرمانپریزدگانبود (هدایت، ص56). زنیکهخونریزیداشت، بهکمرشعسلمیمالید و گَردِ کوبیده بیختهشده چراغموشیرا رویآنمیگذاشت، با ایناعتقاد کهچونچراغمدتها سوخته، نیروبخشاست(کتیرائی، ص333، پانویس9). برخیهمبرایتسکیندرد دندان، تور سوخته چراغزنبوریرا رویدندانمیگذاشتند (اسدیانخرمآبادیو همکاران، ص262).چراغدستمایه مَثَلهایمتعددیشدهاست، از جمله«چراغیکهبهخانهرواستبهمسجد حراماست» و «چراغیرا کهایزد برفروزد/ هرآنکسپُفکند ریششبسوزد» کهاینبیتمقتبساستاز آیه هشتمسوره صف: یریدُونَ لِیطْفِؤا نُورَاللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهوَلَوْکَرِهَ الْکافِروُنَ.منابع: محمدبنحسینآقاجمالخوانساری، عقایدالنساء مشهور بهکلثومننه، در عقاید النساء و مرآتالبلهاء: دو رساله انتقادی در فرهنگتوده، چاپمحمود کتیرائی، تهران: طهوری، 1349 ش؛ آئینقلندری: مشتملبر چهار رسالهدر بابقلندری، خاکساری، فرقه عجمو سخنوری، چاپابوطالبمیرعابدینیو مهرانافشاری، تهران: فراروان، 1374 ش؛ ابن بطوطه، رحله ابنبطوطه، چاپمحمد عبدالمنعمعریان، بیروت1407/1987؛ محمد اسدیانخرمآبادی، محمدحسینباجلانفرخی، و منصور کیائی، باورها و دانستهها در لرستانو ایلام، تهران1358 ش؛ اوستا، یسنا ، گزارشپورداود، بخش2، چاپبهرامفرهوشی، تهران1356 ش؛ پرویز بابازاده، حماسهپرشکوهاهلحق: چهلتنان، [تهران] 1347 ش؛ بندهش،[ گردآوری] فرنبغدادگی، ترجمه مهرداد بهار، تهران: توس، 1369 ش؛ مهرداد بهار، از اسطورهتا تاریخ، گردآورندهو ویراستار: ابوالقاسماسماعیلپور، تهران1376 ش؛ محمدعلیجمالزاده، فرهنگلغاتعامیه، چاپمحمدجعفر محجوب، تهران[ 1342 ش]؛ دهخدا؛ ژانپلراشلدیولافوا، ایران، کلدهو شوش، ترجمه علیمحمد فرهوشی، چاپبهرامفرهوشی، تهران1364 ش؛ شایستناشایست: متنیبهزبانپارسیمیانه ( پهلویساسانی)، آوانویسیو ترجمه کتایونمزداپور، تهران: مؤسسه مطالعاتو تحقیقاتفرهنگی، 1369 ش؛ علیاصغر شریعتزاده، فرهنگمردمشاهرود ، تهران1371 ش؛ ابراهیمشکورزاده، عقاید و رسوممردمخراسان، تهران1363 ش؛ جعفر شهریباف، طهرانقدیم، تهران 1381 ش؛ جمشید صداقتکیش، آرامگاهکوروشو باورهایمردمفارسی، تهران1380 ش؛ جابر عناصری، تجلیدوازدهماهدر آئینه اساطیر و فرهنگعامه ایران، مرند 1374 ش؛ حسینبنعلیکاشفی، فتوتنامه سلطانی، چاپمحمدجعفر محجوب، تهران1350 ش؛ محمود کتیرائی، از خشتتا خشت، تهران1378 ش؛ منوچهر لمعه، فرهنگعامیانه عشایر بویراحمدیو کهگیلویه، تهران1353 ش؛ هانریماسه، معتقداتو آدابایرانی، ترجمه مهدیروشنضمیر، تبریز 1355ـ1357 ش؛ مجلسی؛ محمودبنعثمان، فردوسالمرشدیه فی اسرار الصمدیه، بهانضمامروایتملخصآنموسومبهانوار المرشدیه فیاسرار الصمدیه، چاپایرجافشار، تهران1358 ش؛ ابوالحسننجفی، فرهنگفارسیعامیه، تهران1378 ش؛ صادقهدایت، فرهنگعامیانه مردمایران، تهران1378 ش؛ صادقهمایونی، فرهنگمردمسروستان، مشهد 1371 ش.