چارضَرب (چهارضرب)، از آداب قلندریه *، به معنای تراشیدنِ موهای سر، ریش، سبیل و ابروان.از دیرباز تاکنون، نزد اقوام گوناگون، گاه تراشیدن موهای سر و صورت و گاه بلند کردن آنها، نشانه سوکواری یا زهد بوده است (رجوع کنید به لسان، ص 97ـ99). نزد مسلمانان، بریدن موهای پیشانی یا تراشیدن سر، از آداب توبه *بود (مولوی، 1336ـ 1345 ش، ج 7، تعلیقات فروزانفر، ص 564 ـ 565). به گفته ابنجُبَیر، سیاح قرن ششم (ص 243ـ 245)، مردم در مجلس وعظ صدرالدین محمدبن عبداللطیف خُجَندی (پیشوای شافعیان اصفهان، متوفی 572) در مدینه، با شنیدن موعظههای او دگرگون میشدند و توبه میکردند و او با قیچی موهای پیشانی آنان را میبُرید. وی (ص 269ـ270) همین موضوع را در وصف مجلس موعظه رضیالدین قزوینی (متوفی 590) در بغداد نیز آورده است. به نوشته ابنبطوطه (ج 1، ص 431)، علاءالدین نیلی، یکی از دانشمندان پارسای هند در قرن هشتم، روزهای جمعه موعظه میکرد و بسیاری به دست او توبه میکردند و او موی سر آنان را میتراشید.پیران صوفیه نیز در آغاز تشرفِ مریدان به تصوف، که همراه با توبه کردن بود، موی از پیشانی آنان برمیگرفتند (رجوع کنید به محمودبن عثمان، ص 23ـ24، که توضیح میدهد امینالدین بلیانی ( متوفی 745 ) با چه آداب و دعاهایی موی از پیشانی مریدان برمیگرفت) و سر آنان را میتراشیدند ( مناقب اوحدالدین حامدبن ابیالفخر کرمانی، ص 37، 160؛ قس محمد بن منوّر، بخش 1، ص 232)، چنانکه در افتخارات احمدِ جام * ژندهپیل گفتهاند که بیش از ده جوال مو برید (رجوع کنید به غزنوی، ص 6). تراشیدن سر از شرایط صوفی شدن و سنّت صوفیان بود (مجدالدین بغدادی، ص 112؛ باخرزی، ج 2، ص 152). در گلستان سعدی (ص 107) و دیوان کبیر (مولوی، ج 2، ص 155، بیت 8514) نیز به این موضوع اشاره شده است.کمالالدین عبدالرزاق کاشی (ص 100) میگوید که تراشیدن سر در تصوف سنّت است، اما در فتوت نیست. با این حال، در قرن نهم، ملاحسین واعظ کاشفی، در فتوتنامه سلطانی (ص 86) آن را از مستحبات دانسته است. به نوشته ابنبطوطه (ج 1، ص 52) قلندریه علاوه بر موهای سر، سبیل و ریش و ابروان خود را نیز میتراشیدند. وی (همانجا) با نقل داستانی این عمل را، که اصطلاحاً چارضرب میگویند، به جمالالدینِ ساوَجی*، از اقطاب طریقت قلندریه* در قرن هفتم نسبت داده است. تراشیدن ابروان و ریشِ قلندریه ظاهراً از بعض آداب و اعتقادات عهد ساسانی سرچشمه گرفته بوده است (رجوع کنید به شفیعی کدکنی، ص 74ـ75). در قرن هشتم، پیروان جمالالدین ساوجی، مشهور به جوالقیه، در قاهره چارضرب میکردند و در 761 که شریف علی، شیخ زاویه قلندریه، ریش خود را تراشید، ملکناصر حسنبن قَلاوون (از ممالیک بحریه مصر) این عمل را قبیح و خلاف سنّت نبوی دانست و قلندریه را از آن منع کرد (رجوع کنید به مقریزی، ج 4، ص 302). در مثنوی معنوی (مولوی، ج 1، دفتر 1، ص 18، بیت 260) از سرِ بی موی «جولقی» و در دیوان حافظ (ج 1، غزل 174، بیت 7) از سر تراشیدن قلندران سخن گفته شده است، زیرا صوفیان هم سر میتراشیدند، اما کلاه بر سرمیگذاشتند (عبدالرزاق کاشی، همانجا؛ قس سعدی، ص 92: «حاجت به کلاه بَرَکی داشتنت نیست/ درویش صفت باش و کلاه تتریدار»)، ولی قلندریه سرتراشیده خود را برهنه میگذاشتند. همه قلندران در همه ادوار زندگی خود چارضرب نمیکردند. به گفته مقریزی در قرن هفتم (ج 4، ص 301ـ302)، شیخ حسن جوالقی قلندر، در آغاز ریش خود را میتراشید و عمامه به سرنمیگذاشت، اما بعدها ریش گذاشت و عمامه بر سر کرد. یک باب از قلندرنامه ارباب الطّریق یا آدابالطّریق حاجی عبدالرحیم، از تألیفات قرن یازدهم در ماوراءالنهر، در باره «موی سرماندن» است. به تصریح این کتاب (ص 33ـ 35)، قلندران آن دوران، به خصوص ابدالیه که از مجذوبان بودند، موی سر را از گوش تا دوش بلند میکردند و بعضی در انتهای مراحل سلوک و برخی در آغاز سر را میتراشیدند.چارضرب در طریقتهای متأثر از آیین قلندری نیز متداول بوده است، از جمله در طریقت جلالیه، بکتاشیه *، و خاکساریه *(رجوع کنید به کیخسرو اسفندیار، ج 1، ص 191؛ سبحانی و انصاری، ص 521، 528؛ آئین قلندری، ص 267ـ 268، 294). برخی از رسالههای درویشی به جامانده از عهد صفوی، که ظاهراً نوشته پیروان طریقت حیدریه * اند، به این موارد اشاره میکنند: رواج تراش یا چارضرب؛ حضور پیری با عنوان «پیرمقراض» در این طریقت، که ظاهراً در آغاز سلوک، مریدان را چارضرب میکرده است؛ و اهمیت ابزارهای تراش (سنگ و تیغ) نزد آنان (رجوع کنید به آئین قلندری، ص 136، 141ـ142، 146، 164، 169ـ172؛ نیز رجوع کنید به ادامه مقاله).به نظر میرسد که چارضرب نشان و نماد تجرید *، مهمترین اصل قلندری، بوده است، به این معنا که قلندر سرِ مویی هم به دنیا تعلق خاطر ندارد (رجوع کنید به همان، ص 67). در مثنوی تراشنامه حضرت خُنکار (ص 293ـ294) ــ که گولپینارلی (ص 241ـ 242) آن را اثرِ شاهدی (صوفی مولوی و شاعر ترک در اواخر قرن نهم و اوایل قرن دهم) دانسته ــ تراشیدن موها به این صورتها تأویل شده است: ریش: ترک مهر دنیا، سبیل: بیرون آمدن از غرور، سر: مانند خاک پیش مردان خدا فروتن و افتاده بودن، ابرو: ترک حجاب و دل را از هر چه به جز مهرحق خالی کردن.چارضرب را به روشی خاص انجام میدادند و به ترتیب ریش، سبیل، سر و ابرو را میتراشیدند ( تراشنامه حضرت خُنکار، ص 293؛ در بیان اسباب چهارضرب، ص 91ـ93). در رساله در بیان اسباب چهارضرب ، که به احتمال بسیار نوشته حیدریه عهد صفوی است، چگونگی چارضرب کردن مریدان در آغاز تشرف به درویشی و قلندری، به دقت شرح داده شده است. بر این اساس، نخست مرید را غسل طریقت میدادند. سپس پیر * با آدابی خاص سنگ و تیغ را از روی طاس آب برمیداشت و فاتحهالکتاب و نام دوازده امام علیهمالسلام را به عنوان «خطبه سنگ و تیغ» و به دنبال آن «خطبه تراش» را به عربی میخواند. سپس تراشِ سمت راست ریش را از زیر حلق آغاز میکرد و آیه 56 سوره احزاب را میخواند، بعد طرف چپ ریش را به همان روش میتراشید و بخشی از آیه 88 سوره قصص را میخواند. پس از پایان تراش ریش، طرف چپ سبیل را میتراشید و آیه 18 سوره بقره را میخواند، بعد طرف راست سبیل را میتراشید (در رساله، تراش طرف راست سبیل از قلم افتاده است). سپس تراش سر را با گفتن «بسماللّه و باللّه و بِاَمراللّه و اللّهاکبر» از جانب راست آغاز میکرد. بعد پشت سر را میتراشید و میگفت: «اللّهاکبر اللّهاکبر، لاالهالااللّه، محمد رسولاللّه، علیاً ولیاللّه حقّاً حقّاً». آنگاه جانب چپ سر را میتراشید و میگفت: «بسماللّه ربّ المبتدأ و ربّ الا´خره و الاُولی'، اللّهاکبر». بعد تمام سر را میتراشید و بخشی از آیه 27 سوره فتح را میخواند.سپس ابروی چپ را میتراشید و صلوات میفرستاد و آیههای 8 تا 10 سوره نجم را میخواند و در پایان ابروی راست را میتراشید و آیههای 30 تا 31 سوره زمر را میخواند (همانجا؛ قس تراشنامه قلندری، ص 415ـ 417).امروزه چارضرب در اغلب طریقتهای تصوف منسوخ شده و بلند کردن موهای سر و سبیل، که ظاهراً روش مجذوبان بوده (رجوع کنید به حاجی عبدالرحیم، ص 33ـ34)، بین پیروان طریقتها مرسوم شده است.منابع: آئین قلندری: مشتمل بر چهار رساله در باب قلندری، خاکساری، فرقه عجم و سخنوری، چاپ ابوطالب میرعابدینی و مهران افشاری، تهران: فراروان، 1374 ش؛ ابنبطوطه، رحله ابنبطوطه، چاپ محمد عبدالمنعم عریان، بیروت 1407/1987؛ ابنجبیر، رحله ابنجبیر، چاپ حسین نصّار، قاهره 1992؛ یحییبن احمد باخرزی، اوراد الاحباب و فصوص الا´داب، ج 2: فصوص الا´داب، چاپ ایرج افشار، تهران 1358 ش؛ تراشنامه حضرت خنکار قدس سرهالعزیز، نسخه خطی کتابخانه بایزید ولیالدین، ش 1819، نسخه عکسی کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران، ش 795؛ تراشنامه قلندری، در محمدرضا شفیعی کدکنی، قلندریه در تاریخ: دگردیسیهای یک ایدئولوژی، تهران، 1386 ش؛ حاجی عبدالرحیم، ارباب الطریق، نسخه خطی کتابخانه (ش 1) مجلس شورای اسلامی، ش 1055 ط؛ شمسالدین محمد حافظ، دیوان، چاپ پرویز ناتل خانلری، تهران 1362 ش؛ در بیان اسباب چهارضرب، در «دو رساله قلندری و درویشی»، چاپ مهران افشاری، در نامواره دکتر محمود افشار، ج 15: ستودهنامه 1، به کوشش ایرج افشار، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، 1384 ش؛ توفیق سبحانی و قاسم انصاری، «حاجی بکتاش ولی و طریقت بکتاشیه»، نشریه دانشکده ادبیات و علوم انسانی (دانشگاه تبریز)، ش 120 (زمستان 1355)؛ مصلحبن عبداللّه سعدی، گلستان سعدی ، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1368 ش؛ محمدرضا شفیعی کدکنی، قلندریه در تاریخ: دگردیسیهای یک ایدئولوژی ، تهران 1386 ش؛ عبدالرزاق کاشی، تحفه الاخوان فی خصائص الفتیان، در رسایل جوانمردان: مشتمل بر هفت فتوتنامه، چاپ مرتضی صراف، تهران: معین، 1370 ش؛ محمدبن موسی غزنوی، مقامات ژنده پیل: احمدجام ، چاپ حشمتاللّه مؤید سنندجی، تهران 1345 ش؛ حسینبن علی کاشفی، فتوتنامه سلطانی ، چاپ محمدجعفر محجوب، تهران 1350 ش؛ کیخسرو اسفندیار، دبستان مذاهب، چاپ رحیم رضازاده ملک، تهران 1362 ش؛ عبدالباقی گولپینارلی، مولویه بعد از مولانا، ترجمه توفیق ه . سبحانی، تهران 1366 ش؛ حسین لسان، «شعار قلندران»، مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران ، سال 27، ش 1 و 2 (بهار و تابستان 1368)؛ محمد مجدالدین بغدادی، تُحفةُ البَرَرَه فیالمسائل العَشَره ، نسخه خطی کتابخانه (ش 1) مجلس شورای اسلامی، ش 598؛ محمدبن منوّر، اسرارالتوحید فی مقامات الشیخ ابیسعید ، چاپ محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران 1366 ش؛ محمودبن عثمان، مفتاح الهدایه و مصباح العنایه: سیرتنامه شیخ امینالدین محمد بلیانی، چاپ عمادالدین شیخالحکمایی، تهران 1376 ش؛ احمدبن علی مقریزی، کتابالخطط المقریزیه ، ج 4، مصر1326؛ مناقب اوحدالدین حامدبن ابیالفخر کرمانی ، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1347 ش؛ جلالالدین محمدبن محمد مولوی، کلیات شمس، یا، دیوانکبیر، چاپ بدیعالزمان فروزانفر، تهران 1336ـ 1345 ش؛ همو، مثنوی معنوی، تصحیح رینولد آلن نیکلسون، چاپ نصراللّه پورجوادی، تهران 1363 ش.