جهانگیرنامه، منظومهای حماسی به فارسی در سرگذشت جهانگیر فرزند رستم. جهانگیرنامه، مانند بیشتر منظومههای حماسی فارسی، در قالب مثنوی و در بحر متقارب مثمّن محذوف (فَعولُن فَعولُن فَعولُنْ فَعَل) سروده شده و مشتمل بر حدود ششهزار بیت است. سراینده آن در پایان کتاب (ص 339) نام خود را قاسم مادح ذکر نموده و گفته که کتاب را در هرات به نظم در آورده است. بیش از این اطلاعی از او در دست نیست. در برخی از چاپهای سنگی این کتاب سراینده، بهاشتباه، ابوالقاسم هراتی معرفی شده است (رجوع کنید به صفا، ص 325). تاریخ سرودن جهانگیرنامه معلوم نیست. ژولمول در دیباچه شاهنامه مصحَّح خود (فردوسی، کتاب 1، ص 43) آن را متعلق به قرن پنجم دانسته است، اما سبک کتاب نشان میدهد که بسیار دیرتر از قرن پنجم سروده شده است (رجوع کنید به صفا، ص 325ـ331). اشعار جهانگیرنامه از لحاظ فخامت و استواری در سراسر آن یکسان نیست. به نوشته ذبیحاللّه صفا (ص 331)، بخشهایی از آن متعلق به اواخر قرن ششم، و به احتمال قویتر، متعلق به اوایل قرن هفتم است، اما از جانبی دیگر، با توجه به برخی عبارات و ترکیبات آن، به آثار قرون متأخرتر، از جمله آثار قرن نهم، همانند است.سراینده در جایجای کتاب (مثلاً ص 41، 63، 223، 267، 283، 319) داستانها را از قول «راوی» نقل کرده است. تکرار واژه راوی ــ که در حماسههای کهنتر کمتر دیده میشود ــ و اینکه گاه سراینده داستانی را نیمه تمام گذارده و داستانی دیگر را نقل کرده (مثلاً ص 83 ـ84، 89) و باز به داستان قبل بر گشته، به سخنپردازی نقالان و قصهگویان شبیه است. ذکر موجوداتی نظیر دیو و جادو، غالباً با نامهای عربی در جهانگیرنامه (مثلاً رجوع کنید به ص 26ـ33، داستان غواص دیو و همسر او که جادوست؛ ص 220ـ222، که جهانگیر، سرخاب دیو و زن جادو را میکُشَد؛ ص 322ـ 325، 331ـ333، 373ـ377، جنگ ایرانیان با جادوان به فرماندهی راحیله جادو) بیش از منظومههای حماسی کهنتر از آن است و داستانهایی نظیر گرفتار شدن جهانگیر در طلسم و کیفیت رهایی او (ص 223ـ236) و کاربرد اصطلاحاتی مانند دعای «باطلالسحر» (ص 323، 332) آن را بیش و کم به حماسههای عامیانه، که غالباً منثور و پرداخته نقالان است، همانند کرده است. اینکه رستم در جهانگیرنامه جمهورْشاهِ بتپرست را به خداپرستی دعوت میکند (ص 47) و به آزادمهر مغربی، که نام لات و عُزّی' را میبرد، اعتراض میکند و او را به توحید فرامیخواند (ص 35) و اینکه جهانگیر، داراب شاه را به گناه بتپرستی میکُشَد (ص 329ـ330) و نیز کاربرد برخی واژگان عربی مانند «بیتالاحزان» (ص 22) و نامهای عربی نظیر «مسیحای عابد» (ص 21) و «مسلم» (ص 89 ـ90)، نفوذ فرهنگ اسلامی را در منظومه مذکور نشان میدهد (قس فردوسی، کتاب 1، مقدمه مول، ص 44، که میگوید اثری از نفوذ اسلام در روایتهای جهانگیرنامه نیست) و به نظر میرسد که جهانگیرنامه ، بر خلاف برخی منظومههای حماسی دیگر، از قبیل گرشاسپنامه و بهمننامه، از فرهنگ و ادب ایران باستان سرچشمه نگرفته و صرفاً تقلیدی عامیانه از شاهنامه است.جهانگیرنامه با ذکر نام خدا در سه بیت آغاز شده و در آن بر خلاف بیشتر منظومههای فارسی، به حمد پروردگار و نعت پیامبر اکرم پرداخته نشده است (رجوع کنید به ص 17). سراینده نخست به اجمال داستان رستم و سهراب را بر اساس شاهنامه بیان کرده (ص 17ـ19) و سپس شرح داده است که رستم پس از مرگ سهراب راهی کوه و بیابان شد و به سوی مازندران رفت و در بیشهزاری به دلنواز، دختر مسیحای عابد، دل باخت و با او ازدواج کرد و چهل روز در آنجا ماند و سپس به شکار رفت (ص 19ـ 25). این بخش از کتاب یادآور رفتن رستم به سمنگان و ازدواج او با تهمینه در شاهنامه است. رستم در شکارگاه با غواص دیو روبهرو میشود و پس از ماجرایی او را میکشد (ص 26ـ32). این داستان نیز بیش و کم به داستان اکوان دیو در شاهنامه شبیه است. دلنواز که از رستم باردار گشته، جهانگیر را به دنیا میآورد و جهانگیر در نوجوانی یلی نیرومند میگردد (ص 84). مسیحای عابد او را با گروهی از مازندران به ایران گسیل میدارد تا به خاندان خود، پهلوانان زابل، بپیوندد و ایرانیان را در جنگ با تورانیان یاری دهد (ص 106ـ 108). افراسیاب (شاه توران) و هومان، جهانگیر را میفریبند و او مصلحت میبیند که به جمع آنان بپیوندد و سپس در جنگ تورانیان با ایرانیان طی حوادثی با پهلوانان ایران نبرد تن به تن میکند و پیروز میگردد و آنان را در اردوی تورانیان به بند میکشد. هنگامی که در آوردگاه با زال، نیای خود، روبرو میشود، خود را به او میشناساند و سپس پهلوانان ایران را از بند میرهاند، همگی با سپاه افراسیاب میجنگند و سپاهیان میگریزند و جهانگیر به بارگاه کیکاووس راه مییابد (ص 114ـ 188). پس از آن به وقایع گوناگون و شرح دلاوریهای جهانگیر پرداخته شده است (رجوع کنید به ص 189ـ236). ایرانیان با سپاه سَقْلابْ شاه میجنگند و به یاری جهانگیر پیروز میشوند و سقلاب دین یزدان را میپذیرد (ص 236ـ282). جهانگیر به مغربزمین لشکر میکشد و با سپاه مغرب میجنگد. داراب شاه، فرمانروای مغرب، از رستم یاری میخواهد و رستم و جهانگیر، بیآنکه یکدیگر را بشناسند، با هم میجنگند. هنگامی که رستم بر جهانگیر فائق میآید و خنجر میکشد تا او را مانند سهراب بکشد، فرامرز، پسر دیگر رستم، سر میرسد و میگوید که جهانگیر فرزند رستم است. آن دو همدیگر را میشناسند و رستم به سپاه ایران میپیوندد و با داراب شاه، که بتپرست است، میجنگند. جهانگیر، داراب شاه را میکُشد و سپاه ایران، مغرب را تسخیر میکنند و رستم، سقلاب شاه را فرمانروای مغرب میکند (ص 283ـ334). در پایان کتاب روزی جهانگیر به شکار میرود، دیوی غافلگیرانه او را از کوه به پایین میاندازد و جهانگیر درمیگذرد. رستم در سوک او زاری میکند و دلنواز، مادر جهانگیر، از این خبر جان میدهد (ص 337ـ339).طرح اصلی داستان جهانگیر مانند برزونامه *به تقلید از داستان رستم و سهراب ساخته شده و در واقع بازتاب تأسف ایرانیان از غمنامه رستم و سهراب است. اینکه رستم پیش از آنکه جهانگیر را بکشد، او را میشناسد و خطای خویشتن کشی را تکرار نمیکند، گویی برای جبران پایان اندوهبار داستان رستم و سهراب ساخته شده است (رجوع کنید به مرتضوی، ص 140). جهانگیرنامه از داستانهای محبوب نقالان بوده است و در عهد قاجار آن را در محافل نقالی بازگو میکردند (رجوع کنید به هفت لشکر، ص 205ـ216).از جهانگیرنامه معدودی نسخه خطی باقیمانده است. یک نسخه آن، در کتابخانه ملی فرانسه محفوظ است (منزوی، ج 4، ص 2752). این منظومه در 1325 ش به همت اردشیر بنشاهی، با عنوان کتابالبدیع موسوم بجهانگیرنامه، در بمبئی چاپ سنگی شد. سید ضیاءالدین سجادی نیز این چاپ را با نسخه پاریس مقابله کرده که به اهتمام مهدی محقق (تهران 1380 ش) به چاپ رسیده است.منابع: ذبیحاللّه صفا، حماسهسرایی در ایران ، تهران 1363 ش؛ ابوالقاسم فردوسی، شاهنامه فردوسی، چاپ ژول مول، تهران 1369 ش؛ قاسم مادح، جهانگیرنامه، چاپ ضیاءالدین سجادی، تهران 1380 ش؛ منوچهر مرتضوی، فردوسی و شاهنامه، تهران 1369 ش؛ منزوی؛ هفت لشکر: طومار جامع نقّالان، از کیومرث تا بهمن ، چاپ مهران افشاری و مهدی مداینی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1377 ش.