جِوار، رسم عرب در عصر جاهلی که براساس آن فرد یا قبیله ضعیف در پناه فرد یا قبیله قوی قرار میگرفت و در اسلام نیز با تغییراتی تأیید شد.جوار در لغت به معنای پناهندگی و حمایت، مُجار یا مستجیر پناهنده و مُجیر پناهدهنده است. واژه جار از اضداد و به دو معناست: پناهدهنده و پناهجوینده (خلیلبناحمد؛ ازهری، ذیلمادّه).با توجه به کاربرد این واژه در زبانعربیکهن و در سنگ نبشته رأس شَمرَه و پیوند آن با واژگان مشابه در زبانهای سامی(رجوع کنید به گزنیوس، ص177؛ د. اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه؛ مشکور، ج1، ص158)، معلوم میشود که جوار از سنّتهای اقوام سامی بوده است.جوار در دوره جاهلیت. در نظام قبیلهای و زندگی بیابانی جزیرهالعرب، که امنیت و قدرت مرکزی وجود نداشت، جوار رسمی مهم و ارزشی اجتماعی برای برقراری امنیت به شمار میرفت (زریابخویی، ص22؛ زناتی، ص113، 117؛ مرزوقبن صنیتان، ص20ـ21) و همچون جنگاوری و غارتگری، خصلتی ستوده(میدانی، ج2، ص466) و از افتخارات محسوب میشد (مقداد، ص49)، زیرا پناهدادن به افراد ضعیف، نشانه نیرومندی و جوانمردی و بزرگواری بود و برخی اشرافعرب بدین فضیلت شهرهبودند (رجوع کنید به ابنقتیبه، ج1، ص 388؛ مرزبانی، ص375؛ یوسف خلیف، ص95ـ96)؛ ازاین رو، همواره درادبیات عرب به نیکی کردن به پناهنده و رعایت حقوق وی و حمایت از او سفارش، و واگذاشتن وی نکوهش شده است(رجوع کنید به اصمعی، ص9ـ10؛ میدانی، ج2، ص163؛ برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به مرزوقبنصنیتان، ص40ـ 102). نُعمانبنمُنذر، آخرین شاه لَخمی حیره، در خطبهای ضمن یاد کردن از فضائلعرب، گفته که اگر کسیاز آنان آگاه شود که پناهندهشان کشته شدهاست، آرام نمیگیرد مگر که قبیلهجنایتکار را از بینببرد یا قبیلهخود را فدا کند (صفوت، ج1، ص18). در واقع، جانبازی در راهجوار بالاتریندرجه وفا به پیمان و مرگِ افتخارآمیز بود (رجوع کنید به طبری، تاریخ، ج4، ص536). گاه فرد عرب به کسانی از قبیله دشمنپناهمیداد، به گونهای که این کار، از فرط بزرگواری، مَثَل میشد (رجوع کنید به بکری، ج1، ص71). گاه اعراب به حیوانات نیز پناه میدادند، چنانکه مُدلجبنسوید طائی ملخهایی را که به خیمه او پناه برده بودند از دست شکارچیان رهانید و از همینجا مَثَل«احمی' منمجیرالجَراد»(حمایتکنندهتر از پناهدهنده ملخها)پدید آمد(میدانی، ج1، ص202).از زشتترینعیبها نزد عرب، شکستن پیمان جوار(غدر) بود که مرتکب آن ننگابدی را برای خود میخرید و برای رسوایی او پرچمی در انجمن قبیله یا بازار عکاظ میافراشتند (رجوع کنید به مُفَضَّلضَبّی، ص56؛ جبوری، ص59).ولاء جوار نوعی پیمانیاری میان طرف ضعیف(مستجیر) و طرف قوی(مجیر) بود (مقداد، ص48ـ49؛ جبوری، همانجا) که گاهچنان مستحکممیشد که جار نَسبِ مجیر را به خود میگرفت و از اینراه،نسب بسیاری از قبایلکوچک با قبایلبزرگ یکیمیشد(رجوع کنید به نصربن مزاحم ، ص528؛ سیدحمیری، ص110؛ جوادعلی، ج4، ص360؛ مقداد، ص50).جوار اغلب صورتفردی داشت، ولی در مواردی نادر گروه یا قبیلهای از قبیله قویتر جوار میخواست (رجوع کنید به زناتی، ص130ـ131، 133)، گرچه پناهندگی جمعی را باید جزو رسم حِلف و همپیمانی به شمار آورد(مقداد، ص48).رسمیتجوار به این بود که مجیر در ملاعام ملاعام جوار را قبول کند. در پی آن، مجار در پناه مجیر قرار میگرفت و مجیر در برابر هرچه بر مجار میرسید و از او سر میزد، مسئول بود و میبایست حق جوار را پاس میداشت (جواد علی، ج4، ص360ـ362). مجار بدینوسیله در قبیلهجدید از حق توطن و حقوق و وظایف افراد اصلی قبیله برخوردار میشد (شوقیضیف، ج1، ص61، 67).از موارد رایج جوار آن بود که خَلیع(کسی که قبیلهاش وی را، به سببارتکابجنایتی، خلع و طرد کردهبود)برای نجاتجانخود از قبیله دیگر درخواست جوار میکرد(یوسفخلیف، ص93، 95؛ زناتی، ص137)، البته بسیاری از مردم، به کسانی که قومشان آنان را طرد کرده بودند و جرائم بسیار داشتند، پناه نمیدادند و بدینترتیب این افراد به یاغیان و راهزنان، کهگاه صعلوک* نام میگرفتند، میپیوستند (یوسف خلیف، ص60).پناهنده میتوانست با جوار، خود را از خشم و آزار مخالفان دور نگاهدارد، اموال غارتشده خویش را پسبگیرد، در ایامیکه زمینهایش بیآب و علف بود از زمینهای مجیر برای چرای دام استفاده کند و از چاهی که در زمینهای مجیر بود آب بر دارد، یا کاروان تجاری خود را در گذر از سرزمین پرخطر جزیرهالعرب، در جوار فرد و قبیلهای قدرتمند درآورد (زناتی، ص133-136، 151ـ 153؛ برای نمونهها رجوع کنید به ابوعبیده، ج1، ص176، ج2، ص300؛ ابن هشام، ج2، ص92ـ93؛ ابنحبیب، ص194ـ 196؛ میدانی، ج2، ص104، ج3، ص 452 ـ 453).جوار دادن از وظایف شیخ و بزرگ قبیله بود(شوقیضیف، ج1، ص60ـ 61)، زیرا تنها از او انتظار میرفت که به نحو مطلوب از خواهان جوار حمایتکند (زناتی، ص139). افراد قبیله نیز او را در وفای بدان یاری میکردند (ازهری، ذیلمادّه؛ جوادعلی، ج4، ص361). طبعاً به سبب مسئولیت سنگین جوار، کسانی همچونهمپیمانان(حَلیف)، طرد شدگان(خَلیع)، پناهندگان (مجار یا مستجیر)، زنان و بندگان نمیتوانستند جوار دهند (مقداد، ص49؛ برای نمونه رجوع کنید به ابنهشام، ج2، ص20؛ ابنحبیب، ص196). با وجود این، گزارشهایی از پناهدادن زنان، به اتکای نیرویعشیره و قبیله خود، به پناهجویان وجود دارد (رجوع کنید به جاحظ، ص42ـ43؛ میدانی، ج3، ص450ـ453؛ زناتی، ص139ـ 140). خواهان جوار میتوانست عرب یا غیر عرب ، از همان قبیله یا بیگانه، آزاد یا برده، مرد یا زن، بالغ یا غیربالغباشد (زناتی، ص138).جوار به شکلهای گوناگون صورتمیپذیرفت. روشمتداول آنبود که فردی به خیمه و خرگاه بزرگ قبیله وارد میشد و تقاضای جوار میکرد. اگر رئیس قبیله میپذیرفت، جوار را اعلان میکرد(جوادعلی، همانجا). جوار در جاهایی مانند بازار و انجمن اعلان میشد. برخی از مکیان برای اعلان حمایت از پناهجو، در کعبه سوگند میخوردند و در اینصورت، خروج از جوار فقط در کعبه اعلانمیشد (یوسفخلیف، ص96ـ 97). اگر شخصی به قبری پناه میجست صاحبان آن قبر میبایست از او دفاع میکردند (رجوع کنید به بستو بستنشینی*). این گونه جوار مختص دورهجاهلی نبود و در دورهاسلامی نیز وجود داشت، چنانکه مردم وقتی به محوطه گور عامربنطفیل(از بزرگان و شاعرانجاهلی که به رغم مذاکره با پیامبر اکرم ایمان نیاورد و مشرک از دنیا رفت)، وارد میشدند بر جان و مال خود ایمن میگشتند (جوادعلی، ج4، ص362ـ363). قبرِ غالببنصَعصعه، پدر فَرَزْدَقِ شاعر، نیز چنینبود(رجوع کنید به ابوعبیده، ج1، ص319). امروزه نیز پناهبردن به قبر برخی اشخاصبزرگ، نزد قبایل شرق اردن معمول است(زناتی، ص160ـ161).اگر فرد به معبد یا مکان مقدّس پناه میبرد، متولیان آنجا میبایست حق جوار را رعایت میکردند، چنانکه هر که وارد حرم(بیت) مکه میگردید، از هر تجاوز و تعرضی ایمن میشد و قریش میبایست از او دفاع میکردند (جوادعلی، ج4، ص363؛ برای آگاهی از شباهت این نوع جوار با نمونههای عبری و فینیقی آن رجوع کنید به د. اسلام، همانجا).آل مُلحمبنذُهل در وادی عَوف قبّهای به نام قبهالمعاذه داشتند که هرکس بدان پناه میجست، به وی پناه میدادند (ابندرید، ج2، ص358؛ جوادعلی، همانجا). بعدها نیز حریم طاهری در بغداد (منسوببه طاهربنحسین، متوفی207) بَست و پناهگاه به شمار رفت(یاقوتحموی، ذیل «الحریم الطاهری»).از آداب جوار آن بود که فرد پناهجو گوشه جامه خود را به طناب خیمه میبست یا دور خیمه میگشت(ابوالفرجاصفهانی، ج22، ص68؛ جوادعلی، ج4، ص363ـ364) یا نیزه را وارونه میکرد و اگر مجیر نیزه او را برمیداشت، در پناه وی قرارمیگرفت(جوادعلی،ج4، ص364). همچنین اگر مجیر جامه خود را بر کسیکه جوار میخواست، میافکند وی در پناه بود. این شیوه و شبیه آن در میان قبایل بربر الجزایر باقی مانده است(زناتی، ص144، 162).شروط جوار، بسته به درخواست و اوضاع، متفاوت بود. گاه مجیر متعهد میشد که از جار خود در برابر شخص یا قبیلهای دفاعکند یا شخصمعینی را استثنا میکرد. گاه نیز تعهد او عام بود(جوادعلی، ج4، ص364ـ365؛ یوسفخلیف، ص96؛ نیز رجوع کنید به ابنحبیب،ص352 352). مدت زمان جوار گاهی مطلق و دائم، و بیشتر موقت بود و با تحقق هدفی که پیمان جوار به سبب آن بسته شدهبود، پایانمییافت(جوادعلی، ج4، ص362؛ سید عبدالعزیز سالم، ص436؛ زناتی، ص156). در جوار موقت، معمولاً سه روز حرمت جوار را نگاه میداشتند (رجوع کنید به مُفَضَّلبنسلمه، ص223) مگر آنکه مجیر، جوار وی را تجدید میکرد. کسانی همچونغریبان و مسافران و نیازمندان، با استفاده از حق جوار، آسایش و روزی خود را در اوضاع دشوار تأمین و جان خود را حفظ میکردند (ابناثیر، ج1، ص321؛ جوادعلی، ج4، ص364).احساس تعهد به پناهنده گاه چنان قوّت میگرفت که پیوند خونی و خویشاوندی در برابر آن کمارزش میشد و گاه پناهدهنده، به انتقام خونپناهنده برادر خود را میکشت(ابنحبیب، ص348 ؛ مرزوقبنصنیتان، ص21). در مواردی پناهدهنده، از شرّ جن و انس و حتی مرگ به پناهنده پناه میداد،یعنیخود را متعهد میدانست که پس از مرگ پناهنده، دیه او را به خانوادهاشبپردازد و اگر پناهنده کشته شود، انتقام وی را بگیرد یا دیهاش را از قاتل بگیرد به صاحبان خون بدهد (ابوعبیده، ج1، ص89، 339ـ340؛ ابوالفرجاصفهانی، ج9، ص120ـ 121؛ میدانی، ج3، ص 477ـ 478؛ زناتی، ص153ـ 154).در مقابل، پناهنده وظیفه داشت حد جوار را محترم شمارد، مال پناه دهنده را ضایع نکند و آبروی او را نریزد و گرنه جواردهنده حق داشت که او را خلع کند (یوسف خلیف، ص97). پناهنده همچنین موظف بود که از جواردهنده دفاع کند (جوادعلی، ج4، ص361). ضمناً نباید از نظر دور داشت که جوار عقدی بود و هریک از طرفین میتوانست پایان یا فسخ آن را اعلام کند. فسخ جوار اغلب به سبب پایبند نبودن یکی از طرفین به تعهدِ خود صورت میگرفت(زناتی، ص 132، 156).وابستگی از نوع جوار و زندگی در پناه دیگران، همیشه سرانجام خوشی نداشت. گاه مجیر بدرفتاری و خیانت و پیمانشکنی میکرد یا نمیتوانست جان مستجیر را حفظ کند، در اینصورت باید نصف دیه او را میپرداخت(ابوالفرجاصفهانی، ج3، ص26؛ یوسفخلیف، ص97). اگر جوار فسخ میگردید، مانند هنگامِ پناهدادن، در ملاعام اعلام میشد (زریابخویی، ص22).جوار در صدر اسلام. اسلام حسن جوار را به منزله ارزشی اخلاقی و ایمانی مطرح کرد و آن را محترم شمرد و پیامبر اکرم نیز، ضمننخستینتعالیم خود، مردم را به این امر سفارش کرد (رجوع کنید به ابنهشام، ج1، ص359). طبعاً توصیه اسلام به حسن جوار و احسان به جار، بالاتر و فراتر از رسمعرببود. اسلام ایمان و حقمداری را در مضمون اجتماعی جار دخالت داد و حفظ جوار را از ارکان برپایی جامعهآرمانی و رفتاری خیرخواهانه و برخاسته از روح ایمان دانست.در قرآنکریم مشتقات جوار حدود ده بار آمدهاست(رجوع کنید به محمد فؤاد عبدالباقی، ذیل «جور») که مراد از آن در چند مورد (رجوع کنید به مؤمنون: 88؛ احقاف: 31؛ جن: 22) پناه دهندگی مطلق پروردگار و در یک مورد (توبه: 6) زنهار دادن و حفظ و حمایت است. در آیه36 سوره نساء، جار به معنای همسایه است و نیکی کردن به وی امر شده است. در سنّت نیز بر رعایت حقوق جار تأکید و بر حسن جوار، به هر دو معنی، سفارش شده و در احادیث بسیاری، حرمت و رعایت حقهمسایگی و اهمیت آن در ایجاد جامعهای سالم یادآوری گردیده است(رجوع کنید به علیبنحسین( ع)، ص286ـ287؛ ابنابیالدنیا، ص80ـ87؛ کلینی، ج2، ص666ـ669؛ متقی، ج9، ص49ـ62؛ مرزوقبنصنیتان، ص25ـ30).با اعلان دعوت اسلام در مکه، مشرکان به آزار نومسلمانان پرداختند؛ ازاینرو، پیامبر به مسلمانان اجازهداد تا به حبشه هجرت کنند و در جوار نجاشی، پادشاه آنجا، قرار گیرند (یعقوبی، ج2، ص29؛ ابنهشام، ج1، ص344). مفهوم جوار در اینهجرت از مفهوم قبیلهای آن فراتر رفت و باید آن را نوعی پناهندگی سیاسی تلقی کرد. پناهندگان مدتی بعد، بر اساس شایعه اسلام آوردن قریش،روانه مکه شدند، اما نزدیک شهر خبر یافتند که اسلامآوردن مکّیان دروغ بوده است و ناچار هریک پنهانی یا در پناه کسی وارد مکه شد (ابنهشام، ج2، ص3). از اینمیان، عثمانبن مَظعون که در پناه ولیدبنمُغِیرَه در آمده بود، بعداً پناهندگی به وی را رد کرد و، مطابق مفهوم قرآنی جوار، گفت که به جوار خدا خشنودم و فقط از او پناه میخواهم(همان، ج2، ص8 ـ9).گفتهاند رسولخدا نیز، پس از بازگشت از سفر طائف، ناچار شد از برخی مکّیان پناه و امان بخواهد، اما آنان نپذیرفتند و آن حضرت سرانجام، در جوار مُطعِمبنعَدی وارد مکه شد (ابنسعد، ج1، قسم1، ص142؛ طبری، تاریخ، ج2، ص347ـ 348). طبق برخی روایات، پیامبر بعداً فرمود دوست ندارم بیش از یک روز در جوار مشرکی بمانم، لذا از پناه مطعم درآمد (رجوع کنید به طبرسی، ج1، ص136؛ قسعاملی، ج2، ص167ـ 168، که درباره این روایت مناقشه جدّی کرده است).در عهدنامهای که رسول خدا میان مهاجران و انصار از یک سو و یهودیان و قبایل عرب از سوی دیگر نوشت، مضامینی مندرج است که برخی از آنها به صراحت ناظر به موضوع جوار در مفهوم جدید اسلامی و سیاسی آن است، از جمله آنکه هیچ مشرکی از مدینه حق ندارد مال و جان مشرکان قریش را جوار دهد؛ جان جار (احتمالاً به دو معنای همسایه و پناهدادهشده) همچون جان خویشاست؛ به هیچ زنی جز با اذن کسانشپناهدادهنمیشود؛ از ظالم و مجرم حمایتنمیشود و آنانهر جا باشند، چه در مدینه و چه بیرون آن، در اماننیستند(ابنهشام، ج2، ص148ـ150).در رسم جوار تحولی دیگر نیز صورتگرفت. با وجود وحدت و اخوت بر مبنای ایمان و تساوی حقوقافراد (رجوع کنید به حجرات: 10، 13)، هر فردی، حتی کمترین آنها از حیث پایگاه اجتماعی، میتوانست جوار دهد و قرار او بر همه مسلمانان محترم و تعهدآور بود. کلام پیامبر اکرم«یجیرُعلیهم أدناهم» (کمترینِ آنان[= مسلمانان]) میتواند از طرف مسلمانان به کسی پناه دهد)، «یسْعی' بذِمَّتهماَدْناهُم»(کمترینِ آنان[= مسلمانان] میتواند از طرف ایشان تعهداتی[در برابر کفار] به ذمه بگیرد)، «اِنَّه یجیر علیالمسلمینَ أدناهم» (کمترینِ مسلمانان میتواند از طرف آنان به کسی پناهدهد)، دالّ بر اینمعنیاست(ابنهشام، ج2، ص148، 313؛ کلینی، ج5، ص30؛ ابناثیر، ج1، ص301ـ 302؛ نیز رجوع کنید به روایتی از علیبن ابیطالب علیهالسلام که امان و جوار دادن بنده مؤمن به اهالی دژی را روا دانسته است، کلینی، ج5، ص31)؛ از این رو، چون زینب، دختر پیامبر، به همسر سابقشابوالعاصبنربیع، که همچنان مشرک(مسالمتجو نه جنگ طلب) بود، پناهداد، پیامبر عهد وی را تنفیذ و به اکرام پناهندهاشسفارشکرد (ابنهشام، ج2، ص312ـ313). اگر کسانیکه پیامبر عزم جهاد با آنان را داشت، به گروهی میپیوستند که با مسلمانان پیمانی، ولو به شکل جوار، داشتند جان و مالشان ایمن میگشت (نساء: 90؛ طبری، جامع، ج5، ص197ـ 198).پیش از فتح مکه، ابوسفیان از فاطمه سلاماللّهعلیها خواست فرزندش، حسنعلیهالسلام، را وا دارد تا به وی و قریش جوار دهد، اما حضرتفاطمه پاسخ داد که حسن خردسال است، وانگهی هیچ کس حق ندارد به کسی بر ضد پیامبر جوار دهد (ابنهشام، ج4، ص38ـ39). پس از فتح مکه و سپس نزول سوره برائت، جوار تنها قانونی بود که مشرکان میتوانستند با تمسک به آن در امان بمانند. بر اساس آیه 6 سوره توبه، اگر کسی از مشرکان حربی از پیامبر امان و جوار میخواست تا کلام خدا، یعنیقرآن، را بشنود پیامبر میبایست به او پناه میداد و اگر مسلمان نمیشد او را به جای امن خود باز میگرداند (نیز رجوع کنید به طبری، جامع، ج10، ص79؛ طبرسی، ذیلآیه). فقها به استناد این آیه و احادیث متعدد، بحثعقد امان را مطرحکردهاند (رجوع کنید به امان*؛ پناهندگی*).پساز رحلت پیامبر اکرم، تعصباتقبیلهای بر ارزشهایاسلامی چیرهگشت، ازاینرو حضرت حضرت علیعلیهالسلام در خطبه قاصعه، ضمنهشدارهای فراوان، مردم را به تعصب ورزیدن در کارهایپسندیده و خصلتهایستوده، همچونحفظ جوار و وفاداری به عهد و امان، سفارشکرد ( نهجالبلاغه،خطبه 192). در ایندوره، جوار به مفهوم جاهلی و اسلامی آن وجود داشت، چنان که پس از جنگ جمل(36 هجری) گروهی از شکست خوردگان و فراریان اموی نزد عصمهبن ابیرتیمی رفتند و وی به آنان یک سال پناهداد، سپس آنانرا به همراه چهارصد سوار به سلامت راهی شام و دربار معاویه کرد (طبری، تاریخ، ج4، ص535). از سویدیگر، در زمان یزیدبن معاویه(حک: 60 ـ 64)، عَمروبنسعید اموی، والی مکه، به امامحسینعلیهالسلام پیشنهاد کرد که وی را در امان و پناه خویشگیرد، ولی آن حضرت امانخدا را بهترین پناه و اماندانست(همان، ج5، ص388).آیین جوار به تدریج اهمیت پیشین خود را از دستداد و با برپایی دولت اسلامی و اقتدار حکومت مرکزی، خود دولت عهدهدار تأمین جان و مال مردم و برقراری امنیت عمومی شد. از طرفی، سیاست قاطع والیان در برابر اَشرافعراق، نفوذ قبیلهای اشراف را کاهش داد و آنان را از امتیازات فراوانی که اسلافشان در جاهلیت برخوردار بودند، محروم ساخت؛ البته نظام جوار در دوره اسلامی به کلی از میان نرفت، زیرا دولت توانایی کافی برای ایجاد امنیت نداشت و در مناطق بادیهنشین و جاهایی که حکومتمرکزی کمتر تسلط داشت، جوار همچنان اهمیت خود را حفظ کرد.منابع: علاوه بر قرآن؛ ابنابیالدنیا، کتاب مکارمالاخلاق، چاپجیمز أ. بلمی، ویسبادن1393 /1973؛ ابن اثیر، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، چاپ صلاحبنمحمدبنعویضه، بیروت 1418/1997؛ ابنحبیب، کتاب المحبّر، چاپ ایلزهلیشتناشتتر، حیدرآباد، دکن1361/1942، چاپ افست بیروت[بیتا.]؛ ابندرید، الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر 1378/1958 ؛ ابنسعد (لیدن)؛ ابنقتیبه، الشعر و الشعراء، چاپ احمد محمد شاکر، [قاهره] 1386ـ1387/ 1966ـ1967؛ ابنهشام، السیره النبویه، چاپ مصطفیسقا، ابراهیمابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، قاهره1355/1936؛ ابوالفرجاصفهانی؛ معمربنمثنیابوعبیده، دیوانالنّقائض: نقائض جریر و الفرزدق، بیروت 1998؛ محمدبناحمد ازهری، تهذیب اللغه، ج11، چاپ محمد ابوالفضلابراهیم، قاهره [بیتا.]؛ عبدالملکبن قریباصمعی، تاریخ العرب قبلالاسلام، چاپمحمدحسنآلیاسین، بغداد 1379/1959؛ عبداللّه بنعبدالعزیز بکری، معجم مااستعجم مناسماء البلاد و المواضع، چاپ مصطفیسقا، بیروت1403 / 1983؛ عمروبنبحر جاحظ ، المحاسن و الاضداد ، چاپ فوزی خلیلعطوی، بیروت1969؛ یحیی وهیب جبوری، الجاهلیه: مقدمه فی الحیاه العربیه لدراسه الادبالجاهلی، بغداد 1388/1968؛ جوادعلی، المُفصَّل فی تاریخ العرب قبلالاسلام، بیروت1976ـ 1978؛ خلیلبناحمد، کتابالعین، چاپ مهدیمخزومی و ابراهیم سامرائی، قم 1405؛ عباس زریابخویی، سیره رسولاللّه، تهران1370 ش؛ محمود سلامزناتی، نظم العرب قبلالاسلام،[مصر] 1992؛ اسماعیلبنمحمد سیدحمیری، دیوان، چاپ شاکر هادیشکر، بیروت [1966]؛ سیدعبدالعزیز سالم، تاریخالعرب فی عصر الجاهلیه،[ اسکندریه] 1988؛ شوقی ضیف، تاریخالادبالعربی، ج1: العصر الجاهلی، قاهره1971؛ احمد زکیصفوت، جمهره خطب العرب فی عصور العربیه الزاهره،[قاهره] 1352/1933؛ فضلبن حسنطبرسی، اعلام الوری باعلام الهدی، قم1417؛ همو، مجمعالبیان؛ طبری، تاریخ (بیروت)؛ همو، جامع؛ جعفر مرتضیعاملی، الصحیحمنسیرهالنبیالاعظم صلیاللّهعلیهوآلهوسلم، قم1403؛ علیبنابیطالب (ع)، امام اول، نهجالبلاغه،چاپ صبحیصالح، قاهره1411/1991؛ علیبنحسین(ع)، امام چهارم، رسالهالحقوق، در محمدرضا حسینیجلالی، جهاد الامامالسجاد زینالعابدین علیبن الحسینبن علیبن ابی طالب علیهمالسلام،[قم] 1418؛ کلینی؛ علیبنحسامالدینمتقی، کنزالعمال فی سنن الاقوال و الافعال، چاپ بکری حیانی و صفوهسقا،بیروت1409/ 1989؛ محمدفؤاد عبدالباقی، المعجمالمفهرسلالفاظ القرآنالکریم، قاهره1364 ، چاپ افست تهران[? 1397]؛ محمدبن عمران مرزبانی، معجمالشعراء، چاپ ف. کرنکو، بیروت1402/ 1982؛ مرزوقبن صنیتان،«الجوار فی الشعر العربی حتی العصر الاموی»، حولیات کلیه الا´داب (جامعه الکویت)، ش70 (1410 ـ 1411)؛ محمدجواد مشکور، فرهنگ تطبیقیعربی با زبانهای سامی و ایرانی، تهران 1357 ش؛ مُفَضَّلبنسلمه، الفاخر، چاپعبدالعلیم طحاوی،[قاهره]1380/1960؛ مُفَضَّلبنمحمد مُفَضَّل ضَبّی، دیوانالمُفضّلیات، معشرحقاسمبنمحمدبنبشار انباری، چاپ چارلز جیمز لایل، آکسفورد 1921، چاپافستبغداد [بیتا.]؛ محمود مقداد، الموالی و نظامالولاء منالجاهلیهالیاواخر العصر الاموی، دمشق1408/ 1988؛ احمدبن محمد میدانی، مجمعالامثال، چاپمحمدابوالفضلابراهیم، بیروت1407/1987؛ نصربنمزاحم، وقعه صفّین، چاپ عبدالسلاممحمد هارون، قاهره1382، چاپافستقم1404؛ یاقوتحموی؛ یعقوبی، تاریخ؛ یوسف خلیف، الشعراء الصعالیک فیالعصر الجاهلی، قاهره1986؛EI 2 , s.v. "Djiwar" (by J. Lecerf); Wilhelm Gesenius, Gesenius's Hebrew and Chaldee lexicon to the Old Testament scriptures , tr. Samuel Prideaux Tregelles, London 1884.