بَکتُغدی / بکتقدی (بَک + تُغدی = بیگزاده، بزرگزاده)، حاجب و سالار غلامانِ سلطان محمود و مسعود غزنوی. منابع به زندگی و چگونگی ورود او به دستگاه سلطان محمود اشارهای نکردهاند؛ همینقدر میدانیم که در زمان سلطان محمود، منصب حاجبی و سالار غلامان را داشته است و پس از درگذشت سلطان، نخست به خدمت محمد، پسر سلطان محمود، در آمده اما در 421، هنگام لشکرکشی مسعود بهغزنین، برای به دست آوردن قدرت، همراه بسیاری از امیران سلطان محمود به مسعود گرویده است (بیهقی، ص94). ظاهراً بکتغدی در دربار سلطان مسعود در ردیف صاحبمنصبان درجه اول بوده، چرا که به روایت تاریخ سیستان (ص363)، در422 امارت و خطبه به نام وی کردند. از نوشتههای بیهقی که همدورة بکتغدی بوده، بر میآید که وی در اوایل کار بر سلطان واطرافیانش نفوذ زیادی داشت؛ چنانکه سعایت او از اَریارق، حاکم هندوستان، و غازی آسیغتگین، سالار لشکرش ـ که چندی به عنوان گروگان در غزنین به سرمیبردندـ باعث کشته شدن آنان شد (بیهقی، ص285 بهبعد). همچنین در 425، بکتغدی با همدستی سوری و بوسهل زوزنی برای به دست آوردن اموال مظفر طاهر، حاکم پوشنگ، وی را به کشتن داد (همان، ص562). با اینکه سلطان دستور داد تا بکتغدی را تازیانه بزنند و از او اقرار بگیرند، وی همچنان صاحب منصب بود و در لشکرکشیهای سلطان شرکت میجست. در 426، که در لشکرکشی سلطان مسعود به گرگان و آمل شرکت داشت، بدون اجازة سلطان همراه برخی از غلامانش به اهالی دهی در نزدیکی آمل حمله برد و پس از غارت و کشتار به اردوی سلطان بازگشت (همان، ص601ـ602). در همان سال و با قدرت یافتن سلجوقیان و دستاندازی آنان بر قلمرو غزنویان، سلطان مسعود سپاهی کامل به سرکردگی بکتغدی و حسین علی میکاییل به نسا فرستاد. بکتغدی، که ظاهراً تمایلی به نبرد با ترکمانان نداشت، برای شرکت نکردن در جنگ، بهانههایی آورد اما سلطان نپذیرفت (همان، ص625ـ627). با شدت یافتن نبرد و برتری سلجوقیان، بکتغدی گریخت اما خواجه حسین علی ایستادگی کرد و اسیر شد و بکتغدی با زحمت زیاد خود را بهسلطان رساند (گردیزی، ص430؛ بیهقی، ص629ـ632). سلطان، با وجود خشم زیاد، این بار نیز او را بخشود (بیهقی، ص635). منهاج سراج (ج1، ص248ـ249) به اشتباه این نبرد را در 420 ضبط کرده است.با وجود نافرمانیهای بکتغدی، سلطان مسعود در 428 ولایت مرو را، که به نوشتگین تعلق داشت، به بکتغدی داد و دو سال بعد نیز دختر وی را به عقد پسرش، مردانشاه، درآورد (بیهقی، ص690ـ691). پس از آن، بکتغدی همراه سلطان مسعود برای جنگ با سلجوقیان به علیآباد بلخ و طُلخاب رفت که در هر دو جنگ پیروز شدند (همان، ص753ـ762)، اما این کامیابیها دولت مستعجل بود. در 431، هنگامی که سلطان مسعود به قصد نبرد با سپاه سلجوقی از هرات به سوی پوشنگ در حرکت بود، منصب بکتغدی را به امیر اَرْتَگین داد، و این کار سبب رنجش بکتغدی شد (همان، ص829). در واقع، مسعود دلیل پیشرفت طغرل را شکستهای بکتغدی و حاجب سُباشی میدانست (همان، ص941). دو لشکر در دَندانقان، در نزدیکی مرو، به نبرد پرداختند. سپاهیان انبوه سلطان از ترکمانان شکست خوردند ( رجوع کنید به همان، ص831 بهبعد). این شکست باعث فروپاشی غزنویان و روی کار آمدن سلجوقیان گشت. سلطان مسعود پس از باز گشت به غزنین، از آنجا که بکتغدی، حاجب بزرگ سباشی و سپهسالار علی دایه را مسئول این شکست میدانست، پس از ضبط اموالشان، آنان را به هندوستان تبعید کرد و دیری نپایید که آنان در همانجا در گذشتند (همان، ص873ـ876؛ گردیزی، ص437). بکتغدی در بسیاری از جنگهایش با ترکمانان موفقیتی نداشت، اما دلیل عمدة شکست او در دندانقان قحطی و بیآبی خراسان و گرسنگی غلامانش بود (بیهقی، ص821). افزون بر آن، استبداد مسعود و نپذیرفتن پند امیران و وزیرش برای خودداری از جنگ با سلجوقیان در مرو، از دلایل این شکست بود.منابع: محمدبنحسین بیهقی، تاریخ بیهقی ، چاپ علیاکبر فیاض، مشهد 1356 ش؛ تاریخ سیستان ، چاپ محمدتقی بهار، تهران ] تاریخ مقدمه 1314 ش [ ؛ عبدالحیبنضحاک گردیزی، تاریخ گردیزی ، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363 ش؛ عثمانبن محمد منهاج سراج، طبقات ناصری ، یا، تاریخ ایران و اسلام ، چاپ عبدالحی حبیبی، تهران 1363 ش.