معرف
در لغت به معنای خردهفروش سبزیجات است، اما این کلمه با اپیسیه فرانسوی و گروسر انگلیسی کنونی] = خواربارفروش [بامعنای وسیعی که] در این دو زبان [دارد، برابر گشته و با همین معنی بهزبانهای فارسی و ترکی، و از ترکی بهزبانهای بالکانی راه یافته است] رجوع کنید به تکمله [این کلمه با همان معنای لغوی ] سبزیفروش [ ، در عربی اسپانیایی والنسیا ] اسپانیای شرقی [ در قرن هفتم/سیزدهم شناخته بوده و به صورت olerum venditor بهاسپانیایی برگردانده شده است
بَقّال ، در لغت به معنای خردهفروش سبزیجات است، اما این کلمه با اپیسیه فرانسوی و گروسر انگلیسی کنونی] = خواربارفروش [بامعنای وسیعی که] در این دو زبان [دارد، برابر گشته و با همین معنی بهزبانهای فارسی و ترکی، و از ترکی بهزبانهای بالکانی راه یافته است] رجوع کنید به تکمله [این کلمه با همان معنای لغوی ] سبزیفروش [ ، در عربی اسپانیایی والنسیا ] اسپانیای شرقی [ در قرن هفتم/سیزدهم شناخته بوده و به صورت olerum venditor بهاسپانیایی برگردانده شده است. اما در لهجة غرناطه (پایان قرن نهم/پانزدهم) مطابق است با گاتون ] = سقطفروش [ در زبان کاستیلی بهمعنای «خواربار فروش، و بهطورکلی فروشندة مواد غذایی» که به خَضّار نیز ترجمه شده است.در آغاز قرن چهاردهم/بیستم در شهرهای مراکش، بقّال اساساً فروشندة مواد روغنی و چربی، مانند روغن نباتی،روغن حیوانی، گوشت گاو محفوظ در چربی آن، و نیز عسلو صابون نرم، زیتونپرورده در آبلیمو، چای، قند و شمعبوده است.در قدمت گستردگی معنای بقّال جای تردید است. قبل از قرن چهاردهم/بیستم، تقریباً در همهجا، بهبقّال (در معنای وسیعش) یا بر حسب مادّة غذایی اصلیی که میفروخته است (چه با سبزی و بقولات و چه بیآنها) یا بر حسب پارهای از کیفیات کسب و کارش نامی دادهاند. در الجزایر آن روزگار، این نام سَکاکِری (شکرفروش، قنّاد) است و در تونس عطّار * لفظاً به معنای «عطرفروش». در قاهرة نیمة اول قرن سیزدهم/نوزدهم، ا. و. لین تنها از زَیّات (فروشندة روغن و کره و پنیر و عسل و جز آن) نام میبرد. در سوریه لفظ متداول سَمّان (فروشندة روغن گاو) بوده است.از سوی دیگر، بقّال (با معنای وسیعش)، در شهرهاغالباً «دکاندار» و «کاسب» مهم و اصلی تلقّی میشده است. در غرناطه معادل بقّال و خضّار ، سوقی (فروشندة بازاری)و مترادف مؤنث آن سوقیّه در عربی خَضّارة و معادل آندر کاستیلی havacera (باقلافروش زن) بوده است. در روزگاران پیشین در قسطنطنیه و تونس، سوقی به فروشندة روغننباتی، روغنحیوانی، عسل، خرما و زیتونپرورده گفته میشده است. روستاییان ولایات قدیمی الجزیره و قسطنطنیه بهبقّالکه نمونة کامل «دکاندار» تلقی میشده هنوز هم نام و عنوان حَوانیتی (با گونههای مشابه آن) میدهند. در امپراتوریروم شرقی، الفاظ معمول، بهطور پراکنده، «دَکاکینی» و «دُکّانجی» است. در اسپانیای عربیزبان، «مُقالِج» وجودداشت که لفظاً بهمعنای «معامل، بُنْدار» و اصطلاحاً بهمعنای «فروشندة میوه و سبزی و ترهبار» است. ترجمة دُزی درکتابش ) ذیل بر لغتنامههای عربی ( باید از این بابت تصحیح گردد.فروشندة سبزیها و بقولات برحسب کشورهای مختلف، خَضّار ، خُضْری ، یا خُضاری خوانده شده است و ادویه، و نیز داروهای معمولی را، معمولاً عطّار ـ علاوه بر عطریات ـ میفروشد و غالباً فروش اقلام خردهریز نوشتافزار و خرّازی و ابزار و آلات فلزی نیز بخشی از کار اوست.بهدلایل گوناگون، اشخاصی که بهپیشة بقّالی اشتغال دارند غالباً از یک اصل قومی و نژادیاند. در شهرهای مراکش (جز تتوان ، آنهم تا همین اواخر) بقّالها تقریباً همیشه از بربرهای ناحیة سوس و از قبیلة آمِلْناند. در الجزایر مردم مزاب که از بربرها هستند عملاً از همین انحصار برخوردارند. در روم شرقی، بقّالِ امروزی غالباً یونانی بوده است.منابع:R. Dozy, Supplإment aux dictionnaires arabes, Leiden 1881, ذیل کلمات مذکور در متن ماله ;Edward William Lane, Arabic-English lexicon , Cambridge 1984; W. Mar ais, Textes arabes de Tanger , 233.تکمله. بقال واژهای است عربی، مترادفِ فروشندة تره و سبزی که توسّعاً به معنای خواربارفروش نیز به کار رفته است. کاربرد بقّال به این معنی از لحاظ لغوی نادرست و صحیحِ آن بدّال است. در لغتنامههای کهن عربی، یا غالباً هیچیک از واژههای بقّال و بدّال وجود ندارد و یا تنها به معنای اصلی آن، یعنی تره فروش، اشاره شده است (زمخشری، قسم 1، ص 88). تنها شماری اندک از نویسندگان لغتنامهها، مانند ازهری (282ـ370)، بدّال را به معنای فروشندة خوردنیها گرفته و استعمال بقال را در این معنی، عامیانه دانستهاند (ج 14، ص 133). در متون ادب و تاریخ عربی، همواره به جای بدّال، بقّال به کار رفته است (برای نمونه رجوع کنید به جاحظ، ج 4، ص 106؛ ابونعیم، ج 2، ص 172). به نوشتة جاحظ (همانجا)، بقالان عمامهای مخصوص و متفاوت با دیگر طبقات جامعه بر سر مینهادهاند.در متون کهن نظم و نثر فارسی نیز، بقّال به معانی سبزی فروش (ناصرخسرو، ج 1، ص 255)، میوه فروش (نظامی، ج 1، مخزنالاسرار ، ص 115)، فروشندة خوراکیها (سعدی، 1348 ش، ص 251، پانویس 8) از قبیل شکر، برنج، عسل ( رجوع کنید به ظهیری سمرقندی، ص 129ـ132، 200ـ203) و روغن (مولوی، ج 1، دفتر اول، ص 17)، به کار رفته است. بنابر برخی از اشعار سعدی، بقّالان، نان نیز میفروختهاند (1363 ش، ص 83). در فرهنگنامههای فارسی معاصر، این کلمه را به معنای فروشندة بسیاری از خوردنیها، چون غلّه و بقولات، لبنیات، سرکه، آبغوره، خرما، خشکبار و ترهبار دانستهاند (برای نمونه رجوع کنید به آنندراج ؛ داعی الاسلام؛ دهخدا، ذیل واژه). امروزه، بقال علاوه بر انواع مواد خوراکی، تقریباً تمامی لوازم مورد نیاز زندگی روزانه را در شهرها عرضه میکند.منابع: احمدبنعبدالله ابونعیم، کتاب ذکر اخبار اصبهان ، چاپ سون ددرینگ، لیدن 1931ـ1934؛ محمدبناحمد ازهری، تهذیب اللغة ، قاهره 1964ـ1967؛ عمروبن بحرجاحظ، البیان والتبیین ، بیروت 1968؛ محمدعلی داعیالاسلام، فرهنگ نظام ، تهران 1362ـ1364 ش؛ علیاکبر دهخدا، لغتنامه ، زیرنظر محمدمعین، تهران 1325ـ1359 ش؛ محمودبنعمر زمخشری، پیشروادب، یا، مقدّمة الادب ، قسم 1،چاپ محمدکاظم امام، تهران 1342 ش؛ مصلحبنعبدالله سعدی،بوستان سعدی ، چاپ غلامحسین یوسفی، تهران 1363 ش؛ همو،گلستان ، چاپ خلیل خطیب رهبر، تهران ] تاریخ مقدمه 1348 ش [ ؛ محمدپادشاهبن غلام محییالدین شاد، آنندراج: فرهنگ جامع فارسی ، چاپ محمد دبیرسیاقی، تهران 1363 ش؛ محمدبنعلی ظهیری سمرقندی، سندبادنامه ، چاپ احمد آتش، استانبول 1948؛ جلالالدین محمدبنمحمد مولوی، مثنوی معنوی ، چاپ رینولد الین نیکلسون، تهران ] بیتا. [ ؛ ناصرخسرو، دیوان ناصرخسرو ، ج 1، چاپ مجتبی مینوی و مهدی محقق، تهران 1353 ش؛ الیاسبن یوسف نظامی، سبعة حکیم نظامی گنجوی ، چاپ وحید دستگردی، تهران 1363 ش.