باسماچیان، قیام ، حرکت جماعاتی از مسلمانان ترکستان، برضد حکومت شوروی، عمدتاً از 1918 تا 1930. «باسماچی» (املای ترکی: باصماچی) در زبان روسی به معنای یاغی است و ریشة آن «باسماق» ترکی و به معنای هجوم آوردن و حملهکردن است. «باسماچگی» در تاجیکی، یا به عبارت دقیقتر از نظر مقامات دولتی تاجیکستان، به معنای حرکت ضدانقلاب شورایی بود. در واقع باسماچی لقب اهانتآمیزی است که روسها به قیامکنندگان مسلمان آن صفحات دادهاند و این لقب توسّع معنی پیدا کرده و بمرور به بسیاری از انواع حرکتهای مسلحانة سیاسی نیز اطلاق شده است. صدرالدین عینی نیز از آن قیامکنندگان با نام «باسمهچیان» یاد کرده و دزد و تاراجگرشان خوانده است (ص 828 و بعد). احمد زکی ولیدی طوغان میگوید که باشقیرها باسماچیان را به اصطلاح خراسانی عیّار مینامیدند (1929ـ 1939، ص 361).پس از پیروزی انقلاب اکتبر 1917 و سرنگون شدن حکومت مسلمانان خوقند * به دست شورویها و قحط و غلای ناشی از عوارض انقلاب و مصادرههای بیرویّة اموال مردم و بیحرمتیهای روسها به سنن و آدابمردم مسلمان،قیامباسماچیان نخست از درة فَرغانه در ترکستان، که محصول با اهمیت پنبهاش نابود و ازینرو انگیزههای شورش در آنجا قوّت یافته بود، آغاز شد و سپس دامنة آن به سمرقند و بخارا و آمودریای (جیحونِ) سفلی و سیردریا (سیحون) گسترش یافت و در 1918 به نقاط بسیاری در ترکستان، یعنی منطقهای که امروزه «آسیای میانه» خوانده میشود، کشیده شد. باید گفت که شورشهای ضدحکومت تزاری در صفحات ماوراءالنهر و ترکستان، که قیام باسماچیان را گاه تداوم مستقیم آنها میدانند، سابقهای طولانی دارد. کسانی به قیام باسماچیان پیوستهاند که در قیام دوکچی ایشان 1316/ 1898 و قیام 1335/1916 و در وقایع شورشهای اسحقبیگ و یعقوببیگ شرکت داشتهاند.قیام باسماچیان دوازده سال ادامه داشت و سه مرحلة اصلی را گذراند:مرحلة اول قیام از جمادیالاولی 1336/ فوریة 1918 با سقوط حکومت مسلمان خوقند علناً آغاز شد و تا محرم 1339/ سپتامبر 1920، که بخارا به تصرف ارتش شوروی درآمد، یعنی حدود دو سال، ادامه داشت. نابسامانی اقتصادی موجب شدّت گرفتن اعمالی چون راهزنی و دزدی و آزار و قتل شده بود و دستههایی به ربودن اموال و بستن راهها دست میزدند و طبعاً این تبهکاریها و سرکردگان تبهکاران نمیتوانستند برای مردم سرمشق اخلاقی باشند، اما اشتباهات حکومت شوروی و تندرویها و تیربارانهای بیحسابِ دهقانان به ظنّ هواداری از باسماچیان و تعدیّات ارتش سرخ، که در آغاز انضباط نظامی لازم را نداشتند، از حیثیت شورویها نزد مردم کاست و در عوض بر شهرت و اعتبار باسماچیان افزود، خاصه آنکه از میان اینان کسانی برخاسته بودند که به سبک عیّاران عمل میکردند و نام و آوازه یافته بودند. این افراد به روسها حمله میکردند و اموالشان را به تاراج میبردند و غنایم را میان مردم تقسیم میکردند، حال آنکه مسلمانان از تعرّضشان مصون بودند. باسماچیان در گروههای مختلف متشکل بودند و هر گروه به سرکردهای نظامی، که به او قورباشی میگفتند، وابسته بود. مناسبات خانوادگی و قومی و قبیلهای و نظایر آن در تشکیل این گروهها و چگونگی رفتار رهبر با افراد گروه بسیار مهم بوده است.در اثنای انقلاب 1917، محمدامینبیگ در فرغانه و ایرگَش در خوقند از جملة سرکردگانی بودند که شهرت بسیار داشتند و با همکاری همرزمانشان از حکومتهای ملی و محلی که بر سرکار آمدند، پشتیبانی میکردند. جُنیدخان و جانیبیگ و خال خواجه و مدامن بیگ (شاید محمدامینبیگ) و کورشیرمت (شیرمحمدبیگ) از رهبران باسماچیان بودند. امینبیگ و ایرگش، پس از واژگون شدن حکومت خوقند به دست بلشویکها و ارمنیها و به آتش کشیده شدن شهر، از آنجا گریختند. ایرگش در یکی از نبردها کشته شد. گینسبرگ، که دربارة تاریخ قیام باسماچیان فرغانه، تحقیق کرده است، میگوید که ایرگش و امینبیگ با شعارهایی مانند «ترکستان از آن ترکستانیهاست»، «ترکستان را از یوغ بیگانه رها میکنیم»، «با روسهایی که آخرین پیراهن را از تن مردم فقیر درمیآورند میجنگیم» (طوغان، 1368 ش، ص 9) توانسته بودند عدة زیادی را دور خود جمع کنند. نخستین اقدام آنان حمله به روستاهایی بود که مهاجران روسی در آنها سکونت و به کشاورزی اشتغال داشتند. همة این مهاجران، حتی زنانشان، مسلّح بودند. در صفر 1337/ نوامبر 1918، خال خواجه با 700 تن باسماچی به چند قصبة روسی، که به توپ مجهّز بودند، حمله بردند. در این حوادث، بسیاری از مأموران بومی مشاغل و مسئولیتهای خود را رها کردند ـ یکی از آنان که به باسماچیان پیوست در زمرة رهبران برجستة قیام درآمد. کشاورزانِ مهاجرِ روسی در سایة اتحاد با بلشویکها توانستند روستاهای خود را در برابر حملات باسماچیان حفظ کنند؛ حتی قشونی تشکیل دادند که ستاد ارتش سرخ در فرغانه آن را به رسمیت شناخت و از آن پشتیبانی کرد؛ اما سپس، در ماجرای انحصار دولتی غَلاّت، بین آنها اختلاف افتاد و مقامات شوروی کوشیدند قشون راخلع سلاح کنند. قشون مهاجر روس در ذیقعدة 1336 خواستار لغو انحصار دولتی و انحلال دادگاههای انقلاب شد. پس از آنکه سرکردگان باسماچیان از این خواسته جانبداری کردند و با نیروی 000 ، 7 نفری خود به ارتش دهقانان پیوستند، توانستند در ذیحجه/ سپتامبر متفقاً شهرِ اوش را در قرقیزستان تصرف کنند و دولتی موقّت بهوجود آوردند. سپس خواستند شهر اندیجان را به تصرف درآورند، اما موفق نشدند. در محرم/ سپتامبر «حکومت موقت فرغانه» را تشکیل دادند و سازمانی اداری و نظامی پدید آوردند. این حرکات اندکاندک رنگ طغیان و شورش مردمی به خود گرفت و روسها در ترکستان با وضعی سخت و ناگوار روبرو شدند. اما از اواخر آن ماه، به عللی که عمدة آنها در این مقاله برشمرده میشود، ورق به زیان باسماچیان و به سود روسها برگشت.نیروهای تازه نفس به دستور حکّام مسکو وارد ترکستان شد و در ماه محرم/ سپتامبر چند شهری را که به دست شورشیان افتاده بود، بازپس گرفت. چند ماه بعد، در جمادیالا´خر 1337/ مارس 1919، کنگرة هشتم حزب کمونیست شوروی، به موازات اقدامات شدید نظامی، سیاست «نوازش شرقیها» را در زمینة ملیّت و مسایل شرق در پیش گرفت و کمیتة مرکزی حزب، در پیامی خطاب به نهادهای انقلابی و دستگاههای حکومتی، از آنها خواست تا حدامکان با مردم حسن سلوک داشته باشند. در این پیام بسیاری از تندرویها و رفتارهای نابجا تقبیح شده بود. باید در نظر داشت که حوادث ترکستان در آن سالها با تغییر اوضاع در افغانستان به زیان انگلیسیها و اقدامات اماناللّهخان در آن کشور و اقدامات آتاتورک در ترکیه و احیا و نضج آرمانهای پانترکیسم مقارن شده بود و طبعاً این عواملمهمّ خارجی در تصمیمات کنگرة مرکزی بیتأثیر نبود. به هر حال، مقامات شوروی، که با توأم کردن سیاست تهدیدو تحبیب میان صفوف متحد مردم و باسماچیان تفرقه انداخته بودند، باسماچیان را منزوی و آنها را بتدریج، ولی بشدّت، سرکوب کردند.مرحلة دوم قیام در پی اقدامهای نظامی شوروی در خیوه آغاز شد. جمهوری خلقِ خوارزم (خیوه) در رجب 1338/ آوریل 1920 اعلام موجودیّت کرد و جمهوری خلق بخارا در محرم 1339/ سپتامبر 1920 تأسیس شد. رفتارِ خشن سربازان روسیِ مأمور مصادرة مواد غذایی، و احضار ناگهانی مشمولان مسلمان در تابستان 1338 برای خدمت در ارتش سرخ آتش شورش باسماچیان را از نو برافروخت و سبب شد که مسلمانان دستهدسته به آنان بپیوندند. از یک سو، بر عدة نیروهای باسماچی افزوده میشد و، از سوی دیگر، واحدهای مسلمان ارتش سرخ روزبروز ناآرامتر میشدند، تا آنجا که دولت شوروی حتی فرمان خلعسلاح تیپ یکم سوار ارتش سرخ را صادر کرد، ولی همة افراد تیپ، جز معدودی، به باسماچیان پیوستند.باسماچیان در آن وقت به نیرویی ششهزارنفری مجهّز بودند و منطقه را خوب میشناختند و دستگاه اطلاعاتی کارآمدی داشتند و از همه مهمتر اینکه مردم محل پشتیبان آنان بودند و اگر تعقیب میشدند، میتوانستند در روستاها مخفی شوند. پیوستن یک تیپ سوار به آنها بر قدرت نظامیشان بسی افزود و سراسر درة فرغانه به دست باسماچیان افتاد و روسها فقط بر شهرهای اصلی و راهآهن تسلّط داشتند. ماهیت سیاست بلشویکها، که بنابر مصلحت شیوة ملایمت را بهکار میبردند، بتجربه آشکار شده بود و این هم عاملی بود که عدهای را باز به سوی باسماچیان سوق داد.در شهریور ـ مهر 1299/ اوت و سپتامبر 1920 میان روسها و باسماچیان مذاکراتی برای صلح انجام گرفت، اما به نتیجه نرسید. در آبان 1299/ نوامبر 1920، احمدزکی ولیدی طوغان، اولین رئیس جمهور منتخب مردم باشقیرستانِ خودمختار، از دست روسها گریخت و به خیوه پناه برد. در 23 اسفند 1299/ 14 مارس 1921 حکومت جوانِ خیوه سقوط کرد و اعضای آن به صحرا گریختند و به جُنیدخان، یکی از سرکردگان فعّال باسماچی، پیوستند (ریوکین، ص 56). روسها در خیوه حکومتی گوش بفرمانتر بر سرِ کار آوردند و نام «جمهوری خلق»خیوه را به «جمهوری شوروی» تغییر دادند (همان، ص 56ـ57). این اقدام گام بلندی در تکمیل الحاق صفحات ترکستان و تنگتر کردن حلقة محاصرة شورشیان بود. با اینهمه، مقاومت ملیّون مسلمان بخارا در برابر روسها افزایش یافت و دامنة آن به کوههای تاجیکستان و حتی سراسر ترکستان کشیده شد. روسها خطر را جدّی دیدند و دست به اقدامات قاطع زدند. کامنف ، فرمانده ارتش سرخ، برای طرّاحی عملیات جنگی بر ضد باسماچیان به ترکستان رفت. به ابتکار لنین، خودمختاری ترکستان شوروی اعلام شد و، به دستیاری نمایندگان او در ترکستان، اقداماتی که جنبة سیاسی و اقتصادی و نظامی داشت معمول شد. از جانب کمیتة مرکزی حزب کمونیست شوروی در مسکو، کمیسیونی با عضویت استالین (در آن زمان کمیسر خلق در امور ملیتها) و چیچرین (کمیسر خلق در امورخارجه) و کوی بیشف ، که از ترکستان فراخوانده شده بود، بالفور تشکیل و دست بهکار شد. حزب کمونیست بخارا زیرنظر مستقیم حزب کمونیست روسیه قرار گرفت. (همان، ص 58). همة عملیات ضد باسماچیان در ترکستان هماهنگ شد. نیروهای باسماچی نیز همچنان در افزایش بود و در آذر 1300/ دسامبر 1921 به 000 ، 20 تن رسید. از این عده 000 ، 7 تن در فرغانه و نزدیک به 000 ، 7 تن در بخارا و 000 ، 1 تن در خیوه بودند. هیجان ملیگرایی حتی تاشکند را فراگرفت. در بهار 1301/ 1922، قیام به اوج خود نزدیک میشد. وضع به زیان دولت شوروی رو به وخامت میرفت، چه افزایش قدرت باسماچیان شیوع تمایلات ملی را در میان مسلمانان در پی داشت.در بهمن 1301/ فوریة 1923، نیروی بزرگی از باسماچیان نزدیک بخارا قیام کرد و امنیت شهر را به خطر انداخت. روسها بناچار دست به اقدام جدّی زدند و در شرق بخارا نیرویی ویژه، متشکل از یک تیپ پیاده و دو تیپ سوار و سه هنگ پیاده و یک هنگ سوار به اضافة قوای کمکی دیگر و نیروهای جمهوری خلق بخارا، در برابر باسماچیان سازمان دادند. حزب کمونیست روسیه، برای هماهنگ کردن اقدامات حزبهای کمونیست ترکستان و بخارا و خیوه، دفتری در آن صفحات تأسیس کرد. اورجُنیکیدزة گرجیتبار، که از رهبران برجستة حزب بود، از مسکو وارد بخارا شد و حکومت دستنشاندة بخارا را به تردید و تعلّل محکوم کرد و بشدّت به باد انتقاد گرفت. تدارکات نظامی با فرماندهی کامنف هماهنگ و ارتشسرخ برای سرکوبی نیروهای باسماچی وارد عمل شد. نیروهای طرفدار باسماچیان البته بیکار ننشستند واز جهات مختلف دست به مقابله زدند.در زمستان 1300/ اواخر 1921 و اوایل 1922 جمعیتی به نام اتحادیة جمعیتهای انقلابی ملّی و مردمی مسلمان آسیای مرکزی (اورتا آسیا مسلمان ملّی عوامی اختلال جمعیتلرنک اتفاقی) تشکیل شده بود. عدهای از اقوام مختلف مسلمان به آن پیوسته و موقتاً دربارة برنامة مشترکی توافق کرده بودند که رئوس آن به این شرح است: 1) ترکستان مستقل شود و مقدّرات آن را خودِ مردم ترکستان تعیین کنند؛ 2) ترکستان با حکومت جمهوری دموکراتیک اداره شود؛ 3) کسب استقلال با تأسیس ارتش ملی میسّر است و حکومت ملّی فقط میتواند به ارتش ملّی تکیه کند؛ 4) استقلال ترکستان همانا استقلال اقتصادی است و خط مشی اقتصادی را باید مردم ترکستان تعیین کنند؛ 5) پیشرفت فرهنگ و معارف و آشنایی با تمدّن اروپایی بدون وساطت فرهنگ روسی حاصل شود؛ 6) مسئله ملیت و بهرهبرداری از منابع طبیعی با اصول متناسب حل شود؛ 7) در امور مذهبی آزادی کامل برقرار باشد (طوغان، 1929ـ1939، ص 381ـ382).بعدها نام و ترکیب جمعیت تغییر کرد، اما این برنامه، که در سطح نسبتاً وسیعی با آن موافقت شده بود، تغییر نکرد. این جمعیت در برقرار کردن پیوند میان مردم و باسماچیان و جلب همفکری و همکاری عدة نسبتاً زیادی از روشنفکران و جوانان ترقیخواه و ملیگرا با باسماچیان شورشی نقش مؤثری داشت.بویژه پس از 1300 ش/1921، که اقدامات مقامات شوروی امید بسیاری از روشنفکران ترک را نقش بر آب ساخت، دامنة همکاری اینان با باسماچیان گسترش یافت. جمعیت، که در نظر داشت به جنبشهای نامنظم و پراکندة باسماچیان نظم و استمرار بدهد، از میان اعضای خود عدهای را به عنوان مشاور و راهنما نزد باسماچیان گسیل داشت. شیرمحمدبیگ، از سرکردگان باسماچیان، در خاطرات خود به وابستگی و همکاری روشنفکران و جمعیت باسماچیان اشارات فراوانی دارد.باسماچیانی که با شیرمحمدبیگ بودند راهآهن خوقند به اندیجان را منهدم کرده و کارخانههای پنبه پاککنی را آتشزده بودند. پیوند باسماچیان و جمعیت سبب شده بود که سران باسماچی، از طریق اعضای مطلع و ذینفوذ جمعیت، از همة اقدامات شورویها پیشاپیش باخبر شوند و جهات لازم را پیشبینی کنند. مقامات شوروی از آنچه میگذشت بیخبر نبودند و، چون هواداری مردم را از باسماچیان میدیدند، سیاست شدّت را توأم با ملایمت و رخنه و ایجاد نفاق ماهرانهتر بهکار میبستند. مقامات شوروی وقت زیادی صرف گفتگو با سران مختلف باسماچی کردند. شیرمحمد در خاطراتش از مذاکراتی که با زینوویف معاون فرمانده، و نذیر تورقولوف، از اعضای حکومت، داشته ذکری به میان آورده است (طوغان، 1368 ش، ص 49ـ50).فرماندهی قوای سازمانیافتة باسماچی در آن وقت با ابراهیمبیگ و انورپاشا بود. انورپاشا داماد سلطان عثمانی و فرمانده قشون و وزیر جنگ سابق عثمانی و رهبر پانترکیسم و ماجراجویی بود که ابتدا به درخواست روسها به شوروی و در مهر 1300/ اکتبر 1921 برای فیصله دادن به قیامها به بخارا رفته بود، اما، پس از مشاهدة اوضاع در محل، ظاهراً ناگهان تصمیم گرفته بود تا به مخالفان روسها بپیوندد. شواهد حکایات از آن دارد که انورپاشا رؤیای تجدید «خلافت اسلامی» را در سر میپروراند و ازینرو خود را «فرمانده کل قوای اسلام و داماد خلیفة پیامبر» میخواند. او توانست دستههای پراکندة باسماچی را در ارتشی با حدود 000 ، 16 نفر متشکل کند. این ارتش در بهار 1301 ش/1922، بخش وسیعی از بخارا را تصرف کرد، ولی بهرغم این پیروزی در عمل میان فرماندهان باسماچی اختلاف افتاد و، بر اثر آن، سربازان روس توانستند شهر دوشنبه را پس بگیرند و فشار خود را بر قیامکنندگان تشدید کنند. انورپاشا در 13 مرداد 1301/ 4 اوت 1922، در درگیری مختصری، به قتل رسید. اختلاف داخلی میان واحدهای ازبک و قرقیز نیز باسماچیان را ضعیف کرد و رشتة اتحادِ سران قیام را گسیخت. در تیر 1301/ ژوئیة 1922، یکی از سران باسماچی از ارتش روس شکست خورد. پس از این شکست، باسماچیان قرقیزی تسلیم شدند و باسماچیان ازبکی، که تنها مانده بودند، عقب نشستند و عدة باسماچیان ناحیه به 000 ، 2 تن کاهش یافت. عدهای از سران باسماچی به افغانستان و گویا برخی نیز به ایران گریختند. حدود پاییز 1301/ اواخر 1922، نیروهای اصلی باسماچی در فرغانه و خوارزم شکست خوردند.مقامات شوروی احساس کردند که موقع مناسبی فرا رسیده است تا سیاست ایجاد رخنه را مؤثرتر اجرا کنند و بیدرنگ اقدامهای نظامی را با امتیازاتی سیاسی و اقتصادی همراه ساختند: اراضی موقوفة ضبط شده را مسترد و محاکم شرع را در درة فرغانه موقتاً دایر کردند و مالیاتها را به نصف کاهش دادند و آذوقة مردم را تأمین کردند و دست به اصلاحات ارضی و آبی زدند. این اقدامات نتیجه بخشید و دهقانانِ خسته از ناآرامیها کمکم به کارکردن علاقهمند شدند. اعلام عفو عمومی نیز بسیاری از دهقانان را از باسماچیان دور کرد. به موازات اینها، عملیات نظامی بر ضدّ باسماچیان همچنان ادامه داشت و حتی کامنف دستور داد که پایگاههای باسماچیان با حملات هوایی بشدت کوبیده شود.پس از مرگ انورپاشا و سلیمپاشا، که او نیز ترک و دوست انورپاشا بود و مدتی جانشین او شده بود، ابراهیمبیگ بار دیگر خود را سرکردة باسماچیانِ تاجیکستان اعلام کرد؛ اما باسماچیان تلفات سنگینی داده بودند و وحدت رهبری از میان رفته بود. در اسفند 1301/ مارس 1923، قوای روس دژی را در اطراف بخارا با خاک یکسان کرد. قیام باسماچیان در منطقة سمرقند و بخارا به پایانش نزدیک میشد. تنها در بیابانهای خوارزم بود که باسماچیان هنوز توانایی گردآوردن نیروی بزرگی را داشتند. در دی 1302/ ژانویة 1924، نیروی بزرگی به فرماندهی جنیدخان به خیوه حمله کرد؛ اما حمله دفع شد و این در واقع آخرین عملیات وسیع باسماچیان در ترکستان بود.در 1303/1925، تاجیکستان، که مرکز قیامهای باسماچیان بود، متروک شده بود. بیش از 000 ، 200 تن از مردم نزدیک به دو سوم زمینهای کشاورزی را رها کرده و به افغانستان گریخته بودند. در ازبکستان، که کمتر آسیب دیده بود، یک چهارم زمینها متروک مانده بود. ابراهیمبیگ بار دیگر میخواست آتش شورش را برافروزد، اما رمقی برای آن سرزمین نمانده بود و مردم ادامة مقاومت را بیحاصل میدیدند و دهقانان به هر قیمت صلح میخواستند. باسماچیان به دستههای کوچک و کوچکتر تقسیم شدند و بسیاری از آنان در جریان عفو عمومی خود را تسلیم کردند و رهبرانشان به افغانستان گریختند. در 1306/1927، بعضی از دستههای کوچک هنوز فعال بودند و یکی از رهبران، به نام رحمان، عملیات را از بیرون مرز رهبری میکرد، ولی در 1307/1928 حتی جنیدخان هم مجبور شد به افغانستان فرار کند. واحدهای سوار تازه نفسِ روس بازماندة نیروهای باسماچیان را در کوه و دشت تارومار کردند. رئیس جدید حکومت شورویِ تاجیکستان در آن زمان توانست 000 ، 33 تن از 000 ، 200 پناهنده را از افغانستان به تاجیکستان و سرزمینهای خود بازگرداند.مرحلة سوم قیام باسماچیان، پس از دو سال وقفه، با اشتراکی کردن اجباری مزارع به دستور مقامات شوروی و ناخشنودی روستاییان آغاز شد. ابراهیمبیگ در 1310/1931 به دست سربازان روس افتاد، اما بازماندة گروههای باسماچی، که غالباً به دستههای راهزن تبدیل شده بودند، تا 1312/1933 دوام آوردند. سرانجام، پس از سالها مبارزة پرنشیب و فراز، آخرین آثار مقاومت مسلحانه از میان رفت و صلح و آرامش موافقنظر مقامات شوروی در ترکستان و صفحات آن برقرار شد.مبارزة باسماچیان با سربازان روس در حقیقت مبارزة ضدکمونیست با کمونیست نبود، بلکه مبارزة مسلمان با روس بود. درست است که قیام باسماچیان نخست با یاغیگری و راهزنی آغاز شد و حتی پس از آنکه به صورت نهضت رهاییبخش ملّی درآمد، دوباره مدت کوتاهی به ماهیت اصلی خود بازگشت، با این وصف و با وجود همپیمانیهای موقّت و حتی فرصتطلبانه با گروههای ضدکمونیست روسی، نهضتی اسلامی بود. جز تعداد اندکی اوکراینی و تاتار، ارتشی که در تمام مدت با باسماچیان میجنگید از سربازان روس تشکیل شده بود. دایرةالمعارف شوروی زمان استالین هدف قیام باسماچیان را «تجزیة جمهوری آسیای مرکزی از روسیة شوروی» دانسته و بر آن است که «مداخلهجویان و اشغالگران انگلیسی عملاً الهامبخش و سازماندهندة» آن بودهاند ( بولشایا ، ج 4، ص 286) و «محافل ارتجاعی عثمانی، چین، افغانستان و روسِ سفید از آن پشتیبانی کردهاند» ) دایرةالمعارف بزرگ شوروی ( ، ج 37، ص 57) و «بیلی فرمانده هیئت نظامی ـ سیاسی انگلیسی، و تردول کنسول امریکایی، در سازماندهی و تجهیز دستههای باسماچی شرکت داشتهاند» (همانجا). اما زکی ولیدی طوغان میگوید که سرهنگ بیلی و سروان بلکر، از افسران ارتش انگلیس در هند، که به روسهای سفید نزدیک شده بودند، در ذیقعده 1336/ اوت 1918 وارد تاشکند شدند. در همان زمان، عدة دیگری از افسران انگلیسی در تاشکند بودند، ولی اینها قصد مبارزه با تبلیغات آلمانیها و ترکها را داشتند و با مسلمانان و قوای باشقیر و قزاق و باسماچیان هیچگونه تماسی برقرار نکردند (1929ـ1939، ص 395). شیرمحمدخان در خاطراتش نوشته است که اعظمخان هندی، که در خدمت رایزن انگلیس در کاشغر بوده، نزد وی رفته و پیشنهاد کرده است که با انگلیسیها تماس برقرار کند. شیرمحمد دو تن از نزدیکانش را بهنام مظفر قاری و عبدالسلام قاری برای مذاکره به کاشغر میفرستد، ولی ظاهراً از این سفر نتیجهای عاید نمیشود. خودِ عبدالسلام قاری به زکی ولیدی طوغان گفته است که به هر حال مراودة رایزن انگلیس با باسماچیان سرنگرفت (همان ص 396).دایرةالمعارف تاجیکستان در مقالة «باسماچگی» از این قیام به عنوان «حرکت ضدانقلابی ملی در آسیای میانه و مبارزة زمینداران و بیگها و کولاکها و ملاهای ارتجاعی و سرمایهداران ملیگرا بر ضد حاکمیّت شوروی... به قصد جداکردن این جمهوری از روسیه و برقرار کردن حاکمیت خود» یاد کرده و چند سطر بعد از این مطلب افزوده است که «اساس مرام باسماچیان پاناسلامیسم و پانترکیسم و سرمایهداری ملی بوده است» ( د. تاجیکی ، ج 1، ص 492).در مطالبی که تاکنون دربارة قیام باسماچیان در شوروی منتشر شده از مرحلة دوم آن، یعنی در واقع مهمترین مرحلة آن، بهطور جدّی ذکری به میان نیامده است. در این مطالب مقابلة روسها با مسلمانان را مبارزة انقلاب با ضدانقلاب و نظم در برابر شورش و دفاع نظامنوین در برابر تحریکات خارجی قلمداد کردهاند. تاریخنگاران شوروی در تحلیل حوادث این قیام بیشتر چنین استدلال کردهاند که ترکستان، چون از لحاظ تاریخی در مرحلة نظام زمینداری و مرحلة ماقبل صنعتی و سرمایهداری بوده، نمیتوانسته است زمینة پیدایش جنبشهای اصیل ملی باشد. باسماچیان را ملّیّون احساساتی گمراه میشمردند که به نظام قبیلهای پایبند مانده و فاقد شعور طبقاتی بودهاند. در میان مورّخان سیاستمداران شوروی البته کسانی هستند که داوریهای معتدلتری دارند. واسیلیوسکیِ مورّخ ریشة قیام باسماچیان را در عصر تزاری سراغ گرفته و گفته است که آثار سرمایهداریِ روسی مزید بر فشار مالیاتها و ظلموجور خوانین محلی شده و آنها را به راهزنی و شورشهای راهزنانه سوق داده است. به نظر او ماجرای باسماچیان دماسنجِ مناسبات روسیه با اهالی ترکستان است.فرونزه ، که زمانی رهبری سرکوبی قیام باسماچیان را بر عهده داشت، آن را «اعتراضی مسلّحانه به آغازی نوین» خوانده است. مورّخان غیرروس هم، که دربارة باسماچیان تحقیق و مطالبیمنتشر کردهاند، در بسیاری از نکات همعقیده نیستند. عدهای از اینان باسماچیان را راهزن، عدهای نمایندة بعضی قشرهای اجتماعی، گروهی نمایندة همة طبقات مردم ترکستان، برخی قهرمانان قیام ملی یا اسلامی ـ ملی دانستهاند و این حرکت مسلحانه و پرحادثة چند ساله را بهصورتهای مختلف تفسیر کردهاند. طبیعی است که دربارة حادثهای تاریخی که دست چندین کشور، مستقیم و غیرمستقیم، نیز در آن مداخله داشته و اهمّ اسناد و مدارک آن هنوز انتشار نیافته است نمیتوان حکمی کرد که ارزش تحقیقی و سندیّت علمی داشته باشد. اما آنچه از سیر وقایع بوضوح معلوم میشود این است که قیام باسماچیان قطعاً قیامی جدّی و عمیق و وسیع بوده و در سرزمینهای اسلامی تصرف شده با سنتهای ریشهدار و کهنسال رخ داده است. شکست باسماچیان از قوای ارتش سرخ واقعیت تاریخی مسلّم است؛ اما فقط نبردهای نظامی نبود که این قیام را خاموش کرد، بلکه آنچه سبب شد تا در صفوف رهبران و گردانندگان این قیام شکاف افتد و سرانجام آنها را از هم بپاشد مجموعة تدابیر سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و نظامی همراه با روشهای آزادمنشانهتر یا بظاهر توأم با تساهل و تسامح بود که حکومت شوروی در قبال مسلمانان در پیش گرفت و آن را با اقدامات و اصلاحات سریع عملی ساخت و این سیاست را مدام حساب شدهتر و قوام یافتهتر کرد. با این وصف و به رغم همة پیشگیریهای مقامات شوروی، از آن سال به بعد بارها حرکاتی دیده شده است که نشان میدهد نطفة اینگونه قیامها هنوز زنده است.منابع: مایکل ریوکین، حکومت مسکو و مسألة مسلمانان آسیای مرکزی شوروی ، ترجمة محمود رمضانزاده، مشهد 1366 ش؛ احمد زکی ولیدی طوغان، بوگونکی تورکستان و یاقین ماضیسی ، قاهره 1929ـ1939؛ همو، قیام باسماچیان ، ترجمة علی کاتبی، تهران 1368 ش؛ صدرالدین عینی، یادداشتها ، چاپ سعیدی سیرجانی، تهران 1362 ش؛F. M. Bailey, Mission to Ta sh kent , London 1946; Bol¨shaia Sovetskaya Ensiklopedia 2 , Moscow 1949-1958; Joseph Castagnإ, Les Basmachis. Le Mouvement national des indigةnes d'Asie Centrale , Paris 1925; Ensiklopediya Sovetii Tadjik , I, Dushanbe 1978, s.v. "Basma ch igi" (by Erkayev); P. T. Etherton, In the Heart of Asia , London 1925; Glenda Fraser, "Basmachi", Central Asian Survey , VI, 1 , 2 (1987), 1-37, 7-42; M. V. Frunze, Na frontakh gra zh danskoi voiny: sb. dokumentov , Moscow 1941;Gra zh danskaia Voina , III (Materialy po istorii ferganskogo besmachestva i boevykh operatsii v. Bu kh are ), Moscow 1924; Great Soviet Encyclopedia , NewYork 1973-1983, s.v. "Basmachi revolt" (by P.P. Nikishov); Inostrannaia voennaia interventsiia i gra zh danskaia voina v Srednei Azii i kazakhstane , I(May1918-september 1919),II (September 1919-December 1920), Alma-Ata 1963-1964, [Documents and materials]; M.Irkaev, Istoriia gra zh danskoi voiny v Ta dzh ikistane , Du- sh anbe 1963; Istoriia gra zh danskoi voiny v Uzbekistance , I, Ta sh kent 1946; Akdes Nimet Kurat, "Islam in the Soviet Union", in The Cambridge History of Islam , Vol. 1B, Cambridge 1980, 627-643; H. A. De Lageard, "The Revolt of The Basmachi According to Red Army Journals (1920- 1922)", Central Asian Survey , VI, 3 (1987), 1-35; V. I. Lenin, O Srednei Azii i Kazakhstane ,Tashkent 1960;Ia.A.Mel'Kumov, Turkestantsy , Moscow 1960 [Memoirs]; Iu. A.Poliakov, A.T. Tchu gunov, Konets Basma ch estva , Moscow, Nauka 1974; Sh. A. Sh amagdiev, O ch erki istorii grazhdanskoi voiny v fergaskoi doline , Ta sh kent 1961.