باذام/ باذان ، فرزند ساسان جَرون، آخرین حکمران ایرانی یمن که بعد از وَهْرِز و فرزندش و دو تن از احفاد او به فرمان خسرو انوشیروان (حک : 531ـ579 م)، به حکومت عدن، صنعا و حوالی آن و قسمتی از جنوب شبه جزیرة عربستان برگزیده شد و سرداری ابناء * یا ابناء احرار را نیز برعهده داشت.باذان معرب باذام است (نولدکه، ص 398، تعلیقة 36) و به قولی دیگر (یوستی، ص 56) مرکب از دو جزء باذ+ان که جزء اخیرش پسوند نسبت است و بر شهرت خانوادگی دلالت دارد. باذان در 6 هجری، هنگام اقامت پیامبر، صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم، در مدینه، با جمعی از سرداران ابناء به آیین اسلام گروید و باقی عمر را، از جانب آن حضرت به حکومت سرزمین تحت فرماندهی خود ابقا شد. اغلب مورخان او را از جملة صحابه شمردهاند (ابنحجر عسقلانی، ج 1، ص 170؛ طبری، سلسله اول، ص 1575؛ ابنهشام، ج 1، ص 91ـ93؛ مسعودی، 1967، ص 259؛ قلقشندی، ج 5، ص 25، مجمل التواریخ ، ص 172).سرزمین یمن، در حدود عامالفیل (570 میلادی) یا به نوشتة حمزة اصفهانی (ص 114) 41 سال بعد از سلطنت خسرو انوشیروان، یا به قول ازرقی (ص 121) دو سال بعد از ولادت پیامبر اکرم صلیاللّهعلیهوآلهوسلّم و یا به قول عبدالرحمان شجّاع (ص 28) و جواد علی (ج 3، ص 527)، در 575 در جنگی به امر خسرو انوشیروان، به دست سپاهیان وهرز، از چنگ حبشیان تحت حمایت دولت روم درآمد. انوشیروان پس از غلبه بر خزرهای شمال و بنای ] سد باب الابواب [ (محمدی ملایری، ج 1، ص 424)، در ظاهر، به منظور پاسخ دادن به درخواست کمک یکی از امیرزادگان ذوجدن، و اشراف موجّه و خوشنام حمیری یمن (و به قول برخی از مأخذ قدیم: هاماوران رجوع کنید به همان، ج 1، ص 426، پانویس 4) به نام سیفبن ذی یزن، فرزند ابومره فیاض یا پسرش معدی کرببن سیف ذی یزن، و در واقع، برای ایجاد پایگاهی مطمئن در برابر روم، رقیب نیرومند ایران ـ با مشورت موبد موبدان، سپاهی هشتصد نفری (به نوشته حمزة اصفهانی، ص 52: مرکب از 809 تن و اغلب از فرزندان ساسان) از اسیران دیلم و شهرستانهای مجاور آن، به سرداری خُرزاد فرزند نرسی، از اسپهبدان دیلم (حمزة اصفهانی، ص 52: فرزند بها فریدونبن ساسان فرزند بهمنبناسفندیار) که دارای مرتبة وَهْرِز (برابر با هزار سوار) بود ( مجمل التواریخ ، ص 172) ترتیب داد که در ناوگانی مرکب از هشت کشتی (حمزة اصفهانی، ص 52) از راه دجله به سوی یمن حرکت کردند. دو فروند از کشتیها دچار توفان شدند و شش فروند باقی، در ساحل حَضْرَمَوت، به بندر مثوب (مسعودی، 1384ـ1385، ج 2، ص 81؛ مقدسی، ج 3، ص 190؛ محمدی ملایری، ج 1، ص 419ـ420؛ کولسنیکف، ص 269) رسیدند. در جنگی که میان سپاهیان انوشیروان و لشکریان حبشه درگرفت، مسروق فرزند دوم ابرهة اشرم، کشته شد و حبشیان از سرزمین یمن بیرون رانده شدند، و با این پیروزی، به حکومت هفتاد ودو سالة حبشیان که از سوی قیصر رومی (هراکلیوس) حمایت میشدند پایان داده شد (ابن هشام، ج 1، ص 91؛ نولدکه، ص 345، 392؛ مجمل التواریخ ، ص 171).حضور جنگجویان (اساورة) ایرانی در بندر عدن و صنعا و حومه از 575 میلادی (جوادعلی، ج 3، ص 527 ؛ عبدالرحمان شجّاع، ص 28) به هیئت پادگانهای نظامی درآمده بود و بقیة سرزمین یمن به چهار ایالت تقسیم شد و هر ایالت را به یکی از سران قبایل پیشین (مخلاف) سپردند تا به گونة مستقل به حکومت پردازند و خراجی را که به وسیلة خسرو انوشیروان تعیین شده بود از رعایا اخذ کنند و نزد اسپهبد ایرانی که در پادگانهای صنعا میزیست بفرستند. بنابر شرایطی که انوشیروان برای آنان مقرر داشته بود ایرانیان ساکن یمن میتوانستند از غیر ایرانیان همسر گزینند، اما غیر ایرانیان مجاز به ازدواج با زنان ایرانی نبودند (مسعودی، 1384 ـ 1385، ج 2، ص 82). فرزندان ایرانیان سپاهی و همسران غیرایرانی ابناء یا ابناء احرار نامیده شدند.بحرین و یمن و جنوب عربستان که مستقیماً به دست ایرانیان و ابناء اداره میشد از آن پس در تقسیمات اداری در شمار یکی از چهار استان ایران درآمد و به نام استان نیمروز یا گستک نیمروز یا ملک هاماوران خوانده میشد و فرمانده آن را که اسپهبد بود، ناذوسپان یا مرزبان نیمروز میگفتند (کولسنیکف، ص 256؛ ابن خرداذبه، ص 125؛ نولدکه، ص 253؛ طبری، سلسله اول، ص 1058).هدف نهایی خسرو انوشیروان از مساعدت نظامی به امیرزادة حمیری یمن گسترش سلطه و استیلای سپاه ساسانی در آن منطقه بود تا هم از نظر اقتصادی خراج جنوب عربستان و یمن و بحرین به آسانی فراهم آید و هم حکام دست نشاندة ایرانی یا ابناء یمن از راههای بازرگانی و کالاهای قیمتی که از راه دریای هند به بنادر یمن و جنوب عربستان میآمد و سپس از دو طریق بحری دریای سرخ و راه برّی راه حضرموت و منزلگاههای ناامن صحرای عربستان به فلسطین حمل میشد، با دقت مراقبت کنند. سران قبایل یا مخلافهای یمنی و جنوب عربستان، پیشکشها و خراج رعایا را در سه نوبت یا سالیانه به حکومت صنعا تحویل میدادند و آنان بنابر وظیفهای که بر ایشان معین شده بود، خراجها، پیشکشها و گزارشهای ابناء را با پیکها و کاروانهای ویژه به دربار مدائن میفرستادند.در اواخر سلطنت انوشیروان، خُرّه خسرو حاکم یمن، که نوة وهرز بود به خشم خسرو گرفتار آمد و از حکومت یمن عزل شد. پس از وی باذان، که ظاهراً از نسل وهرز نبود، به جای او به حکومت رسید. در نخستین سال بعثت، باذان به محض دریافت خبر دعوت پنهانی حضرت رسول صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم، در مکه، به خسرو گزارش کرد: «در بلندیهای تهامه صاحب دعوتی ظاهر شده است که در پنهانی مردم را به آیین خویش میخواند» (حمزه اصفهانی، ص 114). به گفتة حمزه اصفهانی (همانجا)، باذان این گزارش را در نوزدهمین سال حکومت خسرو پرویز (حک : 590 ـ 628) و به گفتة نولدکه (ص 441) در بیستمین سال حکومت او ارسال داشته است. در سال ششم هجرت حضرت محمد صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم، برای گسترش آیین اسلام به سرزمینهای دوردست و کشورهای متمدن آن روز، نامهای به دربار خسرو ارسال کرد و از او خواست که به آیین اسلام درآید (اسلم تسلم). خسرو به باذان مأموریت داد که دو نفر از سرداران هوشمند خود را نزد پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم بفرستد و از وی بخواهد که از دعوت خویش منصرف شود. حضرت که در واقعة حُدَیبیِّه خبر کشته شدن پرویز را به دست فرزندش شیرویه دریافت کرده بود (نولدکه، ص 441)، به هر کدام از آن دو مأمور که یکی دادویه یا بابویه، خواهرزاده و کاتب باذان، و دیگری و خُرخسرو از سرداران ابناء بود، هدیهای بخشید و خبر کشته شدن خسروپرویز و به تخت نشستن شیرویه را به آنان داد و فرمود به باذان بگویید که به دین اسلام درآید تا او را بر قلمرو حکومتش ابقا کنیم. پس از بازگشت مأموران، باذان منتظر نامة شیرویه ماند و چندی بعد که صدق خبر پیامبر صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم برایش مسلم شد، مسلمان شد (طبری، سلسله اول، ص 1572ـ 1575؛ ابناثیر، ج 1، ص 134ـ 135؛ ابنخلدون، ج 1، ص 435ـ436). و داذویه و خُرخسرو نیز اسلام آوردند. باذان از آن پس از دربار ساسانی قطع علاقه کرد و خبر مسلمان شدنش را به مدینه نوشت و به فرمان پیامبر اکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم به حکومت یمن ابقا شد (ابنهشام، ج 1، ص 93). سال ششم هجری به علت چیرگی اسلام بر بتپرستی و یهودیت و نصرانیت در تاریخ از اهمیت بسیار برخوردار است. باذان در 10 هجری درگذشت و فرزندش شهر به دستور پیامبراکرم صلّیاللّهعلیهوآلهوسلّم، به حکومت یمن منصوب شد (بلعمی، ج 1، ص 352). شهر، در یورش عبهلةبن کعب معروف به اسود عنسی * یا ذوالخمار کشته شد و اسود با همسر شهر، به نام آزاد، دختر عموی فیروز دیلمی، ازدواج کرد. ابناء یمن در 11 هجری، بعد از آنکه به راهنمایی آزاد فیروز و چند سردار دیگر با اسود عنسی جنگ کردند و او را به قتل رساندند، به آیین اسلام درآمدند (همان، ج 1، ص 352ـ356؛ بلاذری، ص 115).منابع : ابناثیر ، اخبار ایران از الکامل ابناثیر ، ترجمة محمدابراهیم باستانی پاریزی، ج 1، تهران 1349 ش؛ ابنحجر عسقلانی، کتاب الاءصابة فی تمییز الصحابة ، مصر 1328؛ ابنخرداذبه، کتاب المسالک و الممالک ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ ابنخلدون، العبر ، ترجمة عبدالمحمّد آیتی، ج 1، تهران 1363 ش؛ ابنهشام، سیرة رسولاللّه ، ترجمه و انشای رفیعالدّین اسحاقبنمحمّد همدانی، چاپ اصغر مهدوی، تهران 1361 ش؛ محمدبنعبدالله ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها مِن الا´ ثار، ترجمه و تحشیه از محمود مهدوی دامغانی، چاپ رشدی صالح ملحس، تهران 1368 ش؛ احمدبنیحیی بلاذری، فتوح البلدان ، چاپ رضوان محمد رضوان، بیروت 1398/1978؛ محمدبنمحمد بلعمی، تاریخنامة طبری ، چاپ محمد روشن، تهران 1366 ش؛ حمزةبنحسن حمزه اصفهانی، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء ، بیروت ] بیتا. [ ؛ احمدبن داود دینوری، الاخبار الطوال ، چاپ عبدالمنعم عامر، چاپ افست بغداد ] تاریخ مقدمه 1959 [ ، ص 64؛ عبدالرحمان عبدالواحد شجّاع، الیمن فی صدرالاسلام ، دمشق 1408/1987؛ محمدبنجریر طبری، تاریخ الرسل و الملوک ، چاپ دخویه، لیدن 1879 ـ 1896؛ چاپ افست تهران 1965؛ جوادعلی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام ، بیروت 1976 ـ 1978؛ احمدبن علی قلقشندی، صبح الاعشی ، قاهره 1383/1963؛ آلی ایوانوویچ کولسنیکف، ایران در آستانه یورش تازیان ، ترجمة م. ر. یحیایی، تهران 1357 ش؛ مجمل التواریخ و القصص ، چاپ بهار، تهران 1318 ش؛ محمد محمدی ملایری، تاریخ و فرهنگ ایران در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی ،تهران 1372 ش؛ علیبن حسین مسعودی، التنبیه و الاشراف ، چاپ دخویه، لیدن 1967؛ همو، مروج الذهب و معادن الجوهر ، چاپ محمد محییالدین عبدالحمید، مصر 1384ـ 1385/1964ـ 1965؛ مطهربن طاهرمقدسی، کتاب اُلْبَدْءوَ التاریخ ، پاریس 1899ـ 1919، چاپ افست تهران 1962؛ تئودور نولدکه، تاریخ ایرانیان و عربها در زمان ساسانیان ، ترجمة عباس زریاب، تهران ] تاریخ مقدمه 1358 ش [ ؛Ferdinand Justi, Iranisches Namenbuch, Hildesheim 1963.