باخرزی سیف الدین سعیدبن مطهر

معرف

عارف‌ قرن‌ ششم‌ و هفتم‌ و سیزدهم‌ از مشایخ‌ بزرگ‌ طریقة‌ کُبْرویه‌ *
متن
باخَرْزی‌، سیف‌الدین‌ سعیدبن‌ مُطَهَّر، عارف‌ قرن‌ ششم‌ و هفتم‌ و سیزدهم‌ از مشایخ‌ بزرگ‌ طریقة‌ کُبْرویه‌ * . به‌ شیخِ عالَم‌ (یا شیخ‌ العالَم‌) و «خواجه‌ فتح‌ آبادی‌» به‌ مناسبت‌ اقامتش‌ در فتح‌ آبادِ بخارا نیز شهرت‌ داشته‌ است‌. در روز شنبه‌ 9 شعبان‌ 586 در باخرز متولد شد. تحصیلات‌ مقدماتی‌ را در زادگاهش‌ انجام‌ داد و سپس‌ نزد استادان‌ شهرهای‌ هرات‌ و نیشابور فقه‌ و حدیث‌ و تفسیر فراگرفت‌. در هرات‌ از دست‌ شیخ‌ تاج‌الدین‌ محمود اُشنُهی‌ «خرقة‌ تبرّک‌» پوشید (خوافی‌، ج‌ 2، ص‌ 316؛ جنید شیرازی‌، ص‌ 352؛ نیز رجوع کنید به انصاری‌، ص‌ 770ـ779) و سپس‌ به‌ خیوه‌ رفت‌ و به‌ شیخ‌ نجم‌الدین‌ کبری‌' (متوفی‌ 618) پیوست‌ و در خدمت‌ او به‌ سلوک‌ پرداخت‌. نجم‌الدین‌ او را به‌ عنوان‌ خلیفه‌ خود برای‌ نشر طریقت‌ به‌ بخارا فرستاد. سیف‌الدین‌ باخرزی‌ هرچند گهگاه‌ از مغولان‌ کافر آزار می‌دید (از جمله‌ رجوع کنید به اورادالاحباب‌ ، ج‌ 2، ص‌ 270)، در میان‌ مردمِ بخارا احترام‌ بسیار داشت‌ و در همین‌ شهر بود که‌ به‌ «شیخ‌ عالَم‌» ملقب‌ شد. اندک‌ اندک‌ حتی‌ بزرگان‌ مغول‌ نیز به‌ بزرگداشت‌ او پرداختند، چنانکه‌ برکه‌ خان‌، پسر جوجی‌، هنگامی‌ که‌ به‌ بخارا رفت‌ با او ملاقات‌ کرد و اسلام‌ آورد (قلقشندی‌، ج‌ 4، ص‌ 474). سرقوتی‌ بیکی‌، مادر خانِ مغول‌ منکوقاآن‌، با آنکه‌ مسیحی‌ بود به‌ سیف‌الدین‌ باخرزی‌ هزار بالش‌ * نقره‌ برای‌ ساختن‌ مدرسه‌ای‌ در بخارا پرداخت‌ و چند دِه‌ را نیز وقف‌ آن‌ کرد و او را به‌ اداره‌ مدرسه‌ و تولیت‌ اوقاف‌ آن‌ برگماشت‌ (جوینی‌، ج‌ 3، ص‌ 9؛ خواند میر، ج‌ 3، ص‌ 61؛ هوورث‌ ، ج‌ 1، ص‌ 188). به‌ گفتة‌ خوافی‌، آن‌ وجه‌ برای‌ ساختن‌ خانقاهی‌ به‌ سیف‌الدین‌ داده‌ شده‌ بود ( ج‌ 2، ص‌ 317). شهرت‌ باخرزی‌ از بخارا و ماوراءالنهر فراتر رفته‌ بود چنانکه‌ تَرکان‌ خاتون‌، ملکة‌ کرمان‌ از سلسلة‌ قراختایی‌ (حک :655ـ681)، هدایایی‌ بسیار نزد سیف‌الدین‌ باخرزی‌ فرستاد و از او درخواست‌ کرد که‌ یکی‌ از فرزندانش‌ را برای‌ ارشاد مردم‌ به‌ کرمان‌ بفرستد و سیف‌الدین‌ دومین‌ فرزندش‌ برهان‌الدین‌ احمد را بدانجا فرستاد (محرابی‌ کرمانی‌، ص‌ 78ـ79؛ ناصرالدین‌ منشی‌ کرمانی‌، ص‌ 43ـ44؛ جنید شیرازی‌، ص‌ 121ـ122). سیف‌الدین‌ باخرزی‌ تا پایان‌ عمر در بخارا به‌ ارشاد و تدریس‌ و تألیف‌ گذراند و سرانجام‌ در 25 (یا 24) ذیقعده‌ 659 در خانقاهش‌ در فتح‌آباد بخارا درگذشت‌ و در همانجا به‌ خاک‌ سپرده‌ شد.خانقاه‌ باخرزی‌ تا قرنها دایر بوده‌ است‌ و افرادی‌ از خاندان‌ باخرزی‌ متولی‌ آن‌ بوده‌اند. در 733 ابن‌ بطوطه‌ در سفر خود به‌ بخارا در این‌ خانقاه‌ منزل‌ کرد و شیخ‌ خانقاه‌ ابوالمفاخر یحیی‌ باخرزی‌، نوه‌ سیف‌الدین‌، برای‌ او ضیافتی‌ ترتیب‌ داد که‌ در آن‌ همه‌ بزرگان‌ شهر حضور داشتند. نخست‌ قاریان‌ با آهنگهای‌ خوش‌ به‌ قرائت‌ پرداختند و آنگاه‌ واعظ‌ بر منبر رفت‌ و سپس‌ آوازهای‌ دلپذیری‌ به‌ ترکی‌ و فارسی‌ خوانده‌ شد (ابن‌ بطوطه‌، رحله‌ ، چاپ‌ دفرمری‌، ج‌ 3، ص‌ 27؛ ترجمه‌ فارسی‌، ج‌ 1، ص‌ 416). خانقاه‌، چنانکه‌ ابن‌ بطوطه‌ نیز اشاره‌ کرده‌ است‌، موقوفات‌ بسیار داشت‌ و نوه‌ او ابوالمفاخر یحیی‌ اوقافی‌ برای‌ خانقاه‌ و مزار تعیین‌ کرده‌ بود (متن‌ کامل‌ وقفنامه‌ مفصل‌ ابوالمفاخر با ترجمه‌روسی‌ به‌ اهتمام‌ چخویخ‌ در تاشکند 1965 چاپ‌ شده‌ است‌. رجوع کنید به باخرزی‌، مقدمه‌ افشار، ج‌ 2، ص‌ 36ـ39). محمد معصوم‌ نایب‌ الصدر شیرازی‌ (متوفی‌ 1344)، که‌ در ذیقعده‌ 1316 به‌ زیارت‌ مزار سیف‌الدین‌ باخرزی‌ رفته‌ است‌، محل‌ آن‌ را در نیم‌ فرسنگی‌ مشرق‌ بخارا ذکر می‌کند و می‌نویسد که‌ ساختمان‌ مزار و خانقاه‌، که‌ به‌ امر امیرتیمور در 788 ساخته‌ شد، کاشیهای‌ زیبایی‌ دارد که‌ برخی‌ از آنها خراب‌ شده‌ است‌ و به‌ سرقت‌ می‌رود (معصوم‌ علیشاه‌، ج‌ 2، ص‌ 342).سیف‌الدین‌ باخرزی‌ آثاری‌ به‌ فارسی‌ و عربی‌ داشته‌ که‌ برخی‌ از آنها باقی‌ مانده‌ است‌: 1) روزنامه‌ ، شامل‌ یادداشتهای‌ روزانة‌ او. ابوالمفاخر می‌نویسد که‌ شیخ‌ سیف‌الدین‌ روزنامه‌ را پنهانی‌ می‌نوشت‌ و پس‌ از مرگ‌ او آن‌ را دیدند، و در آن‌ وقایع‌ حیات‌ شیخ‌، و نیز خانواده‌ او و حتی‌ هدیه‌هایی‌ که‌ به‌ او داده‌ بودند و نماز و دعایی‌ که‌ در عوض‌ آنها خوانده‌ بود، ثبت‌ شده‌ است‌ (باخرزی‌، مقدمة‌ افشار، ج‌ 2، ص‌ 8)؛ 2) شرح‌ الاسماء الحُسنی‌ ، که‌ نسخه‌ای‌ از آن‌ در کتابخانة‌ فاتح‌ استانبول‌ (ش‌ 1 و 534 مکتوب‌ 845، گ‌ 1ـ2) محفوظ‌ است‌؛ 3) وقایع‌ الخلوة‌ ، به‌ عربی‌، دربارة‌ حالات‌ روحی‌ که‌ در خلوت‌ برای‌ سالک‌ پیدا می‌شود؛ نسخه‌ای‌ از آن‌ در لیدن‌ (به‌ شمارة‌ 2252) موجود است‌ (بروکلمان‌ ) ذیل‌ ( ، ج‌ 1، ص‌ 810)؛ 4) رسالة‌ وصیة‌ السفر ، که‌ ابوالمفاخر جزو منابع‌ کتاب‌ خود از آن‌ نام‌ برده‌ است‌ (باخرزی‌، ج‌ 2، ص‌ 357)؛ 5) رساله‌ در عشق‌ ، به‌ فارسی‌ که‌ ایرج‌ افشار آن‌ را بر اساس‌ نسخة‌ مورخ‌ 667 تصحیح‌ و چاپ‌ کرده‌ است‌ (نخست‌ در مجلة‌ دانشکدة‌ ادبیات‌، دانشگاه‌ تهران‌، سال‌ 8، ش‌ 4، 1340 ش‌، ص‌ 11ـ24، و سپس‌ به‌ همراه‌ رسالة‌ عشق‌ احمد غزالی‌، تهران‌ 1359 ش‌)؛ 6) رباعیات‌ ، به‌ فارسی‌، که‌ در مجموعه‌های‌ مختلف‌ ادبی‌ آمده‌ و اکثر آنها با رباعیات‌ خیام‌ و باباافضل‌ کاشانی‌ خلط‌ شده‌ است‌؛ نخستین‌ بار سهراب‌ خدابخش‌ 51 رباعی‌ او را منتشر کرد (در ) مجلة‌ انجمن‌ شرق‌ شناسی‌ آلمان‌ ( ، ج‌ 59، 1905، ص‌ 345ـ356) و سپس‌ سعید نفیسی‌ 90 رباعی‌ او را گردآوری‌ و منتشر کرد (در مجلة‌ دانشکدة‌ ادبیات‌ ، دانشگاه‌ تهران‌، سال‌ 2، ش‌ 4، 1334 ش‌، ص‌ 1ـ15)؛ 7) وصایا ، رسالة‌ کوتاهی‌ به‌ فارسی‌، شامل‌ نصایح‌ دینی‌ و عرفانی‌، که‌ ایرج‌ افشار آن‌ را بر اساس‌ نسخة‌ دارالکتب‌ مصر به‌ چاپ‌ رسانیده‌ است‌ (در فرهنگ‌ ایران‌ زمین‌ ، ج‌ 20، 1353 ش‌، ص‌ 316ـ323)؛ 8) اوراد ، که‌ نسخه‌ای‌ از آن‌ در کتابخانة‌ شهید علی‌ پاشای‌ استانبول‌ (ش‌ 6ر1384، گ‌ 34ـ38) موجود است‌. علاوه‌ بر اینها نوشته‌های‌ کوتاهی‌ از سیف‌الدین‌ باخرزی‌ در برخی‌ از مجموعه‌های‌ خطی‌ دیده‌ می‌شود؛ مانند نامة‌ او به‌ سعدالدین‌ حموی‌ * (متوفی‌ 650) که‌ در مجموعه‌ای‌ (به‌ شمارة‌ 11ر2023) در کتابخانة‌ وهبی‌ بغدادی‌ استانبول‌ محفوظ‌ است‌.سیف‌الدین‌ باخرزی‌ در میان‌ متصوفان‌ زمان‌ و بویژه‌ پیروان‌ طریقة‌ کبرویه‌ مقامی‌ والا داشته‌ است‌. منهاج‌ الدین‌ ابومحمد نسفی‌ کتابی‌ در سیرت‌ شیخ‌ سیف‌الدین‌ باخرزی‌ نوشته‌ بوده‌ که‌ ابن‌ فُوَطی‌ از آن‌ نقل‌ کرده‌ است‌ (ج‌ 4، ص‌ 635). اولاد و احفاد او نیز از مشایخ‌ صوفیان‌ به‌ شمار می‌رفته‌ و تا چندقرن‌ عهده‌دار ارشاد بوده‌اند. مشهورترین‌ افراد این‌ خاندان‌ عبارت‌اند از: 1)جلال‌الدین‌ محمد، پسر بزرگ‌ او، متولد 5 ربیع‌الاول‌ 625، مقتول‌ در 16 جمادی‌الاولی‌ 661؛ 2) برهان‌الدین‌ احمد، فرزند دوم‌ سیف‌الدین‌، متوفی‌ 696 که‌ به‌ دعوت‌ قتلغ‌ تَرْکان‌ خاتون‌ در کرمان‌ می‌زیست‌ (ناصرالدین‌ منشی‌ کرمانی‌، ص‌ 43ـ44؛ جنید شیرازی‌، ص‌ 121ـ122؛خوافی‌، ج‌ 2، ص‌ 377؛ محرابی‌ کرمانی‌، ص‌ 78)؛ 3)مظهرالدین‌ مطهَّر، سومین‌ فرزند سیف‌الدین‌، که‌ پس‌ از مرگ‌ پدر به‌ قونیه‌ رفت‌ و در آنجا با مولانا جلال‌الدین‌ ملاقات‌ کرد (افلاکی‌، ص‌ 143 ، 267)؛ 4)ابوالمفاخر یحیی‌بن‌ برهان‌الدین‌ احمد، نوة‌ شیخ‌ سیف‌الدین‌ و مؤلف‌ اورادالاحباب‌ ، که‌ در کرمان‌ متولد شد و در 712 به‌ بخارا رفت‌ و در آنجا اقامت‌ گزید و در 736 درگذشت‌ و در کنار مزار جدش‌ مدفون‌ شد. ابوالمفاخر سفرهایی‌ به‌ مصر وشام‌ و آسیای‌ صغیر و عراق‌ و آذربایجان‌ کرد و با مشایخ‌ بلاد مختلف‌ مصاحبت‌ داشت‌. ابن‌ بطوطه‌ که‌ در سفر خود به‌ فتح‌ آبادِ بخارا مهمان‌ او بوده‌ از او به‌ نیکی‌ یاد کرده‌ است‌. کتاب‌ اورادالاحباب‌ و فصوص‌ الا´داب‌ را که‌ دربارة‌ آداب‌ و رسوم‌ و اوراد و اذکار صوفیه‌ است‌ به‌ فارسی‌ تألیف‌ کرد (ازرمضان‌ 723 تا ذوالحجة‌ 724) که‌ بخش‌ دوم‌ آن‌ به‌ اهتمام‌ ایرج‌ افشار براساس‌ نسخة‌ محفوظ‌ در ترکیه‌ (کتابخانة‌ نافذ پاشا، ش‌ 355) در تهران‌ 1345 ش‌ (و سپس‌ در 1358 ش‌ به‌ طریق‌ افست‌) به‌ چاپ‌ رسیده‌ است‌. اثر دیگر ابوالمفاخر یحیی‌، وقفنامة‌ مزار و خانقاه‌ سیف‌الدین‌ باخرزی‌ است‌ که‌ در سطور قبل‌ بدان‌ اشاره‌ شد؛ 5) سعید محرابی‌ کرمانی‌ از نوادگان‌ برهان‌الدین‌ احمد که‌ در اواخر قرن‌ نهم‌ و اوایل‌ قرن‌ دهم‌ می‌زیسته‌ و خطیب‌ مسجدجامع‌ کرمان‌ بوده‌ است‌، در 938 کتاب‌ تذکرة‌الاولیاء (مزارات‌ کرمان‌) را تألیف‌ کرد و این‌ کتاب‌ به‌ کوشش‌ محمدهاشمی‌ کرمانی‌ در تهران‌ 1320 ش‌ چاپ‌ شده‌ است‌.منابع‌: ابن‌ بطوطه‌، سفرنامة‌ ابن‌ بطوطه‌ ، ترجمة‌ محمدعلی‌ موحّد، تهران‌ 1361 ش‌؛ ابن‌ فُوَطی‌، تلخیص‌ مجمع‌ الا´داب‌ فی‌ معجم‌ الالقاب‌ ، چاپ‌ مصطفی‌ جواد، بغداد 1962؛ ایرج‌ افشار، «سیف‌الدین‌ باخرزی‌»، مجلة‌ دانشکدة‌ ادبیات‌ (دانشگاه‌ تهران‌)، سال‌ 9، ش‌ 4 (تیر 1341 ش‌)، ص‌ 28ـ74؛ احمدبن‌ اخی‌ ناطور افلاکی‌، مناقب‌ العارفین‌ ، چاپ‌ تحسین‌ یازیجی‌، آنکارا 1959ـ1961؛ قاسم‌ انصاری‌، «تاج‌الدین‌ اشنهی‌ و ترجمة‌ نوشته‌ای‌ از او»، آینده‌ ، سال‌ 9، ش‌ 10ـ11 (دی‌ و بهمن‌ 1362 ش‌)؛ یحیی‌بن‌ احمد باخرزی‌، اوراد الاحباب‌ و فصوص‌ الا´داب‌ ، چاپ‌ ایرج‌ افشار، تهران‌ 1358 ش‌؛ معین‌الدین‌ جنیدبن‌ محمود جنید شیرازی‌، شدّالازار فی‌ حطّ الاوزار عن‌ زوّار المزار ، به‌ تصحیح‌ و تحشیه‌ محمد قزوینی‌ و عباس‌ اقبال‌، تهران‌ 1328 ش‌؛ عطاملک‌بن‌ محمد جوینی‌، کتاب‌ تاریخ‌ جهانگشای‌، چاپ‌ محمدبن‌ عبدالوهاب‌ قزوینی‌، لیدن‌ 1911ـ1937؛ احمدبن‌ محمد خوافی‌، مجمل‌ فصیحی‌ ، چاپ‌ محمود فرخ‌، مشهد 1339ـ1341 ش‌؛ غیاث‌الدین‌ بن‌ همام‌الدین‌ خواند میر، تاریخ‌ حبیب‌السیر ، چاپ‌ محمد دبیرساقی‌، تهران‌ 1362 ش‌؛ احمدبن‌ علی‌ قلقشندی‌، صبح‌الاعشی‌ ، قاهره‌ 1383/1963؛ سعید محرابی‌ کرمانی‌، تذکرة‌الاولیاء محرابی‌ کرمانی‌، یا، مزارات‌ کرمان‌ ، چاپ‌ حسین‌ کوهی‌ کرمانی‌، تهران‌ ] تاریخ‌ مقدمه‌ 1330 ش‌ [ ؛ محمد معصوم‌بن‌ زین‌العابدین‌ معصوم‌ علیشاه‌، طرائق‌ الحقائق‌ ، چاپ‌ محمد جعفر محجوب‌، تهران‌ 1339ـ1345 ش‌؛ ناصرالدّین‌ منشی‌ کرمانی‌، سِمط‌ العُلی‌ للحِضرة‌ العُلیا ، چاپ‌ عباس‌ اقبال‌، تهران‌ 1328 ش‌؛Carl Brockelmann, Geschichte der arabischen Litteratur , Leiden 1943-1949, Supplementband , 1937-1942; H. Howorth, History of the Mongols .
نظر شما
مولفان
گروه
عرفان ,
رده موضوعی
جلد 1
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده