بابونه (معرب آن بابونج و نام انگلیسی آن کممیل )

معرف

به‌ گونه‌هایی‌ از خانوادة‌ مرکّبان‌ ، خصوصاً به‌ آنتمیس‌ نُبیلیس‌ ، که‌ همان‌ «بابونة‌ رومی‌» است‌، و نیز به‌ ماتریکاریا کامُمیلا اطلاق‌ می‌شود
متن
بابونه‌ (معرّب‌ آن‌ بابونَج‌ و نام‌ انگلیسی‌ آن‌ کَمُمیل‌ )، به‌ گونه‌هایی‌ از خانوادة‌ مرکّبان‌ ، خصوصاً به‌ آنتمیس‌ نُبیلیس‌ ، که‌ همان‌ «بابونة‌ رومی‌» است‌، و نیز به‌ ماتریکاریا کامُمیلا اطلاق‌ می‌شود. نامگذاری‌ علمی‌ گونه‌های‌ آن‌ تا حدّی‌ مشوّش‌ است‌؛ نمی‌توان‌ انتظار داشت‌ که‌ در قدیم‌ انواع‌ گوناگون‌ بابونه‌ را بدقت‌ از یکدیگر تفکیک‌ کرده‌ باشند. واژة‌ کَمُمیل‌ از خامایْمِلُن‌ یونانی‌ به‌ معنی‌ «سیبِ زمین‌» گرفته‌ شده‌ است‌ که‌ در آثار نویسندگان‌ عربی‌ زبان‌ یا به‌ صورت‌ خَمامالُن‌ (یا شکلهای‌ مشابه‌ آن‌) یا به‌ صورت‌ ترجمه‌، «تُفّاح‌ الاَرض‌»، یافته‌ می‌شود. نسبتاً روشنترین‌ تعریف‌ این‌ گیاه‌ شاید همان‌ باشد که‌ یک‌ گیاهداروشناس‌ ناشناختة‌ اندلسی‌ (به‌ احتمال‌ قوی‌، ابوالعباس‌ النَباتی‌، معروف‌ به‌ ابن‌ الرّومیَّة‌ (561-637/1166-1240 م‌) چنین‌ بیان‌ کرده‌ است‌: «سه‌ نوع‌ بابونج‌ وجود دارد که‌ ساقه‌ها و برگها و شکل‌ کلّی‌ آنها شبیه‌ به‌ یکدیگر است‌. تمایز آنها در رنگ‌ گلبرگهایی‌ است‌ که‌ میانة‌ زرد گلها را در بر می‌گیرد، زیرا بخش‌ میانین‌ گلهای‌ این‌ سه‌ نوع‌ زرد است‌. در نوع‌ سفید، گلبرگها سفید، در نوع‌ سرخ‌ (ارغوانی‌)، گلبرگها آبی‌ رنگ‌، و در نوع‌ زرد، گلبرگها زرد است‌. اختلاف‌ میان‌ بابونة‌ سفید و اُقْحُوان‌ ] در لاتینی‌: کریزانتِمُم‌ [ در بوی‌ آنهاست‌، زیرا اقحوان‌ بویهای‌ ] خارجی‌ [ را به‌ خود می‌گیرد، در صورتی‌ که‌ همة‌ انواع‌ بابونه‌ خوشبویند» (نسخة‌ نور عثمانیه‌، ش‌ 3589، گ‌ 108 پ‌، س‌ 23- گ‌ 109 ر، س‌4). به‌ طور کلی‌، بابونه‌ مطابق‌ با آنثمیس‌ در کتاب‌ الحشائش‌ دیسقُوریدس‌ است‌ (رجوع کنید به چاپ‌ وِلمان‌ ، ج‌ 2، ص‌ 145-147= کتاب‌ سوّم‌، 137)، و لذا آن‌ را در کتابهای‌ دورة‌ اسلامی‌ به‌ صورت‌ اَنثامیس‌ (و شکلهای‌ دیگر این‌ واژه‌ ) معرّب‌ کرده‌اند. اقحوان‌ که‌ ذکر آن‌ گذشت‌ و غالباً معادل‌ بابونه‌ دانسته‌ شده‌ است‌ گاهی‌ در کتابهای‌ عربی‌ در ترجمة‌ پارثِنیون‌ (در عربی‌، بَرثانیون‌ و صورتهای‌ دیگر) دیسقوریدس‌ (کتاب‌ سوم‌، 138) به‌ کار رفته‌ است‌، و این‌ شاید همان‌ گیاه‌ دارویی‌ ماتریکاریا کامُمیلا باشد که‌ هنوز هم‌ به‌ کار برده‌ می‌شود. از سوی‌ دیگر، ابن‌بیطار می‌گوید که‌ بابونج‌ جانشین‌ گونة‌ «سفید» بابونه‌ای‌ گشته‌ که‌ دیسقوریدس‌ وصف‌ کرده‌ و در نوشته‌های‌ عربی‌ اقحوان‌ نامیده‌ شده‌است‌ (ج‌ 1، ص‌ 73، س‌ 11-13 = ترجمة‌ لُکلِر ، ش‌ 220).گل‌ بابونه‌، که‌ محتوی‌ روغنی‌ است‌ که‌ التهابات‌ را فرو می‌نشاند، برای‌ رفع‌ تشنجها و برای‌ انگیزش‌ حرکت‌ «دودی‌» روده‌ها به‌ کار می‌رفت‌. جوشاندة‌ گل‌ بابونه‌ (معروف‌ به‌ «چای‌ بابونه‌») در استعمال‌ خارجی‌ برای‌ استحمام‌، رِفاده‌ (کُمْپرس‌) و شست‌ و شوی‌ التهابات‌ پوست‌ و غشائهای‌ مُخاطی‌ هم‌ در یونان‌ و روم‌ باستان‌ و هم‌ در جهانِ اسلام‌ به‌ همان‌ شیوة‌ امروزی‌، به‌ کار می‌رفت‌.منابع‌: ابن‌ بکلارش‌، المُستعینی‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ ملی‌ ناپل‌، ج‌3، 65 . F ، گ‌ 20 پ‌؛ ابن‌بیطار، الجامع‌ لمفردات‌ الادویة‌ والاغذیة‌ ، بولاق‌ 1291؛ ابن‌ جَزّار، الاعتماد فی‌ الادویة‌ المفردة‌ ، نسخة‌ خطی‌ ایاصوفیه‌ 3564، گ‌ 6 ر؛ ابن‌ سینا، القانون‌ فی‌الطب‌ ، بولاق‌ 1294، ج‌1، ص‌ 264 و بعد؛ ابن‌ هُبَل‌، المختارات‌ ، حیدرآباد دکن‌ 1362، ج‌2، ص‌ 35 و بعد؛ محمدبن‌ احمد ابوریحان‌ بیرونی‌، الصیدنة‌ ، چاپ‌ حکیم‌ محمد سعید، کراچی‌ 1973، عربی‌، ص‌ 58-61 ("اقحوان‌")، انگلیسی‌ ص‌ 38-40؛ داوود انطاکی‌، تذکرة‌ اولی‌الالباب‌ ، قاهره‌ 1371، ج‌ 1، ص‌ 68 و بعد؛ دیسقوریدس‌، کتاب‌ الحشائش‌ ، ترجمة‌ اصطفن‌ بن‌ بسیل‌، چاپ‌ دوبلر و ترز، تتوان‌ 1952، ص‌ 299 و بعد؛ محمدبن‌ زکریا رازی‌، کتاب‌ الحاوی‌ فی‌الطب‌ ، چاپ‌ محمد عبدالمعیدخان‌، حیدرآباد دکن‌ 1374-1390/1955-1971، ج‌20، ص‌ 1-3 ؛ سویدی‌، کتاب‌السمات‌ ، نسخة‌ خطی‌ پاریس‌ 3004. ar ، گ‌ 34 پ‌؛ احمدبن‌ محمد غافقی‌، جامع‌ المفردات‌ ، نسخة‌ خطی‌ کتابخانة‌ عمومی‌ رباط‌، ق‌ 155، ج‌1، گ‌ 83 ر-84 ر؛ یوسف‌بن‌ عمر غسّانی‌، المعتمد فی‌ الادویة‌ المفردة‌ ، بیروت‌ 1975، ص‌ 12 و بعد؛ احمدبن‌ عبدالوهاب‌ نویری‌، نهایة‌ الارب‌ فی‌ فنون‌الادب‌ ، قاهره‌ ] 1923-1955 [ ، ج‌ 11، ص‌ 286-291 (قسمت‌ مهم‌: اقحوان‌ در تشبیهات‌ شعر عربی‌)؛A. Dietrich, Zum Drogenhandel im islamischen Agypten, Heidelberg 1954, 51-55, with bibliography; Dioscorides, Materia medica... , ed. Max Wellmann, vol. 2, Berlin 1906; Ya ، qu ¦ b b. Ish ¤ a ¦ q al-Kind ¦ â , The medical formulary or Aqra ¦ ba ¦ dh i ¦ n of al-Kind i ¦ , ed. & tr. Martin Levey, Madison 1966, no. 29; H.G. Kircher, Die "einefachen Heilmittel" aus dem "Handbuch der Chirurgie" des Ibn al-Quff , Bonn 1967, no. 30; W. Schmucker, Die pflanzliche und mineralische Materia medica im Firdaus al-h ¤ ikma des c Al i ¦ ibn Sahl Rabbanat ¤ -T ¤ abar i ¦ ,Bonn 1969, no.93.
نظر شما
مولفان
گروه
تاریخ علم ,
رده موضوعی
جلد 1
تاریخ 93
وضعیت چاپ
  • چاپ شده