بابافغانی (فغانی شیرازی)، شاعر غزلسرای اواخر قرن نهم و اوایل سدة دهم. نام او و نام پدرش در تذکرهها ذکر نشده است و تاریخ ولادتش نیز معلوم نیست، ولی وفات او را در 925 نوشتهاند. زادگاه او شیراز بوده و در آغاز عمر به کارگری اشتغال داشته، و گفتهاند که به همین مناسبت در آغاز شاعری تخلّص او «سکّاکی» بوده است (رجوع کنید به سام میرزا صفوی؛ امین احمد رازی؛ اوحدی بلیانی). ولی هیچ غزلی با این تخلّص از او دیده نشده و در دیوان اشعارش همه جا تخلص او «فغانی» است.در اواسط عمر از شیراز به هرات رفت. هرات در آن روزگار بزرگترین مرکز شعر و ادب فارسی بود و کسانی چون عبدالرحمن جامی، اهلی تُرشیزی، هاتفی، بنائی، هلالی و بسیاری دیگر از ادبا و شعرای آن زمان در دربار سلطان حسین میرزا بایقرا و در اطراف وزیر علم دوست و هنر پرورش، امیر علیشیر نوائی، گردآمده بودند. ولی فغانی در هرات اقبالی نیافت و شاعران خراسان شعر او را نپسندیدند، و چنان شد که در آن اوقات هرکه شعری میگفت که به نظر ایشان معیوب یا نامطبوع یا خالی از صنایع بدیعی بود میگفتند که «فغانیه» گفته است (رجوع کنید به اوحدی بلیانی).فغانی از هرات به آذربایجان سفر کرد و در تبریز به خدمت سلطان یعقوب آق قوینلو (حک :883ـ896) پسر اوزون حسن، که مردی ادب پرور بود، درآمد و مورد محبت و التفات او قرار گرفت و به «بابای شعرا» ملقب شد (رجوع کنید به سام میرزا صفوی؛ امین احمد رازی). در دوران حیاتِ سلطان یعقوب، فغانی همواره با او بود و در سفرها و لشکرکشیها همراهیش میکرد. گفتهاند که در یکی از جنگها دیوان اشعار بابافغانی به غارت رفت، و ناچار به برادر خود که در شیراز بود نامه نوشت و از او خواست که هرچه از اشعارش که در آنجا به دست میآید گردآورد و به تبریز بفرستد. ولی به گفتة تقیالدین اوحدی در عرفات العاشقین دیوانی که امروز در دست است بعداز مرگ او فراهم آمده و معلوم نیست که اشعاری که او خود گردآورده بوده چه شده است.پس از مرگ سلطان یعقوب در 896، اوضاع آذربایجان آشفته شد و شاعران و هنرورانی که در دربار او گردآمده بودند پراکنده شدند. بابافغانی مسلماً تا دوران حکومت رستم بیگ (پسر مقصودبیگ و نوادة اوزون حسن) در تبریز بوده، زیرا جلوس او را (897) تهنیت گفته، ولی ظاهراً پس از این دوران به زادگاه خود بازگشته است. اگر آمدن او به تبریز بعداز جلوس سلطان یعقوب در 883 و بازگشتش از تبریز بعداز مرگ رستم بیگ در 902 بوده باشد، مدت اقامتش در آذربایجان بیش از هفده سال بوده است.بابافغانی در آغاز دوران شاه اسماعیل صفوی از شیراز به خراسان سفر کرد و در ابیورد ساکن شد، ولی در اواخر عمر به مشهد رضوی رفت، و در آنجا ظاهراً مفلوج شد و در 925 درگذشت (رجوع کنید به اوحدی بلیانی؛ شوشتری، ج 2، ص 689ـ692).آگاهی از احوال شخصی او بسیار اندک است. مال و مکنتی نداشته و از قید تعلقات آزاد بوده و زندگی را به عشرت و شادخواری میگذرانده است. تذکرهنویسان عموماً از میخوارگی او سخن گفتهاند، ولی چنین به نظر میرسد که در سالهای آخر عمر توبه کرده و از این عادت رهایی یافته است (صفا، ج 4، ص 413).بابافغانی در اقسام مختلف شعر از قصیده و غزل و رباعی و ترکیب بند و ترجیع بند و مستزاد استاد بوده و در این انواع اشعاری سرودهاست، ولی کار اصلی او غزلسرایی بوده و نزدیک به ششصد غزل در دیوان او ثبت است. قصایدی در مدح سلاطین آق قوینلو و مرثیهای در ده بند در مرگ سلطان یعقوب سروده و اشعاری در ستایش رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم و مناقب علیبنابیطالب و علیبنموسی الرضا علیهماالسلام گفته که نمونههایی از آن در مجالس المؤمنین قاضی نوراللّه شوشتری آمده است (براون، ص 175ـ176) در قصیده سرایی بیان او ساده و روان است و از تکلف و تصنّعی که معمولاً در کلام قصیده سرایان دیده میشود خالی است، و در مدیحه گویی از مبالغه اجتناب دارد. در غزل شیوهای خاص دارد که از مختصات آن یکی همان سادگی و روانی کلام است، و دیگر آوردن تعبیرات و مضامین بدیع و تشبیهات و استعارات نو، و سوم بیان احوال عاطفی و احساسات عاشقانة محض، بیآنکه رنگ و حالت صوفیانه بر سخن و اندیشة او غالب باشد. شیوة غزلسرایی فغانی با شیوههای رایج و مأنوس آن زمان تفاوت داشت. واله داغستانی در ریاض الشعرا میگوید که «بابای مغفور مجتهد فن تازهای است که پیش از وی احدی به آن روش شعر نگفته»، و به گفتة تقیالدین کاشی در خلاصةالاشعار «اهل خراسان در زمان وی اشعارش نپسندیدهاند و منکر آن طرز بودهاند، زیرا سخنانش منافی طرز ایشان است». لیکن همین شیوه در دورههای بعد رواج یافت و در کلام شاعرانی چون وحشی و نظیری و عرفی و ضمیری و حتی صائب مؤثر افتاد. صائب خود از ستایشگران شعر فغانی است و تتبع دیوان او و اقتدا به سخن او را واجب میشمارد. نخستین جلوههای «مکتب وقوع * » و نیز شیوهای که بعداً به «سبک هندی * » معروف شد در اشعار فغانی بروشنی مشهود است، ولی در شعر او مضمون سازی و خیال آفرینی و آوردن تشبیهات و تعبیرات نو با اعتدال و تناسب همراه است و افراط و مبالغهای که از این لحاظ در آثار شاعران سبک هندی دیده میشود در سرودههای او نیست.دیوان بابافغانی دوبار به طبع رسیده است؛ بار اول در لاهور، و بار دوم در تهران، چاپ احمد سهیلی خوانساری، 1316 ش که پس از آن هم چندین بار با اضافاتی چاپ شده است. گزیدهای از اشعار او به قلم حسین آزاد به زبان فرانسه ترجمه و در 1903 در پاریس منتشر شده است.منابع: امین احمد رازی، هفت اقلیم ، کلکته 1939، ص 264ـ265؛ محمدبن محمد اوحدی بلیانی، عرفات العاشقین ، نسخة خطی، عرصة حرف فاء، عرفة سوم؛ بابافغانی شیرازی، دیوان بابافغانی شیرازی ، چاپ احمد سهیلی خوانساری، تهران 1362 ش؛ ادوارد گرانویل براون، تاریخ ادبیات ایران، از آغاز عهد صفویه تا زمان حاضر ، ترجمة غلامرضا رشید یاسمی، ج 4، تهران 1329 ش، ص 175ـ176؛ محمدبن علی تقیالدین کاشی، خلاصة الاشعار و زبدةالافکار ، نسخة خطی، رکن چهارم، ذیل «فغانی»؛ سام میرزا صفوی، تحفة سامی ، چاپ وحید دستگردی، تهران 1314 ش؛ محمد شبلی نعمانی، شعرالعجم ، علیگره 1909، ج 3، ص 27ـ30؛ نوراللّهبن شریفالدین شوشتری، مجالس المؤمنین ، تهران 1354 ش؛ ذبیحاللّه صفا، تاریخ ادبیات در ایران ، تهران 1363ـ1370 ش، ج 4، ص 411ـ414؛ سعید نفیسی، تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسی ، تهران 1363 ش، ج 1، ص 437ـ438؛ علیقلی خان واله داغستانی، ریاض الشعرا ، نسخة خطی، حرف فاء، ذیل «فغانی»،Hocإyne Azad, Les perles de la couronne: choix de poإsies de Baba Feghani ... avec une introduction et des notes, Paris 1903.