سادات حَضْرَمى، عربهاى مهاجر از يمن به هند و جنوب شرقى آسيا از قرن هفتم به بعد، منسوب به ناحيه حَضْرَمُوت*. سادات حضرمى اصل و نسب خود را از طريق نيايشان، احمدبن عيسى مهاجر*، به حضرت على عليه السلام مى رساندند. سيدعبداللّه بافَقيه، از علما و صوفيان سده سيزدهم، در سفر به مكه و مدينه در ۱۲۸۹ و ۱۲۹۰، شجره نامه سادات حضرمى را با خود به هند برد، كه ظاهرآ نقيب الاشراف يا شيخ حضرمى آن را تأييد كرده بود (خالدى[۱] ، ۲۰۰۶، ص ۴۵). اعراب حضرموت (حضرميها) بارها به مناطق گوناگون شبه قاره هند مهاجرت كردند، كه در ميان آنان سادات حضرمى نيز حضور داشتند. اين مهاجران عمدتآ اهل شهر تَريم* (در حضرموت) و متشكل از خاندانهاى بزرگ و بانفوذى چون باعَلَوى*، بافَقيه*، باحَسَن، باطاها، بَلْفَقيه*، جَمال الليل، سَقّاف و عَيْدَروس* بودند. آنان نخست به شهرهاى بندرىِ سواحل غربى هند و شهرهاى غيرساحلى، واقع در مناطق دكن، مالابار، گجرات و دهلى، كه از لحاظ سياسى، فرهنگى و تجارى بسيار بااهميت بودند، مهاجرت كردند (سارجنت[۲] ، مقاله ۸، ص ۲۴؛ خالدى، ۱۹۹۶، ص ۵۲ـ۵۳؛ همو، ۲۰۰۶، ص ۴۲، ۴۴). بسيارى از سادات حضرمى كه به منطقه دكن مهاجرت كردند، به دربار سلاطين راه يافتند و به جايگاهى ويژه رسيدند. شيخ عبداللّه حبيب عيدروس، به دربار نظام شاهيان (حك : ۸۹۵ـ۱۰۴۶) در احمدنَگَر و عادل شاهيان (حك : ۸۹۵ـ۱۰۹۷) در بيجاپور راه يافت و توجه آنان را جلب كرد. سيدجعفر سَقّاف (متوفى ۱۰۷۳)، به بيجاپور مهاجرت كرد و با ارائه راهكارى جنگى براى عقب راندن دشمنان، از عنايت سلطان محمد عادل شاه بهره مند شد. ابوبكربن حسين بن عبدالرحمان بَلْفَقيه (متوفى ۱۰۷۴) نيز پس از سفر به نواحى مختلف هند، سرانجام در بيجاپور سكونت گزيد و از حمايت محمود عادل شاه (حك : ۹۶۱ـ۹۶۲) بهره مند شد. شهر بلگام[۳] ، در جنوب غربى بيجاپور، از ديگر شهرهاى دكن بود كه سادات حضرمى به آنجا مهاجرت كردند. يكى از مهاجران مشهور اين شهر، سيدعمر عيدروس باشَيْبان بود (احمد دهلوى، حصه ۲، ص ۱۱۷ـ۱۱۸؛ خالدى، ۲۰۰۶، ص ۴۸ـ۵۱؛ نيز بلفقيه*؛ عيدروس*، خاندان). برخلاف شهرهاى بيجاپور و احمدنگر كه مهاجران حضرمى زياد به آنجا رفتند، در ابتدا، تعداد كمترى از آنان به شرق دكن، يعنى گُلْكُندَه، مهاجرت كردند. احمدبن عبداللّه عيدروس از نخستين مهاجران به اين شهر بود و سرانجام در ۱۰۷۳، در حيدرآباد درگذشت. در آغاز سده دوازدهم، حيدرآباد مناسب ترين مقصد براى سادات حضرمى بود و در نيمه سده سيزدهم نيز، اين شهر بيش از مناطق ديگر پذيراى سادات حضرمى بود. ظاهرآ، حبيب عيدروس آخرين فرد درخور ذكر از سادات حضرمى بود كه در اين سده و در دوره نظام افضل الدوله (حك : ۱۲۷۳ـ ۱۲۸۵) وارد حيدرآباد شد و پس از چندين سفر به مناطق گوناگون هند، در دوره سلطنت محبوب عليخان (حك : ۱۲۸۵ـ ۱۳۲۹) دوباره به حيدرآباد بازگشت (عبدالجبار، ج ۱، ص ۱۲۵ـ ۱۲۶؛ خالدى، ۲۰۰۶، ص ۵۱ـ۵۲؛ نيز ← عيدروس*، خاندان). شمار زيادى از سادات حضرمى مهاجر به مالابار* به نامهاى ماپيلا* و تنگل[۴] (تهنگل[۵] ؛ عنوانى محترمانه به زبان مالايى) و در ايالت كرالا[۶] به نام تنل[۷] (عنوانى محترمانه به زبان مالايالام[۸] ) خوانده مى شدند. خاندان ترمل[۹] تنگل، معروف به تنگلهاى ممبرم[۱۰] ، از خاندانهاى مشهور در مالابار بودند. سيدجِفْرى/ جُفْرى تنگل (متوفى ۱۲۲۰) سرسلسله و از چهره هاى مشهور و مهم اين خاندان بود. او در مكه مفتى بود و در سده دوازدهم به مالابار مهاجرت كرد تا اسلام را در آنجا منتشر كند. حسن جِفرى تنگل (برادر سيدجفرى) در ۱۱۵۹ به شهر كاليكات[۱۱] / كاليكوت و از آنجا به شهر پونانى[۱۲] (در كِرالا) مهاجرت كرد. او در ۱۱۷۸ مقدمات ازدواج دخترش را با يكى از سادات حضرمى به نام سيدعلوى بن محمد (متوفى ۱۲۵۹) كه خانواده اش در سده يازدهم به كاليكات مهاجرت كرده بودند، فراهم كرد. سيدعلوى بن محمد چندين مسجد در مالابار بنا كرد و بسيار محترم بود. او مانند پدرش با استعمار انگليس مخالف بود و با صدور فتوا عليه آنان، سعى داشت مردم را از پيامدهاى حاكميت انگليسيها و به تعبير خودش «كفار» آگاه كند. سيدفضل بن سهل پوكويا تنگل (متوفى ۱۳۱۹)، مشهور به سيدفضل مپله[۱۳] ، فرزند سيدعلوى بن محمد، بيشتر از پدرش در مالابار از توجه و احترام بهره مند شد. انگليسيها او را به تلاش براى شورش عليه خود متهم كردند و پس از اينكه اين ادعاى آنان ثابت نگرديد، وى را به حجاز تبعيد كردند. او هيچگاه نتوانست به هند بازگردد و سرانجام در قسطنطنيه درگذشت (ديل[۱۴] ، ص ۱۷۷؛ رندتهنى[۱۵] ، ص ۱۱۹؛ خالدى، ۱۹۹۶، ص۵۴؛ همو، ۲۰۰۶، ص۵۳ـ۵۴؛ نيز ← ماپيلا*). گجرات در سواحل غربى هند، موقعيت راهبردى داشت و در دوره بابُريان* (حك : ۹۳۲ـ۱۲۷۴)، سادات حضرمى به آسانى در آنجا و در شهرهايى چون احمدآباد و سورت[۱۶] ساكن شدند. شمار آنان زياد بود، اما از مشهورترين آنان كه بيشتر از علما، صوفيان و تجّار بودند، مى توان به شيخ بن عبداللّه بن شيخ بن عبداللّه عَيدَروس و فرزندش (محيى الدين عبدالقادر عيدروس)، جعفرالصادق بن على زين العابدين (متوفى ۱۰۴۴) و جعفربن مصطفى بن على زين العابدين (متوفى ۱۱۴۲) اشاره كرد (موسوى حسينى، ج ۱، ص۵۶۰؛ عيدروس، ص ۳۳۳؛ خالدى، ۲۰۰۶، ص ۴۶؛ نيز ← عيدروس*، خاندان). نخستين حضور سادات حضرمى در دهلى در دوره بابريان بود. در اين دوره، حاجى بَيْگُم، يكى از همسران همايون، در ۹۶۸ به سفر حج رفت و به هنگام بازگشت، حدود سيصد تن از عربها را به عنوان مهمان به هند برد و براى آنان محلى به نام «سراى عرب» ايجاد كرد. در ميان آنان، افرادى از خاندانهاى مهم و مشهور سادات حضرمى و برخى از علما و صوفيان اين خاندان بودند (← درگاه قلى خان ذوالقدر، ص۳۴؛ خالدى، ۲۰۰۶، ص ۴۴ـ۴۵). سادات حضرمى، به جنوب شرقى آسيا، به ويژه جاوه[۱۷] ، سوماترا[۱۸] ، آچه[۱۹] و مالايا[۲۰] نيز مهاجرت كردند. آنان حتى به بورنئو[۲۱] ، تيمور[۲۲] و جاهاى دورتر مانند فيليپين رفتند. سادات حضرمى اغلب جايگاه خوبى در ميان جامعه مسلمان آن نواحى داشتند و و در نشر تعاليم اسلام در آنجا كوشا بودند. برخى از آنان با ازدواج با دختران سلطان نشينهاى محلى، در دربار نفوذ زياد يافتند. احمدبن حسين جمال الليل نخستين فرد از سادات حضرمى بود، كه در ۱۱۴۸/ ۱۷۳۵ در كداه/ كده[۲۳] در مالايا ساكن شد. او از علما و تجار مشهور بود و شهرتش باعث شد كه با تنگكوسفيه[۲۴] ، دختر عزالدين، سلطان سلانگور[۲۵] در مالايا (حك : ۱۲۱۳ـ۱۲۱۹)، ازدواج كند. همچنين، لقب تنگكو كه مختص خاندان سلطنتى پهانگ/ پاهانگ[۲۶] در مالايا بود، به ساداتى كه با دختران سلاطين ازدواج كردند، اعطا شد. تنگكو سيدعمربن عبدالرحمان حبشى از جمله اين سادات بود كه با دختر بنداهارا على[۲۷] (متوفى ۱۲۷۳)، سلطان پهانگ، ازدواج كرد و اين لقب را گرفت (← تنگ عبداللّه[۲۸] ، ص۴۷ـ۴۸؛ سارجنت، مقاله ۸، ص ۲۴ـ۲۵). سادات حضرمى شافعى مذهب بودند و در تمام سرزمينهايى كه ساكن شدند، سعى كردند اين مذهب را، به ويژه در برابر مذهب حنفى رايج در هند، گسترش دهند (خالدى، ۲۰۰۶، ص ۴۳؛ سارجنت، مقاله ۸، ص ۲۵). برخى از آنان نيز از قاريان مشهور بودند. يكى از معروف ترين آنان، حضرت محمد عرب (متوفى ۱۰۹۵) بود كه در دوره على عادل شاه دوم (حك : ۱۰۶۶ـ۱۰۸۳) وارد بيجاپور شد. همچنين، يكى از فرزندان او به نام مولانا حافظ عبدالغفور، از قاريان و حافظان قرآن بود و اورنگ زيب (حك : ۱۰۶۸ـ۱۱۱۸) به او توجه داشت (عبدالجبار، ج ۲، ص ۷۴۷ـ۷۴۸؛ خالدى، ۲۰۰۶، ص ۴۹ـ۵۰). سادات حضرمى در عرصه هاى نظامى و سياسى نيز فعال بودند. سيدمجاهد عبدالرحمان بن محمد زَهير، در نيروهاى نامنظم سلسله نظامهاى حيدرآباد (حك : ۱۱۳۷ـ۱۳۶۷) منصب جَمعدارى را برعهده داشت. همچنين، در واحدهاى نظامى جديد يا منظم سده چهاردهم، سيداحمد عيدروس فرمانده ارتش نظامهاى حيدرآباد در برابر ارتش هند، در نبرد ۱۳۲۷ش/ ۱۹۴۸ بود. سيدعبدالرحمان بافقيه تنگل، نزديك به حدود دو دهه، يعنى از ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۳، در رأس حزب مسلم ليگ[۲۹] در كرالا بود و پس از مرگش، يكى ديگر از سادات حضرمى رياست اين حزب را برعهده داشت (خالدى، ۲۰۰۶، ص ۵۱ـ۵۲، ۵۴ـ۵۵). سادات حضرمى از قرن دوازدهم در هند خانقاههايى بنا كردند كه برخى از آنها تا امروز (۱۳۹۵ش) باقى مانده است. مقابر برخى از آنان نيز در دهلى، گجرات، دكن و مالابار ديده مى شود. امروزه برخى از اين سادات در دكن به ويژه در شهر بلگام حضور دارند و رهبرى معنوى آنان برعهده فرزندان سيدعمر عيدروس باشيبان است. در ۱۳۸۰ش/ ۲۰۰۱، سيدشاه على پاشا اينمدار[۳۰] ، از اعقاب سيدعمر عيدروس، پس از اينكه برادر بزرگش تصميم گرفت به كارهاى تجارى بپردازد، به عنوان رهبر معنوى انتخاب شد (همان، ص ۴۲، ۵۰ـ۵۱). علما، صوفيان و فقهاى سادات حضرمى آثار بسيار در حوزه هاى گوناگون، به عربى و اردو نوشته اند. محيى الدين عبدالقادر عيدروس، نويسنده تاريخ النور السّافر عن اخبارالقرن العاشر؛ جعفرالصادق بن على زين العابدين، نويسنده آثارى چون معراج الحقيقه و الفتح القدسى فى النَظْم العيدروسى؛ سيدعمر عيدروس باشيبان، نويسنده رساله اى در پزشكى با عنوان نوادرالطبّيه؛ و سيداحمد دهلوى (متوفى ۱۳۳۸)، كه در دوره نظامها كتاب مشهور فرهنگ آصفيه را به اردو نوشت، ازجمله مشهورترين آنان بودند (← همان، ص ۴۵ـ۴۷؛ نيز براى آگاهى بيشتر درباره علماى حضرمى و آثار آنان ← عيدروس*، خاندان؛ بافقيه*؛ بلفقيه*؛ باعلوى*).
منابع : بشيرالدين احمد دهلوى، واقعات مملكت بيجاپور، سنه ۱۳۳۲ه ، چاپ سنگى آگره ۱۹۱۵؛ درگاه قلى خان ذوالقدر، مرقع دهلى، چاپ مظفر حسين، چاپ سنگى ]حيدرآباد، دكن، بى تا.[؛ محمد عبدالجبار، محبوب ذى المنن تذكره اوليائى دكن، حيدرآباد، دكن ۱۳۳۲؛ عبدالقادربن شيخعيدروس، تاريخ النور السافر عن اخبار القرن العاشر، بيروت ۱۴۰۵/ ۱۹۸۵؛ عباس بن على موسوى حسينى، نزهة الجليس و منية الاديب الانيس، نجف ۱۳۸۶ـ۱۳۸۷، چاپ افست قم ۱۳۷۵ش؛
Stephen Dale, "The Hadhrami diaspora in south-western India: the role of the Sayyids of the Malabar coast", in Hadhrami traders, scholars and statesmen in the Indian Ocean, ۱۷۵۰s-۱۹۶۰s, ed. Ulrike Freitag and William G. Clarence-Smith, Leiden: Brill, ۱۹۹۷; Omar Khalidi, "The Arabs of Hadramawt in Hyderabad: mystics, mercenaries and money-lenders", in Mediaeval Deccan history: commemorationvolumeinhonourof Purshottam Mahadeo Joshi, ed. A. R. Kulkarni, M. A. Nayeem, and T.R. de Souza, Bombay: Popular Prakashan, ۱۹۹۶; idem, Muslims in the Deccan: a historical survey, New Delhi ۲۰۰۶; HussainRandathani, Mappila Muslims: a study on society and anti colonial struggles, Calicut ۲۰۰۷; R. B. Serjeant, Studies in A rabian history and civilisation, London ۱۹۸۱; Abdul Rahman Tang Abdullah, "Arab Hadhramis in Malaysia: their origins and assimilation in Malay society", in The Hadhrami diaspora in Southeast A sia: identity maintenanceorassimilation?,ed.Ahmed IbrahimAbushouk and Hassan Ahmed Ibrahim, Leiden: Brill, ۲۰۰۹.
/ محمد عباسى /
۱. Khalidi ۲. Serjeant ۳. Belgaum ۴. Tangal ۵. Thangal ۶. Kerala ۷. Tannal ۸. Malayalam ۹. Taramal ۱۰. Mambaram ۱۱. Calicut ۱۲. Ponnani ۱۳. Moplah ۱۴. Dale ۱۵. Randathani ۱۶. Surat ۱۷. Javah ۱۸. Sumatra ۱۹. Atjeh ۲۰. Malaya ۲۱. Borneo ۲۲. Timor ۲۳. Kedah ۲۴. Tangku Safiah ۲۵. Selangor ۲۶. Pahang ۲۷. Bendahara Ali ۲۸. Tang Abdullah ۲۹. Muslim League ۳۰. Innamdar