زورخانه، ورزشگاه سنّتى در ايران. كهن ترين اثرى كه به ورزشهاى زورخانه اى اشاره كرده است، نوشته اى از زمان صفويه به نام «طومار افسانه پورياى ولى» است (← پرتو بيضايى، ص۳۵۰ـ۳۶۴). ظاهرآ كارستن نيبور[۱] نخستين جهانگرد غربى بوده كه به وصف زورخانه پرداخته است و غالبآ ترسيم نخستين تصوير زورخانه را به او نسبت مى دهند (← انصاف پور، ص ۱۲۴؛ قس د.اسلام، چاپ دوم، ذيل واژه، كه او را رينولد نيبور ناميده است). در آغاز قرن سيزدهم، حكام قاجارى ايران از كُشتى حمايت پرشورى كردند و ازاين رو زورخانه ها رونق يافتند و با ريشه دواندن در ساختار اجتماعى شهرى، يكى از نهادهاى مهم زندگى اجتماعى در اين دوره شدند. بعضى از زورخانه ها پاتوق پيشه وران و تجار بازارى بود، بعضى ديگر مختص درويشان، و برخى ديگر پاتوق لوطيان كه در حوزه هاى تقريبآ دور از دسترس قانون، آداب و رفتارهاى مشكوك داشتند. بعدها در همان قرن، حمايت دربار سبب شد تا اشراف نيز در اين ورزشها شركت كنند. اين روند در دوران ناصرالدين شاه (حك : ۱۲۶۴ـ۱۳۱۳) به اوج خود رسيد (پرتو بيضايى، ص ۱۳۵ـ۱۳۶). با وقوع انقلاب مشروطه در ۱۳۲۳ و توقف حمايت دربار از زورخانه ها، ضربه شديدى به آنها وارد شد و درنتيجه زورخانه مجددآ به فرهنگ طبقه متوسط شهرى پيوست. در سالهاى بعد، آشنايى با تربيت بدنى و ورزشهاى جديد غربى علاقه به تمرينهاى زورخانه اى را در مردان ورزش دوست كاهش داد. هم زمان سينما نيز تماشاگران را از اين صحنه دور كرد. شايد اگر بزرگداشت رسمى فردوسى در ۱۳۱۳ش برگزار نمى شد، زورخانه ها به كلى از بين رفته بودند (همان، ص ۲۱۱، ۲۱۵). در آن زمان به اين مناسبت ورزشهاى زورخانه در ميان مردم به نمايش گذاشته شد و پس از چندى آن را «ورزش باستانى» خواندند كه تلويحآ به منشأ پيش از اسلام آن اشاره مى كرد و با اعتقادات رسمى شاهان پهلوى و تأكيد بر ميراث ايران باستان در جهت مقابله با اسلام، انطباق داشت. به تدريج افكار عمومى اين را پذيرفت كه منشأ زورخانه مقاومت پنهانى ميهن پرستان ايرانى در برابر عربها و پس از آنها در برابر مهاجمان مغول بوده است (براى نمونه ← انصاف پور، ص ۱۲ـ۱۳، ۱۸)؛ اگرچه هيچ سند تاريخى دالّ بر صحت اين فرضيه در دست نيست. از ۱۳۳۲ش، ورزشهاى زورخانه اى زيرنظر شعبان جعفرى* قرار گرفت كه از حمايت شاه برخوردار بود (فاطمى نويسى، ص ۷۰ـ۷۱، ۱۶۶). او از سردمداران بلواهاى ۱۳۳۲ش بود كه به همراه كودتاى نظامى ۲۸ مرداد به بركنارى محمد مصدق، نخست وزير وقت، منجر شد. شاه يك باشگاه ورزشى جديد به جعفرى هديه داد كه نسبت به وضع محقر زورخانه هاى سنّتى بسيار تجملى بود (همان، ص۱۱۰). ورزشهايى كه در آنجا به نمايش گذاشته مى شد، با دقت طراحى شده بود و براى مقامات عالى رتبه و افراد سرشناس خارجى، ازجمله زنان، با توجه به ممنوعيت سابق، جزو جاذبه هاى جهانگردى محسوب مى شد. باستانى كاران زيرنظر شعبان جعفرى به مناسبتهاى گوناگون، مثل تولد شاه، صدها نمايش در ورزشگاه اصلى تهران ارائه دادند (پرتو بيضايى، ص ۲۲۷؛ فاطمى نويسى، عكس ] ۳[). پس از انقلاب اسلامى (۱۳۵۷ش)، مقامات مسئول جمهورى اسلامى كوشيدند كه اين نهاد زورخانه را نزد مردم محبوب كنند و بر ويژگيهاى اسلامى آن تأكيد كردند. مسئولان براى جذب جوانان به پسران اجازه دادند به گود بروند و مسابقه هاى فراوانى سرشار از جوايز و امتيازات برگزار كردند تا اين نهاد را به صورت ورزشهاى جديد درآورند. در ۲۰ مهر۱۳۸۰، مجمع هيئت مؤسسان فدراسيون بين المللى ورزشهاى زورخانه اى در تهران تشكيل شد و اساسنامه آن به تصويب رسيد. از آن زمان تاكنون، اين فدراسيون فعاليتهاى خود را با اعزام مرشد و مربى به كشورها، ساخت زورخانه در آنها و برگزارى مسابقات بين المللى پى گرفته است (← فدراسيون بين المللى ورزشهاى زورخانه اى، ۱۳۹۵ش). بيشتر شهرهاى ايران زورخانه دارد. در نيمه قرن سيزدهم زورخانه به عراق نيز وارد شد و تا دهه ۱۳۴۰ش/ ۱۹۶۰ در آنجا تداوم يافت. در آذربايجان و افغانستان هم زورخانه وجود دارد، اما مراسم آنها متفاوت است (د.اسلام، همانجا).
منابع: غلامرضا انصاف پور، تاريخ و فرهنگ زورخانه و گروههاى اجتماعى زورخانه رو، تهران ]۱۳۵۳ش[؛ حسين پرتو بيضايى، تاريخ ورزش باستانى ايران: زورخانه، ]تهران[ ۱۳۳۷ش؛ عباس فاطمى نويسى، شعبان جعفرى (بى مخ) در آينه اسناد، ]تهران[ ۱۳۸۰ش؛ فدراسيون بين المللى ورزشهاى زورخانه اى، ۱۳۹۵ش.
Retrieved June ۱۴, ۲۰۱۶, from www.izsf.net/ fa/izsf/ timeline; EI۲, s.v. "Z¦ur_k_h_¦ana" (by H. E. Chehabi).
/ هوشنگ شهابى /
آداب و مراسم. ورزش در زورخانه آداب و مراسمى دارد. مكان ويژه مرشد، سردَم نام دارد كه سكويى است مربع يا گرد به ارتفاع يك متر يا كمى بلندتر. سردم مكانى متبرك است كه فقط مرشد اجازه دارد در آن بنشيند (پرتو بيضايى، ص ۲۱، ۳۳؛ ابوالحسنى ترقى، ص ۶۳). سردم را با نصب پرهاى قو، كه ابلق ناميده مى شوند، تكه پوست و ابزارهاى رزمى نظير شمشير و سپر آرايش مى كنند. بالاى سردم به طرف گود، چوب بستى قرار دارد كه زنگ زورخانه را به آن مى آويزند. جلوى سردم اجاقى براى گرم كردنِ ضرب مرشد و نيز دم كردنِ زنجبيل و دارچين بوده است تا ورزشكاران پس از ورزش بنوشند. بعدها به جاى اجاق از منقل استفاده كردند (پرتو بيضايى، ص ۲۱). هنگامى كه پهلوانان به زورخانه وارد مى شوند مرشد به نسبت مقام و درجه آنان با گفتن عباراتى نظير خوش آمديد يا با دست زدن به زنگى كه بالاى سرش آويزان است، اداى احترام مى كند (همان، ص ۳۱). ورزشكاران نيز هنگام انجام دادن ورزشهاى انفرادى نخست از مرشد اجازه مى گيرند و با صداى بلند خطاب به او مى گويند : رخصت، و مرشد پاسخ مى دهد: فرصت (همان، ص ۳۳). مرشد براى تشويق پهلوانان تازه كار و جوان با صداى بلند آنان را به يكى از جوانان بنى هاشم، خاصه اگر هم اسم باشند، مانند مى كند و اگر پيشكسوت و پهلوان معروفى آغاز به كار كرد، مرشد (← پهلوان*) از جمع مى خواهد كه صلوات بفرستند (پرتو بيضايى، ص ۳۷). براى تكريم پهلوانان پيشكسوت هنگامى كه آنان انفرادى ورزش مى كنند، مرشد يا يكى از متقدمان ديگر، حركات آنان را با صداى بلند برمى شمرد (همان، ص ۳۵). از ديرباز قرار بر اين بوده است كه ورزش در زورخانه صبح زود، پس از نماز صبح، آغاز شود و تا چاشتگاه پايان يابد. حتى تا هشتاد سال پيش از اين (اواسط قرن چهاردهم) نماز صبح را هم در زورخانه مى خواندند. بعدها شبها نيز ورزش در زورخانه معمول شد، به ويژه در شبهاى ماه رمضان پس از افطار به زورخانه مى رفتند و در شبهاى احيا بدون ضرب و آواز ورزش مى كردند (همان، ص ۳۱). بر پهلوانان واجب است كه هنگام ورود به گودِ زورخانه، زمين آن را بوسه زنند و اين سنّت، قدم بوسى پورياى ولى* نيز محسوب مى شود. براى آسانى خاك بوسىِ گود، پنجه دست راست را به كفِ گود مى زنند و سپس پنجه دست را به لب مى رسانند. هنگام خروج از گود نيز اين كار را تكرار مى كنند. حتى اگر ميل و كباده و مانند آنها (← ادامه مقاله) به كف گود برخورد كرده باشد، هنگام برداشتن و گذاشتن بر آنها بوسه مى زنند (همان، ص ۳۱ـ۳۲). ورزشكاران پيش از شروع به ورزش در گود زورخانه حلقه وار مى ايستند. ورزشها را پهلوانى كه باسابقه تر از ديگران است، رهبرى مى كند و ديگران حركات ورزشى خود را با او كه اصطلاحآ «مياندار» ناميده مى شود، هماهنگ و مبتديان از او تقليد مى كنند. مياندار وسط حلقه روبه روى سردم مى ايستد. پهلوانى كه پس از مياندار باسابقه ترين است، روبه روى او و پاى سردم مى ايستد و ديگر پهلوانان به نسبت سابقه خود در طرفين او قرار مى گيرند و حلقه مى زنند، به گونه اى كه جوان ترين و كم سابقه ترين فرد پشتِ سر مياندار قرار مى گيرد. اگر احيانآ مياندار گود را ترك كند، نفر دوم كه پاى سردم و روبه روى مياندار است، به ميان حلقه مى آيد و جايگزين او مى شود و ديگران نيز به ترتيب جاى خود را تغيير مى دهند. براى احترام به سادات، هر پهلوانى كه در زورخانه سيّد باشد، اگر در حدّى نباشد كه مياندارى كند، نفر دوم محسوب مى شود و پاى سردم مى ايستد (همان، ص ۳۲). امروزه گذشته از كشتى گرفتن (← كشتى/ كشتى گيرى*)، آنچه از كارهاى پهلوانان در زورخانه ها متداول است و در «طومار افسانه پورياى ولى» نيز به آنها تحت عنوان قواعد كشتى اشاره شده (← پرتو بيضايى، ص ۳۶۳ـ۳۶۴). به اين قرار است : ۱) سنگ گرفتن. اهل زورخانه دو تخته بزرگ به شكل نعل را كه بين بيست تا چهل كيلوگرم وزن دارد و در وسط هريك سوراخ و دستگيره اى هست، «سنگ» مى گويند كه در گذشته ها سنگِ نعل و سنگِ زور نيز ناميده مى شده است (همان، ص ۴۶، ۴۸؛ ابوالحسنى ترقى، ص ۸۴ـ۸۵). اين سنگها به ديوار گود تكيه داده مى شود. پهلوان دراز مى كشد و دستها را از بالاى سر به دستگيره دو سنگ مى رساند و هر دو سنگ را يك باره بلند مى كند. هنگامى كه به طرف راست مى غلطد، دست چپ و اگر به طرف چپ مى غلطد، دست راست را همراه سنگها بالا مى برد (پرتو بيضايى، ص ۴۸، ۳۶۴). اين عمل را «سنگ گرفتن تكى» گويند (انصاف پور، ص ۳۲۲). «سنگ گرفتن جفتى» آن است كه پهلوان به پشت دراز مى كشد و هر دو سنگ را باهم در برابر سينه خود، به آهستگى بالا و پايين مى برد، بى آنكه انتهاى سنگها به زمين برسد (همان، ص ۳۲۱). سنگ گرفتن ورزشى كهن است و در قرن چهارم، اخوينى بخارى (ص ۱۷۲) نيز به آن اشاره كرده است. ۲) شنا. از ديگر ورزشهاى زورخانه است، بدين گونه كه در كف گود زورخانه به رو خم مى شوند و دستها را به تخته اى كوچك مى گذارند و پاها را باز مى كنند و بدن را به زمين نزديك مى كنند و دوباره به حالت اول بازمى گردند. شنا خود بر چهار نوع است: شناى كرسى، شناى دست و پا مقابل، دو شَلاقه، و شناى پيچ (پرتو بيضايى، ص۵۰ـ۵۲، ۳۶۴؛ نيز ← انصاف پور، ص ۳۲۳ـ۳۲۸). ۳)ميل گرفتن. ميل زورخانه ظاهرآ صورت دگرگونه اى از گُرز است كه به شكل مخروطى چوبى تغيير يافته است و دو نوع است: نوع بزرگ كه جفتى دوازده تا سى كيلو وزن دارد و نوع كوچك كه هر جفت پنج يا شش كيلو بيشتر نيست. پهلوانان از ميل براى تقويت ماهيچه هاى دست و كتف استفاده مى كنند. دو ميل بزرگ را بلند مى كنند و روى شانه هاى خود مى گذارند و با آهنگ ضرب مرشد، ميلها را با دستان خود در محاذى شانه ها به بالا و به پشت كتف مى برند (پرتو بيضايى، ص ۵۲ـ۵۳، ۳۶۴؛ انصاف پور، ص ۳۳۶ـ۳۳۷). براى برداشتن ميل از زمين حق تقدم با سادات و سپس با پيشكسوت ترين اهل زورخانه است و به مبتديان ختم مى شود (پرتو بيضايى، ص ۳۵). ميلهاى كوچك براى ميل بازى (نمايش پرتاب ميلها به هوا و دوباره گرفتن آنها) است كه انواع آن را «چشمه» مى گويند و اصطلاح چشمه آمدن به معناى هنرنمايى با ميلهاست (همان، ص ۵۲ـ۵۳؛ انصاف پور، ص ۳۳۴ـ۳۳۵). ۴)چرخ زدن. اين عمل از كوچك ترها و مبتديان آغاز مى شود و به پيشكسوتان انجام مى يابد، به اين ترتيب كه تازه كارترين ورزشكار از حلقه پهلوانان به ميان گود مى آيد و از پيشكسوت حاضر رخصت مى خواهد و با آهنگ ضرب مرشد مى چرخد؛ سپس به جاى خود بازمى گردد و افراد بعدى به نوبت وسط گود مى آيند و چرخ مى زنند. در چرخ زدن دستها را به امتداد شانه ها در دو طرف بدن باز نگه مى دارند و پاى چپ را پايه چرخش و پاى راست را وسيله حركت مى كنند و آن را پى درپى بر زمين مى زنند و مى چرخند. حركت چرخ اگر با دور كُند يا معمولى باشد، آن را چرخ ساده و اگر به گونه اى تند باشد كه اعضاى بدن چرخنده به وضوح ديده نشود، چرخ تيز مى گويند. برخى اقسام ديگر چرخ كه به هنرنماييها و شيرين كاريهاى پهلوان در حين چرخ مربوط مى شود، عبارت است از: چرخ چكشى، جنگلى، تك پَر، سه پَر، و قَجَرى (پرتو بيضايى، ص ۳۵، ۵۵؛ انصاف پور، ص۳۴۰ـ۳۴۳؛ تهرانچى، ص ۲۶۴ـ۲۶۷). ۵)پازدن. پهلوانان پس از چرخ زدن به پازدن مى پردازند كه از حركات دشوار و مفيد براى تقويت ماهيچه هاى پاست. مياندار در وسط گود با آهنگ ضرب مرشد به پازدن مى پردازد و ديگران حركات او را تقليد مى كنند. در پازدن همه اعضاى بدن به حركت درمى آيد و چهار مرحله دارد: اول پاى چپ و راست يا پاى اول، دوم پاى جنگلى يا چكشى، سوم پاى تبريزى اول و دوم، چهارم پاى چپ و راست يا پاى آخر (← پرتو بيضايى، ص ۵۶ـ۵۷؛ انصاف پور، ص ۳۴۵ـ۳۴۸؛ تهرانچى، ص ۲۶۸ـ۲۷۱). ۶)كباده كشيدن. كَباده از ابزارهاى اهل زورخانه و مانند كمان است كه تنه آن از آهن و زه آن زنجيرى درشت با حلقه هاى آهنين آويزان است. ورزشكاران تنه كباده را در دست چپ و زنجير آن را در دست راست مى گيرند و آن را بالاى سر خود نگه مى دارند و با آهنگ ضرب مرشد به گونه اى حركت مى دهند كه دستها از آرنج تا مچ به طور افقى بر روى سر خم و راست مى شود. اين عمل بازوان را قوى مى كند و برخى همان گونه كه كباده را بالاى سر نگه مى دارند، چرخ مى زنند. كباده كشيدن نيز از مبتديان آغاز مى شود. در گذشته آنان موظف بودند بعد از عمل كباده كشيدن آن را بر زمين نگذارند و همان گونه كه در دست نگه داشته اند، به نفر بعدى كه برتر از آنان است، تحويل بدهند (پرتو بيضايى، ص ۳۵، ۵۹ـ۶۰، ۳۶۳؛ انصاف پور، ص ۳۵۲). ورزشكاران پس از اتمام ورزشها، بى آنكه حلقه خود را برهم زنند، زنجيروار پشت سرهم از گود خارج مى شوند.
منابع : مهدى ابوالحسنى ترقى، زورخانه در ايران، تهران ۱۳۹۰ش؛ ربيع بن احمد اخوينى بخارى، هداية المتعلّمين فى الطب، چاپ جلال متينى، مشهد ۱۳۴۴ش؛ غلامرضا انصاف پور، تاريخ و فرهنگ زورخانه و گروههاى اجتماعى زورخانه رو، تهران ]۱۳۵۳ش[؛ حسين پرتو بيضايى، تاريخ ورزش باستانى ايران : زورخانه، ]تهران[ ۱۳۳۷ش؛ محمدمهدى تهرانچى، ورزش باستانى از ديدگاه ارزش، تهران ۱۳۸۵ش.
/ مهران افشارى /
بناى زورخانه. از زورخانه هاى كهن ايران شمار چندانى برجا نيست و قدمت كهن ترين زورخانه هاى موجود از حدود دو سده فراتر نمى رود. البته در اسنادِ تاريخى، شواهدى از شكل و شمايل گذشته اين بناها موجود است. در سفرنامه كارستن نيبور[۲] (۱۱۴۵ـ۱۲۳۰/۱۷۳۳ـ۱۸۱۵)، تصويرى از يكى از زورخانه هاى شيراز در دوره زنديه آمده كه در آن گودِ زورخانه و صفه هاى پيرامونِ آن پيداست (← ج ۲، تصوير XXXVII). از همين تصوير چنين برمى آيد كه فضاى اصلى زورخانه را با گنبدى بلند پوشانده اند. بناى زورخانه هاى كهنِ موجود نيز كم وبيش چنين صورتى دارد. بنا از بيرون بروز چندانى ندارد و جز گنبدى ساده چيز ديگرى از آن ديده نمى شود. بعضى زورخانه ها را در قالب مجموعه بناهاى عام المنفعه و وقفى برپا مى كرده اند و بيشترِ زورخانه هاى كهنِ برجامانده از همين بناهاى وقفى است؛ نمونه اش زورخانه «ميدان كهنه» كاشان است كه هنوز هم برپاست و در كنارِ حسينيه و آب انبارى ساخته شده است (← پرتو بيضايى، ص ۳۶). زورخانه درى ساده و معمولى از گذر دارد كه به دالانى باز مى شود. اين دالان به درى كوتاه مى رسد كه فضاى اصلى زورخانه يا همان محوطه پيرامون گود در پسِ آن است. اين در دوم را كوتاه مى گرفته اند تا ورزشكاران با فروتنى وارد ساحت زورخانه شوند (انصاف پور، ص ۲۳۷). بيشتر زورخانه ها شامل يك فضاى اصلى چهارگوش، شش بر، هشت بر، يا مدورند. اين فضاى اصلى را با گنبدى ساده مى پوشانند. زورخانه درمجموع فضايى بسته و تاريك و كم وبيش مانند حمام دارد. بر طاق يا گنبدِ زورخانه، درست مانندِ حمام، روزنهاى كوچكى است به نامِ جامگاه كه آن را با شيشه مى پوشانده اند. نور روز از اين روزنها وارد فضاى زورخانه مى شده است (همان، ص ۲۲۸). اجزاى اصلى شكل دهنده فضاى درونِ زورخانه شاملِ گودِ زورخانه، «سَردَم» يا محل نشستن مرشد، و صفه پيرامونِ گود است كه به آن غرفه هم مى گويند (← همان، ص ۲۴۸، ۲۵۸، ۲۶۲، ۲۹۷-۲۹۸). گود زورخانه، يا همان محل اصلى فعاليت پهلوانان، درست زير گنبد است. گود را بيشتر هشت بر يا نگينى مى گيرند؛ يعنى مانند مربعى كه گوشه هاى آن پخ خورده باشد. پهناى گود كم وبيش حدود هفت متر است و كف گود حدود هشتاد سانتيمتر از صفه پيرامونى پايين تر است (همان، ص ۲۴۶ـ۲۴۷). فاصله كف گود تا نوك گنبد به ده متر هم مى رسد. اين بلندى براى اجراى حركاتى مانند پرتاب ميل يا «ميل بازى» لازم است. گذشته از اين، گنبد بلند در تعديلِ گرفتگى و دم كردگىِ فضاى زورخانه مؤثر و اثر آن در روزهاى گرم سال محسوس تر است؛ به ويژه كه در گذشته كف خاكى گود را آب پاشى مى كرده اند و اين رطوبت بر دم حاصل از فعاليت پهلوانان مى افزوده است. در گذشته، زير كف گود را با بوته هاى صحرايى پر مى كردند و بعد روى آن را با خاكِ كُشتى مى پوشاندند كه از جنس رس بود. با اين تدبير، كف گود حالتى ارتجاعى مى يافت كه براى ورزش مناسب بود. هرچند سال يك بار اين كف سازى را نو مى كردند. اگر كشتى بيرون از گود و در فضاى باز برگزار مى شد، باز هم كف ميدان كشتى را با همين خاك كشتى مى پوشاندند. در دوران متأخر، استفاده از پوششهاى چوبى بر كف گود متداول شده است. گاهى هم كف گود را با قالى مى پوشانند. در يكى از گوشه هاى گود، سوراخى به نامِ سلف دان بود كه درون آن خاكستر مى ريختند. ورزشكاران آب دهان خود را در اين سوراخ مى انداختند. ديواره گود را هم از چوب مى سازند كه با برخورد اسباب ورزشى آسيب نبيند و فرو نريزد و درعين حال، به پهلوانان هم آسيب كمترى برساند (← پرتو بيضايى، ص ۳۵ـ۳۶، ۳۸۷؛ انصاف پور، ص ۲۳۵، ۲۹۹). فرورفتگى گود زورخانه سبب اشراف مرشد و تماشاگران بر فعاليت پهلوانان مى شود. اما در فرهنگ زورخانه و جوانمردى، ورزش كردن در گود معانى استعارى هم دارد. حضور در گود را تمثيلى از فروشدن در خاك دانسته اند. توجه به اين معنا پهلوانان را از كبر و نخوت دور مى دارد. همچنين، گود زورخانه را يادآور گودال قتلگاهِ امام حسين عليه السلام دانسته اند. با اين قرينه، پهلوان در گود همواره به ياد روز عاشوراست و خود را آماده جهادى مقدس مى بيند. به قولى، ورزش كردن در گود و روكردن به خاك سنّت دراويش سلسله خاكساريه است. سلسله اين دراويش هم به فردى به نام درويش كابلى مى رسد كه به روايتى در روز عاشورا، با كشكول خود به امام حسين عليه السلام آب رسانده است (انصاف پور، ص ۲۹۸). گرداگرد گود را صفه اى فراگرفته كه حدود يك ونيم تا دو متر پهنا دارد. اين محوطه در گذشته گاه شامل ايوانچه هايى براى نشستن تماشاگران و استراحت ورزشكاران بوده است. محوطه پيرامون گودْ چهارگوش، شش بر، هشت بر يا مدور است. در دوران متأخر، دورتادور فضاى زورخانه نيمكتهايى براى نشستن تماشاگران و استراحت ورزشكاران و نهادن رخت و اسباب آنان تعبيه مى كنند. بعضى حركات نمادينِ ورزشكاران، مانند حلقه زدن گرداگرد گود، در همين صفه انجام مى شود. به اين آرايش «دور» مى گويند. سردم در گوشه اى از اين صفه نزديكِ در ورودى است (همان، ص ۲۳۹، ۲۴۶، ۲۵۸). سردم كم وبيش مشابه منبر است؛ گاه بسيار مفصّل و آراسته و همچون اتاقكى با پوشش جداگانه است و گاه صرفآ سكويى ساده است. مرشد بالاى آن مى نشيند و ضرب مى گيرد و ذكر مى گويد و ورزشكاران را هدايت مى كند. بالاى سر او تيرى چوبى است كه زنگ زورخانه بدان آويزان است. بالاى زنگ، چند پر بلند قو مى آويزند كه بدان ابلق مى گويند. در فرهنگ زورخانه، ساختِ سردم را به دو برادر به نامهاى جليل و خليل نسبت مى دهند (همان، ص ۲۲۹، ۲۵۲). روى سردم اجاق يا منقلى بود كه ضرب را گرم نگاه مى داشت. مرشد روى همين اجاق يا منقل اسفند دود مى كرد. روى همين منقل، چاى دارچين و زنجبيل هم دم مى كردند تا ورزشكاران با نوشيدن آن نفسى تازه كنند. روى سردم، جلوى پاى مرشد، جامى به نام دخل و بيشتر از جنس برنج است كه ورزشكاران كمك مالى به زورخانه و حق الزحمه مرشد را، كه به «چراغ سردم» مشهور است، در آن مى ريزند. بالاى سردم را گاه با افزاركارِ اصنافِ زورخانه رو مى آرايند، كه هريك نماد يكى از هفده صنف از پيشه وران زورخانه رو است (← همان، ص ۲۰۹، ۲۲۱، ۲۳۰ـ۲۳۱، ۲۳۷، ۳۰۷ـ۳۰۸). در تصويرى كه در سفرنامه نيبور آمده، در و ديوارِ زورخانه تزيينى ندارد، اما زورخانه هاى دوران متأخر را با شمايلهايى از امام على و حضرت عباس عليهماالسلام و شمشيرهايى به نشانه ذوالفقار و همچنين پرده هاى رنگ روغنى از مجلس پادشاهان در حضور پهلوانان شاهنامه و عكسهايى از پهلوانان هر زورخانه مى آرايند (همان، ص ۲۲۱). از ديگر تزيينات ديوارهاى زورخانه پوست پلنگ است كه گاه آن را تنها و گاه با زره و شمشير و سپر بر ديوار زورخانه مى آويزند. گاه نيز پوست گوسفند و بزى را كه ميراث درويشان درگذشته است، بر ديوار مى آويزند (همان، ص ۲۱۶). پيداست همه اين آذينها در خدمت مضامينِ استعارى و يادآورى ارزشهاى معنوىِ فرهنگ زورخانه و جوانمردى است. زورخانه تجهيزاتى هم داشته كه در مناسبتهاى ويژه به كار مى آمده است. يكى از اين تجهيزات حجله اى بوده (مانند حجله رايج در بعضى از مناطق ايران) كه در ايام سوگوارى يا جشن يا گلريزان (جمع كردن پول خيريه) كنار در زورخانه مى گذاشته اند (← همان، ص ۲۳۳ـ۲۳۴).
منابع : علاوه بر مشاهدات مؤلف؛ غلامرضا انصاف پور، تاريخ و فرهنگ زورخانه و گروه هاى اجتماعى زورخانه رو، ]تهران[: وزارت فرهنگ و هنر، مركز مردم شناسى ايران، ]بى تا.[؛ حسين پرتو بيضايى، تاريخ ورزش باستانى ايران: زورخانه، تهران ۱۳۸۲ش؛
Carsten Niebuhr, Reisebeschreibung nach A rabien und den umliegenden Ländern, Graz ۱۹۶۸.
/ مهدى گلچين عارفى /
۱. Carsten Niebuhr ۲. Carsten Niebuhr