زنجانى، ابوعبداللّه، عالم و قرآن پژوه و محقق امامى معاصر. وى در ۱۳ جمادى الاولى ۱۳۰۹ (۲۴ آذر ۱۲۷۰) در زنجان به دنيا آمد (مشكور، ص ۲۰۱؛ شهرستانى، ص ۱۴). پدرش، ميرزانصراللّه بن محمد، شيخ الاسلام زنجان بود (درباره وى ← موسى زنجانى، ص ۸۵). ابوعبداللّه مقدمات علوم حوزوى را در زنجان فراگرفت، و در فاصله سالهاى ۱۳۲۶ تا ۱۳۲۹ در همانجا در درس فلسفه و نجوم ميرزاابراهيم فلكى زنجانى (متوفى ۱۳۵۱) از شاگردان مبرِّز ميرزاابوالحسن جلوه* (متوفى ۱۳۱۴)، شركت مى كرد (← همان، ص ۸۹؛ مشكور، ص ۲۰۱ـ۲۰۲؛ موسوعة مؤلفى الامامية، ج ۱، ص۳۴۰). او در ۱۳۲۹ به تهران رفت و يك سال در مدرسه سن لويى[۱] تحصيل كرد. پس از آن به زنجان بازگشت و همراه با برادرش ميرزافضل اللّه زنجانى* (متوفى ۱۳۳۲ش) براى تكميل دروس حوزوى در ذيحجه ۱۳۳۰ به نجف مهاجرت كرد و در درس فقه و اصول سيدكاظم طباطبايى يزدى* (متوفى ۱۳۳۷) و شريعت اصفهانى* (متوفى ۱۳۳۹)، معروف به شيخ الشريعه، شركت جست. او نزد ميرزاحسين نائينى (متوفى ۱۳۵۵)، سيدابوالحسن اصفهانى* (متوفى ۱۳۶۵) و شيخ ضياءالدين عراقى* (متوفى ۱۳۶۱) نيز فقه آموخت. زنجانى نه سال در نجف به تحصيل دروس خارج فقه و اصول پرداخت، و در اواخر ۱۳۳۸ و پس از اخذ تصديق اجتهاد از سيدابوالحسن اصفهانى، ميرزاحسين نائينى، و ساير اعاظم نجف به زنجان بازگشت و به تأليف و تبليغ تعليم دينى پرداخت (← شهرستانى، ص ۱۴؛ مشكور، ص ۲۰۳). پس از مدتى به برخى از شهرهاى ايران سفر كرد و سپس براى اداى فريضه حج به مكه رفت و بعد از آن از سوريه، فلسطين و مصر ديدن كرد. اين سفرها فرصتى براى آشنايى وى با بسيارى از نخبگان آن كشورها فراهم آورد (موسى زنجانى، ص ۸۹ـ۹۰؛ شهرستانى، همانجا؛ نيز ← مشكور، ص ۲۰۲). زنجانى بعد از اين مسافرتها به زنجان بازگشت و عهده دار منصب قضا شد و در كنار آن به تدريس فقه، فلسفه و تفسير به شيوه جديد پرداخت و مقالاتى نيز در برخى مجلات عرب زبان، ازجمله الزهراء منتشر كرد (براى نمونه ← الزهراء، ج ۳، ۱۳۴۵، ص ۱۲۵ـ۱۳۶، با عنوان «مِن كنوزنا المفقودة» در معرفى سعدالسعود سيدابن طاووس). مشكور (ص ۲۰۵ـ۲۰۶) فهرست برخى از اين مقالات را آورده است. زنجانى در ۱۳۴۷ (۱۳۰۷ش) به عنوان اولين عالم ايرانى به عضويت المجمع العلمى العربى (نام بعدى آن: مجمع اللغة العربية) در دمشق درآمد. كتاب الفيلسوف الفارسى الكبير صدرالدين الشيرازى : حياته و شخصيته و اهمّ اصول فلسفته رساله اى بود كه وى براى عضويت در آن انجمن تأليف كرد. در اواخر ۱۳۱۳ش، بار ديگر به عراق، سوريه و مصر سفر كرد. در عراق، كتاب مهم خود، تاريخ القرآن را منتشر ساخت، و در جامع الازهر درباره اتحاد مسلمانان سخنرانى كرد. زنجانى در كتاب الاسلام و الأروبيون نيز از اتحاد مسلمانان، به ويژه در برابر دولتهاى اروپايى، سخن گفته است (← همان، ص ۲۰۲، ۲۰۵). پس از بازگشت به ايران، از ۱۳۱۴ش تا ۱۳۱۸ش به تدريس تفسير، اخلاق و تاريخ فلسفه اسلامى در دانشكده معقول و منقول دانشگاه تهران پرداخت. او بعد از سكته قلبى، كار تدريس را رها كرد و به توصيه پزشكان به زنجان رفت و در ۱۲ تير ۱۳۲۰ در آن شهر درگذشت (همان، ص ۲۰۳؛ شهرستانى، ص ۱۹؛ قس قزوينى، ج ۸، ص ۲۰۹). بنابر وصيت او، پيكرش را به نجف منتقل كردند و در مقبره خانوادگى خاندان شيخ الاسلام به خاك سپردند (شهرستانى، همانجا). مشهورترين اثر زنجانى كتاب تاريخ القرآن است كه اولين نوشته درباره تاريخ قرآن به قلم عالمى مسلمان است. زنجانى در مقدمه كوتاه اين اثر (ص ۱۵ـ۱۶) از كتاب تاريخ قرآن*[۲] تئودور نولدكه[۳] و تأليفات گوتهلف برگشترسر*[۴] نيز ياد كرده است. بيشتر مباحث تاريخ القرآن زنجانى موضوعاتى است كه در تاريخ قرآن نولدكه آمده است با اين تفاوت مهم كه زنجانى از بحث از مطالب نادرستى كه نولدكه آورده، پرهيز كرده است. زنجانى كتاب را با بحثى كوتاه درباره زندگى پيامبر اكرم صلى اللّه عليه وآله وسلم آغاز كرده و در ادامه از پيدايى خط در حجاز و تكوين خط عربى، نزول وحى و نخستين آيات وحى شده بر ايشان سخن گفته، و به دنبال اشاره كوتاهى به بحث مكى و مدنى، از قرائت قرآن پيامبر اكرم بر صحابه، نزول قرآن بر هفت حرف و موضوعات مرتبط با كتابت و تدوين قرآن مطالبى آورده است (← ص ۱۷ـ۲۵). زنجانى (ص ۱۰۲) به ترجمه هاى قرآن به زبانهاى اروپايى نيز به اختصار اشاره كرده است. او احتمال داده است ترجمه رابرت كتونى[۵] اولين ترجمه لاتين قرآن باشد و سپس افزوده است در اين ترجمه، پطرس طُلَيطَله اى[۶] و عالمى عرب نيز رابرت كتونى را يارى كرده اند. اين سخن زنجانى كه ترجمه كتونى را اولين ترجمه لاتين قرآن دانسته، صحيح است، اما اينكه آن دو تن در كار ترجمه او را يارى كرده اند، درست نيست (← ترجمه قرآن*)؛ اين خطا به تبع زنجانى در ديگر منابع نيز راه يافته است (← معرفت، ص ۲۰۵؛ اسعدى، ص ۷۳، پانويس ۲). زنجانى در تأليف كتابش از منابع مختلفى چون الفهرست* ابن نديم، تاريخ قرآن نولدكه، و از نسخ خطى همچون مفاتيح الاسرار و مصابيح الابرار* عبدالكريم شهرستانى استفاده كرده است (← ص ۳۷، ۴۱، ۵۵، ۶۲، ۷۶، ۷۹، ۸۱، ۸۵ـ۸۶). كتاب تاريخ القرآن مورد توجه محققان قرار گرفته است و از آن بهره جسته اند (براى نمونه ← كردى، ص ۷۵؛ ميرمحمدى زرندى، ص۱۰۹، ۱۳۱، ۱۳۵، ۱۳۷)؛ مثلا احمد امين در مقدمه اى كه بر اين كتاب نوشته، آن را ستوده است (← زنجانى، ۱۴۰۴، مقدمه، ص ۱۱ـ۱۳). گروه علمى مترجمان >دايرة المعارف اسلام<[۷] چاپ ليدن به عربى نيز در مقدمه اى به انگليسى از اهميت كتاب زنجانى سخن گفته اند (← زنجانى، ۱۴۰۴، همان مقدمه، ص ۹ـ۱۰). اين كتاب را نخست، ابوالقاسم سحاب با مقدمه واعظ چرندابى، بار دوم سيدحسام فاطمى و بار ديگر على على محمدى به فارسى ترجمه كرده اند. زنجانى (۱۴۰۴، ص ۱۶) كتاب تاريخ القرآن را مقدمه اى براى تأليف تفسيرى بر قرآن مى دانست كه اجل به وى مهلت تأليف آن را نداد. از آثار فلسفى زنجانى كتاب الفيلسوف الفارسى الكبير بارها چاپ شده است. اين اثر نخست به صورت مقالاتى در مجلة المجمع العلمى العربى (ج ۹، ش ۱۱، جمادى الاولى ۱۳۴۸، ص ۶۶۱ـ۶۸۰، ش ۱۲، رجب ۱۳۴۸، ص ۷۲۳ـ۷۴۱، ج۱۰، ش ۱، شعبان ۱۳۴۸، ص ۲۹ـ۴۳)، و سپس متن آن به صورت كتابچه اى مستقل به طبع رسيده است. ضياءالدين بن يوسف شيرازى نيز بخشهايى از آن را در روزنامه ايران آزاد به فارسى ترجمه كرده است (← مشكور، ص ۲۰۴؛ شهرستانى، ص ۱۷). چاپ چهارم اين كتاب با مقدمه محمدصادق ضيائى، فرزند زنجانى، و چاپ جديدى از آن به كوشش على اصغر حقدار صورت گرفته است. اين رساله يكى از اولين نوشته هايى است كه انديشه ملاصدرا را به جهان اسلام معرفى كرده است و زنجانى در اين رساله، منابع آرا و افكار ملاصدرا را، آراى ارسطو، ابن سينا، ابن عربى و تعاليم اسلام دانسته و به مهم ترين اصول فلسفى ملاصدرا پرداخته و درباره مباحثى چون وحدت وجود، حركت جوهرى، الهيات به معنى الاخص، علم بارى، عنايت وجود عالم و تحليلى از عشق هيولى به صورت، به شيوه تطبيقى با افكار فيلسوفان ديگر چون ابن سينا و نيكولاس مالبرانش[۸] بحث كرده است. زنجانى شرح مبسوطى نيز بر كتاب بقاء النفس بعد فناء الجسد خواجه نصيرالدين طوسى نوشته كه با حواشى سيدهبة الدين شهرستانى در مصر به طبع رسيده است (آقابزرگ طهرانى، ج ۱۳، ص ۲۸۲). زين الدين كيائى نژاد ترجمه فارسى اين كتاب را نخست در مجله جلوه (سال ۱، ۱۳۲۴ـ ۱۳۲۵ش) و سپس جداگانه به صورت كتابى در تهران در ۱۳۲۵ش منتشر كرده است. از آثار فلسفى خطى زنجانى كتاب الافكار و رساله اى در بيان قاعده «الواحد لايصدُرُ عنه الا الواحد» را مى توان نام برد كه شريعت اصفهانى تقريظى بر آن نگاشته است (مشكور، ص ۲۰۴؛ شهرستانى، همانجا). زنجانى رساله كوتاهى نيز در فقه باعنوان طهارة اهل الكتاب نوشته و در آن، قول به پاك بودن اهل كتاب را تأييد كرده است. رساله كوتاهى نيز از او باعنوان منهاج النجاح يا مناسك آل محمد (ص) در بغداد در ۱۳۴۲ منتشر شده است. او رساله اى كوتاه هم در دفاع از لزوم حجاب براى بانوان با عنوان فلسفه حجاب نگاشته است. اين رساله را، كه زنجانى در ۱۳۴۲ (۱۳۰۳ش) نوشت، نقدى بر تحريرالمرأة قاسم امين* و فعاليتهاى برخى نويسندگان ايرانى در اوايل ۱۳۰۰ش در كشف حجاب بانوان مى توان دانست. زنجانى در آغاز اين رساله (ص ۱۶۷) از قاسم امين نام برده و كتاب وى را آغازگر مباحث كشف حجاب دانسته است. جعفريان متن اين رساله را در رسائل حجابيه (دفتر۱، قم ۱۳۸۰ش، ص ۱۶۷ـ۱۷۸) تجديد چاپ كرده است. زنجانى آثارى نيز به فارسى تأليف كرد. كتاب عظمت حسين بن على عليهماالسلام شرحى تاريخى است درباره قيام سيدالشهداء كه بارها در تبريز با حواشى عباسقلى واعظ چرندابى چاپ شده است (مشار، ج ۱، ستون ۱۸۸). سرّ انتشار اسلام و فرهنگ ايران پيش از اسلام از ديگر آثار فارسى اوست. زنجانى بخش راجع به شرح حال پيامبر اكرم را از ترجمه عربى كتاب >درباره قهرمانان<[۹] (الابطال)، تأليف تامس كارلايل[۱۰] ، با عنوان زندگانى محمد يا تاريخ حيات پيغمبر به فارسى ترجمه كرد كه بارها با حواشى عباسقلى واعظ چرندابى در تبريز چاپ شده است (آقابزرگ طهرانى، ج ۴، ص ۷۳ـ۷۴؛ مشار، ج ۱، ستون ۱۸۷ـ۱۸۸). همچنين، زنجانى وصيت ارسطو را به اسكندر از عربى به فارسى ترجمه كرد كه با عنوان «اندرز ارسطو به اسكندر» در مجله دانشكده ادبيات دانشگاه تهران (سال ۱۷، ش ۳ و ۴، فروردين و تير ۱۳۴۹، ص ۲۹۸ـ۳۱۰) منتشر شده است. او مقاله كوتاهى نيز باعنوان «توضيحاتى راجع به عين القضاة همدانى» در مجله يادگار (سال ۳، ش ۴، آذر ۱۳۲۵، ص ۶۶ـ ۶۷) نگاشته است (براى فهرست آثار زنجانى ← موسى زنجانى، ص۹۰؛ ابوعبداللّه زنجانى، ۱۳۹۱ش، مقدمه على محمدى، ص۹ـ ۱۴). ابوعبداللّه زنجانى كتابخانه اى مشتمل بر ۱۵۰۰ جلد كتابهاى خطى و چاپى داشت كه در نوع خود و باتوجه به سالهاى زندگى او، كتابخانه اى نفيس به شمار مى آمد (شهرستانى، ص۱۹؛ نيز ← آقابزرگ طهرانى، ج۱۸، ص۱۱۱، ج۲۱، ص۲۷۴).
منابع : آقابزرگ طهرانى؛ مرتضى اسعدى، مطالعات اسلامى در غرب انگليسى زبان: از آغاز تا شوراى دوم واتيكان (۱۹۶۵م)، تهران ۱۳۸۱ش؛ ابوعبداللّه زنجانى، ابوعبداللّه زنجانى و تاريخ قرآن، ترجمه على على محمدى، تهران ۱۳۹۱ش؛ همو، تاريخ القرآن، تهران ۱۴۰۴؛ همو، فلسفه حجاب، در رسائل حجابيّه: شصت سال تلاش علمى در برابر بدعت كشف حجاب، ]تدوين[ رسول جعفريان، دفتر۱، قم: دليل ما، ۱۳۸۰ش؛ موسى زنجانى، الفهرست لمشاهير علماء زنجان، قم ?] ۱۳۶۷[؛ صالح شهرستانى، «شرح حال و آثار ابوعبداللّه زنجانى»، ترجمه آرش مردانى پور، كيهان انديشه، ش ۶۱ (مرداد و شهريور ۱۳۷۴)؛ محمد قزوينى، يادداشتهاى قزوينى، چاپ ايرج افشار، تهران ۱۳۶۳ش؛ محمدطاهر كردى، كتاب تاريخ القرآن الكريم، جدّه ۱۳۶۵/ ۱۹۴۶؛ خانبابا مشار، مؤلفين كتب چاپى فارسى و عربى، تهران ۱۳۴۰ـ۱۳۴۴ش؛ محمدجواد مشكور، «آراء و انباء: الشيخ ابوعبداللّه الزنجانى»، مجلة مجمع اللغة العربية بدمشق، ج ۵۳، ش ۱ (محرّم ۱۳۹۸)؛محمدهادى معرفت، تاريخ قرآن، تهران ۱۳۸۱ش؛ موسوعة مؤلفى الامامية، قم: مجمع الفكر الاسلامى، ۱۴۲۰ـ؛ ابوالفضل ميرمحمدى زرندى، بحوث فى تاريخ القرآن و علومه، قم ۱۴۲۰.
/ غلامرضا جلالى و مريم شفيعى /